مي پيمايد آسمان مملو از سياهي را،
خفاشي كه آسمان را با تمام تاريكي اش دوست دارد.
پلك مي زند و پر مي گشايد.
من درك مي كنم،
لذت زندگي خفاشها را...
من درك مي كنم،
عشق زيباي خفاشها را...
من درك مي كنم،
من مي دانم و ايمان دارم،
خفاشها از همه عاشق ترند.
جواب مي دهد سوال پر از ترديد آدميان را..،
آسماني كه لبريز از تاريكي و ظلمت است.،
آري خفاشها هم عاشق مي شوند.
آري..................!
... اسماعيل رضواني خو ...