معرفی وبلاگ
امام علی (ع): هر چيز داراي سيماست ، سيمای دين شما نماز است.( بحار الانوار، ج ,82 ص 227 )
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1230844
تعداد نوشته ها : 703
تعداد نظرات : 69
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

والفجر! و لیالٍ عشر ...
شب در عمیق لحظه
‏ها، ریشه دوانده بود و تا افق‏ های دور، جز سیاهی، رنگ دیگری دیده نمی‏ شد. چشم‏ ها، به تاریکی عادت کرده بودند و هیچ نگاهی، صادقانه به جستجوی نور، برنمی‏ خاست. جرأت گشودنِ حتّی یک روزنه‏ ی کوچک، در ذهنِ دست ‏ها، جاری نبود. پنجره ‏ها، میلی به تماشا نداشتند و زیبایی‏ ها، چنگی به دل نمی ‏زدند؛ چرا که دیدنِ زیبایی در قفس، زیبا نیست. در چارسوی باور شهر ـ تا جایی که چشم کار می ‏کرد ـ تنها حضور یک فصل می ‏وزید؛ آن‏ هم زمستان بود. قلب ‏ها به لحظه ‏ی انجماد نزدیک بودند و جرقّه‏ ی هیچ اندیشه ‏ای، ذوبشان نمی ‏کرد. شهر، قلمرو شب بود و سلطنت، از آنِ تاریکی؛ و در این میان، «انسان» ـ این موجود زجر کشیده‏ ی تاریخ ـ با ناامیدی، سرنوشتِ تلخِ خود را می‏ نگریست. زندان‏ ها، از حضورِ پیروان سپیده، لبریز بود.
ناگهان، ورق برگشت، صدای قدم‏
های نور، در دهلیزهایِ تنگ و تاریکِ زمان پیچید و از طنین استوارش، پشتِ شب لرزید. «خورشید»، با تمام عظمتش ـ از پشتِ ابرهایِ تیره‏ ی روزگار ـ طلوع کرد؛ آمد و به یک چشم بر هم زدنی، طومار عمرِ چندین هزار ساله‏ی «شب» را، مچاله کرد، روح زمستان را به زنجیر کشید و در تقویم زمانه، نامِ «بهار» را نوشت. خورشید تابید و سِحر کلامش، گرم و نافذ، در دل و جانِ شهر، نفوذ کرد و طلسمِ تسخیرناپذیر پنجره ‏ها را حس کرد؛ آمد و نگاهِ مهربانش را ـ عادلانه ـ با تمام شهر، قسمت کرد.

نویسندگان: سید امیرحسین کامرانی راد، خدیجه پنجی
منبع: سایت راسخون

 


X