دسته
دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 350628
تعداد نوشته ها : 228
تعداد نظرات : 183
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
ويژگيهاى امام حسين عليه السلام

الخصائص الحسينيّة ( تاءليف : آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى )

 عنوان يازدهم : حسين عليه السلام و پيامبران عليهم السلام 1

در اين بخش ، سخن از ويژگيهاى حسين عليه السلام در رابطه با پيامبران است كه بدين صورت ترسيم مى گردد:

1- در روايات آمده است كه : خداوند به پيام آوران خويش ‍ صفات و شرائط خاصّى مقرّر داشت ، از آن جمله : براى آزمايش ‍ بندگان ، آنان را از زرق و برق ظاهرى ، تشريفات و امكانات مادّى و وابستگى بدان ، دور داشت و آنان را جلوگاه معنويّت و ارزشهاى والاى انسانى قرار داد.

حسين عليه السلام نيز اينگونه بود. خداوند به خاطر آشكار شدن اخلاص او در جهاد و آزمايش بندگان حقّ طلب خدا، همه آن صفات و شرائط را در آن حضرت و قيام دگرگونسازش گرد آورد، به همين جهت است كه خود سالار شهيدان است و رهروان راه توحيديش شهيدان بزرگ و دوستان و برگزيدگان خدا وصف شده اند.

2-  همه پيامبران از ميان توده هاى محروم برخاسته و در زندگى بامشكلات مادّى و فقر و رنج دست به گريبان بوده و در راه ساختن جامعه آرمانى خويش با انواع تهديدها و ارعابها و اهانتها و تحقيرهاى ستمكاران روبرو بودند.

حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، اگر پيام آوران خدا هركدام با برخى از مشكلات مادّى و سياسى و اجتماعى روبرو بودند، حسين عليه السلام با تمامى اين فشارها و مشكلات و موانع و بيدادگريها روبرو بود و براى خدا و عدالت و برانداختن سنتهاى جاهلى اموى با همه آنها مبارزه كرد و قهرمانانه در برابر همه نامردميها ايستاد و افتخارآفريد.

3- از خصوصيّات پيامبران ، پاكى و پاكيزگى جسمى و روحى بود. همه آنان بدنى طيّب و طاهر داشتند. كه بوى خوش و مطبوعى همانند بوى به از آنان استشمام مى شد و حسين عليه السلام نيز جسم و جانش پاك و پاكيزه و بوى خوش و دلنشينى همانند بوى سيب از آن حضرت به مشام مى رسيد، همانگونه كه در روايت آمده است .

پيامبران عليهم السلام و زيارت حسين عليه السلام 

1-  همه پيام آوران خدا، شهادتگاه حسين عليه السلام را پيش از شهادت و دفن پيكرمطهّرش زيارت كردند. در روايت است كه : تمامى پيامبران ، كربلا را زيارت نموده و يا بدانجا سير داده شده اند.

همانگونه كه خود پيامبر گرامى فرمود: مرا به نقطه اى سير دادند كه نامش كربلا بود...

2-  همه آنان تا روز رستاخيز، در فرصتهاى ويژه اى آن حضرت را زيارت مى كنند، از آن جمله : شبهاى قدر و شب پانزدهم شعبان ، از اوقات زيارتى او از سوى پيامبران خداست ....

عصاره ويژگيها و مسئوليّتها 

حسين عليه السلام از يك سو، عصاره ويژگيهاى بلند پيام آوران خداست و از سوى ديگر به دوش كشنده بار مسئوليّتها و آزمايشهاى تاريخى و تاريخ ‌ساز آنان .

در زيارت آن گرامى است كه : او را وارث پيام آوران بزرگ خدا مى خوانيم و نام برخى از پيامبران را كه حسين عليه السلام وارث آنهاست ، به صراحت مى بريم .

شرايط و ويژگيهاى او، با برخى ديگر از پيامبران همچون يحيى و ايّوب ، به گونه اى است كه مى توان به جاى نام حسين عليه السلام نام آنان را خواند. براى نمونه :

در درود بر ايّوب شكيبا و يحيى مظلوم عليهما السلام ، مى توان حسين عليه السلام را قصد كرد، چرا كه شكيبايى او در برابر آن آزمايش بزرگ تاريخى و نيز مظلوميّت شهامتمندانه او در برابر بارگاه ظلم اموى ، نه تنها كمتر از شكيبايى ايّوب پيامبر و يحيى عليهما السلام نبود، بلكه بسيار پرشكوه تر بود كه دراين مورد بحث خواهدآمد.

مقايسه حسين عليه السلام با انبياء عليهم السلام 

1-  حضرت آدم و حسين عليه السلام 

آدم عليه السلام از پيام آوران خدا و پدر انسانيّت است ، به فرمان خدا پس از آفرينش او، همه فرشتگان در برابرش سجده كردند كه آدم ، به منزله قبله بود و سجده ازآنِخدا.

حسين عليه السلام نيز اينگونه بود، فرشتگان بر او درود و سلام فرستادند و در گرداگرد شهادتگاه او طواف كردند و شهادتگاهش ‍ معراج آنان بود و جايگاه فرود و صعود آنان .

خداوند آدم را در بهشت ويژه اش جاى داد و حسين عليه السلام بزرگ انسانى است كه بهشت و حوريان را از نور وجود او پديد آورد.

آدم به لباسهاى بهشتى آراسته شد و حسين عليه السلام زينت و زيور بهشت است .

آدم را خداوند برگزيد و حسين عليه السلام نيز برگزيده خدا بود.

آدم به فراق بهشت آزمايش شد و حسين عليه السلام به جدايى دوستان .

آدم به كشته شدن فرزندش آزمايش گرديد و خون او را ديد كه بر زمين ريخت و زمين را سيراب كرد و حسين عليه السلام نيز به شهادت فرزندش كه بدن او را پاره پاره نگريست .

آدم به هشدار از خوردن آن درخت آزمايش گرديد و فراموش ‍ كرد وخداوند در او تصميم آهنين نيافت ، امّا حسين عليه السلام به وانهادن تمامى علائق و ارزشهاى مادّى آزمايش گرديد و فراموش نساخت و تصميم آهنين و استوارى از خود نشان داد كه بى نظير بود.

آدم از نظر چهره و قامت ، برگزيده خدا در ميان موجودات بود و او و فرزندانش برگزيده آفرينش اند و حسين عليه السلام برگزيده از ميان اين برگزيدگان ، چرا كه او از، برگزيده محبوب جهان هستى ، پيامبر خداست و پيامبر از او.

شيطان ، با نگرش بر آفرينش آدم و مادّه نخستين جسم او، بر خود باليد و بر او تكبّر ورزيد كه : من از او بهترم .

و يزيد نيز هنگامى كه خويشتن را بر تخت حكومت و دنباله روآن و طرفداران كور و كر خويش را آراسته به زرق و برق دنيا و خاندانش را در كاخهاى بيداد، غرق در زينت آلات و حرير و جواهر ديد و خاندان بزرگ حسين عليه السلام را در لباس ‍ اسارت و در بند بيداد و جاهليّت نگريست . و نيز هنگامى كه فرزندانش را در كنار خويش ، آراسته به سلاح و جواهر و فرزندان گرانمايه و قهرمان حسين عليه السلام را شهيد و در بند و خويش ‍ را تكيه زده بر تخت و تاج استبداد بر سر، تماشا كرد و سرهاى مقدّس حسين عليه السلام و ياران فداكارش را در برابر خويش ‍ ديد و مجلس شومش را مملوّ از دشمنان خاندان وحى و رسالت و سردمداران اموى نگريست ، همانند شيطان بر خود باليد و به اهانت و ناسزاگويى پرداخت .

او با اشاره به سر منوّر حسين عليه السلام به شيطنت و فريبكارى پرداخت وگفت : حسين ، افتخار مى كرد كه پدرش از پدرم و مادرش از مادرم و نياى بزرگش از نياى من ، برترند و خودش نيز از من برتر و بالاتر است و اين انديشه باعث شهادت او شد. آنگاه بى شرمانه ، اضافه كرد: امّا در مورد پدرش ، بايد گفت كه خداوند به نفع پدرم حكم كرد و خلافت را بدو داد و در جنگ پيروز شد. امّا در مورد مادرش ، راستى كه دختر گرانقدر پيامبر صلى الله عليه و آله برترين زنان است . و در مورد نياى كبيرش ‍ نيز، آرى . او برترين موجود دستگاه آفرينش است و هيچ انسان باايمانى نمى تواند مدّعى برترى بر او باشد، امّا در مورد خودش ‍ كه گفت : برتر از من است ، گوئى حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت نكرده و در مورد آن نينديشيده بود كه مى فرمايد:

قُلِ اللّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ بِيَدِكَ الْخَيْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ

بگو! بار خدايا! فرمانروايى از آن توست . به هر كس بخواهى فرمانروايى مى دهى . و از هر كسى بخواهى فرمانروايى را مى ستانى . هر كسى را بخواهى عزّت مى بخشى و هر كسى را بخواهى ذلّت . همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى .

و او با اين تحريفات رسوا و سوء استفاده از دين خدا و كتاب آسمانى او، تلاش مذبوحانه كرد تا حسين عليه السلام را به حقارت و ذلّت كشد، امّاشكوه و عظمت حسين عليه السلام و پستى و شيطنت خويش را نمايش داد و در همه قرون و اعصار، خود و شيوه شيطانى اش را رسوا ساخت .

هان اى شيعيان حسين ! و اى غيرتمندان ! و اى جوانمردان ! بنگريد كه چگونه اين عنصر پليد با اهانتها و ناسزاگوييهايش به حسين عليه السلام ، قلب شرافتمندان را آتش مى زند.

با اينكه همه مى دانند كه حسين عليه السلام زينت آسمانها و زمين و زينت عرش خداست .

او عزيز خدا و پيامبر است در مورد او بود كه پيامبر بر فراز منبر رفت و فرمود: هان اى مردم ! اين حسين است ، فرزند گرانمايه على عليه السلام او را نيك بشناسيد.

آرى ! او عزيز دخت گرانمايه پيامبر صلى الله عليه و آله است ، امّا در آن مجلس شوم ، جز شجاعانى چند، كسى نبود كه اين حقايق را طنين افكن سازد. آنجا حقايق را دخت گرانمايه على عليه السلام بر برگهاى زرّين حماسه عاشورا نوشت و سفير روم و عالم يهودى نيز بر فريبكارى و تبليغات دروغين يزيد برآشفتند ....

نكته ديگر در اينجا، همسانى و همفكرى يزيد با ابليس است .

ابليس به تواضع خاك و ملايمت و نرمى و ذلّت ظاهرى او از يك سو و گرما و حرارت و جهش و سوزانيدن آتش از سوى ديگر نگريست و پنداشت كه خود از آدم برتر است ؛ چرا كه مادّه نخستين آدم از خاك ومادّه نخستين او از آتش است و هرگز فكرش را به كار نينداخت كه خاك ، كانون حيات و زندگى است . رستنگاه گلها و گياهان و شكوفه هاى عطرآگين است . رويشگاه دانه ها و ميوه ها و درختان است . معدن فلزّات وجواهرات است . گنجينه آبهايى كه زندگى بر آنها وابسته است ....

شيطان اموى نيز، خود را بر تخت استبداد سياه نگريست و سر مقدّس حسين عليه السلام را ساكت و آرام در برابر خويش بر تخت و طرفداران خويش را مسلّح و مجهّز و آراسته به زيور و آلات در خدمت به ظلم آماده ديد، چنين پنداشت كه او از حسين عليه السلام برتر است و به همين دليل فريبكارانه به قرآن شريف استدلال كرد كه : خداوند فرمانروايى را به او ارزانى داشته و بدينوسيله بدو عزّت بخشيده است و پنداشت كه جهاد و شهادت و فداكارى در راه حقّ و عدالت نشان ذلّت است ... و توجّه نداشت كه همه شرائط ذلّت و حقارت ، در او و حكومت پوشالى و سياه اوست و همه شرايط حرّيّت و آزادگى و شكوه و شهامت در حسين عليه السلام .

خداوند، حكومت حقيقى بر دلها و جانها را به حسين عليه السلام ارزانى داشت و از يزيد و پيروان جنايتكارش به دليل بيدادگرى و سياهكاريشان حكومت را گرفت ، به همين جهت ، حتّى آنانكه لعن و نفرين بر خلفا را جايز نمى دانند، لعن بر يزيد را مى پذيرند و براى پاداش بدو لعنت مى كنند.

آرى ! حسين عليه السلام نه تنها بر قلبهاى باايمان حكومت مى كند، بلكه ديگر قلبها نيز شيفته شهامت و رادمردى و شكوه اوست .

اگر براستى مى خواهى عزّت را بنگرى اينك به بارگاه ملكوتى حسين عليه السلام و تجليل و احترام بدان را، تماشا كن .

اگر مى خواهى ذلّت و سرافكندگى و شقاوت را تماشا كنى ، به قبر يزيد بنگر كه هر راهگذرى ، نه تنها شيعيان ، بلكه پيروان ديگر اديان و مرامها، به هنگام گذشتن از كنار قبرش ، چيزى جز لعن و نفرين نثارش نمى كنند وبراى برآمدن خواسته هايشان بسان رمى جمرات به قبر شيطان اموى سنگ مى اندازند ....

شگفت اينجاست كه اين سرنوشت سياه يزيد را، دخت گرانمايه بتول ، زينب عليهما السلام در اوج شرارت و مستى يزيد، در كاخ بيداد اموى ، بدو خاطرنشان ساخت و براى هميشه در تاريخ به يادگار نهاد.

آرى ! آدم عليه السلام به طور ناگهانى به جدايى از بهشت ، آزمايش گرديد و از آن جايگاه آرامش و باغهاى ملكوتى آن ، به زمين خاكى و غبارآلود و كانون آفتها و شرارتها و درندگان و جنبندگان موذى تبعيد گشت ... و حسين عليه السلام نيز همانند او، ظرف چند ساعت از بوستانى معطّر از برادران و فرزندان و دوستان و همه شايستگان ، جدا شد و راهى ديار عشق گرديد.

در روايت آمده است كه : آنگاه كه ديگر كسى از ياران او باقى نمانده بود، كودكى با شرايط خاصّى از خيمه ها خارج شد، هراسان به هر سو نگريست كه عنصر خون آشامى او را به شهادت رساند.

و ديگر كسى براى حسين عليه السلام نمانده بود كه به خواهرش ‍ گفت كودك خردسالش را بياورد....

هنگامى كه او را نيز به خاك و خون كشيدند، با بانوان حرم ، وداع كرد و تنهاى تنها به سوى ميدان به راه افتاد. جهان را تيره و تار ديد و خود را تنها و در محاصره درندگان ، سربر آستان پروردگارش ‍ بلند كرد وبه نيايش با او پرداخت و عاشقانه به راز و نياز نشست ....

در روايت است كه : آدم عليه السلام پس از خروج از بهشت بسيار گريست ، دههاسال و شايد بيشتر؛ و حسين عليه السلام نيز در روز پرشكوه عاشورا در چند مورد خاصّ، گريه كرد.

امّا گريه او، بسان گريه آدم نبود، چرا كه گريه آدم براى خويش ‍ بود و گريه آن حضرت نه براى خود، بلكه برخاسته از رقّت قلب و مهر بر كسانى بود كه بر او مى گريستند.

گريه آدم ، بسيار طولانى بود و سيلاب اشكش فراوان ، ولى گريه حسين عليه السلام كوتاه و برخاسته از خون قلب او بود.

گريه آدم با آرامش و آرامش بخش همراه بود و گريه حسين عليه السلام را آرامش دهنده نبود.

گريه آدم براى كشته شدن يك فرزند بود و گريه حسين عليه السلام براى برادران ، فرزندان ، عموزادگان ، ياران ، خاندان و كودكانش .

آدم ، پس از خروج از بهشت ، براى تهيّه غذا براى خود و همسرش ، به آزمايش سختى دچار شد، چرا كه در زمين ، نه وسيله زندگى فراهم بود و نه دانش و آگاهى لازم و نه كسى كه او را يارى و همكارى كند و حسين عليه السلام نيز در محاصره دشمن براى تهيه آب ، براى اردوگاه تشنه و محاصره شده اش آزمايش گرديد و در اين راه رنج بسيار كشيد و به تلاش بسيارى دست زد. گاهى خود، دشمن را اندرز داد. گاه سفيرانى براى موعظه آنان گسيل داشت . گاه براى آگاه ساختن دشمن از سرانجام شوم كار ضدانسانيش ، آشكارا افرادى را به سوى آنان فرستاد. گاه شبانه و مخفيانه پيام فرستاد. گاهى با حفر چاه كوشيد، و گاه با اتمام حجّت نمودن به دشمن كه آب بر روى زنان و كودكان غيرنظامى بستن دور از شرف اسلامى و عربى است . زمانى با استدلال به تشنگى سخت كودك خردسالش  و زمانى به شدّت عطش خويشتن در آخرين لحظات .

آدم عليه السلام پس از رنج و خستگى بسيار، به موادّ حياتى موردنياز دست يافت و حسين عليه السلام پس از همه رنجها و فداكاريها، با لب تشنه جان داد.

آدم عليه السلام به جنايت قابيل در حقّ هابيل و كشتن و دفن او آزمايش گرديد و ريخته شدن خون او را نديد؛ امّا، حسين عليه السلام بدن قطعه قطعه فرزندجوانش را بر روى خاك و خون نگريست و با ديدن آن منظره ، توان از دست داد.

آدم ، چهل شبانه روز بر فرزندش گريست و بدو وحى شد كه فرزند ديگرى به او عنايت خواهد شد و حسين عليه السلام دقايقى چند در شهادت فرزندش گريست ، امّا همان مدّت اندك ، به اندازه چهل سال ، توان حسين عليه السلام را گرفت و آنگاه به شهادت فرزند ديگرش ، آزمايش گرديد.

2- ادريس پيامبر و حسين عليه السلام 

خداوند، حضرت ادريس را بر آسمانها اوج داد. و حسين عليه السلام نيز پس از شهادت ، روح ، خون ، پيكر و تربت مقدّسش را اوج بخشيد و بالابرد.

ادريس به هجرت از قلمرو ظلم و بيداد، پراكندگى ياران ، گرسنگى و تشنگى در راه حقّ آزمايش شد، و حسين عليه السلام نيز به هجرت از حرم خدا و پيامبر، به رويارويى قهرمانانه با ديكتاتورى خون آشام اموى و به تشنگى و گرسنگى و فشارروزگار براى حقّ و عدالت ... كه خواهرش در كنار پيكر به خون طپيده اش ناله زد و گفت : پدرم فداى آنكه با لب تشنه به شهادت رسيد.

3-  نوح و حسين عليه السلام 

نوح عليه السلام بزرگ پيام آوران است .

حسين عليه السلام سالار همه جوانمردان بهشت .

خانه و جايگاه نوح شرافت يافت .

شهادتگاه حسين عليه السلام از آنجا شرافتش بيشتر شد.

خداوند در ميان جهانيان به نوح درود فرستاد كه :

سلامٌ عَلى نُوحٍ فىِالْعالَمين

به حسين عليه السلام نيز درود باد كه نجات همه بشريّت از آتش ‍ دوزخ به بركت وجود اوست .

نوح دارنده كشتى نجات بر امواج آبها بود.

حسين عليه السلام صاحب كشتى نجاتى است كه هر آن كس بر آن نشيند از آتشهاى بدبختى دنيا و آخرت نجات يابد.

نوح نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خويش زندگى كرد و بر او ستم روا داشتند و تا سرحدّ بيهوشى او را زدند و خون از گوشهايش جارى شد.

حسين عليه السلام نيز فراسوى مردم دعوت شد و نيمروزى در ميان آنان بود و او را به شهادت رساندند و پيكر پاكش سه روز بر روى خاك ماند و سر مقدّسش را بر فراز نيزه ها بردند و ستمى كه در يك ساعت بر او روا داشتند، از نهصدوپنجاه سال ، بيشتر بود.

4- ابراهيم و حسين عليه السلام 

هنگامى كه با فروتنى و اخلاص در زيارت حسين عليه السلام اين جمله را به زبان مى آورى كه :

السّلام على ابراهيم خليل اللّه !

مى توانى هر دو نفر آنان ، حسين عليه السلام يا ابراهيم را نيّت كنى .

مى توانى آن خليل خدا را نيّت كنى كه به خاطر انجام فرمان خدا خويشتن را به آتش بيدادگران نزديك ساخت و نه تنها از فرشتگان مدد نخواست ، بلكه ازشدّت اخلاص خدايش را نيز نخواند چرا كه گفت :

حسبى من سئوالى علمه بحالى

او از شرايط من آگاه است .

و نيز مى توانى به نيّت خليل كربلا، سلام و درود نثار كنى كه خويشتن را در راه انجام فرمان خدا آماج شمشيرها و نيزه ها نمود و يارى فرشتگان را نپذيرفت . و آتش دوزخ را و آتش فتنه اموى را براى امّت بزرگى سرد و سلامت ساخت .

به هنگام سلام ، مى توانى آن خليل بزرگى را نيّت كنى كه چهره نورانى فرزندش اسماعيل را به خاطر خدا بر خاك نهاد.

نيز مى توانى آن خليل پرشكوهى را نيّت كنى كه در راه خدا چهره فروزان فرزندش على را با بدن قطعه قطعه بر خاك نهاد.

به هنگام نثار درود بر ابراهيم ، مى توانى خليل بزرگوارى را نيّت كنى كه همسرش ساره از او براى تهيّه غذا، موادّ غذايى خواست و او از همسرش خجالت كشيد كه او را دست خالى برگرداند و ظرف را از ريگهاى بيابان پر كرد و خداوند به قدرتش آن را به موادّ غذايى تبديل كرد.

ياآن خليل بلند آوازه اى را قصدكنى كه دخت گرانمايه اش در محاصره دشمن از او آب خواست كه در پاسخ دُردانه اش فرمود: دخترم ! تشنگى تو بر من گران است ، امّا براى خدا همه مشكلات را بايد به جان خريد.

به هنگام نثار درود بر ابراهيم ، مى توانى خليل كعبه را نيّت كنى كه خاندانش را در بيابانى بدون كشت و زرع مسكن داد و تنها ظرف آبى نزدشان نهاد و بازگشت ، آنگاه درخانه كعبه را گرفت و گفت :

رَبَّنا اِنّى اءَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتى

پروردگارا! من برخى از خاندانم را در درّه اى بى آب و گياه سكونت دادم .

پس بر آنان دعا كرد كه :

فاجْعَلْ اءفْئِدَةً مِنَ النّاسِ

خداوندا! اينك دلهاى مردم را متوجه آنان ساز و از ميوه ها و ثمرات ، روزيشان گردان .

يا مى توانى قصد خليل كربلا را نمايى كه خاندانش را در راه انجام فرمان خدا، در بيابانى در محاصره دشمن و بدون آب و غذا سكونت داد و به هنگام جدايى از آنان فرمود:

براى اسارت در راه خدا و آزادى بشريّت آماده شويد! نهراسيد و به خدا اعتماد نماييد.

و بالاخره مى توانى آن خليل گرانقدرى را كه پيشواى يكتاپرستان است نيّت كنى .

يا خليل والامقامى را كه كانون توحيد و رحمت الهى است .

بزرگ مردى را بخوانى كه دوستدار ميهمان است .

يا پيشواى بزرگى كه نه تنها نسبت به شايستگان پرمهر است بلكه به گناهكاران نيز مهربان است تا آنان را هدايت و نجات بخشد و قلب مقدّسش براى همه انسانيّت مى طپيد.

5- يعقوب و حسين عليه السلام 

در زيارت حسين عليه السلام مى خوانيم كه :

السّلام على يعقوب الّذى ردّ اللّه اليه بصره برحمته

سلام بر يعقوب پيامبر كه خداوند به رحمت خويش ، نور ديدگانش را بدو بازگردانيد.

در اين درود و سلام ، مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پدر دوازده پسر بود و هنگامى كه آنان را فرا خواند، دركمال صحّت وسلامت در برابرش ايستادند و گفتند: پدرجان ! يكى از ما را گرگ خورد.

و او از اين رخداد و خبر دردناك ، كمرش خم و نور چشمانش را از دست داد.

و نيز مى توانى يعقوب كربلا، حسين عليه السلام را قصد كنى كه پدر يك پسر بود كه ندايش را از شهادتگاه شنيد كه : پدرجان ! آخرين سلام مرا پذيرا باش كه اينك لحظات جدايى است.

مى توانى يعقوب پيامبر را نيّت كنى كه پيراهن آلوده به خون فرزندش را كه سالم بود نگريست و گفت : گويا گرگ پرمهرى بوده كه پسرم را خورده و پيراهن او را پاره نكرده است .

يا يعقوب كربلا را نيّت كنى كه فرزند قهرمانش را با پيكرى به خون آغشته نگريست كه نه جايى از بدن سالم بود و نه پيراهن .

از يعقوب پيامبر، يوسف را خواستند بدين بهانه كه : در دشت زيبا و مناظر دل انگيزش بخورد و بازى كند، امّا او نمى پذيرفت و مى گفت : بردن او، مرا اندوهگين مى سازد.

امّا حسين عليه السلام هنگامى كه فرزند قهرمانش به سوى ميدان جهاد حركت كرد و بانوان حرم او را از حركت بازداشتند، فرمود: او را رها كنيد كه شوق ديدار خدا و پيامبرش را در سر دارد.

يعقوب پيامبر را بشارت دهنده با پيراهن يوسف فرا رسيد و آن را به سر و روى او انداخت و او بينا شد.

امّا حسين عليه السلام نداى جدايى فرزندش را شنيد گويى دنيا در نظرش تيره و تار شد.

6- يوسف و حسين عليه السلام 

هنگامى كه برادران حسود، ميان يوسف و پدرش جدايى افكندند و نقشه كشتن او را كشيدند، يكى از آنان گفت : يوسف را نكشيد و او را در نهانگاه چاه بيفكنيد. و چنين كردند.

امّا يوسف پرشكوه كربلا را پس از به شهادت رساندن تمامى ياران ، فرزندان ، برادران و ... و پس از وارد ساختن زخمهاى عميق و بسيار بر پيكرش كه هركدام از آنها براى شهادتش كافى بود، ناگهان همگى سپاه شوم اموى فرياد كشيدند كه : حسين را دسته جمعى بكشيد. اينجا بود كه گروهى براى كشتن آن حضرت هجوم آوردند و گروهى براى بريدن سرمطهّرش و پس ‍ از شهادت پرشكوهش ، شقاوتهايى كه بر آن پيكر مطهّر روا داشتند كه قلم از ترسيم آن ناتوان است .

كاروانيان يوسف پيامبر را پس از افكندن در نهانگاه چاه ، يافتند و با خود بردند و براى فروش در بازار مصر گرداندند.

و يوسف كربلا را نيز پس از شهادت در حالى كه پيكرش بر روى خاك بود، سرمقدّسش را بر فراز نيزه هاى بيداد در كوفه ، شام ، بازار و كوچه هاى آن شهرها، بزدلانه و شقاوتمندانه گردانيدند.

يوسف پيامبر را به ضرب زور بر دربار پادشاه مصر بردند، امّا پس ‍ از مدّتى مورداحترام او قرار گرفت و امانتدار او شد.

امّا سر مقدّس يوسف كربلا را به بارگاه ديكتاتور سفّاكى بردند كه به جنايت خويش افتخار مى كرد و بر سيّد و سالار شهيدان اهانت روا مى داشت و بر لب و دندان او چوب بيداد مى نواخت .

7-  صالح پيامبر و حسين عليه السلام 

اين پيامبر بزرگ به تقاضاى مردم و خواست خداوند، ناقه اى به عنوان معجزه آورد و اين ناقه وسيله آزمايش بندگان خدا بود.

حسين عليه السلام نيز خاندان و كودكانش را كه در محاصره رژيم سفّاك اموى قرار گرفته بودند، وسيله آزمايش مردم مدّعى اسلام و طرفدارى از حقّ ساخت .

اين پيامبر بزرگ ، از مردم خود خواست تا يك روز آب چشمه را سهم خويش سازند و روز ديگر سهم ناقه قرار دهند و مدّتى چنين كردند.

امّا حسين عليه السلام از رژيم پليداموى براى سيراب ساختن كودكان وخاندانش مقدارى آب خواست و امتناع كردند.

ناقه صالح ، هنگامى كه مورد حمله قرار گرفت ، بچّه اش فرياد كشيد و بر كوه صعود كرد به گونه اى كه اكنون نيز آن منطقه وحشتناك است .

كودك خردسال حسين عليه السلام نيز پس از هدف گلوله قرار گرفتن فرياد زد و جان به جان آفرين تسليم كرد و حسين عليه السلام فرمود: بار خدايا! اين كودك خردسال ، از بچّه ناقه صالح مقامش والاتر است ، انتقام او را بگير و اگر انتقام فورى مصلحت نيست ، بهتر از آن پاداشمان ده .

8-  هود پيامبر و حسين عليه السلام 

هود پيامبر خدا بود و صاحب توكّل و اعتمادى خاصّ، آنگونه كه در برابر دشمنان با توكّل به خدا گفت :

 فَكيدُونى جَميعاً ثُمَّ لاتُنْظِرُونِ

همگى بر ضد من به حيله گرى برخيزيد و مرا مهلت ندهيد.

حسين عليه السلام نيز هنگامى كه در برابر سپاه اموى ايستاد، پس از خيرخواهى و ارشاد آنان ، شهامتمندانه همين سخن را گفت .

هود پيامبر اين سخن را گفت ، امّا قومش او را زدند و بدو سنگ انداختند، امّا از او دست برداشتند.

ولى سپاه اموى با همه سلاحها و امكانات خويش ، به هر شقاوتى بر ضد حسين عليه السلام و يارانش دست يازيدند.

كافران ستمكار، هود پيامبر را، مورد يورش قرار دادند و تا به شماره افتادن نفس ، گلويش را فشردند و آنگاه رها كردند.

امّا سپاه اموى ، حسين عليه السلام را سر بريدند و پس از شهادت ، پيكرش را قطعه قطعه ساختند و آنگاه اسب بر بدن مقدّسش تاختند و پيكرش را درهم نورديدند.

دسته ها :
چهارشنبه سوم 11 1386
X