تعداد بازدید : 2252
تعداد نوشته ها : 5
تعداد نظرات : 0
تصور کن اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار ی و لبت را بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و انسان بودن را فراموش کرده است.… حال می فهمم که ازمودن از جانب تو چه سخت است..حال میفهمم چه قدر تفاوت است میان انسان شدن و انسان بودن و انسان پنداشتن
دسته ها :
پنج شنبه هشتم 12 1387