تعداد بازدید : 4574153
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
جهان غرب از قرن هفدهم و حتى پیش از آن، از دوره رنسانس (Renaissance) به این سو، در جهت غیر دینى کردن نگاه و نگرش مردم و سست کردن علایق دینى در زندگى روزمره ایشان تلاش کرده است. جهان غرب در این دوران به نام اومانیسم (Humanism) و فردگرایى (Individualism) به مخالفت با استیلاى دین به طور کلى برآمد.
در جهان غرب بعد از جنگ جهانى دوم و مخصوصا از دهه 1960 به اینسو، شمار زیادى گروههاى مذهبى غیر متداول خارج از چارچوب ادیان سنتى و قدیمى بهوجود آمده است که هدف آنها دنیوى و سکولار نمودن دین است؛ هر چند بنیانگذاران این نهضتها خود را به عنوان معلّمان روحانى و دینى معرفى مىکنند. این گروههاى غیر متداول را گاه کشیشهایى که از یک کلیساى سنتى موجود گسسته و درصدد ایجاد «ادیانى» خاصّ خودشان بودهاند، تأسیس کردهاند. ظهور این پدیده در غرب تا حدود زیادى برخاسته از ترویج مرموزات و علوم غریبه (Occultism) بوده و طى چند دهه اخیر کارهایى همچون سحر و جادو که از سوى کلیساهاى سنتى تحریم شده بود، مجددا رشد یافته است و طرفداران سحر و جادو در آمریکا و اروپا، از ادیان کهن پیش از مسیحیت اروپا، همچون ادیان درویدها (Druids)و سلتها (Celts) ترویج مىکنند. این آیینها که به عنوان «جنبشهاى جدید دینى» (New Religious Movements) به خصوص در ایالات متحده آمریکا، کانادا و اروپاى شمالى معروف شدهاند، با تضعیف ادیان سنتى در این کشورها نفوذ مىکنند(1). در آمریکا و اروپا از این آیینهاى جدید به عنوان Cult (گروههاى مذهبى بیگانه و غیر متداول) یاد مىکنند.
تنها در انگلستان بعد از جنگ جهانى دوم تا سال 1987م، بیش از چهارصد گروه از این گروههاى بیگانه مذهبى بهوجود آمدهاند که تعداد آنها در ایالات متحده آمریکا بیش از انگلستان مىباشد(2). رهبران این گروههاى غیر متداول مذهبى ترویج مىکنند که هیچ کتاب مقدّس در جهان ابدى نیست و انسان این شایستگى را دارد که دینى جدید را خلق نماید. از دیدگاه آنها روشهاى عقلى مانع کشف و حصول حقایق دینى مىباشد و رستگارى بشر با کنار گذاشتن روشهاى عقلى و پیروى مطلق از بنیانگذاران این گروهها حاصل خواهد شد. این گروههاى مذهبى بر محور شخصیت رهبران و بنیانگذاران خود استوارند و از این رو بیشتر آنها با مرگ بنیانگذارانشان محو و نابود شدهاند(3). اکثر بنیانگذاران این گروهها ترویج مىکنند که انسان با پیروى مطلق از رهبران این گروههاى مذهبى بیگانه مىتواند «خدا» شود. بیشتر بنیانگذاران این گروهها از تحولات نهایى در هزاره سوم سخن مىگویند و چنین تبلیغ مىنمایند که دنیا به پایان خود رسیده است و آنها منجى جامعه بشرى در آخرالزمان هستند و انسانیت با پیروى از آنها به رستگارى خواهد رسید(4).
علل پیدایش این گروهها
امروزه در غرب رویکرد به دین نسبت به گذشته، رشد قابل توجهى یافته است و این عمدتا برخاسته از درهم شکستن و فرو ریختن بسیارى از ایدئولوژیهاى ذهنى جهان غرب است که از بطن اندیشه قرون هجدهم و نوزدهم اروپا سربرداشته و جاى دین در تمدن مدرن غرب را گرفته بود. این ایدئولوژیهاى غربى به تدریج رنگ باختند و خطر و قدرت تخریبشان به گونهاى بىسابقه هویدا گشت.
امروزه در جهان غرب با برچیده شدن بساط مکاتب فلسفه جدید (Modern Philosophical Schools) توسط پُست مدرنیسم (Post-Modernism) که با شالوده شکنى (Deconstructionalism) و منهدم کردن همه ساختارهاى معنایى موجود از قبل، مکاتب فلسفه جدید غرب را به پایان خود رسانده است، بیشتر فلاسفه معاصر در غرب معتقدند که دوران مشغله فلسفى، به آن معنایى که تاکنون در غرب فهمیده مىشده، پایان یافته و دیگر، مکاتب فلسفه جدید غرب نمىتوانند گرهاى از کار غرب و انسانهاى تشنه و نیازمند هدایت معنوى در آن سامان بگشایند.
تمدّن غرب براى مردم جهان، تناقضاتى بىشمار پدید آورده است که انواع بىعدالتیها در جامعه و تخریب محیط زیست از آن جمله است. براى جوانان در غرب زندگى معناى خود را از دست داده است و آنان به بیراهه طلب لذتهاى آنى جسمانى از طریق روابط جنسى یا استفاده از مواد مخدر و یا گاهى خشونت و جنایت افتادهاند.
از اینرو، بعد از جنگ جهانى دوم مخصوصا در ربع قرن گذشته، جنبشى در آمریکا و اروپا براى کسب تجارب روحانى و معرفت دینى بهوجود آمده است. قدرتهاى سکولار در جهان غرب که تاکنون به نام تجدّد و رنسانس، با دین مبارزه مىکردند و در همین راستا مکاتب اومانیسم، لیبرالیسم و فردگرایى را بهوجود آوردند، احساس خطر کردند که مردم غرب براى نجات خود به دین مبین اسلام گرایش پیدا مىکنند؛ چرا که در درون مسیحیت معنویتى وجود ندارد و مسیحیت در مقابل یورش گرایشهاى دنیاگرایانه سکولار عقبنشینى کرده و حتى آموزههاى مسیحیت که اساس اندیشه دینى آن را تشکیل مىدهد، بر اثر اصلاحات و نوسازى بهوجود آمده در آن، به تدریج غیر دینى شده است.
براى جلوگیرى از گرایش مردمِ تشنه حقیقت و معنویت در غرب به دین اسلام، بعد از جنگ جهانى دوم و به ویژه در ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه از این گروههاى بیگانه و غیر متداول به نام گروههاى مذهبى در آمریکا و اروپا بهوجود آمده است(5).
بیشتر این گروههاى غیر متداول مذهبى به نام معنویت و رستگارى، پیروان خود را بهانجامکارهاى مبتذل و غیراخلاقى وادار نمودهاند و در حقیقت، این مکاتب غیر متداول مذهبى حفظ و امتداد سکولاریسم و اباحىگرى در جهان غرب مىباشند.
در این راستا، در ربع قرن گذشته افرادى از هند به نام «گورو» (Guru) در آمریکا و اروپا تبلیغاتى گسترده انجام مىدهند و به نام ترویج عرفان هندوئیسم پیروان را به سوى خود جذب مىنمایند. همچنین بعضى از مرشدهاى صوفى از کشورهاى اسلامى نیز تعالیم افراطى صوفیانه را در جهان غرب آموزش مىدهند که آنها هم از سوى دولتها و رسانههاى گروهى در کشورهاى غربى حمایت مىشوند. قدرتهاى استکبارى و استعمارگران نو براى جلوگیرى از نفوذ اسلام در جهان غرب از این گروههاى مذهبى غیر متداول ترویج مىکنند؛ چرا که دین اسلام امروزه سریعترین رشد را در میان ادیان در جهان غرب، آفریقا و برخى از مناطق شناخته شده دیگر جهان دارد.
چنان که یاد شد، این گروههاى غیر متداول و نوظهور، بنیادهاى اعتقادى و عملى خود را به شکلهاى گوناگون از ادیان سنّتى بزرگ اخذ و اقتباس کرده، به شکل تحریف شده آن را عرضه مىنمایند. این گروهها را در انگلیسى «Pick & Mix» (مخلوط) مىنامند که ویژگیهاى نسبىگرایى، هیچ انگارى، شالوده شکنى، فردگرایى، سکولاریسم و اباحىگرى را که بر جوامع مدرن غربى حاکم است، در پوششى از مسائل معنوى و عرفانى معرفى مىنمایند و آن را به عنوان معنویت فردگرایى و یک مذهب خصوصى عرضه مىکنند(6).
طالعبینى، جادوگرى، غیبگویى، ورزشهاى معنوى، ارتباط با ارواح و موجودات سایر سیارات، روشهاى درمانى و معالجه بیماریها با داروهاى طبیعى یا اعمال با مواد بلورین، کارکردهاى این گروههاى غیر متداول مذهبى را شکل مىدهد(7).
این گروهها شمارى از مؤسسات فرهنگى و تجارى را در جهان غرب تأسیس کرده، کتب و مجلات متعددى را منتشر مىکنند. بیشتر این گروهها با مرگ بنیانگذاران آنها منقرض مىگردند و با گذشت زمان تضعیف و محو مىشوند. تمامى افعال و مناسک ظاهرا مذهبى آنها در جهان غرب توسط روانشناسان و جامعه شناسان برجسته و علماى مسیحیت شدیدا تکذیب و ابطال گردیده است.
بیشتر رهبران این گروهها به تشکیلات فراماسونها (Freemasons) وابستهاند. بر اساس آمار، در جهان 33700 مکان برگزارى جلسات (Lodges) فراماسونها وجود دارد. قبل از دهه 1980م، فراماسونها این مطلب را تبلیغ مىکردند که «خدا مرده است»، لیکن در ربع قرن گذشته، با آغاز جنبش احیاى دینى در سراسر جهان، فراماسونها ـ که با صهیونیستها مخصوصا گروه مرموزى در میان آنها به نام قباله (Kabbalah) رابطهاى بسیار نزدیک دارند ـ در راستاى اهداف گروههاى بیگانه و غیر متداول مذهبى تبلیغ مىکنند که پیروان این گروهها با اطاعت از رهبرانشان مىتوانند خدا شوند(8)! اعتقادات این گروههاى بیگانه بر رموز و اسرار استوار است و آنها جوانان هجده تا بیست و پنج سال را هدف تبلیغات سازمان یافته خود قرار مىدهند.
ویژگیهاى برجسته این گروهها
چنان که یاد شد، در یک ربع قرن گذشته، نزدیک به 2500 گروه از این گروههاى غیر متداول به نام دین در ایالات متحده آمریکا و اروپا به سرعت بهوجود آمدند. این گروهها تغییراتى اساسى در اعتقاداتشان بهوجود آوردند تا خود را با فرهنگ حاکم بر جامعه غربى کاملاً تطبیق نمایند. روش این گروهها آن است که اعضاى خود را ـ که بیشتر از جوانان جذب مىنمایند ـ با شست و شوى مغزى (Brain-Washing) زیر نفوذ روانى رهبر گروه قرار مىدهند. بعد از جذب کامل اعضا، از آنها خواستار پرداخت پول مىشوند و حتى آنها را براى گردآورى اعانه (Fund Raising)استخدام مىکنند. از آنجا که شمار اعضاى این گروهها خیلى محدود مىباشد روابط و تعامل عاطفى میان آنها بهوجود مىآید و اکثرا روابط نامشروع جنسى در بین اعضاى این گروهها گزارش شده است.
این گروهها با توزیع مجلات، کتب، نوارهاى سمعى و بصرى و ایراد سخنرانى در هتلها و مراکز شهرى از ایده خود ـ که مسائل مادى و روانى را تشکیل مىدهد ـ با روشهاى متعدد درمانى ترویج مىکنند(9). گفتنى است این گروهها مسائل روانى و درمانى را که با واقعیت قطعى علوم پزشکى و روانشناسى ناسازگار است، به عنوان حقیقت علمى القا مىکنند، که نتایج زیانبار و معکوسى براى اعضاى آنها در پى داشته است(10).
بیشتر این گروهها به باورهاى مذهبى تمدّنهاى قدیم جهان به ویژه دوران فراعنه مصر توجّه خاص دارند و در کشورهاى اروپا و آمریکا که کلیسا و مسیحیت در آنها تضعیف شده است، نفوذ مىکنند(11). این گروههاى بیگانه فرهنگ حاکم بر جوامع غربى را منعکس مىنمایند و بدین سبب نتوانستهاند حتى با تبلیغات گسترده خود، تأثیرى در جوامع غربى داشته باشند(12). گروههاى مزبور به دلیل در اختیار نداشتن معیارى معین و به خاطر ویژگى التقاطى آن همواره از درون خود تجزیه و شاخه شاخه مىگردند. این گروهها فقط به خواهشهاى فردى توجّه دارند و مسائل و تحولات اجتماعى را کاملاً نفى مىکنند(13).
پروفسور برایان ویلسون استاد برجسته جامعهشناسى دانشگاه آکسفور انگلستان ـ که مطالعاتى گسترده درباره گروههاى بیگانه دینى انجام داده است ـ این گروهها را مظهر فردگرایى، اصالت فایده و تضادهاى درونى مىداند(14). پروفسور استیو بروس استاد جامعهشناسى دانشگاه ابردین اسکاتلند بریتانیا ـ که آثارى درباره سکولاریسم در جهان غرب نوشته است ـ اظهار مىدارد که این گروهها اعتقاداتى روشن و مشخص ندارند و در حاشیه جوامع غربى قرار گرفته، ابعاد جوامع سکولار معاصر غربى را تأویل معنوى مىنمایند(15).
بیشتر پیروان این گروهها قبلاً عضو یکى از این گروهها بودند(16). بنیانگذاران و رهبران این گروهها بر پیروان خود تسلّط و کنترل مطلق دارند و خود و پیروانشان را خیر مطلق و دیگران را گمراه و شر مطلق معرفى مىکنند(17). دهه 1960م را در جوامع غربى دهه هپى Hippie(اباحىگرى) مىنامند و از اوائل دهه 1970م بیشتر اعضاى سابق هپىها ـ که به دلیل اباحىگرى و تضعیف روابط خانوادگى در جوامع غربى از جامعه گسسته بودند ـ عضو این گروههاى نوظهور دینى گردیدند و با عضو شدن در این گروهها احساس عضویت در یک خانواده مصنوعى پیدا کردند. بجز اینها افرادى که مبتلا به شرابخوارى و استفاده از مواد مخدّر و سرخورده از زندگى خانوادگى و محصول خانوادههاى متلاشى شده طلاق هستند، عضو این گروههاى غیر متداول دینى مىشوند(18).
از ویژگیهاى این گروهها آن است که رهبرانشان این عقیده را ترویج مىنمایند که پیروان آنها از ارتکاب گناه و خلاف نباید در خود هیچ گونه احساس حقارت و ندامت کنند و براى جذب جوانان در ردهبندى تشکیلاتى گروه از زنان بهره مىگیرند. در جوامع غربى، زن در رسانههاى عمومى براى فروش کالا به عنوان یک ابزار استفاده مىشود و گروههاى غیر متداول دینى هم براى جذب جوانان از وجود زن استفاده مىنمایند. بعضى از این گروهها ـ که فقط جادوگرى را ترویج مىکنند ـ اکثر زنانى را که طرفدار نظریه فمینیسم مىباشند در این گروههاى خود جذب مىنمایند و این گروهها را Witchcraft (زنان جادوگر) مىنامند و عمل جادوگرى براى زنان را فمینیسم معنوى (spiritual feminism) مىنامند(19). در غرب پیروان این گروه جادوگرى را ویکا (Wicca) هم مىنامند که توسط یک نویسنده انگلیسى به نام جرالد گارنر (1964-1884م) در اواخر دهه 1940م ترویج گردید. وى یک فراماسون بود و در موضوع جادوگرى دو کتاب با عنوان جادوگرى امروز(20) و کتاب سایهها(21) را تألیف نمود. فراماسونها براى مبارزه با دین همیشه از خرافات به عنوان جنبههاى معنوى ترویج نمودهاند و در این زمینه «باشگاه آتش جهنم» را در قرن هیجدهم میلادى در سراسر انگلستان تأسیس کرده بودند که در آن، اعمال منافى عفت توسط اعضاى آن صورت مىگرفت(22).
رابطه تمدّن سکولار غرب و گروههاى یاد شده
مصرفگرایى به عنوان یک اصل، در زندگانى جوامع غربى حاکم مىباشد و بر این اساس کالاهاى مصرفى براى فروش توسط رسانهها تبلیغ مىشوند. گروههاى غیر متداول دینى نیز افکار خود را در جوامع غربى به عنوان کالاهاى مصرفى و مطابق فردگرایى حاکم بر این جوامع ترویج مىکنند. جوانان این جوامع هم براى یک تغییر و تجربه جدید در این گروهها جذب مىشوند، چرا که این گروهها از جهاتى با ادیان سنّتى تشابه دارند(23).
دانشمندان غربى این گروههاى نوظهور غیر متداول مذهبى را شبه دین (Quasi-religion) مىنامند که مانند کالاها در جوامع غربى خرید و فروش، عرضه و مصرف مىشوند و رهبران آنها مىکوشند افرادى را که به این گروهها جذب شدهاند با هر وسیله ممکن در گروه خود حفظ نمایند(24).
این گروههاى نوظهور فاقد هرگونه تعلیمات دینى مىباشند و فعالیتهاى آنها بر محور رهبرانشان انجام مىشود که تسلّطى کامل بر اعضاى خود دارند. اعضاى این گروهها بعد از عضو شدن در تشکیلات از خانواده و جامعه خود کاملاً منقطع مىشوند و در اختیار این گروهها قرار مىگیرند. در ایالات متحده آمریکا گروههاى یاد شده خود را به عنوان گروه دینى معرفى مىنمایند تا از تسهیلات و معافیت در پرداخت مالیات به دولت استفاده نمایند(25). این گروهها حتى برنامههاى اساسى براى تعامل بین خود ندارند. اکثر این گروهها اعضاى خود را در بخشهاى اختصاصى سکونت مىدهند، تا از این راه آنها کاملاً تحت کنترل تشکیلات سازمان خود باشند. بیشتر این گروهها لباس متحدالشکل براى پیروان خود دارند و مراسم ویژه گروهى خود را در محلهاى اختصاصى برگزار مىنمایند و کوشش آنها این است که اعضاى گروه خود را از جامعه دور نگه دارند(26).
در پروژه سکولار نمودن جوامع جهانى، این گروههاى غیر متداول مذهبى را که جدیدا ظهور نمودهاند، به عنوان ادیان جایگزین (Alternative Religions) معرفى مىنمایند و دکتر پیتر کلراک، استاد فلسفه دین در دانشگاه لندن این گروهها را به اسبهاى تروجان (Trojan Horses) (حمله از درون) تشبیه مىکند که هدف آنها سکولار نمودن تمامى ادیان در جهان از درون مىباشد(27).
بیشتر اعضاى این گروهها مورد سوء استفاده و استثمار رهبران و افراد مخصوص رهبران خود قرار مىگیرند، ولى به دلیل شرم و ترس از آنها آن را آشکار نمىکنند. با این حال، فسادهاى جنسى و مالى از سوى بنیانگذاران این گروهها سبب جدایى شمار زیادى از اعضاى این گروهها شده است.
اکثریت مطلق این گروهها از نظام سرمایهدارى، خصوصى سازى، فرضیه نسبىگرایى (Relativism)، مکتب وحدت وجود (Monism) و فلسفه کلیت (Holism)ترویج مىکنند و باورهاى دینى آنها تلفیقى از عقاید ادیان مختلف با یکدیگر است و بر این اساس پیروان خود را در فانتزى (خیالبافى) غوطهور مىنمایند(28). بیشتر پیروان این گروهها از مواد مخدّر و مدیتیشن (meditation) براى بهوجود آوردن حالت خلسه و نشاط بهره مىگیرند که این باعث ایجاد تضاد میان تعقل و احساسات و انشعاب در شخصیت فرو مىگردد.
بعضى از این گروهها ریاضتهاى سخت و برخى از لذتجویىهاى افراطى را براى پیروان خود تجویز مىکنند و بدینسان پیروان خود را از دستیابى به حقیقت ابدى باز مىدارند. این گروهها ادعا دارند که ادیان جدید در «عصر نو» مىباشند، ولى اکثریت مطلق آنها از مکاتب دینى قبل از مسیح در دوران وحشىگرى قاره اروپا پیروى مىکنند و این اعتقادات را با بعضى از افکار مذهبى ادیان آسیاى دور تلفیق مىنمایند. افکار شبه عرفان (Pseudo-mysticism)که در این گروهها ترویج مىگردد، به خودپسندى در میان این افراد انجامیده است(29).
مخالفت شدید علیه این گروهها
چنان که گذشت، استراتژى این گروهها جذب جوانان بوده، موفق شدند تعداد زیادى از جوانان را در این کشورها با تبلیغات گسترده خود جذب نمایند. جوانانى که عضو فعال این گروهها شدند، شغل و کار خود را رها کرده، تمام وقت در اختیار گروه خود قرار گرفتند. با اوج گرفتن فعالیتهاى این گروهها در اواخر دهه 1970 م شمارى از مؤسسات براى مبارزه با این گروهها در ایالات متحده آمریکا بهوجود آمدند که فعالترین آنها بنیاد آزادى شهروندان(30)، بنیاد خانواده آمریکایى(31)، شبکه بیدارى از این گروهها(32)، «مؤسسه تحقیقات مسیحیت»(33)، «بنیاد لیوجى ریان»(34) و «پروژه معنویت جعلى»(35) مىباشند. این مؤسسات، از سوى والدینى که فرزندان خود را با جذب در این گروهها از دست داده بودند، بهوجود آمد. این مؤسسات، مراکزى را براى برگرداندن فرزندان و اعضاى این گروه به حالت اولیه و سر و سامان دادن به آنها بهوجود آوردهاند. در این مراکز، جوانان با مشاوره و گفت و گو از گروههاى مزبور جدا مىشوند و به درون جامعه باز مىگردند. این مؤسسات با تحقیقات علمى خود اثبات کردهاند مراسم عبادى و زندگى در داخل گروههاى یاد شده بر اساس شست و شوى مغزى انجام مىشود و از این رو، با کمک این مؤسسات، اعضاى سابق این گروهها چندین شکایت را به دادگاههاى ایالات متحده آمریکا ارائه کردهاند(36).
انجمن روانشناسى آمریکا(37) ـ که بزرگترین مؤسسه روانشناسان ایالات متحده آمریکا مىباشد ـ در سال 2002م این گروهها را تخریب کار و ایجادکننده تنفر در میان اعضاى خود علیه جامعه معرفى کرد(38). در ایالات متحده آمریکا در حال حاضر، بیش از یک هزار نفر از محققان درباره تأثیر مخرّب این گروهها تحقیقات انجام مىدهند(39).
در کشور کانادا نیز چندین مؤسسه براى مقابله با این گروهها بهوجود آمده است(40).
گفتنى است گروههاى غیر متداول مذهبى در کشورهاى غربى که مسیحى پروتستان مىباشند بیشتر نفوذ کردند؛ چرا که در پروتستانتیسم به نام تفسیر انجیل و انجام اصلاحات در اعتقادات، تاکنون 1300 فرقه بهوجود آمده است. این گروهها تا حدى هم توانستند در دیگر کشورهاى مسیحى کاتولیک نفوذ کنند و دلیل آن دورى کلیسا از سیاست بوده که باعث کاهش قدرت اجتماعى آنها شده و نسبىگرایى و ناامیدى از آینده باعث بحرانهاى اجتماعى در جهان غرب شده است(41). حضور مسیحیان در کلیساى کشورهاى پروتستان در شمال اروپا رو به کاهش است، لیکن در ایالات متحده آمریکا به خاطر تبلیغات گسترده ایوانجلیستها در دو دهه گذشته رو به افزایش است(42). در کشورهاى مسیحى ارتدوکس بعد از فروپاشى نظام کمونیستى، رابطه خیلى نزدیکى بین دولتها و کلیساى این کشورها بهوجود آمده و سبب شده است جلو نفوذ و تبلیغات این گروههاى غیر متداول مذهبى گرفته شود(43).
در سه دهه بعد از جنگ جهانى دوم، ایالات متحده آمریکا و کانادا شاهد بهوجود آمدن گروههاى جدید مذهبى بودند که در طول تاریخ این کشورها بىسابقه بود(44). هر چند تنها پنج درصد از کلّ جمعیت این دو کشور در فعالیتهاى مذهبى این گروهها، شامل عضویت براى مدتى کوتاه یا انجام مراسم مذهبى شرکت داشتند، با گسترش فعالیتهاى متناقض و غیر متداول آنها به نام دین، احساسات شدید مردمى علیه این گروهها بهوجود آمد و باعث شد که توسط مردم، مؤسسات و تشکیلات قدرتمندى براى افشاى فعالیتهاى غیر متداول آنها در این دو کشور پدید آید(45).
در این مدت، تعداد سه هزار مرکز از مراکز اقامتى متعلق به این گروهها در ایالات متحده آمریکا بهوجود آمد که در آنها کارهاى غیر متداول و لذتجویى جنسى به نام افعال عرفانى توسط این گروهها انجام مىگیرد! نویسندگان آمریکایى همانند چارلز فراشیا(46) و بنیامین زابلوکى(47)، کارهایى را که این گروهها در مراکز خود انجام مىدهند در کتب خود شرح دادهاند.
گاردن ملتن در دائرة المعارف ادیان آمریکایى، 484 گروه از گروههاى غیر متداول را وصف کرده است که از بین آنها 68 گروه در دهه 1950م و 184 گروه در دهه 1960م در ایالات متحده آمریکا بهوجود آمدند(48). دائرة المعارف انجمنها(49) چاپ سال 1983م، بیش از پانزده هزار انجمن غیر انتفاعى ملى در ایالات متحده آمریکا را معرفى کرده که در میان آنها 700 گروه غیر متداول دینى وجود دارد و 147 گروه از آنها در دهه 1960م در این کشور بهوجود آمدند.
در دهه 1970م سازمانهاى متعددى براى مقابله با این گروههاى غیر متداول دینى در این کشور تأسیس گردید؛ به ویژه بعد از خودکشى گروهى 917 نفر از اعضاى گروه معبد مردم (Peoples Temple)به رهبرى جیم جونس در 21 نوامبر 1978م در جونس تاون کشورگویان در منطقه کرائیب، تنفر شدیدى در میان مردم آمریکا علیه این گروهها بهوجود آمد؛ چرا که تعدادى از اعضاى این گروه تبعه این کشور بودند(50).
اولین سازمانى که علیه این گروهها در ایالات متحده آمریکا در سال 1972م بهوجود آمد، فرى کاگ(51) نام داشت و هدف آن رهایى جوانان از گروه «فرزندان خدا»(52) بود که توسط موزس دیوید برگ (Moses David Berg) در اوائل دهه 1970م در کالیفرنیا تأسیس شده بود. اعضاى این گروه طرفدار آزادى و بىبندبارى جنسى بودند و جوانان اکثریت اعضاى این گروه را تشکیل مىدادند. والدین اعضاى این گروه که فرزندانشان را با جذب در آن گروه از دست داده بودند، براى نجات آنها مؤسسه «فرى کاگ» را تشکیل دادند و موفق شدند تعداد زیادى از فرزندان خود را نجات دهند(53).
در ایالات متحده آمریکا بیش از صد مؤسسه براى مبارزه با گروههاى غیر متداول مذهبى فعالیت دارند که بعد از آغاز دهه 1970م در این کشور بهوجود آمدند. در برخى از دانشگاهها و حوزههاى دینى مسیحیت این کشور مراکز مطالعات درباره این گروهها بهوجود آمده است که کتابهاى بسیارى در نقد و بررسى این گروهها منتشر کردهاند. استاد برجسته جامعهشناسى در ایالات متحده آمریکا پروفسور رونالد اینرات(54) در دهه 1970م دو عنوان کتاب در نقد این گروهها تألیف نمود که در افشاى چهره واقعى آنها نقشى بسزایى داشته است. عناوین این دو کتاب جوانان، شست و شوى مغزى و گروههاى افراطى(55)، چاپ سال 1977م و فریب گروههاى غیر متداول(56)، چاپ سال 1979م مىباشد.
مجله «قدرتهاى اجتماعى» در شماره دسامبر 1997م، 75 مقاله علمى را معرفى کرده است که در آنها دانشمندان غربى تأثیرات مخرّب و زیانبار وارد شده به اعضاى این گروهها را بر اثر انجام مراسم عبادى غیر عادى بررسى علمى نمودهاند. مراسم عبادى بیگانه و غیر عادى که اعضاى این گروهها انجام مىدهند شاید در مرحله اول، آرامش نسبى احساس کنند، ولى در دراز مدت آنها به اضطراب، ترس، رغبت به خودکشى، از دست دادن انگیزه زندگى و ضربه روحى دچار مىشوند(57).
افرادى که جذب این گروهها مىشوند اکثرا افراد آشفته و مغشوش مىباشند و رهبران آنها با افعال و روشهاى خاص، براى تسلّط کامل بر اعضاى خود مىکوشند. رهبران این گروهها با پولهایى که از اعضاى خود به دست مىآورند، زندگى بسیار تجملى و مرفه دارند. در دو دهه گذشته، موارد فراوانى از رسوایى و فساد مالى و جنسى رهبران آنها گزارش شده و حتى گاه مسائل مالى و جنسى بین رهبران و اعضاى آنها به درگیریهاى خشونتآمیز هم انجامیده است(58).
یکى از روانشناسان معروف ایالات متحده آمریکا به نام پروفسور مارگارت سینگر از اعضاى برجسته «انجمن روانشناسى آمریکا» پس از تحقیقات خود درباره 300 نفر از اعضاى سابق این گروهها نتیجهگیرى نمود که آنها به دلیل عضویت در این گروه و انجام افعال غیر متداول دچار اضطراب، ترس، امراض قلبى، سکته و زخم معده شدند و بیش از 90 درصد آنها به همین دلیل از گروههاى خود جدا مىشوند. پروفسور سینگر روشهاى این گروهها را «متقاعدسازى اجبارى»(59) قلمداد مىکند(60).
یکى از خصوصیات این گروههاى غیر متداول ـ که به نام دین فعالیت مىکنند ـ ترویج معنویت منهاى عبادت خدا مىباشد؛ چرا که آنها عبادت خدا را به عنوان خالق کائنات منکر مىباشند. اکثر این گروهها مراسم عبادى مرموزى را انجام مىدهند و از مواد مخدر استفاده مىنمایند و این باعث انواع فساد و تجربه تلخ براى اعضاى این گروهها شده است. این گروهها فقط در شهرهاى بزرگ فعالیت مىنمایند و این یک پدیده کاملاً شهرى است. رهبران این گروهها انتقاد از خود توسط پیروانشان را برنمىتابند و بدین سبب اعضاى آنها مورد سوء استفادههاى مختلف قرار مىگیرند(61).
ارتباط با فراماسونها
یکى دیگر از ویژگیهاى این گروه، برقرارى رابطه نزدیک با فراماسونها مىباشد. در دوران جنگهاى صلیبى و بعد از فتح بیتالمقدس، یک گروه مذهبى و نظامى براى حفاظت از زائران مسیحى به بیت المقدس در سال 1118م تشکیل گردید که به عنوان نائت تیمپلر (The Knight Templar) شهرت یافت. این گروه در دوران جنگهاى صلیبى ثروت زیادى به دست آورد و در دوران اقامت خود در بیتالمقدس با گروه یهودى به نام قباله ارتباط برقرار کرده، اعتقادات مذهبى مردم مصر دوران فرعونیان را جزء باورهاى دینى خود قرار دادند.
آنها را مىتوان از بنیانگذاران نظام سرمایهدارى در دوران قرون وسطى در اروپا نامید که نظام بانکدارى جدید را که بر مبناى معاملات ربایى استوار است طراحى کردند(62).
آنها مراسمى که با دین مسیحیت کاملاً بیگانه بود انجام مىدادند، ولى بعد از پایان جنگهاى صلیبى، این گروه در کشورهاى اروپا مخصوصا در فرانسه با ثروت خود قدرت سیاسى را به دست آوردند. این گروه به دستور پاپ کلیمنت پنجم توسط امپراتور فرانسه در سال 1312م سرکوب شدند. تعدادى از آنها از فرانسه گریختند و در منطقه اسکاتلند بریتانیا پناهنده شدند. آنها در اسکاتلند عقاید و مراسم دینى مصر باستان دوران فرعونیان را با عقاید مذهبى کاهنان جادوگر اقوام سلتى (Celtic) ادغام نموده، به عنوان فراماسونها ظاهر شدند(63). فراماسونها خدا را به عنوان خالق کائنات انکار مىکنند و اعتقاد دارند کائنات به خودى خود بهوجود آمدهاند. آنها در اعتقادات خود ادعاى انسان مدارى و انسان محورى دارند. این گروه با تشکیلات مرموز خود تاکنون با خداپرستى مبارزه شدید نمودهاند. از قرن هیجدهم میلادى آنها حضور خود را از بریتانیا به ایالات متحده آمریکا گسترش دادند و فعلاً نیمى از مراکز آنها در این کشور وجود دارد(64).
فراماسونها فقط به سرمایهداران و سیاستمداران برجسته حق عضویت در گروه خود را مىدهند. در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا توسط فراماسونها گروههایى با عقاید مرموز بهوجود آمده است که آنها را روسى کروسین (Rosicrucian) مىنامند و فقط اعضاى برجسته فراماسونها حق عضویت در این گروهها را دارند. این گروهها ادعا مىکنند که از بُعد عرفانى موجود در تمامى ادیان پیروى مىنمایند، ولى مراسم عبادى آنها را جادوگرى تشکیل مىدهد(65).
در قرن بیستم در انگلستان گروههاى دیگرى به نام «جامعه روشنایى درون» (The Society of Inner Light) بهوجود آمدند که عرفان واقعى را حداکثر بهرهمند شدن از لذات جنسى و مادى مىدانستند و اعتقاد داشتند در بهرهمندى از هرگونه لذت جنسى و مادى هیچ گونه ملامت روحى و ندامت نباید در شخص بهوجود آید(66).
در ایالات متحده آمریکا با حمایت فراماسونها گروههاى جدید با عنوان «مشرکان جدید» (Neo-Pagans) بهوجود آمده است که اعتقادات و سنتهاى بومیان قاره آمریکا را با اعتقادات و مراسم عبادى کاهنان جادوگر اقوام سلتى تلفیق نمودهاند. این گروهها در ایالات متحده آمریکا در سال 1991م «فدراسیون جهانى مشرکان» را بهوجود آوردهاند و مراسم عبادى آنها شامل پرستش خدایان زن است که ابتذال جنسى را در پى دارد(67).