تعداد بازدید : 4576676
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
سهشنبه 21/2/1355: فعلاً ما در تهران، همدان، تبریز، وحدتی (دزفول)، امیدیه (خوزستان)، شیراز، بندرعباس و بندر چاهبهار، پایگاههای مهم هوایی شکاری داریم که ارزش دفاعی همهی آنها 2- C یعنی در سطح بالای دفاعی آمریکا قرار دارد. خدا به شاه عمر بدهد. امر فرمودند باید 1- C بشوید و از آمریکا هم جلو بیفتید. فعلاً بهترین هواپیمای ما اف-4 است ولی به زودی اف-14 جای آن را میگیرد که خیلی از لحاظ کیفیت عالی است و هر عدد 17ملیون دلار ارزش دارد... بعد به اصفهان آمدیم. ناهار میل فرمودند و بعدازظهر مرکز هوانیروز اصفهان (نیروی هوایی- زمینی شاهنشاهی) مورد بازدید قرار گرفت. سه سال پیش این نیرو اصلاً موجود نبود، ولی امروز دارای سیصد و پنجاه هلیکوپتر هستیم که به هفتصد فروند خواهد رسید.... همه چیز به موازات یکدیگر پیشرفت دارد. این یعنی کشوری که واقعاً پیشرفت میکند و من درقلبم افسوس میخورم برای غفلتهای کوچک دولت که مردم را ناراضی میکنند. مثلاً یک روز پیاز نیست، یک روز گوشت نیست، یک روز تخم مرغ نیست. چرا باید این مسائل جزئی در مسیر یک پیشرفت بزرگ کلی و ملی، مردم را ناراضی نگاه دارد؟ یا مثلاً رفتار مأمورین با مردم؟ واقعاً گاهی همان اندازه که از صمیم قلب به شاه دعا میکنم، به دولت پدرسگ نفرین میفرستم.(ص91)
- شنبه 25/2/1355: عرض کردم، عرض دیگر موثقی هم این است که در اردن کاملاً شایع شده که وسائل تجهیزاتی مراکش را ایران میدهد و اردن نقش میانجی دارد، در صورتی که سابقاً نظر مبارک همایونی این بود که اینها به نام اردن داده شود. پس بهتر خواهد بود که اردن هم مختصری بدهد وگرنه کار به عقب بیفتد. فکری فرمودند و فرمودند، نه، بر فرض فلسطینیها و الجزیرهایها بفهمند، چه اهمیتی دارد؟(ص100)
- یکشنبه 26/2/1355: ...شاهنشاه از بارندگی دیشب خیلی خوشحال بودند. عرض کردم، علاوه بر آن، خبر خوشی که دیشب یازده نفر تروریست را قوای انتظامی قلع و قمع کردهاند، امروز صبح در کنفرانس، نخستوزیر به من داد. شاهنشاه فرمودند، تعجب است که به من خبر نرسیده، حالا که مرخص شدی، از شهربانی تفصیل را بپرس و به من بگو، ولی البته انتظار این زد و خورد را داشتیم و به زودی در ولایات، بخصوص ولایات شمالی، هم عدهای را یا میگیریم، یا میکشیم. جای آنها کشف شده و باید به آنها به زودی حمله بشود.(ص101)
- فرمودند، اسرائیل تا وقتی رعایت حسین را میکند که از او نترسد و وحشتی نداشته باشد. در حقیقت اردن را یک [دولت میانگیر] buffer state بداند که مانع بین عراق و اسرائیل و تا حدی سوریه و اسرائیل باشد. اما اگر کوچکترین نگرانی از اردن بدبخت پیدا کند، از میان بردن آن بسیار سهل و آسان است، زیرا اردن که ارتفاعات جولان را ندارد. یک دشت صاف را قدرت آتش و هواپیمایی اسرائیل در چند ساعت تصرف میکند و بیچاره اردن هیچ عملی نمیتواند بکند، بخصوص که دیگر از مصر کمکی به او نخواهد رسید. به موثقی هم گفتم به یک صورتی و به یک نحوی این مطلب را گوشزد کند، اما خیلی با احتیاط.(ص101)
-حسبالامر، بعدازظهر [سرآنتونی پارسونز] سفیر انگلیس را خواستم و به او گفتم که جریان کار اردن این شده. شما، هم باید خیلی در مذاکرات با اردن انعطاف نشان بدهید، و هم به عربستان سعودی فشار بیاورید که پول به اردن بدهند، البته اگر بتوانید خیلی خندید، البته زهر خنده. ولی واقعاً او را از این عمل ملک حسین و پیشرفت سیاست شوروی نگران یافتم و بسیار هم نگران بود.(ص107)
-سهشنبه 28/2/1355: ...از هر دری سخن رفت، منجمله شاهنشاه از اقوام خیلی شکایت فرمودند زیرا که من عرض کردم والاحضرت اشرف میخواهند این جوانکی که مورد علاقهی ایشان است و به سمت ریاست دفتر خودشان انتخاب فرمودهاند، همطراز معاونین دربار باشد و غلام مخالفت کردم، گلهمند شدهاند. خواستم خاطر شاهنشاه مسبوق باشد. فرمودند، اینها واقعاً جز هوی و هوس خودشان، چیزی سرشان نمیشود. بسیار خوب کردی.(ص109)
-شنبه 1/3/1355: فرمودند، به [هوشنگ نهاوندی] رئیس دانشگاه تهران تلفن کن که آخر شما احمقها چه طور وساطت شاگردان طرفدار تروریستها را از من میکنید؟ این چه طرز فکری است؟ بعد هم به نائین به علیاحضرت تلفن میکنید. اگر تمام این خرابکاران را پیدا نکنید و به دستگاهها معرفی ننمایید، پدر شما را درخواهم آورد.(ص115)
- عرض کردم، این [ماروین] زونیس Zonis پدرسوخته که کتاب بسیار بدی [پنج] سال پیش در مورد ایران نوشته بود، باز آمده و از دستگاه بازرسی دانشگاهی ما بعضی اطلاعات دربارهی دانشگاهها میخواهد. [محمد] باهری کسب تکلیف میکند که چه کند؟ فکری فرمودند، بعد فرمودند، بگو هرچه میخواهد به او بدهند، چون غیر از این ممکن است هزار مطلب راست و دروغ دیگر بنویسد.(ص115)
- یکشنبه 2/3/1355: صبح [هوشنگ نهاوندی] رئیس دانشگاه تهران را پذیرفتم که شرح مبسوطی از اتفاقات این چند روز دانشگاه به من داد.(ص116)
- بعد شرفیاب شدم. جریان را عرض کردم که مبالغهآمیز، مطلب به عرض رسیده است و منجمله دربارهی دانشگاه تهران به کلی گزارش تظاهرات دروغ است. اگر به این رؤسای دانشگاهها که فعلاً از جانشان بیم دارند، دائماً هم توسری زده شود، امر دانشگاهها از دست میرود. فرمودند، از جانشان بیم دارند؟ عرض کردم، از تروریستها میترسند. فرمودند، آخر وقتی به کشورشان نیندیشند و فقط بخواهند به فکر خودشان باشند، زندگی خاک بر سر آنها چه لذتی میتواند داشته باشد؟(ص117)
- دوشنبه 3/3/1355: با عجله ناهار خوردم و برای استقبال ملک خالد، پادشاه عربستان سعودی، به فرودگاه رفتم. مقرر فرموده بودند در شهر از او استقبال بسیار گرمی شد که خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.(ص118)
- دیگر از کارهایی که عرض کردم، گزارش دکتر [محمود] صناعی در خصوص تاریخ کمبریج و پیشنهاد او برای تدوین تاریخ ادبیات ایران بود. عرض کردم، این مطلب دوم خیلی اهمیت دارد و باید در دورهی شاهنشاه بشود. هم از این جهت که در دورهی شاهنشاه است و هم از این جهت که چند نفر استادی که باقی ماندهاند، مثل [جلال] همایی، [پرویز] خانلری، [محمود] صناعی و [مجتبی] مینوی، اینها هم پیر میشوند و از بین میروند و جانشین ندارند. فرمودند، فوری اقدام کن.(صص120-119)
- چهارشنبه 5/3/1355: ...فرمودند، پیرو تلگراف دیروز [فریدون] موثقی، امروز وسیله علیاحضرت برای ملکحسین پیام فرستادهام که حالا سعودیها حاضر شدهاند تمام مخارج تسهیلات ضدهوایی شما را بدهند. اما نمیدانم ملک حاضر خواهد شد تجدیدنظر کند یا خیر؟ عرض کردم، این احمقها و رئیس آنها آمریکاییها، موقعی به خودشان تکان میدهند که فرصت فوت شده است. حالا بدبخت حسین اگر با روسها صحبتی کرده باشد واقعاً برای او سخت است که تغییر رویه بدهد، بخصوص با این همه لاسی که با فرماندهی نیروی هوایی آنها زد.(ص122)
- پنجشنبه 6/3/1355: در مورد گزارشاتی که راجع به تظاهرات دانشجویان به نفع تروریستها از طرف سازمان امنیت رسیده بود و تحقیقاتی که خودم از رؤسای دانشگاهها کرده بودم، عرض کردم. جای تعجب بسیار است که این همه اختلاف بین آنچه که رؤسا میگویند، با آنچه که سازمان امنیت میگوید، موجود است. مثلاً رئیس [دانشگاه] علم و صنعت میگوید فقط در یک کلاس سه نفری در حینی که استاد درس میگفته است، آن هم از در عقب چند نفر وارد شده و کلاس را به هم ریختهاند، بعد هم فرار کردهاند و سازمان امنیت میگوید صد وپنجاه نفر در محیط مدرسه به نفع آزادگان شهید شعار میگفتهاند. تازه رئیس مدرسه میگوید شعاری در بین نبوده و اصولاً حرفی شنیده نشده. فرمودند، گزارش اولیهی سازمان که هزار نفر شعار دهنده بود... خیلی خیلی تأمل کرده و فرمودند، دستوراتی خواهم داد. فعلاً به ساواکیها بگو اگر معلوم شد گزارش غلط دادهاید، شدیداً تنبیه میشوید.(ص124)
- شنبه 8/3/1355: سر شام رفتم. شاهنشاه میفرمودند حالا زکییمانی برای ما شاخ و شانه میکشد که تا او نخواهد، کسی نمیتواند قیمت نفت را بالا ببرد. چون سر شام اشخاص دیگر بودند، نپرسیدم که پس توافق تهران (5% افزایش) چه بود؟ من گمان میکنم این جنگ زرگری و بالا نرفتن قیمت باز هم با نظر مبارک شاهنشاه است.(ص128)
- یکشنبه 9/3/1355: صبح شرفیاب شدم. عرض کردم، سفیر آمریکا به عرض مبارک میرساند آیا پس از مسافرت ملک خالد مطلبی هست که او باید به واشینگتن اطلاع دهد؟ فرمودند، بگو تقریباً هیچ، خودش که حرفی نمیزند. عرض کردم، در مسئلهی نفت هم به نظر میرسد که کاملاً شیطنت کردند. شاهنشاه لبخندی زدند، فرمودند، نه! ما جبههگیری نکردیم، یعنی نخواستیم قبل از انتخابات آمریکا و حتی ایتالیا، دنیا را به یک التهاب تازه دچار کنیم. به سفیر آمریکا بگو، این تصمیم را گذاشتیم به اول ژانویه.(ص128)
- در شرفیابی صبح عرض کردم، این بیچاره رئیس [دانشگاه] علم و صنعت، از ترس، خودش برای غلام گزارش کتبی فرستاد که فقط یک کلاس سه نفری اندکی به هم خورده، آن هم به این علت که چند نفری در ته کلاس لوسترها را شکستند. اگر اطمینان به حرف خودش نمیداشت، جرأت نمیکرد برخلاف ساواک مدرک کتبی بدهد. فرمودند، آیا به ساواک گفتی که اگر گزارش غلط بدهند پدرشان را درمیآورم؟... عرض کردم، دکتر [هوشنگ] نهاوندی رئیس دانشگاه تهران خیلی در پرده به غلام حالی میکرد که این گزارشات کار [امیرعباس] هویدا نخستوزیر است. فرمودند، بیچاره هویدا، برای چه؟ عرض کردم، برای اینکه سروصدایی در دانشگاهها راه بیفتد و فکر شاهنشاه و مردم از سوءجریانات و عدم رضایت مردم منحرف شود. فرمودند، به او بگو شما با هرکس بد میشوید همه جور نسبت به او میدهید.(صص130-129)
- دوشنبه 10/3/1355: صبح اول وقت سفیر آمریکا را در منزل دیدم. اوامر مبارک را در مورد عربستان سعودی و مسئله نفت به او گفتم، خیلی خوشحال شد.(ص130)
- بد نیست بنویسم که در زمان من باز هم اینها خواستند مستشار [سپاه دانش] literacy corps برای ما بفرستند، من گفتم این از اختراعات ماست. چرا مستشار از شما بگیریم؟ گفتند مستشار نمیخواهید، پول میدهیم. گفتم آن را هم با همهی بیپولی نمیخواهیم. گفتند وسیلهی نقلیه میدهیم که فقط علامت دوستی ایران و آمریکا روی آن باشد و دیگر هیچ. گفتم وسیلهی نقلیه را هم میخریم. اینها همه با اطلاع دقیق و تقویت شاهنشاه بود، با وصف این گناه کبیره بود. ولی من گله ندارم، چون که این مرد بزرگ ناچار است بازی کند و انصافاً خوب از عهده برمیآید و دقیقهای هم از منافع ملت ایران غافل نیست.(ص131)
- فرمودند، مسئلهی تروریستها البته یک مسئلهی خارجی است والا چه طور ممکن است عملیات و تبلیغات آنها در همه ساعات و همه روزه و همه ماه در یک ساعت معین به این صورت [همآهنگ] concerted در تمام دنیا برعلیه ما باشد؟ عرض کردم، همینطور است که میفرمایید و من اخیراً میبینم که بخصوص در مورد عدم آزادی در ایران و دادگاههای نظامی و عدم آزادی زندانیان سیاسی در تعیین وکیل خودشان، مرتباً وسیله وسائل تبلیغاتی دستهجمعی آنها تحریک و گفتوگو میشود. فرمودند، ما هم که تکذیب میکنیم، ولی فایده ندارد.(ص132)
- سهشنبه 11/3/1355: فرمودند، هیچ حال ندارم، مختصر دل دردی عارض شده و کهیر زدهام، سرم هم درد میکند. پرسیدم طبیبی احضار فرمودهاید؟ فرمودند، [عبدالکریم] ایادی آمده و دواهایی داده است. عرض کردم، جسارت میکنم، علاوه بر قاعدهی کلی که اطباء هیچ نمیفهمند، دیگر ایادی هیچهیچ نمیفهمد. خندیدند، فرمودند، درست میگویی، ولی خوب، تا اندازه[ای] به مزاج من آشناست.(ص134)
- یک دفعه فرمودند، یک گروهبان وظیفه که در یک هنگ خارج از مرکز خدمت میکند، گفته است چرا ما باید اسم این مردمان شجاع را تروریست بگذاریم؟ اگر اینها نبودند دولت خون مردم را میمکید. از این آقا پسر باید پرسید، اینکه از گهواره تا گور، دولت به شما خدمت و سرویس اجتماعی میدهد، خون مکیدن است؟(ص135)
- فرمودند، از آن خوشمزهتر، روزنامههای تایمز و گاردین، رژیم ما را رژیمی خفقانآور ذکر کرده، همچنین برنامهفارسی بی.بی.سی گفته، ایران و عربستان سعودی رژیمهای خفقانآوری هستند، نباید به آنها اسلحه فروخت. از این پدرسوختهها باید پرسید که رژیم عراق و الجزایر و لیبی از لحاظ شما آزادیخواه هستند؟ حال من اهمیتی به این حرفها نمیدهم، ولی تو سفیر انگلیس را احضار کن و بگو اگر روزنامهها و رادیو و مجلس شما اینطور عقیده دربارهی ما دارند، چه طور میتوانیم از شما اسلحه بخریم و امیدوار باشیم که در آینده اسلحه ما پشتیبانی خواهد شد؟(ص136)
- چهارشنبه 12/3/1355: صبح [سرآنتونی پارسونز] سفیر انگلیس را پذیرفتم و اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کردم. یعنی خبر رادیو لندن و بریدهی جراید تایمز و گاردین را به او نشان دادم و اضافه کردم که اگر نظر دولت و حزب حاکمهی انگلیس این است که دیگر خرید اسلحه از کشور شما هیچ معنی نمیدهد. بسیار ناراحت شد.(ص137)
- پنجشنبه 13/3/1355: گزارشی دربارهی سوءاستفاده یکی از اعضاء قسمت ترخیص گمرکی دربار که از معافیت دربار سوءاستفاده کرده است، به عرض رساندم و عرض کردم مآلاً به دولت ضرری نرسیده، چون این بدبخت نتوانست جنسهایی که به تجار داده است از دسترس ما خارج کند... فرمودند، پرونده این مردکه را به دادگستری بده که پدرش را دربیاورند.(صص141-140)
- دوشنبه 17/3/1355: ...عرض کردم، خودکشی امیرتیمور بسیار مشکوک به نظر میرسد، چون هیچ نوع آثار خودکشی در او دیده نمیشود و خواهرش [بگوم ناهید امیرتیمور] زن مرحوم اسکندر میرزا هم که همراه او آمد، این موضوع را حکایت میکرد. فرمودند، به هر صورت هر کمکی به خانوادهی او لازم است بکنید.(ص142)
- عرض کردم، چنانکه دیشب با تلفن به عرض مبارک رساندم، دیروز یک ساعت و نیم با نیکوله که از مبرزترین وکلای حقوق ژنو است، دربارهی اشغال قونسولگری ایران و تعقیب اشغالگران صحبت کردیم. او هیچ عقیده به این کار ندارد. میگوید چون دوست شما هستم به خرج خودم آمدهام به شما بگویم که این کار جز ضرر برای شما نتیجهای ندارد. برای چند هفته بهترین تریبونها را به دست 13 نفر پدرسوخته میدهید که 13 نفر وکیل کمونیست و سوسیالیست انتخاب کردهاند و در دادگاه ژنو هرچه دلشان بخواهد و هر مدت که بخواهند بگویند و عکاس و خبرنگار از تمام دنیا بیاورند و مسائل راست و دروغشان را به تمام دنیا برسانند. تازه شما میتوانید هر یک از آنها را به پرداخت یکصد فرانک یا پنج روز حبس محکوم بکنید... دستوراتم را به ژنو و به وزارت خارجه دادم. گویی بهشت را به آنها دادهام. چون این بدبختها هم مطلب را احساس کرده بودند، منتها چون امر صادر شده بود، جرأت نفس کشیدن نداشتند. با آنکه نتیجهی کار را میدانستند، منتها آنقدر ضعیف و مستضعف هستند که جرأت حرفزدن نمیکنند و در نتیجه کار به ضرر کشور تمام [می]شود.(ص143)
- سهشنبه 18/3/1355: شاهنشاه توسط سفیر آمریکا تقریباً پیامی برای [هنری] کیسینجر فرستاده بودند که عدم توافق کنفرانس اوپک در بالی بر سر مسئلهی نفت، با صلاحدید خودمان و محض خاطر آمریکا بود که آقای [جرالد] فورد قبل از انتخابات به دردسر نیفتد. حتی فکر ایتالیا را هم داشتیم. فورد در جواب خود به این مسئله اشاره نکرده بود که از توجه اعلیحضرت همایونی نسبت به کار خود من و انتخابات آمریکا متشکرم، فقط از اینکه قیمت نفت را ترقی ندادهایم، تشکر کرده بود. فرموده بودند از سفیر (از طرف خودم) بپرسم که آیا آن مسئله محض خاطر انتخابات آمریکا و آقای فورد را مخابره کرده یا اشتباه کرده است. من پرسیدم و عرض کرد خیر، مخابره شده بود وگرنه پیام به فورد نمیرسید که جواب عرض کند.(ص145)
- مصاحبهی شاهنشاه را با الاهرام که به زودی منتشر خواهد شد، تقدیم کردم. ملاحظه کرده و فرمودند که یک اشتباه کرده، انفلاسیون پارسال ما صفر بوده است. عرض کردم، امر میفرمایید، تصحیح میکنم، ولی آیا واقعاً این طور بوده؟ فرمودند، قطعاً. من دیگر جسارتی نکردم، ولی شاهنشاه از قیافه نامطمئن من احساس فرمودند که مورد قبول من نیست.(ص145)
- چهارشنبه 19/3/1355: [اوری لوبرانی] سفیر اسرائیل را پذیرفتم و به او گفتم که من در مورد خبری که در جراید [آمریکا] منتشر شد که [سیروس] پرتوی مدیر کل دربار برای بازرسی کارهای اردشیر زاهدی به آمریکا رفته است، بسیار ظنین هستم که خود شما دادهاید، زیرا شما با اردشیر میانهی خوبی ندارید و خواستهاید او را خراب کنید. قسم خورد که همچو چیزی نیست... مذاکرات با سفیر اسرائیل و شوروی را هم عرض کردم. فرمودند، به اسرائیلیها بگو تمام پدرسوختگی روزنامههای آمریکا زیر سر شماست.(ص147)
- شنبه 22/3/1355: موثقی را پس از شرفیابی دیدم. مذاکراتش با ملکخالد خوب بود و بیچاره قول داده است پانصد میلیون دلار حسبالامر اعلیحضرت همایونی به ملکحسین بدهد، البته اگر ملکحسین با روسها معامله نکند.(ص152)
- یکشنبه 23/3/1355: ...بعد گزارش شاپور رپورتر را عرض کردم. سابقاً دربارهی این شخص نوشتهام. حالا که مطرود شده، خیلی ناراحت است. به دقت ملاحظه کرده، فرمودند، این گزارش را ضبط کن، ولی به او بگو تا قضیه تیتاندلایل [Tate and Lyle] در دادگستری روشن نشود، نمیتوانم اجازهی شرفیابی به شما بدهم. در عریضهاش، شاپور، روزنامهی تایمز آن تاریخ را ضمیمه کرده بود آن را هم ملاحظه کرده و فرمودند، این مال زمانهایی است که انگلیسیها و آمریکاییها دائماً به ما فشار میآوردند که شاه باید حکومت را به دست دولت بسپارد و همان وقت بود که مقدمات روی کار آمدن امینی را فراهم کردند. فرمودند، چیز عجیبی است که چرا این را میخواستند؟ گرچه روشن است برای یک دولت استعماری که هر آن منافع خاص و علیحده دارد، انداختن دولتها آسانتر از انداختن شاه است. به علاوه یک شاه نیرومند پرقدرت متکی به اکثریت مردم، برای دولت استعماری مطبوع نیست.(ص153)
- سهشنبه 25/3/1355: بعدازظهر سادات وارد شد. استقبال مهمی از او شد. امشب در کاخ نیاوران مهمانی به افتخار سادات بود.(ص157)
- چهارشنبه 26/3/1355: صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری را عرض کردم. منجمله آیتالله [ابوالقاسم موسوی] خویی توسط یکی از محارم خود از نجف پیام داده بود که شاهنشاه ترتیبی بفرمایند که وضع آنها محفوظ بماند و مخصوصاً از خمینی شکایت زیادی کرده بود که روزگار را بر ما تنگ کرده و همچنین خواسته بود که هدایای مردم به کربلا فعلاً فرستاده نشود، چون عراقیها آن را میخورند و به اعتاب مقدسه نمیرسد. شاهنشاه فرمودند، این حرفها را به گوش آیتالله [احمد] خوانساری برسانید، اما راستی این آیتالله خوانساری هم پرو پای قرصی ندارد. چرا آن جزوه را علیه مارکسیستهای اسلامی نداد؟ عرض کردم، آخوند در هر مقام که باشد، به تنها چیزی که فکر میکند، فقط و فقط دکانش است.(ص158)
- پنجشنبه 27/3/1355: صبح شاهنشاه به اتفاق سادات برای ملاحظه مانور نظامی تشریف بردند... مانور گویا بسیار خوب بوده و شاهنشاه در شب خیلی اظهار رضایت فرمودند. ارتش ما با مراقبت دائمی شاهنشاه واقعاً یکی از ارتشهای قوی و مدرن خاورمیانه است. در خصوص روحیهی آن، همیشه در دلم خلجان است که اگر جنگ واقعی پیش بیاید چه خواهد شد؟(صص159-158)
- شنبه 29/3/1355 و یکشنبه 30/3/1355: در رامسر در رکاب اعلیحضرت همایونی و پرزیدنت سادات گذشت... من در هتل قدیم رامسر که کازینو شده است، منزل دارم. بسیار عالی و خوب شده. انگلیسیها اداره میکنند (30 اطاق خواب درست کردهاند).(ص160)
- دیروز هم که من کارهای جاری را عرض میکردم، در مورد هزینههای بسیار زیادی که از جهت کمک به این و آن به دربار تحمیل میشود و مثلاً کار پانصدهزار تومانی را به یک ملیون [تومان]، علیاحضرت شهبانو دستور میفرمایند به فلان مهندس یا فلان کس بدهیم (و همین الان 13 ملیون تومان چنین امری صادر فرمودهاند که شاهنشاه فرمودند نکنید)، عرایضی میکردم... علیاحضرت شهبانو تشریف آوردند، دیدند ما میخندیم. توقف فرمودند و رو کردند به من که من فکر کردهام میشود در دربار خیلی صرفهجویی کرد، مثلاً کاغذها را دورویه نوشت، یا شراب که سر ناهار یا شام باز میکنند از مهمان بپرسند که میخورد یا نمیخورد، بعد بریزند... شاهنشاه زیر چشم نگاهی زیرکانه به من فرمودند و لبخند بسیار پرمعنی زدند، که من جرأت نکردم حتی جواب بدهم. بعد شاهنشاه به من فرمودند، بسیار خوب این کارها از لحاظ عمل سمبولیک خوب است، دستور بدهید انجام دهند.(ص161)
- دوشنبه 31/3/1355: ...قبل از حرکت که در باغ کاخ مرمر رامسر منتظر بودیم که ساعت 11 شاهنشاه به هتل تشریف ببرند و آنها را بردارند، علیاحضرت شهبانو غفلتاً فرمودند که به نظر من مردم از ما خسته شدهاند و دیگر احساس نمیکنم که با حرارت و عشق دست میزنند. خیلی باعث تعجب شد... من دیدم شاهنشاه خیلی ناراحت شدند و میخواهند یک حرف تند بزنند، ناچار مداخله کردم و به عرض مبارک رساندم که چون خودتان چنین محاسباتی پیش خود میفرمایید، تصور میکنید که مردم هم باید همینطور فکر بکنند.(صص162-161)
- وقتی وارد تهران شدیم، دیپلماتها در فرودگاه بودند. سفیر آمریکا به من نزدیک شد و گفت آیا مطلبی هست که من باید به واشینگتن خبر بدهم؟ گفتم نمیدانم، ولی بعد از حرکت سادات از شاهنشاه سؤال میکنم.(ص162)
- عرض کردم، سفیر آمریکا سؤال میکرد کمیسیون سه نفری مرکب از نمایندهی ایران در لبنان و نمایندهی مصر و نمایندهی فلسطینیها برای کمک به صلح که تشکیل شده، اهمیتی دارد؟ من جواب دادم، نه، فقط از لحاظ تماس با فلسطینیهاست. فرمودند، درست گفتی، ما میخواستیم زودتر کمک کنیم، آمریکاییها [از لبنان] خارج بشوند.(ص164)
- چهارشنبه 2/4/1355: ...فرمودند، این همه زحمت کشیدیم که مصریها موفق شدند با فلسطینیها در لبنان تماس حاصل کنند و بالاخره آمریکاییها را بدرقه نمایند که جان به سلامت ببرند، دیشب کیسینجر در مصاحبه مطبوعاتی خودش میگوید مصریها و فلسطینیها کمک کردند و اسمی از ایران نمیبرد. عرض کردم، پریشب به خاکپای مبارک عرض کردم که از این بابت سفیر آمریکا حرفی به غلام نزد، من هم اطلاعی نداشتم که به او بگویم. به این صورت برگزار شد. شاهنشاه بعد از غلام سؤال فرمودید که آیا سفیر از اقدامات ما ممنون بود یا خیر؟ و من هم عرض کردم که هیچ نگفت و در آن تاریخ هنوز به خود من چیزی نفرموده بودید که لااقل تذکری به او بدهم. فرمودند، سادات که خودش در مصاحبهاش این مطلب را گفت. عرض کردم، لابد این مصاحبه سادات به دست کیسینجر به موقع نرسیده. فرمودند، به هر حال اهمیتی ندارد.(ص168)
- پنجشنبه 3/4/1355: صبح به فرودگاه رفتم که شاهنشاه تشریف میآورند سلطان قابوس را راه بیندازند. بعد در رکاب مبارک به سعدآباد برگشتم و شرفیاب شدم و کارهای جاری را عرض کردم. فرمودند، این پسر (سلطان قابوس)، بسیار پسر خوبی است و جز به مشورت ما قدمی برنمیدارد. عرض کردم، بفرمایید مرد عاقلی است.(ص170)
- فرمودند، مقالهی [فایننشال تایمز]Financial Times را دیدهای؟ عرض کردم، بلی، دیشب خواندم. فرمودند، مضحک این است که عین آن را برنامهی فارسی بی.بی.سی هم تکرار میکند. به سفیر انگلیس بگو، این همآهنگی بین دستگاههای شما را علیه ایران، ما نمیتوانیم نادیده بگیریم. عرض کردم، مقاله، له وعلیه دارد. فرمودند، آخر چه طور پدرسوخته میگوید در ایران فقر و بدبختی زیاد است. کارگر پیدا نمیشود و اگر بشود، کمتر از پنجاه تومان نمیگیرد. مدارس و دانشگاهها برای همه مجانی، بهداشت مجانی، کارگر شریک در منافع و سهام کارخانه، زارع صاحب ملک، فقر کجاست؟ عرض کردم، علت این است که ما تبلیغات صحیح نداریم و اینها را اداره نمیکنیم.(صص171-170)
- شنبه 5/4/1355: صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری را عرض کردم، منجمله برنامهی شرفیابی والاحضرت همایونی را به شوروی که [احمد اردلان] سفیر ما از مسکو تلگراف کرده بود. فرمودند، وقتی شام میدهند، بعد از شام لابد با شما صحبتهایی خواهند کرد. اگر [ایرادهایی] بخواهند بگیرند، جواب شما باید این باشد: شما ما را اذیت میکنید. چه طور به خود اجازه میدهید که وقتی ما اسلحه میخریم به ما ایراد بگیرید. شما همیشه میخواهید حق سؤال از ما را برای خود حفظ کنید و قاضی رفتار ما باشید. برای چه؟ ما برای دوستی حاضر هستیم، ولی برای توضیح دادن کارهایمان به شما حاضر نیستیم.(صص174-173)
- به سفیر انگلیس اوامر شاهنشاه را دربارهی نوشتههای فایننشال تایمز و نقل آن توسط برنامهی فارسی بی.بی.سی گفتم و گفتم که اگر این رویه ادامه پیدا کند، ما هم در رویهی خودمان نسبت به شما تجدید نظر میکنیم. خیلی ناراحت شد. گفت وقتی خودم شرفیاب میشوم، اگر شاهنشاه اوامر مؤکدی در این زمینه به من بفرمایند، من کلک رادیو فارسی را میکَنم که یا به کلی موقوف شود، یا لااقل تا اندازهای تحت کنترل باشد، از حسن نیت او خوشم آمد.(ص175)
- چهارشنبه 9/4/1355: در لبنان هم سوریه محرمانه به دست راستیها کمک فراوان میکند که کلک فلسطینیها را انشاءالله بکنند. در ایران ده تروریست کشته شدند و ظاهراً ستاد اصلی آنها پیدا شده. معلوم میشود با لیبی و فلسطینیها در تماس بوده و هستند.(ص179)
- از جمعه 11/4/1355 تا یکشنبه 20/4/1355: در رکاب والاحضرت همایونی از شوروی بازدید کردیم.(ص180)
- سابقاً هم از شوروی در 1965 بازدید کردهام و در آن تاریخ بود که شاهنشاه با شجاعت عجیبی قرار فروش گاز به شوروی و خرید کارخانه ذوبآهن را علیرغم مخالفت آمریکاییها و انگلیسیها و عموم متفقین اروپایی ما منجمله آلمانیها، امضاء کردند.(صص181-180)
- با همهی پروپاگاندها، من معتقدم شوروی موفق نشده و نخواهد شد که مردم را به رژیم مؤمن کند. به حکومت و کشور خود نژاد اسلاو پایبند است. یک عده هم وسیلهی حزب کمونیست و سیستم امنیتی مخوف NKVD بر گُردهی مردم سوارند و آنها را کالانعام میرانند. ولی از حق نباید گذشت که سرویسهای اولیه را به مردم رساندهاند، مثل سوادآموزی، حمل و نقل، تا حدی مسکن، آب و برق و این بود که باز سفر را بر من تلخ کرد، زیرا به فکر اینکه در مرز تمدن بزرگ، پایتخت کشور ما هنوز خاموشی برق داشته و هیچ سرویس صحیحی، نه آب، نه برق، حتی در پایتخت نتوانیم به مردم بدهیم، واقعاً ننگ است، واقعاً ننگ است. به این دولت بیلیاقت نفرین و لعنت کردم و به هرحال تصمیم گرفتم ظرف امسال به هر صورتی هست کلک این دولت را بکنم، نه این که خودم رئیس دولت بشوم، فقط از جهت خدمت به شخص شاهنشاه. یک همچو حقهباز بیهمهچیز که همهی آبروی ما را به باد داده است... هر الاغی را شاهنشاه به نخستوزیری برگزیند، همینقدر که قدری حمیّت و حقیقت داشته باشد، کافی است که وضع را نجات بدهد. جهان وطن که نمیتواند وطن را آباد کند.(ص182)
- به نظر من استفاده بزرگی که ما از مسافرت والاحضرت همایونی به شوروی بردیم، این بود که با آن چشم حقارتی که والاحضرت همایونی به صنایع شوروی مینگریستند و مثلاً خیال میفرمودند که یک هواپیمای F.14 آمریکایی میتواند چندین میگ 23 شوروی را به زمین بیندازد، دیگر به صنایع شوروی نمینگرند. هیچ صحیح نبود که در فکر والاحضرت نسبت به این خرس گردن کلفت که با یک خرناس میتواند ما را فرو بکشد، چنان نقوشی باشد.(صص183-182)
- سهشنبه 22/4/1355: عرض کردم، یک خبر خوشتری هم برای اعلیحضرت همایونی دارم و آن اینکه خوشبختانه والاحضرت همایونی رویشان به من باز شد و در مسائل خصوصی و جنسی هم با من گفتوگو کردند... شاهنشاه خندیدند و بسیار خوشحال شدند. فرمودند، به هر حال برو فکر کن. عرض کردم، فکر کردهام فعلاً اگر ایشان به چنگ دختر ایرانی بیافتد، ممکن است احساساتی بشوند و کار مشکل بشود. بهتر است دخترهای اروپایی را برایشان راه بیاندازیم. فرمودند، صحیح است، همین کار را بکنید.(صص185-184)
- چهارشنبه 23/4/1355: شش سفیر را که از من وقت ملاقات خواسته بودند پذیرفتم. [اوری لوبرانی] سفیر اسرائیل جزء اینها بود که خبر داد [اسحق] رابین رئیسالوزراء روز جمعه میآید تا به پیشگاه همایونی شرفیاب شود، که فردا به عرض خواهم رساند.(ص187)
- پنجشنبه 24/4/1355: نظر [اکبر] اعتماد را روی کاغذ سفیر آمریکا مطالعه کرده و فرمودند، نه، فکر میکنم آنچه [ریچارد هلمز] سفیر آمریکا خواسته، مهم نیست، به او بدهید.(ص187)
- از شنبه 26/4/1355 تا پنجشنبه 14/5/1355: در سنای آمریکا راجع به فروش اسلحه به ایران به دولت ایراد شد و حتی سناتورها گفتند از بس اسلحه زیاد دادهایم، دیگر خود ما هم نمیتوانیم آن را خوب اداره کنیم و [کابوس مدیریت] managerial nightmare است. اما [هنری] کیسینجر، وزیر خارجه، جواب بسیار عالی و محکمی به آنها داد که اولاً قدرت ایران مربوط به امنیت آمریکا و ضامن امنیت آمریکاست. ثانیاً این قدری هم که در دست گرفتن تشکیلات آن به صورت صحیح اشکال پیش آمده، تقصیر مستشاران خود ماست و حالا هم گروهی را فرستادهایم که اصلاح کنند و به زودی عملی خواهد شد.(ص189)
- جمعه 15/5/1355: ... از من سؤال فرمودند، تازهای نیست؟ عرض کردم، [ذوالفقار علی] بوتو استدعا کرده به کیسینجر بفرمایید که به افغانها جداً بگوید با او کنار بیایند. فرمودند، معلوم بود این کار را میکردیم.(ص190)
- شنبه 16/5/1355: [به] مهمانی که [ریچارد هلمز] سفیر آمریکا به افتخار کیسینجر داده بود، رفتم. به کیسینجر گفتم، جواب شما به کمیتهی خارجی سنای آمریکا دائر بر اینکه فروش اسلحه به ایران ضامن امنیت آمریکاست، بسیار محکم و عالی بود.(ص192)
- مقدار زیادی از عظمت و بزرگی شاهنشاه تعریف کرد و گفت در دنیای امروز از ایشان بزرگتر نداریم و من این مطلب را برای خوشآیند تو نمیگویم، این یک حقیقت است. قدری سفیر آمریکا از طرز کار شاهنشاه و دربار و سرعت آن گفت و کیسینجر گفت، گاهی برای خودم جای تعجب است که جواب پیامهای من زودتر از 16 ساعت به دستم میرسد.(ص192)
- بعد، از اینکه شاهنشاه اعتبار مالی برای مصر در بانکها باز کردهاند تشکر کرد و شمهای از اهمیت مصر در دنیای عرب گفت و اینکه به سادات حالا که به سمت غرب توجه کرده، باید واقعاً کمک شود. گفتم چنانکه میدانید و شاهنشاه هم چندی پیش، قبل از آمدن سادات، به پیام شما جواب فرمودند عایدات نفت ما کم شده، ولی عربستان همه جور مقدورات دارد، چرا آنها کمک بیشتر به مصر نمیدهند. مدتی رهبران سعودی را به باد انتقاد گرفت که چه قدر احمق و نزدیکبین هستند و جز پول [به چیز دیگری] توجهی ندارند و ابداً روشنبین نیستند.(ص193)
- چهارشنبه 20/5/1355: ...در این ضمن تلفن مستقیم شاهنشاه از نوشهر زنگ زد. گوشی را برداشتم، خود شاهنشاه بودند و بسیار عصبانی از اینکه فرمایشاتشان با مخبرین خارجی (آمریکا) تحریف شده و حتی بعضی قسمتها را رادیو ظهر نگفته است. یعنی آن قسمت گروگان گرفتن آمریکاییها در ایران و جواب شاهنشاه. به علاوه اینکه شاهنشاه فرمودهاند ما [تحریم] embargo صدور اسلحه به رودزیا و آفریقای جنوبی را کاملاً رعایت میکنیم. فرمودند، کی من چنین حرفی زدهام؟(صص198-195)
- پنجشنبه 21/5/1355: دو ساعتی با [محمدجعفر] بهبهانیان، معاون مالی دربار به امور مالی و اداری دربار رسیدگی کردم. من همیشه ذخیرهای در دربار دارم. حال هم حدود صد ملیون تومانی پول برای مخارج غیرمترقبه و غیراداری شاهنشاه در ذخیره و گردش نگاه میدارم، ولی موضوع را فقط بهبهانیان و خودم میدانیم، چون اگر به عرض شاهنشاه دریادل که پول در نظر او با خاک برابر است برسد، یک روزه تمام میشود.(ص199)
- جمعه 22/5/1355: ...از اخبار مهم جهان فتح قلعهی تل زعتر فلسطینیها در لبنان وسیلهی راستگرایان مسیحی، تشکیل کنفرانس کشورهای بیطرف در کلمبو، و تمرکز قوای مصر در مرز لیبی است.(ص200)
- شنبه 23/5/1355: فرموده بودند کمیسیونی برای صرفهجویی در دربار تشکیل بدهیم (برحسب امر علیاحضرت شهبانو). عرض کردم، این صورت مسخره پیدا میکند که مثلاً بگوییم به کاخ شاهنشاه گل نیاورند، یا شاهنشاه مهمانی ندهند. اگر نظر مبارک بر یک عمل سمبولیک است اطاعت میکنم، ولی اگر بر اصل صرفهجویی است، یک هزارم تخفیف در کنتراتهای بیربطی که به ده برابر قیمت به [آقای]... یا [خانم]... و غیره و غیره میدهیم (اینها را حسبالامر علیاحضرت شهبانو میدهیم)، مهمانیهای ده سال و پول گل صد سال دربار را تأمین میکند. شاهنشاه خندیدند. فرمودند، به علیاحضرت بگو. عرض کردم چشم، چه فرمان یزدان چه فرمان شاه. من که باکی ندارم. باز هم شاهنشاه خندیدند.(ص202)
- دوشنبه 25/5/1355: عرض کردم، پریروز در نوشهر صحبت از صرفهجویی شد. بعد غلام به این فکر افتادم که امسال برای تولد والاحضرت همایونی یک عدد رولزرویس تقدیم میکنم، نکند احیاناً علیاحضرت شهبانو بفرمایند والاحضرت را به اسراف و تبذیر آشنا میکنم، لازم نیست. آن وقت آبرویی پیش نوکرها برای غلام باقی نمیماند. این است که از حالا خاطر مبارک را آگاه میکنم و جسارتاً اجازه میخواهم. فرمودند، این یک مطلب خصوصی است، به کسی چه ربطی دارد؟ عرض کردم، زیر سایهی اعلیحضرت همایونی خیلی پول دارم. پارسال امر فرمودید پنجاه ملیون تومان زمین به دولت فروختم. وقتی پول دارم نمیتوانم خودم را به گدایی و ننه من غریبم که معمول به ایران است، بزنم.(صص205-204)
- چهارشنبه 27/5/1355: نکته[ای] که اینجا به عرض رساندم، راجع به کتاب سِر دنیس رایت سفیر اسبق انگلیس و دوست من بود که [جمله اهدایی] dedication آن را به عرض رسانده بود. فرمودند، با این [جملهی اهدایی] dedication، ممکن نیست چیز مزخرفی چاپ کرده باشد. عرض کردم، طبق آنچه به غلام نوشته، بیشتر مربوط به دورهی قاجاریه است، ولی اواخر آن را مرتبط با دوران شاهنشاهی پهلوی و طلوع خورشید پهلوی کرده است و به کتاب [آیرونساید] Ironside اشاراتی دارد. اما کودتا را یک مسئلهی تمام ایرانی و اعلیحضرت رضاشاه کبیر را همچنان که هست، یک ایرانی بزرگ که عامل اصلی کودتا بود و یک وطنپرست بزرگ و واقعی جلوه داده است که عمل او تصادفاً منطبق بر منافع سیاسی بریتانیای کبیر آن روز بوده است. عرض کردم، چون هزار نسخه از آن میخریم، میتوانیم اگر شاهنشاه تغییراتی لازم بدانند به او تحمیل کنیم. فرمودند، نه عیبی ندارد. عرض کردم، ولی کتابی که [کرمیت] روزولت (مأمور سیا هنگام برانداختن مصدق) میخواست بنویسد، بسیار مزخرف است و خوب شد با او تماس گرفتیم و تطمیع شد و به ما قول داد حالا که به خرج ما چاپ میشود، هر قسمتی را بخواهیم حذف میکند، اگر هم بخواهیم آن را موقوف میکند (یعنی حقالتألیف مرا بدهید، خود دانید!). شاهنشاه خیلی خندیدند. فرمودند، هرچه لازم است بکن.(ص209)
- شنبه 30/5/1355: فرمودند، راستی به [محمد] باهری بگو (معاون کل دربار که فلسفهی رستاخیز را نوشته) که تمام نوشتههایش مارک کمونیستی دارد و اصطلاح آنهاست. ما میفهمیم! عرض کردم، اولاً در این مورد امر مطاع مبارک خودتان بود که باید روی دست کمونیستها بلند شد و با زبان خود آنها، آنها را کوبید. ثانیاً حالا که مطلب را عنوان میفرمایید، دیگر ناچارم عرض کنم که باهری بین دو صف از حزب گیر کرده یکی همین روشنفکران میباشند، دیگری دستهی فراماسونها. این روشنفکران را باهری، چون به زبان آنها آشناست، اداره کرده و به هر حال با زبان آنها چیزی ساخته که مورد نظر و تأیید شاهنشاه است و خلاصه آنکه همه چیز فدای اصل و فدای کشور است. در صورتی که فراماسونها عقیده دارند که مطلقاً نباید همه چیز را فدای اصل کرد و این نکتهی بسیار مهمی است و فکر میکنم گزارش هم از طرف آنها به عرض رسیده.(صص213-212)
- از یکشنبه 31/5/1355 تا پنجشنبه 4/6/1355: در آذربایجان بودیم. در رکاب شاهنشاه و علیاحضرت شهبانو بسیار خوش گذشت... احساسات مردم واقعاً پرشور و مایهی دلگرمی بود. البته این پیشرفت سریع که مثلاً در تبریز پنجهزار نفر فقط در کارخانههای صنعتی دولتی مشغول باشند، مسئلهی کوچکی نیست و قهراً مسائل دیگر به دنبال میآورد، مثلاً کمی خانه، کمی آب و غیره و غیره که البته با پیشبینی صحیح ممکن بود پیش آمد نکند، ولی به هر حال پیش آمده است. یا نبودن فاضلاب در اردبیل که خیلی مسطح است و آب نزدیک سطح زمین میباشد، مشکلاتی برای خانهها فراهم کرده. کمی راهها و کمی برق و کمی مدارس، مشکلات دیگر هستند و خوشبختانه تمام مورد درخواست مردم میباشند که علامت زندگی و بسیار امیدوارکننده میباشد.(ص213)
- صحبت آمریکا پیش آمد. عرض کردم، امروز صبح شنیدم که کارتر گفته است اگر من رئیسجمهور شدم، سربازانی [را] که از رفتن به جنگ ویتنام سر باز زدند و مورد تعقیب هستند، خواهم بخشید. خیلی تأسف خوردم که زمام کار دنیا به دست چه [عوامفریبهایی] میرسد و وای به حال ما که به آنها ناچار بستگی غیرقابل گسستن داریم، چون راه دیگری نداریم. عرض کردم، این کرهخرها را باید به طویله بست. فرمودند، برای گرفتن رأی میگوید. عرض کردم، اساس مملکت را به هم میریزد. فرمودند، چه باید کرد؟ همین است که هست.(ص215)
- شنبه 6/6/1355: صبح شرفیاب شدم. متأسفانه شاهنشاه را سرحال نیافتم. تا خواستم سؤال کنم برای چه، فرمودند، صبح امروز تروریستها سه نفر مستشاران آمریکایی ما را کشتند.(ص216)
- سفیر آمریکا را بخواه و به او بگو ما فکر میکنیم این ترور به تحریک کمونیستها باشد و میخواهند از سؤال احمقانهی کمیتهی سنای آمریکا سوءاستفاده بکنند. به این معنی که وقتی آنها بگویند ممکن است آمریکاییهای مقیم ایران یک روزی [گروگان] hostage بشوند، اینها میخواهند این مطلب را با ترور بازی و استعمال اسلحه در ذهن مردم آمریکا به کرسی بنشانند و آنوقت که افکار عمومی بالا گرفت، خواه ناخواه کنگره از معامله با ما خودداری کند... اما مطلب قابل توجه اینکه [سازمان اطلاعاتی]intelligence اسرائیل، پس از مذاکرات کمیتهی خارجی سنا، به ما اطلاع داده بود که منتظر چنین قضیه[ای] باشید و ترور چند نفر آمریکایی در ایران صورت خواهد گرفت. من از کار آنها حظ کردم.(ص217)
- سفیر انگلیس را پذیرفتم قدری کارهای تجارتی، منجمله ساختن کارخانهی اسلحهسازی اصفهان که [هزینهاش] سر به جهنم خواهد زد، با من مذاکره کرد. به او گفتم در مورد کار اصفهان باید ما مطمئن شویم که شما کلاه سر ما نمیگذارید. این صورت مخارجی که میدهید، وحشتناک است. چه طور یک عملهی فیلیپینی که آوردهاید در روز یک کیلو گوشت میخورد، کاری که هفتصد هشتصد ملیون پوند خرج برمیدارد، چه طور ممکن است این قدر بیمحابا خرج کرد؟(ص218)
- دوشنبه 8/6/1355: گزارشات محرمانهی اینتلیجنس سرویس را خلاصه کرده بودم، تمام را عرض کردم. چنانکه سابقاً نوشتهام، خلاصهی این گزارشات را در خاطرات نمیگذارم. کسی چه میداند؟ شاید پیش از پنجاه سال این یادداشتها به دست کسی بیفتد، ممکن است روابط کشور ما را با خیلی از کشورها [و یا با اشخاص] به هم بزند.(ص221)
- به کارهای جاری رسیدم. منجمله [جان لیندزی] Lindsay شهردار اسبق نیویورک را دیدم که دنبال [معامله] business است. اشخاص مختلفی را در منزل پذیرفتم، منجمله دکتر [منوچهر] گودرزی که گزارش کار مشترک تبلیغاتی ایران و اسرائیل را بشنوم.(ص222)
- سهشنبه 9/6/1355: کار سوئیسیها را عرض کردم که نمایندهی ساواک را که تیتر دیپلماتیک داشته از سوئیس اخراج کردهاند (دیروز هم عرض کرده بودم). فرمودند، یکی نیست از سوئیسیها بپرسد شما که میدانید این [شخص] با عوامل خود شما کار میکرد، این حرکات چیست؟(ص223)
- چهارشنبه 10/6/1355: عرض کردم، همانطور که پیشبینی میفرمودید، مقالهی اکونومیست بسیار بد بود. شاید هفتاد درصد آن بد و 30% خوب بود. فرمودند، میدانستم این پدرسوخته [دیوید هاوزگو] Housego و [اریک پیس] Eric pace مال نیویورک تایمز، یا با ما دشمنی مخصوص دارند و یا دستور دارند. مثلاً اریک پیس هر وقت دربارهی ایران مینویسد، کلمهی دیکتاتوری یا سلطنت مطلقه را استعمال میکند.(ص224)
- پنجشنبه 11/6/1355: صبح در منزل دکتر [رضا] فلاح را دیدم که راجع به مذاکرات دربارهی معاملهی پایاپای نفت در برابر اسلحه و هواپیما گزارشی به من داد. یک قسمتی پیش رفته و یک قسمتی عقب است.(ص225)
- بعد عرض کردم، [سِرانتونی پارسونز] سفیر انگلیس پیش [همایون] بهادری معاون غلام بود و خیلی از مقالهی اکونومیست ناراحت بوده است و گفته گوش این مردکه هاوزگو را خواهد کشید. فرمودند، چه طور؟ فکر نمیکنم بتواند.(ص226)
- فرمودند، من یک مطلب مهمتری گفتم و آن این بود که اگر آمریکا با فروش اسلحه به ما موافقت نکند، معلوم میشود با روسها دنیا را تقسیم کردهاند. عرض کردم، البته فرمایش بسیار مهمی است، ولی چه خوب میبود این کار را میکردند و همه راحت میشدیم و از تهیهی اسلحه فارغ. فرمودند، اگر ما را به روسها میدادند چی؟ عرض کردم، خیلی بعید است که آمریکاییها راضی بشوند این سد و این زنجیر ترکیه- ایران شکسته شود. فرمودند، معلوم نیست اگر قرار تقسیم شود، چه بکنند. مگر انگلیسیها ایران را با روسها تقسیم نکردند.(صص227-226)
- مقالهی دیگری از نیویورک تایمز به نظر مبارک رساندم که آن هم خیلی زننده، ما را کشوری پلیسی و زجردهندهی مردم معرفی میکند. عرض کردم، به تدریج ما حقایق را در جراید دیگر خواهیم گفت. فرمودند، فکر نمیکنم موفق بشوید.(ص227)
- نامه [ای] از [احسان] یارشاطر، دوست من، به رئیس [سازمان عفو بینالمللی] Amnesty در خصوص دکتر [رضا] براهنی که ادعا میکند در ایران به او زجر دادهاند، رسیده بود، به نظر مبارک رساندم. عرض کردم، ملاحظه میفرمایید یک نفر آدم فهمیده چه میتواند بکند. خیلی با دقت، دو دفعه خواندند. فرمودند، بسیاربسیار خوب است، باید این [نامه] در جراید آمریکا منعکس شود.(صص228-227)
- دوشنبه 15/6/1355: عرض کردم، هرچه محصول خوب باشد، پول هم زیاد است، مردم میخرند و میخورند و لازم است یک نکته[ای] را به عرض مبارک برسانم که در این ماه رمضان در شهر، نه گوشت، نه مرغ، نه تخممرغ، پیدا میشود و این بسیار بد است. فرمودند، آخر میخرند و احتکار میکنند. عرض کردم، اگر برنامهای باشد و مردم اطمینان پیدا کنند که آنچه به دستشان میرسد، دنباله دارد، هیچکس احتکار نمیکند.(ص235)
- فرمودند، این عیب ما شرقیهاست و منحصر به ایران هم نیست. حالا پدرسگ فرنگی به ما میگوید چرا دموکراسی ندارید. یا همین الان، اگر من کنار بروم و بگویم خودتان یک رئیسجمهور انتخاب کنید، سیوپنج ملیون نفر، سی و پنج ملیون رأی مختلف خواهند داد، یعنی هرکس خودش را رئیسجمهور خواهد دانست و به خود رأی خواهد داد. دیدیم که پاکستان و کویت و هند و همهی اینها که میخواستند تقلید دربیاورند، 180 درجه عقبگرد کردند. عرض کردم، با این تفاوت که اعلیحضرت همایونی با جرأت و جسارت آنچه در دلتان است و به مصلحت ملت تشخیص میدهید، بدون رودربایستی میفرمایید و آنها میخواهند مردمشان را گول بزنند.(ص236)
- بعد عرض کردم، یک خبر خیلی خیلی محرمانه از منابع انگلیسیها شنیدهام که به عرض میرسانم. آن این است که منابع پنتاگون به کمپانی ژنرال دینامیک سازندهی هواپیمای F.16 فشار آوردهاند که باید قیمتها را دو برابر برای ایران حساب بکنی و بگویی که حساب سابق ما اشتباه بوده، به علاوه انفلاسیون در قیمتها تأثیر گذاشته. چون ایران خیلی علاقهمند به این هواپیماهاست، هر قیمتی بدهید، میخرد. شاهنشاه خیلی به فکر فرو رفتند. بعد فرمودند، در دل خودم هم چنین شکی پیدا شده بود که به تو گفتم از سفیر آمریکا بپرس قیمت جمعی که برای هواپیماها به کنگره گفتهاند، برای 160 عدد یا برای 300 عدد است. اما ما از اینها کاغذ داریم که هر هواپیما را 5/6 ملیون دلار گفتهاند، چهطور حالا زیرش میزنند و میگویند هر هواپیما 18 ملیون دلار، از سه برابر هم بیشتر. عرض کردم، همینکاری است که در مورد destroyer [ناوشکنهای]Spruance کردند که قیمت یک دفعه از 280 ملیون دلار برای شش عدد، به 600 ملیون دلار رسید و ما هم خریدیم. قطعاً در آنجا هم پنتاگون نظر داشته که زودتر ته حساب پولهای نفت را بکشد بالا. شاهنشاه خیلی فکر کرده و فرمودند، تو مثل اینکه فراموش کرده بودی به سفیر آمریکا بگویی که قیمت ما باید یا FMS یا قیمتی که به اعضای ناتو فروختهاید، باشد. عرض کردم، همینطور است. FMS را که گفتم ولی قیمت ناتو را نگفتم (شاهنشاه به من نفرموده بودند، ولی نخواستم عرض کنم که این نکته را به من نفرمودید). فرمودند، این را هم بگو.(صص237-236)
- چهارشنبه 17/6/1355: صبح شرفیاب شدم و به تفصیل مذاکرات با سفیر اسرائیل را به عرض مبارک رساندم. ابتدا قسمتهای خوب را عرض کردم. آن اینکه یانکلوویچ که کارهای تبلیغاتی ما را در آمریکا قرار است اداره بکند و مشاور ماست (از طرف اسرائیلیها معرفی شده)، مشاور تبلیغاتی کارتر شده است. دیگر اینکه [دراک] Druck هم که قرار است کارهای اجرایی ما را باز در تبلیغات اداره بکند، مشاور تبلیغاتی فورد شده است. شاهنشاه خندیدند. فرمودند کار فرمانفرما را کردهاید که هر پسرش را رابط یک سفارتخانهی خارجی میکرد.(صص240-239)
- عرض کردم، سفیر [اسرائیل] میگوید شما دو جور باید عمل کنید، یکی [در زمینهی سیاسی] Politics است و یکی درست کردن [چهره] image، موضوع [چهره] را آسان میشود درست کرد و با همین وسائل ارتباط جمعی یا به اصطلاح امروز، رسانههای گروهی، میتوان تاحدی عمل کرد، ولی عمل [سیاسی] Politics احتیاج به lobbying دارد و شما در این قسمت خیلی ضعیف و حتی صفر هستید و در [کنگرهی آمریکا] Capitol Hill از ایران خبری نیست. سفیر شما خیال میکند با چند تا مأمور بزرگ وزارت خارجه یا خود کیسینجر ارتباط داشتن، موضوع را حل میکند، ولی اینطور نیست.(ص240)
- بعد مذاکرات با سناتور [برچبی] را به تفصیل عرض کردم که چه اندازه مفتون عظمت شاهنشاه شده بود و میگفت چنین لیدری در جهان امروز نیست و من هم به تفصیل در حضور همهی مهمانها و حتی سر شام وضع حساس ایران را در این منطقه برای او تشریح کردم و گفتم اگر بر فرض شما به ما اسلحه ندهید، از جای دیگر میخریم، ولی باز هم یک حقیقت باقی میماند که همین اسلحه در راه حفظ منافع غرب و جریان نفت به کار خواهد رفت و حتی حفظ پاکستان و افغانستان و جلوگیری از نفوذ شوروی به سمت اقیانوس هند. خیلی تحت تأثیر قرار گرفت و بعد از شام، سفیر آمریکا به من تبریک گفت.(ص241)
- جمعه 19/6/1355: ...عصری [اوری لوبرانی] سفیر اسرائیل را پذیرفتم و در مورد امری که شاهنشاه فرموده بودند، مجدداً با او صحبت کردم و نقشه کشیدیم که چه جور برای تصویب خرید اسلحه، ما متفقاً در سنای آمریکا عمل کنیم. او به من گفت فردا که وزیر دفاع ما [شیمون]پرز شرفیاب میشود، خوب است که شاهنشاه اظهاری در این زمینه به او بفرمایند. آنوقت دست من خیلی قویتر میشود.(صص246-245)
- یکشنبه 21/6/1355: ...عرض کردم که واقعاً [پیکار]Campaign بزرگی علیه ما در همه جای آمریکا و حتی اروپا شروع شده و نمیدانم چرا به این شدت؟ تعدادی روزنامهها را از نظر مبارک گذراندم که اغلب بسیار بد بود. چند نمونه را اینجا میگذارم. فرمودند، کار یهودیها باید باشد. عرض کردم، دلیل ندارد. فرمودند، آخر نیویورک تایمز و واشینگتن پست و تایم همه به وسیلهی یهودیها اداره میشود. عرض کردم، چه نفعی در این کار دارند؟ بیشتر باید کار روسها باشد و افکار سادهلوحانهی خود آمریکاییهای احمق که آلت دست دوم تبلیغات شوروی قرار میگیرند. فرمودند، این هم ممکن است درست باشد.(ص248)
- سهشنبه 23/6/1355: ...وضع جراید آمریکا را عرض کردم که شدیداً به ما حمله میکنند، باید یک مطلبی در بین باشد. عرض کردم، آمریکاییهای احمق تحت تأثیر غیرمستقیم تبلیغات شوروی هستند که نمیخواهند ما اسلحهی آمریکایی بخریم. حال آنکه اینها باید یک نان تصدق بدهند و یک نان بخورند و دعا کنند که ما اسلحهی آنها را بخریم و متکی به آنها باشیم. فرمودند، تبلیغات روسها بسیار قوی است و آمریکاییها بسیار احمق. این دو که با هم جور شد، نتیجهاش همین میشود که سنا و روزنامه و تلویزیون همه و همه، برعلیه منافع خودشان حرف بزنند.(ص249)
- والاحضرت اشرف باز مستقیماً پولی از دولت برای مخارج سفر انگلستان خودشان خواستهاند. شاهنشاه بسیار اوقات تلخ شدند. فرمودند، ابلاغ کن هر والاحضرتی چنین غلطی کرد، شدیداً تنبیه خواهد شد.(ص250)
- چهارشنبه 24/6/1355: صبح [اوری] لوبرانی سفیر اسرائیل [را] پذیرفتم و در خصوص فروش اسلحهی آمریکا به ایران که قرار بود اسرائیلیها هم lobbying بکنند، گزارش او را شنیدم. میگفت تصور نمیکند که در کنگره موضوع رد بشود و قطعاً تصویب خواهد شد، ولی برای آینده لازم است همکاری نزدیک بین اسرائیل و ایران باشد.(ص252)
- از اینکه [شیمون پرز] وزیر دفاع چه قدر تحت تأثیر اعلیحضرت همایونی قرار گرفته است، صحبت کرد. میگفت،[وزیر دفاع] میگوید ایشان در دنیای امروز بزرگترین لیدری هستند که من میتوانم سراغ بگیرم.(ص252)
- عرض کردم، ناچارم به عرض خاکپای مبارک برسانم اگر شاهنشاه [دکترینی] doctrine برای حزب رستاخیز میخواهند همین که باهری نوشته، کمال مطلوب است. آنکه طرف باهری نوشته است، صبح غلام خواندم. به مقاله برای روزنامه بیشتر شبیه است. به علاوه غلام اطلاع دارم که باهری و همکارانش بیش از هزار ساعت روی آن کار کردهاند و تمام جزئیات دیالکتیک و غیر دیالکتیک در آن ملاحظه شده... بالاخره فرمودند، مبتکر انقلاب منم و من میخواهم آنچه در دل من هست پیاده شود، نه آنچه در فکر محدود باهری و همکارانش میگذرد. عرض کردم، این مطلب دیگر است. شاهنشاه که خودتان را آزاد از ایسم اعلام فرموده و شناساندهاید، چه مانع دارد که این کار را هم بفرمایید. ولی اگر بخواهید به جنگ ایسمها بروید، آن دیگر لازمهاش همین مقدمات و همین حرفهای "عن " تلکتوئلهاست! قدری خندیدند.(ص253)
- جمعه 26/6/1355: ...از ساعت 10 صبح تا یک بعدازظهر شرفیاب بودم. آنقدر مسایل دقیق و محرمانه برای من روشن شد که وقتی مرخص شدم، مثل اینکه در آسمانها پرواز میکنم، مست مست بودم.(ص254)
- قسمت مهمی از این مصاحبه در نطق آیندهی من خواهد آمد ولی آن قسمتهایی که نخواهد آمد و نمیتواند بیاید، دراینجا قول میدهم که برای ضبط در تاریخ و شناساندن این مرد بزرگ خواهم نوشت.(ص255)
- امروز به من میفرمودند، کسی چه میداند؟ اگر موفقیتهای من نبود (و فرمودند که نمیخواهم خودستایی کنم، فقط به تو میگویم)، نه تنها از خانوادهی پهلوی و تمام زحمات و مشقات پدر من اسمی نمیبود، ایران هم نمیبود. زیرا اگر من در غائله پیشهوری و فتنهی مصدق از بین رفته بودم، حزب توده بر ایران مسلط میشد و کشور دموکراتیک ایران به زعامت شوروی به وجود میآمد. انگلیسیها و آمریکاییها هم قسمتی از جنوب ایران را اشغال میکردند. بعد جنگ شمال و جنوب درمیگرفت و ممکن بود قسمتهای نفتخیز در دست غرب باقی بماند، ولی به هر صورت دیگر ایرانی وجود نمیداشت. و من اینجا باید به تو بگویم که آنقدر آمریکاییها و انگلیسیها با من [دودوزه] a chevalبازی کردند که صدمهی این کار هزاران بار عظیمتر از حملهی مستقیم شوروی به من بود. اینها به خیال خودشان روی چند اسب شرطبندی میکنند و این با اطلاع ناقص آنها از کشور، بخصوص از طرف آمریکاییها، کشنده است.(صص256-255)
- در آخر جلسه با قدری تأمل از من سؤال فرمودند، [هوشنگ] نهاوندی، رئیس دانشگاه تهران، عضو فراماسون است؟ عرض کردم، خیلی مشهور است، ولی یقین ندارم و نمیتوانم بیجهت کسی را متهم سازم. فرمودند، تحقیق کن.(ص256)
- شنبه 27/6/1355: امر فرمودند نامهای به اردشیر [زاهدی] بنویسم و یادآوری کنم که باید با اسرائیلیها تماس داشته باشد، ولی امر فرمودند نامه را با دست ننویسم. ماشین کنم و علیحده در پاکت بگذارم.(ص257)
- یکشنبه 28/6/1355: کارهای جاری را عرض کردم. منجمله گزارش [محمد] باهری را که عرض کرده بود جلسه از طرفین دعوای تدوین فلسفهی حزب، همه روزه در دفتر خودش تشکیل خواهد شد و طرح نهایی را به عرض مبارک خواهند رساند و نخستوزیر را هم در جریان خواهند گذاشت. سؤال فرمودند که باهری حرفهای مرا قبول کرد؟ عرض کردم، فرمودید مبتکر انقلاب منم و من میدانم که چه باید پیاده بشود. دیگر در قبال این فرمایش چه میتواند بگوید؟(ص258)
- دوشنبه 29/6/1355: ...چند تلگراف خارجی و چند روزنامهی خارجی، منجمله نیویورک تایمز که این دفعه لااقل مقالهی دفاع از فروش اسلحه به ایران را هم چاپ کرده، به عرض مبارک رساندم. عرض کردم، امان از این [ا]حمق آمریکایی و جامعهی آمریکایی! مردکه پدرسوخته پول میگیرد، از منافع او دفاع میشود، ما به اسلحهی او متکی میشویم و باز هم مخالفت دارد. این چه جامعهایست؟ یک جنگل مولا.(ص260)
- سهشنبه 30/6/1355: عرض کردم، خانم [فریده] دیبا میخواهند به رومانی بروند، اجازه مرحمت میفرمایید مخارج سفر و هدایا و غیره حاضر کنیم؟ خندیدند و فرمودند، البته، درویش خانم حالا میخواهند بروند پیش خانم اصلان که جوان بشوند! (خانم اصلان خانمی است در رومانی که ادعا میکند دواهایی میدهد که شخص را جوان میکند).(ص262)
- شنبه 3/7/1355: خوشبختانه خبرهای خوشی داشتم. منجمله که کمیتهی سنای آمریکا فروش اسلحه را به ایران تصویب کرد. به عرض رساندم وضع مردم بیرجند بسیار عالی است. بعد هم عرض کردم با سفیر آمریکا هم که از همه جا ضمن این 34 ساعت صحبت میکردم، واقعاً اخلاص کیش اعلیحضرت همایونی شده است. نامهای به من داد که در خصوص تبلیغات غلط آمریکا باید فکری کرد.(ص264)
- عرض کردم، یکی از خانمهایی که کتاب بنفشهی سیاه را در مورد نجات آذربایجان به رشتهی تحریر آورده، از کمونیستهای دو آتشه بود، امروز جزء نویسندگان کتابهای ما که به مناسبت پنجاهمین سال سلطنت پر برکت پهلوی است، شرفیاب خواهد شد. خندیدند. فرمودند، آخر نمیگوید چرا این کتاب را نوشته است؟ عرض کردم، میگوید برای استغفار!(ص265)
- راجع به مسافرت به ولایات، عرض کردم با این گرفتاری شاهنشاه، در امسال به همه جا نمیرسید. فرمودند، به هر حال سعی خواهیم کرد. عرض کردم، عملاً ممکن نیست. فرمودند، خوب هرچه بماند به اول سال آینده موکول شود.(ص265)
- دوشنبه 5/7/1355: امروز در رکاب مبارک همایونی به همدان آمدیم. برنامهی بازدید استان همدان و کرمانشاه و ایلام در برنامهی امسال جشنهاست. احساسات مردم بسیار عالی و وضع آنها بسیار عالیتر بود. تقریباً آدم فقیر در بین مستقبلین ندیدیم.(ص267)
- ضمناً به من فرمودند، به تو خبر خوشی بدهم که خود شهبانو به من گفتند باید برای ولیعهد فکر سرگرمی کرد، دارد پسر بزرگ میشود و باید به احتیاجات انسانی و طبیعی او توجه کرد.(ص268)
- سهشنبه 6/7/1355: عصری، قبل از ورود موکب مبارک، به کرمانشاه برگشتم. شاهنشاه ساعت 30/4 ورود فرمودند. استقبال مردم از موکب همایونی بیسابقه بود. من که چنین چیزی کمتر دیده بودم. سر شام باز هم فقط ایادی و من بودیم. شاهنشاه از استقبال امروز راضی بودند و فرمودند، عجیب اینجاست که وقتی وضع اجتماعی ما در اوج اعلاست، آخوندها بیش از همه تملق میگویند. دیدی در مدخل عمارت چه چیز میگفتند؟(ص269)
- چهارشنبه 7/7/1355: دیدن تیپهای مجهز زرهی در کرمانشاه و شاهآباد و کرند واقعاً مایهی غرور میشود. خدا به شاهنشاه عمر بدهد. در زیر گردنهی پاتاق خطوط دفاعی مورد بازدید قرار گرفت. من به عرض رساندم که فقط دو متر خاک روی این خطوط جلوی نفوذ بمبهای سنگین را نمیگیرد. فرمودند، به نظرم صحیح میگویی. عرض کردم، وسط دره و پای گردنه به این عظمت دیگر این چه فایده دارد؟ فرمودند، برای دفاع و پشتیبانی خطوط دورتر غربی میباشد. من درست نفهمیدم، ولی دیگر خجالت کشیدم جلوی افسران باز هم جسارت کرده، حرف بزنم.(ص269)
- پنجشنبه 8/7/1355: روی همرفته، سفر بسیار عالی بود. دراینجا یک نکته هم مرکوز ذهن همایونی شد که برای کشاورزی باید فکر اساسی کرد. اینها که تا حالا شده، کافی نیست و کشاورزی همه جا رو به تنزل است زیرا کار کشاورزی صرف نمیکند. برای پایینآوردن حقّابهها و قیمت برق پمپهای آب و کود ارزان و قیمت بیشتر محصولات کشاورزی، دائماً در فکر بودند و تراوش میشد.(ص271)
- شنبه 10/7/1355: بعدازظهر در رکاب مبارک به دانشکدهی فرماندهی ستاد نیروی هوایی رفتیم. واقعاً خوب بود و شاهنشاه نطق فرمودند که در روزنامهها منتشر نخواهد شد. ولی فوقالعاده مهم بود. اول اشاره کردند که اگر در سابق در نیروی هوایی حیف و میلهایی میشد، از این جهت بود که ما به هر قیمت میخواستیم کار را پیش ببریم و ناچار چنین کاری ریخت و پاش دارد (ولی البته اشاره به مسائل دیگری بود) و از این به بعد جلوی این کار را خواهیم گرفت و نباید بشود. دیگر اینکه شما از هیچ دانشکدهی نیروی هوایی نباید سطح پایینتری داشته باشید، چون عیناً از همان وسایل استفاده میکنید و این که فرمانده دانشکده میگوید ما بعدها باید به سطح آنها برسیم، حرف بسیار غلطی است.(صص273-272)
- یکشنبه 11/7/1355: نامهی اردشیر [زاهدی] را در خصوص رابطه با اسرائیلیها به عرض رساندم. شاهنشاه خندیدند. فرمودند، به هر حال این مطالب را به سفیر اسرائیل بگو. همچنین نامهی دیگری از مذاکرات [داریوش] همایون با اسرائیلیها فرستاده بود که گفتم دفتر مخصوص به تو بدهد. آن را هم با سفیر اسرائیل مذاکره کن.(ص279)
- فرمودند، بگو، ولی به خواهرم بنویس، خانمجان، آن نامه 7 صفحه[ای] شما به دست من (اعلیحضرت همایونی) رسیده، شما که عقب پول میگردید و میخواهید که من شما را واسطهی معاملات قرار بدهم، چرا اموال خودتان را وقف میکنید؟ مگر خیال میکنید میتوان مردم ایران را گول زد؟(ص280)
- دوشنبه 12/7/1355: عصری [والری] ژیسکار [دستن] وارد شد. قبلاً مصاحبهی بسیار عالی در مورد اعلیحضرت همایونی با مخبرین ایرانی کرده بود.(ص283)
- سهشنبه 13/7/1355: عرض کردم، [ویلیام] سایمون وزیر خزانهداری آمریکا هم شدیداً به ترقی قیمت نفت حمله کرده است. فرمودند، نباید اعتنا کرد. ما باید کار خودمان را بکنیم. او هرچه میخواهد عوعو کند. عرض کردم، کتاب مؤسسهی استوک بالاخره بدون غلط از چاپ خارج شد، ولی آن مسئله نژاد آرین که شاهنشاه زیاد تأکید فرموده بودید، محض خاطر اینکه مد روز نیست، قابل حذف کردن نبود.(ص286)
- بعد هم سفیر اسرائیل را خواستم و جریان تماس اردشیر [زاهدی] را با سفیر اسرائیل در واشینگتن به او گفتم. او مسألهای به من گفت که حائز اهمیت بود. آن اینکه کیسینجر برای دفاع از فروش موشک ماوریک به عربستان سعودی از آنها قول گرفته است که در افزایش قیمت نفت، سخت مخالفت و پافشاری کنند (شاید این مطلب را برای به هم زدن روابط ما با عربستان میگوید).(ص286)
- پنجشنبه 15/7/1355: سرشب اردشیر [زاهدی] با من صحبت کرد که [جیمی] کارتر در مصاحبهی تلویزیونی به ایران پریده و گفته دلایل [جرالد] فورد برای فروش اسلحه به ایران، مسخره است. ولی فورد جواب سخت داده.(ص289)
- یکشنبه 18/7/1355: وال استریت جورنال مقاله[ای] در طرفداری از ما داشت که باعث تعجب بود.(ص295)
- شب در منزل دو ساعتی با [غلامرضا کیانپور] وزیر اطلاعات راجع به تبلیغات خارج از کشور و وضع بد امروز ما در مطبوعات جهان گفتگو کردم و گزارشی تنظیم کردیم که من به عرض برسانم. منوچهر گودرزی رابط ما با اسرائیلیها هم بود، ولی وزیر اطلاعات و هیچ کس از این مسأله خبر ندارد. گودرزی خودش اسرائیلی یا جهود نیست، حسبالامر شاهانه این مسئولیت را قبول کرده است.(ص296)
- دوشنبه 19/7/1355: [رضا] فلاح گزارش بسیار خوبی در مورد منطق و انضباط اضافه کردن قیمت نفت عرض کرده بود که باید با تنزل قیمت پول سنجیده شود، نه معیارهای دیگر. به دقت ملاحظه کرده بعد فرمودند، به [جمشید] آموزگار (وزیر کشور که سابقاً وزیر دارایی بود و هنوز کارهای اوپک را تحت نظر دارد) و هوشنگ انصاری وزیر اقتصاد بده، ببینند.(صص297-296)
- از سهشنبه 20/7/1355 تا یکشنبه 25/7/1355: در بیرجند بودم. [از] اعلیحضرت همایونی و علیاحضرت شهبانو و تمام فرزندان به علاوه والاحضرت شاهدخت فاطمه و نخستوزیر و سرکار بانو فریده دیبا و پنجاه نفر مهمان دیگر، دوستان علیاحضرت شهبانو، پذیرایی بسیار خوب به عمل آمد. طوری که واقعاً همه تحت تأثیرقرار گرفته بودند.(ص300)
- فرمودند، این مردکه مایک والاس مخبر CBS باز هم با یک کینهتوزی عجیب و غریبی با من مصاحبه کرد و من هم ناچار به او گفتم آمریکا اسیر جهودهاست زیرا کارتر که به ما حمله در مورد خرید اسلحه [میکند]، تحت تأثیر جهودهاست. عرض کردم، اینکه با همکاری تبلیغاتی ما جور درنمیآید. فرمودند، به جهودها توضیح بده که ناچار شدم و باید در قبال پدرسوختگی این پسره، این مطالب را میگفتم.(صص302-301)
- دوشنبه 26/7/1355: اجازه گرفتم چهارشنبه، برای تعمیر دندان خودم، تا روز شنبه به زوریخ بروم.(ص303)
- سهشنبه 27/7/1355: صبح شاهنشاه به نمایشگاه بینالمللی تشریف بردند... چیزی که چشمگیر است این است که قسمت ایران هم کاملاً خودنمایی میکند و شاهنشاه بخصوص [نزدیک دو ساعت] وقت خودشان را در این قسمت گذراندند و از صنایعی که باید در آینده کشور را نگاه دارد و جانشین عایدات نفت شود، خیلی عمیق بازدید فرمودند و دستورات اکید در تقویت آن صادر کردند، مثل مس، پتروشیمی، ماشینسازی، اتومبیلسازی، ذوبآهن و غیره. خدا او را حفظ کند که یک لحظه از عظمت حال و آیندهی ایران غافل نیست.(ص305)
- والاحضرت شاهدخت فاطمه، خواهر اعلیحضرت، استدعا کرده بودند که یک جت بوئینگ 707 ارتشی، ایشان و سرکار فریده خانم دیبا را با هفتاد هشتاد نفرخانم به مشهد ببرد که در غبارروبی ضریح مطهر شرکت بکنند... آنقدر شاهنشاه عصبانی شدند که من کمتر چنین چیزی دیده بودم... فرمودند مگر هواپیماهای ارتش بیکار هستند که باید ...های بازنشسته را برای استغفار به مشهد ببرند؟(صص306-305)
- از اخبار مهم داخلی، انتخابات انجمنهای شهرداریها در کشور است که امسال با آزادی نسبی بیشتری جریان پیدا کرد (البته با معرفی کاندیدها از طرف حزب، اما کاندید بیش از عده لازم، که در حقیقت بین کاندیدها رقابت بشود). ولی در تهران مردم خیلیخیلی کم استقبال کردند و مجموعاً بیش از شصت هفتاد هزار نفری برای رأیدادن اسمنویسی نکردند که خیلی از یک شهر پنج ملیون نفری خلاف انتظار است. چون این دفعه حزب برای رأی دادن مردم فشار نیاورده بود و معلوم شد که واقعاً مردم بیتفاوت هستند که بسیار بد است و قابل تحمل نیست.(ص307)