به نام خدای شقایق های عزادار
ارزش تو آنقدر برای من در خور شتایش است
که هیچکس را شمارش آن نیست جز خدا
دوستت دارم در حالی که دلیلش را نمیدانم!
دوست دارم فدایت شوم در حالی که دیوانه ی تو هستم
نامت را بر روی فرزندم گذاشتم در حالی که مبهوت نام تو بودم
گذشت را
معرفت را
نماز را
امرونهی را
نگاه را
قرآن را
و هر چه به نام اسلام رسول الله است را از تو آموختم
و
این نمونه ای از معرفت امام شناسی است
به خداوندی خدا از تو آموختم که از هیچ قدرتی نهراسم
جز قدرت خداوندگار
هیهات من الظله
آرام پلکهای چشمم را باز و بسته کردم
در همان لحظه
آنقدر اشک از چشمهایم روانه گشت که بیهوش شدم
-----------------------------------------------------------
به نام خدای عباس علمدار علیه السلام
گفتم تا اربعین حسینی با تو هستم
--------------------------------------
شب هنگام سوره ی آیة الکرسی را برای شادی روح اجدادم تلاوت نمودمو خوابیدم
نمیدانم چه حالی داشتم که مدام گریه می کردم
بالش زیر سر من از اشک خیس خیس بود
در همین حال خوابم برد
تقریبا بعد اذان صبح بود که فردی نورانی آن هم با امواج سبز رنگ وارد اتاقم شد
آنقدر آن نورها ی سبز رنگ قوی بودند که نمی توانستم آن فرد را تماشا کنم
سرم را در حالی که خوابیده بودم برگرداندم
قشنگ سر آن مرد نورانی را بر روی قاب عکسم می توانستم مشاهده نمایم
دو بال سبز رنگ طاووس بر روی کلاه خود ان شخص دیده می شد
از خواب پریدم و گریان کنان به سوی اتاق پدرو مادرم روانه گشتم
هر دو در حال نماز بودند
من گریه کنان وضو گرفتم و به سوی معبودم به نیایش پرداختم
و یک سال بعد دعوات نامه ی من به سوی کربلا صادر گشت
سلام خدا بر روح و جسم حضرت ابالفضل علیه السلام
----------------------------------
سید رسول تنهای تنها