دوستان جاهل» گاهي مهدويت را به گونه اي مطرح مي كنند كه با نفي امر به معروف و نهي از منكر و دعوت به سكوت و ظلم پذيري همراه مي شود. اين ناآگاهان آن قدر در مسائل مهدويت غرق مي شوند كه بديهيات اسلام مانند جهاد امر به معروف و مسائل اجتماعي را نفي مي كنند
. گفت وگو با دكترعبدالحسين خسروپناه
دكترعبدالحسين خسروپناه ازسال 1368به مدت دوازده سال در دروس خارج فقه و اصول استادان حوزه علميه قم شركت كرد و همزمان به تحصيل فلسفه وكلام اسلامي نيز اشتغال داشت. تدريس ادبيات، فقه، اصول، فلسفه وكلام از ديگر اشتغالات پژوهشي اوست.
مديريت گروه فلسفه در پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و جانشيني مركز مطالعات و پژوهش هاي حوزه علميه قم نيز برخي از فعاليت هاي اجرايي اوست. بيش از ده عنوان كتاب در موضوعات كلام جديد و مقالات بسيار از آثار قلمي اوست.
اين گفت وگوتوسط حجت الاسلام علي حسني آملي انجام شده است. بعضي تصور مي كنند دوران ظهور و تأسيس حكومت بر اساس قرآن و سنت، نافي عقل است. اصلاً عقول بشر در عصر امام مهدي(ع) رشد مي كند؛ چرا كه در يك فضاي آرام، كه حق و عدالت حاكم است، انديشه ها تعالي مي يابد. البته اين سخن به آن معنا نيست كه بگوييم همه مردم به يك شهود عرفاني مي رسند
.
* مفهوم انتظار در سنّت شيعي، معنايي خاص دارد كه البته مفهومي بومي است با كاركردهاي كلامي. پرسش اين است كه اين مفهوم چگونه مي تواند به زندگي راه يابد و عيني شود؟
دكتر خسروپناه: پيش از ورود به پاسخ، مطلبي را به عنوان مقدمه مطرح مي كنم: همه پيامبران الهي دو هدف را دنبال مي كردند: هدف نخست، برقراري ارتباط صحيح ميان بنده و خالق است. در آيه چهل وپنج و چهل وششم سوره مباركه احزاب به اين مطلب اشاره شده است: «يا أيها الذين آمنوا انا ارسلناكم شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه سراجاً منيرا» . عدم تبيين درست اين مسأله، باعث بروز يكي از مهم ترين انحراف هاي ديني در اديان مختلف شده و اديان تحريف شده اي را به وجود آورده و باعث به حاشيه راندن اديان الهي و آسماني شده است.
هدف دوم، برقراري روابط حسنه ميان افراد و پاسخ به اين پرسش است كه نوع روابط خوب و بد ميان انسان ها چگونه است. در آيه بيست وپنج سوره حديد به اين مطلب اشاره شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط».
شيعيان معتقدند كه امامت، ادامه راه پيامبران است. امامان شيعه و ولي عصر- ارواحنا فدا- نيز اين دو هدف را دنبال مي كردند و مي كنند. اين نكته، در واقع، اشاره اي است به رابطه بين بعثت و ظهور.
اما در پاسخ پرسش شما بايد بگويم يكي از مهم ترين عوامل انحطاط مسلمانان ، بدفهمي آنها از مفاهيم ديني است. شهيد مطهري در آثارش، به ويژه در كتاب «انسان و سرنوشت» ، مفصلاً توضيح داده است كه بدفهمي برخي مفاهيم ديني، مانند صبر و انتظار، باعث ظهور نوعي انحراف در بين مسلمانان شده است.
مسئله «انتظار» از مسائلي است كه هم مي تواند باعث انحطاط جامعه اسلامي و هم باعث رشد فرهنگي آن شود. تفاوت انتظار سازنده با انتظار ويرانگر در اين است كه در انتظار سازنده، همان دو هدف بعثت انبياء و امامت امامان معصوم (ع)، در انديشه و رفتار، خود را نشان مي دهد؛ يعني شخصيت منتظر هم در بينش و هم در منش، جلوه مي كند.
منتظر واقعي بايد بداند قوام انتظار به حفظ اين دو هدف است؛ يعني بايد بداند كه در زندگي فردي و اجتماعي چگونه بايد با خدا و با ساير انسان ها رابطه برقرار كند. انتظار سازنده در زندگي نقش مثبت دارد. اما انتظار ويرانگر باعث، ركود، سكون و عدم تحرك و بي رشدي در زندگي است.
* به رشد انساني اشاره كرديد. در اين جا اين پرسش مطرح مي شود كه دوران پس از ظهور چه نسبتي با اوضاع و احوال فعلي جهان خواهد داشت؟ يك نگرش اين است كه پيشرفت هاي فعلي جهان، در عرصه تكنولوژي و فرهنگ، در بستري سكولار و ضدديني فراهم شده است؟ در دوران ظهور چه اتفاقي خواهد افتاد تا وضعيتي وراي حالت كنوني را پديد آورد؟
دكتر خسروپناه: سؤال خوبي است. پرسش اين است كه آيا فعاليت سياسي و اجتماعي به گونه اي است كه با رويكرد سكولار همراه باشد. «سكولاريسم» به معناي جدايي دين از نيازهاي بشري است كه البته به دو بخش خشن و ملايم تقسيم مي شود. سكولاريسم خشن به جدايي مطلق ميان دين و نيازهاي فردي، اجتماعي، مادي و معنوي معتقد است.
سكولاريسم ملايم معتقد است كه دين به نيازهاي فردي پاسخ مي دهد، اما نيازهاي اجتماعي را بايد از طريق علم يا تجربه هاي ديگر بشري برطرف كرد. ممكن است بعضي افراد، سكولاريسم را نپذيرند، اما در برنامه ريزي هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي به گونه اي عمل مي كنند كه سكولاريسم محقق شود. عصر ظهور، هيچ يك از اين دو حال را نخواهد پذيرفت. توسعه سياسي، حكومتي و اجتماعي و فرهنگي در عصر ظهور، توسعه ديني است.
در روايتي آمده است: «أنه يبلغ سلطانه المشرق... ولا يبقي في الارض خراب الا يعمره» ؛ يعني حكومت دوران ظهور يك حكومت اجتماعي تمام ارضي است. در اين دوران در سرتاسر جهان، ويراني باقي نخواهد ماند و همه جا آباد خواهد شد. اين ويراني فقط ويراني فيزيكي نيست، بلكه، در يك نگرش وسيع تر، ويراني هاي فرهنگي و اجتماعي نيز هست.
توسعه و رفاه اقتصادي نيز، كه در برخي از روايات مربوط به ظهور به آن اشاره شده است، همراه با عدالتي است كه در نصوص ديني اسلام بر آن تأكيد شده است، كه خود زمينه ساز توسعه سياسي و اجتماعي است. اين توسعه اقتصادي به گونه اي نيست كه از دين فاصله بگيرد.
از بعضي روايات استفاده مي شود كه خود دين مبناي توسعه سياسي اجتماعي و اقتصادي است؛ يعني معارفي از دين اسلام شناخته مي شود كه قبلاً شناخته نمي شد؛ مثلاً در ذيل آيه «ليظهره علي الدين كلّه» رواياتي هست كه در تفسير آن گفته اند: «يظهر علي جميع الاديان عند قيام ...» ؛ يعني ديني كه حاكم مي شود، دين اسلام، به معناي تسليم در برابر حكومت الهي، است. پس در دوران پس از ظهور، غلبه با اسلام است و اديان ديگر، كه در آن دوره نيز وجود دارند، حاكم نيستند.
* در واقع اين احاديث به زندگي مسالمت آميز اديان در آن دوره اشاره دارد.
دكترخسروپناه: اين روايات به دو دسته تقسيم مي شود: دسته اي از روايات، ظهور در اين مطلب دارند كه اديان ديگر هم هستند، اما اسلام، غالب است و ميان آنان زندگي مسالمت آميز برقرار است. از دسته ديگري از روايات، مانند روايتي از امام صادق(ع)، اين مطلب به دست مي آيد كه در عصر پس از ظهور، اختلاف اديان برداشته مي شود: «ويكون دينه كله واحداً» .
وجه جمع ميان اين دو دسته از روايت مي توان به اين صورت باشد كه ظهور حضرت ولي عصر(ع)، ظهور و دعوت جنگ جويانه و خشونت طلبانه نيست، بلكه دعوتي فرهنگي است كه مردم در آن با انديشه و فرهنگ به اسلام دعوت مي شوند، نه با زور و شمشير. شمشير نيز فقط براي معانداني است كه نمي خواهند عدالت برقرار بشود. وقتي همه مردم طالب عدالت باشند و در آن دوران، كاركرد ارزشمندي به نام عدالت را از اسلام ببينند، به سمت اسلام مي آيند و دين و امت واحد تأسيس مي شود.
* آفات انتظار از ديگر مسائلي است كه بايد در بحث درباره موعود به آن پرداخت. در اين باره به چه نكاتي مي توان اشاره كرد؟
دكترخسروپناه: يكي از مباحث در بحث «آفات انتظار» ، مسأله «موعود ستيزي» است. «دوستان جاهل» و «دشمنان مغرض و آگاه» را مي توانيم در ذيل اين مفهوم جاي بدهيم. دوستان نادان كساني هستند كه به حضرت مهدي(ع) علاقه دارندو ظهور و ديدار حضرت را مي خواهند، اما آگاهي هاشان از مهدويت، ناقص است و تفسيرهاي غلط از عصر ظهور ارائه مي كنند.
اين گروه ناآگاه، گاهي مهدويت را به گونه اي مطرح مي كنند كه با نفي امر به معروف و نهي از منكر و دعوت به سكوت و ظلم پذيري همراه مي شود. اين ناآگاهان آن قدر در مسائل مهدويت غرق مي شوند كه بديهيات اسلام، مانند جهاد امر به معروف و مسائل اجتماعي را، نفي مي كنند.
اما دشمنان مغرض وآگاه، كه مي توانند به صورت هايي مانند صهيونيسم يا بهايي گري خود را نشان دهند، با استفاده از ابزارهاي گوناگون اطلاع رساني، چهره اي ترسناك و بي منطق از موعود شيعي مي سازند.
در همين سال هاي گذشته، كتاب هاي بسياري را ديده ايم كه، به صورتي جانب دارانه برخي اصول شيعي مانند مفهوم انتظار را به سخره گرفته اند. غرض ورزي در اين گونه آثار آن قدر آشكار است كه هر محقق منصفي با مراجعه به اين آثار در مي يابد كه نويسندگان آنها چشم خود را بر حقايق مسلّم تاريخي بسته اند.
* «جهاني شدن» و «جهاني سازي» امروزه از مسايل مهم انسان معاصر در تمام حوزه هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي است. آرزو و ادعاي شيعه اين است كه با ظهور منجي(ع)، حكومتي جهاني تأسيس خواهد شد. آيا مي توان ميان اين دو مفهوم رابطه اي برقرار كرد؟
دكترخسروپناه: «جهاني شدن» با «جهاني سازي» متفاوت است. جهاني شدن فرايندي است كه خودبه خود تحقق پيدا مي كند، ولي جهاني سازي با طرحي از پيش تعيين شده تحقق مي يابد. در واقع چيزي كه امروزه تبليغ مي شود، جهاني شدن نيست، بلكه جهاني سازي است؛ يعني عده اي طرحي مي افكنند تا انديشه و فرهنگ سياسي خود را اجرا كنند.
اين جهاني سازي با موعودگرايي بسيار متفاوت است. جهاني سازي به معناي گسترش و همگاني كردن ليبراليسم، اومانيسم و سكولاريسم است. جهاني سازي مي خواهد جدايي دين از عرصه هاي اجتماعي، انسان محوري و نظم ليبراليستي را به جاي نظام عدالت محوري به دنيا عرضه كند.
اين، تفكر سياسيِ مبلغان جهاني سازي است. اما بحث حكومت حضرت مهدي(ع)، عدالت محوري است و در واقع مي خواهد همان دو غايت بعثت انبيا را تحقق ببخشد.
بنابراين معناي دقيق جهاني شدن، گسترش تفكر سياسي اجتماعي ليبراليسم است كه مبتني بر اومانيسم و سكولاريسم است، ولي حكومت مهدوي، جهاني شدني است بر مبناي عدالت و خدا محوري.
بعضي تصور مي كنند دوران ظهورو تأسيس حكومت بر اساس قرآن و سنت، نافي عقل است. اصلاً عقول بشر در عصرامام مهدي(ع) رشد مي كند؛ چرا كه در يك فضاي آرام، كه حق و عدالت حاكم است، انديشه ها تعالي مي يابد. البته اين سخن به آن معنا نيست كه بگوييم همه مردم به يك شهود عرفاني مي رسند. بحث علم حضوري نيست؛ يعني با تعالي عقول، موانع ارتباط هاي روحي و معنوي هم از ميان برداشته مي شود.
دنياي پس از ظهور موعود(ع) همين دنياست؛ با همين تكنولوژي ها و ارتباطات، اما بدون ابزارهاي عدالت ستيز. در عوض، ابزارهاي عدالت پرور توسعه مي يابند و همين، هدف از بعثت و ظهور است.
در حكومت آرماني دوران پس از ظهور، حكومت عادلانه است و مردم نيز شهروندان عدالت جويي هستند. اين به آن معنا نيست كه هيچ مؤمني تخلف نكند. اما چون عدالت قائم است، خطا پنهان نمي ماند. مردم در آن دوران «شهروندان خوب» هستند كه تحت تأثير حاكم خدا محور و عدالت پرور، بدي در ميان آنان شايع نيست.