حادثه كربلا از منظر تربيت فرزندان
حادثه كربلا، جاودانهترين رويدادى است كه زمانه در بستر خودمانند آنرا نديده است. حادثهاى كه آثارش در حصار مرزهاى اسلامىمحدود نگشته و خورشيد فروزانش همه گيتى را تا ابد درخشانگردانيد. همه كسانى كه پيرامون اين حادثه به تامل نشستهاند،به فراخور شناختخويش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگى، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعىدرس اصلاح گرفتهاند.
اين واقعه بىنظير زواياى بىانتهايى دارد كه تنها اندكى ازآنها شناخته شده و زواياى ناشناختهاش بسى بيش از شناخته شدهاست. بىگمان با گسترش دانش بشرى در حوزه علوم انسانى، اميد كشفآنها دور از انتظار نيست، از جمله زواياى اين واقعه عظيم تاملاز منظر روانشناسى و تربيت است. نگارنده معتقد است هدف سيره وسنت ائمه اطهار عليهم السلام قبل از هر چيز، هدايت و تربيت است،زيرا آنان بزرگترين مربيان بشريتاند و بايد تفسير تربيتى ازحوادث زندگى آنان ارائه شود.
ذكر اين نكته مفيد است كه، گوناگونى شرايط زمانى ائمه اطهارعليهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترك، در عرصهدعوت و تربيتشيوههاى گوناگون داشته باشند. در ميان امامانشيعه، امام حسين(ع)شرايط ويژه خود را داشت. بنابراين ضمن آنكههمه زندگى و سيره حضرت سرمشقى كامل، از حيات طيبه، براىپيروانش استسيره تربيتى آن حضرت در حادثه كربلا هم براىكسانىكه زندگيشان به شرايط زمانى آن حضرت شباهتبيشترى دارد ومىخواهند حسينى باشند، اهميتبيشترى دارد.
توجه به نيازهاى فرزندان
موجودات عالم براى ادامه حيات نيازهايى دارند كه بدون برآوردن آنها ادامه حيات نا ممكن و يا همراه با سختى است ايناحتياج در غير انسان به نيازهاى مادى و جسمانى محدود است؛ امادر انسان نياز امور مادى، روانى و معنوى فراوانى را شامل مىشودكه تنها در سايه رفع نياز از همه امور به رشد كامل جسمانى وروانى مىرسد. توجه به نيازهاى گوناگون از نكات مهم تربيتى است،نيازهايى كه در قالبهاى زيستى، عاطفى، روانى و معنوى جلوهگرمىشود. در واقعه كربلا نيز با وجود همه مسايل و شيوهاى كه امامحسين(ع)در پيش روى خود داشته، از توجه به نيازهاى مادى و معنوىفرزندان و همراهان خود غافل نماند.
الف: نيازهاى مادى
نيازهاى مادى احتياج اوليه هر انسان است. و بدون تامين آن،قادر به ادامه حيات نيست. نياز به رفع تشنگى از اين جمله استكه در كربلا به خاطر وضعيت ويژهاى كه دشمن براى كاروان كربلا بهوجود آورد، به نيازهاى حياتى تبديل شد و ايشان را به تلاش، براىرفع آن از راههاى ممكن، واداشت؛ از اينرو، آنگاه كه حضرتعباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبيد، حضرت از او خواستبراى كودكان آب فراهم نمايد و فرمود:
«فاطلب لهولاء الاطفال قليلا من الماء» پس كمى آب براى اينكودكان فراهم كن...
اين توجه حضرت آنگاه به اوج مىرسد كه فرزند شيرخوارهاش را بربالاى دست مىگيرد و از دشمن برايش آب مىخواهد. در مقتل ابى مخنفآمده است:
امام حسين(ع)به سوى ام كلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را دربارهفرزند شيرخوارهام به نيكى سفارش مىكنم، او شير خواره است وشش ماه بيشتر عمر ندارد. ام كلثومبه برادر جواب داد: سه روز است اين طفل آب ننوشيده است.
برايش آبى طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ايستادو آنگاه فرمود: «اى قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادترسانديد و جز اين طفل باقى نمانده و او از تشنگى دهان را بازمىكند و مىبندد، به او جرعه آبىدهيد...»
ب: نيازهاى عاطفى و روانى
گرچه در طبقهبندى نيازها در روانشناسى، نيازهاى زيستى جزءنخستين نيازها به حساب مىآيد، اما نقش نيازهاى عاطفى و روانىنيز با اهميت و تعيين كننده است. زيرا هر چند نياز جسمى محسوسو آشكار است و فقدانش جسم را متاثر مىگرداند، اما نيازهاىروحى و روانى نا محسوساند و عدم پاسخگويى به آنها روان آدمى راآزرده مىسازد. كودكان و نوجوانان به خاطر موقعيتسنى آسيبپذيرى در برابر مشكلات نياز دو چندان به بر آوردن نيازهاى عاطفىو روانى دارند، اين نيازها، بخصوص در شرايط ويژه، از دست دادنوالدين، هنگام بيمارى و... چنان شدت مىيابد كه بىتوجهى به آنهاحيات روانى و عاطفى كودك را به مخاطره مىاندازد.
اين شرايط ويژه به كاملترين شكل در كربلا براى فرزندان امامحسين(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در ميدان مبارزه،در سختترين حالات، امام(ع)را صدا مىزدند و در واپسين لحظات، اوجنياز عاطفى خويش را به نمايش مىگذارند. در كربلا بيمارى چونعلىبن الحسين(ع)حضور دارد كه تقدير الهى بر بقاء وجودش تعلقگرفت. و از دست دادن پدر و امام خويش را تجربه نمود. اين وضعيتخاص قطعا توجه ويژهاى را مىطلبيد و اينجا است كه آن حضرت بهگونههاى مناسب به نياز فرزندان پاسخ مىدهد و نسبتبه فرزندانىكه به ميدان مبارزه آمدهاند به گونهاى، به يگانه فرزندش زينالعابدين(ع)به گونهاى ديگر. و در مورد يتيمان و داغديدگان پساز شهادت خويش به شكلى ديگر سفارش مىفرمايد.
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در ميدان جنگ
آنچه از مقاتل بر مىآيد اين است كه حضرت نسبتبه فرزندان وبرادرزادگانش كه به ميدان مبارزه مىرفتند، رفتارهاى گوناگونىداشت. نخست در هنگام رفتن به ميدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنههاى زيبايى از عاطفه و محبت را به نمايشمىگذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن» آمده است: «قاسم در حالىكه نوجوانى غير بالغ بود، سوى خيمههاى طرف ميدان خارج شد. وقتىامام حسين(ع)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشيد. آن دودستبه گردن هم آويختند و چنان گريستند كه بيهوش شدند.»
در مرحله بعد، وقتى آنان در ميدان مبارزه، در مقابل شرايطنابرابر، گرماى شديد و تشنگى قرار گرفتند، آن حضرت آنان را بهصبر دعوت كرد و به آنان دلدارى داد و اظهار همدردى نمود درمورد «احمد بن حسن» نوشتهاند: «بعد از آنكه در ميدان جنگشرايط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمويش حسين(ع)آمد وپرسيد: عمو(جان)آيا جرعه آبى هست تا جگر خود را با آن خنك كنمو براى مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بيشترى پيدا كنم؟
امام(ع)فرمود: «يابنى اصبر قليلا حتى تلقى جدك رسول الله(ص)،فيسقيك شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! كمى صبر كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كنى، او چنانشربت آبى به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوى.
در مورد «على اكبر» نيز آمده است؛ بعد از مبارزهاى بىامانو كشتن تعدادى از دشمنان در حالى كه جراحات زياد بر بدن داشت،عطش بر او بسيار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «ياابه العطش قد قتلنى و ثقل الحديد قد اجهدنى فهل الى شربه منماء و سبيل اتقوى بها على الاعداء؟ فبكى الحسين(ع)و قال يا بنىيغز على محمد و على و على ابيك ان دعوهم فلا يجيبونك و تستغيثبهم فلا يغيثونك...»
اى پدر، عطش مرا از پاى در آورد و سنگينى اسلحه مرا ناتوانكرد، آيا شربت آبى هست تا با نوشيدن آن، توان بيشتر، با دشمنانمبارزه كنم؟
امام فرمود: فرزندم بر محمد و علىو پدرت سخت است كه آنان رابخوانى و به تو پاسخ ندهند و به يارى بخواهى و آنان فرياد رستو نباشند... .
در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بىامان فرزندان توسطدشمن مجروح گشته و بر زمين افتادند، حضرت به رعتخود را بربالينشان رسانيد و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كهفرزندان نياز بيشترى به تسلى خاطر داشتند، با آنان ابرازهمدردى نمود... . آنگاه كه «قاسم بن الحسن» بر زمين افتاد وعموى خود را صدا زد، امام حسين(ع) چون باز شكارى خود را بربالين فرزند برادر رساند و مانند شير خشمگين بر دشمن حملهنمود. وقتى گردو غبار فرو نشست، ديدند امام(ع) بر بالين قاسمنشسه و به قاسم(ع)كه در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله علىعمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا يعنك او يعنك فلا يغنى عنكبعدا لقوم قتلوك»
به خدا سوگند، بر عموى تو سخت است كه او را بخوانى پاسخندهد، يا اجابت نمايد ولى نتواند كمك كند يا كمك كند اما به توسودى نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومى كه تو را كشت.
رفتار حضرت نسبتبه فرزند بيمارش زين العابدين(ع)
خواست الهى بر اين تعلق گرفت كه على بن الحسين حجت او بعد ازامام حسين(ع)، بيمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنانزمين از حجت اللهى خالى نگردد و اين وضعيت جلوه ديگرى از تربيتحسينى را مىطلبيد. در حالىكه شدت مبارزه و مصبيتهاى پياپى كربلاانسان معمولى را چنان به خود مشغول مىكند كه همه چيز را فراموشمىكند، مربى بزرگ كربلا از مسئوليتبزرگ تربيت غافل نماند و چونفرزند خود را نيازمند توجه و مراقبت ديد، بر بالينش آمد وگفتگويى صميمانه به پرسشهاى او در در مورد حوادث كربلا پاسخداد. در منابع تاريخى مىخوانيم:
«... حضرت به سوى خيمه فرزندش زين العابدين آمد و در حالىكه فرزندش بر فرشى از پوستين استراحت مىنمود و زينب(س)از اوپرستارى مىكرد، فرزندش را عيادت نمود، وقتى زينالعابدين(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خيزد. اما ازشدت بيمارى قادر به برخاستن نبود. از عمهاش زينب(س)خواست كه اورا كمك كند، زينب خود را تكيه گاه او قرار داد.
امام حسين(ع)از وضعيتبيمارى فرزندش سئوال كرد و زينالعابدين(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسيد دراين روز با اين قوم منافق چگونه رفتارى كردى؟
پدر فرمود: «فرزندم شيطان بر آنان مستولى گشت و آنان را ازياد خدا غافل كرد...»
رفتار حضرت نسبتبه خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام(ع)در واپسين لحظههاى زندگى خويش شرايط ناگوارى خانوادهو فرزندان غصه يتيمى و از دست دادن نزديكترين عزيزان از يكطرف، طى مسير كربلا تا شام و از شام به مدينه، همراهى دشمنانسنگدل، از طرف ديگر را مجسم كرد. در چنين شرايطى امام(ع)شيوهدعوت به صبر و برد بارى و توجه دادن به نصرت الهى را برگزيد تابا دم حسينى خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشانبراى دستيابى به همه اهداف، تقويت نمايند. در مقاتل آمده است:
«هنگامى كه امام(ع)همه يارانش را ديد كه شهيد شدهاند، براىوداع به خيمهها آمد و ندا داد: «اى سكينه، اى فاطمه، اى زينب،اى امكلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكينه صدا زد: اى پدرآيا تن به مرگ دادهاى؟
فرمود: كسى كه ياور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل ديگر فرمود: «اى نور چشم من كسى كه ياورى ندارد،چگونه تسليم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنيا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهى، صبر پيشه كن و زبانبه شكوه مگشاى، زيرا دنيا از بين رفتنى و آخرت ماندگار است.»
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنين توصيه نمود: «خودتان را براى گرفتارى آماده كنيد و بدانيد خداوند نگهدار وياور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مىبخشد و عاقبتامرتان را به خير خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذابخواهد نمود و به شما، در برابر اين گرفتارى، انواع نعمت وكرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشاييد و سخنى مگوييدكه از منزلت و ارزش شما بكاهد.»
سفارش به فرزندان يتيم و بازماندگان
بى شك از تلخترين لحظات براى فرزندان خرد سال، لحظهى از دستدادن والدين است. چنين وضعيتى بر فرزندان بسيار ناگوار و طاقتفرسا مىنمايد. در چنين شريطى آنان نيازمند توجه و عاطفهاند،نيازمند محبت و تسلى خاطراند.
فرزندان و بازماندگان كاروان كربلا هم نظاره گر دل خراشترينصحنهها بودهاند. لذا به توجهى عميق نياز داشتند. از اين روامام حسين(ع)با همه گرفتاريهايى كه داشت، وضعيت روحى و روانىفرزندان را پس از شهادت خود پيش بينى كرد و در واپسين لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود زين العابدين(ع)را به توجه ومراقبت و درك وضعيت روحى آنها سفارش كرد و آنچنان شرايط روانىو روحى آنها را ترسيم كرد و مشاورههاى لازم تربيتى را به ايشانارائه نمود كه شخصى آشنا به مسائل روانشناسى و تربيتى را بهشگفتى وا مىدارد. امام(ع)فرمود: «... يا ولدى انت اطيب ذريتىو افضل عترتى و نتخليفتى على هولاء العيال و الاطفال فانهمغرباء مخذولون قد شملتهم الذله و اليتم و شماته الاعداء و نوائبالزمان، سكتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهمبلين السلام فانهم مابقى من رجالهم من يستاءنسون به غيرك و لااحد عندهم يشكون اليه حزنهم سواك دعهم يشموك و تشمهم، و يبكواعليك و تبكى عليهم.»
فرزندم تو پاكيزه ترين ذريه و با فضيلتترين خاندان من هستى،بعد از من تو سر پرست كودكان و اهل بيت هستى، آنان غريب هستند.
خوارى و يتيمى و شماتت دشمنان و مصيبتهاى زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گريه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلى خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو كسى كه مايه انس و آرامششان باشد، زندهنمانده است و جز تو كسى را كه شنواى شكوهها و درد دلهايشانباشد، ندارند....»
پاسخگويى به پرسشهاى فرزندان
فرزندان وقتى دوران نوزادى و كودكى را پشتسر مىگذارند، براثر ارتباط بيشتر با اشياء پيرامون و برخورد با موقعيتهاىجديد، سئوالاتى در ذهنشان به وجود مىآيد در مقطعى از سن، چنانوالدين را «سئوال باران» مىكنند كه آنها را به ستوه مىآورند.
كودكان هرچه رشد عقلانى بيشترى مىيابند، سئوالات جدىترى خواهندداشت، بويژه در دوره نوجوانى و آغاز جوانى، شرايط جديد، تغييرو تحولات، تصميمات بزرگ در زندگى والدين سئوالات بيشترى را درذهن آنان ايجاد مىكند، در چنين وضعيتى بر والدين بصير و آگاهاست كه زمينه پرسشگرى را براى فرزندانشان فراهم كنند و پاىصحبتهاى آنان بنشينند و با صبر و حوصله به پرسشهاى آنان پاسخمناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه كربلا، كه موقعيتجديدى در زندگى امام حسين(ع) محسوب مىشد، پرسشهايى را در ذهنفرزندان و ديگر همراهان حضرت ايجاد كرد و ذهن كنجكاو آنان رابه پرسشگرى وا داشت. حسين بن على(ع)با درك موقعيت آنها، بهسئوالاتشان پاسخهاى مناسب و در خور شاءنشان مىداد. به دو نمونهاز پاسخگويى حضرت اشاره مىكنيم:
1 هنگامى كه حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبيهفرود آمد، خواب كوتاهى بر آن حضرت مستولى شد. پس از اندكى حضرتبا چشم گريان از خواب بيدار شد. فرزندش «على» كه متوجه اينصحنه بود، پرسيد: اى پدر! چرا گريه مىكنى؟ خداوند چشم تو رانگرياند.
حضرت فرمود: «فرزندم اين لحظه، وقتى است كه رويا در آن دروغنمىباشد. من در خواب سوارهاى را ديدم كه كنارم ايستاد و گفت:
«اى حسين شما به سرعتحركت مىكنيد و مرگ به سرعتشما را بهبهشت مىرساند و آگاهى يافتم كه مرگ ما فرا رسيده است.»
علىپرسيد: اى پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟
فرمود: «فرزندم به خداوندى كه همه بندگان به سوى او برمىگردند، ما بر حق هستيم»على عرض كرد: در اين صورت ترسى از مرگ نداريم.
امام فرمود: خداوند بهترين پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرمايد.»
2- بعد از آنكه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت ياران را ترسيم كرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسيد. امام(ع)به او مهربانى كرد و پرسيد:
فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟
پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شيرينتر است.
حضرت بعد از آنكه ظرفيت و توان درك قاسم را نمايان ساخت وپاسخ زيباى او را شنيد، فرمود: عمويتبه فدايت گردد! به خداقسم! تو از كسانى هستى كه بعد از آزمايش بزرگ به همراه من شهيدمىشوند.
نقش آزادى و انتخاب در تربيت فرزندان
خداوند انسان را آزاد آفريد و قدرت اراده و انتخاب به اوبخشيد تا پرتو آن از ميان راههاى مختلف مسير صحيح را برگزيند.
آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اكراه و اجبار برگزيد، در راهتحقق و دستيابى به آن تا پاى جان مىايستد، عنصر آزادى به جا وانتخاب درست در تربيت، عنصرى گرانبها و كار آمد است، در تربيتفرزندان اجبار ثمرى نمىبخشد، والدين و مربيان بايد چنان زمينهرا آماده كنند كه فرزندان خود راه صحيح را بر گزينند تا برآنچه به حق برگزيدهاند، پايبند و استوار باشند، از جلوههاىتربيتى حادثه عاشورا، صحنه آزادى و انتخاب راه بود. امامحسين(ع)با اينكه در كربلا به شدت نيازمند داشتن ياور بودند، باكمال صداقت و راستى فرزندان و ديگر ياوران خود را در ادامهمسير آزاد مىگذارد و با اينكه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اماهيچگاه راه مبارزه و همراهى خود را بر آنان تحميل نمىكند و ازاينروست كه مىبينيم آنان نيز كه آگاهانه همراهى پدر و امامخويش را برگزيدند در راهش تا آخرين نفس ايستاده و جان خويش رافداى راهش نمودهاند. ابى حمزهثمالى از علىبن الحسين(ع) نقلمىكند كه در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمعنمودند و خطاب به آنان فرمود: «اى اهل و فرزندان و اى شيعيانمن، از فرصتشب استفاده كنيد و جانهاى خود را نجات دهيد... شمادر بيعتى كه با من بستهايد آزاد هستيد. ...»
نيز آن حضرت هنگامى كه عبدالله فرزند مسلم نزد ايشان آمد واجازه ميدان طلبيد فرمود: «شما در بيعتبا من آزاد هستى،شهادت پدرت كافى است. تو دست مادرت را بگير و از اين معركهخارج شو» عبد الله عرض كرد: «بخدا سوگند من از كسانى نيستمكه دنيا را بر آخرت مقدم دارم.»
ايرانيان همچون ديگر ملتها دين اسلام را به اين دليل پذيرفتند كه دينى آسمانى است و فرامين آن خدايى و پيام آن با پيام فطرت سازگار است. در اين مكتب است كه ارزشهايى نظير شهادت و جهاد معنى مىدهد و شهيد قداست و ظمتخاصى مىيابد و شهادت به كام مجاهد شيرينتر از عسل مىگردد. و به كوششكنندگان راه حق مژده هدايت داده مىشود: «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر اين مكتب ارج مىيابند و شايستهترين خويهاى آسمانى: ايثار، بيداردلى، ثبات بر طريق حق، فداكارى، مروت، وظيفهشناسى تجلى مىنمايد. نظر به اين كه در اين مقال سخن از اسوههاى تربيتى و اخلاقى است. نخست تربيت و اخلاق را به اجمال تعريف مىكنيم سپس به معرفى مظاهر و نمونههاى تربيت و اخلاق در نهضتحسينى مىپردازيم:
تربيت عبارت است از پرورش و تقويت استعدادهاى مثبت و كاهش استعدادهاى منفى و ايجاد هماهنگى لازم بين آنها.
«اخلاق جايگزينى عادتهاى شايسته به جاى ناشايسته است عادتهايى كه شرع مقدس اسلام جزئيات آن را مشخص كرده است» (1) اخلاق بخشى از حكمت عملى است كه در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از اين است كه امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سياستبرنامهريزى شود و چنين اخلاقى را كتاب و سنت مىسازد. و در رفتار بزرگان تبلور پيدا مىكند.» (2)
در زندگى امامان شواهد بسيارى داريم كه آنان در عين حال كه تعاليم انسان دوستانه را ياد مىدادند «خود نيز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نيمهشب، دستبه عمل زده در هر مقياس كه ممكن بوده استخوراك و وسيله زندگى براى بينوايان حمل مىكردهاند.» (3) و پيروان خود را عملا تعليم مىدادهاند. خاندان ولايت و ياران باوفاى حسينعليهالسلام در قضيه كربلا نيز همانطور كه در رعايت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شايسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبير و سياست و اجراى احكام عبادى و تربيتى نيز بهترين سرمشق بهشمار مىآمدند. آنان به جهانيان آموختند كه فرامين قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنيدن نيستبلكه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پيكار حضور يافتند و با آفريدن حماسهاى عظيم تعهد خود را به انجام رسانيدند.
نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد كه مردم كوفه از ناروايىها، نامردمىها و خودسرىهاى دستگاه بنىاميه به ستوه آمده بودند و حمايتخود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با اين كه بىوفايى و سستعنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامتبرادر خود را تجربه كرده بود، اما «وى براى تعليم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاكميت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منكر، دعوت آنان را پذيرفت و مسلم بن عقيل را با نامهاى روانه كوفه كرد.» (5)
مسلم سفير امام حسين عليه السلام
مسلم مؤمنى است كه در قبال مولايش براى خود تعهداتى قايل است و ماموريتخود را يك تكليف شرعى تلقى مىكند و آن را با عشق مىپذيرد و روانه كوفه مىشود به محض ورود، شيعيان دستهدسته با وى بيعت كردند. مسلم، مسلمانى پرهيزكار و پاكدل بود كه به حقيقتبراى اين نام برازندگى داشت؛ آن چنان معتقد بود كه رعايت مقررات دين و سيره پيغمبر را از هر چيز مهمتر مىشمرد و در ديندارى او همين بس كه چون پيغمبر ترور ناگهانى را نهى كرده بود، وى بهترين فرصت را براى قتل ابنزياد از دست داد و از نهانخانه شريك بن اعور بيرون نيامد تا حرمت اين حكم را زير پا ننهاده باشد و «نخواست كه به خاطر سلامتخود و پيروزى در ماموريتى كه به عهده داشتحكمى از احكام دين را نقض كند.» وى با اين حركت ثبات بر طريق حق و پايبند بودن به سنت پيغمبر و احكام دين و مردود بودن ترور را به پيروان حسينعليهالسلام تعليم داد.
مسلم پس از مرگ «شريك» به خانه «هانى» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانيت راه و رسم حسينعليهالسلام بود وقتى ابنزياد از ورود مسلم به خانه «هانى» آگاهى يافت، «هانى» را احضار كرد و به او گفت تا مسلم را تسليم نكنى رها نخواهى شد. تسليم كردن مسلم براى شيخى سرشناس و محترم غيرممكن بود. وى هرگز نمىتوانست مهمان خود را به دشمن تسليم كند. «پس از گفتگوهاى بسيار... ابن زياد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى كرد. خبر به قبيله مذحج رسيد آنان قصر را محاصره كردند. ابنزياد بسيار ترسيد به شريح قاضى گفتبرو «هانى» را ببين كه زنده است و به مردم بگو. شريح او را خونآلوده ديد و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دين به دنيا فروخته فرصتى ديگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» (7) هانى يك مؤمن واقعى بود و به هيچ قيمتى حاضر نبود تغيير جهت دهد، و ابن زياد پس از نجات از مهلكه براى دستگيرى مسلم نيرو فرستاد.
دلاوريها و كظم غيظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه» بود وى در چنين شرايطى وظيفه داشت كه نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشير كشيده تاخت و آنان را از خانه «طوعه» بيرون ريخت و پس از دلاوريهاى زياد... [با تامين دادن محمد اشعث] دست از مقاومتبرداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابنزياد براى اين كه احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگيزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى كه در مدينه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زياد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى كسى است كه از نوشيدن خون مسلمانان و كشتن بىگناهان و دستگيرى و شكنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باكى ندارد... وى پس از اين كه در برابر هر تهمتى و بىشرميى پاسخى مستدل مىشنود و شكست مىخورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مىكند...» (8) و دستور قتل وى را مىدهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصيت مىپردازد و عملا آن را به پيروان حسينعليهالسلام تعليم مىدهد.
وصيتنامه مسلم
وصيت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى منظور شده و پذيرفتن وصايت نيز ستوده شده است. مسلم مقيد است كه اين سنت را به جاى آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصميم خود باخبر ساخت. «از ميان آن همه نامردم احدى وصيت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خويشاونديم بيا وصيت مرا بشنو. وى امتناع كرد اما به اشاره پسر زياد پذيرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصيت كرد و گفت هفتصد درهم در كوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشهاى به خاك بسپار، سوم اين كه به حسينعليهالسلام نامه بنويس كه به كوفه نيايد.» (9) وصى امين است و موظف است آنچه به وى سپرده مىشود بى كموكاستبر طبق وصيتنامه عمل كند؛ اما عمرسعد خيانت كرد همه آنچه شنيده بود با ابنزياد در ميان گذاشت و با اين كار دنائت، خباثت و سستى ايمان خود را بيشتر از پيش آشكار كرد. مسلم پس از اين كه تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پايان برد پذيراى شهادت گرديد، و به دستور ابن زياد كشته شد. «ابن زياد پس از اجراى حكم به قاتل وى گفت: وقتى او را براى كشتن مىبرديد چه مىگفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تكبير و تسبيح و تهليل مىگفت و استغفار مىكرد» (10) ضمن ايفاى نقش، صفات برجستهاى از مسلم به ظهور رسيد كه هر كدام در جاى خود براى پيروان حسينعليهالسلام درسى آموزنده مىباشد از آن جمله است: حفظ حرمتحكمى از احكام دين، حميت، دلاورى، فرونشاندن خشم، پايدارى، وفاى به عهد و ذكر حضرت بارىتعالى.
بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمايت اهل كوفه براى امام حسينعليهالسلام بسيار گران آمد و اشك بر ديدگانش حلقه زد؛ اما بىدرنگ هدف خود را دنبال كرد، جملهاى گفت كه نشان داد، مقصود بالاتر از اين است: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنين به پيمان خودشان با خدا وفا كردند و در راه حق شهيد شدند و بعضى ديگر انتظار مىكشند كه كى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم وظيفه خودش را انجام داد. نوبت ما است» (11) حسينعليهالسلام در عصرى است كه انحراف، ضعف ايمان، فساد و نااميدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندك و پارسايان گوشهگيرند. «وى به عنوان يك رهبر مسؤول مىبيند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت يك «دين دولتى» درمىآيد... نه مىتواند خاموش بنشيند كه مسؤوليت جنگيدن با ظلم را دارد... حسين براى اين كه در اندام مرده اين نسل خون تازه حيات و جهاد تزريق كند جز مردن و انتخاب مرگسرخ خويش سلاحى و چارهاى ندارد و براى جهاد جز «بودن خويش» هيچ ندارد. آن را برمىگيرد و به سمت قتلگاه خويش مىآيد.» (12)
آرى امام در قبال امت و ميراث جدش تعهد دارد و نمىتواند كعبه را در تسخير بنىاميه ببيند و بىعدالتى، پليدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل كند. «در چنين شرايطى [از انجام اعمال حجخوددارى مىكند] يعنى من اعتراض دارم... وى عدم رضايتخويش را به اين وسيله و به اين شكل اعلام مىكند. يعنى حجى كه گردانندهاش يزيد باشد براى مسلمين فايدهاى ندارد [اين كه امام كعبه را ترك كند] و بعد بگويد من براى رضاى خدا رو به جهاد مىكنم... يك دنيا معنى داشت. كار كوچكى نبود، ارزش تبليغاتى داشت، اسلوب، روش و متد كار در اين جا به اوج مىرسد. سفرى را در پيش مىگيرد كه همه عقلا... آن را ناموفق پيشبينى مىكنند». (13) آنان كه تنها به مصالح خويش مىانديشند و هر امرى را با ميزانهاى مادى مىسنجند سفر حضرت را بدون نتيجه مىپنداشتند و به بهانه خيرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از رفتن به عراق تلاش مىكردند و نزديكان نيز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى مىكردند. وعده و وعيدهاى حاكم مكه و پيشنهاد اماننامه نيز هيچگونه تاثيرى بر جاى نمىگذارد و كار به جايى مىرسد كه حاكم مىنويسد:
«از خدا مىخواهم از تفرقهافكنى بپرهيزى، چه بيم دارم كشته شوى... امام پاسخ مىدهد: كسى كه به پيروى از دستورات حق و فرستاده اوست و به نيكى و نيكوكارى مقيد است، با خدا و پيغمبر خدا مخالف نيست و بهترين امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حركتى را آغاز مىكند كه از انگيزههاى درونى بسيار توانايى منشا گرفته و با معيارهاى مادى قابل محاسبه نيست. «در عين حال حسينعليهالسلام نظر دوستاران و خيرخواهان را تصديق مىكند. مىگويد: خودم مىدانم. ايشان مىگويند: پس چرا اهلبيت را با خودت مىبرى؟ مىگويد: آنها را بايد ببرم... در واقع امام يك عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نيروى خود دشمن تا قلب حكومت دشمن (شام) فرستاد اين خودش تاكتيكى عجيب و كارى فوقالعاده است همه براى اين است كه صداها بيشتر به جهان آن روز برسد، بيشتر ابعاد تاريخ و ابعاد زمان را بشكافد.» (15) و فساد و پليدى و انحرافهاى اخلاقى يزيديان را برملا سازد و چهره كريه آنان را آشكار كند. «آرى ركتحسينعليهالسلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نيرومندى بود كه از انگيزههاى درونى بسيار توانايى منبعث مىشد.» (16)
وصيتنامه اباعبدالله الحسين عليه السلام
امام حسينعليهالسلام در خطبههايى به پايمال شدن قوانين الهى و پيدايى مفاسد اجتماعى تصريح مىكند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فريضه الهى امر به معروف و نهى از منكر را در جامعه مىخواهد. «وى در وصيتنامهاى به محمدبن حنفيه مىنويسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدى اريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر» در بين راه هر چه خبرهاى مايوسكنندهتر از كوفه مىرسيد خطبهاى داغتر از خطبه قبلى مىخواند... از آن جمله است: آيا نمىبينيد قوانين الهى پايمال مىشود؟ آيا نمىبينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدى نهى نمىكند و احدى هم بازنمىگردد؟ در چنين شرايطى يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاى پروردگار را در نظر بگيرد» (17) امام زندگى با ستمگران را مايه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مىبيند و سكوت در برابر حاكم جابر را گناهى نابخشودنى مىشمارد... و براى جلوگيرى از نقض و جابجايى احكام الهى و حفظ حرمتخون مسلمانان خود را سزاوارتر از ديگر افراد مىشناسد. و «مىگويد: «وانا احق من غيري» و من از تمام افراد ديگر براى اين كه دستور جدم را عملى سازم شايستهترم. وقتى انسان حسينعليهالسلام را با اين صفات و خصايص مىشناسد مىبيند حق است و سزاوار است كه نام او زنده بماند.» (18) و اين كه هر انسان آزادهاى حسينعليهالسلام را دوست مىدارد به خاطر اين است كه وى خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا كرد.
جلوههايى از حقيقت اسلام
رفتار امام در هر زمينه بيانگر ارزشهايى نظير: انسانيت، جوانمردى، شفقت و محبتبود لذا وقتى از دور متوجه حركت نيروى مهاجم مىشود، با اين كه از موقعيت و فرصت مناسبى برخوردار استبه روش پدر بزرگوار خود علىعليهالسلام در صفين عليه آنان حركتى انجام نمىدهد و در مسير انساندوستى و جوانمردى و محبت تا آن جا پيش مىرود كه تشنگى سپاهيان مزاحم را تحمل نمىكند در سيراب كردن افراد و روش سيرآب شدن اسبان مراقبت مىنمايد. «در كربلا در نهايتشدتها و فشارها نيز مراقب است كه ابتداى به جنگ نكند» (19) چنان كه به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ يكى از همراهان كه به وى پيشنهاد مىكند براى از ميان بردن اين مانع وقت مناسبى است مىگويد: «وظيفه من در حال حاضر جنگ نيست.» (20) اندرز و خيرخواهى ياران امام در دل غافل سپاهيان كوفه سودى نمىبخشد و آنان به زشتى كار خود واقف نمىگردند و شب عاشورا فرا مىرسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان كه در راه حق و اعتلاى كلمه توحيد و احكام قرآن يك دل و يك جهتشدند ماندند و وفادارى خود را اعلام كردند و چنين گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد، ما هرگز از راه حق كه تو پيشواى آن هستى روى برنخواهيم تافت و تا رمقى در تن داريم از حريم تو دفاع خواهيم كرد» (21) آرى آنان كسانى بودند كه حقانيت راه حسينعليهالسلام را از صميم جان دريافته بودند و براى وصول به محبوب دقيقهشمارى مىكردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد... دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته شمشير.» (22) حسينعليهالسلام وقتى آنان را از نتيجه ظاهرى جنگ، يعنى كشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار كه بيانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا كه جوان سيزده ساله امام حسن مجتبىعليهالسلام مىگويد: شهادت براى من از عسل شيرينتر است.» (23) شب عجيبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگيها اميدواركننده، صفا و صميميت و عشق را به ارمغان مىآورد و حال نيازمندى افزايش مىيابد و راز و نياز به درگاه بىنياز رنگى و حالى و هوايى ديگر به خود مىگيرد.
روز عاشورا
آنان با چنين روحيهاى شب را به صبح رسانيدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسيد. خيرخواهيها و دلسوزيهاى امام در دل ناپاك كوفيان مؤثر واقع نشد. يزيديان آماده جنگ گرديدند و سپاه اسلام براى دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنين موردى در درجه اول صلح است و دعوت به اين امر شايسته. «اما اگر يكى از آن دو دسته ستمكارى را پيش گرفتبا او بجنگيد تا به حكم خدا گردن بنهد. بدينترتيب امام و ياران او بيش از هر مسلمان ديگر خود را مكلف به پيروى از قرآن مىدانستند... از جمله كسانى كه در اين راه از خيرخواهى كوتاهى نكرد «زهيربن قين» بود كه سپاه كوفه را مخاطب ساخت و گفت: مردم، خيرخواهى حق هر مسلمانى بر مسلمان ديگر است تا كار به شمشير نكشيده است ما با يكديگر برادريم و يك دين داريم... در غير اين صورت ديگر رشته پيوندى ميان ما نخواهد بود. [حسينعليهالسلام با خطبههايى كه ايراد فرمود براى رستگارى اسيران هوى و هوس و فريبخوردگان تا جايى كه مىتوانست تلاش كرد و براى آنان بجز آزادى، خير و عزت و سعادت نمىخواست.] وى به آنها گفت كه اين آخرين فرصتى است كه براى انتخاب زندگى آزاد به آنها داده مىشود... اگر به اين عزت پشتپا زنند به دنبال آن زندگى پر از خوارى و مذلت در انتظار ايشان است.» (24) امام در يكى از خطبهها مردم را از سويى به تحمل شنيدن سخنان طرف مقابل و تامل و دقت فرامىخواند و از سوى ديگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهيز از شتابزدگى و نگهدارى جانب عدل و انصاف دعوت مىكند و به اين وسيله بالاترين درجه دلسوزى و انساندوستى خود را به نمايش مىگذارد.
خطبههاى امام حسين عليه السلام
خطبه در اسلام جايگاه ويژهاى دارد. خطبه بهترين راه نشر احكام ديانت و اخلاقيات است. حسينعليهالسلام در روز عاشورا خطبههاى آتشينى ايراد فرمود. «اين خطبهها سندهايى گرانبهاست. سندهايى كه بيش از آن كه نشاندهنده روح آزادگى و شرف و پرهيزكارى باشد، نمايانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزى بر مردم گمراه و تلاش انسانى براى نجات چنين مردم است. حسينعليهالسلام در يكى از خطبهها مىگويد: مردم شتاب مكنيد سخن مرا بشنويد. من خير شما را مىخواهم... اگر سخن مرا شنيديد و انصاف داديد و ديديد من راست مىگويم. اين جنگ از ميان برخواهد خاست... و الا زيان آن دامنگير شما خواهد شد. مىدانيد من كيستم؟... مگر من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ مگر پدر من وصى و پسرعموى پيغمبر و نخستين مسلمان نيست؟...
اگر گمان مىكنيد من دروغ مىگويم هنوز از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله چند تن زندهاند مىتوانيد از آنها بپرسيد: جابربن عبدالله انصارى، ابوسعيد خدرى... آنها به شما خواهند گفت كه آنچه مىگويم درست است... در خطبه ديگر امام حسينعليهالسلام مىگويد: مردم من خيرخواه شما هستم من براى تفرقهافكنى نيامدهام همه مرا مىشناسيد، مىدانيد كه دروغگو نيستم... در اينجا بود كه فتنهجويان و جنگطلبان ترسيدند مبادا اين سخن سراسر خيرخواهى در دل سنگ مردم كارگر افتد و آنان بدانچه مىخواهند دست نخواهند يافت... سرانجام آنچه بايد روى دهد آغاز گرديد.» (25) حضرت سيدالشهداعليهالسلام اگر به اصل و نسب خود و برشمردن تعدادى از اصحاب جد بزرگوارش مىپردازد و به عنوان گواهانى بر صداقتسخنان خود ياد مىكند و هدف خود را از سفر بازمىگويد به اين دليل است كه فريبكاران براى عملى ساختن نيات پليد خود افكار عمومى را منحرف كرده حقيقت را وارونه جلوه مىدادند و ايراد چنين خطبه هايى علاوه بر بيدار كردن وجدانهاى خفته در القاى خصلتها و ارزشهاى والاى انسانى ضرورت داشت.
از خصلتهاى حسينى آنچه در روز عاشورا بيشتر جلوهگر است آرامش و پايدارى حسينعليهالسلام است، از رفتار امام با مسائل و شرايط مىتوان دريافت كه وى «آيندهروشن و آثار نورانى نهضتخود را به چشم مىبيند.» (26) با توجه به آنچه ياد شد، سخنان محبتآميز حسينعليهالسلام نشانگر آن است كه وى علاقهاى به جنگ نداشت و تا آن جا كه توانست كوشيد به فريبخوردگان تفهيم كند كه طريق ناصوابى برگزيدهاند و پايان مطلوبى در انتظار آنان نيست. امرا براى جلوگيرى از شورش سپاهيان و ضعف روحيه آنان فرمان حمله مىدهند «از اين لحظه همراهان امامعليهالسلام نام «سپاهى» گرفتند و حملات وى عنوان «جهاد» يافت.» (27)
روحيه اصحاب حسين عليه السلام
شهادت براى ياران حسينعليهالسلام مفهوم ويژهاى داشت. انگيزه آنان رسيدن به آزادى و كمال و حفظ ارزشها و باورها و نفى زندگى ذلتبار بود لذا آن را بدون چشمداشتى از سر اخلاص و اعتقاد و رغبتبرگزيدند و از فرط اشتياق «خودشان را قبل از حضرت و بنىهاشم به شهادت رساندند... آنان در هيچ جا در مقام عذر و توجيه برنيامدند.» (28) و با بصيرت كامل به حكم وظيفه در تعظيم حق از خود گذشتند و درس فداكارى و ظلمستيزى به بشر آموختند، اين ارزشهاى انسانى از جمله منشهايى است كه در كربلا به نمايش گذاشته شد. اصحاب حسين در گيرودار نبرد روحيهاى بسيار قوى داشتند. «آنان با اين كه مىتوانستند با برداشتن يك قدم يا نگفتن يك سخن برهند؛ اما مرگ را ترجيح دادند. براى سنجش اخلاق قائد آنان همين بس كه امام را در ميان خود نگريستند و او را آماده دريافتشهادت در راه خدا و براى دعوت يافتند. » (29)
از جمله اين ياران «عابس بن ابى شبيب شاكرى و ابوثمامه صيداوى... و جابربن عروه غفارى بودند. ابوثمامه شيرمردى است كه دخول وقت نماز ظهر را به امام يادآور شد و دعاى خير حضرت: «خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد» بدرقه راهش شد آنان در بحبوحه جنگ نيز به برگزارى نماز اول وقت مقيد بودند و جابربن عروه غفارى پيرمرد سالخوردهاى است كه در جنگ «بدر» و «صفين» شركت داشت. محضر مبارك پيغمبرصلى الله عليه وآله را درك كرده بود. كمر را با عمامه و ابروهاى آويخته خود را با دستمالى بست و به دشمن حملهور شد و شربت گواراى شهادت نوشيد و به نگاه و كلام محبتآميز «شكر الله سعيك يا شيخ» امام خود سرافراز گرديد. دگر عمروبن جناده انصارى فرزند شهيد جنادة بن كعب انصارى بود كه مادر، وى را با سخنان «پسرم از كنار مادر برخيز به ميدان برو و در برابر چشمان پسر پيغمبر بجنگ» به جنگ با كفار تشويق كرد. جوان در حالى كه دهانش به عبارت: «پيشواى من حسينعليهالسلام است. اين بهترين پيشواست... معطر شده بود جنگيد تا به درجه رفيع شهادت رسيد. رشادتهاى ديگر ياران امام و بنىهاشم فرزندان على و عقيل و امام حسن و امام حسين و مسلم و عبدالله جعفر... و دلاوريهاى عباس بن علىعليهالسلام نيز همينگونه بود.» (30) اين شيرمردان با بصيرت و اطمينان كامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگيدند و جان خود را در راه حق نثار كردند «كه ايمان به آنان آفرين گفت.» (31) در آن روز خونين از سپاه امام بجز حضرت سجادعليهالسلام و طفل شيرخوارش كسى زنده نماند. امام علىاصغرعليهالسلام را با خود به صحنه نبرد برد و او را نيز فدا كرد. و «بدين طريق عواطف جهانيان را بيدارى بخشيد و فهماند كه در اين قوم نه تنها ديانت نيست از انسانيت هم بويى نبردهاند.» (32)
ارزشهاى اخلاقى در حادثه كربلا
حادثه كربلا يك صحنه نمايش اخلاق اسلامى است كه به اختصار به توضيح ارزشهايى نظير مروت، ايثار و فداكارى كه برجستگى بيشترى دارند مىپردازيم.
مروت
حسينعليهالسلام با دشمنان به شيوه پدرش علىعليهالسلام رفتار مىكرد. سيراب كردن آنان به هنگام تشنگى و پرهيز از ترور و غافلگيرى، نمونههاى روشنى از مروت است. حسينعليهالسلام نيز با اين كه از فسق و فجور و خباثتشمربن ذىالجوشن، و اهانت وى به حريم ولايت آگاه است پيشنهاد حمله ناگهانى سپاه خود را رد مىكند و مىگويد: «ما هرگز شروع به جنگ نمىكنيم ولو به نفع ما باشد. (33) »
ايثار
ايثار عاطقهاى است اخلاقى، انسانى و اسلامى كه در حادثه كربلا به اوج خود رسيد. از خودگذشتگى ابوالفضل العباسعليهالسلام در ننوشيدن آب تجسمى از ايثار بود. وى پس از دفع مزاحمان به شريعه فرات رسيد هنگامى كه مشك را از آب پر كرد با اين كه خود نيز تشنه بود به ياد تشنگى مولايش از نوشيدن آب منصرف شد. آن را ريخت و آنچه بر دلش گذشت، بر زبان جارى كرد (رجز خواند) و چنين گفت «عباس! حسينعليهالسلام در خيمه تشنه است و تو مىخواهى آب گوارا بنوشى! به خدا قسم... رسم برادرى، رسم امام داشتن، رسم وفادارى چنين نيست؟ ابوالفضل مظهر وفا بود. نمونه ديگر عمربن قروى انصارى بود كه خود را به هنگام نماز در برابر پيكانهاى كفار سپر اباعبداللهعليهالسلام قرار داد و از پا درآمد... وى در عين حال ترديد داشت كه وظيفهاش را انجام داده و به عهدش وفا كرده است.» (34)
مساوات
اصحاب حسينعليهالسلام تركيبى از آزادگان و بردگان آزاد شده بود و شيوه رفتار امام هم نسبتبه نقش آفرينان و ايثارگران يكسان بود رنگ، قوميت، موقعيت و نژاد آنان در نظر و قضاوت وى تاثيرى نداشت و مساوات حاكم بود چنان كه دو نفر از عده معدودى كه امام خود را به بالين آنان رسانيد برده آزاد شده بودند. «جون» يكى از آنها بود كه وقتى به شهادت رسيد امام خود را به بالين وى رسانيد و حشر او را با «ابرار» كه مقامى برتر از متقين است از خدا درخواست كرد «خدايا در آن جهان او را با «ابرار» محشور كن. ديگر مردى رومى است كه وقتى از اسب بر زمين افتاد اباعبداللهعليهالسلام خون را از جلو چشمانش پاك كرد و صورتش را بر صورت وى گذاشت. اين صورت بر صورت نهادن منحصر به همين غلام و فرزندش علىاكبر بود «فوضع خده على خده... متبسم الى ربه...» صحنه خونين كربلا متضمن پيامهاى اخلاقى، اجتماعى، توحيدى، اعتقادى، عرفانى، اندرزى و پرخاشگرى است كه با جانبازيهاى كمسالترين (طفل شيرخوار اباعبداللهعليهالسلام) تا كهنسالترين مرد (جابربن عروه غفارى) و زن (زوجه عبدالله بن عمر كلبى) تجسم پيدا كرد و هر يك عهدهدار نقشى بودند.» (35) در آن روز هيچ كدام از اصحاب حسينعليهالسلام در برابر دشمن ضعفى از خود نشان ندادند، فرار نكردند و به سپاه دشمن نپيوستند.
انتخاب انقلابى حر
برعكس نيروى جاذبه، ايمان و شيوه رفتار امام در امر به معروف عملى سبب شد كه «حر» را كه نامزد امارت بود وادار به توبه كرد و در زمره «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر» (توبه/112) قرار گرفت [و در بروز حال توبه و توجه تام به خدا و اولياى او و قطع علاقه دنيوى عاقبتبخير شد و سرمشق ديگران گرديد وى پس از توبه با اجازه امام در مقابل مردم ايستاد و گفت: شما همان كسانى هستيد كه وسيله نامه به وى وعده يارى داديد، پيمان شكنى آنان را زشت و ننگين شمرد و پس از اتمام حجتها جنگيد تا به شهادت رسيد و اين چنين مورد تفقد حضرت اباعبداللهعليهالسلام واقع شد] «ونعم الحر حر بنى رياح» «اين حر رياحى چه حر خوبى است.» (36) قدردانى و ارجنهادن به عمل شايسته مؤمنى كه براى حاكميت فرمان اساسى «امر به معروف و نهى از منكر» تا پاى جان مىايستد خودش امر به معروف است و موجب مىگردد كه ديگران نيز به انجام امور شايسته راغب گردند. از جمله كسانى كه حسينعليهالسلام خود را به بالين آنان رسانيد ابوالفضل العباس بود وى يادگار شجاعت اميرالمؤمنينعليهالسلام است و مورد علاقه شديد ابىعبداللهعليهالسلام كه عبارتهاى عباس جانم، بنفسى انت (اى جان من به قربان تو) نشانگر درجه محبت اوست.
عباسعليهالسلام در آن هنگام كه سرگرم پيكار است؛ برادر به حال انتظار ايستاده است كه ناگهان فرياد مردانه ابالفضل را شنيد. خود را به بالين او رسانيد از ديدن پيكر قطعهقطعه شده عباس و كشتار بىرحمانه يزيديان به قدرى منقلب گرديد كه «چهره حسينعليهالسلام شكسته شد (بان الانكسار فى وجه الحسين) از ميان كسانى كه حسين خود را به بالينشان رسانيد هيچكدام وضعى دلخراشتر و جانسوزتر از ابالفضل العباسعليهالسلام نداشت.» (37) هنگامى كه فرزندان و اصحاب امام وظيفه خود را انجام دادند و دعوت حق را پاسخ گفتند و به درجه والاى شهادت رسيدند. امام در حالى كه ارواح پاك آنان را مورد خطاب قرار داد پيروزى معنوى سپاه اسلام را به آنان نويد داد و نفرت و انزجار دايمى جهانيان را يادآور گرديد: «اى ارواح پاك برخيزيد، ستمگران و ناكسان را بنگريد كه چگونه در عين غلبه متلاشى و مغلوب گشتهاند و براى هميشه شكستخوردهاند و براى ابد منفور گشتهاند.» (38)
ظاهرا از اصحاب و فرزندان امام بجز حضرت سجادعليهالسلام كه در بيمارى به سر مىبرد، كسى باقى نماند لذا خود حسينعليهالسلام آماده رفتن به قربانگاه شد «حضرت اباعبداللهعليهالسلام در دقيقههاى آخر زندگانى خود آنان را از چنين پايانى بيم داد: «به خدا اگر مرا كشتيد به جان يكديگر مىافتيد و خون يكديگر را مىريزيد اما خدا به اين كيفر بر شما بسنده نخواهد كرد، عذابى سختبراى شما آماده خواهد ساخت.» (39) امام به خاطر پاسدارى از حريم مقدس اسلام و ارزشهاى گرانبهاى آن در هيچ شرايطى جزع و بىتابى نكرد و تسليم قدرتطلبان و زورگويان جائر نشد و كشته شدن و اسارت خاندان را به جان خريد و به عهد خود وفا كرد و شهادت را عاشقانه پذيرا شد و به سوى محبوب شتافت. حسينعليهالسلام با شهادت خود از يكسو راه مبارزه با بيدادگرى، فساد و ناجوانمردى ... را نشان داد و از سوى ديگر با خصلتهاى عاليه انسانى راه وصول به كمال و تقرب به حق را آموخت و پرچم حقانيت و عظمت تشيع را به خواهرش زينب كبرىعليهاالسلام سپرد.
بانوى كربلا زينب كبرىعليهاالسلام
زينبعليهاالسلام كاروانسالار است. وى نمونه اعلا و الگوى تمامعيارى از چگونگى حركت انسان به سوى كمال است و پس از برادر مسؤوليت ادامه نهضت پرخروش حسين را برعهده دارد، پرستارى از حجتخدا، امام زينالعابدينعليهالسلام نيز با اوست. هنگامى كه اهلبيت را در بدترين و نامناسبترين شرايط به كوفه مىآورند در مدخل كوفه زينبعليهاالسلام دختر با فضيلت على و فاطمه مىدرخشد. وى در حالى كه شجاعت و عفت و پاكى زنانگى درهم آميخته بود ضمن القاى خطابهاى براى اهل كوفه تلخكامى و غم و اندوه دايمى را مىطلبد (نفرين مىكند) و آنان را متوجه اين واقعيت مىكند كه چگونه تحتتاثير نفس پرفريب قرار گرفتند و بازيچه اميال جنايتكارى شدند و ننگ كشتن فرزند پيغمبر را بر دوش كشيدند و براى هميشه به عذاب الهى گرفتار شدند. زينبعليهاالسلام خطابه خود را بدينگونه آغاز مىكند:
«هرگز اشكهاى شما نايستد و شيونتان آرام نگيرد... ننگ كشتن نواده خاتم پيغمبران و سالار فرستادگان را چگونه مىتوانيد بشوييد؟» (40)
آرى اسراى دودمان رسول اكرمصلى الله عليه وآله با تبليغات سوء عمال يزيد به عنوان خارجى به كوفه وارد شدند اما «آنها هرگز به صورت يك جمعيتشكستخورده درنيامدند و دنبال همان هدف حسينى بودند.» (41) زينبعليهاالسلام بانوى خردمند بنىهاشم با تكيه به نيروى معنوى و عظمت روحىاش ترسى به خود راه نداد و با كمال شجاعت كوفيان عهدشكن و ابنزياد پليد بىرحم سركش و يزيد مقتدر مستبد تبهكار را رسوا كرد.
رسالت امام سجادعليه السلام
امام زينالعابدينعليهالسلام در نابسامانترين دوره امامت ائمه اطهارعليهمالسلام مىزيست. پس از واقعه عاشورا و آغاز خلافتش همراه اسرا به اسيرى برده شد. در مدخل كوفه زينبعليهاالسلام خطبهاى ايراد فرمود كه به بيدارى و آگاهى اهل كوفه و كارگزاران يزيد انجاميد و موجب تاثر، سرافكندگى و پشيمانى آنان گرديد و زمينه درخشش امام چهارمعليهالسلام را در مسجد شام فراهم ساخت وى در حضور يزيدبن معاويه با سخنرانى خود درباره تصحيح فرهنگ سياسى جامعه و تبيين اسلام و رهبر اسلامى و پيشواى قرآنى موضع خود را تشريح كرد. امام در مدت سىوچهار سال امامتخود مسائل مختلف مربوط به جامعه را در قالب صحيفه سجاديه نشر داد و خاطرات عاشورا را زنده كرد. امام از موضع حق حراست نمود و در مراقبتبر جريانهاى داخلى جامعه اسلامى همت گماشت و به پرورش فرزندى كه پس از وى به امر خدا امام خواهد بود توجه داشت و «از تربيت فرزند ديگر خويش زيدبن على بن الحسينعليهالسلام كه به عنوان پرچمدار انقلاب خونين ديگر زيرنظر امام خود بايد بپاخيزند تا تبلور عاشورا كاستن نگيرد غافل نبود.» (42) حادثه عاشورا و نهضت امام حسين بسان خورشيدى سرچشمه فيضبخشى در عرصهها و سطوح مختلف براى آزادگان بويژه شيعيان گرديد خون «مطهر حسينعليهالسلام و يارانش بر زمين ريخت، اما از آن خون درخت آزادى و آزادگى روييد... و اين نهضتسرچشمه صدها نهضت ديگر شد كه در تاريخ اسلام پديد آمد مانند نهضت توابين، مختار ثقفى، زيدبن حسن، شهداى فخ... و تا هم اكنون نيز هر نهضتى كه عليه ستم و تباهى و روشهاى بيدارگرانه در دنياى اسلام و شيعه پامىگيرد.» (43) و نهضتى كه از سال 42 به لطف و عنايات حق و زعامتحضرت آيتالعظمى امام خمينىقدس سره پىريزى شد و در سال1357 به انقلاب شكوهمند اسلامى پيوند خورد و هم اكنون حلاوت ثمرات آن را به جان مىچشيم نيز از بركات نهضت عاشوراى حسينى است. بر ما است كه از سيدالشهداعليهالسلام و اصحاب باوفايش الگو گيريم و در حفظ و حراست ارزشهاى معنوى و منشهاى آسمانى و حقايق بسيارى كه در عاشورا درخشيدند بكوشيم و اين راه را به پايان برسانيم.
1- عبدالكريم عثمان، روانشناسى از ديدگاه غزالى، ترجمه و نگارش محمدباقر حجتى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1361، ص330.
2- محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بىتا، ص 332.
3- محمدرضا حكيمى، شرفالدين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص163.
4- همان، ص163.
5- سيد جعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، پژوهشى تازه پيرامون قيام حسينعليهالسلام، تهران، اميركبير، 1358، ص149.
6- همان، ص136.
7- همان، ص 140-141.
8- همان، ص146.
9- همان، ص146.
10- ابوالحسن على بن حسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجواهر، ج2، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص47، 64.
11- مرتضى مطهرى، حماسه حسينى، ج1، تهران، انتشارات صدرا، بىتا، ص178.
12- على شريعتى، شهادت، تهران، انتشارات حسينيه ارشاد، 1350، ص40، 41، 42، 60.
13- سيدجعفر شهيدى، پس از پنجاه سال، صص149، 150.
14- حماسه حسينى، ج1، ص238.
15- همان، ص238.
16- عباس محمود عقاد، ابوالشهدا الامام حسينعليهالسلام، ترجمه كاظم معزى، تهران، نشر كتابفروشى علميه اسلامية، بى تا، ص138.
17- حماسه حسينى، ج2، صص 122،123، 134.
18- همان، صص134 و 135.
19- حماسه حسينى، ج1، صص 238 و 239.
20- پس از پنجاه سال، ص172.
21- علامه محمدحسين طباطبائى، شيعه در اسلام، قم، مطبوعاتى دارالتبليغ،1346، ص135.
22- محمدرضا حكيمى، بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، بىتا، ص151.
23- حماسه حسينى، ج2، ص247.
24- پس از پنجاه سال...،صص 172 و173.
25- همان، ص173.
26- همان، ص181.
27- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، تهران، واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، 1362، ص41.
28- حماسه حسينى، ج3، ص159.
29- ابوالشهدا الامام حسينعليهالسلام، ص138.
30- بعثت، غدير، عاشورا، مهدى، ص155 تا 161.
31- همان، ص151.
32- رجبعلى مظلومى، رهبر آزادگان، ص42.
33- حماسه حسينى، ج2، ص262
34- همان، ص 261 تا ص267.
35- همان، ص268.
36- همان، ص112 تا116.
37- همان، ص118.
38- محمدباقر محقق، قرآن و امام حسين، تهران، انتشارات بعثت، 64، ص94.
39- پس از پنجاه سال،...، ص182.
40- حماسه حسينى، ج2، ص292.
41- بنت الشاطى، بانوى كربلا، ترجمه سيدرضا صدر، تهران، نشر چاپ جديد، ص61، ص167.
42- ابوالشهدا الامام حسين، ص222.
43- بعثت، غدير ،عاشورا، مهدى، ص162.
سخنى پيرامون مرقد سيدالشهدا (ع)
اگر چه قبر حقيقى سيدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمين دل شيعيان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شريف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .
ضريح مقدس و حرم مطهر امام حسين (ع) يادگارى از جان نثارى و فداكارى او و يارانش در راه خدا مىباشد. مرقدى كه جاى عترت آدميان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه اين بارگاه شريف و غمانگيز و شور آفرين، همواره زيارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان اين مرقدهاى شريف ، سرمشق گيرند.
حرم حسين كعبه دلهاست . و اين كعبه طوافگاه زائران و قبله اميدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.
آرى، عاشقان كويش و دلباختگان رويش ، پروانهوار خود را در اطراف ضريح مطهرش گردانيده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خويش را مىسوزانند و اشك شوق و اشتياق بر چهره و رخسار مىافشانند، و بر مظلومى و مصيبتهاى او و خاندانش ناله سر مىدهند براستى «اين چه شمعى است كه جانها همه پروانه اوست».
برگرد حريم تو ، كه دست طلب ماست
چون دامن شمعى است، كه پروانه بگيرد
فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سيدالشهدا (ع) چنان است كه امام صادق (ع) فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسين (ع) از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغهاى بهشتى است» 65.
با ذكر اين مختصر ، شايسته است جهت آگاهى و آشنايى با چگونگى حرم و مرقد شريف امام حسين (ع) و تحولات عمارت شريف ، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.
محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است ، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق ، ضريح در ميان روضه منوره ، و روضه نيز در بين مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پايين پا در زاويه روضه قبور شهدا مىباشد اين مجموعه هم اكنون حرم امام حسين (ع) را تشكيل مىدهد، و حرم نيز ميان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمين كربلا بوده و مىباشد.
ضريح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پيش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون»، و در بالاى سر، «آيه نور» نوشته شده است .
صحن مطهر حسين (ع) داراى هفت باب است كه عبارتنداز:
1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است ،
2- باب قاضى الحاجات
3- باب زينبيه كه در حدود تل زينبيه قرار دارد
4- باب سلطانى
5- باب بازار بزازها
6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد
7- باب صافى كه به درب بين الحرمين نيز معروف است.
از اخبار چنين بر مىآيد كه بارگاه حسينى هفت مرتبه - به غير از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .
عمارت اول: بارگاه سيدالشهدا (ع) پس از ساختن قبر شريف آن حضرت براى اولين بار در دوران بنى اميه بنا گرديد ، اخبار و روايات بسيارى آمده كه در زمان بنى اميه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزديك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشيد (سال 193 ) همچنان باقى بود.
عمارت دوم : بعد از تخريب مرقد شريف ، توسط هارون ، در زمان مأمون خليفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود .
اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حاير مبارك را برد و ذخاير آن را تاراج كرد.
عمارت سوم : سومين بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجديد بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.
عمارت چهارم : تجديد بناى مرقد امام براى چهارمين بار به دست محمد بن زيد بن حسن بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب ، ملقب به «داعى صغير» پادشاه طبرستان انجام گرفت.
عمارت پنجم : بناى عضد الدوله ديلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهين معروف به «رواق عمران» در حاير حسين ساخته شد.
عمارت ششم : ششمين بار بارگاه حسين به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى ، وزير سلطان الدوله ديلمى نوسازى شد.
عمارت هفتم : عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بويه به سال 310 به دستور سلطان اويس ايلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اويس در تكميل آن كوشيد و تاريخ آن در بالاى محراب و نزديك سر شريف آن حضرت نگاشته شده است . 66
و اما آثار و بركات مرقد شريف و حرم مطهر سيدالشهدا (ع) عبارتنداز:
سخنى پيرامون زيارت سيدالشهدا (ع)
اى غمين ز اشتياق حضرت او
روز و شب مايل به زيارت او
تو از او دور نيستى بالله
«قبره فى قلوب من والاه »
در طول تاريخ انسانهايى بوده و هستند كه پس از مرگشان ، زندگى و حياتشان ادامه پيدا كرده و با مرگ بدنشان ، وجودشان و شخصيت و انديشهشان ادامه يافته است . مردان خدا و شخصيتهاى الهى، همانگونه كه در زمان حيات خويش استوانه دين و محور انسانيت و پشتوانه حق و عدالت هستند ، در زمان پس از مرگ نيز آرامگاه و زيارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضيلت است . و در اين ميان ، زيارت مشهد حسينى از ويژگيهاى برجستهاى برخوردار است . آنانكه توفيق پيدا مى كنند و به زيارت مرقد مطهرش مشرف مى شوند ، روى به آستان امام حسين (ع) آورده و به جانب اين مدرسه عشق و فضيلت و دانشگاه كمال و تربيت مىگرايند . اينگونه تربيت اجتماعى و يك چنين موسسه تهذيب اخلاق و ادب ، براى هيچ ملتى از ملل گيتى ميسر و مقدورنيست .
البته ملحدين و معاندين و مخالفين مكتب تشيع به خيال خود شبهات و اشكالهاى مى كنند و مى گويند: «زيارت قبور، بت پرستى است ؟!» در حالى كه هر كس كه به زيارت قبور ائمه (ع) مى رود هرگز به عنوان «بت» آنها را زيارت نمىكند . چه كسى است كه حسين بن على (ع) راخدا بداند؟!! شيعه، امام را مقرب درگاه خدا مىداند و با توسل به او قربى به خدا پيدا مى كند، همانطور كه خودش در قرآن مجيد فرمود:«به سوى او وسيله بگيريد» (1) امام را وسيله الهى مىداند. زيرا توسل و شفاعت، بعدى از ابعاد زيارت است كه زائر از اين طريق خود را به درگاه الهى نزديك مىكند، و پيشوايان ما وعده فرمودهاند كه از زائران خود دستگيرى كنند.
امام رضا (ع) مى فرمايد: «هر امامى بر گردن دوستان و پيروانش عهد و پيمانى دارد و وفاى به اين عهد، بإ؛،،ّّ زيارت قبر آنان ممكن مىباشد . و كسى كه به شوق زيارت آنها و با تصديق به فضيلت آنها به سوى قبور آنها برود مورد شفاعت ائمه در قيامت قرار مىگيرد.
پس هر زائرى بايد بكوشد تا از اين شفاخانه فيض، استشفاى دردهاى درونى و امراض قلبى و اندرونى خود را خواسته، خواستار آن شود كه صفاى دل و دوستى خاطر و پاكيزگى روح و قداست روان و سلامت تن ، از خدمت آفريدگار جهان به وى عطا گردد ، تا اينكه هم ظاهر او به جمال و كمال آراسته شود و هم باطن وى از آلودگىها پاك و مصفا گردد.
هر زائرى كه با معرفت و شناخت مقام صاحب اين مرقد و اهداف او به زيارت برود، از صاحب قبر الهام مىگيرد و اصول و تعاليم مكتب را به ياد مىآورد ، و هر زيارت و سلام او سرشار از اين آموزشها و الهامها است.
از طرفى زيارتنامههاى وارده، و خواندن هر كدام از آنها، خواننده و زائر را به دقت و تفكر واداشته ، متذكر تاريخ و احوال انبيا و اولياى معصوم مىگرداند. تأمل در زيارت عاشورا و ديگر زيارات ، اين مطلب را به خوبى روشن مى سازد كه امامان به اين وسيله در صدد ساختن انسانهاى مؤمن و متعهد بودهاند ، لذا به آنها تعليم دادهاند كه در زيارت امام حسين (ع) از خداوند بخواهند كه زندگى و مرگشان را «حسين گونه» قرار دهد، و آنها را در دينا و آخرت همراه آن حضرت بدارد: «اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد ، و مماتى ممات محمد و آل محمد ... و ان يجعلنى معحكم فى الدنيا و الاخرة».
به اميد به اينكه خداوند متعال توفيق زيارت حضرتش را در دنيا و شفاعتش را در روز قيامت نصيب ما گرداند، به آثار و بركاتى كه زيارت سيدالشهدا (ع) به دنبال دارد مىپردازيم:
1- آرامش بخشيدن به زائر
قبل از آنكه به آثار و بركاتى كه برگرفته از روايات اسلامى است اشاره كنيم ، اين نكته لازم به ذكر است كه زيارت مرقد شريف امام حسين (ع) مانند ساير ائمه ، به مردمان و زيارت كنندگانش ، نوعى آرامش و اطمينان مىبخشد . در اين عصر كه انسان را موجودى مضطرب مى نامند، و پيوسته دست به گريبان با پديدههايى چون ترديد، ناكامى، تشويش، ترس و ناسازگارى با محيط و زندگى ماشينى و محروميت و جنگ و حتى كنار نيامدن خود است، و هر روز شاهد كاهشها و فرسايشها است و نمى تواند از اضطراب در امان بماند ، اين زيارت مرقد مردان خدا و پيشوايان دين است كه به انسان آرامش خاطر مى دهد.
در زيارت يك نوع كشش و نياز الزام آورى انسان را وا مىدارد كه فشارها و فريادهاى درونى را از راهى خارج كند . زائر آن مرقد شريف در پرتو دعا و گفتگو با پاكان و استمداد از ارواح پاك مقربان درگاه الهى، نيرو گرفته و نابسامانيها را با توسل بدانها برخود هموار مى سازند ، و خستگىها و فشارهاى وارد بر روان ، و نيز اضطرابها و يأسها را از خودمى زدايند و به آرامش و اطمينانى براى ادامه زندگى دست مىيابند.
2- در امان خدا بودن
به امام صادق (ع) عرض كردند: كمترين اثرى كه براى زائر قبر امام حسين (ع) چيست؟ فرمود: «كمترين تأثيرش اين است كه خداوند متعال، او و خانواده و مالش را حفظ مى كند تا به سوى اهل خويش برگردد ،و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او خواهدبود ».(2)
3- زائر خدا محسوب شدن
زيد بن شحام گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم : براى زائر قبر امام حسين (ع) چه مىباشد؟ فرمود: «همانند كسى است كه خدا را در عرش ديدار نموده باشد». گفتم: براى كسى كه يكى از شما را زيارت كند چه مىباشد؟ فرمود:
«همانند كسى است كه رسول خدا (ص) را زيارت نموده است » . (3)
4- برآورده شدن حاجات و دفع پريشانى
امام صادق (ع) فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمىآيد مگر آنكه خداوند از او دفع پريشانى نمايد و حاجتش را برآورد» . (4)
و نيز به ابوصباح كنانى فرمود: «همانا نزد شما قبرى است كه هيچ فرد پريشانى نزد آن نمىرود مگر آنكه خداوند از او پريشانى را دفع نموده و حاجتش را برآورده مى نمايد، و همانا نزد او چهار هزار فرشته هستند كه از هنگام شهادتش آشفته و غم آلود تا روز قيامت بر او مىگريند. هر كس او را زيارت كند، وى را تا خانهاش بدرقه مىكنند، و هر كه مريض شود به عيادتش مىروند، و هر كه بميرد جنازهاش را تشييع مىكنند». (5)
5- زيادتى در عمر و رزق
امام باقر (ع) فرموده است : «شيعيان ما را به زيارت قبر حسين (ع) امر كنيد ، زيرا زيارت او موجب فزونى در رزق و طول عمر و دفع بلايا و ناگواريها مىشود » . (6)
6- آمرزش گناهان
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس حسين (ع) را زيارت كند در حاليكه عارف به حق او بوده و به امامتش اقرار داشته باشد خداى سبحان ،گناهان گذشته و آيندهاش را مىآمرزد». (7)
و جابر جعفى در ضمن يك حديث طولانى از امام صادق (ع) روايت كرده است كه فرمود: «چون از نزد قبر حسين (ع) بازگشتى ، ندا كنندهاى تو را ندا مىدهد كه اگر آن را مىشنيدى ، تمام عمر را نزد قبر شريف حسين (ع) اقامت مىگزيدى. آن منادى گويد:خوشا به حال تو اى بنده خدا كه سود فراوان بردى و به سلامت (در دين ) دست يافتى. عمل از سربگير كه گناهان گذشتهات آمورزيده شد» . (8)
7- محسوب نشدن ايام زيارت از عمر زائر
امام صادق (ع) فرمود: «همانا ايام زيارت زائران حسين بن على (ع) از عمرشان محسوب نگشته و جزء حياتشان به شمار مىآيد» . (9)
8- حفاظت زائر در دنيا و آخرت
عبدالله بن هلال به امام صادق (ع) عرض كرد: فدايت شوم، كمترين نصيبى كه زائر امام حسين (ع) دارد، چيست ؟ فرمود: «اى عبد الله، كمترين چيزى كه براى او مىباشد، اين است كه خداوند او و خانوادهاش را حفظ مى كند تا وى را به سوى خانوادهاش باز گرداند، و چون روز قيامت فرا رسد، خداوند حافظ او مىباشد» . (10)
9- عنايت و توجه سيدالشهدا (ع)
امام صادق (ع) فرمود: «حسين در نزد پروردگارش ... به زائرانش نظر مى كند . او نگاه مى كند كه چه كسى براى آن حضرت گريه مى كند، پس براى او طلب آمرزش كرده و پدرانش را مىخواند تا براى آن زائر دعا كرده و طلب آمرزش و مغفرت نمايند. سپس امام (حسين) مى فرمايد: اگر زائر من مىدانست كه خدا چه چيزى براى او عطا مى فرمايد شادى او بيشتر از جزع و بىتابى وى مىگرديد» . (11)
و امام حسين (ع) فرمود: «هر كس مرا در زندگانيش زيارت كند، پس از مرگش بازديدش خواهم كرد» . (12)
10- خير و بركت زياد
امام صادق (ع) فرمود: «اگر مردم مىدانستند كه چقدر خير و بركت در زيارت امام حسين (ع) وجود دارد ، براى زيارت كردنش با يكديگر مقاتله مىكردند، و هر آينه اموالشان را براى رفتن به زيارتش مىفروختند» (13)
و امام باقر (ع) فرمود: «اگر مردم مىدانستند كه زيارت قبر شريف حسين (ع) چه مقدار فضيلت و بركت دارد، از شوق زيارت جان مى سپردند و نفسهايشان از شدت حسرت بند مىآمد» (14).
11- برابرى زيارت قبر حسين (ع) با حج
عبدالله بن عبيد انبارى گويد: به امام صادق (ع) عرضه داشتم : فدايت شوم ، همه ساله وسايل تشرف به حج برايم فراهم نمىشود. فرمود: «چون قصد حج نمودى و اسباب برايت فراهم نگشت ، به زيارت قبر حسين (ع) برو، كه يك حج برايت نوشته مى شود و چون قصد عمره نمودى و وسايل مهيا نشد ، عزم زيارت قبر حسين (ع) نما، كه يك عمره برايت منظور مى شود»(15)
12- نام زائر در اعلى عليين ثبت مىشود
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس به زيارت قبر حسين (ع) برود در حالى كه عارف به حق او باشد، خداوند نام او را در اعلى عليين مىنويسد» . (16)
13- غرق شدن در رحمت الهى
از امام صادق (ع) پرسيدند: ثواب كسى كه قبر امام حسين (ع) را زيارت كند، در حالى كه كبر و غرور نداشته باشد چيست ؟ فرمود: «برايش هزار عمره و حج مقبول نوشته مى شود . اگر شقى باشد، سعيد نوشته مىگردد، و پيوسته در رحمت الهى غوطهور خواهد بود» . (17)
14- دعاى معصومين براى زائر
معاوية بن وهب از امام صادق (ع) نقل نموده كه فرمود: «اى معاويه، زيارت قبر حسين (ع) را از روى ترس وامگذار ، زيرا هر كه آن را ترك كند ، چنان دچار حسرت مىشود كه آرزو نمايد قبرش نزد او باشد . آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا (ص) و على و فاطمه و امامان معصوم (ع) برايش دعا مىكنند؟» (18)
و نيز فرمود: «همانا فاطمه (س) دختر محمد (ص) نزد زائران قبر فرزندش حسين (ع) حضور يافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مىكند». (19)
15- تجلى خدا
امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه خداى تبارك و تعالى، قبل از اهل عرفات ، براى زائران قبر حسين (ع) تجلى مى نمايد، حوايج آنان را بر آورده مىكند ، گناهانشان را آمرزيده و درخواستهايشان را به اجابت مقرون مىسازد ، و سپس متوجه اهل عرفات شده و در مورد آنان نيز اينگونه عمل مىكند». (20)
16- سعادت
امام صادق (ع) به عبدالملك خثعمى فرمود: «زيارت حسين بن على (ع) را ترك مكن و دوستانت را نيز به آن فرمان بده، تا خداوند بر عمرت افزوده و روزيت را زياد گرداند. خداوند سبحان زندگانى تو را در سعادت قرار خواهد داد، و نمىميرى مگر سعادتمند ، و تو را در سلك سعادتمندان خواهند نوشت » . (21)
17- تأثير زيارت در روز عاشورا
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين را در روز عاشورا زيارت كند ، همانند كسى است كه در برابر او به خون خود غلطيده باشد» .(22)
18- قرار گرفتن در جوار پيامبر و على و فاطمه (ع)
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس مىخواهد در جوار پيامبر (ص) و على و فاطمه (ع) باشد، نبايد زيارت حسين بن على (ع) را ترك كند» (23).
19- تأثير زيارت در روز قيامت
امام صادق (ع) فرمود: «هيچ كس در روز قيامت نيست مگر آنكه آرزو مىكند كه اى كاش از زائرين امام حسين (ع) مىبود زيرا مشاهده مىنمايد كه با زائران حسين (ع) به واسطه مقامى كه در نزد پروردگار دارند، چگونه عمل مىشود» . (24)
و نيز فرمود: «هر كس دوست دارد در روز قيامت بر سر سفرههايى از نور بنشيند پس بايد از زائرين حسين بن على (ع) باشد» .(25)
و زرارة بن اعين گويد: «امام صادق (ع) فرمود: «زائرين حسين يك برترى نسبت به ساير مردم دارند» پرسيدم : برتريشان چيست ؟ فرمود: «چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مىشوند در حالى كه ديگران هنوز در حال حساب هستند» . (26)
20- رهايى از شدايد قيامت
رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: «من تعهد مىكنم كه در روز قيامت هنگامه رستاخيز ، ضمن ملاقات با زائر حسين (ع)، دستش را بگيرم و از مراحل هولانگيز و سختيهاى قيامت نجاتش بخشيده و او را به بهشت وارد كنم».(27)
21- نجات از آتش جهنم
امام صادق (ع) فرمود: «هر كس قبر حسين (ع) را به خاطر خداوند و در راه خدا زيارت نمايد، خداوند او را از آتش دوزخ آزاد مىسازد، و روز ترس بزرگ (قيامت) او را ايمن مىدارد . از خداوند نيز هيچ حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را طلب نمىكند مگر آنكه به او عطا مىنمايد» (28).
اين آثار و آثار ديگرى كه به خاطر اجتناب از طولانى شدن مطلب ذكر نكرديم ، همگى به بركت وجود حضرت سيدالشهدا (ع) است كه اميدوارم هر چه زودتر توفيق زيارت مرقد مطهرش نصيب تمام عاشقان گردد.
1. سورهء مائده ، آيهء 39
2. ثواب الاعمال شيخ صدوق ، ص 116
3. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 281
4. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 337
5. همان مأخذ.
6. همان مأخذ ، ص 289
7. كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 582
8. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 295
9. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 322
10. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 247
11. امالى شيخ طوسى ، ص 55
12. بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 101 ص 16
13. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 87
14. سفينة البحار، محدث قمى ، ج 1 ص 565
15. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 306
16. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324
17. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 328
18. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 199
19. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 204
20. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 346
21. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 292
22. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331
23. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 230
24. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 330
25. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 331
26. بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 235
27. منتخب كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 278
28. وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 10 ص 324
1- ايجاد اخلاق جديد در جامعه مسلمين
اگر ديدى كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشنيى گناه است
يكى از آثار و بركات سيدالشهدا (ع) در بعد اخلاقى - تربيتى اين است كه قيام او باعث گرديد در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جديد بلند نظرانه پديد آيد و نظر انسان را به
زندگى خود و ديگران، دگرگون سازد تا بتواند بدينوسيله جامعه را اصلاح نمايد . و به عبارت ديگر، با خودسازى به ديگر سازى نيز بپردازد.
آرى، در آن زمانى كه بنياد روانى و اخلاقى مردم در هم ريخته و ويران شده بود و اين ويرانى شامل رهبران مسلمين و بزرگان آنان نيز شده بود و با اخلاق و شيوهاى وحشتناك زندگى مىكردند ، امام حسين (ع) يگانه درمان آن حالت بيمار گونه را كه در مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود، در قيام آشكار و فرياد درآن سكوت مرگبار ديد. لذا آن حضرت با خون پاك خود و فرزندان و يارانش و با همه اعتبارات احساسى و تاريخى ، حتى شمشير و عمامه جدش رسول خدا (ص) ، وارد مبارزه گرديد تا همه روزنهها و راههاى توجيه را فرو بندد.
سيدالشهدا (ع) نيك دريافته بود كه وجدان شكست خورده و اخلاق پست امت را نمىتوان به وسيله رويارويى ساده دگرگون ساخت، از اين رو با قيام و شهادت خويش ديرى نپاييد كه اخلاق هزيمت و فرار را به نيرويى عظيم درآورد و اخلاق جديدى به جاى آن جايگزين نمود. براستى شهادت حسين بن على (ع) تأثير ژرف و شگرفى بر شيعيان ساكن و ساكت بجاى گذاشت ، و سرنوشت غم انگيز نواده پيامبر اكرم (ص) عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بهم ريخت.
در اثر قيام و شهادت امام حسين (ع) موجى در روح مسلمين به وجود آمد، حميت و عزت، شجاعت و صلابت به وجود آمد،و احساسات بردگى و اسارتى كه از اواخر حكومت عثمان و تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف شد و ترس آنها را فرو ريخت ، خلاصه، ابا عبدالله (ع) به اجتماع اسلامى شخصيت داد.
كربلا و قيام سيدالشهدا (ع) نمايشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و طراوت آن بود و اين اخلاق را نه به زبان كه در عمل به خون پاك خويش بر صفحه ماندگار تاريخ به ثبت رسانيد.
از پا حسين افتاد و ما بر پاى بوديم
زينب اسيرى رفت و ما بر جاى بوديم
2- احساس گناه در بين مسلمين
يكى ديگر از آثار نهضت و شهادت سيدالشهدا (ع) اين بود كه مردم پس از مدت كوتاهى متوجه عدم توانايى و ضعف نفس خود شدند، لذا احساس عميق ندامت و گناه كرده و چنين انديشيدند كه براى جبران اين اهمال كارى و غفلت ، و نيز براى طلب بخشايش الهى، بايد جانبازيهاى مشابهى را انجام دهند. و از جمله كارهاى امام زينالعابدين (ع) اين بود كه كوشيد اين احساس گناه را شعلهور سازد. از اين رو به گروه انبوهى از مردم كوفه نهيب زده و فرمود:
«اى مردم، شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا شما فراموش كرديد كه نامهها براى پدرم نوشتيد و چون به سوى شما آمد، به او خدعه و نيرنگ زديد؟! شما با پدرم عهد و پيمان بستيد و با وى بيعت كرديد، اما بيعت خود را شكستيد و او را به قتل رسانديد پس هلاكت بر شما باد و با اين توشهاى كه به آخرت فرستاديد هلاكت بر شما باد . چه رأى زشت و پليدى را كه براى خود پسنديديد! آنگاه كه به ديدار پيغمبر خدا (ص) مىشتابيد و به شما بگويد: «عترت مرا كشتيد ، هتك حرمت مرا كرديد.» با چه ديدهاى به او نظر خواهيد كرد؟ و سرانجام به شما خواهد گفت : «از امت من نخواهيد بود» 1
اين احساس گناه عامل هميشه شعلهورى بود كه مردم را براى شورش و انتقام جويى همواره به جلو مىراند.
استاد «عادل اديب» در اين باره مىنويسد: شهادت فجيع امام حسين (ع) در كربلا موجى شديد از احساس گناه در وجدان هر مسلمانى برانگيخت . آنان پى بردند كه مىتوانستند او را يارى دهند. اما از آن پس كه با او براى قيام پيمان بستند، او را يارى نكردند . اين احساس گناه دو جنبه داشت: از يك طرف انسان را وادار مى ساخت كه گناهى را كه مرتكب شده با كفاره بشويد، و از طرف ديگر نسبت به كسانى كه او را به ارتكاب چنين گناهى واداشته بودند، احساس كينه و نفرت كند. به طورى كه انگيزه انقلابهاى متعددى كه در اثر قتل امام (ع) برپا شد، همان كفاره يارى نكردن به حضرت او، و انتقام گرفتن از امويان بود .
مقدر چنين بود كه آتش اين احساس گناه، پيوسته برافروخته بماند و انگيزه انتقام از بنى اميه در هر فرصت به انقلاب و قيام بر ضد ستمگران منتهى گردد. 2
بارى ، بر اثر شهادت امام حسين (ع) اين آيه شريفه مصداقى روشن يافت:
«و يوم يعض الظالم على يديه » 3
و روزى كه ستمكار دستهاى خود را از پشيمانى مىگزد.
3-ازدياد محبوبيت سيد الشهداء (ع) و خاندان وحى
سؤمين اثر مهم تربيتى قيام و شهادت سيدالشهداء (ع) ، بالا بردن محبوبيت خاندان حضرت على (ع) در اجتماع اسلامى و شناساندن بيشتر و بهتر آنان به مردم بوده است .
مسئله داشتن محبوبيت و قبضه كردن افكار اجتماع از مسائل حياتى و مهمى است كه همواره مورد نظر حكومتها بوده و هست . حكومتها هر چند به طور اكثر تكيه گاه بزرگى جز قدرت ندارند، اما به خوبى مى دانند كه نيرومندتر از قدرت نظامى ، جايگاهى است كه در دلهاى مردم مىباشد، وسعى دارند آن را براى خويش به دست آورند . معاويه نيز با همه تلاشهاى شيطانى خود به طور كلى مى خواست دو چيزرا به دست آورد: يكى محبوبيت بخشيدن به خاندان و شجره خبيثه بنى اميه ، و ديگرى سقوط خاندان و شجره طيبه حضرت على (ع) از محبوبيت . متأسفانه معاويه در اين تلاش خود موفقيت بسيارى هم كسب كرد. اما با ظهور حماسه حسينى و جانبازيهاى مردان راستين خدا، نفوذ معنوى و اعتبار روحانى عميقى براى سيدالشهدا و اهل بيت (ع) ايجاد نمود .
به طورى كه هر چه از آن واقعه مى گذشت مردم بيشترى به خاندان حضرت على (ع) جذب مىشدند اين محبوبيت رفته رفته چنان بالا گرفت كه عدهاى براى خونخواهى و به نام هوا داران از خاندان رسول خدا (ص) دست به قيام زدند.
آرى ، اگر حسين بن على (ع) پيش از نهضت مردانهاش به عنوان امام وقت و سبط پيغمبر و فرزند على و فاطمه، و بزرگترين شخصيت از خاندان وحى شناخته مىشد، پس از قيام با حفظ مقامات سابق، به نام عاليترين و كاملترين نمونه مردانگى و مجاهدت و فداكارى در راه خدا و حقيقت شناخته شد.
«مسيوماربين آلمانى» در اين خصوص مىنويسد: «مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحانى كه در عوالم سياست اهميت شايانى داشت، مجدداً به دست بنىهاشم افتاد، و به ويژه در بازماندگان حسين (ع) مسلم گرديد، و چندى طول نكشيد كه (حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشيان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بنى اميه سلب گرديد. منهدم شدن (قدرت) بنى اميه به قسمى شد كه امروز نام و نشانى از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخى نامى از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده است، واين نيست مگر به واسطه قيام امام حسين (ع) و ياران با وفاى او » 4
1- سيرهء امامان ، سيد محسن امين ، ص 188
2- زندگانى تحليلى پيشوايان م، عادل اديب ، ص 149
3- سورهء فرقان ، آيه 27
4- نقل از كتاب درسى كه حسين به انسانها آموخت شهيد هاشمى نژاد، ص 445
سخنى پيرامون تربت سيدالشهدا (ع)
سجده بر خاك تو شايسته بود وقت نماز
اى كه از خون جبينت به جبين آب وضوست
فضيلت و آثار و بركاتى كه براى تربت حسينى است ، براى هيچ تربتى و قطعهاى از قطعات زمين نيست . خاك كربلا قطعهاى از بهشت است كه خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از يك فداكار در راه دين كه تمام هستى خود را فدا كرده ، در آن خاك، بركت و فضيلت و شفا قرار داده است .
كربلايش قطعهاى از جنت است
باب نور و باب لطف و رحمت است
اما در اينكه چرا تنها اين خاك داراى چنين ويژگيها و آثار و بركات است؟ بايد گفت : هر چيزى كه در اين عالم ، شرافت ظاهرى و يا معنوى پيدا مىكند، يا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و يا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است كه به آن شرافت و بركت داده است .
در تربت كربلاى سيدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است ، زيرا خاك كربلا بنا بر رواياتى ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظيم و واقعهاى مهم در آنجا واقع گرديده كه آن شهادت حسين بن على (ع) و ياران وفادارش مىباشد ، لذا داراى فضيلت و آثارى خاص است .
آمده است كه چون بر قبر امام حسين (ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گرديد، يكى از اعراب بنى اسد آمد و از خاك قبضه قبضه برداشت و بوييد تا بر قبر حسين رسيد، و چون او را مىبوسيد گريه مىكرد و مىگفت : پدر و مادرم به فدايت ، چه اندازه خوشبويى كه قبر و تربت تو چنين خوشبو است ، سپس شروع كرد به سرودن :
خواهند نهان سازند قبرش ز حبيبش
خوشبويى خاك قبر گرديده دليلش
آرى خاك مزار حسين (ع) سرمه چشم عاشقان و شيفتگانش بوده و ايشان را مجنون وار به سوى خود مىكشاند.
از آنجايى كه هدف اين كتاب بر شمردن آثار و بركات سيدالشهدا (ع) است ، از تفصيل در مطلب پرهيز كرده و علاقهمندان به اين مقوله را به كتابهاى مربوط ارجاع مىدهد .
و اما آثار و بركاتى كه مى توان براى تربت پاك حسينى برشمرد عبارتنداز:
1- تأثير تماس اعضاى بدن با تربت
يكى از آثار و بركات تربت سيدالشهدا (ع) اين است كه متبرك نمودن بدن و صورت با آن تربت شريف تأثير معنوى زيادى بر انسان خواهد گذاشت ، از اين رو از بعضى بزرگان دين و امامان معصوم نقل شده كه بعد از نماز ، بدن و صورت خويش را با مهر كربلا متبرك مى كنند. و نيز دستور دادهاند كه قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسيده و با اعضاى بدن تماس داده شود.
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسين (ع) را شفاى هر درد، و ايمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه يكى از شما خواست از آن خاك تناول كند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر ساير اعضاى بدنش تماس دهد...» 1
2- سجده بر تربت
يكى ديگر از بركات و آثار خاك مزار امام حسين (ع) اين است كه سجده بر آن تربت پاك حجابهاى ظلمانى را كنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است . امام صادق (ع) در اين باره مىفرمايد: «همانا سجود بر تربت حسين (ع) حجابهاى هفتگانه را پاره مى كند»2
لازم به ذكر است كه مراد از «حجاب» در كتاب و سنت ، همان حجابهايى است كه بين بنده و خالق حايل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد كه در مرحله اول، حجابهاى ظلمانى و در مرحله دوم ، حجابهاى نورانى بر طرف مىشود اما مراد از حجابهاى هفتگانه ، ظاهراً حجابهاى ظلمانى است . سجده بر تربت حضرت سيدالشهدا(ع) اين خاصيت را دارد كه در صورت معرفت به حق حضرت و ولايت او، حجابها را دريده و راهگشاى وصول به كمالات انسانى باشد.
سجده بر خاك سركوى تو آرند خلايق
جان فداى تو كه هم قبله و هم قبله نمايى
و اما در خصوص اينكه در ميان شيعه معمول است از خاك مقدس كربلا يعنى تربت كنار قبر سيدالشهدا (ع) خاك برداشته و با آن مهر درست كرده و غالباً در نماز، به آن سجده مىكنند بدين خاطر است كه از خاك زمين بوده و به تمامى خاكها مىتوان سجده كرد، و از طرفى خاك كربلا به لحاظ شهادت امام حسين (ع) و ياران باوفايش شرافت پيدا كرده است ، به طورى كه اهل بيت (ع) نيز به ما فرمودهاند در هر نمازى كه سجده بر تربت كربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مىكند. چنانكه حضرت صادق (ع) از خاك كربلا درون كيسهاى ريخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن كيسه را باز مىكرد و بر آن سجده مىنمود.
3- شفا يافتن
از جمله آثار و بركات قطعى تربت پاك سيدالشهدا (ع) شفا بودن آن براى دردهاو آلام انسان است . رواياتى كه دلالت بر اين امر دارند به سه دسته تقسيم مىشوند:
دسته اول : رواياتى است كه شفا بودن را براى تربتى كه از خود قبر شريف برداشته شود مخصوص كرده است ، چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «به درستى كه نزد سر حسين (ع) تربت سرخى است كه شفاى هر دردى غير از مرگ مى باشد» 3
دسته دوم : رواياتى است كه با تعبيرات مختلف توسعهاى از بيست ذراع تا پنج فرسخ و يا ده ميل را براى آن قائل است . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «حريم مزار حسين (ع) پنج فرسخ از چهار جانب قبر است »4
دسته سوم : رواياتى است كه به طور مطلق جنبه شفا بودن تربت را مطرح نمودهاند . چنانكه امام صادق (ع) فرمود: «خاك مزار امام حسين (ع) براى هر دردى شفاست». 5
تا شفا بخشد روان و جسم هر بيمار را
در حريم وصل خود خاك شفا دارد حسين
و نيز امام رضا (ع) فرمود: «خوردن گل، مانند خوردن مردار و خون و گوشت خوك، حرام است مگر گل مزار حسين (ع) ، بدرستى كه در آن شفاى هر درد و امنيت از هر ترسى است» 6
حكايت: عالم زاهد پرهيزگار حجةالاسلام و المسلمين مرحوم آقاى حاج شيخ محمد حسن عالم نجف آبادى قدس سره نقل فرمودند: «من در زمان مرجعيت مرحوم آية الله آخوندى خراسانى (ره) كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم مريض شدم و اين بيمارى مدتى طول كشيد و پرستارى مرا بعضى از طلاب در همان حجره مدرسه بر عهده داشتند . پس از چندى بيمارى من به قدرى شديد شد كه اطبا از شفا يافتنم مأيوس شدند و ديگر براى معالجهام نيامدند، و من در حال تب شديد گاهى بيهوش مىشدم و گاهى به هوش مى آمدم.
يكى از رفقا كه مرا پرستارى مىكرد شنيده بود كه عالم زاهد مرحوم آية الله آقاى حاج على محمد نجف آبادى قدس سره مقدارى از تربت اصلى حضرت سيدالشهدا (ع) را دارد. او به منزل معظم له رفته و از وى خواسته بود كه قدرى از آن تربت را بدهد كه به من بخورانند تا شفا يابم. ايشان فرموده بود : من به قدر يك عدس تربت دارم و آن را گذاشته ام كه بعد از مرگم در كفنم بگذارند . آن آقا ناراحت شده و گفته بود : حالا كه ما از همه جا مأيوس شده و به شما پناه آوردهايم شما هم از دادن تربت خوددارى مىكنيد؟ اين بيمار در حال احتضار است و مىميرد.
مرحوم آية الله آقاى حاج على محمد، دلش به حال بيمار سوخته و قدرى از آن تربت كه از جان خودش عزيزترش مى داشت به آن شخص داده بود . تربت را با آب مخصوصى كه وارد شده در آب حل كرده و به حلق من ريخته بودند . من كه در حال بيهوشى به سر مىبردم ، ناگهان چشمان خود را باز كرده و ديدم رفقا اطراف بسترم نشستهاند ، خوب دقيق شدم و آنان را شناختم و قصه تربت را كه به حلقم ريخته بودند برايم شرح دادند.
كم كم در خود احساس نيرو و نشاط كردم و حركتى به خود داده نشستم ، ديدم نشاط بيشترى دارم برخاستم و ايستادم ، و چون يقين كردم كه به بركت ترتبت مقدس امام حسين (ع) شفا يافتم حال خوشى پيدا كردم و به رفقا گفتم : از شما خواهش مى كنم كه از حجره بيرون برويد، چون مىخواهم زيارت عاشورا را بخوانم رفقا از حجره بيرون رفتند و من درب حجره را بستم و بدون احساس ضعف با آن حال خوشى كه قابل و صف كردن نيست مشغول خواندن زيارت حضرت سيدالشهدا (ع) شدم » 7
آرى ، شفاى بيماران به وسيله تربت آن حضرت يكى از بركاتى است كه خداوند متعال در عوض شهادت امام حسين (ع) به وى عطا فرموده است .
تربتت راز شفاى همه درد است حسين
تن و جان را نبود مثل تو آگاه طبيب
4- تأثير كام برداشتن اطفال با تربت
كام برداشتن اطفال با تربت امام حسين (ع) موجب ايمنى كودك مى شود چنانكه امام صادق (ع) فرمود:
«كام فرزندانتان را با تربت حسين (ع) باز كنيد كه آن امان است » 8
5- تأثير تربت حسين ، همراه جنازه
صاحب كتاب «مدارك الاحكام» مى نويسد: در زمان حضرت صادق (ع) زن زاينهاى بود، بچههايى كه از زنا بدنيا مى آورد در تنور مىانداخت و مىسوزانيد. وقتى كه مرد، پس از غسل و كفن او را به خاك سپردند ، اما زمين جنازهاش را بيرون انداخت .جاى ديگر او را دفن كردند باز زمين او را نپذيرفت تا سه مرتبه ، آنگاه مادرش به امام صادق (ع) متمسك شد: اى پسر پيغمبر به فريادم برس.
فرمود: كارش چه بود ؟ عرض كردند زنا و سوزاندن بچههاى حرامزاده . فرمود: هيچ مخلوقى حق ندارد مخلوقى را بسوزاند، سوزاندن به آتش مخصوص خالق است عرض كرد حالا چه كنم؟ فرمود: مقدارى از تربت حسين (ع) با او در قبر بگذاريد . تربت حسين (ع) امان است . همراهش گذاشتند زمين او را پذيرفت.
در توقيع مبارك حضرت حجة بن الحسن (عج) نيز اذن داده شده است . يكى از شيعيان به حضرت (در زمان غيبت صغرى توسط نايب خاص حضرت ) مىنويسد: آيا جايز است ما تربت حسين (ع) را با ميت در قبر بگذاريم ، يا با تربت حسين روى كفن بنويسيم؟
حضرت در پاسخ مرقوم مىفرمايند: هر دو كار پسنديده است . البته بايد رعايت احترام تربت بشود . مهر يا تربت، مقابل يا زير صورت ميت باشد ، بلكه به بركت خاك قبر حسين (ع) قبر ميت محل امنى از هر بلا و آفت و عذابى گردد 9
6- تسبيح تربت
از حضرت صاحب الزمان (عج) روايت شده كه فرمود: «هر كس تسبيح تربت امام حسين (ع) را در دست گيرد و ذكر را فراموش كند، ثواب ذكر براى او نوشته مىشود». 10
و امام صادق فرمود: «يك ذكر يا استغفار كه با تسبيح تربت حسين (ع) گفته شود برابر است با هفتاد ذكر كه با چيز ديگر گفته شود»11
74 وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
2- كافى ، مرحوم كلينى ، ج 4 ص 588
3- كامل الزيارات ، ابن قولويه ، ص 272
4- مكارم الاخلاق ، طبرسى ، ج 1 ص 360
5- كافى ، مرحوم كلينى ، ج 1 ص 360
6- تهذيب الاحكام ، شيخ طوسى ، ج 6 ص 74
7- نقل از كتاب سيد الشهدا آيت الله شهيد دستغيب ، ص 166
8- وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
9- وسائل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 4 ص 1033
10- بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 44 ص 280
11- نقل از كتاب درسى كه حسين (ع ) به ما آموخت شهيد هاشمى نژاد، ص 451