چهارشنبه 17/10/54: ...عرض کردم، پریشب علیاحضرت شهبانو تلفن فرمودند و یک ملیون و نیم تومان در دو چک خواستند که حضور مبارکشان تقدیم کردم. فرمودند، عیبی ندارد... امروز عصر سفیر اسرائیل را هم برای چند دقیقه پذیرفتم. در مورد مطالبی که [ایگال] الون، وزیر خارجه، با شاهنشاه صحبت کرده بود، سؤالاتی داشت که آیا اوامری صادر فرموده‌اند؟ من گفتم خبر ندارم منجمله این که لوله نفت ایران و اسرائیل در خاک اسرائیل، به علت [دمپینگ] اعراب ضرر می‌دهد. آیا امر فرموده‌اند به شرکت آن (شرکت مختلط ایران و اسرائیل) [یارانه] داده شود؟(صص417-415)
- یکشنبه 21/10/54: ...عرض کردم، قرارداد شرکت انگلیسی کاستین، در چاه‌بهار، برای ساختمانهای عادی، غارت است، که ما با آنها منعقد می‌کنیم. یعنی آنها ما را غارت می‌کنند. به دقت گوش دادند، ولی چیزی نفرمودند... فرق معامله در حدود 600 ملیون دلار است. شاید چون انگلیسیها واسطه عمل اضافه استخراج نفت شده‌اند، و شاهنشاه فکر می‌فرمایند که در این جا کمک بکنند، می‌خواهند این لقمه را به آنها بخورانند... قدری راجع به ثروت مرحوم ارتشبد [محمد] خاتمی مذاکره شد. ارقامی که در نظر مبارک بود، به نظر من خیلی مبالغه‌آمیز به عرض رسیده بود، حدود 100 ملیون دلار. ولی معمولاً شاهنشاه بدون مطالعه و تعمق چیزی نمی‌فرمایند.(صص422-421)
- دوشنبه 22/10/54: ...در خصوص امور داخلی هم باز نسبت به ثروتث مرحوم ارتشبد خاتمی فرمانده سابق نیروی هوایی و سوءاستفاده‌های نیروی دریایی مذاکره شد. به عرض رساندم، مثل این است که از هر کس که می‌پرسم، خود بیچاره فرمانده نیروی دریایی سؤاستفاده نکرده، فقط بی‌لیاقتی نشان داده است که زیردستان سوءاستفاده بکنند... والاحضرت ثریا عریضه تقدیم کرده و استدعای خانه در پاریس کرده بودند. امر فرمودند ترتیب آن را بده.(ص429)
- سه‌شنبه 23/10/54: ...بعد راجع به چند شبکه خرابکاری که در شمال کشف شد، فرمودند، خیلی عجیب است که اینها با این سرسختی می‌جنگند. حتی زنها شدیداً دفاع می‌کنند و کشته می‌شوند و مردها معمولاً قرص سیانور زیر دندان دارند و خودشان را از بین می‌برند. فرمودند، در کشوری که همه چیز هست و همه کس می‌تواند پول بدست بیاورد و کار پیدا کند و کارگر و متخصص کم داریم، چه طور این عمل می‌شود؟ عرض کردم، اینها [دچار تعصب عقیدتی] شده‌اند... عرض کردم دختر نوکر خودم را برای معالجه به آلمان فرستادم. یک سال در آن‌جا ماند، تا کاملاً معالجه شد. صد هزار تومان خرجش کردم، وقتی آمد، کمونیست بود و دشمن خودم، که این پول را از کجا آورده‌ام که خرجش کردم... عرض کردم در جریان جشنهای 2500 ساله، من مخصوصاً به این نکته توجه کردم و هزار نفری که آماده رژه کردیم، ظرف یک سال، هر روز دو ساعت، تاریخ درخشان گذشتگان را برای آنها می‌گفتیم و ملاحظه فرمودند که سرباز هخامنشی یا سرباز صفوی یا افشار، عیناً با غرور و افتخار همان ادوار رژه رفتند. شاهنشاه فرمودند، بسیار صحیح است و همین حالا در ارتش، منحرفین پیدا شده‌اند که البته شدیداً پیگیری می‌شود. عرض کردم، پی‌گیری لازم است، ولی از آن لازمتر، پیش‌گیری است.(صص432-430)
- شنبه 27/10/54: ...شاهنشاه سرحال بودند. از دکتر اقبال اطلاعات مفصلی راجع به تخلفات کنسرسیوم نفت در قرارداد خواسته بودند که با کمال بیچارگی و بی‌اطلاعی از روی یادداشتهای پراکنده جواب عرض می‌کرد... فرمودند، چیز غریبی است، دکتر اقبال برای مذاکرات امروز، فلاح را خبر نکرده بود، من گفتم بیاید. بعد فرمودند، واقعاً نظرات خصوصی چه قدر در کارهای کشوری دخالت می‌کند که انسان دیوانه می‌شود. عرض کردم، در همه دنیا همین‌طور است، در ایران قدری شدیدتر است. باز قدری در مورد سوءاستفاده‌هایی که در دستگاههای نیروی دریایی و هوایی شده، مذاکره فرمودند. فرمودند، تعجب می‌کنم با این که اینها همه چیز دارند، چرا باز هم دنبال این کثافتکاریها می‌روند؟... بعد عرض کردم اسرائیلیها می‌آیند که مذاکرات تبلیغاتی را با ما شروع کنند. سؤالات کلی، ولی اساسی، از ما کرده‌اند که ما می‌خواهیم چه نوع تصویری از خود در دنیا بگذاریم و از چه طرقی، کتاب، جرائد، تلویزیون، دانشگاهها و غیره و غیره؟ و این می‌رساند که کار آنها تا چه اندازه اساسی است و ما به کلی فارغ از این عوالم بوده‌ایم... عرض کردم، باز هم می‌پرسند شما می‌خواهید خود را دموکراتیک معرفی کنید یا طریق دیگر؟ فرمودند، در سؤال و جواب اول نهفته است که ما یک سیستم مخصوص به خود داریم، به ismها هم معتقد نیستم.(صص438-436)
- دوشنبه 29/10/54: صبح اول وقت اسرائیلیها را در منزل پذیرفتم. آقای یانکلوویچ [Yankelovich] آمریکایی که یهودی است، معاون وزارت اطلاعات اسرائیل و همچنین سفیر غیررسمی اسرائیل. یک ساعت و نیم صحبت داشتیم که عمل تبلیغاتی را که می‌خواهیم در دنیا. به کمک اسرائیلیها انجام بدهیم، به چه صورت باشد. برنامه مفصلی داده‌اند که روی آن بحث کردیم. قرار شد فردا دوباره پیش من بیایند که بیشتر صحبت کنیم. نخست‌وزیر اسرائیل، آنها را در اسرائیل خیلی به تفصیل وارد جریان کار کرده است... فرمودند، جواب عریضه موسی صدر را هم بده و سرش را به دیوار بکوب. حالا مردکه از من کمک می‌خواهد، به کدام شیعه کمک کنم؟ به شیعه کمونیست که بعد آقای صدر آنها را تحویل سوریه بدهد؟ عرض کردم بر من واضح شده که صدر مرد... ایست. با آن که بیچاره پدرش مرد بسیار عالیقدر و حتی مقلد[به فتح «ل»] شیعیان بود، ولی این می‌خواهد به خیال خودش با بالا آوردن وضع شیعیان و ایجاد اکثریت شیعه، بعد رئیس جمهور لبنان بشود. بنابراین این چنین شخص جاه‌طلبی به هر کاری می‌تواند دست بزند.(صص443-442)
- سه‌شنبه 30/10/54: صبح شرفیاب شدم. بعضی کارهای جاری به عرض رسید. عرض کردم، انگلیسیها اجازه می‌خواهند یک هواپیمای جاسوسی برای [مراقبت] monitoring حرکات ارتش سرخ در قفقاز، بین آستارا و ارومیه برای سه روز، هر روز پنج ساعت، به پرواز درآوردند. فرمودند، اجازه بدهید... اجازه خواستم منوچهر گودرزی بیاید، تفصیل مذاکرات با یهودیها را به عرض برساند. او آمد و با او نیم ساعت شرفیاب بودم. مرکز ما در آمریکا، مرکز [پژوهش] research مطبوعاتی خواهد بود و [به همین نحو] اعلان می‌شود. فقط تماس با اسرائیل محرمانه خواهد ماند. بعد هم اصلی کلی سیاسی ما همان 17 ماده انقلاب است و حسن همجواری با همگان.(صص445-444)
- چهارشنبه 1/11/54: صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه اسناد بسیار مهم و مکاتبات اعلیحضرت رضا شاه کبیر را به خودشان به من مرحمت فرمودند. این اسناد پیش آقای دکتر ابوالقاسم [نفیسی] شوهر خواهر خانم علم بود و من با او صحبت کرده بودم که تقدیم کند و او قبول کرده بود، چون پدر ایشان دکتر مؤدب الدوله [نفیسی] پیشکار والاحضرت همایون ولایتعهد بوده است. فقط پس از ملاحظه اسناد، عرض کردم یکی را که به شاهنشاه فقید به اصفهان بعد از استعفاء معظم‌له تقدیم کرده‌اید، مصلحت نمی‌دانم پیش ما باشد. فرمودند، درست می‌گویی در [گاوصندوق] safe شخصی من بگذار (من به خودم اجازه نمی‌دهم که مطلبش را این‌جا بنویسم)... در آخر عرض کردم Annenberg که دیشب آمد. خیلی Surprise عالی برای شاهنشاه بود. چون مدتها بود که باید بیاید و نمی‌آمد. در حد اعلای زیبایی است. فرمودند، قطعاً امشب برای شام او را خواهم دید. منجمله رفتم این دختر خانم را ملاقات کردم. واقعاً زیباست... امسال در مسابقه زیبایی لندن نفر دوم شده است، ولی به نظر من از شماره یک زیباتر است.(صص449-446)
- جمعه 3/11/54: ...افکار پیچیده دور و درازی می‌کردم، ولی مطلبی که مرا بیشتر تحت تأثیری داشت مذاکراتی بود که دیشب با [عبدالمجید] مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه داشتم، چون چند تا پروژه مورد علاقه شاهنشاه را باید با او مذاکره می‌کردم. دیشب به منزل من آمده بود و به صورت وحشتناکی از کمی پول و هدر داده شدن پول در گذشته سخن می‌گفت که بی‌نهایت ناراحتم کرد. یعنی وضع به طوری است که قاعدتاً باید به انقلاب بیانجامد. اولاً بودجه امسال را با بیست و پنج میلیارد تومان کسری بسته‌اند. ثانیاً آن قدر پول هدر داده‌اند، چه در پروژه‌های بی‌ثمر، چه در خریدهای بی‌ثمر، از جمله 4000 کامیون که نه راننده و نه راه برای آن موجود است، چه در خرید گندم و مواد غذایی، چه در خرید شکر که واقعاً انسان شاخ درمی‌آورد و از همه بامزه‌تر این که می‌گفت، من که رئیس سازمان برنامه هستم، از اغلب از این مخارج تا پس از تهیه آنها هیچ‌گونه خبری نداشته‌ام. قرض‌های به دولت‌های خارجی که خود فصلی علیحده است و رقمی است در حدود دو ملیارد دلار. من تردید ندارم که این جهان وطنان به شاه و کشور خیانت کرده و ما را به روزی انداخته‌اند که ناچار باید در جنگ نفت و اضافه قیمت نفت تسلیم شویم. من تردید ندارم که این مسائل را از شاهنشاه مخفی داشته‌اند و هنوز هم خاطر مبارکش آگاه نمی‌باشد... به خاطر دارم وقتی نخست‌وزیر شدم، معمول قبلی‌های من چنین بود که باید هر سه ماه پولی مساعده از کنسرسیوم نفت برای حقوق کارکنان دولت بگیرند. در اولین سه ماهی که گفتم من به چنین مساعده‌ای احتیاج ندارم نفتیها و آمریکاییها کمر قتل مرا بستند. در وهله اول وزیر دارایی بسیار امین مرا (مرحوم [عبدالحسین] بهنیا) که آدم لجوج و سرسختی هم بود، به دلیل این که با بودجه‌های ارتش مخالفت می‌کند، توسط دکتر ایادی از چشم شاهنشاه انداختند که مجبور به استعفا شد... به خاطر دارم، در سوم شهریور 1320 وقتی خواستند توپهای ما در آبادان به طرف کشتیهای انگلیسی شلیک کنند، معلوم شد از تدارکات ارتش گلوله با کالیبر دیگر (کوچکتر یا بزرگتر) برای آن توپ‌ها برده‌اند. ممکن است بیچاره مجیدی شخصاً در جریان امر نباشد. چنان که می‌گفت از خیلی از تعهدات تا بعد از تعهد بی‌اطلاع بوده است.(صص453-452)
- شنبه 4/11/54: صبح سفیر آمریکا برای صبحانه مهمان من بود. به او گفتم حالا از شرکتهای نفتی رفع بهانه شده و دیگر نمی‌توانند به قیمت ما ایرادی داشته باشند. اگر از ما نفت نخریدند، ما ناچاریم سهمیه کنسرسیوم را به کشورهای دیگر بفروشیم. او جواب داد من کاملاً وارد هستم و آن چه از دستم برآید می‌کنم، چون می‌دانی که هم من میل دارم کاری برای ایران انجام شود و هم دولت من (در دلم گفتم به قسمت دوم شک دارم، ولی به ظاهر باید تصدیق بکنم)... فرمودند، مذاکرات را خوب انجام دادی. باید می‌گفتی که ما که متفق شما هستیم. در اثر نخریدن رزمناوها، حضور ما در اقیانوس هند تأخیر می‌شود. عرض کردم، اتفاقاً این را هم گفتم، ولی او جواب داد ما هزار درد بی‌درمان داریم که یکی را هم نمی‌توانیم علاج کنیم، چه رسد به این کار. باز هم شاهنشاه خندیدند و فرمودند، ما را ببین به چه اشخاصی اتکا می‌کنیم... عرض کردم آیا شاهنشاه وضع روشنی از اوضاع اقتصادی کشور به دست دارند؟ فرمودند، البته دارم. عرض کردم آیا به عرض مبارک رسیده که ممکن است احیاناً بعضی پروژه‌های ما که با خارجیها داریم، در اثر ندادن پول به حکمیت بین‌المللی و آبروریزی برسد؟ فرمودند، فکر نمی‌کنم. عرض کردم بلی، این امکان هست. قدری تأمل فرمودند. عرض کردم شاهنشاه مطمئن هستند که گزارشاتی که به عرض می‌رسانند کاملاً واقعی و درست و صادقانه است و کسی خلاف عرض نمی‌کند؟ فرمودند، البته. عرض کردم، خدا کند. این طور باشد و البته حالا که می‌فرمایید، همین طور است، ولی غلام در این مسئله شک دارم. فرمودند، شک داری؟ عرض کردم، چون با تجربه‌هایی که اندوخته‌ام، مرد بسیار بدبینی شده‌ام، شک می‌کنم و وظیفه خودم می‌دانم که در این مجرای سنگین درگیری با نفتیها، گرچه ممکن است بسیار دیر شده باشد، خاطر مبارک را از آنچه خودم فکر می‌کنم، آگاه سازم، شاهنشاه خیلی تأمل و فکر فرمودند که هم باعث تعجب و هم خوشحالی من شد. عرض کردم هرچه زودتر بی‌سروصدا باید پروژه‌های غیرلازم یا غیرفوری را کنار گذاشت و فقط به مسائل اساسی پرداخت. فرمودند، به علاوه باید جلوی دزدیها را گرفت. دارد بر من روشن می‌شود که پروژه‌های ما حداقل 40% گرانتر از آن چه که باید تمام می‌شود... عرض کردم که سفیر آمریکا صبح پرسید که سفیر موریتانی برای چه کار آمده است، آیا من باید مطلع بشوم؟ من جواب دادم که نمی‌دانم، ولی به عرض خواهم رساند. فرمودند، مجدداً او را احضار کن و بگو که آنها از الجزایر وحشت دارند. سفیر موریتانی می‌گفت که الجزائر در فرصت‌های مختلف اعلام کرده بود که اگر مسئله صحرا بین اسپانیا و مراکش و موریتانی حل شود، ما هیچ حرفی نداریم ولی ناگهان زیر حرفش زده و حالا این جبهه پلیساریو [polisario ] را به وجود آورده است که یک نفر هم صحرایی نیست و همه الجزایری هستند. حتی به آنها اسلحه سنگین داده است. بیچاره موریتانیها از ما کمک می‌خواهند. البته من که وعده‌ای ندادم، ولی از شما آمریکاییها می‌خواهم که به من بگویید ژنرال جیاپ (فرمانده معروف چریکی ویتنام که بالاخره باعث شکست آمریکا شد و فرانسه را هم در هند و چین شکست داد) در الجزایر چه می‌کند؟(صص457-454)
- دوشنبه 6/11/54: ...فرمودند، تعداد واقعی رژه صبح امروز نمی‌دانم چه قدر بوده. عرض کردم یک صد و شصت هزار نفر. فرمودند، پارسال حزب ایران نوین چه قدر داشت. عرض کردم، فکر می‌کنم هشتاد هزار نفر، ولی گفتند دویست‌هزار نفر. لبخندی زدند. عرض کردم، امسال به طور قطع بیست و پنج هزار نفر دانشجو بودند. فرمودند، آخر باید همه بیایند. آخر اینها هستند که باید انقلاب را درک کنند، نه زارع و کارگر... باز راجع به وضع داخلی آمریکا و این که به چه روزی افتاده‌اند [صحبت شد] و حتی حالا سنا خواسته است که هر کمک نظامی به خارج با اطلاع آنها باشد و کمک به کشورهایی بشود که در زندانهای آنها از زندانیهای سیاسی که بیش از مدت کوتاهی در زندان بوده‌اند، کسی نباشد. حقیقتاً عالی و بی‌نظیر است. فرمودند، عیب ندارد، کار را به دست آن زندانیهای آزاد شده می‌دهیم تا خدمت آمریکا برسند.(صص464-461)
- پنجشنبه 9/11/54: ...راجع به یکی از وزرا فرمودند، متأسفانه دستگاههای زیردست او نزدیک چهل ملیون دلار سوءاستفاده کرده‌اند. عرض کردم فکر می‌کنم خودش آدم نادرستی نباشد، به این جهت سرش کلاه گذاشته‌اند. فرمودند، خدا کند این طور باشد.(ص466)
- جمعه10/11/54: ...وقتی از سواری برگشتم، شاپور که شرح احوال او را قبلاً نوشته‌ام، آمده بود. مطالبی گفت و سؤالاتی کرد. با آن که از تمام مطلع بودم، به او جواب سربالا دادم. من می‌دانم که این همان شرکتی است که بیچاره وزیر [بازرگانی] را به بدنامی انداخته و احتمالاً خود شاپور در این سؤاستفاده دست داشته است.(ص470)
- شنبه 11/11/54: ...بعد شرفیاب شدم. اتفاقاً هنگامی که شرفیاب بودم، نخست‌وزیر در زمینه رسیدگی‌هایی که شده (برای همان وزیر) گزارشاتی به شاهنشاه عرض می‌کرد. جواب می‌فرمودند که در روزنامه‌ها بنویسید و تشکیلاتی هم که برای این کار داده شده اعلان کنید و اسامی را هم بگویید. از آن طرف عرض می‌کرد، چشم، چشم. خنده‌ام گرفته بود، ولی نمی‌توانستم چیزی عرض کنم.(ص471)
- دوشنبه 13/11/54: ...به نخست‌وزیر وقت داده بودم، به دفترم آمد. در همین خصوص مبارزه با فساد با آن شدت و صورت که تف سربالاست یک ساعتی با من صحبت و از من کمک خواست که به عرض شاهنشاه برسانم. گفتم شما که عقیده نداشتید، چرا به این شدت شروع کردید؟ گفت به خدا فحش خوردم، وقتی عرض کردم، فرمودند باید بشود، من هم اطاعت کردم. حالا تو به من کمک کن و در موقع مقتضی به عرض برسان. گفتم چون خودم هم همین عقیده را دارم، البته به عرض می‌رسانم.(ص475)
- سه‌شنبه 14/11/54: پادشاه اسپانی کاغذی برای واسطه دلالی یک شرکت کشتی‌سازی عرض کرده بود. تقدیم کردم و عرض کردم، موضوع فقط دلالی است. خندیدند و فرمودند به هر حال از [شرکت کشتیرانی آریا] تحقیق کن چه می‌توانند بکنند... قرار بود آیت‌الله خوانساری شرحی بر علیه مارکسیستهای اسلامی بنویسد، امتناع کرده و جوابی فرمودند خیلی عالی، که به او برسانم. ذیل پیام ایشان نوشته‌ام. عرض کردم رئیس ساواک عرض می‌کرد ممکن است برویم با او مصاحبه کنیم و این مطلبی را که می‌گوید و حاضر نیست اعلامیه بدهد، صدایش را نوار پر کنیم و بعد پخش کنیم. ولی این کار به نظر غلام مطابق شأن شاهنشاه نیست. به علاوه آخوند، دیگر اهمیتی ندارد که ما این قدر متوجه او باشیم فرمودند، کاملاً درست می‌گویی. ابداً چنین کاری مصلحت نیست. ولی یک نکته برایم به صورت استفهام باقی می‌ماند که آیا این مارکسیستهای اسلامی این قدر قوی هستند که این آیت‌الله این همه احتیاط آنها را می‌کند؟ عرض کردم قطعاً خیر، ولی آخوند این فورم است و کاری هم نمی‌شود کرد. محافظه کار و... و رنگ‌کن و ... است. چاره‌ای هم ندارد، چون خیال می‌کند زندگی او به تحمیق مردمان بستگی دارد. فرمودند، عجب این مطلب درست است. این آخوندهای... در قضیه آذربایجان کوچکترین تأثیری نداشتند. هرچه من به آیت‌الله بروجردی که واقعاً مرجع تقلید بسیار مهمی بود، پیام فرستادم که یک نقی لااقل [بزن]، آخر دارد آذربایجان از ایران جدا می‌شود. نگفت که نگفت، با آن که می‌دانست این کار کمونیست‌هاست و کمونیست‌ها هم که آذربایجان را به دست گرفتند، تمام ایران در خطر است. به هر صورت آخوند نه وطن دارد و نه دین. عرض کردم، متاسفانه صحیح است... یکی وقتی قرار بود ما تلگرافی از بیرجند به قوام‌السلطنه بکنیم بر علیه توده‌ایها و یک آیت‌اللهی که طرفدار ما بود، اول کاری که در این کار کرد، تلگرافی چنان سخت بر علیه رقیب خودش نوشت که از هیچ کافری امکان ندارد و من از همان روز اعتقاد خودم را به این‌ها از دست دادم. فرمودند، یک موضوع دیگر یادم آمد. امام جمعه تبریز پس از غائله آذربایجان از آن جا فرار کرده بود. او را پذیرفتم. از او پرسیدم، خوب چه طور شد؟ گفت الحمدالله به خیر و خوشی گذشت. چون خودش فرار کرده بود، می‌گفت به خیر و خوشی گذشت.(صص477-476)
- چهارشنبه 15/11/54: صبح، آن وزیر بیچاره که در قضیه شکر گرفتار شده پیش من بود و توضیحاتی درباره بی‌تقصیری خودش می‌داد. من هم مطمئن هستم که بیچاره وزیر [مقصر] نیست، ولی گرفتار زیردست‌های قالتاق و ناباب بود. به او گفتم مطالب شما را به عرض می‌رسانم.(ص478)
- پنجشنبه 16/11/54: ...فرمودند، این پدرسوخته، نجم‌الهدی، رئیس اداره مهندسی نیروی دریایی که گرفته‌ایم، می‌گوید در کنتراتهای چاه‌بهار ما خیال هشتصد ملیون تومان سوءاستفاده داشتیم که نشد. عرض کردم چندین دفعه در این زمینه غلام مسموعات را به سمع مبارک رسانده بودم که این کنتراتی که می‌خواهند با انگلیسیها منعقد کنند، 400 درصد از قیمت معمول گرانتر است. فرمودند، واقعاً نمی‌توانستم باور بکنم، فکر می‌کردم همین اغراقهای مردم است.(ص483)
- جمعه 17/11/54: ...والاحضرت اشرف عریضه[ای] عرض کرده‌اند. ملاحظه فرمودند. فرمودند، مگر دیوانه شده‌اید که می‌خواهید منزل چهار ملیون دلاری در نیویورک بخرید، از یک طرف می‌گویید پول ندارم و از من پول می‌خواهید و به این در و آن در می‌زنید، از طرف دیگر می‌خواهید منزلی بخرید و هیاهو در این آمریکای پر غوغا برپا کنید؟ این چه طرز فکری است؟... سر شام رفتم. مطالب وزیر دربار مغرب را تسجیل کردم. وقتی تأیید فرمودند، به شهر پیش او رفتم و مطالب را به او گفتم. بسیار خوشحال شد. حتی گفتم فعلاً 7 عدد اف-5 داریم که به شما می‌دهیم (از طریق دولت اردن). بی‌نهایت خوشحال شد.(صص487-486)
- دوشنبه 20/11/54: ...مبارزه با فساد به صورت مبتذل در داخل ما ادامه دارد. یعنی نظرات عالی شاهنشاه را همیشه دولت به یک صورت مبتذل در می‌آورد. این هم از عجایب است. شوهر ملکه هلند متهم شده است که از شرکت هواپیماسازی لاکهید آمریکا رشوه گرفته که هواپیماهای آنها را به فروش برساند. هچنین تعداد زیادی سایستمداران ژاپن متهم شده‌اند که از این شرکت 12 ملیون دلار پول گرفته‌اند. آمرکیاییها پول را می‌دهند، بعد هم فاش می‌کنند، بدون آن که از این کار نتیجه بگیرند.(ص488)
- چهارشنبه 22/11/54: ...دکتر اقبال را با پریشانی، آن‌جا دیدم که منتظر شرفیابی بود. می‌گفت آمریکاییها نه حاضر به سرمایه‌گذاری و نه حاضر به دادن تعهد حداقل بهره‌برداری و نه و نه... هستند. نمی‌دانم چه کنم... عرض کردم شهردار تهران استنباط کرده است که اعلیحضرت همایونی علاقه به قرارداد متروی. تهران ندارند، کسب تکلیف می‌کند که برای عقد قرارداد پیش برود یا تسامح کند. فرمودند، نه، به او بگو اگر پول و اعتبار به دست بیاید، با اصل عمل موافقم.(صص490-489)
- پنجشنبه 23/11/54: ...قدری هم راجع به خرید اسلحه از طرف عربستان سعودی صحبت فرمودند و خندیدم. [فرمودند] اسلحه مدرن را برای کی می‌خرد؟ جز آن که بخواهد به کمپانیهای آمریکایی... باشد. این اسلحه را چه کسی می‌تواند استعمال کند؟ آن هم نزدیک چهار ملیارد دلار خرید فقط امسال... شرحی که دکتر [محمد] باهری در مورد ملاقات با آیت‌الله خوانساری عرض کرده بود، به نظر مبارک رساندم. فرمودند، خوب، پس آخوند... می‌ترسد. پس وظیفه اینها در قبال منافع اسلام چیست؟ همین که زحمتش را ما بکشیم، آرغش را آنها بدهند؟ عرض کردم آخوند همین است. تازه این خوبشان است که ضرری از او نمی‌رسد.(صص494-492)
- جمعه 24/11/54: ...والاحضرت اشرف اجازه خواسته‌اند روز دوم فروردین بنیاد خیریه خودشان را اعلام بکنند. شاهنشاه قاه‌قاه خندیدند. فرمودند، آخر به خواهرم بگو یک طرف بنیاد خیریه اعلام می‌کنی، یک طرف مثل دیوانه‌ها عقب پول هستی. از یک طرف نطقهای آتشین در دفاع حقوق بشر می‌کنی، از طرف دیگر برای منافع خودت، اگر باشد، پدر مردم را می‌خواهی در بیاوری (فرمودند، البته اگر من بگذارم). فرمودند، بسیار خوب مانع ندارد، اعلام کند. ولی بداند که مردم ایران گول نمی‌خورند.(ص495)
- دوشنبه 27/11/54: دیشب سفیر آمریکا به من تلفن کرد که دولت من با انتقال اسلحه به مراکش از هر قسم موافقت کرده است ولی بدبختانه یک شرط آن همه چیز را خراب می‌کند. گفتم آن یک شرط چیست؟ گفت، این است که باید به کنگره گزارش بدهند و به این صورت فوری درز خواهد کرد.(ص505)
- سه‌شنبه 28/11/54: ...دوباره در دفتر کار کردم. عده زیادی، منجمله سفیر اسرائیل را پذیرفتم. کار مهم او این بود که منت مصاحبه مجله کوئیک آلمانی را که جهود است بر من بگذارد و بگوید که این نتیجه همکاری ماست که مصاحبه اعلیحضرت همایون شاهنشاه از تلویزیون و رادیوی Europ No 1 ظرف 24 ساعت 24 دفعه یعنی هر ساعت 3 دقیقه پخش شده است. متن آن را نیز تماماً هنگام پخش اخبار گذاشته‌اند، مضافاً که خود مجله کوئیک هم منتشر و پخش خواهد شد. مطلب دیگر او هم سروسامان دادن به وضع شرکت لوله نفت مشترک ایران و اسرائیل است که از بندر ایلات نفت را به مدیترانه می‌رساند.(صص507-506)
- پنجشنبه 30/11/54: ...واقعاً تولید ما خیلی کم شده، 7/3 ملیون بشکه در [روز]، حال آن که باید 5 ملیون حداقل باشد. حال ببینیم کم کردن قیمت چه تاثیری روی فروش ما خواهد گذاشت. به هر حال در مسئله عجیبی گیر افتاده‌ایم... مذاکرات با سفیر اسرائیل را عرض کردم... ضمناً استدعا داشت [اعتباری] که در اختیار شرکت لوله ایران و اسرائیل می‌گذاریم، به جای 90 روز، 180 روز باشد که شرکت مذکور بتواند جانی بگیرد. فرمودند، این شش ماه می‌شود، مگر می‌شود چنین موافقتی کرد؟(صص510-508)
- سفیر اسرائیل و سردبیر مجله تایم آمریکا را پذیرفتم که سه ساعت وقت مرا گرفتند. سفیر اسرائیل باز هم در خصوص کمک به لوله نفت ایران و اسرائیل که شاهنشاه موافقت نفرمودند شش ماه [اعتبار] در اختیارش بماند، مطالبی داشت... هیئتی هم از کنگره آمریکا به این جا می‌آید که در خصوص کشورهایی که اسلحه آمریکایی دریافت می‌دارند مطالعه ( fact finding ) کنند. بیوگرافی همه را به من داد و گفت تمام از طرفداران پرو پاقرص اسرائیل هستند... مذاکراتی که دیروز با سردبیر مجله تایم کردم، به عرض رساندم که ضمن [بررسی کلی] خاورمیانه به او حالی کردم که اگر آمریکا وسائل دفاعی ما را که تمام به نفع غرب به کار می‌افتد، مجاناً به ما ندهد، لااقل در کارهای ما کارشکنی که نباید بکند... بعد که او رفت. لرد چالفونت از تلویزیون بی.بی.سی را پذیرفتم و یک ساعت هم در خصوص امور تبلیغاتی در انگلیس با او صحبت کردم. همه جا ما را ورشکسته قلمداد کرده‌اند. البته این تبلیغات نفتیهاست. به او گفتم، در یک بودجه 45 ملیارد دلاری، کسر بودجه 2 ملیارد دلاری، علامت ورشکستگی است؟ پس باید دولت انگلیس زیر ورشکستگی باشد.(صص523-521)
- چهارشنبه 6/12/54: ...شاهنشاه باز با چشمان بسته از من سوال فرمودند، مبارزه با فساد بین مردم چه اثری داشته؟ عرض کردم، اثر خوب. ولی نباید [مبتذل] banalise بشود و حساب خرده‌ها تصفیه گردد. بعد هم حد و حدود نمی‌شناسد. چنان که همین حالا مقاله واشنگتن پست را آورده‌ام که برای شاهنشاه بخوانم. فوق‌العاده بد بر علیه والاحضرت اشرف نوشته. برای شاهنشاه خواندم. چیزی نفرمودند (مقاله را این‌جا می‌گذارم). شاهنشاه در این باره چیزی نفرمودند ولی فرمودند، ما دائماً نظامیها را دراز می‌کنیم ولی این پدرسوخته سیویلها درست گیر نمی‌افتند.(ص524)
- پنجشنبه 7/12/54: بعد عرض کردم رئیس شرکت آمریکایی [جنرال داینامیک] General Dynamic برای فروش هواپیماهای اف16 و دریافت قیمت آن با نفت، در تهران است، آیا اجازه می‌فرمایند شرفیاب شود؟ فرمودند، بلی، بیاید. مذاکرات با سفیر اسرائیل را عرض کردم که چه اطلاعات دقیقی از داخل آمریکا و تمام شخصیت‌های آن‌جا دارند. فرمودند، ملت کارآمدی است و کار می‌کند. به هر حال ترتیب این میسیون پدرسوخته را درست بدهید که یک دفعه [تحریم] embargo برای فروش اسلحه به ما نگذارند.(ص528)
- یکشنبه 10/12/54: ...بعد فرمودند، وزیر مختار آمریکا را احضار کن و به او بگو اولاً باید توپهای 155 میلیمتری را که مراکش سفارش داده، مستقیماً به جای اینها که ما می‌دهیم، به ما بدهند. ثانیاً مانع ندارد که به کنگره بگویید این اسلحه را اردن از ایران گرفته که به مراکش بدهد (برای این که یهودیهای کنگره ایراد نکنند)... راجع به تغییر تاریخ شمسی گزارش نهائی را عرض کردم که تاریخ شاهنشاهی بشود. شاهنشاه به این کار علاقه دارند، زیرا که خود، مرد تاریخ، خود تاریخ [و] محول تاریخ است و می‌خواهد که مبدأ تاریخ هم بشود و حق هم با اوست. عرض کردم تکیه ما باید بر تاریخ هجری باشد که از لحاظ مذهبی مورد قبول است، ولی از لحاظ ملی، این تاریخ شمسی اختراع یکی از خلفای اموی است برای گرفتن باج از ایران و بی‌جهت در سابق ما آن را تاریخ ملی کرده‌ایم. ولی چون در زمان شاهنشاه فقید قانونی شده، باید حالا دو مجلس قانون بگذرانند و تاریخ شاهنشاهی را جایگزین کنند. فرمودند، پیش از عید قطعاً این کار بشود... فراموش کردم بنویسم، صبح عرض کردم سرکار فریده خانم، باز همان تیتر والاحضرت یا نشان خورشید را می‌خواهند. آقای [محمدعلی] قطبی، برادرشان هم، سمت سفیر کبیر و به نظرم باید مرحمت فرمایید. بالاخره ایشان مادربزرگ ولیعهد هستند و چاره نیست. فرمودند، خوب، درویش خانم دیگر چه می‌خواهند؟ فرمودند، چیزی که به من زجر می‌دهد، این است که به ظاهر می‌گویند نمی‌خواهم و درویش هستم و در باطن این همه اصرار. عرض کردم فکر می‌کنم به علیاحضرت هم عرض می‌کنند، منتها ایشان با شاهنشاه چیزی نمی‌گویند. فرمودند، آخر من همیشه دست بالا را گرفته و در این زمینه و این حرکات مسخره‌شان کرده‌ام، دیگر چیزی نمی‌گویند.(صص538-535)
- دوشنبه 11/12/54: ...سفیر اسرائیل و رئیس ستاد را به طور علیحده دیدم و ترتیب [توجیه] briefing آمریکاییهای نماینده سناتور همفری و اسپارکمن را دادم. امریّه دیروز شاهنشاه را به سفیر اسرائیل گفتم. گفت، من نخواستم که در جلسه [توجیه] briefing وابسته نظامی ما شرکت داشته باشد. من خواستم که افسران شما را قبلاً راهنمایی کند. آن چه که با آنها در تل‌آویو مذاکره داشته‌اند، به من گفت که این جا می‌گذارم و فردا به عرض مبارک می‌رسانم.(صص541-540)
- سه‌شنبه 12/12/54: ...عرض کردم اقبال به عرض می‌رساند، نفتیها به جای این چهارشنبه، چهارشنبه آینده می‌خواهند بیایند و می‌گویند می‌خواهیم مطالعات کاملتری بکنیم. استدعای شرفیابی دارند. فرمودند، اگر شرایط ایران را بی‌کم و کسر پذیرفته باشند، آنها را می‌پذیرم والا خیر! عرض کردم، غیرمستقیم خبر دادم که امیدوارند در شرفیابی، آنها مطالبی را به عرض برسانند که شاهنشاه هم قبول فرمایند. فرمودند، ارواح نه‌نه‌شان، خیر!... گزارشات [سیروس] پرتوی مدیرکل دربار، که بسیار جوان تحصیل کرده و فهمیده‌ایست و او را از طرف اسرائیل دعوت کرده بودند، برای یک هفته آ‌نجا رفته تا مسائل ارتباطات دستجمعی آنها را مطالعه کند، تقدیم کردم. ملاحظه فرمودند (پرتوی به طور محرمانه با اسرائیلیها هم کار می‌کند و آن دفتر مرا اداره می‌کند). خیلی عالی بود، پسندیدند. مسائلی که وزیر خارجه اسرائیل [ایگال] آلون با او در میان گذاشته بود، خیلی باز و روشن بود و معلوم بود که حسن نیت دارند که یک وزیر خارجه، به مدیر کل ما این طور حرف می‌زند. عرایض لوبرانی را عرض کردم. که عین آن را این‌جا می‌گذارم. او هم عرض کرده، که او نمی‌خواهد وابسته نظامی آنها در [جلسه توجیه] briefing ستاد حضور داشته باشد. می‌خواهد قبلاً به افسران ما بگوید که آمریکاییها چه چیز می‌خواهند و چه می‌پرسند. فرمودند، نه، لازم نیست. خوب نیست اینها این قدر ارتباط پیدا کنند. خود لوبرانی که طوفانیان را کاملاً [توجیه] briefing می‌کند، کافی است... عرض کردم، این آخوندهای قم (شریعتمداری) که قرار بود کمک خود را وسیله سفارت شاهنشاه در لبنان بکنند، مستقیماً با [موسی] صدر عمل می‌کنند. فرمودند، چه باید کرد؟ آخوند اصولاً... است.(صص543-541)
- چهارشنبه 13/12/54: ...راجع به اسرائیل عرض کردم که برای اعراب شاخ و شانه می‌کشد. فرمودند، حق دارد. اعراب که هرگز اتحاد نداشته و نخواهند داشت. عرض کردم briefing آمریکاییها هم قرار شد فقط وسیله طوفانیان باشد و اسرائیلیها او را قبلاً brief بکنند. فرمودند، بسیار خوب... بعدازظهر نیز تمام کار کردم. منجمله برای تأسیس تاریخ شاهنشاهی جلسه[ای] با نخست‌وزیر، رئیس مجلس سنا و رئیس مجلس شورا و چند نفر از معاونین دربار داشتم.(صص547-546)
- پنجشنبه 14/12/54: ...فرمودند، به رئیس سازمان برنامه و همچنین نخست‌وزیر تذکر بده که ما می‌دانستیم شما می‌خواستید نیروگاه برق نکا در مازندران را که یکی از بزرگترین قراردادهاست به فرانسویها بدهید و حالا آلمانیها ارزانتر بوده‌اند، کارشکنی می‌کنید. خیلی تعجب کردم. عرض کردم، نخست‌وزیر و رئیس سازمان برنامه خیلی خواهد ترسید. فرمودند، باید بفهمند که همه جریانات را ما می‌دانیم.(ص547)
- شنبه 16/12/54: صبح شرفیاب شدم. به عرض رساندم که علیاحضرت شهبانو امر می‌فرمایند صدهزار دلار دیگر هم از طرف بانک عمران به پادشاه سابق آلبانی قرض داده شود، با آن که تاکنون چهارصد هزار دلار قرض گرفته است. فرمودند، چه باید کرد؟ بدهید... عرض کردم والاحضرت شهناز، ضمن فرمایشات مختلف که به من امر فرمودند، ده ملیون تومان هم [اضافه برداشت] overdraft از بانک عمران می‌خواهند. فرمودند، فقط ده ملیون؟ (البته با خنده). عرض کردم، بلی، فرمودند، تعجب است این بچه چه قدر تحت تأثیر این مرد که الدنگ شوهرش می‌باشد. این آقا پسر هیپی چه طور یک دفعه پول پرست شد؟ عرض کردم آن هیپی‌گری برای وصول به این هدف بود، یعنی اول جلب قلب والاحضرت تا از آن راه به این نتیجه برسد. فرمودند، صحیح است... گزارش محرمانه‌ای که از طرف اینتلیجنس سرویس انگلیس و سرویس آمریکاییها رسیده بود، تقدیم کردم. خیلی با دقت اخبار مربوط به آفریقا و شوروی را مطالعه فرمودند. یک ساعت طول کشید... سر ناهار رفتم که [جیمزکالاهان] وزیر خارجه انگلیس شرفیاب بود. صحبت‌های متفرقه شد، چون مطلب اساسی را در شرفیابی قبل از ظهر صحبت کرده‌اند. سر ناهار مردکه احمق شروع کرد به تعریف کردن از من و از خانواده من و کاردانی من و بالاخره طرف اعتماد بودن من از طرف ذات اقدس همایونی. شاهنشاه با کمال آقایی تأیید فرمودند. اگر در زمان اعلیحضرت رضاشاه کبیر چنین پیش‌آمدی می‌شد، یقیناً ظرف هفته‌های آینده کلک من کنده بود... سر شام رفتم، مطلب مهمی نبود. فقط علیاحضرت شهبانو جلوی شیطنت‌های سگ بزرگ شاهنشاه را جداً گرفتند که سر به بشقاب همه می‌زند. شاهنشاه فرمودند، چرا این طور می‌کنی؟ جواب دادند همه به این سگ هم تملق می‌گویند، تنها من نمی‌خواهم این کار را کرده باشم. نفهمیدم شاهنشاه خوششان آمد یا بدشان؟(صص555-553)
- یکشنبه 17/12/54: ...از یکشنبه تا چهارشنبه در کیش بودم. به کارهای عمرانی این جا که یک دریا شده، رسیدگی کردم... کاخ ولیعهد دارد تمام می‌شود. آب شیرین کن به ظرفیت ده هزار متر مکعب در روز و همچنین مرکز برق بسیار بزرگ این جا به کار می‌افتد. هتل اول نزدیک به اتمام است و هتل دوم شروع شده. کازینو نزدیک به اتمام است. زمین گلف آماده شده ولی هنوز عقب هستیم.(ص556)
- جمعه 22/12/54: ...جریان مسافرت نمایندگان سناتورها را که در مورد فلسفه و لزوم فروش اسلحه به ایران مطالعه می‌کنند و رفتن آنها را به بندرعباس و ترتیبی را که داده بودم، عرض کردم که آنها را مجموعاً اداره کردیم و فکر نمی‌کنم گزارش نامناسبی بدهند. ضمن اظهار خوشوقتی، خندیدند. فرمودند، ما را ببین که اسیر چه گُه‌هایی هستیم، سه تا پسره جُعلّق کونی راجع به سرنوشت ما باید تصمیم بگیرند.(صص559-558)
- یکشنبه 24/12/54: ...شرفیاب شدم و شاهنشاه را سرحال دیدم یعنی واقعاً به صورت شکوفان. معلوم شد مهمان تازه وارد ما را خیلی پسندیده‌اند... عرض کردم نوروز نزدیک می‌شود و سرکار فریده خانم یکی از دو موضوع را انتظار دارند، یا مقام والاحضرت و یا نشان خورشید. اجازه مرحمت فرمایید انجام شود. فرمودند، من با علیاحضرت هم صحبت کردم. ایشان هم تعجب دارند که این درویش خانم این چیزها را برای چه می‌خواهد. عرض کردم تعجب می‌کنم که نظر علیاحضرت این است، چون من یقین داشتم که ایشان در حضور علیاحضرت هم استدعا کرده‌اند. فرمودند، اتفاقاً نه، این طور نیست، حالا بیاییم و به او نشان خورشید بدهیم. آن وقت جواب مادرم را که البته خواهرم شمس به شدت تحریک خواهد کرد، چه بدهیم؟... صبح اول وقت، قبل از شرفیابی من، سفیر جدید اندونزی اعتبارنامه تقدیم می‌کرد. وقتی شاهنشاه پیش از ورود سفیر به تالار تشریف آوردند، مقداری زیادی از من احوالپرسی فرمودند (چون دیشب به علت درد دست سر شام نرفتم) و ترتیب افتادن مرا از اسب سؤال فرمودند، خیلی باعث تعجب آجودانهای کشوری و لشکری شده بود که این همه سؤال از جزئیات برای چیست؟ بعد همه استعجاب می‌کردند و به صورت خیلی عجیبی به من نگاه می‌کردند. خاطرم آمد که فوشه از ناپلئون خواسته بود سرگوشی در حضور جمع با او حرف بزند. ولو به او فحش بدهد و بد بگوید. حالا با این صراحت و این قدر بزرگوارانه احوالپرسی شاهنشاه از من معلوم است چه اثری بر حاضرین می‌گذارد... بعدازظهر در رکاب علیاحضرت شهبانو به دانشگاه ملی رفتم که پانزدهمین سال تأسیس آن بود. در بین تشریفات، من خود را از جریان خارج کردم و به یک دختر ایرانی رساندم که با او چای بخورم. بسیار جالب بود.(صص563-561)
- دوشنبه 25/12/54: عرض کردم والاحضرت اشرف استدعا می‌کنند هنگام سال تحویل استدعا دارند چند دقیقه قبل یا بعد شرفیاب شوند که نمی‌خواهند با سایرین باشند. این عرض را کردم و بلاگفتم. به قدری اوقات مبارکشان تلخ شد که من کمتر دیده بودم. فرمودند، اینها چه خیال می‌کنند که من چه کاره هستم و این بدبختیها بدون من کی هستند؟ مگر من در اختیار آنها هستم و باید در اختیار آنها باشم؟ اصلاً نمی‌خواهم بیاید. هر غلطی که می‌خواهد بکند که نباید به من بگوید. تو هم نباید به من بگویی. باید آنها را به وظائفشان آشنا بکنی.(ص564)
- سه‌شنبه 26/12/54- اسفند 1354 یا 2534 شاهنشاهی: ...هنگام امتحان بالینی شاهنشاه رسیده است و باید دکتر صفویان برای معاینه شرفیاب گردد. فرمودند، البته زودتر تعیین کن با ایادی بیاید. می‌بینم باز این طحال پدرسگ شده، به طوری که با دست خود من هم لمس می‌شود. عرض کردم، مطلب ناراحت کننده‌ای نیست، ولی باز هم احساس کردم شاهنشاه ناراحت هستند. بنابراین عرض کردم با بعضی امراض باید ساخت، چاره نیست. مثل مرض قند یا رماتیسم یا این امراض خونی. چنان که شاهنشاه می‌دانند، من خودم گرفتار این مرض خونی هستم و هر یک ماه یک دفعه بنا به تجویز اطباء آمریکایی یک [یورش] attack شدید دوایی ظرف 24 ساعت می‌کنم و 12 قرص آنتی‌بیوتیک مخصوص و شدید و قوی می‌خورم. بعد از آن چنان تن من تب خال و کهیر می‌زند، که از زندگی سیر می‌شوم و حتی چند شب نمی‌توانم بخوابم... عرض کردم آیت‌الله گلپایگانی تلگرافی به رؤسای مجلسین و دولت کرده و به تاریخ شاهنشاهی ایراد کرده است. یکی از دو کار را می‌توان انجام داد، یا بی‌اعتنایی و یا چاپ نامه او و حمله شدید به او. ولی عقیده غلام بر بی‌اعتنایی است، چون دیگر این آیت‌الله‌ها مقام و عرضه ندارند، اگر ما به او اعتنا کنیم، باعث اعتبارش می‌شود. فرمودند، حرف تو صحیح است.(ص565-564)
- چهارشنبه 27/12/54: ...کارهای جاری را عرض کردم. منجمله پیام آیت‌الله خوانساری را به عرض رساندم. فرمودند، به آنها توضیح بدهید که ما سال هجری قمری را که همیشه مورد عمل آقایان علما بوده است که تغییر نداده‌ایم. شما کی به سال هجری شمسی عمل می‌کردید که یقه‌درانی می‌کنید؟ عرض کردم، این بیچاره از عرض این مطلب فقط به قول خودش وظیفه شرعی خود را انجام می‌دهد و قصد انشائی ندارد و قابل اعتناء هم نیست. عرایض دیگری هم کرده است. اجازه مرحمت فرمایید به آنها جواب مثبت بدهم. فرمودند، بدهید... بعد سفیر انگلیس را پذیرفتم... بعد هم مسئله تشریف‌فرمایی علیاحضرت شهبانو به انگلیس بود و همراهی ایشان با ملکه انگلیس هنگام گشایش نمایشگاه هنر اسلامی (شهبانو مهمان مادر ملکه انگلیس به صورت غیررسمی هستند). به او گفتم این مطلبی که می‌گویم نه به شاهنشاه، نه به شهبانو عرض کرده‌ام، ولی اگر قرار باشد هنگام گشایش، شهبانو پشت سر ملکه شما راه بروند، من نخواهم گذاشت که در این تشریفات شرکت فرمایند. مگر این که جلوی ملکه راه بروند یا لااقل پهلوی او. با انصاف، قبول کرد. گفت، همین امروز با لندن صحبت می‌کنم.(صص568-567)
- جریان پنجشنبه 28/12/54 و جمعه 29/12/54 را یکی می‌نویسم: ...به سفیر آمریکا بگو. ولی بگو اگر بخواهید او [ملک حسین] را رها کنید، چنان که کرده‌اید، سخت پشیمان خواهید شد. شما پیش دوستان عرب خودتان روی که حساب می‌کنید؟ عربستان سعودی؟ آیا عربستان سعودی را یک کشور حساب می‌کنید یا یک مخزن پول و نفت؟ به هر حال باید به ملک کمک کنید و فوری هم بکنید و بگو که من در این قضیه با فورد هم صحبت خواهم کرد.(ص579)
- شنبه 30/12/54: ...عرض کردم ناطقین فردا می‌پرسند که اعلیحضرتا، علیاحضرتا، والاحضرتا خطاب کنند، یا همان یک نفر یا که دو نفر اول کافی است؟ تاملی فرمودند. بعد فرمودند، دو نفر اول کفایت می‌کند. سکه‌های یادگاری جشن را تقدیم کردم، پسند فرمودند... عرض کردم صبح سفیر اسرائیل را پذیرفتم و او گزارش داد که گزارش میسیون آمریکایی که از طرف سناتورها برای مطالعه صدور اسلحه به ایران یا جلوگیری از آن آمده بودند، بسیار به نفع ایران تنظیم شده بود. البته یک نکته را تأمل داشته‌اند، آن این که به ایران بیشتر باید داده شود یا به عربستان سعودی. شاهنشاه قاه‌قاه خندیدند... گزارش فلاح را در مورد نفت دریای خرز که بسیار مهم است تقدیم کردم. به دقت ملاحظه فرمودند.و امر فرمودند راجع به آبهای ساحلی، وزارت امور خارجه به دقت مطالعه کنند و فوری گزارش بدهند... خطابه فردا و نطق بعدازظهر نوروزی را تقدیم کردم. پسند فرمودند... جمعه، دیروز، در خصوص نرخ گندم به شاهنشاه عرض کردم که خیلی ارزان است و کشاورزی صرف نمی‌کند. فرمودند، ابداً چنین چیزی نیست. با جایزه‌ای که از لحاظ کود و مساعده و غیره می‌دهیم، صرف می‌کند و حتی از قیمت آمریکا هم گرانتر است. عرض کردم برداشت در هکتار آمریکا بیشتر است، ممکن است قیمت پایین‌تر برای آنها صرف کند. اما مطلب بر سر این است که گندمی که از آمریکا می‌خریم، در ایران برای ما سه برابر قیمت گندم ما تمام می‌شود و به هر حال خیال می‌کنم حضور شاهنشاه خبرهای صحیح عرض نشده باشد.(ص579-578)

*یادداشت‌های توضیحی سال 56-1355

-در آغاز سال 1355 (1976)، آسمان سیاسی ایران از دید شاه، آبی و خورشید بخت او همچنان درخشان بود و به دنبال جشن‌های تاجگذاری (1346) 1967 و شاهنشاهی (1350) 1971 اکنون هنگام بزرگداشت پنجاهمین سال پادشاهی دودمان پهلوی رسیده بود.(ص7)
-در دهه‌ی 1340 (1960)،‌شاه از این شرایط به خوبی بهره‌برداری کرد و با پشتیبانی از تکنوکرات‌های جوان و دادن اختیارات به آنان، توانست در مدتی کوتاه چهره‌ی اجتماعی و اقتصادی ایران را دگرگون سازد... ولی شاه در این مرحله، به دربایست‌های تحول سریع جامعه که لازمه‌اش گسترش نهادهای تازه‌ی متناسب با این تحولات و دادن امکان مشارکت فزاینده‌ی مردم بود، توجهی نکرد.(ص9)
-در زمینه‌ی سیاست خارجی نیز شاه خود را نه تنها صاحب‌نظر، بلکه برتر از رهبران بسیاری از کشورهای دیگر می‌پنداشت.(ص9)
-روش حکومت شاه به تدریج نهادهای سیاسی و اداری کشور را ناتوان و بی‌ارزش ساخته بود. گذشته از ارتش و نیروهای امنیتی، سال‌ها بود که شاه نه تنها تعیین‌کننده‌ی سیاست خارجی بود، بلکه نقش وزیر امور خارجه را به عهده داشت.(ص10)
-در زمینه‌ی سیاست نفتی نیز شاه مسؤولیت‌ها را آن‌چنان پراکنده کرده بود که سرنخ‌ها را صرفاً‌ خود او در دست داشت.(ص11)
-در ارتش نیز همین روش پراکندگی مسؤولیت وجود داشت. وزارت جنگ هیچ‌گونه نقش و اختیاری در نظارت بر نیروهای مسلح نداشت.(ص11)
-دستگاه اداری دولت روز به روز ناهماهنگ‌تر می‌شد. هر مسؤولی می‌کوشید راهی برای تماس مستقیم با شاه و دریافت موافقت برای اجرای برنامه‌ی مورد سلیقه، نظر و یا احیاناً‌ غرض خود پیدا کند بی‌آن‌که الزاماً‌ توجهی به سیاست کلی دولت داشته باشد.(ص11)
-عاملی که به این از هم گسیختگی یاری کرد افزایش بی‌سابقه‌ی درآمد نفت بود که به گمان می‌بایست در سال‌های آینده نیز همچنان ادامه یافته و به او امکان دهد به رؤیاهای دیرینه‌ی خود درباره‌ی قدرت نظامی و اقتصادی ایران، به آن‌گونه که خود تعبیر می‌کرد، جامه‌ی عمل بپوشد.(ص11)
-شاه رفتاری شگفت‌انگیز داشت. از یک‌سو با سرسختی و بی‌هیچ نرمشی برنامه‌های مورد پسند و علاقه‌ی خود را که عامل اصلی آشفتگی اقتصادی و ناخرسندی اجتماعی شده بود، به دولت تحمیل می‌کرد؛ ولی از سوی دیگر، درباره‌ی تصمیم‌هایی که احیاناً نتیجه‌ی خوبی نداشت، آماده‌ی پذیرش هیچ‌گونه مسؤولیتی نبود.(ص12)
-در آبان 1355 به فرمان شاه کمیسیون عالی نظارت بر کارهای اجرایی، به منظور برقراری انضباط شدید در سازمان‌های دولتی و رفع گرفتاری‌ها و تنگناهای موجود تشکیل شد. ریاست این واحد نوبنیاد که به کمیسیون شاهنشاهی معروف شد، با رئیس دفتر مخصوص شاه بود.(ص13)
-نهاد صلاحیت‌دار برای رسیدگی به عملکرد دولت و ارزیابی آن می‌بایست قوه‌ی قانون‌گذاری باشد، ولی شاه به هیچ‌رو آماده‌ی پذیرش چنین آزادی عملی برای مجلس نبود و اصولاً اعتقادی به دموکراسی نداشت.(ص13)
-به گمان او، همه‌ی مسؤولان، چه دولتی و چه خصوصی، در انجام وظیفه‌ی خود کوتاهی کرده بودند، مگر او که مصلحت کشور را بهتر از هر کسی تشخیص می‌داد و به عنوان یکه‌تاز میدان سیاست داخلی و خارجی ایران، هیچ‌کارش ایرادی نداشت.(ص14)
-شاه هرگونه تظاهر به مذهب را زیر سر "مارکسیست‌های اسلامی " و روس‌ها، و علم بخشی از آن را "حمق و تعصب " می‌شمرد.(ص15)
-به راستی نه شاه و نه علم، تا پایان این یادداشت‌ها هرگز متوجه خطری جدی از سوی گروهی از فعالان مذهبی مخالف نظام موجود نشدند و صرفاً از "تحریکات خارجی " بیمناک بودند.(ص15)
-در اواخر سال 1355 وضع مالی دولت به علت کاهش نسبی درآمد نفت و بی‌انضباطی در هزینه‌ها، بحرانی شد.(ص16)
-شاه نمی‌خواست بپذیرد که بحران کشور ریشه‌ی داخلی دارد و باید راه‌حل سریعی برای آن بیابد و سیاست نرمش‌پذیرتری در پیش گیرد. در نتیجه صرفاً می‌کوشید تدابیری اتخاذ کند که نشانه‌ی توجه او به حقوق بشر مورد علاقه‌ی جیمی‌کارتر، رئیس‌جمهور تازه‌ی آمریکا، و محافل غربی باشد.(ص17)
یادداشت‌های 1355
-یکشنبه 1/1/1355: صبح با آن‌که باران کم و بیش بود، در حضرت عبدالعظیم مراسم شروع سال پنجاهمین سلطنت شاهنشاهی پهلوی با شکوه و جلال خاصی برگزار گردید (در حقیقت شروع پنجاه و یکمین است و خاتمه‌ی پنجاه).(ص19)
-سه‌شنبه 3/1/1355: ...در این ضمن علیاحضرت شهبانو تشریف آوردند و همه کنار دریا نشستیم. بر سر یک خانم پدرسگ لوسی که قبلاً هم شرح حال او را نوشته‌ام که چه قدر در تعمیرات دربار سوءاستفاده می‌کند به نام خانم [...] و چند دفعه که در سابق در این خصوص عرایض حضور شاهنشاه کرده بودم، فرموده بودند چشم‌پوشی کن، آخر ما هم باید زندگی کنیم! به این معنی که دوستان علیاحضرت شهبانو باید در اطراف باشند و چیزی هم به آن‌ها برسد و علیاحضرت شهبانو خوش باشند، بین شاهنشاه و شهبانو گفت‌وگو شد و شاهنشاه شدید و سخت‌ بر علیاحضرت تاخت آوردند که این پدرسوخته دزد را باید اخراج کرد. خیلی باعث تعجب من شد و علیاحضرت شهبانو هم شدیداً ناراحت شدند، به طوری که من تا اندازه‌ای خجالت کشیدم. عصری شاهنشاه به من فرمودند که این پدرسوخته پشت سر من و حتی خود شهبانو بدگویی کرده است و ایشان با سادگی و عدم اطلاعاتی که دارند به کلی بی‌خبرند. آن وقت فهمیدم که علت این عکس‌العمل شدید چه بود. هیچ عمل شاهنشاه بی‌منطق و دلیل قاطع و صحیح نیست.(صص20-19)
-عصری [نلسون راکفلر] وارد شد. من از او به صورت نیم رسمی استقبال کردم. شام در حضور شاهنشاه خورد. شاهنشاه به او خیر مقدم گفتند و فرمودند ما دوستان‌مان را نگاه می‌داریم. بعد راجع به روابط ایران و آمریکا صحبت فرمودند که در اوج خود است. او هم جواب بسیار گرمی داد و شاهنشاه را رهبری دوراندیش، خیرخواه، مثبت و قابل اعتماد خواند و ایشان را در رهبری به اسکندر تشبیه کرد.(ص21)
-چهارشنبه 4/1/1355: مذاکرات طرفین انجام یافت... عرض کردم، همیشه شاهنشاه چنان مسائل بزرگی را عنوان می‌فرمایند که طرف قدرت نفس کشیدن نمی‌کند. فرمودند، آخر راه هم نشان می‌دهم و به آن‌ها می‌گویم اگر نمی‌توانید دستی را در آفریقا ببرید، پس ببوسید.(صص22-21)
-پنجشنبه 5/1/1355: ...از اخبار مهم جهان شکاف بیشتر بین مصر و شوروی است. انور سادات دو هفته قبل در جلسه‌ی عالی حزب وحدت مصر که تنها حزب مصر است، قرارداد دوستی با شوروی را به علت عدم همکاری‌های نظامی و ندادن لوازم یدکی جنگ‌افزارها لغو کرد. حالا دیگر طرفین شدیداً به یکدیگر حمله می‌کنند.(ص23)
-جمعه 6/1/1355: صبح زود راکفلر را راه انداختیم، ساعت 8 پرواز کرد... می‌گفت کارهای ما خیلی بطئی است. من گفتم برعکس کارهای ما خیلی سریع است. گفت باید شاهنشاه ایران را یکی دو سال به آمریکا ببریم که مملکت‌‌داری به ما بیاموزد.(ص23)
-صحبت‌های صبح راکفلر را عرض کردم. فرمودند، سفیر آمریکا از نطق من در اول فروردین حرفی نمی‌زد؟ عرض کردم، چرا، می‌گفت کشوری است که تکلیف آن معین است.(صص24-23)
-شنبه 7/1/1355: ...بعد [عبدالعظیم ولیان]، نایب‌التولیه‌ی تازه‌ی آستان قدس، به اتفاق من و [محمدجعفر] بهبهانیان، معاون من، شرفیاب شدیم و بودجه‌ی آستان قدس رضوی را به عرض رساندم، در 529 ملیون تومان. شاهنشاه فرمودند، سال اولی که امور آستان قدس را به تو سپردم بودجه آن چه قدر بود (ده سال قبل)؟ عرض کردم، هیجده ملیون تومان. خنده‌ی رضایتی فرمودند و فرمودند، آستان قدس باید عظیم‌تر از این بشود، یکی از دستگاه‌های مهم مملکتی است.(صص25-24)
-دوشنبه 9/1/1355: علیاحضرت شهبانو مرا احضار فرمودند که با این خانمی که قرار شده بیوگرافی ایشان را بنویسد قدری صحبت کنم، مثل این‌که دارد شانه خالی می‌کند. [لسلی بلانش] Leseley Blanch یا به عبارت دیگر خانم [گرانت] Grant از نویسندگان بزرگ زن است، ولی در این کار درمانده است.(ص26)
-من عرض کردم، چه طور است شاهنشاه قدری در معرفی علیاحضرت شهبانو با او صحبت بفرمایید. فرمودند، نه! علیاحضرت فرمودند، لابد مرا [ریاکار] hypocrite بزرگ معرفی می‌کنی. شاهنشاه فرمودند، البته! اگر مصاحبه بکنم جز این نخواهم گفت. هر دو مطلب شوخی بود.(ص27)
-جمعه 13/1/1355: ...قبل از من، نخست‌وزیر که قرار است به عربستان سعودی برود، شرفیاب شد. باید بگویم که چند شب قبل در مهمانی افسران گارد که من سر میز شاهنشاه بودم، به عرض رساندم که امر نفرمودید امسال نخست‌وزیر شرفیاب شود. شاهنشاه خندیدند، فرمودند، درست می‌گویی، بگو پنجشنبه بیاید و علیاحضرت شهبانو خیلی تعجب فرمودند که من چنین پیشنهادی می‌کنم.(صص29-28)
-یکشنبه 15/1/1355: ...[عبدالعظیم ولیان]، استاندار خراسان، تلگرافی کرده بود که [در اجرای اصل 13 انقلاب] کارخانه‌های ثابت خراسان [منظور کارخانه قند فریمان] می‌خواهند 20% سهام خودشان را از طریق سازمان گسترش به کارگران و کشاورزان [بفروشند]. تکلیف سهامی که آستان قدس رضوی آن‌جا دارد چیست؟ (چون استاندار نایب‌التولیه هم می‌باشد). امر مطاع به این صورت صادر شد: اولاً مال آستان قدس هم باید مثل سایرین به فروش برسد؛ ثانیاً کارگران اولویت دارند، اگر نخواستند، به دیگران عرضه شود؛ ثالثاً 80% بقیه را کی خواهند فروخت؟(ص30)
-دوم این‌که والاحضرت اشرف کسب اجازه کرده بودند که تأسیس بنیاد خیریه اشرف پهلوی را ضمن سخنرانی در رادیو تلویزیون اعلام نمایند. فرمودند که کار خیر، تازه اگر کار خیری باشد، سروصدا راه انداختن و داد و فریاد ندارد. لازم نیست!(صص31-30)
-دوشنبه 16/1/1355: ...بیشتر کارهای جاری عرض شد، منجمله نامه‌ی سفیر آمریکا که میسیون [هوشنگ] انصاری وزیر اقتصاد [و دارایی] در آمریکا در مورد فروش نفت به دولت آمریکا و ذخیره‌ی آن در معادن نمک موفقیت‌آمیز بود، ولی مشکلات کوچکی موجود است که باید رفع شود (همان مشکلات با شرکت‌های نفتی) که خوب می‌دانیم که دوازده سال است که موجود است.(ص31)
-سه‌شنبه 17/1/1355: ...راجع به کتابی که باید پروفسور [جورج] لنجوسکی بنویسد، عرض کردم نام آن را می‌خواهد Crown of Pahlavis بگذارد و تاج را هم پشت جلد بگذارد. تصویب فرمودند. فرمودند، چون اسم کتاب این است و تمثال پدرم هم با لباس نظامی است، عکس مرا هم با لباس نظامی بگذارید.(ص32)
-صحبت از هژیر و کارها و افکار او پیش آمد. خیلی تعریف فرمودند و من هم تأیید کردم و به عرض رساندم که ادعانامه‌ای که به شرکت نفت آن روز نوشته واقعاً از اسناد دیدنی و خواندنی است. فرمودند، به همین دلیل هم به دست سید کاشی او را کشتند. عرض کردم، تمام آن‌چه را بعدها شاهنشاه به تدریج جامه‌ی عمل پوشاندید او پیشنهاد کرده بود، در مورد مشارکت و قیمت نفت و حمل و نقل و بالاخره منافع محل‌های فروش فرمودند، آیا این‌که طرف ما چه شرکت نفت و چه کنسرسیوم، فقط به صورت یک خریدار ساده نفت در آید هم پیش‌بینی کرده بود؟ (با لبخند و تعجب و استفهام). عرض کردم این مطلب به خواب کسی هم نمی‌آمد که شاهنشاه عمل فرمودید. لبخند رضایت‌آمیزی فرمودند. عرض کردم، دکتر مؤتمنی مدیرعامل بنگاه حمایت مادران و نوزادان به علت بعضی انحرافات در امور مالی تحت تعقیب قرار گرفته. چون بنیاد وابسته به علیاحضرت است، وزارت اطلاعات جلوی نشر خبر را گرفته. فرمودند، غلط کرده، فوری بگو دیگر از این گه‌ها نخورند.(صص35-34)
-پنجشنبه 19/1/1355: ...عرض کردم، رئیس شرکت [نورتروپ] Northrop آقای [تام جونز] Mr. Tom Jones خبر می‌دهد که مسئله معامله‌ی نفت را در قبال فروش هواپیما با [ویلیام] سایمون وزیر خزانه‌داری آمریکا مورد مذاکره قرار داده او خیلی نظر مساعد داشته است (چون سایمون پدرسوخته با ما بد است). فرمودند، جای تعجب دارد، حالا دم این‌ها در مورد مصارف نفتی سواحل شرقی آمریکا و عدم اعتقاد به عرب‌ها، لای درگیر کرده که این طور مساعد شده‌اند. عرض کردم، شاید [جرالد] فورد و [نلسون] راکفلر فشار آورده باشند. فرمودند، این هم ممکن است وگرنه فکر نمی‌کنم این پدرسوخته به این آسانی‌ها موافقت می‌کرد.(ص36)
-شنبه 21/1/1355: ...چون دکترها می‌آمدند و می‌خواستند قبل از معاینه شاهنشاه با من مذاکره کنند، سرشام نرفتم. بودجه مرکز پژوهش‌های تبلیغاتی در آمریکا را که با اسرائیلی‌ها عمل می‌کنیم، تنظیم کردم.(ص39)
-یکشنبه 22/1/1355: صبح شرفیاب شدم. با آن‌که شرفیابی طولانی بود، ولی تمام کارهای جاری بود، منجمله بودجه‌ی مرکز تبلیغات سری را که با اسرائیلی‌ها داریم، تصویب فرمودند.(ص40)
-ضمن کارها به عرض رساندم که موضوع حمل اسلحه و مهمات و هواپیماهای اف- 5 به اردن برای فرستادن به مراکش شروع شد، ولی هنوز ما خبری از مراکش نداریم که چرا یک دفعه تصمیم گرفته‌اند از راه مصر برود. و البته از راه مصر برای ما هم مصلحت نیست، چون روس‌ها نسبت به مصر و الجزایر، هر دو حساسیت زیاد دارند (در مصر از دشمنی و در الجزایر از دوستی). راه اردن بهترین است. فرمودند، بر فرض مراکشی‌ها هم تقاضا بکنند، ما باید بگوییم فقط از این راه خواهیم فرستاد. به علاوه، در مقابل کار انجام شده قرار می‌گیرند، بعد خود دانند و اردن.(ص40)
-دوشنبه 23/1/1355: ...عرض کردم، محکومین به حبس از طرف دادگاه‌های نظامی وقتی حبس آن‌ها به سر می‌رسد آزاد نمی‌شوند. جای تعجب است و صحیح نیست. فرمودند، آخر امتحان کرده‌ایم صدی نود خرابکاران از میان همین‌ها برخاسته‌اند. عرض کردم، با وصف این صحیح نیست و در شأن کشور شاهنشاه نیست. اگر اجازه فرمایید آن‌ها را برای مطالعه و تزکیه به یک شهر دور افتاده تحت نظر منتقل کنیم که فرار هم نتوانند بکنند و حبس هم نباشند. فرمودند، صحیح است، برو فکرش را بکن و با رئیس ساواک ارتشبد [نعمت‌الله] نصیری صحبت کن.(ص43)
-عرض کردم، آیت‌الله [ابوالقاسم موسوی] خویی از نجف اشرف پیغام داده است شاهنشاه ترتیبی بفرمایید که حوزه‌ی علمیه‌ی نجف باقی بماند. فرمودند، اقداماتی کرده و می‌کنم، ولی فکر نمی‌کنم عراقی‌ها زیر بار بروند. اصولاً در دنیا بساط آخوند رو به اضمحلال است. عرض کردم، الحمدالله من دشمن‌ترین فرد نسبت به آخوندها هستم، چون آن‌ها را بی‌عقیده‌ترین مردمان نسبت به مبادی و مبانی اسلام می‌دانم... فرمودند، به دولت گفته‌ام در مشهد و شیراز بساط صحیحی راه بیندازند، قم هم که کِرکِر خواهد کرد. عرض کردم، دست به ترکیب قم نمی‌توان زد، ولی باید طرح نو با پایه اساسی گذارده شود. فرمودند، صحیح است.(ص44)
-سه‌شنبه 24/1/1355: ...ملک‌حسین استدعا کرده بود یک [خط ارتباطی مستقیم ]hot line بین کاخ شاهنشاه و کاخ سلطنتی اردن برقرار شود. اجازه مرحمت فرمودند. عرض کردم، پادشاه افغانستان باز یک اتومبیل در رم خریده به ده هزار دلار و پولش را از شاهنشاه می‌خواهد. فرمودند، البته بده، چه باید کرد؟ خدا به ما می‌رساند که ما به دیگران بدهیم.(صص46-45)
-سفیر لبنان هم با من مشورت کرد که شاهنشاه مایلند چه کسی رئیس‌جمهور لبنان شود: سرکیس یا رِمون ادّه؟ سرکیس از طرف آمریکایی‌ها و سوریه پشتیبانی می‌شود و رِمون ادّه مورد علاقه‌ی عمومی است. ضمناً تقاضا داشت که شاهنشاه به شخص اخیر کمک فرمایند.(ص48)
-چهارشنبه 25/1/1355: صبح شرفیاب شدم. اعضای هیئت امنای بنیاد اشرف پهلوی شرفیاب و معرفی شدند. بعد من به اختصار شرفیاب شدم. دو دستخط توشیح فرمودند که یکی دعوت از ملک خالد پادشاه سعودی بود برای اوائل خرداد به ایران.(ص48)
-پنجشنبه 26/1/1355 و جمعه 27/1/1355: در کیش به استراحت مطلق و کامل گذشت. البته برای شاهنشاه من [نیز] همین‌طور بود. من این‌جا باید یک نکته را بگویم که البته دلیل بر ضعف و ناتوانی من می‌کند. آن این است که کیش آن نشئه سابق را برای من ندارد. چون این‌جا را عشق من ایجاد کرده، یعنی دختری را که خیلی دوست داشتم و سال‌ها نگاه داشتم، او مرا به این کار تشویق کرد، چون خودش خیلی به این‌جا علاقه‌مند بود و روز اولی هم که به این‌جا آمدم و با یک هواپیما وسط صحرا نشستم، او همراه من بود. هرچه را در این جا می‌کردم که البته برای شاهنشاه من است، ولی ته قلبم احساس می‌کردم او هم راضی و راضی‌تر خواهد بود و او چه با من و چه به تنهایی از آن لذت خواهد برد.(ص50)
-نیم‌ساعتی عرایض کردم. منجمله مطالب سفیر آلمان را به عرض مبارک رساندم که می‌گفت من نمی‌دانم چه طور موضوع معامله تانک لئوپارد را نتوانسته‌ایم با ایران کنار بیاییم. ما مثل انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها تانک فروش نیستیم، حاضریم کارخانه ساخت تانک به شما بدهیم. این برای عظمت و صنعتی شدن ایران مهمتر است تا خریداری تانک، ولو گران‌تر باشد. درباره معامله نفت هم گفت شرکتی تشکیل داده‌ایم و می‌توانیم به تدریج از شما نفت بخریم، ولی دولت من نمی‌تواند (به دلایل واضح) از شما نفت مستقیم بخرد (چون اسیر شرکت‌های نفتی بزرگ آمریکایی و انگلیسی است که البته او چیزی در این باره نگفت).(ص50)
-فرمودند، در قسمت تانک‌ها قیمت آن‌ها خیلی گران است (دو برابر یک چیفتن). ثانیاً من اگر بخواهم حالا کارخانه تانک‌سازی بسازم که در ایران به من تانک بدهد باید ده سال صبر کنم. ثالثاً حالا قیمت لیره پایین و قیمت مارک بالا می‌رود. این است که عملی نیست. به او بگو، مگر قیمت را خیلی پایین بیاورند. نفت را هم می‌خواهند ارزان بخرند، ولی اگر گران بخرند (یعنی قیمت روز ما)، من حرفی ندارم.(ص51)
-جمعه 27/1/1355: مدتی صحبت دزدی‌های بزرگ شرکت‌های بزرگ آمریکایی و گرفتاری رجال کشورهای مختلف منجمله ژاپن که بیش از همه آلوده است، مطرح شد. بعد اصولاً صحبت خارجی‌ها پیش آمد که چه مردمان پدرسوخته‌ای هستند. خودشان از همه دزدترند و دیگران را دزد می‌خوانند، حتی در امور سیاسی اهل چانه‌زدن هستند. من عرض کردم، رویه‌یی شاهنشاه که یک دنده و بی‌محابا مسائل را در همان وهله‌ی اول کف دست آن‌ها می‌گذارید، بهترین رویه است. فرمودند، به همین جهت خیال می‌کنند جای چانه‌زدن دارند، حال آن‌که نمی‌دانند که من منعطف نمی‌شوم، کم‌کم فهمیده‌اند.(ص52)
-شنبه 28/1/1355: عرض کردم، کتاب اولین مسافرت اعلیحضرت رضاشاه کبیر به مازندران خیلی جالب است و حتی صاحب دکترین و برنامه و همه چیز است. می‌خواهم بدهم چاپ کنند. فقط یک فصل کوچکی در مورد جدا شدن دین از سیاست عنوان شده، نمی‌دانم اجازه می‌فرمایید چاپ کنم؟ فرمودند، چه می‌گویند؟ عرض کردم، می‌فرمایند وقتی دین با سیاست مخلوط شد، هر دو طرف صدمه می‌بیند، یعنی نه دین دین می‌شود، نه سیاست سیاست و هر دو ناچار در گودال عوام‌فریبی و ظاهرسازی می‌افتند. فرمودند، این که عیب ندارد، چاپ کنید.(صص53-52)
-دوشنبه 30/1/1355: ...در این ضمن [لیکا] Leica پادشاه سابق آلبانی آمد در منزل مرا دید. پول می‌خواهد و [معامله تجارتی] business پادشاه سابق یونان هم دیشب در رکاب علیاحضرت شهبانو به همین منظور آمده است. ویکتور امانوئل پسر پادشاه سابق ایتالیا را که شاهنشاه آباد فرمودند، واسطه‌ی معاملات بزرگی با ایتالیا شد و حالا ثروت هنگفتی دارد، این‌ها هم تبعیت می‌کنند. شاهنشاه آن‌قدر بلندنظر و بزرگ است و آن‌قدر آقاست که این کارها در طبیعت اوست، حال آن‌که خودش کوچک‌ترین ارزشی برای ثروت دنیا قائل نیست. ولی تاحد معقول اگر یک بدبخت‌هایی بتوانند استفاده از زندگی بکنند، چه مانع دارد.(ص55)
-در این‌جا قدری راجع به روحیه‌ی ایرانیان بخصوص طبقه‌ی بالا صحبت شد که در زبان چیزی می‌گویند و در عمل چیز دیگری می‌خواهند. یکی می‌گوید من سربازم و برای وطن کار می‌کنم و دیگری می‌گوید من بنده و غلام و برای شاهنشاه جان‌فشانی می‌کنم. ولی حقیقت این است که همه منافع دارند و همه پول می‌خواهند و همه دروغ می‌گویند. شاهنشاه خیلی خیلی تأمل فرمودند. فرمودند، متأسفانه همین‌طور است، لااقل در طبقات بالا که قطعاً این‌طور است.(ص56)
-سه‌شنبه 31/1/1355: ...بازی‌های آسیایی المپیک که قرار بود دو سال دیگر در پاکستان عملی شود، به علت فقر و استیصال آن‌ها انجام نمی‌گیرد، باید در یک کشور آسیایی و به احتمال قوی عرب بشود (اگر بخواهد انجام پذیرد) و لازمه‌اش اخراج اسرائیل از جرگه است. ما و ژاپن نمی‌خواهیم به این کار گردن بگذاریم. حال ممتنع رأی بدهیم یا مخالف اخراج؟ بالاخره قرار شد با ژاپن همکاری کنیم. گزارشی آقای [احسان‌الله] استخری معلم علوم دینی والاحضرت همایونی که به عتبات مشرف شده است داده بود که آیت‌الله [ابوالقاسم موسوی] خویی استدعا دارند سفیر شاهنشاه در بغداد عنایت بیشتری به ایشان داشته باشند. شاهنشاه تلخ خنده‌ای کردند و فرمودند، این آقایان که همیشه از سفیر من فاصله می‌گرفتند.(ص57)
-چهارشنبه 1/2/1355: سفیر اسرائیل را پذیرفتم. گزارش نمایندگان کمیته‌ی سنای آمریکا را که برای مطالعه در امر [تحریم] embargo صدور اسلحه به ایران داده بودند (آن چیزی که به دست اسرائیل رسیده) برایم آورد. بعد هم گفت آمریکایی‌ها به ما می‌گویند شما چرا با ایران بیشتر همکاری نمی‌کنید و ما گفته‌ایم این بسته به نظر ایران است. هم‌چنین آمریکایی‌ها گفته‌اند ما از نظر تربیت پرسنل بیش از آن پیش رفته‌ایم که آمریکایی‌ها خیال می‌کردند. مقداری هم راجع به کنفرانس وزرای خارجه اسلامی در اسلامبول که ماه آینده تشکیل خواهد شد می‌گفت و استدعا داشت که مثل کنفرانس جده یک دفعه به صورت کنفرانس کشورهای عرب در نیاید (چون در آن‌جا یک دفعه تصمیماتی علیه اسرائیل گرفته شد و مخصوصاً این مسئله که اسرائیل یک کشور نژاد‌پرست است تسجیل شد). می‌گفت در این زمینه مصراً استدعا داریم که از حالا دولت ایران این مطلب را در نظر داشته باشد. می‌گفت [نجم‌الدین] اربکان، رئیس یک اقلیت کوچک مجلس ملی ترکیه نوکر و حقوق‌بگیر قذافی است، باید مواظب او باشید که خیلی ممکن است [آشوب] agitation بکند. در آخر مطلب عجیبی عنوان کرد، به این صورت که کشور او در امر اسلحه و ساختن اسلحه‌های بسیار مدرن (شاید منظور او بمب اتمی بود) پیشرفت بسیار کرده است، به طوری که دنیا را به تعجب و تحسین واخواهد داشت. چون اطلاع از این وضع در شکل تصمیم‌گیری سیاسی اعلیحضرت همایونی ممکن است تأثیر کلی داشته باشد، از تو دعوت می‌کنم که بیایی از نزدیک ببینی که چه داریم. من که در دلم خیلی نگران شدم، به سادگی گفتم امسال بسیار کار دارم، قطعاً نخواهم توانست. به علاوه هیچ معلوم نیست که مصلحت ما و شما در این باشد که احیاناً خبر سفر من به اسرائیل در جایی درز کند. گفت مگر نخست‌وزیر ما به این جا نمی‌آید؟ تو را هم طوری می‌بریم که هیچ کس نفهمد. گفتم به هر حال خیلی تأمل دارد.(ص60)
-پنجشنبه 2/2/1355 و جمعه 3/2/1355: جمعه سفیر آمریکا برای ناهار پیش من آمد. راجع به متروی تهران هم می‌گفت یک مهندس عالیقدر آمریکایی در تهران است می‌خواهد تو را ببیند و بگوید که کار بیهوده‌ایست پول و وقت خودتان را به هدر می‌دهید و دردی هم دوا نمی‌کنید. گفتم بیاید، ولی کنترات این کار با فرانسوی‌ها امضاء شده است.(صص62-61)
-یکشنبه 5/2/1355: [سرآنتونی پارسونز] سفیر انگلیس استدعای شرفیابی کرده بود که در مورد خرید اسلحه از طرف عراق از انگلستان کسب اجازه کند. فرمودند، بیاید (سیاست شاهنشاه موافق این کار است که عراق تمام متکی به شوروی باقی نماند).(ص63)
-حسنی مبارک معاون رئیس‌جمهور مصر که از چین برمی‌گشت شرفیاب شد و در پیشگاه شاهنشاه به طور خصوصی ناهار خورد.(ص63)
-دوشنبه 6/2/1355: عرض کردم، سفیر آمریکا سؤال می‌کند آیا مطالبی حسنی مبارک معاون رئیس‌جمهوری عرض کرده است که من لازم باشد به واشینگتن گزارش بدهم؟ فرمودند، بلی، به او بگو حسنی مبارک می‌گوید رئیس‌جمهور مصر از مسافرت اروپایی خودش خیلی راضی است و نتایجی که می‌خواسته گرفته است (خرید اسلحه و کمک اقتصادی) حسنی مبارک هم از چین خیلی راضی برگشته و به کمک چین کاملاً امیدوار است عرض کردم. چین چه کمی می‌تواند بکند؟ فرمودند، spare parts [لوازم یدکی] اسلحه‌ی روسی که خود چینی‌ها می‌سازند. به علاوه تا اندازه‌ای کمک‌های اقتصادی فرمودند، حسنی مبارک که می‌گوید رئیس‌جمهور از اختلاف بین اعراب رنج می‌برد و به هر حال می‌خواهد به کنفرانس ژنو برود و فلسطینی‌ها هم آن‌جا حضور داشته باشند. وضع رئیس‌جمهور، همان عدم اعتماد به شوروی‌ها و امیدواری به شماست (آمریکایی‌ها). من توصیه می‌کنم که باید به شدت او را تقویت کنید.(ص64)
-سه‌شنبه 7/2/1355: ...شاهنشاه بسیار سرحال بودند و تا مرا دیدند از سخنرانی‌ دیروز ظهر در دانشگاه پهلوی تعریف و تمجید فرمودند.(صص65-64)
-عرض کردم، مثلاً چیزی که دیروز خیلی باعث تعجب من در دانشگاه پهلوی شد، مشاهده زیادی دختر چادر به سر بود. وقتی که غلام رئیس دانشگاه بودم، دختر چادر به سر را مسخره می‌کردیم، یک نفر هم برای نمونه پیدا نمی‌شد. یعنی آن را برای خود یک تحقیر حساب می‌کردند و حالا ده‌ها دختر چادری حتی در سالن سخنرانی دیدم، ولی آن‌جا محلی نداشت که من در این باره صحبت بکنم و به هر حال شنیده‌ام که حتی بعضی دختران با فرهنگ‌مهر رئیس دانشگاه دست نمی‌دهند که این کار حرام است. شاهنشاه خیلی تعجب فرمودند. عصبانی شدند. عرض کردم، بیچاره فرهنگ‌مهر خودش زرتشتی است و بسیار هم مرد خوبی است، ولی از ترس چماق تکفیر آخوندها بیشتر از مسلمانان احتیاط می‌کند. فرمودند، دیگر آخوندی نیست. عرض کردم، روحیه‌ی آخوندی هنوز هست و مارکسیست‌های اسلامی برای هوچی‌گری خیلی خوب از آن بهره‌برداری می‌کنند.(صص66-65)
-عرض کردم، اتفاقاً من خواستم دیروز این مطلب را هم مطرح کنم و بگویم که اگر اعلیحضرت رضاشاه کبیر در مازندران املاک خریدند برای آبادانی آن‌جا بود، هرکس سفرنامه‌ی اول اعلیحضرت رضاشاه را به مازندران مطالعه کند می‌بیند که بین ساری و علی‌آباد پنج ساعت راه پیموده‌اند و مالاریا پدر مردم را درآورده بود. اصولاً کشوری و مردمی در آن‌جا نبود و ایشان مازندران را زنده کردند. فرمودند، اتفاقاً من که گاهی درباره‌ی این همه املاک با ایشان صحبت می‌کردم، جوابشان همین بود که من قصد تملک ندارم، قصد آبادانی دارم وگرنه انسان بیش از یک کفن به گور نمی‌برد. عرض کردم، به علاوه ایشان یک قران به خارج نفرستاده بودند، هر چه بود برای ایران و در ایران می‌خواست. فرمودند، همین‌طور است و کاش این مطالب را هم گفته بودی.(صص67-66)
-شاهنشاه از من پرسیدند، آیا تو به من گفتی آخوندها با کاپیتولاسیون موافق بودند؟ عرض کردم، بلی، چون می‌گفتند کفار را نمی‌شود با قوانین اسلامی محاکمه کرد. فرمودند، اتفاقاً به من گفتند در ترکیه هم همین طور بود. آخوند در همه‌ی دنیا حتی در اروپا هم مضّر است.(ص67)
-چهارشنبه 8/2/1355: مثلاً همین پیام نخست‌وزیر انگلیس که امروز تقدیم کردم و این که کیسینجر طابق‌النّعل بالنّعل توصیه‌های همایونی را در آفریقا عمل کرده است و صورت مذاکرات کیش را چه‌گونه می‌توان به مردم گفت؟ فرمودند، باید یادداشت کنی که بعدها مردم بخوانند.(ص69)
-فرمودند، در زمان مصدق مادرم بدون اجازه‌ی من برای این که شاید بتواند کاری بکند، در یک مکانی با آیت‌الله [سیدابوالقاسم] کاشانی ملاقات کرده بود. وقتی که مردکه به اتاق وارد شده بود، قهراً مادرم نشسته بود. به او پرخاش کرده بود که خانم بلند شو، تو باید پیش پای من بلند شوی.(ص70)
-عرض کردم، یهودی‌ها نسبت به روزنامه‌ی اطلاعات و همچنین ژورنال دو تهران که خیلی به آن‌ها فحش می‌دهد، گله دارند. فرمودند، به طور کلی به اطلاعات تذکر بده که انعطاف به یک طرف چه عرب و چه اسرائیل به نفع سیاست عالیه کشور ما نیست.(ص71)
-شنبه 11/2/1355: فرمودند، فکر تقسیم املاک بین زارعین که از زمان ولیعهدی در نظرم بود و همیشه دنبال می‌کردم، ولی موضوع شرکت کارگران در منافع کارخانجات و حتی سهیم شدن آن‌ها از سال [1955] برایم پیدا شد و جالب این جاست که در آن سال‌ آلمان بودم و این مطلب را با رئیس سندیکای بزرگ کارگری آلمان غربی در میان گذاشتم. او به من گفت عملی نیست.(ص76)
-یکشنبه 12/2/1355: صبح شاهنشاه هیئت اجرایی حزب [رستاخیز] را به حضور پذیرفتند... در مذاکرات دو مطلب روشن شد، یکی این‌که هنوز ارگان‌های حزب درست کار نمی‌کند و کارهای اجرایی و مطالعاتی به هم مخلوط و سردرگم است و دیگر این‌که برای کنگره‌ی حزب در خردادماه آماده نیستند. ولی شاهنشاه امر فرمودند باید قطعاً در خرداد تشکیل شود. چیزی که من دلم می‌خواست آن‌جا بگویم ولی چون مقامی نداشتم نتوانستم حرف بزنم، این بود که به چه صورت باید مردم را علاقه‌مند به حزب بکنیم.(ص78)
-دوشنبه 13/2/1355: گزارش مفصلی از [ژنرال آلن فریزر، سرکنسول] آفریقای جنوبی برای مشارکت ایران و استخراج اورانیوم و طلا و سایر مواد معدنی مثل فسفات و غیره در آفریقا رسیده بود که به عرض رساندم. فرمودند، به [سرکنسول] وقت شرفیابی داده شود.(ص80)
-فرمودند، صحبت‌های دیروز من در حزب چه طور بود؟ عرض کردم، مثل همیشه برنده و قاطع بود و اتفاقاً امروز صبح در دانشگاه تهران که یک ربعی با استادان صحبت می‌کردم، آن‌ها هم همین عقیده را ابراز می‌داشتند.(ص81)
-در آخر به من فرمودند، قدری درباره‌ی این کارتر که در انتخابات [مقدماتی] Primary آمریکا دائماً پیروز می‌شود، از سفیر آمریکا تحقیقاتی بکن. عرض کردم، شرح حال مختصر او را در مجله‌ی تایم خواندم. گویا مرد بی‌شخصیتی است و در هیچ وقت مطلب صریحی نمی‌گوید.(ص81)
-بعد فرمودند، نمی‌دانم چه قضیه‌ای است که روزنامه‌ی تایمز لندن و نیویورک تایمز، هم‌زمان، به ایران حمله کرده‌اند و مسائلی عنوان کرده‌اند که من از حرف‌های [جیمز] کالاهان وزیر خارجه‌ی سابق انگلیس و نخست‌وزیر فعلی هم استشمامی کردم و آن این است که می‌گفت دموکراسی خود از عهده‌ی کمونیسم برمی‌آید و این‌ها الان به سختگیری‌های ما نسبت به کمونیست‌ها حمله می‌کنند. مثل این‌که یک خرده بودار است.(ص81)
-سه‌شنبه 14/2/1355: به کارهای جاری رسیدم، منجمله سفیر اسرائیل را دیدم. اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کردم که اولاً ترسی از کنفرانس استانبول اعراب نداشته باشند، چون اغلب اعراب خواسته‌اند که آن را رنگ اسلامی بدهند. دیگر این‌که برای دیدن قدرت نظامی اسرائیل، یک افسر [برود] بهتر از من است. ضمناً قدری راجع به روزنامه‌های آمریکا که به چه صورت اداره بشوند، صحبت کردیم و قرار شد اقدام کنیم.(ص83)
-چهارشنبه 15/2/1355: عرایض [اوری] لوبرانی سفیر اسرائیل را عرض کردم (دیشب نوشته‌ام). فرمودند، برای ملاحظه پیشرفت‌های نظامی آن‌ها ممکن است ارتشبد [حسن] طوفانیان را بفرستم (قائم‌مقام وزیر جنگ در تدارکات ارتش یا همه کاره خریدهای ارتش) تا اگر وسائلی به درد ارتش ایران هم بخورد، در نظر بگیرد.(صص84-83)
-دانشجویان دانشکده‌ی بابلسر [به علت] این‌که 14 نفر از رفقای آن‌ها نمره کم آورده‌اند، رئیس دانشکده را کتک زده بودند گزارش عرض کردم. فرمودند، اطلاع به من رسیده و خیلی جای تعجب است که ما بالاخره نتوانسته‌ایم این دانشگاه‌ها را اداره کنیم. اگر در کشوری بود که کاری انجام نمی‌شد، قابل قبول بود، ولی در این‌جا چرا؟ عرض کردم، یک مقداری تنبلی و بهانه‌جویی. یک مقداری تحریک خارجی و یک مقداری هم معایب کارهای ماست. فرمودند، چه عیبی است که ما نمی‌دانیم؟ عرض کردم، احساسات جوان‌ها را نمی‌دانیم، گرفتاری‌های خانوادگی و عقده‌های آن‌ها را نمی‌خواهیم درک کنیم، گفت و شنود با آن‌ها نداریم، وقت هم صرف آن‌ها نمی‌کنیم، آن وقت دشمن با زیرکی و هوشیاری، انگشت روی کوچک‌ترین معایب ما می‌گذارد. دیگر شاهنشاه چیزی نفرمودند. قدری فکر فرمودند. عرض کردم، از وضع دانشجویان [ایرانی] در خارج هم که خبر دارم، عین همین مطلب صادق است. باز هم چیزی نفرمودند و امری صادر نکردند.(صص85-84)
-پنجشنبه 16/2/1355: ...بعد عرایض سفیر افغانستان را عرض کردم... می‌گفت ما قرارداد هیرمند را که به توشیح مبارک همایونی و پادشاه سابق ما رسیده و تمام مراحل قانونی را پیموده است معتبر می‌شماریم. من گفتم دست شما درد نکند، چنین پیمانی به نفع شماست. به خواب هم نمی‌توانستید ببینید و من صریحاً می‌گویم شاید اگر خود من نخست‌وزیر بودم، به عرض مبارک همایونی می‌رساندم چنین قراردادی را امضاء نمی‌کنیم. حالا شما منت می‌گذارید که قرارداد را معتبر می‌شماریم؟(ص86)
-شنبه 18/2/1355: شاهنشاه صبح برای فیلمبرداری در فیلمی که [دیوید فراست] David Frostمعروف از ایران تهیه می‌کند، در تخت جمشید دو ساعتی وقت صرف فرمودند.(ص87)
-یکشنبه 19/2/1355: صبح با هلیکوپتر به فسا رفتیم. اولین مسافرت شاهنشاه به فسا بود. مردم از داراب و لار و اصطهبانات و نیریز هجوم آورده بودند و احساسات عجیبی به خرج می‌دادند. بسیار عالی بود.(ص88)
-بعدازظهر صنایع الکترونیک ارتش را ملاحظه فرمودند. واقعاً در سطح بسیار بسیار عالی بود، به طوری که از محصول این‌جا به ارتش آمریکا و اسرائیل هم جنس فروخته‌ایم و باز هم خواهیم فروخت و چیزی که واقعاً باعث افتخار و سربلندی است، این کادر بزرگی است که همه تحصیلات عالی دارند 1400 کارمند که 180 نفر دکترا دارند و 400نفر لیسانس و فوق‌لیسانس و بقیه دیپلمه و تمام ایرانی هستند. آمریکایی‌ها از لحاظ تکنیک این‌جا نیستند، فقط نماینده‌ی کمپانی‌های فروشنده می‌باشند. از موشک [تاو] Tow تا رادارهای بسیار ظریف و فیلم و تلویزیون و دوربین‌های شب و غیره و غیره این‌جا ساخته می‌شود.(ص89)


دسته ها : انقلاب اسلامی
جمعه 1387/12/9 23:58
X