تعداد بازدید : 4576826
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
یکشنبه 2/8/1355: [ریچارد هلمز] سفیر آمریکا تلفن کرد که صبح، کار فوری دارد، میخواهد مرا ببیند. ساعت 8 به منزل آمد. گفت، آمدهام به تو بگویم که عوض میشوم، منتها میخواستم که اعلان این کار قبل از انتخابات باشد تا اگر رئیسجمهور عوض شد، گفته نشود که نخواستم با او کار کنم. من به کلی کنار میروم و میخواهم کار آزاد بکنم.(ص308)
- قدری راجع به کارهای تبلیغاتی که در آمریکا شروع کردهایم و نمیدانم که او میداند یا نمیداند که ما با اسرائیلیها کار میکنیم، صحبت کرد و میگفت اشخاصی را که انتخاب کردهاید، بسیار مردمان درست و کاردانی هستند و به تو تبریک میگویم (یانکلوویچ که اینجا آمده، گویا پیش او رفته بود).(ص309)
- بعد گفت که موضوع نفت هم که شما لیدر گرانی قیمت آن هستید، باز افکار عمومی آمریکا را برعلیه شما برمیانگیزد.(ص309)
- حرفهای سفیر آمریکا را عرض کردم. شاهنشاه هم از رفتن او متأثر شدند. فرمودند، حیف بود. دربارهی مطلب نفت فرمودند، به سفیر آمریکا بگو روزنامههای شما وقوق عراق و فریادهای ونزوئلا را که میگویند 25درصد اضافه قیمت هم کم است، نمینویسند، فقط به من و [زکی] یمانی بند کردهاند. من شدهام [پسر بد] villain boy به علت طرفداری از افزایش قیمت و او [پسر خوب] good boy برای تثبیت قیمت، و حال آنکه هیچکدام درست نیست.(ص310)
- پنجشنبه 6/8/1355: دو عریضه شاپور ریپورتر عرض کرده بود که ملاحظه کرده و فرمودند، این همه ادعای خدمتگزاری صحیح، سوءاستفادهها و حقهبازیها را کسی برای خودش نمینویسد.(ص314)
- از شنبه 8/8/1355 تا جمعه 21/8/1355: از اخبار مهم جهان فتح کارتر با [اختلاف] margin بسیار کم است.(صص322-317)
- شنبه 29/8/1355: دیشب سناتورهای آمریکایی شرفیاب بودند. بعد از شام شاهنشاه کنفرانسی به مدت دو ساعت و نیم با آنها داشتند. صبح که شرفیاب شدم فرمودند، جواب این احمقها را درست دادم؟ عرض کردم، بسیار خوب و عالی بود و حتی بعد از کنفرانس، سفیر آمریکا هم به غلام گفت که واقعاً عالی بود.(صص325-324)
- یکشنبه 30/8/1355: قدری راجع به اشخاص مختلف صحبت فرمودند، منجمله دبیرکل و معاون حزب [رستاخیز]. فرمودند، مثل اینکه اینها قدری رنگ آمریکایی داشته باشند. عرض کردم، غلام نمیدانم و سابقه [ای] ندارم. بعد فرمودند، نمیدانم هویدا چرا از اشخاص قوی خوشش نمیآید؟ چند نفر وزیر قوی هم که در کابینه ماندهاند، امر من است که باید بمانند، مثل [منصور] روحانی یا [هوشنگ] انصاری وزیر اقتصاد، وگرنه آنها را دک کرده بود.(ص336)
- شنبه 1/9/1355: صبح ساعت 8 سفیر آمریکا را پذیرفتم که یادداشتهای خودم و او را دربارهی مذاکرات شاهنشاه و سناتورها با او مقابله کنم... فرمودند، نه، او را مجدداً احضار کن و این نکات را قطعاً به او بگو که مخابره نمایند. در این مطالب موضوعی راجع به آذربایجان و حزب کمونیست بود که سناتورهای آمریکایی را شاهنشاه ترساندند. فرمودند، میخواهید حزب کمونیست در اینجا آزاد باشد؟ آن وقت اگر باز نسبت به ایالتی همان اتفاق آذربایجان بیفتد و حزب کمونیست آنجا از حزب کمونیست شوروی تقاضای کمک کند، تکلیف چه خواهد شد؟ آنهم با دکترین برژنف که اگر یک جامعهی سوسیالیستی کمونیستی دچار خطر شود، چه آن جامعه بخواهد، چه نخواهد، شوروی به کمک او خواهد شتافت. من به شوخی عرض کردم، حالا که [جیمی] کارتر این همه سنگ آزادی را به سینه میزند، خوب است اینجا [به] یک حزب اقلیت کمونیستی خودمانی اجازه بدهیم. سنگ را ببندیم و سگ را بگشاییم تا قدری سبیل آقای کارتر را دود بدهد. شاهنشاه خندیدند. فرمودند، کار خطرناکی است.(صص337-336)
- سه ساعت یانکلوویچ و معاون ادارهی اطلاعات و مطبوعات اسرائیل را پذیرفتم که گزارش مفصلی از [چهرهی] image ایران در آمریکا و اروپا تهیه کرده بودند، به من دادند. خیلی جالب بود و بسیار بد. خیلی در خواب خرگوشی و غفلت عمیق هستیم و من بسیار خوشحالم که این موضوع به من مراجعه شد تا به گوش شاهنشاه برسد.(ص338)
- سهشنبه 2/9/1355: دیروز که به من فرمودند، اگر حزب کمونیستی در ایران باشد، این حزب هم ممکن است در ولایات شعبه داشته باشد و کمک از شوروی بخواهد، ولی من با آنکه دیروز مطلب را درست یادداشت کردهام، امروز ضمن این مطلب گفتم "و حزب کمونیستی کشوری ایران هم او را تأیید کند و از دو سو کمک بگیرد ". فرمودند، این را اصلاح کن. اگر همان حزب ولایتی هم کمک بخواهد، کلک کنده است.(ص338)
- چهارشنبه 3/9/1355: از اخبار مهم جهان موافقت سوریه با تمدید مأموریت [نیروی] حفظ صلح ملل متحد در ارتفاعات جولان است که این دفعه بیچانه زدن فوری قبول کرد. دیگر پیشنهاد صلح سادات به اسرائیل در صورتی که اراضی اعراب را تخلیه کند. قبلاً کسی حتی جرأت نمیکرد، ولی از بین رفتن جراید پدرسوختهی لبنان، این جرأت را به سادات داده است. خودش هم مرد فهمیده و شجاعی است.(صص341-340)
- پنجشنبه 4/9/1355: بعد فرمودند، توصیههای تیتو را در یوگسلاوی شنیدی که باید کشور از لحاظ نظامی قوی باشد و به وعده و وعیدهای دیگران گوش نکند؟ فرمودند، وصیتنامهی سیاسی من هم که همین است و گفتهام ارتش بالاخره در کارها آربیتر [داور] است و باید این وصیتنامه هم به گوش مردم برسد.(ص342)
- نامه[ای] از [ریچارد هلمز] سفیر آمریکا رسیده بود در مورد زندانیان سیاسی که مورد توجه Amnesty [سازمان عفو بینالمللی] و غیره هستند. به دقت ملاحظه کرده و فرمودند، این سفیر دوست ماست و این مطالب را با دلسوزی میگوید. البته هیچکس حق ندارد بپرسد، ولی به هر حال جواب دادن بهتر از جواب ندادن است.(صص343-342)
- بعد فرمودند، اتفاقاً راجع به اینکه چهطور [جمشید] آموزگار را دبیرکل حزب کردم، سؤال کرد و میگفت این را هیچکس حدس نمیزد. من به او گفتم که اولاً مرد تشکیلاتی است و من میخواهم به حزب تشکیلات بدهم، ثانیاً عضو فراماسون نبود، ثالثاً پاکدامن است.(ص343)
- از اخبار مهم داخلی اینکه در اثر همان امریهی همایونی که دفتر مخصوص نارساییهای دولت را بازرسی کند، دولت برحسب امر دفتر مخصوص شروع به تقلیل دستگاهها و کارمندان نمود و نخستوزیری از خود شروع کرده. سیصد چهارصد عضو و ده بیست ادارهی نخستوزیری را منحل کرده و مجموعاً در این دو روزه دستگاههای دولت 2900 ادارهی بیجا را منحل نمودهاند. واقعاً باز هم بر سر کار ماندن و استعفا نکردن [هویدا] شاهکار است.(ص344)
- یانکلوویچ بعد از شرفیابی پیش من آمد. یک ساعت و نیم شرفیاب بود و حکایت میکرد که شاهنشاه چهقدر با او برآشفتهاند. من میدانستم که چنین میشود. به کسی که نمیتوان گفت ایران حتی از آمریکا عقبتر است. این حقایق را گفتن چه عکسالعملی دارد.(ص345)
- جمعه 5/9/1355: عصری ژوزف کرافت روزنامهنویس آمریکایی را که دوست ایران است پذیرفتم.(ص345)
- شنبه 6/9/1355: صحبتهای دیروز ژوزف کرافت را عرض کردم که میگفت قطعاً دستگاه کارتر با شما مخالف خواهد بود، زیرا که دستگاه شما درست برخلاف آمال انتخاباتی او عمل میکند. اولاً خرید اسلحه اینقدر در یک کشور خاورمیانه مصلحت نیست. ثانیاً شما پیشوای گران کردن قیمت نفت هستید. ثالثاً در کشور شما آزادی نیست. رابعاً [حقوق بشر] human rights رعایت نمیشود و غیره و غیره. از او پرسیدم خوب، راهحلی که شما برای رفع این عیب پیشنهاد میکنید چیست؟ گفت،[یکی] اینکه شاهنشاه فوری به دیدن کارتر تشریف ببرند و با او مذاکره نمایند.(ص346)
- شاهنشاه فرمودند، بسیار خوب جواب دادی. مگر اینها میتوانند از موقعیت کشور من یا از خریدهای ما سالیانه با مخلفات 4 میلیارد دلار و ظرف ده سال حدود پنجاه میلیارد دلار بگذرند؟... فرمودند، همین الان مشغول مذاکره با وزیر تجارت خارجی شوروی برای خرید توپهای دورزن روسی و سایر انواع اسلحهها هستیم. تانک را هم از اروپا و هواپیما را هم از فرانسه میخریم تا ببینم آقایان آن وقت به چه روزی خواهند افتاد.(ص348)
- یکشنبه 7/9/1355: گزارش ضمیمه [سیروس] پرتوی را که با یانکلوویچ کار میکند، برای شاهنشاه خواندم. یک دفعه به شدت عصبانی شدند و فرمودند، این پدرسوخته چهطور این مطالب منفی به عقلش رسیده که از مردم نظرخواهی بکند؟ اصلاً این کیست که شما انتخاب کردید، مردکه فضول!... عرض کردم که آخر یک مؤسسه به این بزرگی را گفتهایم [چهره] image ایران را در آمریکا و بعد اروپا مطالعه کن و اگر معایبی هست بگو و راه علاج را هم بگو، چه طور میتواند از دردها اغماض بکند؟(ص349)
- ظهر با اطباء، ناهار خوردم... مدتی دربارهی سلامتی شاهنشاه صحبت کردیم و باز بیچارهها دل پردردی از ندانمکاریهای [دکتر کریم] ایادی داشتند. منجمله اینکه وقتی شاهنشاه در مرحلهی زدن واکسن ضد کزاز هستند، دیگر واکسن ضد گریپ به کلی زیادی بوده و پادرد شاهنشاه از این بابت است.(ص350)
- سفیر اسرائیل استدعا کرده بود وزیر دادگستری کنیا که از دوستان آنهاست و او را به جای پیرمرد کنیاتا [رئیسجمهور وقت کنیا] میپرورانند، بیاید شرفیاب شود. اجازه فرمودند، منتها باید خودش استدعا بکند، نه توسط اسرائیل.(ص350)
- دوشنبه 8/9/1355 و سهشنبه 9/9/135: [سازمان عفو بینالمللی] Amnesty International پریشب گزارش بسیار بدی برعلیه ایران انتشار داد. متأسفانه موقع آن هم بد است.(ص351)
- مدتی راجع به سیاست کارتر و فروش اسلحه به ایران صحبت شد. فرمودند، به هر حال الان مقدار زیادی توپهای دورزن و زرهپوشهای عالی و کامیونهای حامل تانک و موشکهای کوچک ضدهوایی که یک نفر میتواند حمل نماید، به روسها سفارش دادیم. عرض کردم، البته برای متنبه ساختن آمریکاییها خیلی خوب است، ولی به هر حال وقت بزنگاه اگر قدمی برخلاف میل آنها بخواهیم برداریم، از دادن لوازم یدکی سرباز میزنند. فرمودند، باید خودمان بتوانیم بسازیم. عرض کردم کامیونهای حامل تانک را یک وقتی [علینقی] اسدی به غلام میگفت میتواند به آسانی در لیلاند موتور ایران بسازد. فرمودند، بگو فوری در این زمینه گزارش به من بدهد.(صص353-352)
- پنجشنبه 11/9/1355: شاهنشاه به صرف چای و شیرینی با سفرا نشستند، مسألهی نفت و قیمت آن را به تفصیل بیان فرمودند که حق با ماست. آنها هرچه قیمت وسایل خود را افزایش میدهند، کسی به آنها حرفی نمیزند و کاری ندارد و اگر ما حرفی میزنیم که قیمت نفت ما پایین است دنیا خراب میشود. حال آنکه تمام افزایش قیمت در چند سال اخیر در انفلاسیون کشورهای غربی 1% هم مؤثر نبوده، در صورتی که آنها مثلاً وسایل [تولید] یک کیلووات برق را که سه سال قبل به ما به 90 دلار میفروختند حالا به بیش از 500 دلار میفروشند.(ص354)
- از پنجشنبه 11/9/1355 تا پنجشنبه 18/9/1355: روز چهارشنبه، 17 [آذر] اسرائیلیها با [منوچهر] گودرزی آمدند و نقشهی تبلیغاتی را به دقت مطالعه و پیاده کردیم تا هفتهی آینده به عرض برسانم.(ص355)
- دوشنبه 22/9/1355: عرض کردم، اما کاخ شاهنشاه در نوشهر، فکر نمیکنم سه سال دیگر هم آماده بشود، به علاوه نسبت به عظمت این کاخ، زمین و باغ ندارد. والاحضرت اشرف در تمیشان باغ یک ملیون متری گرفتهاند. همچو باغی برای کاخ لازم بود. فرمودند، میخواهم زمین چه کنم؟ یک طرف دریا و یک طرف کوه را که میبینم. ماشاءالله به این عظمت و بیاعتنایی به مال.(صص358-357)
- سهشنبه 23/9/1355: فرمودند، میدانی که حالا علیاحضرت شهبانو اصرار دارند که برای ولیعهد زن پیدا کنند و هر روز به من فشار میآورند که دربار اقدام کند. امروز صبح نیز به من یادآوری کردند و به این جهت تو را خواستم که بگویم اقدام کن!(ص358)
- با ترس و لرز عرض کردم، گزارش یانکلوویچ، یعنی پیشنهادات، برای تشکیلات داخلی را شاهنشاه بخوانید و امر بفرمایید چه کنم. باید تصمیم قطعی اتخاذ فرمایید. به دقت ملاحظه فرمودند (اینجا میگذارم) ولی امروز بدون عصبانیت فرمودند، تصویب میشود، اجرا کنید. من تعجب نکردم، چون شاهنشاه را مردی حسابگر و حسابگری دقیق میدانم. به هزار دلیل که یکی همین استفادهی کار تبلیغاتی است و دیگری نفوذ در دستگاه کارتر و سومی نفوذ در اسرائیل و جهودهای آمریکا و غیره و غیره.(ص359)
- بعد فرمودند، راستی اینها که این همه حرص زمین میزنند مثل دکتر [کریم] ایادی، و مثل سگ هم زندگی میکنند، معنی این کار را نمیفهمم... عرض کردم، مسألهی ایادی را غلام مطالعه کردهام. فکر میکنم وقف امور بهائیها بعد از مرگ خودش میکند وگرنه واقعاً این حرص معنی نمیدهد. شاهنشاه یک دفعه مثل اینکه توجه فرمایند، فرمودند، درست میگویی، باید همینطور باشد. اما من فکر میکنم خودشان اصولاً خبر دارند. میخواستند به من اینطور حالی فرمایند که من بیاطلاع بودم.(ص360)
- شنبه 30/9/1355: رسیدم به گزارش یانکلوویچ و طرح تشکیلاتی او که در شمال با دقت پیاده کرده و خوانده بودم. معلوم میشود این گزارش روز اول او شاهنشاه را بینهایت عصبانی کرده و من تا این حد منتظر نبودم. فرمودند، از این پدرسوخته نپرسیدی آخر این نوع سؤالات در مورد ایران به فکر جن هم نمیرسد، تو مردکه از کجا پیدا کردی و با مردم آمریکا در میان گذاشتی؟(ص369)
- از پنجشنبه 25 آذر تا شنبه 4 دیماه 1355: بستری بودم... در این مدت، بازی عربستان سعودی در دوحه، پایتخت قطر، خیلی جالب و عمیق است که بالاخره پنج درصد به قیمت نفت خود بیشتر اضافه نکرد، گو اینکه دیگر کشورها 10% اضافه کردند. امارات متحده هم از عربستان دنبالروی کرد.(ص370)
- شنبه 4/10/1355: عرض کردم، پریشب که با سفیر انگلیس صحبت میکردم، میگفت به نظر میرسد که شما به زکی یمانی حمله میکنید، ولی نمیخواهید روابط خود را با عربستان سعودی تیره کنید... فرمودند، خوب، کسی نیست از آقایان بپرسد که کی شما را قیم جهان قرار داده است و تکلیف ضرری که به کشور خودتان میزنید چیست؟ بعد فرمودند، اولاً که [عربستان سعودی] ملتی نیست. ثانیاً بدبختها یواشکی به ما گفتهاند که هیچ نوع قدرتی در مقابل آمریکا ندارند. به صورت ظاهر یک حکومتی هستند، ولی میدانند که اگر یک ذره، از اطاعت دستورات واشینگتن سرپیچی کنند، یا کشته میشوند یا مفتضح. با این همه فساد و کثافتی که دارند، راهی جز اطاعت ندارند. بنابراین کاالمیّت فی یدالغسّال هستند و چارهای ندارند.(ص371)
- به من فرمودند، کی من گفتم مؤسسه یانکلوویچ کار اروپا را هم اداره کند؟ عرض کردم، به من فرمودید بعدها باید اروپا را هم اداره کند. فرمودند، هیچ وقت تمام دنیا را دربست به دست یهودیها نمیدهم. عرض کردم، پس غلام در اشتباه بودم، ولی به من اینطور فرمودید. به هر صورت احساس کردم که [امیرعباس] هویدا را که در جریان گذاشتم، جداً از این که کار تبلیغاتی دنیایی از دست او خارج شود، ترسیده و نظر شاهنشاه را برگردانده است.(ص372)
- یکشنبه 5/10/1355: صبح شرفیاب شدم. نامه سفارت آمریکا را که اینجا میگذارم، تقدیم کردم. فرمودند، باشد که با [ذوالفقار علی] بوتو امشب صحبت کنم، ولی من عقیده دارم که بوتو بسیار پافشاری بیربطی میکند که میگوید چون هند یک بمب اتمی ترکانده او هم میخواهد داشته باشد.(ص372)
- عرض کردم، ظهر هم برای سفیر آمریکا در منزل مهمانی دارم. فرمودند، به او بگو با نظر او در مورد پاکستان موافقم.(ص373)
- بعدازظهر [عباس علی] خلعتبری، وزیر خارجه، به من گفت، الان که شرفیاب بودم، پیامی شاهنشاه فرمودند که به سفیر بگویی. آن این است که وزارت خارجه آمریکا به اردشیر [زاهدی] گفته است که مأمور سازمان امنیت در نیویورک به نام [بهروز رفیعزاده] چون کارهای خلاف قانونی میکند باید از آمریکا برود و شاهنشاه فرمودند به او بگویید اگر چنین کاری بکنند، ما هم مأمورین آنها را اخراج خواهیم کرد. به علاوه این شخص پیش شما شناخته شده است، با مأمورین شما کار میکند، چه طور کار خلاف میکند؟ گفتهاند در کتابخانه، مردم را اغفال میکند.(ص373)
- سهشنبه 7/10/1355: خیال داشتم قطع مداوم برق و بیکارگی ادارات و فشارهای دیگر را به عرض برسانم، خودداری کردم. آخر این مرد هم صاحب عصب است.(ص383)
- آخر موضوع والاحضرت همایونی را مطرح کردم که امروز به حضورشان شرفیاب خواهم شد. فرمودند، به ولیعهد بگو، تو نباید کاری که میخواهی بکنی، [به] فکر این و آن باشی که فلان همکلاسی چه خواهد گفت یا ژوئل پدرسوخته چه خواهد گفت. به علاوه کار بدی نمیکنی، خیلی طبیعی است.(ص383)
- پنجشنبه 9/10/1355: صورت فرمانی که تشکیلات تبلیغاتی را برحسب پیشنهاد یانکلوویچ باید پیاده کنیم تقدیم کردم، هیچ نپسندیدند. فرمودند، بینالمللی یعنی چه؟ من که گفتم باید منحصر به آمریکا باشد. عرض کردم، مسأله تبلیغات در دنیا، بخصوص بین آمریکا و انگلستان و اروپا، کاملاً به هم بستگی دارد در عمل مشاهده خواهید فرمود که قابل تفکیک نیست و این کار نیمبند هم ما را به جایی نمیرساند. خیلی تأمل کرده، فرمودند، درست است که ممکن است یک ارتباط هایی باشد، ولی من نمیخواهم تمام اختیار تبلیغاتی خودم را به دست یهودیها بدهم. با آمریکا، چون واقعاً نفوذ دارند، موافقت کردم.(صص386-385)
- [روزنامه] گاردین مقالهای راجع به اقتصاد ایران نوشته بود، لازم دیدم تقدیم کنم که ملاحظه فرمایند. باز خاطر مبارک آزرده شد. فرمودند، مثل پیرزنهای [پاب] pubهای انگلیس خبر نوشته است. اگر اقتصاد ما عیبی دارد، رونق فوقالعاده آن است. عرض کردم، این که البته صحیح است، ولی کار ما معایب هم زیاد دارد که بر اثر بیتوجهی و سمبلکاری و باری به هر جهت کردن مجریان پیش آمده است. دیگر چیزی نفرمودند.(ص386)
- جمعه 10/10/1355: عصری وزیر مختار آمریکا آمد و مجدداً شرحی مبنی بر اینکه مطلقاً صحبت از اخراج مأمور سازمان امنیت از نیویورک مطرح نبوده، گفت.(ص387)
- شنبه 11/10/1355: شاهنشاه، نطقی را که باید در دانشگاه پهلوی راجع به خودشان ایراد کنم، ملاحظه و بعضی ملاحظات فرمودند. منجمله راجع به قوامالسلطنه، قدری در تعریف زیادهروی کرده بودم. فرمودند، اینها که نوشتهای درست نیست، زیرا که به هر حال قوام با خودمختاری آذربایجان در مسکو موافقت کرد، خدا خواست طور دیگر شد. بعد هم فرمودند، به عربستان سعودی حمله کن و بگو اینها که هرگز حقوق بشر را رعایت نکرده و نمیکنند وبرای دزدی ساده دست میبرند، روزنامههای آزادیخواه آمریکا حرفی به آنها نمیزنند، ولی ما ناقض حقوق بشر هستیم.(ص387)
- یکشنبه 12/10/1355: فرمودند، فکر بیپولی هستم. تمام چرخهای ما خواهد خوابید و برنامههای ما بسیار عقب میافتد. فرمودند، فکر میکنم فروش ما اقلاً 30% تقلیل پیدا کند که اضافه شدن قیمتی که قبول کردهایم نمیتواند آن را بپوشاند. تازه معلوم نیست به این قیمتها بتوانیم اصولاً نفت بفروشیم... بعد فرمودند، به هر حال در نطق خودت از فحش دادن به یمانی صرفنظر کن.(ص389)
- قدری راجع به والاحضرت همایونی صحبت کردیم که ترتیبات دختربازی ایشان در کیش فراهم شده. قدری خوشحال شدند، ولی فرمودند، فکری بکن بچهی ما ناخوش نشود. عرض کردم، دو نفری که انتخاب شدهاند، از بهترین دخترهای اروپا هستند. دیگر تا خداوند چه بخواهد. امروز توفیق بزرگی که حاصل کردم این بود که اجازه گرفتم در نطق خودم، آن هم در لباس انتقاد از دولت خودم، به دولت حمله بکنم و بگویم که شاهنشاه برای کشور تا چه حد چه میخواهند و دولتها فقط به ادای تکلیف میپردازند و برای بر سر کار ماندن تا چه حد اوامر شاهنشاه را به صورت بد اجرا میکنند که اصولاً چیز دیگر میشود.(ص389)
- یکشنبه 26/10/1355: دیشب را با نمایندگان یانکلوویچ جلسه داشتم که چهجور به حملات تلویزیونها و سنای آمریکا و غیره پاسخ گوییم و تصمیم برای این گرفته شد که به جای عقبنشینی راه حمله را برگزینیم.(ص390)
- به عرض رساندم که گرفتاری این است که ممکن است دشمن به خطوط داخلی ما رخنه کرده باشد... یعنی نبودن برق و ساعات ممتد خاموشی در پایتخت و ولایات، خوابیدن و ضرر هنگفت صنایع به علت نبودن برق، خرابی تلفن، نبودن خواربار (جز نان)، بیاعتنایی به درخواستهای مردم، مقررات خلقالساعه، گرانی نرخها و غیره و غیره. این را یا یک گروه دشمن در داخل ما به وجود آوردهاند و یا ندانمکاری و بیلیاقتی دولت. به گور پدر دولت لعنت، که من خود آنها را اعضای سیا و غیره میدانم که خود به خود در صف دشمن است.(ص391)
- دوشنبه 27/10/1355: پیشوای بزرگ من... خانم عباس مسعودی استدعای سناتوری دارد! مرگ دو سناتور، احوالپرسی کنندگان از غلام را به بیش از دو برابر افزایش داده است. یا در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا، یا در حرم مطهر امام رضا، یا حضرت معصومه همیشه غلام پیش نظر آنها بودهام! غلام خانهزاد-علم.(ص395)
- از یکشنبه 12/11/1355 تا پنجشنبه 30/11/1355: تمام در منزل بستری بودم... دلخوشی من در این مدت صحبت کردن با شاهنشاه، هر روز یا یک در میان، وسیله تلفن بود. ولی برای کارهای مختلف، روزی یک یا دو عریضه هم عرض میکردم که بعضی که سری نبود برمیگرداندند و بقیه را نگه میداشتند. یعنی البته پاره میفرمودند... تب من خیلی خفیف بود، ولی یک روز خیلی شدید شد که شاهنشاه امر فرمودند دیگر فوری حرکت کن و به اروپا برو. خواستم با پرواز مستقیم ارفرانس به اروپا بیایم، معلوم شد شب به علت برف شدید نخواهد توانست از خاور دور که میآید، تهران بنشیند. این بود که امر فرمودند ظرف چند ساعت یک هواپیمای بوئینگ 707 ایرانایر حاضر کردند و خانم علم و من و پرویز [خزیمه علم]، پسر خواهرم، حرکت کردیم و همان شب ساعت 9 وارد پاریس شدم.(صص397-396)
- اما در تمام این مدت بیکاری در منزل، فکر بسیار ناراحتی داشتم. از ناراحتی و عدم رضایت مردم و شکستی که در کار نفت خوردیم و تاریکی افق سیاست با آمریکا که در این زمینه ناچار عریضه عرض کردم و خلاصهاش را در یادداشتهای یکی از این روزهای بستری نوشتهام که البته پاره فرمودند و برنگرداندند.(ص397)
- از اخبار مهم جهان همان سرکار آمدن [جیمی] کارتر و نشان دادن پایبندی به قولهایی که در انتخابات به مردم داده است میباشد.(ص398)
- در بیمارستان، اینجا، هویدا، نخستوزیر، سر راه مراکش به دیدنم آمد. مطالبی صحبت کرد که به شاهنشاه عرض کردم.(ص398)
- [پیشنویس نامه علم به شاه دربارهی ملاقات با هویدا در بیمارستان]؛ [هویدا] گفت، استشمامهایی مثل زمانهای قبل از امینی میکنم. علتش را نمیدانم، ولی از اتمسفر حزب یا در خارج، چنین چیزی استنباط میکنم... غلام جواب داد، من که مدتی بستری بودم، طبیعتاً کمتر با مردم تماس داشتم. ولی یک احساس عدم رضایت بیجهتی بین مردم میکردم و میکنم که بیش از آن چه بود که باید به طور معمول باشد، زیرا مردمی که همه چیز دارند، نان ارزان، شکر ارزان، اتوبوس تقریباً مفت، تحصیل مجانی، بهداشت مجانی و ... نباید صحبت عدم رضایتشان اینقدر باشد. درست است که دولت شما ممکن است عدم پیشبینی یا عدم لیاقت در بعضی قسمتها به خرج داده باشد، مثل نبودن برق یا خرابی ترافیک و یا وعدههای بیربط و دروغ یا تصمیمات خلقالساعه و اعلانات بیجهت که مایه کجخلقیهای بیربط مردم میشود و یا هم اصولاً ممکن است بعضی پیشرفتهای فوقالعاده و مبرم اقتصادی باعث این کمبودها باشد که هیچکس نمیتوانست پیشبینی بکند. اما به هر حال یک چنین سروصدایی از عدم رضایت مردم، به نظر من هیچ طبیعی نیست.(صص399-398)
*یادداشت توضیحی سال 1356
- 17 فروردین 1356: پیشوای بزرگ من، ...نامه[ای] از هلمز رسیده که عیناً به خاکپای مبارک تقدیم میدارد. چنان که از نظر مبارک خواهد گذشت، با کمال سادگی استدعای خودش را عرض کرده است و غلام از این سادگی و بخصوص اطمینانی که به خرج داده است، هم تعجب کرد و هم خوشش آمد. اگر به هر صورت به او کمک بشود، به نظر غلام ارزش دارد، دیگر بسته به امر مطاع مبارک است.(ص401)
- اوامر مطاع مبارک نسبت به [منوچهر] گودرزی اجرا شد. نسبت به آن شخص دیگر غلام اندکی تأمل کرد که چون وسیله دولت دیگری معرفی شده است، شاید بهتر باشد خود غلام که برگشت وسیلهی همانها خاتمه کارش را اعلام نماید.(ص401)
- چهارشنبه 7/2/1356: نزدیک سه ماه است که در اروپا مشغول معالجه و استراحت و گذراندن دوران نقاهت هستم... در این زمینه عریضه به شاهنشاه عرض کردهام. به هر حال از این تکمضرابها یکی دو دفعه، چه با تلفن و چه با عریضه، زدم شاید شغل مرا عوض بفرمایند و کار سبکتری مرحمت یا مرخصم کنند که در بیرجند به زندگانی ساده خودم برسم... میدانم که نبودن من به او صدمه روحی زیادی میزند. به این معنی که او هم فولاد نیست و ناچار باید حرف خودش را تا حدی به یک شخصی بزند و من میتوانم ادعا کنم که آن شخص فقط من هستم، زیرا اگر اعتماد صددرصد نباشد، 99% اعتماد او را دارم.(ص402)
- از اخبار مهم جهان همان روی کار آمدن [جیمی] کارتر در آمریکا و شروع کار اوست. در دماگوژی دست دکتر [محمد] مصدق را از پشت بسته است.(ص403)
- هیچکدام اینها درس برای هویدا نمیشود. حزب ایران نوین که منحل شد و بعد حزب رستاخیز جای آن را گرفت و انتخابات، آزادی نسبی پیدا کرد. به این معنی که گفتند بین چند نفر که حزب واحد معرفی میکند، دیگر انتخابات را آزاد بگذارند. با آنکه هسته حزب واحد باز هم هویدا و طرفدارانش بودند و معرفی را انجام دادند و بیشتر کاندیدهای ایران نوین سابق را هم گذاشتند، صدی ده (10%) بیشتر از آنها کسی درنیامد.(ص404)
- با وصف این، رئیس حزب اکثریت سابق و رئیس دولت را کک هم نگزید. چهقدر علاقه به جاه و مقام، انسان را پررو و کور و کر میکند. ولی من به این مطلب کار ندارم. این بالاخره صدمهاش به ارباب عزیز من خواهد خورد و بس.(ص405)
- پنجشنبه 8/2/1356: یکی دو مسئله دیگر را هم برای یادآوری بد نیست بنویسم. یکی اینکه در فروش نفت ما تقلیل حاصل نشد.(ص405)
- دیگر اینکه آمریکاییها، یعنی آقای کارتر، برای آنکه ثابت کند که برنامه صرفهجویی دارد و به علاوه [دیپلماسی تازهای] new diplomacy با ملت دارد، یک دفعه هفتصد هزار دلار کمک سالیانه مخفی آمریکا را به ملک حسین، با طبل و نقاره قطع کرد.(ص405)
- به قول کیسینجر که با شوخی یک وقتی به من میگفت:
Being the enemy of U.S. might be dangerous,but being a friend of U.S.A. is fatal.
کیسینجر پدرسوخته، مرد عاقلی بود. وای بر ما که متکی به چنین احمقهایی هستیم.(ص406)
- جمعه 9/2/1356: این دو خبر را هم چون اهمیت دارد، اینجا میگذارم. چون یکی از کشورهایی که آقای کارتر میگفتند به آنها اسلحه نخواهند داد، ایران بود.(ص406)
- شنبه 10/2/1356: جمعه وارد تهران شدم و صبح شنبه [ساعت]10 به زیارت شاهنشاهم شتافتم.(ص407)
- سهشنبه 13/2/1356 و چهارشنبه 14/2/1356 و پنجشنبه 15/2/1356: در خراسان گذشت. من جز به زیارت مرقد مطهر به هیچجا در رکاب مبارک نرفتم. شاهنشاه به اتفاق علیاحضرت شهبانو به خواف تشریف بردند.(ص408)
- شنبه 17/2/1356: عرض کردم، وزیر مختار آمریکا (هنوز سفیر نیامده) مرا برای ناهار و ملاقات با [سایروس] ونس وزیر خارجه، دعوت کرده است (ونس برای شرکت در سنتو میآید، ولی نماینده پاکستان نخواهد آمد) بروم یا نروم؟(ص409)
- یکشنبه 18/2/1356: به عرض رساندم که در مورد رفتن به سفارت آمریکا دیشب فکر کردم اگر میخواهید اظهار مرحمتی به ونس بفرمایید، باید بروم و اگر نمیخواهید، باید نروم. این خلاصه مطلب است. حالا هر طور امر فرمایید عمل خواهم کرد. باز هم تأملی کرده و فرمودند، فرق نمیکند، برو پشک بینداز! این هم شد جواب؟ ماشاءالله از این تودار بودن!(ص410)
- سهشنبه 20/2/1356: ...فرمودند، میخواهم مسجد آریامهر را با پول خودم بسازم. البته در صورتی که زمینهای شمال فروش برود.(ص411)
- عرض کردم، کتابی که [کیم] روزولت، مأمور سیا، راجع به قضایای 28 مرداد میخواهد چاپ کند و همچنین کتاب مأمور مافوق او، و در شرفیابی که داشته، اجازه فرمودهاید چاپ شود. ما این کتاب را خواندیم بسیار بد است و شاهنشاه را خیلی غیرمصمم و مردّد جلوه داده و فقط فشار روزولت، شاهنشاه را به اتخاذ بعضی تصمیمات، منجمله صدور فرمان نخستوزیری زاهدی، وادار کرده است. در صورتی که چنین نبود و این مردکه میخواهد از خودش [قهرمان] hero درست کند، چرا همچو اجازه[ای] بدون خواندن کتاب صادر فرمودید؟(صص412-411)
- چهارشنبه 21/2/1356: [حسین داودی] سفیر شاهنشاه در کابل را پذیرفتم. شرح مفصلی میگفت که قرارداد چند سال پیش دولت ایران با افغانستان را که دولت ایران [دربارهی هیرمند] بست و اول افغانها میگفتند بسیار بد است و امضا نمیکردند (دولت انقلابی جدید)، بعد که مطالعه کردند دیدند کاملاً به منفعت آنهاست، چون مسئله سیلابها که باید به سیستان برسد در آن نیست و باید در پروتکل علیحده[ای] مبادله میشد و دولت سابق هم رفت. اینها هم جز به متن قرارداد به چیز دیگری اهمیت نمیدهند و حالا میخواهند جلوی سیلابها را بگیرند و به گودزره بیندازند. آمدن نعیم هم برای این [منظور] بود. دولت هویدا هم توجهی ندارد. این خبر مثل پتک بر سر من فرود آمد و شب تب کردم، تا فردا یا پسفردا عرض کنم با آنکه در مجلس ما و آنها تصویب شده، قرارداد مبادله نشود تا بعد ببینیم چه خاکی بر سر بریزیم. سر ناهار شاهنشاه خیلی با تغیر به نعیم فرمودند، اگر خیال دشمنی دارید ما حرفی نداریم. نمیدانم چه طور بعد هویدا شاهنشاه را راضی کرده که قرارداد مبادله شود.(ص413)
- پنجشنبه 22/2/1356: عرض کردم، اقبال شاهنشاه من بلند است. سرمای شدید آمریکا و بدی هوای خلیجفارس که نگذاشت به موقع ظرفیت عربستان سعودی بالا برود، همه نقشههای آمریکاییها را نسبت به ایران نقش برآب کرد. فرمودند، همینطور است، به علاوه کارتر خیلی عاقلتر شده و تمام حرفهای مزخرف تبلیغاتی خودش را فراموش کرده است.(ص417)
- از جمعه 23/2/1356 تا دوشنبه 26/2/1356: تقریباً میتوانم مطمئن باشم که امسال مؤسسه عالی آموزشی امیر شوکتالملک علم شروع به کار خواهد کرد.(ص418)
- سهشنبه 27/2/1356: بلافاصله [قرارداد هیرمند] و کار سیستان را عرض کردم. فرمودند، آخر اگر ما به افغانها سختگیری بکنیم در دامن روسها میافتند. عرض کردم، این یک مسئله جداگانه است و اینها به هرحال در دامن روسها افتادهاند، زیرا عمر داوود آفتاب لب بام است. پس چرا ما سند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست دولت کمونیست بعدی افغان بدهیم؟ بهتر است قرارداد مبادله نشود. فرمودند، به هر حال ما باید از همین آبی که داریم استفاده خوب بکنیم. عرض کردم، خشکی [دریاچه] هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است، زیرا گاوداری سیستان از بین میرود.(ص420)
- چهارشنبه 28/2/1356: ...از جواب ملک خالد نه تنها فقط خوششان نیامد، بلکه عصبانی شدند. فرمودند... مردکه (ملکخالد) مثل اینکه به نوه کورش نصیحت میکند! من و رئیسجمهور ونزوئلا خواستهایم تا اول ژانویه نرخها ترقی نکند، او میگوید سال آینده هم باید [بیتغییر] freeze بشود.(ص421)
- عرض کردم، والاحضرت شاهدخت اشرف دیشب امر مبارک را به من ابلاغ فرمودند که به دولت بنویسم سالیانه بیست ملیون تومان برای مخارج دفتری و غیره ایشان داده شود. تأملی کرده، بعد سؤال فرمودند، برای چه این مبلغ را میخواهند؟... یکی آخر فکر مرا نمیکند که با این همه زحمتی که به من میدهند، اگر من از بین رفتم، دیگر اینها گُهی نیستند... عرض کردم، یک اشاره بفرمایید، همه را در سوراخ خودشان مینشانم، من که از کسی باک ندارم. شاهنشاه خاموش شدند و چیزی نفرمودند.(صص422-421)
- قدری راجع به وضع سیاسی خاورمیانه و انتخابات اسرائیل که حزب سختگیر محافظهکار بر [حزب] کارگر پیروز شد، صحبت شد. عرض کردم، حالا وضع صلح خاورمیانه چه میشود؟ فرمودند، خیلی سختتر و پیچیدهتر و باز هم احتیاج غرب به ما زیادتر خواهد شد.(ص423)
- پنجشنبه 29/2/1356: فرمودند، برنامهای را که امر دادهام اجرا شود، میدانی؟ عرض کردم، خیر. فرمودند، آن کمیسیون شاهنشاهی در تلویزیون همه مطالب را خواهد گفت، جوابهای دولت را خواهد شنید و اگر جواب از نظر مردم قانعکننده نبود، وزیر مربوطه تنبیه خواهد شد. عرض کردم، بسیار خوب است، اگر صحیح اجرا شود، مردم راضی میشوند.(صص444-443)
- پرسیدم این خبر روزنامههای خارجی که شاهنشاه محض خاطر وَنس مدت حبس این دسته از تروریستهایی که اخیراً محاکمه شدند، تخفیف دادید درست است؟ فرمودند، بلی! جای تعجب من شد. چون این خلاف رویهی همیشگی شاهنشاه من است، ولی چیزی عرض نکردم.(صص446-445)
- شنبه 31/2/1356: خبری که پریروز راجع به [ویلیام] سالیوان (سفیر جدید آمریکا) عرض کرده بودم، خود شاهنشاه خوانده بودند. از آن مسئله که در ایران [دستهی مخالف] opposition مذهبی هست و سالیوان به آن اشاره کرده است، ناراحت بودند... فرمودند، آخر این مردکه نمیفهمد که اینها مارکسیست اسلامی و در دست روسها هستند؟ عرض کردم، تماماً که اینطور نیست. آن هم یک شاخه است... عرض کردم، با وضع دنیا و تلویزیون و رادیو این همه دانشگاه و مدارس عالی و مجله و جراید، اگر باز هم دختری چادر سر کند و به دانشگاه برود و از مسخره شدن هراس نکند، شاهنشاه یقین بدانند از جایی آب میخورد. تنها قسمتی مربوط به روسها (مارکسیستهای اسلامی)، قسمتی هم به آمریکاییها، و قسمتی هم حمق و تعصب است... شاهنشاه فرمودند، به هر حال مثل آدم روسری سر کردن، نه در مدارس و نه در دانشگاهها مانعی ندارد. ولی مقنّع و چادر و غیره غلط است. عرض کردم، مقنّع نیست، مقنعه است، یعنی سرپوشی که فقط صورت را در خارج نشان بدهد و کلمه عربی است. فرمودند، خوب شد به من گفتی و به هر حال به دفتر مخصوص بگو این مطلب روسری را که مانع ندارد، فوری به دولت ابلاغ کند.(صص448-447)
- یکشنبه 1/3/1356: عرض کردم، برای دانشگاه رضاشاه کبیر که غلام ریاست هیئت امنای آن را دارم، چه میفرمایید؟ گویا رئیس آنجا [عبدالحسین] سمیعی (وزیر سابق علوم) مورد بیمرحمتی واقع شده و کارها همه معطل است و من هم قلباً علاقهمند به راهانداختن آن هستم. فرمودند، آخر این مردکه رفته بود کارت سبز توقف و تابعیت آمریکا بگیرد، او را بیرون انداختیم. عرض کردم:
گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنچه هست گیرند
شاهنشاه دیگر چیزی نفرمودند. فکر میکنم شوخی بیربطی کردم. (ص449)
- دوشنبه 2/3/1356: گزارش ملاقات با [سرآنتونی پارسونز] سفیر انگلیس را که دیروز به دیدنم آمده بود عرض کردم. راجع به [دیوید اون]David Owen وزیر خارجهی جوان و تازه انگلیس صحبت میکرد که آدم فهمیدهای است. شاهنشاه فرمودند، من هم او را این طور یافتم. سفیر انگلیس گفت به او حالی کرده است مسئله حقوق بشر را که پیراهن عثمان کردهاند، برای ایران حرف مفت است... سؤال فرمودند آیا از متن گزارش صلیب سرخ خبر داشته؟ عرض کردم، چه طور میتواند خبر داشته باشد؟ دیگر چیزی نفرمودند.(ص450)
- عرض کردم، نطق دیشب [جیمی] کارتر را استماع فرمودید؟ باز همان پایبندی به مواد انتخاباتی خودش را تکرار میکرد. فرمودند گوش کردم. عرض کردم، آدم حقهباز غریبی است. عملاً که همه چیز را شل کرده. فرمودند، ولی در مورد فروش اسلحه به کشورهای جهان گفته است به اسرائیل و ناتو و فیلیپین و کره جنوبی و استرالیا و نیوزیلند بدون قید و شرط اسلحه خواهد فروخت، ولی مثلاً به ایران نه! یعنی اهمیت سوقالجیشی ایران برای آمریکا از نیوزیلند هم کمتر است؟(صص451-450)
- یکشنبه 8/3/1356: صحبت آمریکا شد. عرض کردم، از عریضه [جیمی] کارتر بسیار خوشم آمد. کمکم سرحال میآید و آدم میشود. فرمودند، از حرفهای سفیر جدید آنها که در ایران [گروه مخالف] opposition مذهبی هست، خیلی تعجب میکنم. آیا مارکسیستهای اسلامی را میگوید؟ اینها که کمونیست هستند. عرض کردم، خیر، چنانکه مکرر عرض کردهام، به طور قطع اینها با آخوندها در ارتباط هستند... بعد فرمودند، پریروز که به جنوب شهر به محل فروشگاههای زنجیرهای رفته بودم، هزاران زن چادر به سر پدرسوخته دیدم. عرض کردم، نفوذ آخوندپدرسگ که بدان اشاره میشود، همین است. عرض کردم، پریروز در خانه ما عروسی بود. داخل مهمانهای نوکرها، چند تا خانم مقنعه به سر دیدم. به شوخی از یکی پرسیدم آیا رقص شکم این رقاصه را جلوی مردها تصویب میکند؟ چیزی نگفت و خجالت کشید. عرض کردم، اعلیحضرت یقین بدانند که انگشت خارجی در این کار و هزار کار دیگر هست. باید فوقالعاده مواظب بود.(صص456-455)
- بعد فرمودند، این آخوندپدرسگ که جرأت نمیکند بگوید مارکسیست با اسلام حکم آتش و آب را دارد، آخر به چه درد میخورد؟ چرا اینها جرأت نمیکنند چنین اعلامیه[ای] بدهند؟ این آیتالله خوانساری چه قدر ما را معطل کرد و چیزی نگفت.(صص457-456)
- دوشنبه 9/3/1356: امروز از خودم راضی هستم، چون توانستم شاهنشاه عزیزم را که خدا عمر بدهد، راضی کنم که این قرارداد لعنتی سیستان لااقل به طور رسمی مبادله نشود. یک رژیم سلطنتی بود و میخواسته به ما آب بفروشد، و برای سیلابها هم ضمن پروتکل علیحده قرار دیگری بدهد. شاهنشاه هم میخواستهاند به او کمک بفرمایند. حالا اینها فقط همان 26 متر آب را قبول کرده، زیر همه چیز زدهاند. پس ما [مخزن] را که تا حالا صدملیون تومان خرج آن شده است، برای چه ساختیم؟... به علاوه در این قرارداد لعنتی، همه جور حق ارجاع مسئله به مراجع بینالمللی دیگر [را] از خودمان سلب کردهایم. چرا چنین سندی به دست یک دولت لرزان که جانشین آن هم افسران جوان کمونیست خواهند بود، بدهیم؟(ص458)
- سهشنبه 10/3/1356: شاهنشاه ساعت 30/2 بعدازظهر مراجعت فرمودند. باز من در فرودگاه شرفیاب شدم. فرمودند، تکلیف فردا چیست؟ عرض کردم، یک نفر هم زیادی داریم که غلام فکر کردم در اختیار والاحضرت همایونی بگذاریم، ولی ایشان میفرمایند حالا امتحان دارم و میخواهم درس بخوانم، وقت خوشگذرانی نیست.(ص463)
- فرمودند، در مورد پاکستان مطمئن نیستم حرفهای اینها درست باشد، چون در اینجا هم شپشهای لحاف کهنه مثل [علی] امینی و الهیار صالح و [مظفر] بقائی و امثالهم، به راه افتاده در باغهای دوردست ملاقات میکنند. فرمودند، حتی امینی گفته تابستان داغی در پیش داریم. به این جهت من که هر سال تابستان به اروپا میرفتم، میخواهم امسال در ایران بمانم.(ص464)
- فرمودند، باید به آمریکاییها حالی بکنی که اینجا نمیتوانند حکومت نوکر به وجود بیاورند. بر فرض چنین غلطی کردند، برای آنها به قیمت ملیونها سرباز و میلیاردها دلار تمام میشود. مگر در همسایگی شوروی، آمریکا میتواند از این گُهها بخورد؟(ص464)
- چهارشنبه 11/3/1356: فرمودند، روزنامههای آمریکا هنوز به ما خیلی بد میگویند. عرض کردم، تمام خلاصهاش را غلام میبینم، مخصوصاً واشینگتن پست و نیویورک تایمز خیلی زیادهروی میکنند. اگر اجازه بفرمایید با تتمه بودجه[ای] که از آن کار مطالعاتی یانکلوویچ مانده است، یک مقالاتی ما هم منتشر کنیم و این کار آسان است. تأملی کرده و بعد فرمودند، نه، این بودجه را به دولت برگردانید. ما الان میبینیم که خود رئیسجمهور و وزیر خارجهاش سعی در کنار آمدن با ما دارند. گرچه جز این هم راهی ندارند، چون کاری از دستشان ساخته نمیشود. با ما چه میتوانند بکنند؟ به علاوه گزارش کمیسیون صلیب احمر که آمد زندانها را دید، ظرف دو هفته آینده منتشر میشود و خیلی از این مسائل و مزخرفات حقوق بشر خاتمه مییابد. به علاوه دستور دادم در قوانین محاکمات نظامی تجدید نظری بشود و تسهیلاتی برای محبوسین فراهم شود، و زود از بلاتکلیفی هم نجات پیدا بکنند و در دفاع هم حقوق بیشتری به آنها اعطا شود. این هم اثرش را خواهد گذاشت. ما لازم نیست از راه تبلیغات عملی بکنیم. عرض کردم، اطاعت میکنم، ولی جسارت کرده، عرض کردم همه این کارها را مدتها قبل از آمدن کارتر هم ممکن بود انجام داد، تا اصولاً کار به اینجا نرسد تأملی فرمودند جواب مرا ندادند.(ص466)
- کاغذی موسی صدر از لبنان نوشته بود. امر فرمودند، جواب نده. تمام تقصیرها به گردن خود این آدم [است]. حالا باز سنگ شیعیان را به سینه میزند.(ص467)
- [نامه امام موسی صدر به علم]؛ جناب اجلّ آقای امیراسدالله علم دام عُمره وزیر دربار شاهنشاهی ایران، سرور محترم، شنیدم کسالتی وجود عزیزت را میآزرده. امیدوارم رفع شده باشد... من اکنون در قاهره هستم و امروز(چهارشنبه) به لبنان باز میگردم به لطف خدا و سبب این دیدار که با ملاقات رئیسجمهور و جلسه طولانی با وزیر خارجه به کمال خود رسید آن بود که: وضع لبنان آرامشی ظاهری یافته و حتی در جنوب کمتر زد و خورد وجود دارد، ولی محنت بزرگ و مصیبت عظیم است، دهها هزار پراکنده، هزارها یتیم، هزاران محصل بیمدرسه، هزاران خانه خراب، از همه بدتر دهها هزار گرفتار که چون شنهای روان در حرکتند. از دهی به دهی و از جنوب به پایتخت و از بیروت به جنوب سرازیرند در پیش داریم و مصائب و بخصوص وضع سلامتی آنها سخت ما را گرفتار میکند... به هر حال با آقای انورالسادات مفصل صحبت کردیم و قرار شد اقداماتی سریع با همکاری سوریه انجام دهد. خواستم ضمن این گزارش مختصر از همت والای شاهنشاه نیز کمک بگیرم خاصه[...] جنوب لبنان، وضعی سخت خطرناکتر و دردناک دارد و اگر کمکی نتوانیم بکنیم، یأس در این منطقه مشکلات زیادی ایجاد میکند...(صص468-467)
- شنبه 4/3/1356: عرض کردم آیا اجازه میفرمایند به وزیر خارجه ابلاغ کنم مبادله قرارداد را با افغانها به تأخیر بیندازد؟ فرمودند، نه! من گفتم مطالعه کردند، پس از آنکه قانون به توشیح من رسیده و اعلان شده، دیگر مبادله نشدن قرارداد تأثیری ندارد. من چنان از کوره در رفتم و گیج شدم که جسارت کرده به عرض رساندم این هم مثل هزاران خلاف که به عرض مبارک میرسانند، خلاف محض است و بلافاصله از این جسارت پشیمان سخت شدم.(ص477)
- یکشنبه 15/3/1356: مقداری در این فکر بودم که این دولت هویدا به شاهنشاه من خدمت یا خیانت میکند؟ ارزش وجود یک ولایت با امور اقتصادی سنجیده شود! یاللعجب! یک وجب خاک [میهن] به میلیارد میارزد، آنوقت بگوید سیستان که ارزش اقتصادی ندارد. حداکثر سالی 40 ملیون تومان عایدی میدهد. من در عجبم.(ص478)
- سهشنبه 17/3/1356: دیشب تا صبح بیدار بودم، [چون] وقت خواب چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجه و سفیر افغانستان افتاد، آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خواب سنگین چند ساعته بر چشمم نیامد.(ص480)
- هزار بار به نعیمخان درود فرستادم، و به دولت لعنت. مردکه مثل شیر آمد و تهدید کرد که اگر میخواهید کمک به ما را در گرو آب هیرمند نگاه دارید، ما کمک نمیخواهیم و این بدبختها آنقدر از چپگرایی افغانستان ترسیدند که همه شرایط را قبول کردند، و بالاخره دیشب [ضربه] آخر را زدند. کسی چه میداند؟ شاید هم از اربابهای نامرئی دستور ارتکاب این خیانت را داشتند. به هرحال به شاهنشاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبرانپذیر نیست... البته این خیانت، ده تا پانزده سال دیگر ظاهر میشود که من مردهام. ولی مثل این است که یک قطعه گوشت بدن مرا بریده و پیش چشم من جلوی سگ انداختهاند.(ص481)
- عرض کردم که کارتر اظهار خوشوقتی از روابط با سعودی کرده است. فرمودند، البته هرکسی نوکرش را دوست دارد! عرض کردم، ما حرفی نداریم نوکرش [را] دوست داشته باشد، ولی باید عرض کنم با همه ظاهرفریبی و دماگوژی، به هر حال نسبت به ما نه فقط کوتاه آمده، بلکه راه آمده است. فرمودند، من هم هرچه فکر میکنم نمیتوانم از او گله داشته باشم... فرمودند، راستی به تو خبر خوش بدهم که تصمیم گرفتم [به] مهمانیهای خواهرهای خودم نروم. به علاوه تصمیم گرفتم تمام این گهگندهایی که اینجا هم دعوت میشدند، دیگر دعوت نشوند. جز مشغله و دردسر برای من چیزی نداشتند.(ص482)
- شاهنشاه ظهر تلگرافی به آمریکا مخابره فرمودند. (پیام شاه به جیمی کارتر دربارهی پیشنهاد وزارت دفاع آمریکا به فروش 160 هواپیمای اف-16 است. شاه تأکید کرده که ایران نیازمند 140 هواپیمای اف-16 دیگر و در مجموع 300 هواپیما از این نوع میباشد. پیام شاهنشاه به دنبال این یادداشت آمده است.)(ص483)
- شنبه 21/3/1356: امروز گروه اندیشمندان(!)، در حدود 500 نفر، شرفیاب میشدند. اینها مسائل ایران را به خیال خودشان بررسی میکنند و نظراتشان را توسط دفتر مخصوص به دولت میرسانند. رئیس آنها [هوشنگ] نهاوندی است که سابق رئیس دانشگاه تهران بود و حالا رئیس دفتر مخصوص علیاحضرت شهبانو است، میباشد و نایب رئیس [آنها] دکتر [عباس] صفویان، طبیب معالج من. وقتی اینها تشکیل شدند که شاهنشاه میخواستند در مقابل حزب ایران نوین قوه دیگری هم غیر از حزب مردم باشد، و همه مغزها(!) مثلاً، در حزب ایران نوین جمع نشود. ولی حالا که یک حزب رستاخیز داریم، اینها شأن نزول خودشان را از دست دادهاند، ولی نمیفهمند. کسی هم حرفی ندارد، بگذار باشند و وقت بگذرانند، چه عیبی دارد؟ در چمن کاخ نیاوران مجتمع و منتظر موکب مبارک همایونی بودند. من سر درگوش نهاوندی گذاشتم و گفتم آواز خر در چمن برای این عده شما بسیار مناسب است که الان نواخته شود. از این شوخی من خوشش نیامد... بعد شاهنشاه تشریففرما شده، احضار فرمودند. کارهای جاری را عرض کردم. خودشان فرمودند که هندوانه زیر بغل آقایان گذاشتم. من هم شوخی با نهاوندی را عرض کردم. خیلی خندیدند.(صص486-485)
- دوشنبه 23/3/1356: شرح ملاقات با سفیر شیلی را عرض کردم که استدعا دارد برای [پشتیبانی اخلاقی]moral support حالا که به آمریکا تشریف میبرید، آنجا هم تشریف ببرید. خندیدند فرمودند، آنوقت کار کاریکاتور ما و رئیسجمهور شیلی به عنوان قصابها و متجاوزین به حقوق بشر، در روزنامههای دنیا درمیآید. من عرض کردم بخصوص در خود آمریکا و چیز عجیبی است که بدبخت سفیر شیلی میگفت، هرقدر هم بد باشیم، از لحاظ آمریکا که بد نیستیم، زیرا یک فیدل کاستروی دیگر را از صحنه برانداختهایم.(ص489)
- سهشنبه 24/3/1356: ناهار نخستوزیر مهمان من بود... نظرش راجع به کمیسیون شاهنشاهی هم این است که شاهنشاه میل دارند در دنیا وانمود کنند که اگر دو حزب نداریم، بین خودمان اتوکریتیک خیلی شدید موجود است، و من به وزرا گفتهام اینقدر نگران نباشند و جوش نزنند.(ص492)
- چهارشنبه 25/3/1356: متن مقاله روزنامه تایمز را به نام ایران در جستجوی دموکراسی به عرض رساندم. فرمودند چرا در جستجو؟ ما که با شرکت دادن عموم مردم در کارهای تولیدی، بزرگترین دموکراسی اقتصادی و بالنتیجه سیاسی را فراهم میآوریم. عرض کردم، هرچه هم خوب باشد، به زعم غربیها دموکراسی نیست. فرمودند، مگر آنها استفادهای از این دموکراسی میبرند؟ عرض کردم، این مطلب دیگری است، ولی دموکراسی ما را هم دموکراسی نمیشناسند.(ص493)
- پنجشنبه 26/3/1356: دیروز [ابوالفتح] آتابای پیش من آمده و [گفت] که آشپزهای آشپزخانه اعتصاب کردهاند. خیلی باعث تعجب غلام شد. بعد معلوم گردید چند روز پیش که امر فرمودهاید به نوکرهای کوچک دمدستی داخل کاخ شاهنشاه زمین مرحمت شود، این امر را غلام به کمیسیون مخصوص این کار رجوع کرده و به آتابای رجوع نکردهام. اعتصاب آشپزها را اختراع کرده تا مرا بترساند.(ص495)
- از اخبار مهم جهان برکناری قطعی [نیکلای] پادگورنی و انتخاب [لئونید] برژنف به ریاست صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر شوروی است که هم جامه ریاست حزب و هم ریاست شورای عالی را در تن دارد.(ص496)
- جمعه 27/3/1356: [ذوالفقار علی] بوتو استدعای شرفیابی کرده بود، موافقت فرمودند. آیتالله [احمد] خوانساری تلفن کرد که در قم برق نیست و مردم بیآب ماندهاند. تلفنی عرض کردم. فرمودند، فوری به دولت بگو... ولی این حرفها نیست. کار از پایه خراب است اکنون باز در تهران بیبرقی است، منجمله منزل خودم هر شب برق قطع میشود و ناچار یک موتور برق کوچک خریدهام که این دو سه روزه به کار بیافتد... کار به حدی مسخره شده که از تصور خارج است خیال نخستوزیر هم راحت است که کار کمیسیون شاهنشاهی برای نمایش اتوکریتیک است، نه تنبیه کسی... میترسم یک دفعه امور از داخله بگسلد، ولی امیدوارم چنین چیزی پیش نیاید.(ص497)
- یکشنبه 29/3/1356: صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه فرمودند، خوب، مهمان را که دیشب فرستادی. عرض کردم خیر، اینجاست و حالش هم بسیار بد است... با تب چهل و یک درجه و احتمال مننژیت هم ما را هم بدبخت کرده است. چون اگر اتفاقی برای او بیفتد، دیگر آبرویی برای ما نمیماند. شاهنشاه فوقالعاده ناراحت شدند. عرض کردم، اینجا به بیمارستان هم نمیتوانیم او را بفرستیم، چون احمق و پرحرف و پرگو و بیپرواست. فرمودند، خوب، هر چه میتوانید بکنید. پس ما بعدازظهر چه بکنیم؟(ص499)
- دختر والاحضرت احمدرضا میخواست عروسی کند. عرض کردم از زن سابق ایشان است و چیزی ندارد. فرمودند، صدهزار دلار برایش حواله کن (در آمریکاست). عمر بدهد به شاهنشاه من، دریادل است.(ص500)
- سهشنبه 31/3/1356: گزارشی از سفارت آمریکا رسیده بود، تقدیم کردم، ملاحظه فرمودند. سؤال کردم [ویلیام سالیوان] سفیر آمریکا به نظر مبارک چه جور آدمی است؟ فرمودند، او را شخص مثبتی یافتم و هیچ آثار دماگوژی در او نبود. عرض کردم، از غلام هم وقت خواسته است، عمداً یک هفته دیگر به او وقت دادم که خیال نکند خیلی مشتاق دیدار او هستم.(ص502)
- گزارشی رسیده بود که [جرج] ماکگاورن در مجلس سنای آمریکا میخواهد در امور ساواک تحقیقاتی بکند. فرمودند، وقتی سفیر آمریکا به دیدن تو آمد، به طور شوخی به او بگو که در مجلس سنای ما هم کمیتهای تشکیل شده است و میخواهد راجع به فعالیتهای سیا در ایران تحقیقاتی بکند! لابد گزارش خواهد کرد.(ص502)
- راجع به صلیب سرخ بینالمللی صحبت شد. عرض کردم، رئیس آن میآید. نمیدانم گزارش او راجع به زندانیان سیاسی چیست؟ فرمودند، ببین کی میآید، قطعاً مرا ببیند.(ص502)
- چهارشنبه 1/4/1356: عرض کردم، آیا بوتو که شرفیاب شد، دلیل اینکه میگوید آمریکاییها با من مخالفت کردند، به عرض رساند؟ فرمودند، گویا بعضی اعضای سفارت آمریکا با مخالفین ارتباط داشتهاند. عرض کردم، این خیلی مطلب طبیعی است و به چنان حمله نمیارزید؟ فرمودند، حالا هم بوتو مثل سگ پشیمان شده و منتظر است که آمریکاییها به وسیله ما اشاره بکنند، تا او به سر بدود.(ص505)
- عرض کردم، در این انتخابات، بنگلادش بازی درآورد و مداخله بیجهت کرد. در صورتی که دولت هند در انتخابات، عالی عمل کرد... به هر حال کار عالی کرد که در انتخابات هیچ مداخله نکرد. اگر بوتو هم این کار را کرده بود، هیچ کس حرفی نمیتوانست بزند. مثل ملکحسن در مراکش که بسیار عالی عمل کرد و این اکثریت جزئی که دارد برای او کافی است، دیگر چیزی نفرمودند.(ص506)
- شنبه 4/4/1356: نخستوزیر را منتظر دیدم که باید با رئیس صلیب سرخ بینالمللی که نماینده او زندانهای ما را بازدید کرده است، شرفیاب شود قدری نگران بود که ممکن است گزارش بد باشد.(ص507)
- شنبه 5/4/1356: سؤال کردم گزارش صلیب سرخ چهگونه بود؟ فرمودند، البته برای ماست و منتشر نمیشود ولی گزارش از این قرار است که از سه هزار نفر زندانی سیاسی، نهصد نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق کرده. ولی از اینکه ما از چند ماه قبل حق استیناف برای آنها در محاکمات قائل شده و تعیین وکیل را به اختیار خود آنها گذاشتهایم و دیگر از شکنجه اثری نیست و تسهیلات درس خواندن و ملاقات با فامیل برای آنها قائل شدهایم، اظهار خوشوقتی کردهاند... عرض کردم، به هر حال این روزها چیزی محرمانه نمیماند. ولی چهقدر حیف که این کارها را قبلاً خودمان انجام ندادیم. دیگر چیزی نفرمودند.(ص508)
- خبر مفصلی هم از خبرگزاری آمریکا در مخالفت با فروش [اِواکس] AWACS به ما رسید.(ص509)
- دوشنبه 6/4/1356: فرمودند، خبر کوبا را برای سفرایمان بفرست که وقتی [سازمان عفو بینالمللی]Amnesty یا [انجمنهای مشابه] به سفارتخانههای ما میآیند، این خبر را لااقل به رخ آنها بکشند و بگویند چرا راجع به کوبا چیزی نمیگویید؟... [کوبا] گفته است هیچ کس را از صلیب سرخ و Amnesty راه به داخل نمیدهم. وضع داخل من هم به کسی مربوط نیست.(ص510)
- سفیر آمریکا را پذیرفتم... او از اولین شرفیابی حضور شاهنشاه، خیلی اظهار خوشوقتی کرد... میگفت البته منتظر احاطه شاهنشاه به همه امور بودم که همینطور هم بود، ولی انتظار این همه [شوخطبعی] و خوش اخلاقی [را] نداشتم. من گفتم حالا یک چیز هم من اضافه میکنم و آن این است که شاهنشاه خیلی [انسان] humane هستند، و متأسفانه جراید شما عکس این مطلب را تبلیغ میکنند. گفت جای افسوس است، ولی به آنچه جراید میگویند، شما نباید زیاد اهمیت بدهید. گفتم عیب مسئله این است که شما زیاد اهمیت میدهید و حتی گاهی در مقابل جراید فلج میشوید. گفت خوب، این لازمه طرز حکومت ماست. گفتم به هر حال این مسئله مابهالابتلاء شما و ماست یعنی [چهره] image غلط ما، نه تنها به ما، بلکه به شما هم لطمه میزند، زیرا ما تنها کشوری هستیم که پول خودمان را خرج میکنیم و از منافع شما دفاع مینماییم. البته این لازمه حیات خود ما هم هست.(صص511-510)
- گفت در این چند روزه مطالعه کردهام (از روزی که سفیر شدهام) که ما الان با یک مسئله روبهرو هستیم و آن دانشجویان شما هستند. یک عده سیهزار نفری که از یک محیط محافظهکار، قدم به یک محیط بیبند و بار میگذارند و تازه واخوردههای دانشجویان شما هستند. در آنجا، تماس با آنها معلوم نیست به توسط چه اشخاص نابابی میشود: اشخاص منحرف، لیبرالهای ما و عناصر دیگر (من گفتم هم کمونیستها و هم گاهی شرکتهای نفتی، اگر اقتضا بکند). اینها خیال میکنند همه چیز، آنچه که در آمریکاست خوب است و باید قبل از رفتن [تعلیمات] education مختصری بگیرند و من فکر کردهام، این کار را ما بکنیم. اما شما، خودتان هم باید در تماس باشید و به علاوه قدمهای مهمی [را] که برمیدارید، هم آنها و هم مردم آمریکا را مطلع سازید. مثلاً مسئله محاکمات نظامی که [مقررات آن را] تغییر دادهاید.(صص512-511)
- صحبت از کارتر و کنگره به میان آمد که رئیسجمهور به اعلیحضرت همایونی پیغام داده است که من به هر حال با کنگره گرفتاری دارم، ولی هرگز موقع ایران و منافع ایران را فراموش نمیکنم.(ص512)
- سهشنبه 7/4/1356: موضوع ملاقات با سفیر آمریکا را به عرض رساندم. فرمودند، مگر خود آنها وسائل ارتباط دستجمعی ندارند که جریانات اینجا را منعکس کنند؟ عرض کردم، دارند، ولی برای ما دلسوزی ندارند. خودم دیدم که این تغییرات در مقررات محاکمات نظامی و بازدید صلیب سرخ را نوشتهاند، ولی میگویند که بر اثر فشار کارتر بوده است.(ص514)
- وقتی شرفیاب بودم، خبر رسید که بچههای [حردان] تکریتی به صدام حسین در عراق سوءقصد کردهاند... فرمودند، به هر حال با ما که نسبت به قرارداد شطالعرب کنار آمد و بالاخره توفیق یافتیم این لکه ننگ را بعد از یک صد و پنجاه سال از دامان ایران بزداییم. [قرارداد] نفت هم که در زمان پدرم تمدید شد، به بهترین صورتی درآوردیم. نه تنها نفت را در دست گرفتیم، [بلکه] در قیمتگذاری هم توفیق یافتیم. جزایر را هم که مثل خاری از امپراتوری انگلیس در چشم ما بود، باز گرفتیم و خلاصه تمام لکههای ننگ را زدودیم. عرض کردم، افسوس و هزار افسوس که این سند هیرمند مبادله شد. هیچ مناسب موقعیت امروز کشور و شاهنشاه بزرگ آن نبود. شاهنشاه چیزی نفرمودند، ولی گرفته شدند.(ص515)
- چهارشنبه 8/4/1356: تلگرافی که فرموده بودند به اردشیر [زاهدی] مخابره کن، احتیاطاً به نظر مبارک رساندم. فرمودند، استیناف را که ما از محکومین قبول نمیکنیم، چون اگر قبول بشود، محکمه استیناف، محکمه غیرنظامی میباید باشد. تصحیح کردم، ولی در دلم پرسیدم، چرا؟ لکن چون پخته نبود، بحثی نکردم.(ص516)
- از علیاحضرت شهبانو که به آمریکا تشریف میبردند، در فرودگاه بدرقه کردم (به ظاهر برای شرکت در جلسات [اسپن] Aspen ولی در باطن برای تماس نزدیک با خانم رزالین کارتر [بانوی اول آمریکا] First Lady.(ص517)
- شنبه 11/4/1356: در رکاب شاهنشاه با هلیکوپتر به سعدآباد آمدم. شاهنشاه هلیکوپتر را هدایت میفرمودند و من با دو افسر گارد در داخل نشسته بودم در بحر افکار خودم غریق. بالاخره از درگاه خدای متعال خواستم و صمیمانه دعا کردم که این مرد بزرگ بینظیر و دنیایی را خودت از شرّ نخوت و غرور حفظ فرما! حیف است که چنین انسانی و چنین لیدری که تمام کشور در وجودش متبلور است، در این دریای خطرناک غرق شود. به قدری در این فکر فرو رفته بودم که وقتی هلیکوپتر به زمین نشست مثل اینکه از خواب پریدهام.(ص520)
- ظهر سناتور [یوجین] ماککارتی و سفیر آمریکا مهمان من بودند، با چند نفر سناتور ایرانی و یکی دو وزیر ایرانی و ارتشبد [حسن] طوفانیان رئیس خرید اسلحههای نظامی. [مک کارتی گفت] که خیلی نقد و طنز سناتورهای [آمریکا]، مسئله خریدهای نظامی ماست.(ص521)
- سفیر اسرائیل را پذیرفتم. او با کمال عجله آمده بود توسط من استدعا کند شاهنشاه اجازه فرمایند [موشه] دایان، وزیر خارجه، به عنوان نماینده مخصوص دولت جهود شرفیاب گردد و نظرات شاهانه را قبل از رفتن [مناهم] بگین به آمریکا بداند. همچنین میگفت ما قطعاً در کنفرانس [اعراب و اسرائیل] ژنو شرکت میکنیم و سختگیری ما برای این است که مجال چانهزدن برای ما باقی باشد.(ص523)
- یکشنبه 12/4/1356: موضوع موشهدایان وزیر خارجه اسرائیل را به عرض رساندم. فرمودند، با ساواک ترتیب آن را بده.(ص523)
- فرمودند، بعدازظهر گردش میروم. عرض کردم غلام موافق نیستم (چون دیروز هم تشریف برده بودند). خندیدند. فرمودند، آخر کاری ندارم، بنشینم مگس بپرانم؟(ص524)
- دوشنبه 13/4/1356: عرض کردم، دایان آیا باید با وزیر خارجه [هم] ملاقات کند؟ فرمودند، ابداً. عرض کردم، چون دوست بیست ساله من است، خواسته مرا ببیند. او را بپذیرم یا نه؟ اگر اجازه فرمایید، به سفیر اسرائیل بگویم نه، از لحاظ سرّی بودن، بهتر است.(صص525-524)
-سهشنبه 14/4/1356: صبح به عادت معهود 30/6 از خواب برخاستم. ابتدا به Voice of America [رادیوی صدای آمریکا] و بعد به بی.بی.سی گوش کردم. اولی، خبر کودتای پاکستان را وسیله نظامیان گفت و دومی خبر بوتو و سران مخالف و چند وزیر را داد.(ص525)
- وقتی شرفیاب شدم، بحث در همین زمینه شد. فرمودند، میخواستی به سفیر آمریکا بگویی که دموکراسی در همه جا پیاده نمیشود و حتی من شنیدهام که در ترکیه حسادت وضع ایران را میکشند. فرمودند، علیاحضرت شهبانو که از آمریکا به من تلفن کردند، [می] گفتند معلوم است که چهقدر حالا آمریکاییها قدر وضع ما را میدانند و تملق ما را میگویند. بعد فرمودند، مگر ممکن است کشوری به دو دسته تقسیم بشود، یک دسته خیال کار کردن و دسته دیگر کارشکنی در قبال آن را داشته باشند؟ مگر چنین کشوری پیش میرود؟(ص526)
- مجموعاً شاهنشاه سرحال و از این اخبار خوشحال بودند (در وصیتنامه سیاسی خود هم [داور]arbitre وضع سیاسی ایران را ارتش قرار دادهاند).(ص532)
- عرض کردم، [سیدکاظم] شریعتمداری (آیتالله)، از قم عرض میکند سهمیه حج امسال کم تعیین شده است. اگر قرار باشد بعد اضافه شود، مقرر فرمایند همین حال بشود که کار صورت بازار سیاه پیدا کرده است. فرمودند، به هیچوجه، مخصوصاً به دولت بگو سهمیه را زیاد نکنند.(ص532)
- پنجشنبه 16/4/1356: فرمودند، به نخستوزیر خبر بده که به اوقاف بگوید به آخوندهای کُرد کمک قابل ملاحظهای بکند وسالیانه و مرتب باشد. مردمان وطنپرست خوبی هستند.(ص536)
- به کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی رفتم. با دکترها مذاکره کردم. به حمدالله حالشان عیبی خارج انتظار ندارد، برای 86 سال بسیار هم خوب است. چیزی که هست، بعضی ادویه خوابآور که اینجا دادهاند، باعث شده که خون به مغز نرسد. دستور دادم اطباء ایرانی و خارجی صورت جلسه[ای] تنظیم کنند و طرز معالجه معظملها را مو به مو روی کاغذ بیاورند و هر تغییری اطباء ایرانی بخواهند بعداً بدهند، با تلکس علت را به پزشکان خارجی بگویند و با نظر اینها این تغییر را بدهند.(صص537-536)
- جمعه 17/4/1356: شاهنشاه، صبح موشهدایان را پذیرفتند و چه خوب شد که فرمودند من او را نبینم، وگرنه مرا امروز به تعب میانداخت.(ص537)
- دیشب در نیویورک علیاحضرت شهبانو قرار بود در بنیاد [ندای] وجدان سخنرانی بفرمایند. تظاهرات دامنهداری [علیه علیاحضرت] شد که حدود هزار نفر شرکت کرده بودند.(ص537)
- شنبه 18/4/1356: عرض کردم، حق این است والاحضرت شمس کمتر [به خارج] تشریف ببرند (حالا آمریکا هستند). بخصوص که در خارج هم لذتی نمیبرند و زندگی اینجا را میکنند. فرمودند، خوب این هم یک نوع هوس است یا دیوانگی که انسان با ده تا سگ و بیست تا گربه (همراهان) برود به آمریکا. ولی شاهنشاه آنقدر آقا و انسان و با انصاف است. فرمودند، ما این قدر دختر عوض میکنیم، دیوانگی نیست؟ آن هم یک نوع آن است.(ص538)
- قدری راجع به الهیات صحبت شد. فرمودند، من که به علت پیشآمدهای زندگانی خودم، اعتقاد به مسائل مذهبی، آن هم به طور شدید، دارم. ولی اگر انسان بخواهد تجزیه و تحلیل علمی و تا جایی که البته عقل انسان میرسد، بکند، به نتیجه درستی دست نمییابد.(ص538)
- دوشنبه 20/4/1356: مصاحبه علیاحضرت شهبانو را با باربارا والترز به عرض رساندم. با دقت ملاحظه فرمودند و ناراحت شدند. فرمودند، این مطالبی که در مورد صلیب سرخ بینالمللی [گفتهاند] ممکن است موهم این امر باشد که صلیب سرخ مذکور خیال کند ما خیال انتشار گزارش آنها را داریم و درباره آن چیزی به جراید بگویند یا احیاناً متن را منتشر کنند، و این کار خیلی به ضرر ماست. بنابراین فوری به [منوچهر] فرتاش سفیر [ایران] در ژنو تلفن کن که به نماینده صلیب سرخ بگوید، اولاً فرمایشات علیاحضرت رسمی نیست و نظرات دولت ایران نمیتواند باشد و [بدون مجوز] unauthorzied هست، ثانیاً علیاحضرت بیشتر نظر به تعداد داشتهاند که تصحیح فرمایند.(ص541)
- [نامهی علم به شاه] 4 مرداد 1356: امروز اردشیر [زاهدی] تلفن میکرد... اول اینکه برای تاریخ تشریففرمایی به واشینگتن، اول و دوم نوامبر یا 15-16 را تعیین کردهاند. استدعا از خاکپای مبارک داشت که تاریخ، اگر ممکن شود، امر فرمایند به اختیار اردشیر گذاشته شود که فرصت مانور برای دعوتها و مخصوصاً دعوت در سفارت ایران داشته باشد.(ص542)
- دوم مرداد 1356: پیشوای بزرگ من، در زیر سایه مبارک در بهترین نقاط دنیا، غلام [زندگی را] با فراغ خاطر میگذراند و به وجود مبارک شاهنشاه محبوب معظم خود از صمیم قلب دعا میکند، که اگر سایه مبارک نبود، نه تنها غلام، بلکه ملیونها ایرانی دیگر از رعایای شاهنشاه، این فراغ خاطر را نداشتند... آن وقت بعضی مسایل جزئی، آنچنان گریبان مردم را میگیرد، که با داشتن این همه نعمت و وسعت، از تحصیل و بهداشت مجانی گرفته، تا نان ارزان و اتوبوس مفت و امنیت کامل و آسایش خاطر و پول فراوان، مردم دچار ناراحتی و هیجان عصبانیت هستند. از آن جمله است مسئله کمبود برق و سر به سرگذاشتن بیجهت با مردم، و تصمیمات خلقالساعه و ضد و نقیض، و عدم توجه حتی به وجود و حضور مردم، وعدههای بیربط و دروغ و غرض جراید و آلودگیها و ندانمکاری دستگاه تبلیغاتی و غیره و غیره به طوری که غلام را دچار وهم و خیال میکند که این عمد و غرض و یا سهو و خطاست؟(ص543)
- چهارشنبه 12/5/1356 تا دوشنبه 17/5/1356: فکر میکنم در تاریخ 29 تیر 1356 به اروپا آمدم و مشغول پرسهزدن شدم. حال مزاجی کمی بهبود یافت، ولی روحاً کسل و ناراحت و نگران بودم. کسالت، از جهت کار سیستان و نگرانی، از جهت کار عمومی کشور.(ص546)
- با رئیس و اعضای دولت، با هر کدام حرف زدم، سیستان را با مسائل مالی میسنجند و میگویند حداکثر، سیستان به کشور چهل ملیون تومان در سال که بیشتر نمیدهد، عایدی یک ساعت نفت است. تفو بر تو ای چرخ گردون تفو، که کشور ایران به دست چنین عناصر پلیدی افتاده است.(ص546)
- پنجشنبه 13 مرداد شاهنشاه صحبت فرمودند و فرمودند که میخواهم تو استعفا بدهی، منتها میخواستم کسی در بین نباشد و این مطلب را خودم به تو گفته باشم. از این بزرگواری و مرحمت خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم... من چندین دفعه با اشاره، به شاهنشاه عرض کرده بودم که مرخصم فرمایند، موافقت نمیفرمودند و از مسئله میگذشتند. حالا که قصد تغییرات اساسی داشتند، مطلب به نظر مبارکشان رسید و حتی در تلفن به من فرمودند که قصد تغییرات زیادی دارم و میخواهم که تو استعفا بکنی و جایت را به کس دیگر بدهم. من که از خدا خواستم و اگر هم حالم خوب بود، از خدا میخواستم که دیگر در اوضاع ایران بیدخالت باشم. چنان پیشآمد سیستان مرا سرد کرده است که به وصف نمیآید. مگر میشود از تمام ادعاهای حقه خود، [آن] هم در قراردادی که صددرصد برضرر است، گذشت و زیر آن را صحّه گذاشت؟(ص547)
- شنبه 15 مرداد، دولت جدید به ریاست جمشید آموزگار که سالهاست در پستهای مختلف کابینه و اخیراً دبیرکل حزب رستاخیز بود، تشکیل گردید و هویدا هم وزیر دربار شد، و باز جای تعجب است که در استعفانامه خود میگوید چون شاهنشاه کار دیگری برای من در نظر گرفتهاند، استعفا میدهم. این قدرتنمایی هم مثل جواب دادن به اقلیت هنگام تقدیم بودجه که چندین سال گفت شما چه بخواهید، چه نخواهید، من سالها این بودجه را خواهم آورد از معماهای روزگار است، که فقط شاهنشاه و خودش میداند.(صص548-547)
- در این یکی دو ماهه از اخبار مهم جهان تسلیم شدن ما به نظر عربستان سعودی (در حقیقت کارتر) بود که قیمت نفت را تا آخر 1978 تغییر ندهیم. چه باید کرد؟ الحکم لمن غلب.(ص550)
- جراید ایران نسبت به انتصاب مجدد هویدا به یک کار مهم، هیچ نوع خوشوقتی نشان ندادند و هیچ ننوشتند، و گویا مردم ایران از شاهنشاه من گله دارند که اگر مسؤول این کارها دولت هویدا بود، پس دادن کار مهم دیگری به او چه معنی دارد. اغلب وزرای او هم، بخصوص [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه که مورد حمله شدید شاهنشاه در نطقشان هنگام معرفی دولت جدید قرار گرفته بود، رئیس دفتر بنیاد فرح پهلوی شده است!(ص550)