دین یعنی یک روش زندگی عام برای نسل بشر، که در مقاطع مختلف حیات انسانی این راه و روش، لازمه نشان دادن و یا اصلاح مسیری خواهد بود که وی جهت رسیدن به کمال نیازمند آن است و این راه و روش، اعتبار و ارزش مقبولیت خود را تنها و تنها از جنبه خدایی بودنش خواهد گرفت. پس در مقوله دین شناسی ما دین را فقط بعنوان اطلاعات و آگاهیهایی خواهیم دانست که از طریق ارسال رسل و انبیاء توسط خالق متعال جهت پاسخگویی به نیازهای بشری و راهنمایی انسان ارائه گردیده که این امر معنی و مفهوم علوم دینی را قطعی و قابل استناد خواهد نمود و اگر اثبات یک آگاهی که از طریق دین اعلام شده مسلم گردد آن اطلاع و آگاهی قطعاً بهترین راه و روش مورد انتخاب در علوم مورد نیاز انسانی خواهد بود.
حال این سؤال مطرح میگردد که علت تعدد دینهای الهی که البته در تقسیم بندی علوم ادیان در بخش ادیان پیشرفته جای میگیرند چه بوده است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که در گذشته طبق مقتضیات دورهها و زمانهای مختلف پیامهای دینی تجدید شده است. ظهور پیاپی پیامبران، تجدید دائمی شرایع، نسخههای متعدد کتب آسمانی همه بدان علت است که نیازمندیهای بشر دوره به دوره تغییر مینموده و بشر در هر دورهای نیازمند پیام نوین و پیام آور نوینی بوده است. از علل دیگر این تجدید رسالت و ظهور پیامبران جدید، تحریفها و تبدیلهائی است که در تعلیمات و کتب مقدس پیامبران سلف رخ می داده و به همین جهت آن کتاب ها و تعلیمات، صلاحیت خود را برای هدایت مردم از دست میدادهاند. پس ظهور پیامبران هم معلول تغییر و تکامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و راهنمایی نوین و هم معلول نابودی ها و تحریف و تبدیل های کتب و تعلیمات آسمانی بوده است.
نوشته: محسن سید اسماعیلی
آن چه که باید در علم جامعه شناسی ادیان مورد توجه قرار گیرد، آنست که نیاز به دین از یک جستجوی درونی انسان در میان سرشت و فطرت خود شروع میگردد که، این امر به کلی محسوس نمیباشد و از طریق کالبد شناسی بدن به دست نخواهد آمد و همچنین این نیاز و خواست به کاوشی در میان طبیعت میکشاند و تمامی ابزار تعقلی خویش را به کار میگیرد، ولی آنچه مییابد فقط و فقط همان گرایش است چرا که شناخت نیرویی لایزال و نامحدود که از جنس غیر مادی است، توسط ابزار و وسایل مادی انسان قابل تعیین و شناخت نخواهد بود و انسان در بالاترین شناخت عقلی خود فقط به وجود چنین موجود هستی بخشی اعتراف مینماید و از چگونگی و از خواست او و از هدف او در مورد این خلقت، با توان مادی خود بر نخواهد آمد و اینجاست که رسولان و پیامبران به نیاز انسانها در اعصار مختلف پاسخ میدهند و پلی میگردند جهت انتقال آگاهیها و اطلاعات مورد نیاز انسان بگونه وحی و از جانب خداوند نباید فراموش کرد که دین بدون نبوت یعنی اثبات آنکه این دین توسط رسولی انتخاب شده از جانب خداوند در اختیار انسانها قرار گرفته باشد غیر قابل اعتبار خواهد بود.
اگر پایه و اساس وحی الهی را از دین جدا نمائیم خواستهها و اهداف شخصی و گروهی سازندگان دین به میان خواهد آمد. همان دینی که میتواند به تعداد هر یک از انسانها تنوع داشته باشد، تنوعی که از سنخ سلائق شخصی افراد به حساب آمده و لزوماً از منطق خاصی پیروی نمی کند. چنین اشکالی از دین در خیلی از قبایل و در میان برخی بومیان قاره های مختلف جهان، امروزه نیز به چشم میخورد که البته، برخی از همین دینهای ساختگی و سلیقه ای پایه و اساس تحقیقات علم ادیان و پژوهشگران دین شناسی قرار گرفته است و همین امر باعث شده تا منطق حاکم در تفکر امروز بسیاری از غربیان نسبت به دین همان منطق کثرت گرایی یا پلورالیسم دینی گردد و تا هنگامی که چنین نگرشی به دین وجود داشته باشد و آنرا یک موضوع سلیقهای و دست ساز انسان تلقی نماید، راه برای دخالت جدی مفاهیم دینی در پژوهشهای علوم انسانی بسته خواهد بود. اما در اینجا نیز محققان غربی و غرب زده با همان مشکل تعریف گسترده علم در مقابل تعریف جزئی علم روبرو گردیدهاند. در بین خیلی از اقوام روشها و قوانین خاصی جهت وحدتیابی بوجود آمده و مدتها مورد احترام و کرنش بوده است اما منظور از دین چیز دیگری است.
در بین خیلی از اقوام روشها و قوانین خاصی جهت وحدتیابی به وجود آمده و مدت ها مورد احترام و کرنش بوده است اما منظور از دین چیز دیگری است.
مطلب پیشنهادی: انسان(1)
مطلب پیشنهادی: عقل و وحی(1)
نوشته: محسن سید اسماعیلی
آنجا که دین ساخته و پرداخته دست بشری بوده، معبودها مجسم، محسوس، محدود و یا افسانهای و خیالی خواهد بود و قوانین و اهداف آن نیز در چنین دینهای انسان ساختهای مخلوط با شهوات و تمایلات شخصی انسانها بوده و پس از آن با در نظر گرفتن خواستههای قوم و قبیله و ملت و کمی متعالیتر، توجه به اصولی همچون خیر خواهی و عدالتخواهی به چشم می خورد. اما ادیان الهی که از طرف خداوند و به واسطه فرستادگانی برای انسان ارسال گردیده، او را همواره به سمت کانون هستیبخش فراخوانده است. یعنی معبود را خدای یگانه، غیر محسوس، نامتناهی و برتر از اندیشه ها معرفی مینماید و انسان را به انتخاب کمال مطلوب که همان خداوند و مبدأ کمال و فضیلت و سرچشمه همه اصول و ارزش های عالی است دعوت مینماید.
به هر حال امروزه جامعه شناسی ادیان، بدین شکل ادیان را تقسیم می نماید:
الف: ادیان ابتدائی:
1- آنیمیزم: از کلمه لاتین Anima بمعنی روح پرستی؛ انسانهای ابتدایی به نیرویی فوق العاده و برتر اعتقاد داشتند که این نیرو در تمام موجودات و اشیاء جریان داشته و عامل تغییر و تغیّر و علت همه امور و پدیده های طبیعی بوده است.
2- ناتورالیزم: بمعنی طبیعت پرستی؛ انسانهای ابتدایی مظاهر طبیعی مانند باد، آتش، رودخانه، ستاره، ماه، خورشید و جز آنها را با دیده اعجاب نگریستند و اعتقاد داشتند که هرکدام از آنها مستقلاً در زندگی و سرنوشت آنها مؤثر بوده و از اینرو در برابرشان سر تعظیم فرود میآورند و به ستایش آنها می پرداختند.
3ـ توتمیزم: توتم پرستی؛ توتم عبارت است از موجودات جاندار یــا بی جـان؛ بت پرستی، روح پرستـی و طبیـعت پرسـتی از مشـتقات تـوتمـیزم می باشد.
ب : ادیان باستانی:
1 ـ ادیان هندی
1ـ1ـ هندوئیزم: پیدایش در هند، بسیار قدیمی، مؤسس آن معلوم نیست، عقیده تناسخ حــلول روح خدا در بسیاری از حیوانات و وجود طبقات پنجگانه هنـد و ریاضتهای سخت از مشخصات آنست.
2ـ1ـ بودائیزم: پیدایش در اواسط قرن ششم قبل از میلاد در شمال هند ـ مؤسس آن بودا ـ برای اصلاح هندوئیسم و تعدیل ریاضت و از بین بردن رنج و رسیدن به نیروانا یعنی مقام فنا و اوج عرفان.
3ـ1ـ جاینیزم: پیدایش در هندوستان در اواخر قرن پنجم پیش از میلاد ـ مؤسس آن مهاویرا ـ تحمل ریاضتهای سخت و رسیدن به نیروانا و مبارزه با تمایلات از مشخصات آن است.
2ـ ادیان چینی
1ـ2ـ تاتوئیزم: پیدایش در چین شش قرن قبل از میلاد ـ در این طریقه رسیدن به درجه عالی تقوی، عرفان و سلوک بر مبنای توحید و خلوص، با زندگی ساده در آغوش طبیعت بصورت فردی دستور داده شده است.
2ـ2ـ کنفوسیانیزم: پیدایش در چین توسط کنفسیوس پدر فلسفه چین که در بین 570 تا 478 قبل از میلاد میزیسته است. در این آئین، داشتن اصول اخلاقی، توجه به این سرا، دوری از انزوا و انجام وظیفه اجتماعی مورد نظر بوده است.
ج: ادیان پیشرفته:
1ـ دین یهود: پیدایش در مصر حدود 13 قرن قبل از میلاد توسط موسی بن عمران (ع)؛ توجه به یکتاپرستی و برای نجات بنی اسرائیل.
2ـ دین زرتشت: پیدایش در غرب ایران ـ شش قرن قبل از میلاد توسـط زرتشت ـ توجه به یکتا پرستی و دعوت به نیکی و آبادانی داشته است.
3 ـ دین مسیحیت: پیدایش در فلسطین بیش از دو هزار سال قبل توسط عیسی بن مریم(ع) ـ توجه به یکتاپرستی، اصلاح دین یهود و دعوت به وارستگی و محبت.
4ـ دین اسلام: پیدایش در عربستان بیش از هزار و چهارصد سال قبل توسط محمدبن عبدالله (ص) ـ توجه به یکتاپرستی و اصلاح کلیه ادیان قبلی و ختم نیاز به ارسال رسل و ارائه آئین الهی از طریق معجزه قرآن.
هر چند این تقسیم بندی بر اساس یک دید کاملاً تاریخی فارغ از نوعی بودن و بشری بودن دین شکل یافته و با این نگرش که دین امری شخصی، گروهی، فرقه ای، ملی و سلیقهایست تهیه گردیده است اما این مطلب قابل توجه است که ادیان پیشرفته از لحاظ بررسیهای موشکافانه علوم، همان ادیانی هستند که ادعای الهی بودن آنها قابل دفاع میباشد.
نوشته: محسن سید اسماعیلی
بخوانید مطالب مرتبط علم و دین...
عنوان دین، در اصطلاح علم تاریخ ادیان و جامعه شناسی ادیان، با وجود تعریفهای گوناگون از آن، همة مکتبهایی را در بر میگیرد که به نحوی بحث از عالم ماورء طبیعت، و ایمان به عناصر غیبی، ماورائی و قدسی از مختصات آن ها به شمار میآید. در این نوع تقسیم بندی کاری به حق و باطل بودن ادیان ندارند و فارغ از این موضعگیری به نحو عام، ویژگی های فلسفی و عرفانی، اخلاقی، عبادی و رفتاری آنها را مورد بررسی قرار می دهند.
بر همان اساس که قبلاً اشاره شد یعنی تحولات فکری در رنسانس و خارج کردن علوم دینی از تعریف علم و تشکیک در عامل پی گیری انسان، در امور دینی، تحلیلهای مختلفی جهت علت بوجود آمدن ریشههای دین طلبی در طی تاریخ حیات انسان ارائه شد. در این تحلیلها، زمانی دین را ساخته طبقات اشرافی و حاکم اجتماع دانستند، تا توسط آن توده مردم را به تحمل ظلم و زور عادت دهند. یا دین را، تسکینی برای آلام درونی و اقناع حس عدالت خواهی مردم خواندند. در برخی موارد عامل جهل و نادانی را مولود دین ارائه کرده، و دین را مایه تخدیر و سکوت و بی حرکتی جامعه دانستند. زمانی در تحلیل دین آن را مولد جادو و جادوگری دانسته و سپس کار به جائی رسید که حتی ریشه احساس مذهبی را در تمایلات سرکوفته جنسی جستجو کرده و یا عامل اقتصاد را انگیزه پیدایش ادیان دانستند. اما همه این موارد در غفلت از یک اصل غیر قابل انکار بیان می گردید و آن، این بود که ریشه گرایش دینی در سرشت آدمی یا همان فطرت نهفته است و از همین روی انسان از دیر باز در این راه تلاش مینموده است.
ریشه گرایش دینی در سرشت آدمی یا همان فطرت نهفته است و از همین روی انسان از دیر باز در این راه تلاش مینموده است.
به طوری که میتوان تاریخ این تلاش را با تاریخ بشر همراه دانست و در بین قدیمی ترین آثار زندگی انسان های باستان، آثاری هم از پرستش و آداب مذهبی پیدا کرد.
نوشته : محسن سید اسماعیلی
سردمداران غربی جدایی آگاهیهای دینی از معنی گسترده علم، اکنون خود در پی این بخش گمشده در آمدند و به حد دانشمندان علوم حسی در پی یافتههای دینی هستند.
جان لوئی گفته است:
و یا الکسیس کارل چنین بیان کرده که: «پس از این، هم زیبائی خدا را باید شناخت و هم زیباییهای علم را» و انیشتین، احساس عرفانی و دینی را شاه فنر تحقیقات علمی اعلام نمود.
آری، هر چند تعصبات خشک و اقدامات رنگ دین خورده کلیسا در اروپا باعث چنین تحول و تفکیکی بین علوم حسی و علوم دینی گردید و از این راه ضررهای بسیاری به حیات انسانی در طول این دوره وارد شد چه در جامعه های از دین گریخته که پیشرفت مادی بیش از حد آنها را ازخودی خویش و انسانیت دور نمود و چه به جامعههای بدبین به علوم تجربی که آنرا معارض و تهدید کننده دین خود دانسته و بر این اساس از رفاه مادی و امکاناتی که علم تجربی میتوانست در اختیار جوامعشان بگذارد بدور ماندند. حال و در قرن اخیر رجعت گستردهای در بین علمای تجربی و حسی به سمت و سوی دین بچشم میخورد و چنین به نظر میرسد که آشتی علوم حسی و دینی راه را برای تحقق تعریف گسترده علم که همان علم واقعی است، خواهد گشود. در خاتمه این بخش و جهت اثبات این نظر که عالمان علوم حسی خود در پی این آشتی بیش از دیگران هستند با ارائه قسمتی از گفتار فیزیکدان معروف ماکس پلانک کاشف تئوری کوانتم که با کشف خود، فیزیک جدید و تحقیقات اتمی را پایهگذاری نمود و صاحب این جمله زیباست که «بر سر در معبد علم نوشته است: هرکس میخواهد به اینجا گام نهد باید ایمان داشته باشد» ختم خواهیم نمود.
بر سر در معبد علم نوشته است: هرکس میخواهد به اینجا گام نهد باید ایمان داشته باشد.
این متن از اینجهت انتخاب شد چرا که امکان تناقض بین علم فیزیک و اعتقادات دینی و مذهبی بیشتر از علوم دیگر به نظر میرسد و بیانات یک فیزیکدان برجسته در عدم تناقض بین علوم تجربی و علوم دینی میتواند نقطة پایانی بر این احتمال باشد. وی در یک سخنرانی تحت عنوان دین و علوم طبیعی چنین گفته است: «با مطالعة مختصر دین و علم اکنون میتوان تناقض و یا توافق آنها را مورد مطالعه قرار داد.
در این مطالعه باید متوجه بود که در بسیاری از مسائل، دین و علم با یکدیگر اصولاً تماس ندارند. مثلاً علم در مورد اخلاقیات به کلی ساکت است و دین نیز کاری به اعداد عمومی فیزیک ندارد. اما درباره مسائل دیگری مانند موضوع خالق هردو مطالبی بیان میکنند. در این مورد دین و علم هر دو معتقدند که اولاً در جهان نظمی عمومی و کامل موجود است و ثانیاً ما افراد بشر از درک حقیقت این نظم عاجزیم و فقـط بطـور غیـر مستقـیم میتوانیـم وجود آنرا احسـاس کنیـم. دین برای بیان این قوه ماوراءالطبیعه مظاهر و علامات مخصوص را تعیین میکند و علم از روش اندازهگیری استفاده مینماید. حال باید دید آیا خدای دیانت همان قوهای نیست که نظم عمومی و طبیعی را بوجود آورده است؟ تفاوت مطلب فقط در این است که دین خدا را در ابتدای کار قرار میدهد و علم در آخر کار متوجه وجود قوای مافوق طبیعت میشود. همان خدای واحد، برای دین پایه و برای علم تاج است. علوم طبیعی برای معرفی خالق به ما کمک میکند در حالی که دین دستورات زندگی ما را تعیین مینماید.
علوم طبیعی برای معرفی خالق به ما کمک می کند در حالی که دین دستورات زندگی ما را تعیین مینماید.
برای شناسایی حقیقت البته باید از حسیات شروع کرد و از روی روش اندازهگیری، قوانین طبیعت را بدست آورد و بدین ترتیب متوجه نظم عمومی جهانی و وجود خالق شد. ولی برای ترتیب امور زندگی فرصت این نیست که منتظر شویم تا معرفتمان از راه علوم طبیعی کامل شود و آن وقت نسبت به مسائل مهم زندگی اتخاذ تصمیم کنیم. در مورد این مسائل اکثراً ما باید فوراً رویه خویش را تعیین کنیم و معرفتی که علوم بما میدهند در این مورد کمکی بما نخواهد کرد . بلکه راه عملی همان دستورات صریحه دیانتی است که راه را به ما نشان میدهد و سبب تسکین قلب و وجدانمان میشود و این برای ما موهبتی است که باید قدرش را بدانیم.
دین و علــم هـردو، لامذهبی و تعصب جاهلانه را رد میکنند و هردو نظرشان به یکسو است. «بسوی خدا».
اگر به خداوند نسبت لطف و مهربانی میدهند این سبب امیدواری و تسکین قلبی و اطمینان افراد بشر است و علم با این مطالب ابداً مخالفتی ندارد پس به هر ترتیبی که دین و علم را زیرورو کنیم، تناقضی بینشان نمیبینیم. بلکه این دو در مسائل مهم کاملاً مؤید یکدیگرند. دین و علم بر خلاف آنچه که بعضی از آن واهمه دارند یکدیگر را طرد نمیکنند. بلکه مستلزم و مکمل یکدیگرند. بسیاری از علمای درجه اول علوم طبیعی مانند کپلر، نیوتن، لایب نیتس، مردان مؤمنی بودهاند. علم طب مدت ها در دست روحانیون بوده است. پس بطور کلی همان طوری که علوم و صنایع را نمیتوان از متن دین کسب کرد در مورد اخلاقیات از علوم کاری ساخته نیست ولی این دو راه از هم دور نمیشوند بلکه بموازات هم ادامه مییابند و بالاخره در نقطة نهائی به یک هدف مشترک می رسند. دین و علــم هـردو، لامذهبی و تعصب جاهلانه را رد میکنند و هردو نظرشان به یکسو است. «به سوی خدا».
نوشته: محسن سید اسماعیلی
علم به ضروریات زندگی دنیوی از مصادیق تنزل یافته اسماء به حضرت آدم(ع) میباشد. ضرورت های اولیه زندگی دنیوی انسان توسط خداوند متعال به او در بدو خلقت آموخته شده است. چرا که هر چند عقل میتوانست در دراز مدت به آنها برسد، ولیکن تا کشف شدن این امور توسط عقل، بشر از انتفاع از آنها ساقط میشد و بهرهای نمیبرد. این ضرورت میتواند از جمله خوراک، پوشاک، مسکن و زبان باشد.
نه تنها علوم اولیه زندگی مادی انسان عطیهای از جانب خالق بوده است، بلکه در بستر حیات بشری هر گاه انسان در معرض رفع نیاز مادی قرار گرفته، خداوند چه از طریق آماده کردن شرایط طبیعی، جهت عالم شدن انسان به نحوه رفع نیاز خود و چه از طریق وحی، انسان را مدد نموده است. پس علم در دامان دین تربیت شده و ممد علم نیز وحی بوده است.
دین یا همان راهنمائی عقل توسط خالق نه تنها در پی آموزش دانستههایی در ماوراء طبیعت میباشد بلکه اطّلاعات و آگاهی هایی را نیز در مورد وجود خود انسان و پیچیدگیهای گسترده درونی خود او و احتیاجاتش به وی خواهد داد. طبیعت انسان، پیچیده تر از آنست که عقل انسان بتواند به تنهایی آن را تحلیل کند. انسان تنها به پاره ای از احتیاجات خود واقف میگردد و از بقیه بی خبر میماند و به این ترتیب بر ابعاد فراموش شده انسان ستمی بزرگ وارد خواهد شد. این موضوع ثبات و تعادل را در وجود انسان بهم میریزد و در مقابل، عکس العمل ببار میآید و این بار آن دسته از نیازهای زندگی که از نصیب سزاوار خویش محروم مانده بودند، همه توجه انسان را به خود اختصاص میدهند و چنان اهمیتی کسب میکنند که در آن حد سزاوارش نیستند و باز همان فرایند عکس العمل تکرار میشود.
این است که تلاش بشریت برای یافتن روشهایی جهت رسیدن به تعادل رفع نیازها، مستلزم راهنمایی خالق از طریق آگاهی های دینی، وحی و انبیاء میباشد.
بهرهمندی از علوم تجربی و حسی هر چند امکانات دنیوی فراوانی را در اختیار انسان قرار میدهد، ولی هنگامی این امکانات فراوان میتواند خوشی را به زندگی بشر ارزانی کند که، احساس درونی انسان توأم با آرامش و لذت باشد و این امر تحقق نمییابد، مگر به یاد و ذکر خداوند. دین دراین بخش از نیاز انسانی نیز اطلاعات و آگاهی های لازم را به وی می دهد.
ادامه مطلب در علم و دین (5)...
نوشته: محسن سید اسماعیلی
علم به معنی واقعی و گسترده آن، همان علمی است که هم شامل یافته های تجربی انسان و هم شامل آموخته های وی که در چارچوب دین در اختیار وی قرار گرفته، می باشد و این همان علمی است که ما آن را از صفات خداوند و خالق جهان می دانیم. دین چه به معنای عام آن که تفسیری است از آفرینش جهان در جهت گرایش و کرنش در مقابل خالق و کارپرداز جهان و یا بعنوان راهی برای زیستن بهتر انسان و چه به معنای خاص آن که سنتی است الهی، از آن جهت که انسان را به خالق یگانه خویش فرا می خواند، و آداب و مقرراتی را ارائه می نماید که شخص را پاک و پیراسته کرده و آماده سیر در مسیر کمال خویش مینماید و در نهایت، چه از نظر اجتماعی که نظم عادلانه و روابط نیکو و تلاش مشترک و همه جانبه در راه خیر و سعادت جامعه بشری بوجود میآورد، لازمه حیات انسانی بوده و هرگز نمیتواند از محدوده تعریف علم خارج گردد. ریشه گرایش دینی در سرشت آدمی نهفته است، چون بیش از هر چیز کشش درونی آدمیان آنان را وامیدارد تا درباره مبدأ پیدایش جهان و نیروی نگاهدارنده و مدبر و هدف نهائی آن تحقیق کنند، تا او را بشناسند و به او بگروند و او را پرستش کنند.
شخصیت بلندپرواز انسان به او امکان میدهد تا صرفنظر از تلاشی که در راه برآورده نمودن خواستههای مادی به انجام میرساند، به ارزشهای ریشهدار و اصیل انسانی هم بیاندیشد و در راه هدفهای عالی اخلاقی و معنوی گام بردارد.
همانگونه که در مبحث عقل و وحی آوردیم و مشخص شد، عقل و وحی در یک مسیر قرار دارند و وحی آنجایی به کمک انسان میشتابد که ابزار عقل در پیمودن مسیر کارآیی لازم را ندارد و هر دو بدنبال ارضاء غریزه اکتشاف و دانستن و شناخت ناشناختهها می باشند. بخوبی مشهود است که جمع این دو یعنی عقل با ابزار حسی خود و وحی با استعانت از آموزش از طرف مافوق برای انسان مجموع اطلاعات و دانش های انسانی را فراهم میسازد که همگی آنها درظرف علم قرار دارند.
باید دانست که تنها در صورتی می توان رابطه دین و علم را جدای از هم تصور نمود که نفی خالق را نمائیم، چرا که اگر به خلقت انسان توسط خداوند معتقد باشیم، این اعتقاد نیز بوجود میآید که اولین انسان خلق شده، اولین دانستهها و آگاهیهای خود را توأم با بایدها و نبایدها از خداوند آموخته است. با این اعتقاد چنین نتیجه گیری میشود که اولین آگاهی های علمی انسان، از نمونه یافتههای دینی بوده است.
ادامه مطلب در علم و دین (4)...
بخوانید انسان(1)
نوشته : محسن سید اسماعیلی
پیروزی های تجربی بوجود آمده دراین قرون، عامل شد تا بخشی از عالمان طبیعی با غرور و تکبر بپندارند که دیگر چیزی برای کشف شدن باقی نمانده است و تا زمان کوتاهی پرده از راز همه معماهای جهان برداشته خواهد شد و همه مجهولات به دست توانای علم، شفاف، محسوس و روشن میشود.
این نظر تا آنجا پیش رفت که صاحب نظران این ایده گفتند: «اگر از چیزی آگاهی تجربی نتوان داشت، از آن موضوع هیچ آگاهی نمیتوان بدست آورد» و بر این اساس علم به معنی گسترده اول را معادل علم بمعنای محدود دوم آن گرفتند. یعنی، بخشی از آن را مساوی همه آن دانستند و هر چه را در قلمرو علم تجربی نمیگنجید در زمره مجهولات و مبهمات در آوردند. البته هر چند این ایجاد تفاوت در معنی گسترده علم در اروپا صورت گرفت، ولی چون در آن سرزمین این تفاوت را به تفاوت در اسامی نیز تسری دادند، مشکلات کمتری را ایجاد نمود. در زبان انگلیسی، علم به معنای اولی را knowledge و علم به معنای دوم را Science عنوان نمودند. اما هنگامیکه این ایده و نظر به کشور ما سرایت نمود دو عنوان مختلف برای تفاوت اختیار نشد.
علــــم و دین از یکدیگر جدا نخواهد بود بلکه علم شـــــامل دین است.
در فارسی و عربی کلمه «علم» در هر دو معنای فوق الاشاره مورد استفاده قرار گرفت و غفلت از این دو معنای جزئی و کلی اغلب، مشکلات زیادی را برای محققین بوجود آورده است. به هر حال، این تحولات، عامل گردید که شق القمری صورت گیرد و در طی دو مرحله علم را که تمامی دانستنیها را در خود گنجانده بود و جایی برای نزاع بین بخشی از دانسته ها و بخشی دیگر از آگاهی ها مطرح نبود، به دو بخش محسوس و نامحسوس جدا کرد. در مرحله بعدی اسم عام بر بخشی از مسمی سوار شد. یعنی علم تنها بر امور محسوس و تجربی اطلاق گردید و کار تا جایی پیش رفت که آن بخش غیر تجربی بطور کلی بعنوان مجهول و مبهم به انسانها شناسانده شد.
پس از این تفکیک در طی سالیان گذشته کاملاً مشخص شـد که، نـه آنـانـی که علــم را مختص اقـــوال مذهبــی و دینی می نمودند، به سود علم وانسان گام برداشتند و نه آنهایی که بر اثر لجبازی علم را مختص به تجربیات حسی نمودند برای این دو مفید فایده بودند. نه تنها دینی که خود را بدور از علوم تجربی و محسوس قرار داده بود، توانست انسان متعالی و خوب بسازد و نه پس از آن علم تجربی بدون آن بخش دینی و عرفانی و اخلاقی و غیر محسوس خود توانست رسالت بهینه سازی حیات انسانی را متجلی نماید و این را باید دانست که با قبول سه واقعیت خدا، انسان و طبیعت، هرگز علم به بخش محسوس و غیر محسوس نمیتواند تقسیم گردد و مطمئناً علم به همان گستردگی معنی نیازمند است که آنرا شامل تمام دانستنیها و آگاهی بدانند و علم فقط در مقابل جهل واقع شود. در چنین حالتی علم و دین از یکدیگر جدا نخواهد بود بلکه علم شامل دین است.
نوشته :محسن سید اسماعیلی
کلمه علم به معنای اصلی و نخستین خود، یعنی «دانستن» و آن معمولاً در برابر «ندانستن» بکار میرفته و به همه دانستنیها صرفنظر از نوع آنها «علم» میگفتند. در نتیجه عالم کسی بود که از هرگونه اطلاعات و دانستنیها بهرهمند باشد. بر طبق این معنی ریاضیات، منطق، اخلاق، زیست شناسی، فقه، ادبیات، نجوم و دین همگی علم محسوب میشدند و هر کسی یکی و یا تعدادی از آن ها را میدانست عالم محسوب میگردید.
کلمه علم به معنای اصلی و نخستین خود، یعنی «دانستن» و آن معمولاً در برابر «ندانسـتن» به کار میرفته و به همه دانستنی ها صرف نظر از نوع آن ها «علم» می گفتند.
کلمات علم و دین امروزه به عنوان دو بخش مختلف دانستنی ها مورد استفاده واقع میگردد. هر چند این تفاوت و دوگانگی از اول نبود ولی پس از تحولات انجام شده در اروپای مسیحی و بیشترین آن در دوران رنسانس این افتراق و دوگانگی به اوج خود رسید. البته این امر دفعتاً رخ نداد بلکه در پی قدرتگیری کلیسا در ممالک غربی توسط کنستانتین امپراطور روم، دستگاه بقدرت رسیده کلیسا سعی نمود تا با زور و شکنجه اساطیر و افسانههای گرد آورده بعنوان دین مسیحیت را بر عقول مردم آن زمان تسلط دهد.
آنچه که کلیسا در آن زمان پاسداری میکرد قوانین و قواعدی بود که با عقل و یافته های ابزاری آن، همخوانی نداشت و بر همین اساس سعی عمده سازمان کلیسا در آن مقطع جنگ و مبارزه با عقل و تفکر بشری بود، تا جایی که هزاران تن انسانهای فهیم و دانشمند در مقابل کلیسا دراین مناقشه قربانی شدند. این فرزانگان و دانشمندان قربانی شدند چرا که به عقل گرویده بودند و اساطیر و افسانه های رنگ دین یافته را مورد نقد و انتقاد قرار میدادند. عکس العمل فشارهای کلیسا بر عقول و افکار بشر منتهی به انقلابات و کشتارهای هولناکی گردید. انقلاب کبیر فرانسه یکی از نتایج مستقیم این دوره و مولود فعالیت عدهای بود که به نام «اصحاب عقل و استدلال» نامیده می شدند.
پس از تحولات اروپا راحتترین کاری که می شد در این نزاع صورت بگیرد، کنار گذاشتن علوم غیر حسی از مجموعه علوم و دانستنیها بود و با این امر کلمه علم معنای جزئی تر از قبل پیدا کرد. در این معنا کلمه علم منحصراً به دانستنیهایی اطلاق شد که از طریق تجربه مستقیم حسی به دست آمده باشد. علم در معنای دوم دیگر در مقابل جهل و ندانستن نبود بلکه در مقابل همة دانستنیهایی قرار داشت که مستقیماً در حیطة آزمایشات حسی قرار نمیگرفت. با چنین تقسیم بندی، اخلاق (دانش خوبی ها و بدی ها) متافیزیک (دانش احکام و عوارض هستی مطلق) عرفان (تجارب درونی و شخصی) منطق (ابزار هدایت فکر)، فقه، اصول، بلاغت و... همه بیرون از علم به معنای دوم آن قرارگرفتند.
علم در معنای دوم دیگر در مقابل جهل و ندانستن نبود بلکه در مقابل همه دانستنیهایی قرار داشت که مستقیماً در حیطه آزمایشات حسی قرار نمیگرفت.
نوشته: محسن سید اسماعیلی
محققین اهل سنت و شیعه در کتب خود از حضور حضرت فاطمه (س) در حجه الوداع یاد کرده اند و این موضوع حضور ایشان را در آخرین حج پیامبر عظیم الشأن اسلام اثبات می نماید. محمد حسین هیکل از مورخین و نویسندگان شناخته شده اهل سنت در کتاب "زندگانی محمد(ص)" در وقایع مرتبط با حجة الوداع چنین آورده است: "علی(ع) از یمن بازگشت ... وقتی به مکه رسید پیش فاطمه (س) رفت و دید که او احرام خود را گشوده است"در کتب دیگر محققین عامه نیز حضور دخت رسول الله در آخرین حج ایشان نقل گردیده است. این امر استناد برآن دارد که فاطمه(س) بطور حتم و یقین در بازگشت از حج در غدیر خم در میان جمعیتی بوده اند که ناظر بر انتخاب الهی همسرش علی بن ابیطالب(ع) به مقام ولایت و جانشینی رسول الله بوده اند.در احادیث مورد استناد در کتب محققین شیعی نیز احادیثی موجود است که بطور واضح حضور ایشان را در غدیر خم بیان می دارد. از جمله این حدیث که مرحوم دشتی در کتاب خود از فاطمه(س) نقل مینماید:
شگفتا! آیا روز عید غدیر خم را فراموش کرده اید؟
شنیدم که پیامبر گرامی اسلام فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می دهم. علی علیه السلام امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم، (حسن و حسین علیه السلام)و نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام پیشوایان و امامانی پاک و نیکند.
اگر از آنها اطاعت کنید شما را هدایت خواهند نمود و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلای تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد."
بعد چندی چون مناسک شد تمام بر مدینه ره نـــــمود همراه عـــام
در میان ره بدید او جبرئـــــــــــــیل گشت نازل همچو انسـانی جمیل
آیه ای تـقــــدیم کرد او بر رسـول شـــــاهد آن منظـره بودش بتــول
بعداز آن گفتا نبی بر فاطــــــــــمه فاش می گویم دگــــر این برهمه
دینتان امروز پس کــــــــامل بشـد مرتضـــی بر حق خود نائل بشـــد
جمع کرد او مســـلمین رادر غـدیر دست بگرفتش ز حــــیدر آن هژیر
گـــفت: باشد بعدِ من، حـیدر وَلی همچو حـــــکم من بُوَد حکمِ علی
خیمهء زهـــــــــرا بشد پر از زنــان قصدشـــــان تبریک بر فـَخر جهان
نویسنده این کتاب آقای محسن سید اسماعیلی اصل را بر دستور الهی "فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه" قرار داده و سعی نموده تا از بین اقوال متعدد ولی مستند "احسنه" را انتخاب کرده و به رشته نظم درآورد تا خواننده گرامی از مکث و تکرار ملول نگردد و با استفاده از توالی صحنه های زندگی آن بزرگوار شیرینی مطالعه تاریخی را در ذائقه خواننده محترم به وجود آورد.
از مزایای این کتاب می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- بیان تاریخ به گونه منظوم در به خاطر سپاری آن در نسل جوان موثر است که این خود از مزایای مطالعه این کتاب خواهد بود.
2- کلمات و عبارات در ابیات بسیار ساده مورد استفاده قرار گرفته اند که این امر باعث می گردد تا مخاطب بسیار روان با مفاهیم رابطه برقرار نماید و خستگی مطالعه متون تاریخی در این اثر به چشم نمی خورد.
3- برای هر یک از حوادث مورد اشاره در متن اسناد تاریخی آورده شده که این امر مطالعه این کتاب را برای محققین تاریخ پرفایده می سازد.
گزیده ای از فصل مراسم عقد فاطمه (س) وعلی (ع) را بخوانید:
| خواند احمد مِهر را بر مرتضــــــــی گفت: آیا ای علی هســــتی رضا؟ |
|
|
| اشــک در چشمان حیدر می دوید برق عشـــــــق از دیدگانِ او جهید |
|
|
| ضربِ قلب او کنون چون طـــبل بود عاشق زهــــــــرا، علی از قبل بود |
|
|
| او قَبِلتُ گفت از اعــــــــــماقِ جان هـلهله زان شد به پا در اِنس و جان |
|
|
| غنچه لبخند بر زهــــــــــرا شکفت چون شنید آن جمله را آندم ز جُفت |
|
|
جهت خرید کتاب مثنوی ریحانة الرسول کلیک نمایید.
از آثار دیگر این نویسنده و شاعر معاصر کتاب مثنوی محمدی است.
آقای محسن سید اسماعیلی زندگانی پیامبر اسلام (ص) را از ولادت تا رحلت آن بزرگوار به گونه منظوم در آورده است تا پاسخگوی عطش روز افزون عاشقان پیغمبر(ص) در جهت آموزش سیره آن بزرگوار مخصوصاَ در بین جوانان باشد و راه و روش زندگی آن منتخب الهی چراغ روشنی در راه یابی مخاطبین به جنت پروردگار گردد.