به نام خدا
به نام خداوند اوّل و پايان
به نام خداوند بخشنده ي مهربان / كه جزين نيست هدف آفرينش جهان
شروع كند بنامت شاعري،شعرش را / كو خواهد كه شعرش خوب رسد پايان
خير پناهت به ز هر خير ديگر است / چون كين نعمت مصون داردت از هر بَدان
نالايقان شناختت همان به كه اصلاح خويش كنند / عارفان وجودت هم از بيانت عاجزان
پس كسي را عهده دار اين گران عهد نتواند / جز هماني كه يادش آرامش است در قلبمان
چيست اين موجودي كه شايد نيست موجود / پس چگونه جاي گيرد در كوچك از كف،عقلمان
جز اين كه ناچاراً بگوييم كه ما كوچكتريم / چون در نگاه كلّي نيست او را هم گِران
يا كه گوييم اوست بزرگتر از هر بزرگي / پس چه بهتر كه او بناميم بي كران
تويي كه رسولت خاتم النبيين شايسته است / رسولي كه اهل بيتش علي است و امامان
تسبيح كند او را هر چيز در جاي خود / تحرّك ما كند وظيفه ي شكرش را دو چندان
ترسم كه اين نوشته وقتم كند محدود / شكرمان حتي مرا نيست قبول اين چنان
شكر شب اندر روزي اش نيست كافي / جاي درنگ نيست بر ماست كه باشيم شتابان