وضعیت روحی شاه - سردرگمی هیأت حاکمه امریکا و بلاتکلیفی شاه در برابر حوادث انقلاب

مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
امام : من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهن این دولت می‌زنم، من دولت تعیین می‌کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم...

*فرح پهلوی: هروقت که به یاد می ‌آورم خود شما در عین تحمل دردهای جانکاه جسمانی با چه دردهای جانگدار روحی نیز دست به گریبان بودید و این همه را با چه قدرت و بلندبینی عارفانه‌ای می‌پذیرفتید در خود نیرویی تازه می یابم».
*گوینده: همچنانکه فرح پهلوی همسر شاه یک سال پس از درگذشت او می گفت شاه در روزهای آخر سلطنتش بسیار در رنج بود و تنها. از اطرافیان او آنها که نرفته بودند از آینده خویش بیمناک بودند. داریوش همایون وزیر پیشین در همان روزها به همراه گروهی از مقامات دستگیر شده بود.
*همایون: خالی شدن پیرامون شاه از همون وقت شروع شد خود من بسیار زیر فشار بودم که از ایران برم. دوستانم خیلی به من اصرار کردند که خانه هاشون رو در خارج از ایران به من عرضه می‌کردند که برم اونجا بمونم. در آمریکا، در جنوب فرانسه و می‌گفتن که ببینید چه بر سر همکاران سابقتون داره می آد و این مملکت طور دیگری داره پیش میره. اینکه ما نخواستیم اون صحبتها را باور کنیم یا باور هم کردیم و اهمیت ندادیم اون یه بحث دیگری است ولی در این شک نیست که مثلا کسی مانند رئیس شرکت ملی نفت ایران بعد از اون حادثه بود که از ایران رفت و یکی از نخست وزیران پیشین که دوست خیلی نزدیک من بود پیش از اینکه من را دستگیر کنند در تلاش بدست آوردن بلیطی بود برای اینکه از ایران بره، البته وقتی رفته بود می‌خواست برگرده. باز هم نمی‌دونستیم که چه می‌شه این مملکت، ولی الحق خیلیها شروع کردند به دور و بر شاه رو خالی کردن، وقتی ماها رو گرفته بودند. یکی از دوستان ما که اون وقت معاون قائم مقام شرکت ملی نفت ایران بود برای من تعریف می‌کرد که هر وقت به دیدن شاه می رفته چون روزهای مثل اینکه مثلا یکشنبه، دوشنبه روزهای شرفیابی شان بود. می گفت اگر شاه قیافه‌اش گرفته بود در اون ملاقات او با این احساس از ملاقات می آمد که نوبت او هم فرا رسیده و در این شرایط طبیعی است که کسی برای شاه سینه سپر نکرد».
*گوینده: و بسیاری از کسانی هم که می‌توانستند برای شاه سینه سپر کنند به گفته احسان نراقی از ایران رفته بودند.
*نراقی: اون جلسه آخری که رفتم پهلوش، ماشین نبود، اعتصاب بود، اتوستپ کردم یه کسی من را آورده بعد اون وقت رسیدم و گفتم که قربان، امروز یه شخصی من رو آورده اتوستپ کردم یه جوانی از آمریکا آمده [او من را آورد. شاه]، گفت چرا اتوستپ؟ گفتم برای اینکه اعتصاب بود دیگه، چون مؤسسه ما اعتصاب بود من نمی‌خواستم اعتصابشون را بشکنم. همچین خواستم به گوشش بزنم که اعتصاب پیش من محترمه. بعد سوار شدم و یه شخصی منو می‌آورد و گفت کجا می‌ری؟ گفتم من می رم کاخ نیاوران. گفت ممکنه سوال کنم برای چی می رین؟ گفتم می رفتم وقت ملاقات دارم با اعلیحضرت. بعد اون جوان گفت عجب عجب. ما فکر می‌کردیم که اینهایی که می رند پیش اعلیحضرت با «رولز رویس» و «کادیلاک» می رند، حالا شما که ماشین هم نداری؟ گفتم خوب کادیلاک و رولز رویس سوارها رفتند فلوریدا و لوس آنجلس البته این، از این حرف خوشش آمد و هم ناراحت شد. ناراحت که خوب اطرافیانش رفتند خوشش اومد که باز هنوز یه عده‌ای هستند که با اتوستپ می آیند دیدنش به طوری که اینقدر بهش اثر کرده بود دفعه بعد که رفتم هفت هشت روز بعد، گفت بالاخره امروز هم با ماشین اومدی؟ با چی اومدی؟ بنزین پیدا کردی؟ گفتم اتفاقا امروز هم اومدم با اتوستپ اومدم اینها. کسی دور و برش نبود دیگه».
*گوینده: ویلیام سالیوان سفیر وقت آمریکا در تهران می گوید حتی کسانی هم که از رشد اقتصادی دوران او بهره برده بودند به او پشت کردند و شاه این بی کسی و تنهایی را احساس می‌کرد.
*سالیوان [پخش صدای سالیوان به زبان اصلی]: شاه تصور می کرد و چندین بار هم به من گفته بود که طبقه متوسط جوان که بیشترشان در دوره او تحصیل کرده و بار آمده بودند نعفشان در بقای این رژیم است و بنابراین از او و نظام سلطنتی حمایت خواهند کرد تا حرکت ایران در جهت ترقی و پیشرفت را حفظ کنند. اما بعد معلوم شد که این گروه بیشتر هوای خودشان را دارند و سرشان گرم بیرون بردن پول و دارایی شان به خارج از کشور است. آن وقت من متوجه شدم که برای شاه دیگر هیچ کانون حمایتی جز ارتش باقی نمانده است. اما ارتش هم که امکان عمل به آن نمی‌دادند، داشت دلسرد می‌شد و توانایی اش را برای قاطعیت در سرکوب انقلاب هر چه بیشتر از دست می‌داد». (1)
*گوینده: ارتشبد ازهاری در این میان در حالی برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس رفت که بر اثر اعتصابات، تهران برق نداشت و اخبار ایران همچنان در خارج جلب توجه می‌کرد.
قسمتی از اخبار رادیو دولتی انگلستان در سال 57: پارلمان ایران امروز پیرامون دادن رأی اعتماد به دولت نظامی ژنرال‌ ازهاری که دوهفته است برسر کار آمده است به بحث پرداخت. اما خبرنگار بی بی سی در تهران می‌گوید که این بحثها در ملجس زمانی صورت می‌گرفت که موج جدیدی از اعتصابات فلج سازنده آغاز شده است. خبرنگار بی بی سی در تهران می‌گوید که حتی درست درموقعی که ژنرال‌های ازهاری به دفاع از برنامه شش ماده‌ای خود در مجلس پرداخته بود و خواستار استقرار آرامش و امنیت در سراسر کشور می شد برق قسمت اعظمی از شهر تهران به علت اعتصاب کارکنان نیروگاه‌ها قطع شده بود. اعتصاب کارکنان شرکت مخابرات ایران نیز رابطه ایران را عملا با سایر نقاط جهان قطع کرده است و کارمندان دولت و نیز کارمندان گمرک با اعتصاب خود دولت را تحت فشار قرار داده‌اند. خبرنگار ما در تهران می گوید که تهران در حال حاضر آرام است بازار تهران که دو هفته پیش به اعتراض به روی کارآمدن دولت نظامی تعطیل شده اینک مجددا باز شده است اما تصور می رود که بازار تهران مجددا چند روز دیگر تعطیل شود. در خلال دو روز اخیر در سایر شهرهای ایران اغتشاشاتی به وقوع پیوسته است و گزارش می رسد که در شهرهای ساری و یزد هفده نفر کشته شده اند. خبرنگار بی بی سی گزارش می دهد که اغتشاشات در شهر ساری هنگامی آغاز شد که هزاران نفر تظاهر کننده خواستار لغو مقررات حکومت نظامی و آزاد شدن زندانیان سیاسی کشور شدند. این اغتشاشات چندین ساعت به طول انجامید و خسارات و تلفات فراوانی به بار آمد. منابع محلی می‌گویند که در این ماجرا دوازده نفر کشته شدند. در شهر یزد نیز تیراندازی هایی صورت گرفت و خبرنگار بی بی سی می‌گوید که جزییات این ماجرا هنوز آشکار نیست ولی منابع محلی می‌گویند که 4 مرد و یک زن به قتل رسیده‌اند.
*گوینده: دیگر کسانی چون احسان نراقی که به دیدار شاه می‌رفتند به این نتیجه می‌رسیدند که شاه خود شاهد سقوط خود است.
*نراقی: «[شاه] گفت می‌گن که مرگ بر شاه و اینها و گفت ازاد باشند، هی می گن مرگ بر شاه- با یه حالت بغض و اینها- یه روزی به من گفتش که توی بیمارستان ملکه مادر- بیمارستان قلب- گفت ا مروز به ما خبر دادند امروز ساعت 8 صبح پزشکان و پرستاران در بیمارستان قلب که مادر من ساخته میتینگ دادند و راهپیمایی کردند دور بیمارستان را گشتند و اسم بیمارستان را تغییر دادند کردند بیمارستان علی شریعتی. بعد زد به سینه‌اش اینجور کرد گفت بیمارستان که مادر من ساخته مادر من ساخته، اسمشو عوض کردند اسمشو عوض کردند. [شاه] متوجه جریانات نبود که چگونه می شود خوب این را واقعا می دانید مسئله مهم این است که این آدم در این چهار پنج ماه خودش ناظر به سقوطش بود.
*گوینده: و داریوش همایون هم دستگاه حاکمه را در آستانه زوال می دید.
*همایون: کاملا اشکار بود که دستگاه حکومتی نه تنها توانایی بلکه میل به باقی ماندن و حفظ خودش را هم از دست داده به طور غریبی یک چیزی شکست در روان و روحیه اون رژیم [دیده می شد] از نظر سیاسی کوری محض بر آنچه می گذشت و ناشی گری محض در اندیشیدن چاره هایی برای آن.
*گوینده: سر آنتونی پارسونز سفیر وقت بریتانیا تدریجا آینده شاه را تاریک می دید و در دیداری این مطلب را به شاه گفته بود.
*پارسونز: یادم هست که در اویال آبان که اعتصابها تازه شروع شده بود و مردم دولت را ضعیف می‌دیدند و درخواست افزایش حقوق و دستمزد داشتند، همان موقع من به شاه گفتم که اعلیحضرت، من احساس بدی دارم که اینها مقابله با شما را یاد گرفته‌اند و به زودی خواهند گفت فقط به شرط رفتن شما به سر کار بازخواند گشت به شاه گفتم اعلیحضرت وقتی این اتفاق بیفتد من یکی نمی‌دانم چه می‌توانید بکنید؟ و اگر دولت نظامی روی کار بیاورید وضع بدتر خواهد شد. شاه هم در این مورد با من هم نظر بود و به همین دلیل هم وقتی ارتشبد ازهاری نخست وزیر شد بیشتر سعی می‌کرد نقش یک سیاستمدار را بازی کند تا نقش یک نظامی را. هم شاه و هم او متوجه بودند که دیگر بحران از راه نظامی حل نمی‌شود چون مسئله دیگر فقط تظاهرات مردم در خیابانها نبود. در آن روزها همه به خانه‌هایشان رفته بودند و مسئله این بود که دیگر کسی کار نمی‌کرد و اعتصاب مملکت را فلج کرده بود».
*گوینده:‌آمدن محرم فرصتی به مخالفان داد تا به هیأتها و مجالس عزاداری بهتر سازمان دهند و با شعارهای الله اکبر از فراز بامها شهر را تکان دهند. شعارهایی که به گفته احسان نراقی شاه هم شنیده بود.
*نراقی: چهارمین روز محرم یکی از ملاقات‌های من بود با شاه که الله اکبرها شروع شده بود روی پشت بومها. چون الله اکبر صداش می‌امود دیگه گفت: دیشب شما هم شنیدید؟ گفتم: بله، گفت اینجا هم داشت می‌اومد، همون ده نیاوران خوب اصلا گیج شده بود دیگه. الله اکبر اصلا اعصابش رو دغون کرده بود و می‌دونست باهاش برخورد بکنه به چه نحو؟ باید خشونت کرد؟ باید ملایمت کرد؟ باید واسطه فرستاد باید چیکار کرد؟ این با اصطلاح مذاکره [را] هم نمی‌دانست به چه نحوی باید انجام بدهد.
*گوینده: شاه در گذشته بحران‌هایی را پشت سر گذاشته بود و از آنها پیروز درآمده بود مثل مقابله با دکتر محمدمصدق در مرداد 1332 و با آیت ‌الله خمینی در خرداد 1342 به عقیده داریوش همایون آنها که در گذشته نخست با سرکوب و بعد دادن امتیاز شاه را حفظ کردند یا دیگر نبودند و یا بی اعتبار شده بودند.
*داریوش همایون: از نظر مشاورین باید عرض بکنم که موقعیت مخصوصی که در آن موقع در ایران پیش آمده این بود که هواداران ایستادگی و شدت عمل که در گذشته یکی دوبار رژیم را نجات داده بودند اینها در طول زمان در نظر خود رهبری سیاسی، در نظر خود شاه بی اعتبار شده بودند منظورم کسانی است که همان نصیری، همان علم، علم مرده بود آن موقع اقبال که باز مرده بود کسانی که معتقد بودند که در بحران باید اول محکم ایستاد و طرف مقابل را سرکوب کرد بعد هر کار دیگری لازم هست کرد. علم نمونه برجسته این طرز فکر بود که در سال 1342 اول سرکوب کرد بعد امتیازات سیاسی‌ای را داد و آن اصلاحات را به نتیجه ای که می‌بایست رساند(1) مشاورینی که آن موقع گرداگرد شاه را گرفته بودند و در طول بحران هم تعدادشان بیشتر شد هم قدرتشان روی شاه بیشتر شد. اینها طرفدار مکتب فکری تازه‌ای بودند که سخت گیری به جایی نخواهد رسید و باید امتیاز داد و همین طور هم شد البته شاه از *(1)تابستان 1357 دیگر هر چه کرد امتیاز دادن بود. خوب طبیعی است در شرایط بحران و موقعیت انقلابی امتیاز دادن فقط نفت ریختن روی آتش است و همانطور هم شد. بیماری شاه مسلما نقش مهمی داشت آنچنان را آن چنانتر کرد. آن چنان‌تر کرد برای این که شاه اصولا چنانچه شواهد نشان می‌دهد در تمام 37 ساله پادشاهی‌اش کسی نبود که یک تنه در برابر دشواریها بایستد، در بحران‌های وقت منکی بود به آدم‌های نیرومندتر اگر آن آدم‌های نیرومندتر در دسترس بودند موقعیت فرق می‌کرد اگر نبودند که آخرهای کار دیگر نبودند و او به کسی اعتماد نداشت به آن صورت خودش به تنهایی از عهده برنمی‌آمد، خود شاه گرایش طبیعی‌اش به این بود که میدان را خالی بکند در مقابل بحران سخت. بیماری گرایش او را به رها کردن، رفتن و قهر کردن از مردم [بیشتر کرد] و او از مردم قهر کرد. حقیقتا خودش را مستحق چنین واکنش‌هایی نمی‌دید و باورکردنی نبود در آغاز برایش تظاهراتی که بر ضدش می‌شد وقتی مسلم شد به کلی رها کرد و ترجیح می‌داد که اصلا نباشد در آن مملکت.
*نراقی: یکی دیگر از حرف‌های شاه این بود که می‌گفت که خارجی‌ها هستند که این جریان را باعث شده‌اند. مدتی که من دیدم او را در این هشت جلسه، این را غالب تکرار می‌کرد.
*گوینده: برای شاه سرنخ قضایا را در خارج دیدن سابقه‌ای دیرینه داشت و در عین حال، حاکی از تضادهای درونی خود وی هم بود که به نظر احسان نراقی هم خارجیان را ملامت می‌کرد و هم می‌خواست تاییدش کنند.
*نراقی: یک مصاحبه کرده بود آقای ریچارد هلمز که سفیر بود در ایران و قبلا رئیس سی-ای-ای بود. او مصاحبه کرده بود در تایم گفته بود که ما باید از شاه ایران حمایت بکنیم، (او کسی بود که در زمان جنگ ویتنام یک اسکادران هواپیمای اف-5 فرستاد به ویتام، بعد از جنگ اعراب و اسراییل هیأتی فرستاد به عربستان سعودی که راجع به قیمت نفت در اوپک عربستان سعودی پافشاری نکند) به ما این کمکها را کرده، فلان کرده به اسراییل نفت داده در زمان جنگ خوب خیلی من به شاه گفتم که این مقاله که من در تایم دیدم، دیدم که از این بهتر نمی‌شد شما را تحقیر کرد در نر مردم اینها چرا این کارها را می‌کنند باید گفت که کسی به شما می گوید که اینها برای حمایت از ما است مثل مصاحبه وزیر خارجه انگلیس، دو ماه پیش که از ما تعریف کرد که تعریفش از تهدید بدتر بود و اینها قصدشان نیست معلوم نیست که برای کمک به ما است این را می گفت شک داشت به آمریکا، در عین حال فردایش باز در یک بیان دیگر،‌دلش می‌خواست که آمریکایی‌ها باز از او حمایت کنند چون به این کار عادت کرده بود این است که می‌گویم حالت کسی را داشت که نمی‌دانست آن طرفی که در این 25 سال با او بوده بیست و چند سال از او حمایت کرده حالا واقعا دست کشیده یا نکشیده، چه باید بکند این بود که سرگردان بود راجع به آمریکا سرگردان، یک شب تلفن می‌کرد به زاهدی برژینسکی داشت صحبت می کرد و به او می‌گفت باید مقاومت کرد ما پشت شما هستیم و اینها. فردایش خودش می گفت سفیر آمریکا می آید با سفیر انگلیس یک حرف‌های دیگر می‌زند و این ملاقات سفیر انگلیس و سفیر آمریکا با هم، هم بیشتر روحیه‌اش را خراب می‌کرد.
*گوینده:‌برای شاه در آن روزهای بحرانی نظر دولت‌های خارجی مهم بود و مرتب با سفرای آمریکا و انگلیس و گاه هم با سفیر شوروری مشورت می‌کردم انتونی پارسونز که در آن زمان سفیر بریتانیا در ایران بود. می‌گوید خود شاه چندین بار از او و سفیر آمریکا با هم خواسته بود که به دیدار او بروند.
*پارسونز[پخش صدای پارسونز به زبان اصلی] : من بارها به ملاقات شاه رفتم. گمان می‌کنم دو مرتبه شاه خودش خواسته بود که همراه سولیوان به ملاقاتش بروم. گمان می کنم یکبار هم اتفاقی هر دو با هم آنجا بودیم. من با سولیوان هیچ وقت خودمان درخواست نکردیم که با هم به دیدنش برویم. شاید در مجموع سه یا چهار مرتبه با هم شاه را ملاقات کردیم و اینکه بعضی ها گفته‌اند ماهمیشه با هم به دیدن شاه می رفتیم اصلا درست نیست. صحبتها هم معمولا جنبه تکراری پیدا می‌کرد. اینکه مسئله چیست و چه باید کرد. در واقع من و سولیوان هر دو در یک مورد با هم اتفاق نظر داشتیم و اون اینکه بحران مملکت از راه نظامی قابل حل نیست و من خیلی به این نظر اعتقاد داشتم. شاید حتی بیشتر از سولیوان. البته این نظر شخصی من بود. می‌دانم که باور کردن این حرف برای خلی ها مشکل است. اما از لندن توصیه و دستور رسمی برای من نمی‌رسید که به اطلاع شاه برسانم.*(2)
*گوینده: ویلیام سالیوان سفیر وقت آمریکا هم نظر مشابهی دارد.
*سالیوان [پخش صدای سالیوان به زبان اصلی]: مرتبا و تقریبا هر روز او را می دیدم و تصور می کنم که هیچ کس دیگر غیر از شهبانو او را اندازه من نمی‌دید اعتماد به نفسش را داشت از دست می‌داد و خیلی احساس درماندگی می کرد. من دستوری از واشنگتن نداشتم که مجاز باشم غیر از ابراز تفاهم درباره کارهایی که می‌کرد و تصمیماتی که می‌گرفت کار دیگری بکنم. ضمنان چون توصیه‌های من به واشنگتن تأیید نشده بود حتی نظر شخصی خودم را هم نمی‌توانستم به شاه بگویم. بنابراین دوره واقعا ناراحت کننده و یأس آوری بود».
*گوینده: اردشیر زاهدی وزیر خارجه سابق و سفیر وقت ایران در واشنگتن می‌گوید که شاه باید اصلا سفرای خارجی را از مملکت بیرون می‌کرد.
*زاهدی: من در یکی از تلگرافاتی که به عرض اعلیحضرت رسوندم در اونجا پیشنهاد کردم که سفیر آمریکا سفیر انگلیس، سفیر فرانسه و سفیر شوروی را در عرض 48 ساعت بخواهیم از ایران خارج بشند تا اینها بفهمند در ایران چه می‌گذره؟ من در اینجا متأسفانه باید عرض کنم که اعلیحضرت باید با اینها شدید رفتار می‌کرد، هیچ دلیلی نداشت که این سفرا ر اینقدر لوس بکنیم که نتیجه‌اش اینها خیال کنند که می‌تونند در کشور ما دخالت داشته باشند. مملکت یک سیاست روشنی داره کشورهایی هم که می‌خواند با ما روابط خوب داشته باشند باید تو روابط، احترام متقابل باشه، اگر اونها به آداب و رسوم و به قوانین مملکت ما احترام می‌گذارند ما هم به اونها، اگر نه هیچ دلیلی نداره» *(3)
*گوینده: ارتشبد قره باغی مشکل مشورت با آمریکاییان را در این می‌دید که تضادهای درون دستگاه رهبری آمریکا در شاه و دستگاه حاکمه ایران هم دوگانگی ایجاد کرده بود.
*قره باغی: «ایشان [شاه] با تماسی که متأسفانه با خارجی‌ها داشتند به خصوص با آمریکاییها با سفیر آمریکا و با واشنگتن تماس های مستقیمی که داشتند امروزه معلوم می شود با بعضی از این کتابها که این مسئله اختلافاتی بوده که عینا در دستگاه آقای جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا وجود داشته؛ یعنی همون دو جبهه‌ای که اونجا وجود داشت که یک جبهه آقای برژینسکی بود و طرفدار پشتیبانی از اعلیحضرت بودند و یک جبهه دیگری که کاملا امروز روشن شده که سایروس ونس بود و آقای سالیوان که اجبارا چون خودش صراحتا می نویسد که من مخالف بودم ولی مجبور بودم که تابع دستورات رئیسم باشم، این دوگانگی کاملا در کارهای اعلیحضرت مشود بود یک عده ازش پشتیبانی می‌کردند یعنی خواستار این بودند که در مملکت باقی باشد و مملکت حفظ بود. نظم و ترتیب [حفظ بشود] و یک عده دیگری هم معتقد بودند که نه خیر، حقوق بشر مقدم بر سایرمسائل است و اون نتیجه همون بود که این دوگانگی در دستورات اعلیحضرت از اینجا ناشی می‌شد. که یک روز ایشان آمادگی داشتند که به اصطلاح جلوی این مسائل گرفته شود و یک روز... ولی خوب بالاخره آن قسمت مسالمت و فضای باز سیاسی و حقوق بشر بالاخره چربید برایشان برای اینکه خوب خودکارتر هم در حقیقت طرفدار سایروس ونس بوده همیشه و سایروس ونس و.... در وزارت خارجه طرفدار حقوق بشر و طرفدار مسالمت با مردم و اجرای خواسته‌های مردم بودند. آن یک طرف ضعیف بود. این دوگانگی در دستورات اعلیحضرت از اینجا ناشی می‌شد».
*گوینده: این دوگانگی در آمریکا در سطحها وشکل‌های متفاوت بود. زبیگنیو برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر از کسانی بود که برای بقای شاه خواهان شدت عمل بود.
*برژینسکی: نظر من در تمام دوره بحران که آن را پنهان هم نمی‌کردم این بود که نباید گذاشت یک دولت دوست با یک ارتش سازمان یافته که نقش استراتژیک مهمی ایفا می کند از هم بپاشد، بلکه باید این دولت را ترغیب کرد که در حدی متعادل اما مؤثر از قدرت خود از جمله از نیروهای مسلحش برای حفظ رابطه ای که از حیث استراتژیک مهم بود استفاده کند. برای من غیر قابل قبول بود که بگوییم می شود ایران و ارتش آن را تحویل آیت الله خمینی و اطرافیانش داد با این خیال خوش که شاید این کار به نفع غرب تمام شود».
گوینده: اما سایروس ونس وزیر خارجه وقت آمریکا می‌گوید در هدف اصلی ما که حمایت از شاه بود ما هیچگونه اختلافی نداشتیم.
*ونس[پخش سخنان ونس به زبان اصلی]: در بین مقامات آمریکا نظرات مختلفی بود درباره اینکه مصلحت شاه چیست و چطور می‌تواند با بحران مقابله کند؟ اینکه آیا صلاح است که مخالفان را به شدت سرکوب کند یا بهتر است به سیاست فضای باز ادامه بدهد و البته بین مقامات آمریکا اختلاف نظر در این باره وجود داشت اما همه ما در یک موضوع متفق القول بودیم و آن اینکه شاه و ایران برای ما اهمیت حیاتی دارند و ما باید از شاه حمایت کنیم. در این مورد هیچ اختلاف نظری بین ما نبود».
*گوینده: اما پیغام‌هایی که از جناح‌های دولت آمریکا به شاه می رسید ضد و نقیض بود و به گفته احسان نراقی اسباب سردرگمی شاه.
نراقی: «[شاه] نمی دونست اون طرفی که در این بیست سال باهاش بیست و چند سال که ازش حمایت کرده حالا واقعا ازش دست کشیده یا نکشیده چه باید بکنه؟ این بود که سرگردان بود راجع به آمریکا سرگردان بود. مثلا شب تلفن می کرد زاهدی به برژینسکی باهاش صحبت می کرد و اون می گفت باید مقاومت کرد و ما پشت شما هستیم و اینها فرداش که خودش می گفت سفیر آمریکا میاد، یه حرف‌های دیگه می‌زنه».
*گوینده: اردشیر زاهدی می‌گوید رقابت میان جناح های آمریکا لطمه فراوان به شاه زد.
*زاهدی: «برژینسکی رو باید عرض کنم که تو این افرادی که با کارتر کار می کردند. تنها کسی که می‌تونم بگم وجدانا راستگو بود و عقاید خودش رو ولو اینکه شاید بعضی از عقایدش برای ما قابل قبول نبود حرفهاش رو می‌زد زبیگنیو برژینسکی بود. سایروس ونس علاقه‌ای به حفظ رژیم شاه نداشت اطرافیانش هم هر کسی هر سازی می‌زدند، این بیچاره می‌رقصید. متأسفانه دعوایی که در خود وزارت خارجه بین گروه خود وزارت خارجه‌ای‌ها بود افرادی که خوب یک شخصی بود به اسم بال، که این یه روزی معاون وزارت خارجه آمریکا بوده و مدیر کل. این آمد رئیس یه دستگاه تجارتی شده بود در آمریکا و این می‌خواست بره به ایران؛ آمد پهلوی من، این می‌خواست حضور اعلیحضرت شرفیاب بشه، من به او گفتم شما حق ندارید حضور اعلیحضرت شرفیاب بشید، شما مقامی نیستید، حالا برای خاطر اینکه با اینها روابطی داشتیم برای اینکه اینها لوس نشند و ننرشند، جلوی اینها رو می‌گرفتم و به قول معروف نوکشون را می‌چیدم. اصرار زیاد کرد و خواهش، گفتم بسیار خوب ترتیبی می‌دیم که شما با وزیر اقتصاد و دارایی صحبت کنید؛ اون وقت اقای انصاری وزیر دارایی بود که با او ملاقات بکنه حرف اقتصادی شو بزند، در یه شرکتی در آمریکا کار می‌کرد برای منافع شخصیش بود. از اونجا این رنجیده خاطر شد که چرا نتونسته حضور اعلیحضرت شرفیاب بشه؛ اون وقت هم اعلیحضرت در شمال تشریف داشتند.من گفتم مگر یک تاجر ایرانی بیاد، رئیس جمهور می‌پذیردش. و معتقدم به اینکه در روابط باید احترام متقابل باشه Reciprocal باشد به قول خودشان بنابراین هیچ دلیل نداره این در اینجا این رو به دل گرفت و در موقعی که کارتر ازش خواسته بود، در گزارشات، همه رو به ضرر اعلیحضرت نوشت. برای خاطر اینکه چرا در ایران ازش با اینه اینقدر خوب پذیرایی شده بود ولی این خیال می‌کرد که ما یه مملکت کلنی (مستعمره = colony) هستیم، باید هر غلطی اینها دلشون می‌خواد بکنندف گفتیم نه.»
*گوینده: گری سیک از مشاوران کارتر معتقد است که اختلافی که بود بیشتر اختلاف میان دستگاه رهبری امریکا و دستگاه اداری وزارت خارجه بود.
*گری سیک: «کارتر، سایروس ونس، برژنیسکی و حتی براوان وزیر دفاع آمریکا واقعا فکر نمی کردند که شاه در حال سقوط باشد اما در سطح پایین‌تر تصمیم ‌گیری در دولت آمریا افراد زیادی بودند که نگران شده بودند و می‌دیدند که شاه دیگر توانایی حفظ قدرت خودش را ندارد. کارتر، ونس و برژنیسکی آنور که باید و شاید از نظرات انیا فراد اطلاع نداشتند و انگار در بی‌خبری تصمیم می‌گرفتند. بنابراین در سطوح مختلف تصمیم‌گیری در آمریکا، نظرها و توصیه‌های مختلفی ارایه می‌شد و این ایجاد آشفتگی می کرد. البته این حرف به این معنی نیست که در سطح بالای تصمیم‌گیری اختلاف‌نظری وجود نداشت و ونس و برژنیسکی از همه لحاظ با هم موافق بودند اما تا آنجایی که من می‌دانم هر دوی آنها در مورد اصل موضوع یعنی حفظ شاه و نظام سلطنتی در ایران کاملا با هم اتفاق‌نظر داشتند. اختلافشان فقط در نحوه اجرای این خط مشی بود. برژنیسکی به شدت عمل و استفاده از نیروهای مسلح اعتقاد داشت و ونس نظرش این نبود و راه‌حل سیاسی و مصالحه را توصیه می‌کرد. فکر می‌کنم کارتر هم با نظر ونس بیش از نظر برژنیسکی توافق داشت.»
*گوینده: «ویلیام سالیوان سفیر آمریکا در تهران هم رقابت میان شورای امنیت ملی و وزارت خارجه امریکا را به خوبی حس می‌کرد.
*سالیوان[پخش صدای سالیوان به زبان انگلیسی]: «در آن موقع واشنگتن از لحاظ عملکرد سیاست خارجی به طور کلی وضع آشفته‌‌ای داشت. رقابت و مبارزه بین وزارت خارجه و شورای امنیت ملی مخصوصا در ارتباط با ایران به صورت فضیحت باری در آمده بود؛ در نتیجه یک رشته خط مشی‌های متضاد ارایه می‌شد. چون هر کس که به رئیس جمهور و مقامات تصمیم‌گیرنده دسترسی بیشتری داشت، ظاهرا می‌توانست نظر خودش را پیش ببرد. اما نه اون طور که تعیین‌کننده خط مشی کلی و جامعه آمریکا باشد.»*(4)
*گوینده: در فقدان خط‌م شی کلی و جامع، سولیوان خود در تهران اقدام می‌کرد و آنگونه که گری سیک می‌گوید، شاه حس کرده بود که سولیوان با دستورات متضادی که از واشنگتن دریافت می‌کرد موافق نیست.
*گری سیک: «در تهران برای همه روشن بود که سولیوان با دستورهایی که از امریکا برایش می رسید موافق نیست و برای شاه هم این موضوع روشن شده بود.بنابراین سولیوان نظراتی را که در سطح بالای دولت آمریکا برایش می‌آمد با بی‌میلی به به اطلاع شاه می‌رساند و برای مقامات ایران که با او سر و کار داشتند، سیاست امریکا حتی از آنچه بود آشفته‌تر به نظر می‌رسید. سولیوان شخصا در مورد ایران صاحبنظر بود و چون با بسیاری از نظرات دولت آمریکا در مورد ایران مخالف بود از یک طرف دستوراتی را که از واشنگتن برایش می‌رسید اجراء می کرد و از طرف دیگر حرف خودش را می زد و نظرات خودش را با مقامات ایران در میان می‌گذاشت. مثلا حتی با رهبران گروه‌های مخالف در تماس بود بدون اینکه به واشنگتن اطلاع بدهد از جمله با آیت‌الله بهشتی و دیگران تماس داشت و مذاکره می‌کرد اما حتی یک بار جریان این تماس‌ها و مذاکرات را به واشنگتن گزارش نداد.»*(5)
*گوینده: از سوی دیگر به گفته سایروس ونس برای امریکائیان هم مشکل بود به کسی که 37 سال حکومت کرده بگویند چگونه کشورت را اداره کن.
*ونس[پخش صدای ونس به زبان اصلی]: «شاه بیش از 30 سال سلطنت کرده و نشان داده بود که حکومت مقتدر و ماندگاری دارد. بنابراین ما فکر می‌کردیم وظیفه ما نیست که به او بگوییم چطور مملکتش را ادره کند. کاری که ما می‌توانستیم بکنیم این بود که اگر مشورتی می خواست نظرمان را به او بگوییم که چه کند و ما بارها و بارها به او گفته بودیم که بسیار برایش احترام قائلیم و اوست که باید تصمیم بگیرد و امریکا نمی‌تواند به او بگوید که چه باید بکند. مسئله این بود که در ماههای آخر شاه نمی‌توانست تصمیم بگیرد و دائم دچار دو دلی و تشتت بود، یک روز حرفی می‌زد و کاری می‌کرد و روز بعد حرف دیگری می‌زد و کار دیگری می‌کرد. ما مدام به او می گفتیم: تو رهبری تویی که باید تصمیم‌ بگیری ما از تو حمایت می‌کنیم ولی تو رهبر باش و رهبری کن.»
*گوینده: شاه قادر به تصمیم‌گیری نبود و به گفته داریوش همایون بیماری او، بی‌تصمیمی او را تشدید می‌کرد.
*همایون: «بیماری شاه مسلما نقش مهمی داشت که آن چنان را آن چنانتر کرد. ولی آن چنانتر کرد برای اینکه شاه اصولات چنانکه کاراکترش نشان می‌ده و تمام 37 سال پادشاهیش، کسی نبود که یک تنه در برابر دشواریها بایسته. در بحرانهای سخت متکی بود به آدمهای نیرومند‌تر. اگر اون آدمهای نیرومند‌تر در دسترس بودند، موقعیت نجات پیدا می‌کرد. اگر نبودند _ که آخرهای کار دیگه نبودند_ و او به کسی اعتماد نداشت به اون صورت، خودش به تنهایی از عهده بر نمی‌اومد. خود شاه گرایش طبیعی‌اش به این بود که میدان رو خالی بکنه در مقابل بحران سخت. بیماری، گرایش او را به رها کردن، رفتن، قهر کردن از مردم (بیشتر می‌کرد)، و او از مردم قهر کرد حقیقتا خودشو مستحق چنین واکنش‌هایی نمی‌دید و باور کردنی نبود در آغاز براش تظاهراتی که بر ضدش می‌شد. وقتی مسلم شد به کلی رها کرد و ترجیح می‌داد که اصلا نباشه در اون مملکت.»
*گوینده: از این پس شاه فقط در جستجوی جانشینی برای خود بود.

**عجز و ضعف ساواک در مقابله با انقلاب_ ماه محرم و راهپیمایی سرنوشت ساز تاسوعا و عاشورای سال 57

مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن.
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
امام: من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهن این دولت می‌زنم، من دولت تعیین می‌کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم...

*گوینده: ساواک_ نهادی که شاه آن را چشم و گوش خود می‌دانست _ در این لحظات بحرانی، عملا فلج شده بود. رئیس پیشین آن _ ارتشبد نصیری _ در زندان بود، و رئیس جدید آن _ سپهبد ناصر مقدم_ رابط میان شاه و مخالفان. دیگر در میان مردم دیوار توهم و رعب از ساواک شکسته بود و به گفته احسان نراقی از ساواک هم کاری ساخته نبود.
*نراقی: «ساواک عبارت از 6، هفت هزار کارمند بود که اینها کارشونو می‌کردند اکثرا جاهای پوشیده و مخفی و در حدود صد هزار خبرچین به اصطلاح بود. که اینها خیلی‌هاشون به خاطر داشتن ارتباط با یه مقام مسئول قوی_ مثلا دولتی _ (که) داخل حساب بودند خبر می‌دادند. معلم بود، شاگرد بود، کارگر بود، کشاورز بود نمی‌دونم کارمند بود که من در زندان بعد که با اینها برخوردم دیدم آدم‌های دقیقی بودند، آدمای مرتبی بودند. برعکس بعضی‌ها می‌گن مثلا آدم‌های نادرستی نبودند اکثرشون، ولی اینها مثل مهره بودند، یعنی ماشینی کار می‌کردند.»
*گوینده: و به گفته داریوش همایون اطلاعاتی را هم که ساواک گرد می‌آورد نمی‌توانست درست تحلیل کند.
*همایون: «دستگاه‌های اطلاعاتی ما که مکرر هم بودند، موازی هم بودند، کار همدیگر را هم احتمالا مختل می‌کردند، ولی از نظر تحلیل بسیار ضعیف بودند. چون سازمان یافتن دستگاه‌های اطلاعاتی ایران اصلا در یک شرایطی انجام گرفته بو که کمتر اجازه می‌داد کادرهای درجه اول درش راه پیدا کنند یا بمانند. جز یه چندتای معدودی، بقیه تربیت فرهنگی لازم رو برای این کار نداشتند.»
*گوینده: احسان نراقی از قول سرلشگر پاکروان رئیس ساواک در اوایل دهه چهل نقل می‌کند که شاه خود تمایلی به تحلیل‌های ساواک نداشت.
*نراقی: «می‌خواست _ این مرحوم پاکروان می‌خواست _ ساواک رو یه مرکز تفکر و اندیشه بکنه، ولی شاه قبول نکرد. و یادم هست که همین پاکروانی که بعد شد سفیر ایران در پاریس، یه شب من باهاش تنها حرف می‌زدم اون موقع من یونسکو بودم _ سال هزار و نهصد و هفتاد و یک و دو _ گفتم: تیمسار، شما که آدم روشنی بودید و می‌تونستید مسایل را برای شاه تحلیل بکنید، چی شد که شاه شما رو برداشت؟ گفت: حقیقتش رو به شما بگم؟ شاه خوشش می‌اومد که وقتی از من سوال می‌کنه راجع به فلان شخص نظر شما چیه؟ من آنا بگم اینجور یا بد یا خوب، اونجور که اون دلش می‌خواهد. من می‌گفتم خوب باید من برم مطالعه کنم تا هفته بعد براتون بیارم. شاه خوشش نمی‌اومد. ولی بعد نصیری اینکار رو می‌کرد راحت‌تر بود باهاش، یعنی شاه نمی‌خواست که دستگاه اطلاعاتی بهش اطلاع بده. دیکتاتور به جایی می‌رسه که از دستگاه اطلاعاتی اونی را می خواهد که خودش آرزوشو داره. اگه بیاید یک گزارشی بده ضد نظرش، ناراحت میشه، و طبیعتا به تدریج در یه دستگاه دیکتاتوری، دستگاه اطلاعاتی میشه یک آینه‌ای از تفکرات و اندیشه‌های مقام رهبر، مقام دیکتاتور و فرمانده.»
*گوینده: و ابوالحسن بنی صدر می‌گوید ساواک حتی اطلاعات صحیحی هم جمع نمی کرد.
*بنی صدر: «قدرت هیچی نداشت، در واقع چیزی بوده فقط متخصص ضرب و شتم و شکنجه و داغ و درفش، بعد هم متمرکز روی گروههای خاصی. خارج اون گروهها، اصلا هیچ اطلاعی نداشته از این تحول عظیمی که در جامعه در حال شدن بوده یکی این، دوم اینکه فساد درش نفوذ کرده بوده و سازمان‌هایی از این نوع به محض اینکه فساد درشون نفوذ کرده دیگه اون برایی رو ندارند. ساواک شاه هم اینجوری شده بود و مثلا بعد که من رفتم ایران همون مدت که سرپرست وزارت خارجه بودم، مدارک ساواک پاریس رو فرستاده بودند اونجا، من این گزارشات رو می‌خوندم خنده‌ام می‌گرفت که اینها مثلا راجع به ماها چقدر بی‌اطلاع بودند. خوب طبیعی است که یکی از کارهای اساسی‌اش باید مهار ماها می‌بوده، مطلقا هیچ اطلاعی نداشتند. و این که شاه بیچاره هم اطلاعی نداشته از اوضاع، قابل فهمه به دلیل اینکه دستگاه اطلاعاتیش دستگاه سرکوب بوده نه دستگاه اطلاعاتی.»
*گوینده: با اوج گرفتن تظاهرات و اعتصابات، بسیاری از زندانیان ساواک آزاد شدند. یکی از آنها آیت‌الله طالقانی بود که در ائتلاف نیروهای مذهبی و ملی و چپ نقش برجسته‌ای داشت.
*طالقانی: «همون وحشتی که رژیم از کمونیسم ایجاد کرده هنوز در دلها هست، هیچی نیست کمونیزم در این مملکت»
*گوینده: «آیت‌الله طالقانی به عقیده مهندس بازرگان، هم مورد احترام ملیون بود و هم مذهبیون انقلابی.
*بازرگان: «در واقع یک انقلابی اون کرد. انقلابش این بود که از یک طرف رو آورد به قرآن، از طرف دیگه به عوض اینکه پی پیرمردها و پیرزنها و مقدس‌های بازار اونجا راه بیفته، مشتری‌هاش رو مراجعینش رو به اصطلاح پامنبری هاش رو و مستمعین‌اش را همین درس خونده‌های مدارس قرار داد، بنابراین همینطور پله پله جلو رفت و یه حالت رهبری رو داشت، رهبری دینی قشر جوان، قشر متدین جوان. آن وقت ضمنا چون شناخته شده هم بود و واقعا دارای یک اعتبار و حیثیتی در کلیه محافل به اصطلاح روحانی و هم سیاسی و هم علمی و تحصیلکرده و بازاری بود این بود که معنا خیلی ارزش داشت.»
*گوینده: فرار رسیدن ماه محرم فرصتی بود برای مخالفان تا مراسم مذهبی را تبدیل به تظاهرات سیاسی تمام عیار علیه شاه کنند. از روزها پیش برای راهیمایی تاسوعا و عاشورا برنامه‌ریزی می‌شد. آیت‌الله خمینی ضمن مقایسه واقعه کربلا با وقایع جاری از امان خونریزی در این مراسم نگران بود.
*امام: «من نگرانم از فردا و پس فردا برای اینکه یه خبری به ما رسیده است که انشاءالله دروغ است منم حمل کردم که این یه تبلیغاتی باشد. ولی خوب محتمل است. با اینکه اینها اعلام کردند به اینکه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشون و دسته‌های مذهبی و در عزاداری آزادند. از این طرف اطلاع دادند که یک نقشه‌ای در کار است و اون نقشه این است که یک عددی از اشرار را بین مردم با همون صورت مردم وارد معرکه کنند و اینها شلوغ‌کاری بکنند. اونها که شلوغ‌کاری کردند، با رگبار مسلسل مردم را از پا در آرند، و این البته موجب نرانی است که فردا اینها چه خواهند کرد. هرکس ببیند یک سلطان جائری اتصاف به این امور را دارد و در مقابلش ساکت بنشیند نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، پیغمبر فرموده است جاش، جای همون یزید است.»(صحیفه نور-جلد4-صفحه 41-مورخه:18/9/1357)
*گوینده: اطرافیان ایت الله خمینی در پاریس از جمله دکتر ابراهیم یزدی هم اهمیت ماه محرم را برای خارجیان توضیح می‌دادند که شاه یزید است و مظهر باطل و ایت الله مظهر حق.
*گوینده[سخنان دکتر یزدی به زبان انگلیسی]: از سوی دیگر به گفته ارتشبد قره‌باغی دولت نظامی در مقابله با این مراسم که علنا شکل سیاسی به خود گرفته بود، دچار تشتت و تفرقه بود.
*قره‌باغی: «در جرایانات تاسوعا و عاشورا من وزیر کشور هستم، ازهاری رئیس س تاد بزرگ ارتشداران نخست‌وزیر شده، کارهای رئیس ستاد بزرگ ارتشداران رو جانشینش سپهبد حاتم می‌کنه. جلسه تشکیل شد_ شورای امنیت ملی _ می‌خواهیم ببینیم که آیا اجازه بدهیم تاسوعا و عاشورا صورت بگیره تظاهرات یا نه؟ بنده می‌گویم که در دولت نظامی با وجود حکومت نظامی که می‌دونیم مقصود از این تظاهرات چیست؟ واقعا عزاداری نیست بلکه استفاده سیاسی است، باید این منع بشود. رئیس ستاد که نخست‌وزیر وقت و جانشینش رئیس ستاد ارتشه می‌گوید شما اگر جلوی اینها رو بگیرند، ممکنه وقایع اکتبر شوروی پیش بیاد. یعنی سربازای شما گرویدند به انقلاب.»
*گوینده: در این میان دکتر کریم سنجابی رهبر جبهه ملی که در بازداشت بود روز قبل از راهپیمایی آزاد شد.
*سنجابی: «درست یک روز قبل از راهپیمایی مرا مرخص کردند. به این عنوان که ما در راهپیمایی شرکت نکنیم. از طرف سپهبد حاکم نظامی _ اویسی _ از طرف او هم به من خبر داده شد که ما اطلاع پیدا کردیم که می‌خواند شما و طالقانی را ترور بکنند و پای ما تمام بکنند و بنابراین شما در این راهپیمایی شرکت نکنید. من هم گفتم مقدر هرچی باشه، ما اعلام کردیم که در راهپیمایی شرکت کنیم، این بود که راهپیمایی اول که از خیابان دروازده شمیران شروع می‌شد تا دانشگاه، بنده پیاده تو جمعیت، سر جمعیت بودم و شاید متجاوز از یک ملیون نفر جمعیت همراه ما آمدند.»
*مردم: الله اکبر _ لااله‌الاالله_ الله اکبر (صدای شعار جمعی از مردم در تظاهرات تاسوعا...)
*گوینده: علاوه بر الله‌اکبر، شعار دیگر تظاهر‌کنندگان جمهوری اسلامی بود.
*مردم: حکومت جمهوری اسلامی ایجاد باید گردد. الله اکبر (صدای شعار و تظاهرات مردم)
*گوینده: و اخباری که آن روز از تهران می‌رسید حاکی از مسالمت‌آمیز بودن این تظاهرات بود.
قسمتی از گزارش رادیو دولتی انگلستان از راهپیمایی تاسوعای 57: امروز در تهران جمعیتی که عده‌شان به نزدیک یک ملیون نفر تخمین زده می‌شد*(6)، دست به راهپیمایی بسیار بزرگ و مسالمت‌آمیزی زدند تا مخالفت خود را با شاه و دولتش ابراز دارند. صفوف راهپیمایان به اجتماعی در میدان شهیاد (آزادی) در کناره شهر ختم می‌شد و در آن میدان راهپیمایان به سخنرانی‌های شخصیت‌های مخالف رژیم گوش فرا دادند. میدان شهیاد نمی‌توانست تمامی جمعیت را در خود جای دهد. و هزاران نفر حتی پیش از آنکه به آن میدان برسند، متفرق شدند. صف راهپیمایانی که به سوی میدان در حرکت بودند تا حدود 5/6 کیلومتر امتداد می‌یافت. مردم شعارنامه‌ها و همچنین تمثالهایی از رهبر روحانی
خود _ آیت‌الله خمینی را _ که د حال حاضر در پاریس به سر می‌برد، حمل می کردند. آنان در شعارهای خود خواستار برقراری حکومت اسلامی و قطع روابط با جهان غرب می شدند. یک خبرنگار بی‌بی سی در تهران می‌گوید راهپیمایی امروز با انضباط بسیار زیاد برگزار شد. هلیکوپترهای نظامی بر فراز جمعیت جولان می‌دادند ولی هیچ سرباز یا پاسبانی مشهود نبود. و اما در نقاطی به دور از مسیر راهپیمایی، تانکها و زره‌پوشهایی مستقر گردانیده شده بود. و این خودروها راه وصول به محلات اعیان نشین حومه شمالی تهران را که کاخ شاه را نیز در بر می‌گیرد، سد می‌کردند. از مراکز چند شهرستان منجمله مشهد و قم و زنجان نیز گزارش رسیده است که تظاهرات مشابهی برگزار گشته است و ظاهرا آن تظاهرات نیز مسالمت‌آمیز بوده است.
*گوینده: و دکتر سنجابی در پایان راهپیمایی تاسوعا شرکت گسترده مردم را بهترین دلیل حقانیت مبارزه ملی و دینی مردم خواند.
سنجابی: در این تاسوعای حسینی میلیونها زن و مرد ایرانی با تظاهرات پرشکوه، تصمیم قاطع خود را به پایان دادن به رژیم استبداد و دیکتاتوری و فساد ابراز داشت.»
*گوینده: اما فردای آن روز یعنی روز عاشورا مراسم عزاداری، چهره سیاسی تندتری به خود گرفت.
*قسمتی از گزارش رادیو دولتی انگلستان از تظاهرات عاشورای 57: جماعات انبوهی از مردم بار دیگر در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر ایران برای شرکت در مراسم مذهبی و همچنین تظاهرات علیه شاه گرد آمدند. چنین تخمین زده می‌شود که تعداد جماعاتی که به میدان شهیاد روی آوردند، حتی از یک ملیون نفری که دیروز در آنجا بودند بیشتر بوده است. خبرنگار رادیو دولتی انگلستان در تهران می‌گوید که تا چندین کیلومتر هیچ چیز دیده نمی‌شد جز جمعیت و علم و پرچم و اتومبیل. خبرنگار ما می‌گوید که این تظاهرات شدید‌تر، خشم‌آلودتر و سرکشانه‌تر از دیروز بود. و درگیری‌ها و شعارها تنها مذهبی نبود بلکه حملات صریح بر شخص شاه و ولیعهد بود و بسیاری از آنها خواستار مرگ آنها بودند.
هلیکوپترهای نظامی در بالای سر چرخ می‌زدند ولی سربازان مانند دیروز در پایین کوش خود را به مراقبت از حومه شمالی شهر که قصر شاه در آن واقع شده، منحصر کرده بودند. مقامات در تهران اکنون اعلام کرده‌اند که مدت ممنوعیت عبور و مرور که برای دو روز عزداری کوتاه شده بود از بامداد فردا دوباره تمدید و مقررات حکومت نظامی دوباره برقرار خواهد شد.
*گوینده: میان رهبران جبهه ملی در مورد همکاری با نیروی مذهبی، اتفاق نظر نبود و یکی از کسانی که در این تظاهرات شرکت نکرد شاپور بختیار بود.
*بختیار: «روز تاسوعا و عاشورا بود. طالقانی به من تلفن کرد که شما حتما باید تشریف بیارید که شرکت بکنید در این تظاهرات هم این تاسوعا. هم عاشورا. من گفتم که اولا اگر که از طرف ملت ایران و همگانی است، بایستی ما بنشینیم دور هم دور یه میزی صحبت بکنیم که شعارها چه باشد، عکسها چه باشه، مسایل چه باشه، من مخالف با اینکه علما شرکت بکنند و هر رهبری که از آقایون به عنوان مرجع تقلید و اینا می‌خواهد صحبت بکنند بدون اینکه اسم خمینی خاص را بیارند یا شریعتمداری یا دیگری موافقم. اما با این وضعیت گفتم من نمی‌آیم و من شرکت نمی‌کنم*(7). و واقعا شرکت نکردم البته صدیقی هم شرکت نکرده بود اون به جای خود، اون موقع هم که شرکت کردم دیدم یه عکس مصدق رو یه کسی آورده عکسو کشیدند پایین آخوندها!.
*گوینده: شاه از راهپیمایی دو روزه تاسوعا و عاشورا تکان خورده بود اما به گفته احسان نراقی علت این تظاهرات را نمی‌دانست.
*نراقی: «عاشورا تاسوعا که بعد رفتیم و باهاش صحبت کردیم که برخوردی با ارتش نباشه، بعدش گفتم قربان من رفتم صبح زود با همسرم رفتم در شهر دیدم در تمام دیوارهای خیابان شاهرضای اون زمان خیابان انقلاب حالا شعارها نوشته بود، درست مثل یه اقیانوسی که امواجش می‌آید به ساحل و با خودش هرچی در دریا داره می‌آره، بعد بر می گرده، اینها رو من دیدم به درو دیوار نوشته بود. بغض عجیب ملی شدید بر علیه شما و خاندان پهلوی و رژیم و اینها. گفت: بله به ما گفتند، گزارش دادند. بعد نمی‌دونست که این چی شده که به این وضع در آمده، متوجه نبود. هی می گفتش که مثلا اینا که مردم مرفهی اند چرا با شنل و زنها با پالتو پوست رفتند تو تظاهرات اینا چی می‌گند؟ مثلا خیال می‌کرد که حتما تظاهرکننده باید آدم فقیری باشه. می‌گفت اینا که مرفه‌اند چی می گند؟ یعنی ظرفیت هضم این وقایع رو نداشت.»
*گوینده: اما برای آیت‌الله خمینی راهپیمایی تاسوعا و عاشورا همه پرسی ای بود علیه نظام سلطنت و در حمایت از رهبری او. وی می‌کوشید تا در پیامهای خود سیاست حکومت اسلامی موردنظر خود را بیان دارد.
*امام: «آزادی حق مردم است استقلال یک مملکت حق یک اهل مملکت هست که طلب استقلال بکنند برای اون مملکت. نباید هی در حبسش کنند، نباید جلوش را بگیرند که حرف نزن. بیخ گلوش را فشار بدند که نباید یک کلمه حرف بزنی، قلمش را بشکنند که نباید بنویسی، قلمها را اینا شکستند، قدمها را شکستند، در این 50 سال، حبسها پر بوده است از اشخاصی که آزادی می‌خواستند در این 50 سال، حالا قیام کردند و حقوق واضح ملی خودشون را اینکه حقوق بشر است و از اولین حقوق بشر است، آزادی، استقلال، حکومت عدل، این را می‌خواهندمردم.»
*گوینده: آیت‌الله خمینی براین نکته هم تأکید می‌کرد که اسلام با تمدن جدید مخالف نیست.
*امام: «گفته می‌شود که ما می‌خوایم مملکت را به عقب برگردانیم این مطلبی بوده است که شاه برای اینکه دست و پا نزند و خلاص بشود از این گرفتاری که دارد، منتشر کرده. ما با جمیع آثار تمدن موافقیم و مایلیم که مملکت ما مجهز بشود به جمیع آثار فاسد کننده مفسد درآورده، سینماها را محل فساد درست کرد، اخلاق جوانهای ما را فاسد کرد، مراکز فحشا را زیاد کرد مراکزی که جوانهای ما را عادت به چیزهای باطل - مثل هروئین - می‌کند، زیاد کرد و ما با اینها مخالفیم، و اما با آثار تمدن و پیشروی به هیچوجه مخالف نیستیم. با پیشروی‌های شاه مخالفیم.»(صحیفه نور جلد4-صفحه41- مورخه18/9/1357)
*گوینده: در پاریس آیت‌الله خمینی تشکیل حکومت اسلامی را حتمی می‌دانست و در تهران شاه در جستجوی کسی بود که زمام حکومت را به دست گیرد.


دسته ها : انقلاب اسلامی
چهارشنبه 1387/12/7 16:29
X