مي شه از عشق تو گفت...
مي شه با ستاره هاي چشم تو...،
مشرق نو،مغرب نو بر پا كرد...
مي شه از برق نگات خورشيد و خاكستر كرد.
مي شه از گندمياي سر ذلفت يه عالم شعر نوشت.
آره از عشق تو ديوونگي هم عالميه...
آره از عشق تو مردن داره...
مي شه از دست تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد...
مي شه از عشق تو مرد و ديگه از دست تو هم راحت شد....
آره از عشق تو ديوونگي هم عالميه.
اگر از عشق مي شه قصه نوشت...
مي شه از عشق تو گفت...
مي شه از دست تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد...
مي شه از عشق تو مرد و ديگه از دست تو هم راحت شد....!