شنبه 5/5/53: ...مسئله مهم مذاکره نشد، جز درباره کارمندان دولت که عرض کردم این اشخاص دورو و دورو بازی کن، برای دستگاه شما از دزدها و منحرفین خطرناکترند. تصدیق فرمودند.(ص195)
- 5 مرداد 1353: پیشوای بزرگ من... فلاح به عرض خاکپای مبارک می‌رساند، با توجه به این که به رؤسای شرکت‌های نفتی آمریکا و انگلیس (آن دو نفر) اجازه شرفیابی مرحمت شده و توقعات فعلی فرانسوی‌ها از خاکپای مبارک، آیا اجازه مرحمت نخواهد شد که رئیس شرکت نفت فرانسه ولو برای چند دقیقه، افتخار شرفیابی حاصل کند، به خصوص که بعضی مطالب او جالب است و در فرانسه هم روزنامه‌ها نوشته‌اند که آمده است کسب افتخار شرفیابی حاصل کند. این است که غلام مجدداً جسارت می‌ورزد و مطلب را به عرض خاکپای همایونی می‌رساند. با تمام قلب پابوس است غلام خانه‌زاد- علم.(ص197)
- یکشنبه 6/5/53 تا دوشنبه 7/5/53: ...صبح سفیر انگلیس را پذیرفتم و به جای مذاکرات سیاسی تمام صحبت [معامله business] کرد که گرچه اقلام بسیار مهمی است، ولی ابداً ارزش ذکر ندارد. از جمله طرح شهرسازی عباس‌آباد است که به انگلیس‌ها واگذار شده بود و طرح بسیار بزرگی است، حدود یک میلیارد پوند. حالا مثل این که نمی‌توانند چنان که تعهد کرده بودند، پول تهیه کنند. می‌گویند پول را دولت ایران به شهرداری تهران بدهد، ما هم شریک می‌شویم.(ص198)
- سه‌شنبه 8/5/53: باز هم به پذیرایی گذشت و کارهای مختلف. سفیر چکسلواکی را پذیرفتم و باز هم صحبت [معامله] business بود. مسئله عجیبی است همه حرفها روی معاملات است... بد نیست بنویسم وقتی من نخست‌وزیر بودم و پانزدهم خرداد بلوای ایران پیش آمد و دویست نفر کشته شدند، تقریباً خانواده هشتاد و پنج نفر آنها را بلافاصله پیدا کردیم و از همان تاریخ برای آنها شهریه برقرار کردم. و باز بد نیست که بنویسم بعضی از همان دوستان و وزرای من که در روزهای سخت بلوا به قول معروف پیش‌خانه را به پس خانه باخته بودند، در جلسات بعدی هیئت دولت مرا منع می‌کردند که این کار جایزه دادن به خیانت است و نباید چنین کاری کرد! نمی‌توانم مردم را متهم بکنم، اما شاید به خیال این که با این حرف موجبات رضایت خاطر شاهانه را فراهم می‌کنند، حال آن که نمی‌دانستند که درست برعکس است... عرض کردم آیت‌الله شریعتمداری از قم رفت به مشهد. من به استاندار گفتم نباید از او دیدن کند، معاون خود را بفرستید کافی است. فرمودند، نه! عیبی ندارد، بگو دیدن او برود.(صص201-200)
- پنجشنبه 15/5/53 تا شنبه 12/5/53: از پنجشنبه 10 مرداد تا شنبه 21 مرداد 1353 در رامسر کنفرانس تجدیدنظر در برنامه پنجم بود که شاهنشاه مرتباً هر روز از نوشهر تشریف آوردند و عصری به نوشهر مراجعت می‌فرموند. ارقام و اعداد به نظر ما سرسام‌آور می‌آید. به قدری درشت و بزرگ است که حساب از دست می‌رود. خلاصه آن که دو سال قبل، برنامه پنجم را در حدود 24 میلیارد دلار بستیم و حالا آن را به حدود 68 میلیارد دلار (البته با بخش خصوصی) رساندیم، یعنی دولتی حدود 42 میلیارد دلار و بخش خصوصی در حدود 26 میلیارد دلار.(ص202)
- دوشنبه 14/5/53: ...شاهنشاه سؤال فرمودند، انعکاس کنفرانس رامسر بین مردم چه بود؟ عرض کردم بسیار عالی. چیزی که هست مردم این ارقام را نمی‌توانند درک بکنند، به علاوه به زبان ساده هم به آنها گفته نمی‌شود که قابل درک باشد... عرض کردم، یک مطلب دیگر که همه این برنامه‌ها را برای مردم قابل فهم می‌کند، سرویسی است که باید به مردم داده شود. انفلاسیون که هست و مردم از گرانی رنج می‌برند، اغلب سرویس‌ها هم خوب کار نمی‌کند. مردم می‌گویند شاهنشاه این همه پول تدارک دیده و این هم نقشه آماده دارند، پس چرا این کارهای کوچک انجام نمی‌گیرد؟ قدری فکر فرمودند و دیگر چیزی نفرمودند. بعد فرمودند، خوب ما که حتی خود مردم را هم به علت تنبلی [فاسد] corrupt خواندیم، در این باره چیزی نمی‌گویند؟ عرض کردم، خیر! هیچ کس حرفی ندارد، چون یک حقیقت است. شاهنشاه فرمودند، وقتی انسان منتظر آراء مردم نباشد (منظور انتخاب رئیس‌جمهور) هرچه مصلحت کشور است می‌تواند بگوید... عرض کردم محال است در کشورهایی که طعم دموکراسی را چشیده‌اند، چنین پیش‌آمدی بشود. فرمودند، هرج و مرج ادامه یابد؟ عرض کردم، هرج و مرج است و به حضیض ذلت و بدبختی هم خواهند افتاد، ولی دست از آزادی برنمی‌دارند... شب در مهمانی خوش گذشت. در گوشه‌ای با شاهنشاه صحبت‌های ماهرویان مختلف را می‌کردیم.(صص205-203)
- سه‌شنبه 15/5/53 و چهارشنبه 16/5/53: از اخبار مهم جهان اعتراف نیکسون به گناهان است. یعنی چاره‌ای نداشت، پس از آن که نوارها را ناچار شد بر اثر رأی دیوان عالی تسلیم دادگاه بکند، دیگر همه چیز برملا می‌شد... خبرهای داخلی خودم یک عروسی در خانواده بود. دختر همشیره خانم مجدداً عروسی کرد. همان روز من دو ساعتی با یک دختر خانم ایرانی ملاقات داشتم که خیلی خوب بود. ولی روز چهارشنبه که به خانم علم گفتم می‌خواهم تنها به اروپا بروم و قدری استراحت کنم، باز تآتر معمولی و معمود شروع شد. ولی من خیلی جدی جواب دادم که همین است که هست. می‌خواهید قبول کنید، می‌خواهید جدا شوید. معنی ندارد که دم شما به دم من همیشه گره خورده باشد!(صص206-205)
- پنجشنبه 17/5/53: صبح کار کردم. ظهر به دشت ناز، ملک‌ والاحضرت شاهپور عبدالرضا، نزدیک ساری رفتم که از شاهنشاه مهمانی کرده بودند. الحق جای خوبی ساخته‌اند و از لحاظ کشاورزی هم باید بگویم [آباد تمام عیار] Fully developed می‌باشد. البته 2800 هکتار بیش نیست، ولی ایشان زحمت‌ کشیده‌اند. بیست سال پیش که من رئیس املاک شاهنشاه بودم، املاک را بین زارعین تقسیم می‌کردیم، این قطعه را که مخروبه بود و زارع نداشت، شاهنشاه به ایشان مرحمت کردند. من در این‌جا مکرر قرقاول شکار کرده بودم... همه تفریح کردند، ولی من باز یک ساعت و نیم بعد از ناهار شرفیاب شدم، کارهای جاری را عرض کردم. شاهنشاه مرحمت زیاد دارند. مقداری هم گفتگوهای مختلف می‌فرمایند که کار به درازا بکشد و کس دیگر مزاحم‌شان نشود. اتفاقاً این مسئله باعث گله اغلب اشخاص شد، منجمله نخست‌وزیر که بعد از من او را فقط برای بیست دقیقه پذیرفتند. قدری هم علیاحضرت گله فرمودند... فقط ضمن عرایض، عرض کردم، رئیس حزب مردم، بدبخت عامری، عرض می‌کند مقرری ما را دولت بریده، من که پولی ندارم که چرخ حزب را بگردانم. فرمودند، البته باید ببرد. ایشان که ادعا می‌کنند بین مردم اکثریت مطلق دارند، بروند پولشان را هم از مردم بگیرند. من عرض کردم، بدبخت اگر این ادعا را هم نکند، پس چه بکند؟ انتقاد که نمی‌تواند بکند، دست کسی را هم که نمی‌تواند بگیرد و کمکی به کسی بکند، این حرف را هم نزند؟... بعد دست شاهنشاه را بوسیدم و اجازه گرفتم که به اروپا بروم. فرمودند بالاخره تنها می‌روی یا با خانم علم؟ عرض کردم تنها می‌روم ولی بعد پیش من خواهد آمد.(صص207-206)
- جمعه 18/5/53: ...دیشب نیکسون استعفا داد و فورد رئیس‌جمهور شد... ساعت 10 و نیم شب سفیر آمریکا مجدداً تلفن کرد که همین الان یعنی درست سه ساعت و نیم پس از مراسم تحلیف، پیامی از رئیس‌جمهور جدید برای شاهنشاه آمده است که چون اولین پیام رئیس‌جمهور جدید و بعد هم حائز کمال اهمیت است میل دارم خودم به تو بدهم. گفتم البته بیایید... دیدم سفیر هم شنگول است یک شامپانی باز کردم تا نصف شب گیلاسی به سلامتی وجود مقدس شاهانه و گیلاسی به سلامتی رئیس‌جمهور جدید نوشیدم و تا نصف شب حرف زدیم... باری نیکسون مغلوب شد... قدرت آمریکا و ممالک دموکراتیک همین چیزهاست. البته آثار ثانوی تأخیری در همه امور دارد. چنان که واقعاً در یک ساله اخیر بدبخت نیکسون را فلج کرده بود و دیگر او در هیچ گفتگو و مذاکره، از پرستیژی برخوردار نبود. ولی قدرت دموکراسی همین است. چرچیل در خاطراتش می‌گوید هیچ طرز حکومتی را پرعیب‌تر از حکومت دموکراسی نیافتم و هیچ حکومت بهتری را هم از دموکراسی نتوانسته‌ام بیابم. حرف بزرگی است. در حکومت صدر اسلام هم وقتی عُمر در مسجد راجع به یک امری صحبت می‌کرد، یکی از اعراب به پا خاست و به او گفت ای خلیفه مسلمین، من حیث یک نفر مسلمان به تو می‌گویم که اگر کج رفتی ما با شمشیرهای کج خود (شمشیرهای عربی) تو را راست خواهیم کرد (یعنی به راه مستقیم خواهیم برد). در کشور من شانس آورده‌ایم که تنها فرد راست شاخص، شخص رئیس مملکت است و به این جهت با سرعتی خارق‌العاده به جلو می‌رویم و قدرت مطلقه او را گردن می‌نهیم... ولی از حکومت مردم بر مردم فاصله زیادی داریم، و نمی‌دانم به چه صورت این عیب مرتفع خواهد شد و کشور بر پایه و اصول مستحکم قرار خواهد گرفت... درجایی که دولت در جواب اقلیت می‌گوید چه بخواهید و چه نخواهید، من بودجه سال آینده و بودجه‌های سالهای آینده را هم به مجلس خواهم آورد و اقلیت نتواند حتی ادعای توفیق در انتخابات را بکند باید تصدیق کرد که خیلی دور از این مرحله هستیم.(صص210-207)
- یکشنبه 20/5/53: ...به مطالعه آفاق و انفس مشغولم و درخت‌های قشنگ را تماشا می‌کنم. اما باید بگویم که اروپا دیگر به من کیفی نمی‌دهد، زیرا مردم در سطح مادی خیلی پایین هستند، یعنی در مادیات غوطه‌ورند و از معنویات هیچ خبری نیست... از اخبار داخلی ما این که در ترکیه با عراقی‌ها به مذاکره نشسته‌ایم و در عین حال در مرز به ما تجاوز می‌کنند.(ص211)
- چهارشنبه 13/6/53: امروز آخرین جلسه کنفرانس آموزشی رامسر در پیشگاه همایونی بود... از خصیصه‌های کنفرانس حضور چند نفر دبیر و استاد آزاد بود که سمتی در کار کنفرانس نداشتند و برای اظهار نظر آمده بودند و امروز موقعی که صحبت از حقوق معلمین و ارتباط آن با حس وطن‌پرستی پیش آمد، با شاه به محاجّه برخاستند (البته با ادب) و من لذت بردم از این همه آقایی و تحمل و روشن‌بینی شاه و حقیقتاً در دلم دعا کردم. دیگر این که این قطعنامه را دیشب در کمیته اجرایی نوشته بودند و همان دیشب نخست‌وزیر و وزیر علوم و وزیر آموزش به عرض شاهنشاه رسانده بودند و تصویب آن را گرفته بودند و امروز وقتی شاهنشاه جویا شدند که آقایان نظری نسبت به آن دارند یا نه، جواب عرض شد که هیچ کس را ندیده است. خیلی باعث تعجب شد و شاهنشاه فرمودند لابد وقت نبود! در صورتی که ساعت 8 دیشب آن را ملاحظه فرموده بودند و تا ساعت 10 صبح امروز وقت بود که لااقل در یک جلسه نیم‌ساعتی هم که شده آن را به اطلاع اعضاء کنفرانس برسانند. این است ترتیبی که دولت حتی با طبقه [زبده] elite عمل می‌کند. آن وقت می‌خواهند این مردم خودشان را در کار ما شریک و سهیم بدانند و به کشور و به کارشان علاقمند باشند. این تازه طرز عمل با طبقه ممتاز است (یعنی ممتازه از لحاظ دانش)، وای به حال مردم... با مردم به صورت دولت غالب با مردم کشور مغلوب عمل می‌کند. راستی عجیب است. در مجلس هم هر وزیری حاضر می‌شود فقط تکیه کلامش این است که به عرض رسیده و تصویب شده است. دیگر شما غلط زیادی نکنید. تازه این را به اعضاء حزب اکثریت می‌گویند، تکلیف اقلیت که معلوم است. با این صورت می‌خواهند حس احترام به کشور و علاقه به سرنوشت خود در مردم به وجود آورند. یاللعجب.(صص217-216)
- پنجشنبه 14/6/53: صبح شرفیاب شدم. مطالب سفیر آمریکا را به تفصیل عرض کردم، فرمودند علت آن که گفته بودم سفیر آمریکا حرفهایم را نمی‌فهمد، این بود که وقتی کیسینجر اردشیر را دیده، گفته است که من از مذاکراتی که سفیر آمریکا با شاهنشاه ایران انجام داده است خرسند هستم. حتی گفته استI am satisfied چطور ممکن است او از حرف‌های من خوشحال وsatisfied باشد در صورتی که من گفته‌ام قیمت نفت بالا نیست. دولت‌های بزرگ اگر می‌خواهند قیمت نفت را پایین بیاورند، باید تاکس خود را پایین بیاورند. به علاوه شرکت‌های نفت چرا این قدر باید منفعت بکنند؟... سعودیها آمده بودند که از بس در اعلامیه‌های خودشان اسم خلیج عربی برده‌اند، عذرخواهی بکنند... عرض کردم برای جشن اول مهر دانشگاه [تهران] که شاهنشاه تشریف ندارید، از والاحضرت‌ها کدام یک بروند؟ فرمودند ولیعهد که هنوز کوچک است. من خواهرها و برادرها را عرض کردم. فرمودند نه هیچ کدام لازم نیست، شهناز برود. خیلی تعجب کردم و در عین حال خوشحال شدم، الحمدالله وضع این دختر در نظر شاه خوب شده است... عرض کردم قایق سریع‌السیر شاهنشاه وارد شد، در نوشهر حاضر است. فرمودند، فردا صبح جمعه اگر هوا خوب باشد خواهم رفت ببینم!(صص220-219)
- جمعه 15/6/53: ...از اخبار مهم جهان... مسئله عربستان سعودی است که به قول انورسادات خسارات مصر را در جنگ با اسرائیل جبران کرده و حاضر است پول اسلحه به مصر بدهد. البته معنی آن دادن پول به آمریکاست. عیبی ندارد، تا حالا روسها پنبه مصر را می‌خوردند، حالا آمریکا پول عربستان را از طریق مصر بخورد، بالاخره آدم ضعیف محکوم به این گونه دادن‌هاست.(ص222)
- شنبه 16/6/53: ...راجع به مذاکراتی که با سفیر آمریکا در مورد سه پایه اصلی حکومت ایران کردم که شیعه و زبان فارسی و سلطنت است، شاهنشاه فرمودند ولی متأسفانه شیعه‌ها پفیوز هستند. در عراق کاری از پیش نمی‌برند، در لبنان همین طور و در ایران هم هرچه توده‌ای داشتیم از بین شیعه‌ها هست... در عراق و سوریه و لبنان چه عثمانی‌ها و چه انگلیس‌ها و فرانسه‌ها دائماً سنی‌ها را تقویت می‌کردند که اختلاف بین آن کشورها و ایران باقی بماند. فرمودند این درست است، پس چرا در لبنان وقتی قرار شد از هر ملیتی یک نفر مسئول (رئیس مجلس) تعیین بشود باز شیعه‌ها کاری از پیش نبردند. عرض کردم متفرق بودند. فرمودند حالا هم که صدر آمده و اول ما او را تقویت کردیم بعد تو سرخ از کار درآمد و آدم دورویی شد. دیگر عرضی نکردم... فرمودند نماینده عربستان سعودی که آمده بود، راجع به قیمت نفت هم مذاکره شد. این را هم به سفیر آمریکا بگو. عرض کردم دیروز که فقط موضوع نام خلیج عربی را فرمودید مایه تعجب چاکر هم شد که برای همچو مطلبی یک میسیون نمی‌آید.(صص224-223)
- یکشنبه 17/6/53: ...عرض کردم دیشب سر شام والاحضرت شهناز به من فرمودند که اول مهر به جای شاهنشاه نمی‌توانم بروم، چون ناچارم برای معالجه دندانم به اروپا بروم.(ص225)
- دوشنبه 18/6/53: ... تمام صحبت بر سر سلامتی وجود مقدس اعلیحضرت بود. به من فرمودند طحالم بزرگ شده و باز هم کهیر شدیدی بیرون زده‌ام، تا هنگام رفتن اروپا هم هنوز سه ماه باقی مانده، خوب است باز دکتر ژان‌برنار را بگویی بیاید مرا ببیند. نمی‌دانم این چه قضیه‌ای است. من خیلی یکه و غصه خوردم... عرض کردم خدا خواسته که باز بعضی سرگرمی‌ها از قبیل زن‌بازی درخت‌کاری و علاقه به ماشین و هواپیما و این قبیل کارها دارید، وگرنه خیلی زودتر این آثار و علائم بروز می‌کرد.(صص232-226)
- چهارشنبه 20/6/53: ...بعد عرایض سفیر انگلیس را به تفصیل عرض کردم... جواب او این است: اولاً این قیمت‌هایی که شما می‌گویید پایین آمده قیمت [روی]zinc، [مس]copper و [سرب]lead می‌باشد، اینها را که خودمان داریم (عرض کردم او برای این مطلب را عرض می‌کند که در آینده اثر روی اشیاء ساخته شده انگلیس و به طور کلی اروپا خواهد داشت). اما راجع به مواد غذایی، قند که تنی 840 دلار شده، گندم دوباره بالا رفت، روغن‌نباتی 1100 دلار شده و اتفاقاً ما وارد کننده آنها هستیم. قهوه پایین ولی ایرانی چای خور است. 30% اضافه قیمت نفت تقصیر کمپانی‌های نفتی خود شماست که با دستپاچگی شروع به خرید کردید. ولی با وجود تمام فشاری که سایر اعضاء اوپک نسبت به قیمت به ما وارد می‌آورند، ما تسلیم بالا بردن قیمت نخواهیم شد، اما چون واقعاً 14% قیمت اشیاء ساخته شده شما بالا رفته، ما ناچار [بهره مالکانه] royalty را بالا می‌بریم که پرداخت آن به کمپانی‌ها تعلق می‌گیرد. نه شما.(ص234)
- دوشنبه 25/6/53: امروز مصادف با 25 شهریور و خاتمه سی‌وسومین سلطنت پر افتخار شاهنشاه است اما من به جای تبریک، صبح با اطباء ساعت 8 بر بالین شاه بودم. خوشبختانه شاه کاملاً سالم است ولی حالت آلرژی به ایشان ناراحتی زیاد می‌دهد. چنان‌که قبلاً نوشته‌ام پرفسور ژان‌برنار و میلز را آورده‌ایم برای امتحانات عمیق... دکترها را از در مخفی کاخ خارج کردم و به منزل رساندم.(صص240-239)
- سه‌شنبه 26/6/53: ...من هم باز شروع به عرایضم کردم و بر حسب تصادف صحبت اطباء شد که دیروز با آنها ناهار خورده بودم و مدت سه ساعت در خصوص سلامتی شاه با آنها گفتگو کرده بودم. دیدم ناراحتی شاه در این زمینه بسیار زیاد است و به خصوص از تورم طحال جداً ناراحت هستند عرض کردم، به هیچ وجه اهمیتی ندارد و اگر اهمیتی می‌داشت من از شما پنهان نمی‌کردم... مجدداً من بعدازظهر شرفیاب شدم و کارهای جاری را به قدر یک ساعت در سلمانی عرض کردم. فرمودند به سفیر آمریکا بگو مروان نماینده سادات آمد، به نظر می‌رسد خیلی حسن نیت دارند و به کلی خیال همکاری با ما و شما (آمریکاییها) دارند. من با کمال تأسف باز موضوع نان را عرض کردم که نانواییها شلوغ است و به قراری که شنیده‌ام در سیلو هم گندم نیست. فرمودند همین طور است، بیش از [مصرف] سه روز تهران گندم نیست.(صص245-244)
-شنبه 13/7/53: شاهنشاه مجلسین را افتتاح فرمودند. در قانون هر سال 14 مهر مراسم افتتاح باید باشد، ولی چون چهاردهم مصادف با ضربت خوردن حضرت امیرالمومنین است یک روز قبل انتخاب شد. من نمی‌دانم تا کی باید مذهب در ملیت ما به این صورت تأثیر بگذارد. درست است که ما [نگهبان] guardian مذهب شیعه هستیم، ولی این که نگاهداری مذهب نیست، این یک شترمابی آخوندی است که همه ما گرفتار آن می‌باشیم. چنان که وقتی نوروز با عاشورا تصادف می‌کند، حتی با دهه عاشورا، نه روز قتل حضرت امام حسین، باز هم از برگزاری مراسم منصرف می‌شویم. شاهنشاه با همه قدرت خود این رعایتها را می‌فرمایند، با آن که من فکر می‌کنم مراسم ملی قدمت و ارزش بیشتری دارند.(ص249)
- یکشنبه 14/7/53: ...بودجه دربار را به عرض رساندم. در 130 میلیون تومان تصویب فرمودند، ولی ده میلیون تومان آن را زدند.(ص251)
- دوشنبه 15/7/53 و سه‌شنبه 16/7/53: ...چندی قبل فرمانده نیروی هوایی به من گفته بود به عرض برسانم این همه خرید هواپیما را نمی‌تواند جذب کند، یعنی به این تناسب امکان تربیت پرسنل و خلبان نداریم و کیفیت کار آنها کم می‌شود. منتها جرئت نمی‌کند این مطلب را به شاه عرض کند، در صورتی که خودش شوهر خواهر شاه است... به اتفاق خانم علم به کیش رفتیم که کارهای عمرانی آن‌جا را ببینم. دو هتل بزرگ و یک کازینوی بزرگ و دویست دستگاه ویلا و [باشگاه قایق‌رانی] boat club و [باشگاه ورزشی] sport club می‌سازیم. خیلی گرفتاری داریم، ولی چه باید کرد؟ شاهنشاه می‌فرمایند می‌خواهم تا زنده هستم این جا را یک جزیره آباد و پر از درخت ببینم.(صص254-253)
- پنجشنبه 18/7/53: صبح شرفیاب شدم، مسئله کردستان را عرض کردم. فرمودند، بلی متأسفانه عراقی‌ها به کردها شکست سختی دادند، ولی حالا ما توپهای دورزن و هم‌چنین موشک ضدتانک برای آنها فرستادیم. فکر می‌کنم تا چند روز دیگر عراقی‌ها را عقب بنشانند ولی به هر صورت این کار روسهاست نه عراقی‌ها که به کردها شکست می‌دهند... والاحضرت اشرف در یک معامله زمین شرکت کرده‌اند که ناباب و ناپاک از آب درآمده باعث کدورت خاطر شاه شده. فرمودند به خواهرم بگو شما چه لزومی دارد از یک طرف در کارهای کثیف شرکت بکنید و از طرف دیگر بنیاد اشرف پهلوی درست کنید؟... به هر صورت این معامله باید لغو و اقاله شود، هر قدر برای شما ضرر داشته باشد. من که نمی‌توانم بگویم جلوی کثافتکاری دیگران را می‌گیرم ولی خواهرم هر گُهی می‌تواند بخورد. در دلم به شاه آفرین گفتم، حالا مطلب را من چه جور برسانم، آن دیگر گرفتاری من است!... من فکر کرده‌ام اجازه بفرمایید صریحاً به عرض علیاحضرت شهبانو برسانم که شاهنشاه واقعاً در [پایانه هفته] lweekend احتیاج به [آسایش ] detente کامل دارید و باید دست از شما بردارند... اقلاً این قدر هم به شاهنشاه فرصت نمی‌دهند که لااقل در [پایان هفته] weekend ‌ها هرکس میل دارید حضورتان بیاید؟ فرمودند چه باید کرد؟ باید ساخت.(صص256-254)
- شنبه 20/7/53: ...امروز هیئت رئیسه مجلسین شرفیاب شدند که جواب فرمایشات شاهنشاه را عرض کنند. در این شرفیابی وعده انتخابات کاملاً آزاد فرمودند. خیلی سر فصل مهمی در تاریخ کشور ماست. امیدوارم عملی شود.(ص258)
- دوشنبه 22/7/53: ...سر شام به شاهنشاه عرض کردم انگلیس‌ها موافقت کرده‌اند افسران بازنشسته آنها موشک‌های ضدهوایی ما را که از انگلیس خریده‌ایم، در صورت لزوم در مرز عراق عمل کنند. شاهنشاه خیلی خیلی خوشوقت شدند.(ص260)
- چهارشنبه 24/7/53: ...فرمودند دارم کم‌کم گوش علیاحضرت را پر می‌کنم که باید... ولیعهد را از شرّ این زنکه فرانسوی [مادموازل ژوئل] Mlli Joelle رهایی بخشم (این خانم از سن 3 سالگی تاکنون پرستار والاحضرت است و نفوذ عجیبی در بچه به هم رسانده که هیچ صحیح نیست). عرض کردم نه تنها این باشد، باید حالا والاحضرت با تاریخ وطن خودشان و افتخارات خودشان و جدّشان و پادشاهان بزرگشان آشنا شوند، نه این که دائماً تاریخ فرانسه را برای ایشان بگویند.(ص261)
- پنجشنبه 25/7/53: عید فطر بود... سفراء اسلامی شرفیاب شدند. در این جا علاوه بر تأکید در اتحاد اسلامی، شاهنشاه مقدار زیادی راجع به قیمت نفت و این که باید با قیمت فرآورده‌های کشورهای صنعتی تناسب داشته باشد، صحبت فرمودند.(ص263)
- یکشنبه 26/7/53: رئیس تشریفات صورت مفصلی برای مهمانی کیسینجر داده بود که مدعوین زیادی دعوت شوند منجمله نخست‌وزیر و چند تن از وزرا. فرمودند به این احمق بگو چرا این قدر افکار استعماری داری؟ من نفهمیدم، عرض کردم متوجه نمی‌شوم. فرمودن آخر کیسینجر با وزیر خارجه کشور دیگری چه فرق دارد؟ مگر من به وزرای خارجه دیگر که مهمانی می‌دهم جز از وزیر خارجه و تو کسی دیگر هست؟ دیگر نخست‌وزیر و همه وزرا را به این جا کشیدن، که کیسینجر می‌آید، چه معنی دارد؟(صص266-265)
- سه‌شنبه 28/7/53: ...باری صبح شاه را ناراحت دیدم. معلوم شد مکدر هستند از این جهت که حالا که به بچه‌های مدرسه یک وعده غذای مجانی می دهیم، چون معده‌های اینها عادت به غذای خوب ندارد، اغلب ناخوش شده‌اند و متأثر بودند که چرا ما تاکنون در این بدبختی بوده‌ایم که معده بچه‌های ما عادت به غذای خوب ندارد.(ص266)
- پنجشنبه 7/8/53: ...عرض کردم اجازه بفرمایید برای اردشیر زاهدی سفیر شاهنشاه در واشینگتن خلاصه مذاکرات بسیار مهم شاهنشاه را در مسکو بنویسم. خوب نیست که آمریکاییها کم و بیش مطلع باشند و سفیر شاهنشاه مطلع نباشد. فرمودند بنویس... عریضه آیت‌الله خوانساری را تقدیم کردم که خیلی خوب بود و از شاهنشاه خواسته بود که در مورد اعدام علمای شیعه از طرف عراق وساطت فرمایند. فرمودند جواب مقتضی تهیه کنید. بعد این نامه و نامه ما هر دو منتشر شود... عرض کردم با سفیر اسرائیل مذاکره کردم. نخست‌وزیر آنها روز شنبه هفتم دسامبر می‌آید. فرمودند ترتیب محرمانه بودن موضوع را با نصیری بده.(صص270-269)
- چهارشنبه 8/8/53: ...شاهنشاه خوشحال نبودند. معلوم شد مجله تایم آمریکا هم مقاله بدتری از نیوزویک نوشته است گو این که تمثال شاهنشاه پشت جلد است و البته اهمیت دارد، با وصف این مطلب آن بر طبق دلخواه شاهنشاه نیست. حق هم دارند، چون پدرسوخته‌ها مخصوصاً خرابکاری می‌کنند، مثلاً از مالکیت کارگر در کارخانه‌ها و حق آنها در منافع کارخانه‌ها حرف نمی‌زند، در عوض می‌گوید 40% کل ثروت ایران در دست 10% جمعیت است.(ص271)
- جمعه 10/8/53: ...کیسینجر ساعت 5 وارد شد و ساعت 6 شرفیاب گردید. از 6 تا هشت و نیم شرفیاب بود. بعد سر شام رفتیم. در سر میز شام که کیسینجر دست راست علیاحضرت شهبانو و من دست چپ نشسته بودم، خیلی واقعاً از شاهنشاه تجلیل می‌کرد که باید به عنوان معلم بیایند به رئیس‌جمهور ما درس بیاموزند!... در مذاکرات شاهنشاه، کیسینجر و سفیر آمریکا، هلمز رئیس سابق سیا، شرفیاب بودند. دلم به حال [عباس خلعتبری] وزیر خارجه بدبخت خیلی سوخت. معنی عدم شرفیابی او یا هرکس دیگر از دولت این است که شاهنشاه به اینها اعتماد ندارند. یاللعجب از این معما!(صص274-273)
- شنبه 18/8/53: ...و از اخبار مهم داخلی اعلام مسافرت شاهنشاه به مسکو برای یک دیدار دوستانه می‌باشد. گویا مثل توپ در دنیا و در داخله صدا کرده.(ص280)
- یکشنبه 19/8/53: ...در مورد سلامتی خودشان عرض کردم این موضوع آلرژی پا و آلات تناسلی شاهنشاه چیز مهمی نیست، من هیچ نگرانی ندارم. ولی مهم این است که شاهنشاه را باید از دست این اطباء ایرانی که متأسفانه همان چیزی را که مدرسه خوانده‌اند مورد عمل قرار می‌دهند، تازه اگر آن را هم فمیده باشند، نجات بدهم. نه تنها این کار را باید بکنم، شما باید در دست زبده‌ترین پزشکان جهانی باشید، با مزاج شاه که نمی‌شود شوخی کرد. من فلینگر اتریشی را که یک شارلاتان هم هست قبول ندارم. حالا که دو نفر میلز و ژان برنار شاهنشاه را معاینه کرده‌اند و کاملاً وارد بر احوال شما هستند، یک پروگرام مراقبت دقیق باید تهیه بکنند، چه شما بخواهید و چه نخواهید. چون خیلی قوی و منطقی عرض کردم، قبول فرمودند و قرار شد من پروفسور صفویان را که هم مذهبی و هم ناسیونالیست و هم طرف اعتماد آنهاست بفرستم که این برنامه را تهیه کنند. قبول فرمودند... برنامه سفر شوروی را عرض کردم. عرض کردم کی در التزام رکاب باشد؟ فرمودند، فقط وزیر اقتصاد و دارایی، وزیر خارجه هم لازم نیست، چون رسمی سفر نمی‌کنم... از آن‌جا سری به دوست ایرانی خودم زدم و به منزل برگشتم. چیز عجیبی است! هم دوست انگلیسی من، هم دوست ایرانی من، و هم دوست سوئدی من، تمام یک دفعه وارد شدند و مایه دردسر و گرفتاری شده‌اند! گو این که در جنوب بسیار خوب بود. چند روز خوشی با دوست انگلیسی در شیراز گذراندم. البته این جا که آمدم، بدخلقی خانم علم (که البته حق هم دارد)، تمام را خراب کرد و فکر می‌کنم از همین جهت هم ناخوش شده‌ام.(صص281-280)
- چهارشنبه 22/8/53: ...امروز علیاحضرت شهبانو به طور خصوصی به اردن تشریف بردند که قدری روحیه ملک حسین تقویت بشود. یاسر عرفات بالاخره این قول را از سران عرب گرفت که در ساحل غربی رودخانه اردن دولت فلسطین را تشکیل بدهد و بدیهی است اگر اسرائیل آن‌جا را ندهد، چشم طمع به خود اردن خواهد داشت و این دولت‌های دوست اردن هم همه کمک خواهند کرد! دوستی سیاسی غیر از این نیست.(صص283-282)
- جمعه 24/8/53: ...مطلب مهمی نبود، فقط امر فرمودند کمیسیونی در دربار تشکیل بدهم و وضع امروز علمای شیعه عراق را ارزیابی نمایم، چون سفیر ما گزارشاتی داده بود که لازم بود به عرض خاکپای همایونی برسانم.(ص287)
- دوشنبه 27/8/53: صبح به سلامتی شاهنشاه به مسکو تشریف بردند. سفر بسیار مهمی است، امیدوارم خدا عاقبت به خیر گرداند. پای پله‌های هواپیما به نخست‌وزیر و به من فرمودند، حالا که می‌رویم اما نمی‌دانیم چه از ما می‌خواهند.(ص290)
- چهارشنبه 29/8/53: ...عصری سفیر آمریکا را دیده بودم، گفته بود ناوگان آمریکا ناو هواپیمابر [کانستلیشن] Constellation و دو ناوشکن به خلیج‌فارس می‌آید، بعد در مانور پیمان سنتو شرکت خواهند کرد. به عرض رساندم. ضمناً پرسیده بود که آیا شاهنشاه حالا که از مسکو تشریف آورده‌اند مطلبی دارند که من قبل از ملاقات فورد و برژنف در بندر ولادی‌وستوک به فورد و کیسینجر بدهم؟ فرمودند، به اختصار به او بگو که: [در مورد هدف‌های سیاسی خودمان، محکم ایستادیم ولی روابط بازرگانی دو کشور را به میزان هنگفتی گسترش دادیم.](ص293)
- پنجشنبه 30/8/53: ...از مذاکرات مسکو جویا شدم. فرمودند بسیار عالی بود. اول که با هم روبه‌رو شدیم، آنها خوروپفی کردند، سخت به دهانشان کوبیدم. به من گفتند این همه اسلحه برای چه می‌خرید و خریده‌اید؟ برای کی و بر علیه کی؟ پیمان سنتو را چرا زنده می کنید و برای چه؟ ما نسبت به این همه مسائل سوءظن داریم و قویاً به خود حق می دهیم که سوءظن داشته باشیم. من در جواب گفتم، می‌خواهید سوءظن داشته باشید، می‌خواهید نداشته باشید، ولی حق ندارید از من بپرسید که چرا کشور خودم را قوی می‌کنم... فقط یک تجربه خودم را بازگو می‌کنم وآن این است که سازمان‌های بین‌المللی نشان دادند که در هیچ موقعی به درد هیچ‌کس نخوردند. در پهلوی گوش وهمسایگی خودمان اتفاق‌های مهمی افتاده است، چه جنگ اعراب و اسرائیل در دو دفعه، و چه جنگ قبرس، و دیدیم کس به درد هیچ کس نخورد. آن کس که زد، می‌زند و آن کس که خورد، می‌خورد،و همین! به این جهت من میل ندارم از کسی کتک بخورم واگر بر فرض کتکی بخورم و زورم به کسی نرسد، مملکتی بر جای نمی‌گذارم که به درد [مهاجم] aggressor بخورد (این جا منظور خود شوروی‌ هاست)... بعد درکارهای اقتصادی گفتگو کردند و آن قدر جلو رفتند که حتی ما در شوروی سرمایه گذاری کنیم.(صص294-293)
- جمعه 1/9/53: شاهنشاه فرمودند با آنها همه جور موافقت کردم، حتی حاضرشدم پول بدهم راههای خود را بسازند (البته قرض می‌دهیم). چه عیب دارد در اردوی سوسیالیست‌ها هم یک طرفدار پروپا قرصی داشته باشیم؟ راجع به ربح پول هم موافقت کردم کمتر بدهند به جای 12%، 11% و او هم خیلی خوشحال رفت.(ص296)
- شنبه 2/9/53: صبح شرفیاب شدم عرض کردم عراقیها گفته‌اند می‌خواهند پنج نفر علمای شیعه را تیر باران کنند. فرمودند بگو آخوندهای ما منجمله آیت‌الله خوانساری و میلانی در مشهد و شریعتمداری در قم سروصدا راه بیندازند و کوتاه نیایند.(ص296)
- دوشنبه 4/9/53: ...سفیر اسرائیل را پذیرفتم که اصرار داشت نخست‌وزیر اسرائیل بیاید شاهنشاه را زیارت کند (البته به طور محرمانه).(ص300)
- سه‌شنبه 5/9/536: عرض کردم ژوزف کرافت مخبر روزنامه‌های نیویورک تایمز و واشنگتن پست را دیدم. اوامری که فرمودید به او ابلاغ کردم. فرمودند به او بگو مساله فشار روسها را درباره خرید اسلحه ما و جواب سخت مرا که به او گفته بودم ننویسد، فقط بنویسد که شاهنشاه شدیداً به سیاست مستقل ملی پایبندی نشان دادند... دیشب یک ساعت و نیم با او وقت گذراندم و وضع ایران را کاملاً تشریح کردم که اغلب طبقات ایران طرفدار رژیم هستند و اگر شما مزخرفاتی می‌شنوید نباید اعتنا کنید... عرض کردم دیشب سفیر اسرائیل پیش من آمد واستدعا داست که اسحق رابین نخست‌وزیر اسرائیل برای خیلی مسائل حاد لازم است شاهنشاه را زیارت کند (البته خیلی محرمانه). فرمودند، بسیار خوب، ترتیب کار را بده. عرض کردم گویا صحبت قربانی کردن بیچاره ملک‌حسین را آمریکاییها مطرح کرده باشند، چون بالاخره دولت فلسطین بایددر یک جایی تشکیل بشود، اگر ساحل غربی نشد، ساحل شرقی اردن باشد.(صص301-300)
- یکشنبه 10/9/53: ...خبر دیگر این که در ولادی‌وستک روسها از قدرت ایران پیش آمریکاییها شکایت کرده و گفته‌اند این موضوع ممکن است به جنگ جهانی بکشد و آمریکاییها دفاع کرده‌اند که ایران کشور آزادی است. هم‌چنین روسها به آمریکاییها گفته بودند که ما نتوانستیم در سفر مسکو شاه را منصرف از این فکر مالیخولیایی بکنیم.(ص313)
- دوشنبه 11/9/53: ...جواب عریضه‌های والاحضرت اشرف را به حضورشان دیکته فرمودند، خوشبختانه عیبی نداشت، یعنی اظهار تغیری نبود. فقط فرمودند، این تعهدات بی‌ربط که برای کمیسیون حقوق زن در سازمان ملل دو میلیون دلار تعهد کرده‌اید یعنی چه؟ مگر شما مالک‌الرقاب کشور هستید؟ دیگر از این کارها نکنید، این یک دفعه را ناچار می‌دهیم.(ص314)
- سه‌شنبه 12/9/53: صبح قبل از شرفیابی، مطابق معمول در منزل سرم شلوغ بود و ارباب رجوع بی‌پایان، ولی یک اتفاقی افتاد که هرگز فراموش نخواهم کرد. دختر کوچکی با یک دسته گل در میان جمعیت مراجعین ایستاده بود، وقتی جلوی او رسیدم، پرسیدم این گل برای چی و برای کیست؟ گفت برای شماست که پدرم را از اعدام نجات داده‌اید. به حدی متأثر شدم و لذت بردم که به گریه افتادم، ولی البته جلوی این همه مردم نمی‌توانستم بگریم، فوری به اتومبیلم داخل شدم و فرار کردم ولی تا کاخ نیاوران گریه می‌کردم (پدر این دختر به اتهام حمل مواد مخدر محکوم به اعدام شده بود و من مدتی دنبال پرونده او بودم تا خود به خود مطلب حل شد و شاهنشاه از اعدام آنها به طور کلی منصرف شدند)... به علت نزدیکی شانزدهم آذر که بیست سال قبل توسط سپهبد بختیار (فرماندار نظامی وقت) چند نفر دانشجو در داخل دانشگاه کشته شدند، این روز روز دانشجو اعلام شده و این بساط راه می‌افتد. البته از طرف کمونیست‌هاست و چاره‌ای هم ندارد، باید مواظبت کرد و سختگیری و بس... عرض کردم آمدن اسحق رابین نخست‌وزیر اسرائیل هم عصر پنجشنبه خواهد بود که صبح جمعه شرفیاب گردد. فرمودند، با نصیری (رئیس ساواک) ترتیب کار را بده، ساعت ده و نیم جمعه شرفیاب شود.(صص315-314)
- چهارشنبه 13/9/53: ...مقداری راجع به دانشگاه‌ها اوقات تلخی فرمودند که از دو جهت عصبانی هستم، یکی این که مثل این است که این دانشجویان حس وطن‌پرستی ندارند و دیگر این که چه طور اولیاء دانشگاه‌ها نمی‌توانند خرابکاران را بشناسند؟ فرمودند خودت فوری جلسه با ساواک و مسوولین انتظامی تشکیل بده و در این زمینه گزارشی به من بدهید.(ص316)
- پنجشنبه14/9/53: ...عصری اتفاق غریبی افتاد. خبر رسید که [سقف] سالن بزرگ فرودگاه مهرآباد که بیست سال پیش ساخته شده فرو ریخت و نزدیک شصت نفر تلف شده‌اند.(ص318)
- جمعه 15/9/53: امروز صبح برف ایستاد و آفتاب عالی بود. فوری سواری رفتم، دو ساعت و نیم در برف سواری کردم... فقط ناراحتی خیال داشتم که فکر می‌کردم من صبح زود بیرون آمده‌ام، مبادا نخست‌وزیر اسرائیل به موقع نرسد و شاهنشاه معطل شوند. گو این که تمام ترتیبات را داده بودم یعنی تیمسار نصیری را به فرودگاه فرستاده و با گارد هم ترتیبات ورود او را به کاخ داده و پیشخدمت مخصوص هم در کاخ اختصاصی نیاوران گذاشته بودم (پیشخدمت بی‌سواد احمقی گذاشتم که اسحق‌رابین را نشناسد). گاهی هم احمق‌ها به درد می‌خورند!(صص319-318)
- شنبه 16/9/53: ...این قضیه [ریزش سقف] فرودگاه در جهان عجیب صدایی به راه انداخته. از اغلب کشورها تلگراف تسلیت عرض شده بود که جواب‌ها را توشیح فرمودند. خوشبختانه 16 نفر بیشتر تلفات نداشت و 12-10 نفر هم بیشتر زخمی نشدند... نخست‌وزیر اسرائیل راجع به این که مستقیماً با مصر کنار بیاید وعده‌هایی به شاهنشاه کرده است و این که شاهنشاه وساطت بکنند هم مورد مذاکره قرار گرفته... در آخر من عرض کردم باز هم در مورد مصاحبه شاهنشاه با بی‌.بی.سی می‌خواهم جسارتی بکنم و بپرسم که این موضوع جانشینی را که فرموده‌اید در زمان حیات خودتان تفویض خواهید فرمود آیا مصلحت هست که ما در ایران بگوییم و تکرار بکنیم؟ فرمودند چه عیبی دارد؟ می‌خواهم گوش مردم پر بشود، به همین صورت که گفته‌ام منتشر کنید.(صص321-319)
- سه‌شنبه 19/9/53: ...عریضه‌ای از والاحضرت اشرف رسیده بود، تقدیم کردم. خواندند، پاره کردند. اول عصبانی شدند. بعد خندیدند. فرمودند، به خواهرم بنویس شما که تمام اموال خودتان را خیال داشتید وقف کنید، پس چه طور حالا این قدر پول دوست شده‌اید و وساطت این همه معامله را می‌کنید و می‌گویید که اساس همه کارها پول است و من می‌خواهم پولدار شوم؟... با خلیل الخلیل از رؤساء شیعه لبنان ملاقات کرده بودم. جریان را عرض کردم که عرض می‌کند اگر موسی صدر ایرانی که خود را رئیس شیعیان لبنان قالب کرده و بعد بد از کار درآمد، موجبات ناراحتی شاهنشاه را فراهم آورد، شیعیان چه تقصیری دارند؟ حالا من حاضرم رؤساء شیعه را جمع کنم و وارد عمل شویم که [امر] Cause شیعه و امید آنها به شاهنشاه از بین نرود. فرمودند، حرف حسابی می‌زند، با او وارد مذاکره شوید... عرض کردم راست است که اعلیحضرت از پدرتان شاهنشاه فقید خواستید که خاطره بنویسد، فرمودند چه بنویسم؟ من یک سرپوش طلا روی یک ظرف گه بودم، می‌خواهید این سرپوش برداشته شود؟ البته این عقیده درباره هیئت حاکمه ایران است نه مردم ایران. هیئت حاکمه که خودم هم باشم واقعاً گه است. خندیدند، فرمودند این طورها نبود ولی در این حدود بود!... فرمودند عجیب است که داوطلب خدمت در ارتش این قدر کم شده، از این حیث ناراحت بودند. فرمودند سه سال پیش از دیپلمه‌هایی که وارد دانشگاه نشد بودند 50% داوطلب خدمت ارتش بودند و امسال دو و نیم درصد.(صص325-323)
- چهارشنبه 20/9/53: ...عرض کردم پریروز که سفیر آمریکا دیدنم آمد، منتظر بودم ضمن کارها بپرسد که آیا نخست‌وزیر اسرائیل به ایران آمده؟ من چون از شاهنشاه اجازه نداشتم نمی‌دانستم چه بگویم. خوشبختانه سؤال نکرد. فرمودند از کجا ممکن است خبر شده باشد؟ (واقعاً گاهی شاهنشاه یا ساده فکر می‌فرمایند و یا می‌خواهند که مطلب بر ما مشتبه شود). عرض کردم ممکن است خبر شده باشد، حالا به هر صورت آیا لازم است مطلبی به او گفته شود یا خیر؟ فرمودند خیر!... عرض کردم هم‌چنین سفیر آمریکا سئوال می‌کند آیا لازم است من بدانم که وساطت ملک حسین بین تهران و بغداد به کجا کشید؟ فرمودند بلی باید بداند. به او بگویید ما گفتیم باید عراقی‌ها به هر حال میراث انگلیس‌ها را ول کنند وگرنه محال است ما با آنها کنار بیاییم (مرز ایران و عراق در اروندرود طبق قراردادی که در زمان شاهنشاه فقید بسته شده، خط تالوگ نیست بلکه در ساحل ایران است و شاهنشاه به هر قیمتی شده می‌خواهند این عیب برطرف گردد، چون هیچ عیبی در زمان دودمان پهلوی نباید بر دامن ایران نشسته باشد).(ص327)
- یکشنبه 24/9/53: ...شاهنشاه فرمودند اگر پول موجود داریم قدری برای من طلا بخرید (در اروپا). عرض کردم اطاعت می‌شود. فرمودند قیمت آن خیلی خیلی بالا خواهد رفت.(ص329)
- چهارشنبه 27/9/53: ...تلگرافی از سفیر شاهنشاه در بغداد رسیده بود راجع به اعدام علمای شیعه که فرمودند بدهید آیت‌الله خوانساری ببینند. ضمناً اظهار تغیّر به باهری، معاون کل دربار، فرمودند که دست از آخوندبازی بردارد.(ص334)
? یکشنبه 1/10/53: ...بعد از من نخست‌وزیر [ژاک] شیراک شرفیاب می‌شد... شیراک استدعا کرده بود تنها بدون حضور نخست‌وزیر ما شرفیاب شود، زهی اعتماد! البته شاهنشاه هم موافقت فرموده بودند.(ص337)
- سه‌شنبه 3/10/53: ...هنگام شرفیابی دولت، شاهنشاه به نخست‌وزیر در مورد انتشار بعضی اخبار و منتشر نشدن بعضی فرمایشات شاهنشاه منجمله [با] مخبر یا نماینده [اسوشیتدپرس] A.P. در مورد قیمت طلا و ارتباط آن با قیمت نفت ایراد فرمودند. با نهایت زرنگی مسئولیت را به گردن وزیر اطلاعات بدبخت که هیچ اختیاری و هیچ راهنمایی ندارد انداخت که باعث تعجب من شد و دلم برای بیچاره وزیر اطلاعات سوخت... دکتر اقبال رئیس شرکت ملی نفت، یکی هلی‌کوپتر خواسته بود به مناسبت تولد شاهنشاه تقدیم کند و شاهنشاه رد کرده بودند و فرموده بودند نگاهداری آن مشکل است. باز هم دکتر اقبال اصرار کرد، به این جهت من هم اصرار کردم که موضوع [نگهداری] maintenance را کمپانی سازنده تعهد می‌کند و مسئله نیست که به این جهت آن را رد بفرمایید (چون یک هلی‌کوپتر انگلیسی است، در صورتی که هلی‌کوپترهای ما آمریکایی هستند.) خندیدند، فرمودند من می‌دانم که انگلیس‌ها یا حتی عوامل انگلیس‌ها به او فشار می‌آورند که این کار را بکند، منتها خودش نمی‌فهمد! می‌خواهند که اول من این هلی‌کوپتر را داشته باشم و کم‌کم آن را به ارتش بقبولانند.(صص341-340)
- شنبه 7/10/53: ...عرض کردم سپهبد نصیری، رئیس ساواک، عرض می‌کند که "خیلی شایعه انداخته‌اند که من همین روزها عوض می‌شوم. اگر چنین است، چون دستگاه به این صورت تق و لق می‌شود، خودم زودتر کنار بروم. " خندیدند و فرمودند من هم شنیده‌ام! عرض کردم، پس به این صورت رفتنی است! فرمودند، خیر! بماند کارش را بکند، با قدرت هم بکند... سر شام رفتم. صحبت‌های مختلف شد... یکی صحبت 17 دی و آزادی بانوان که علیاحضرت ملکه پهلوی تعریف کردند روزی که رضاشاه مرا از اندرون برداشتند و بدون حجاب با خود به دانشسرای عالی بردند، در بین راه در اتومبیل به من گفتند من امروز مرگ را بر این زندگی ترجیح می‌دادم که زنم را سر برهنه پیش اغیار ببرم، ولی چه کنم کاری است که برای کشور لازم است وگرنه ما را وحشی و عقب‌افتاده می‌دانند... البته این مطلب باور کردنی و قابل قبول است، زیرا اولاً دلیلی ندارد این تعریف را این پیره زن محترمه دروغ بگوید، ثانیاً رضاشاه که کاپیتولاسیون و هزار امتیاز دیگر خارجی را لگدمال کرده بود، نمی‌توانست تحمل خواری و عقب‌افتادگی ایران را بکند.(صص354-353)
- یکشنبه 8/10/53: عرض کردم والاحضرت اشرف استدعای شرفیابی دارند. عرایض زیادی دارند منجمله این که ایران این همه در دنیا به رژیم میلیتر و اتوریتر معروف شده، شاهنشاه برای بعضی امور منجمله کنترل population [جمعیت] توسط ایشان چهل میلیون دلاری در اختیار سازمان ملل قرار دهد که این طور جنبه [انسانی] humanistic هم رعایت شده باشد. شاهنشاه خندیدند، فرمودند خوب دیگر چه می‌خواهند؟ ما که دو ماه قبل گفتیم دو میلیون دلاری برای سال زن به ایشان بدهند. عرض کردم والاحضرت می‌خواهند کم‌کم انشاءالله دبیرکل سازمان ملل بشوند و دارند زمینه فراهم می‌کنند. شاهنشاه خیلی خیلی خندیدند... باز عرض کردم، در کنفرانس حقوق زن که شاهنشاه روز 14 دی ماه افتتاح می‌فرمایید، گویا می‌خواهند بگویند حق زن و مرد در ارث مساوی است. این دیگر برخلاف نص صریح قرآن است، گو این که ممکن است از لحاظ جنبه انسانی در این زمان درست باشد، ولی در ایران عمل ضد نص صریح قرآن نمی‌شود کرد. در اصلاحات ارضی هم که با قدرت شاهنشاه پیش رفت، عمل ما برخلاف قرآن نبود، برخلاف میل آخوندها بود. حتی وقتی آخوندها می‌گفتند الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم، ما می‌گفتیم الزرع اللزارع ولو کان غاصباً. باری شاهنشاه خیلی تأمل فرمودند. بعد به من فرمودند، ابلاغ کن هرکس چنین عنوانی بکند ولو خواهرم باشد، او را حبس و تنبیه خواهم کرد. من نفس راحتی کشیدم.(صص355-354)
- دوشنبه 9/10/53: ...مجله [لوپوان] Le Point نکته‌ای هست که می‌گوید ما دویست نفر را اعدام کرده‌ایم، هم در انعکاس جرائد ما و هم به خود مجله باید روشن شود که این دویست نفر 183 نفر آنها قاچاقچی مواد مخدر بوده‌اند و بقیه هم خرابکار و برحسب قوانین مربوط اعدام شده‌اند. عرض کردم، الحمدالله که کار اعدام قاچاقچی‌ها موقوف شد... قیمت طلا هم رو به روز بالا می‌رود چون فروش طلا در بازار آمریکا آزاد شد و الا آمریکاییها مجاز به خرید طلا هستند و به علاوه ژیسکار و فورد رؤسای جمهوری فرانسه و آمریکا در مارتینیک گفتند قیمت طلا را باید عرضه و تقاضای بازار تعیین کند که شاید به این صورت [کسری] defecit پرداخت‌ها را تا حدی پر کنند.(صص360-355)
- پنجشنبه 12/10/53: صبح پس از آن که عده بسیار زیادی را در منزل راه انداختم به کاخ نیاوران رفتم. چون عده بسیار زیادی را دیده بودم و هر کدام یک جور تقاضای داشتند، واقعاً حال تهوع پیدا کرده بودم... درِ خانه من، به خصوص حالا که افتخار شغل وزارت دربار را دارم، نمی‌شود به روی مردم بسته باشد، گو این که تقاضاهای بی‌معنی و بی‌ربط داشته باشند که اغلب هم همین طور است. منتها چیزی که هست طبقه به اصطلاح ممتازه یا به قول من فاسده، که خودم هم جزء آنها هستم، از روی طمع‌ورزی تقاضا دارند و بی‌حد و حصر! و طبقه غیرممتازه یا مردم عادی تقاضاهای کوچک دارند که اغلب از زورگویی مأمورین دولت است یا ندانم کاری آنها و به هرحال قابل تحمل می‌باشد ولو بی‌ربط بگویند. به هر حال من گرفتار هر دو هستم!... باری شرفیاب شدم. امروز عرایضم بیشتر جنبه وساطت داشت، یکی این که آیت‌الله خوانساری استدعا کرده بود این روحانیانی که گاهی به حبس می‌افتند، به جای آن که طبق موازین قانونی یا امنیتی با آنها رفتار شود و باعث طولانی شدن توقف آنها در زندان گردد، چه طور است ایشان وساطت بکنند و با تعهد، آنها را آزاد نمایند (چون اخیراً یکی از اینها که اتفاقاً مرد فاسدی و به قول معروف مارکسیست اسلامی بود، در زندان مرد و باعث دردسر همه شد). شاهنشاه فرمودند، هیچ بد نیست اگر مرتکب قتل و جنایت نشده باشند و صرفاً برای مصالح امنیتی در حبس باشند، اگر آیت‌الله تعهد بکنند، ما آنها را آزاد می‌کنیم، دشمنی که با آنها نیست... عرض کردم برای زلزله بلوچستان پاکستان کمک شیروخورشید رفته، ولی کمک شاهنشاه باید نقدی هم باشد، ملک فیصل گویا ده میلیون دلار کمک داده است. فرمودند فوری به دولت بگو یک میلیون دلار بدهند.(صص363-362)
- جمعه 13/10/53: ...فرمودند معلوم است می‌بایست این باران بیاید... چون از پریشب در کردستان عراق برف سنگینی آمده و چند تا از توپ‌های دورزن ما در محاصره برف قرار گرفته، لابد باید این هوا به این‌جا می‌رسید، بعد فرمودند آن قدر از سربازهای عراقی کشته شده‌اند که از حساب خارج است. عرض کردم از رو که نمی‌روند. فرمودند، خواهند رفت. فرمودند، الان بارزانی‌ها هم که نزدیک بود فرار کنند، دارند شجاع می‌شوند و جان گرفتند ولی سربازهای ما مثل شیر می‌جنگند.(ص365)
- شنبه 21/10/53: در تهران ماندم. والاحضرت همایونی و والاحضرت‌های دیگر به سویس تشریف بردند.(ص374)
- یکشنبه 22/10/53 تا دوشنبه 30/10/53: ...از اخبار مهم جهان در این چند روزه در درجه اول مسافرت موکب مبارک همایونی به اردن و مصر است... مسافرت ملک‌فیصل هم حائز نهایت اهمیت است که به سوریه و اردن و مصر پس از مسافرت شاهنشاه رفت. نمی‌توانم بگویم عقب‌گرد، ولی انحرافی هم از جانب سوریه نسبت به شوروی پیدا شده است و به هر حال حفظ و حراست این منطقه علی‌النّقد به عهده شاهنشاه و ملک‌فیصل است و مطمئناً آمریکاییها از این امر راضی هستند و تقویت می‌کنند و خواهند کرد. البته آقایی مخارج دارد و ما باید این مخارج را هم بدهیم!(ص375)
- 21 دیماه 1353: پیشوای بزرگ من، امیدوار است انشاءالله پس از سفر موفقیت‌آمیز اردن و مصر در اروپا استراحتی بفرمایید که از اهم واجبات برای سلامتی ذات اقدس شهریاری است... سفیر پاکستان هم که برای اولین دفعه پیش غلام می‌آمد، خیلی صریح و پوست‌کنده تقاضای الحاق پاکستان به ایران را داشت! خیلی جای تعجب غلام شد. البته می‌گفت نظر شخصی خود من است.(صص377-376)
- سه‌شنبه 1 بهمن 1353: به کارهای جاری رسیدم منجمله آشتی دادن ولیان نایب‌التولیه و استاندار خراسان با فرمانده گارد شاهنشاهی سرلشکر [عبدالعلی] بدره‌ای. زن بدره‌ای به خراسان رفته و در آن‌جا خواسته تقلید خانم هاشمی‌نژاد (سپهبد هاشمی‌نژاد) فرمانده سابق گارد را دربیاورد و مرضایی [مریضهایی] را معالجه کند. بر سر این که این مریض را روز بعد در حرم راه نداده‌اند، با ولیان دعوا راه انداخته. واقعاً تمام کارها مسخره‌اندر مسخره‌ اندر مسخره است! به قدری افراد کوچک فکر می‌کنند و به قدری در همه کارها قصد ریا و تظاهر در بین است که تمام محور چرخ کارهای کشور این است... همیشه باید بگویم که من خودم را در همین ردیف همین کارکنان شاه می‌دانم، یعنی خودم هم مسخره هستم!(صص379-378)
- چهارشنبه 12/11/53: ...دیگر این که هویدا نخست‌وزیر شخصاً در هفته گذشته دبیرکل حزب ایران‌نوین شد. این را یک عده مردم به شوخی و مسخره گرفتند که چون شیراک نخست‌وزیر فرانسه دبیر حزب گلیست‌ها شده، هویدا گفته چرا من نشوم. ولی به نظر من حائز کمال اهمیت است یعنی یک زمینه‌سازی است که به اعتقاد من، و خدا کند هرگز این عقیده صحیح نباشد، زبانم لال و قلمم شکسته باشد، خطر جدی برای رژیم است نه تا وقتی که شاهنشاه زنده است ولی بعد از آن نمی‌دانم چه بشود.(ص380)
- از ایران و از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود.
و چون این حزب در دست طبقه فاسده بالاست، کاملاً مصداق این گفته فردوسی است. مگر آن که دست خارجی از آن [به] موقع حمایت و بهره‌برداری بکند و نگرانی من فقط از این نکته است، وگرنه قویترین آنها که دار و دسته مصدق بودند همان قدر که دست آمریکاییها از پشت سر آنها برداشته شد، مثل فواحش شهرنو که پیر می‌شوند به کلی مفقودالاثر شدند، همچنین حزب توده و غیره و غیره... درست است که شاهنشاه روی ارتش حساب می‌کند و حتی وصیت سیاسی ایشان مداخله صریح ارتش در کارها بعد از درگذشت شاه است ولی من تا این حد خوش بین نیستم. اگرارتش بعد از رضاشاه به محمدرضا شاه وفادار ماند به علت این بود که آنها خودشان را همه بچه رضاشاه و برادر یا خدمتگزار محمدرضا شاه می‌دانستند. در حقیقت مخلوق او بدند ولی از جوان‌های امروز ابداً چنین انتظاری نمی‌توان داشت. به خصوص که دائماً سرهنگ‌ها و سرگردها در دنیا کودتا می‌کنند و چشم و گوش بچه‌ها باز است. من که نمی‌دانم و انشاءالله زنده نخواهم بود که بدانم که چه می‌شود.(ص381)
- پنجشنبه 3/11/53: صبح در منزل کار کردم. روز عاشورا بود. بعدازظهر به مسجد سپهسالار به روضه‌خوانی دربار شاهنشاهی رفتم. فوق‌العاده شلوغ و خطرناک بود (از لحاظ جانی برای من) ولی باز هم خدا حفظ کرد، چون من می‌دانم که به طور قطع حداقل یک صد و پنجاه نفر خرابکار شناخته شده در تهران پنهان هستند.(ص382)
- جمعه 2/12/53: ...از اخبار مهم جهان در این روزها، اول ملاقات شاهنشاه با ژیسکاردستن در سنت‌موریتز بود... دیگر ملاقات شاهنشاه با کیسینجر است در زوریخ که بعد از همه ملاقات‌ها در خاورمیانه، باز هم رفت شاهنشاه را زیارت کرد و به قراری که رئیس [سیا] CIA در تهران به من می‌گفت مذاکرات شاهنشاه با سادات در مصر پایه همه مذاکرات بعدی کیسینجر در خاورمیانه بوده است... [ویلیام] راجرز وزیر خارجه سابق آمریکا که اکنون نماینده قضایی بنیاد پهلوی در آمریکاست برای ناهار پیش من آمد. با او هم دو سه ساعتی [بررسی کلی] Tour d horizon کردیم. مطلب بامزه‌ای که به من می‌گفت این بود که هنگامی که ما جزایر تنب و ابوموسی را از انگلیس‌ها می‌خواستیم، سِر الک داگلاس هیوم که خودش محافظه‌کار و مثلاً دوست ایران است، چندین دفعه با او صحبت کرده بود که پشتیبانی آمریکا را برای پس ندادن جزایر جلب کند و آنها را وادار کند که به ما فشار وارد بیاورند.(صص384-383)
- یکشنبه 4/12/53: ...ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، دکتر فلاح، وزیر کشور (مسؤول اوپک) و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند این خرها چه فایده دارند؟ عرض کردم خر و هرچه باشند لازم است باشند. فرموند، بسیار خوب بگو باشند... در آخر وهله شرفیابی به عرض مبارک رساندم نماینده شرکت کنتینانتال که درخلیج فارس مشغول جستجوی گاز است اولاً منبع گاز عجیبی پیدا کرده و بعد هم به طور محرمانه به غلام گفت در این گاز ماده محترقه عجیب تازه‌ای پیدا کرده که می‌تواند منبع انرژی بسیار مهمی باشد و شگفتی بزرگی در دنیا به وجود خواهد آورد. فرمودند فوری به او وقت بده بیاید مرا ببیند و خوشحال شدند.(صص387-386)
- دوشنبه 5/12/53: ...وقتی پیش از ظهر در دفتر مشغول کار بودم، شاهنشاه تلفن فرمودند که برای یکشنبه هفته آینده جلسه‌ای خبرکن مرکب از نخست‌وزیر، رؤسای مجلسین، خودت و رئیس دفتر مخصوص و نمایندگان جرائد که می‌خواهم مطالبی عنوان کنم (معلوم بود که این دو روزه شاهنشاه دائماً در این فکر هستند). بعد فرموند از طبقات مختلف کارگرها و زارعین و تجار هم باشند. عرض کردم جرائد که باشند و رؤسای مجلسین که باشند، نماینده همگی هستند. فرمودند، درست می‌گویی، همان اولی‌ها کافی هستند. من هم فوری ترتیبات کار را با تشریفات دادم.(صص389-388)
- سه‌شنبه 6/12/53: ...در رکاب شاهنشاه با هلی‌کوپتر فرودگاه رفتم. آن جا هم نخست‌وزیر و عده‌ای از وزرا برای کارهای مختلف شرفیاب شدند. شاهنشاه ساعت ده و نیم به پاکستان پرواز فرمودند.(ص389)
- پنجشنبه 8/12/53: صبح ملاقات‌های منزل جانکاه بود، چون همه از طبقه لاشخور حاکمه (طبقه خودم) بودند و هرکس به منظور جلب منفعتی آمده بود، واقعاً کسل شدم... در بین اینها بیچاره نهاوندی رئیس دانشگاه تهران هم که بی‌نهایت از وضع خودش نگران است، بود... فکر می‌کنم نخست‌وزیر که از او دل خوشی ندارد... به وسیله ایادی خودش در سازمان امنیت قال او را کنده باشد. گو این که صبح سه‌شنبه در فرودگاه به من می‌گفت واقعاً حیف است اگر نهاوندی عوض شود، ولی نمی‌دانم شاهنشاه چه تصمیمی درباره او دارند. در دلم گفتم وای بر این دورویی. شاهنشاه به من فرموده بودند وضع نهاوندی را از ساواک تحقیق کن. عرض کردم چشم، ولی جرئت نکردم عرض کنم اجازه فرمایید اول وضع ساواک را تحقیق کنم که در دست کیست و چگونه است، بعد وضع نهاوندی را. شاهنشاه 2 بعدازظهر تشریف آوردند.(صص394-393)
- یکشنبه 11/12/53: ...به علاوه حزب اکثریت امسال نمایش مضحک عجیبی راه انداخت که از تمام احزاب سیاسی دنیا از کشورهای سرمایه‌داری و کمونیستی نماینده به کنگره خودش خواست. یک دفعه به او گفته شد فضولی موقوف! حساب خود هویدا هم با آن که به او گفته شد که فعلاً دبیرکل است به نظر من به آخر رسید، چون مسلم است وقتی در داخل این حزب بزرگ اجازه فراکسیون‌های مختلف چپ و راست با عقاید مختلف داده شود، به آسانی درباره دبیرکل خودشان هم می‌توانند نظر بدهند. در صورتی که وقتی حزبی به نام اکثریت در مقابل اقلیتی انتخاب را برد، به هر طریقی ببرد دیگر عوض کردن آن توجیهی ندارد و شاهنشاه باید به یک صورتی خودشان و کشور را از این مخصمه نجات می‌دادند. مضافاً به این که من واقعاً معتقدم که در چنین چهارچوبی عقاید آسانتر می‌تواند گفته شود بدون آن که چماق تکفیر اکثریت بر سر او کوبیده شود. بیچاره ناصر عامری دبیرکل سابق حزب مردم که یک ماه قبل در اکسیدان اتومبیل کشته شد، آن قدر عاجز شده بود که دائماً التماس می‌کرد: یا بکش، یا چینه‌ده، یا از قفس آزاد کن!(صص397-396)
- دوشنبه 12/12/53: ...بعد فرمودند، راستی یک چیزی به تو بگویم، علیاحضرت شهبانو هم به خانم علم ایراد دارند که چرا تو را این قدر اذیت می‌کند. اگر با تو نمی‌سازد و نمی‌تواند بسازد پس چرا تو را رها نمی‌کند؟ و اگر هم می‌خواهد بسازد باید با همه چیز تو بسازد! عرض کردم، جای تعجب است چون زنها یک دیگر را رها نمی‌کنند. مطالب دیگری هم گفتگو شد... تمام اوامر شاهنشاه را در مورد جریان پیوستن دستجات مختلف که حزب رستاخیز ملی ایران نامیده خواهد شد اجراء کردم. در خصوص کلمه ملی که باید به نام حزب اضافه شود، صبح امروز من اصرار کردم.(ص398)
- سه‌شنبه 13/12/53: ...احساس غده‌ای در زیر بغل کردم که بی‌شباهت به غده سرطانی مرحومه خواهرم زهره علم نبود. خیلی خوشحال شدم که شاید عمر من نزدیک به پایان باشد و اگر محرز شد که غده سرطانی است، البته بدون اطلاع هیچ‌کس، خودکوشی خواهم کرد، چون زندگی در حال بیچارگی و فرتوت بودن پشیزی ارزش ندارد. اصلش ارزش ندارد، چه رسد به برگزاری آن با وضع بدبختی و بیچارگی!(ص399)
- چهارشنبه 14/12/53: ...اخبار مهم جهان همان خبر انتقاد قرارداد تجارتی 15 میلیارد دلاری بین ایران و آمریکا است که 8 نیروگاه اتمی را هم در بر می‌گیرد.(ص401)
- پنجشنبه 15/12/53: صبح باز لاشخورها به سراغ من آمده بودند که از سفر گسترده تازه متمتع باشند. واقعاً جانکاه است. این مردم چه قدر رنگ عوض می‌کنند و به این مقامها چسبیده‌اند! بیچاره مردم کوچه و بازار واقعاً از حزب شاه استقبال کرده‌اند... در همان وقت با بومدین به سیاست آمریکا حمله می‌کند، قرارداد تجارتی با این ابعاد با آمریکا منعقد می‌سازد. این‌ها همه برای عظمت ایران است.(صص402-401)
- جمعه 16/12/53: ...فرمودند از دو عمل پدرم قدری دل چرکین و متأسف بودم، یکی تمدید قرارداد نفت و دیگری مسئله شط العرب که در خانواده پهلوی ممکن بود روزی مورد ایراد باشد... مدتی درباره حزب صحبت فرمودند. عرض کردم مردم استقبال بی‌نظیری کرده‌اند ولی باید سردمدارهای سابق حزب ایران نوین این‌جا را رها کنند چون نه نام خوشی دارند و نه مردم از دست آنها دلخوشی دارند، از بس در پناه نام مبارک شاه خود را به مردم تحمیل کرده‌اند.با سکوت عرایض مرا تأیید می‌فرمودند و قرار شد که من مطالعه زیادی در این باره بکنم... فرمودند، صدام حسین در ملاقات چهار ساعت و نیمی که با من داشت می‌گفت چندین دفعه ما به یک قدمی فتح و فیروزی رسیدیم ولی سربازها و توپهای اعلیحضرت نگذاشت که فتح و پیروزی را در آغوش گیریم فرمودند، صدام حسین به من گفت شما گل سر سبد جوان‌های عراق را از دم تیغ بی دریغ خود گذراندید. در این صورت کردها که می‌دانند عاجزند، چه توقعی می‌توانند داشته باشند؟(صص404-403)
- سه‌شنبه 20/12/53: ...منشی سفیر آمریکا پیام کیسینجر را به منزل آورد و مطابق معمول، منزل من پر از ارباب رجوع و به خصوص طبقه خودم یعنی لاشخورها بود.(ص407)
- چهارشنبه 21/12/53: ...قدری راجع به جشن‌های پنجاه ساله صحبت کردم و نظرات شاهنشاه را درباره تاریخ آن جویا شدم (یک سال تمام باید جشن برقرار باشد، چون برنامه‌های تعلیماتی وسیعی داریم) که یا از نوروز 54 تا نوروز 55 و یا از اول نوروز 55 تا نوروز 56 و بالاخره دومی را با دلائل من قبول فرمودند.(ص409)
- پنجشنبه 22/12/53: ...سفیر آمریکا به دیدنم آمد و با من صبحانه خورد. مسائل جزئی از قبیل شرفیابی هم‌شاگردی‌های شاهنشاه در [روزه] Le Rosey که در تهران اجتماع دارند (برادر سفیر هم جزء آنهاست) و بعضی کارهای جاری و تجارتی گفت که به عرض برسانم منجمله ساختن بندر نظامی چاه‌بهار را که وساطت کرده بود به یک شرکت آمریکایی Brown and Root به صورت Cost Plus داده شود. چون قیمت آن خیلی گران می‌شده، شاهنشاه امر فرموده بودند به مناقضه برود... در مورد قوای نظامی و این که ما 80 هواپیمای F-14 خریده‌ایم در صورتی که خود آمریکا فقط 300 عدد دارد، صحبت شد. شاهنشاه فرمودند من ناچارم خودم را قوی کنم چون در خلیج‌فارس و اقیانوس هند مسؤولیت دارم.(ص413)
- یکشنبه 25/12/53: ...به سفیر آمریکا بگو که چرا این قدر [ساده] naive هستید؟ شنیده‌ام بر و بچه‌ها و روزنامه‌های شما می‌گفتند دو حزب موجود یکی حزب [بله بله قربان] yes yes و دیگری حزب [البته قربان] of course است، دموکراسی زنده بود و حالا دموکراسی مرد؟ بعد هم شنیده‌ایم بعضی برو بچه‌های شما می‌گویند که چون هویدا خیلی populaire [وجیه المله] شده بود، ما حزب جدید را پیشنهاد کردیم. این چه مزخرفاتی است؟ مگر در کار مملکت‌داری این حرفهای خصوصی و شخصی ممکن است ارزش داشته باشد؟ عرض کردم، اطاعت می کنم، ولی عیب سفارت آمریکا در این است که انسان هیچ وقت نمی‌داند رئیس کیست. یک جنگل مولایی است که هر چرخش به یک طرف می‌چرخد... به انگلیس‌ها هم بگو که تانک‌های چیفتن شما معیوب هستند. این سفارش عمده‌ای که می‌خواهیم بعد از این به شما بدهیم، اگر به همین بدی باشد که اصولاً خطرناک است. توپهای این تانک مهمات کم دارد، چرا مهمات به ما نمی‌دهید؟ ما که پولش را نقد می‌دهیم. به علاوه قیمت تمام اسلحه‌ای که به ما پیشنهاد کرده‌اید از سال گذشته 200% اضافه شده است.(صص415-414)
- دوشنبه 26/12/53: ...مطلب دیگری که صحبت شد این بود که آیا عناصر نامطلوب را بین کادر آموزشی باید اخراج کرد یا به صورت دوستانه و محبت‌آمیز عذر آنها را خواست؟ به هر حال مطلب یکی است ولی همان صورت بنشین و یا بتمرگ یا بفرمایید را دارد که البته شق آخر بهتر است. چون مقامات انتظامی خیلی فشار می‌آورند و رؤسای دانشگاه‌ها هم بیچاره‌ها خیلی وحشت دارند که چه بکنند، دست به دامن شدند که فکری برای آنها بکنیم، چون چنین کاری به صورت بتمرگ باعث ناراحتی کادر صحیح‌العمل هم می‌شود و صحیح نیست... هویدا نخست‌وزیر را دیدم، عجیب به هم ریخته و مفلوک دیدم تیر شاهنشاه خیلی کاری واقع شده. در دلم این شعر را خواندم:
گر خرابم کنی ای عشق چنان کن باری که نشاید دگرم منت تعمیر کشید
دیدم ریش نتراشیده و بسیار متفکر است. تعجب کردم که چه طور انسان ممکن است با یک مویز گرمی بکند و با یک غوره سردی!(صص419-418)
- سه‌شنبه 27/12/53: ...نطق نوروزی را که از رادیو تلوزیون ایراد خواهند فرمود تقدیم کردم. ملاحظه کرده، فرمودند دو مطلب را یادداشت و اصلاح کن. یکی این که کمی، یا خیلی کم، به مسئله عراق بیشتر اهمیت داده شود، دیگر آن که مبالغ هنگفتی که برای بهداشت مجانی، تحصیل مجانی و کمک هزینه به لوازم اولیه زندگی که دولت خرج می‌کند به حساب گذاشته شود. جواب نطق شیخ‌السّفراء را هم در نوروز عرض کردم، تصویب فرمودند.(ص420)
- پنجشنبه 29/12/53: ...سفیر آمریکا را برای صبحانه مهمان کردم که اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ کنم...گفتم ...ولی این را باید در نظر داشته باشید که مطلقاً سیستم دموکراسی غربی را ما نمی‌‌توانیم این جا پیاده کنیم. بع هم این حزب نیست، این یک رستاخیز است که عموم مردم در آن شریکند و حق همه جور حرف زدن و آزادی در چهارچوب آن را دارند، بدون آن که از طرف حزب اکثریت تکفیر شوند... بعد گزارشاتی که رئیس ساواک فرستاده بود (چون خودش مریض است) عرض کردم وتمام تقاضای کُردها بود که ضرب‌الاجل انتقال کردهای عراق به ایران، یا برعکس، تمدید شود. چون اینها با زن و بچه حرکت می‌کنند و در این فرصت کوتاه نمی‌توانند به ایران برسند... ملا مصطفی بارزانی سخت نگران اقوام و دوستان خودش می‌باشد فرمودند بگویید جنگجویان زودتر بیایند... عرض کردم با وصف این غیر ممکن است که چنین عنوانی به کُرد کَرد. فرمودند به هر حال تنها راه همین است و دیگر زیر توافق فعلی نمی‌توان زد. همچنین صورت اسلحه‌های ما را که عقب‌نشینی می‌کنند ساواک داده بود که ملاحظه فرمودند: توپ‌های دورزن و بازوکا و توپ‌های معمولی و مین و غیره. یک مقداری هم باید در محل منفجر بشود.(صص429-428)

*جلد پنجم؛ یادداشتهای سال 1354

- جمعه 1/1/54 تا جمعه 15/1/54: ...در کیش منزل نخست‌وزیر هم ساخته و آماده شد و یک شب مهمانی افتتاح را داد ولی بیچاره نخست وزیر مثل سابق نیست به کلی پژمرده و بیچاره و در حال فلاکت است... چند روزی که در جزیره کیش بودیم سری به جزیره ابوموسی زدیم. معلوم شد پس از اشغال قسمتی از جزیره توسط ایران، شیخ جدید شارجه به مردم عرب‌نشین نصف دیگر جزیره حالا کمکهای شایان از لحاظ مسکن و تعهد آب آشامیدنی می‌کند، به علاوه حقوق ماهیانه برای ساکنین جزیره (آن قسمت عربی) معین کرده است. تشکیلات ما هم در آن جا بسیار وسیع شده است... شاهنشاه به من فرمودند به سفیر آمریکا تلفن کن که شنیده‌ایم وزیر دفاع آمریکا ضمن مصاحبه گفته است که در خصوص مسئله فروش اسلحه به خاورمیانه آمریکا تجدید نظر خواهد کرد. منظور چیست؟ پرسیدم، جواب دادم که مربوط به اعراب و اسرائیل است نه ایران.(صص26-19)
- جمعه 15/1/54: مطلبی نخست‌وزیر در کیش به من می‌گفت که خیلی جالب بود و فهمیدم عنوان رشوه را دارد. آن این بود که گفت هر کسی را از هر جا تو بخواهی من وکیل خواهم کرد. هرکس باشد، هیچ فکر نکن، به من بگو تمام می کنم.(ص 27)
- دوشنبه 18/1/54: ...باری عرایضم را شروع کردم و در بین صحبت به این جا رسیدم که مهمانی که قرار بود از آلمان برای ما برسد، دیشب نرسید، (البته برای بار دوم تأخیر شده و قرار بود پرشیب رسیده باشد.) شاهنشاه بی‌نهایت ناراحت و متغیّر شدند. البته چیزی به من نفرمودند، چون می‌دانستند که من تقصیری نکرده‌ام. ولی اصولاً ناراحت شدند، به حدی که من فکر نمی‌کردم. به هر صورت اوامری فرمودند که بعدازظهر باید به گردش برویم، ترتیباتی بده!... شب مهمان سفیر آمریکا بودم که سناتور (جرج) ماک گاورن نامزد سابق ریاست جمهوری از طرف دموکراتها آمده بود و شاهنشاه امر فرموده بودند که قطعاً بروم... بعد از شام مرا به گوشه‌[ای] کشید و صحبت مفصل درباره شاهنشاه کرد که من هر وقت شرفیاب می‌شوم به وسعت نظر این شخص و بزرگی و همت والای ایشان برای ملت ایران بیشتر واقف می‌شوم... من گفتم شاید شما این مسائل را می‌دانید ولی یک مسئله دیگری را ندانید که ایشان در راه ایران و عظمت ملت ایران به کلی از خود فراموش دارند و فنا هستند و به این جهت عوام‌فریبی و یا حرکات مذبوحانه یا دست زدن به تظاهراتی مضحک برای انحراف نظر ملت از حقایق مطلقاً در کار ما نیست. به مادیات که هیچ اعتنایی نیست وقتی برای جان ارزشی نباشد دیگر تکلیف مادیات معلوم است. گفت نه تا این اندازه نمی‌دانستم و واقعاً کشور شما و لیدر شما [یکتا] unique است... بعد پرسید که خوب، وضع آینده چه می‌شود، یعنی بعد از شاهنشاه تکلیف چیست. من ترتیباتی راکه شاهنشاه فرموده‌اند و در قانون اساسی گنجانیده‌ایم برای او گفتم که اگر خدای نکرده اتفاقی بیفتد چه پیش‌بینیهایی شده و علیاحضرت شهبانو با یک کمیته مشورتی تا ولیعهد به سن قانونی برسند کارهای کشور را خواهند گرداند.(صص35-33)
- سه‌شنبه 19/1/54: صبح شرفیاب شدم. صحبتهای دیشب با ماک گاورن را عرض کردم. شاهنشاه خیلی به دقت گوش دادند... عرض کردم، امشب هم با عده زیادی پیش من است، آیا اوامری هست که به او حالی کنم؟ فرمودند به او حالی کن که ما از شما نه کمک و نه صدقه می‌خواهیم. اگر به کشور ما اهمیت می‌دهید و واقعاً فکر می‌کنید که برای شما یک باستیون است باید به ما کمک فنی، تکنولوژی و اسلحه خوب بدهید. فرمودند، بگو اسرائیل که دوست شماست برای شما یک [مسئله] Problem است و ما که دوست شما هستیم واقعاً به درد شما می‌خوریم. بعد هم ببین راجع به حزب چه نظری پیدا کرده‌اند.(صص37-36)
- شنبه 23/1/54: قدری راجع به حزب صحبت کردیم. عرض کردم امروز اساسنامه منتشر شد، خیلی ایرادها به آن هست. فرمودند، بگو ایرادها را بگویند و در جرائد بنویسند، عیبی ندارد. عرض کردم، علاوه بر ایرادها بر اساسنامه و مرامنامه مسئله مهّم این است که فیگورهای تازه[ای] بر سر کار بیایند تا مردم بدانند که وضع سابق تغییر کرده است. فرمودند، خوب ما که نمی‌توانیم آنهایی را که تا کنون جان کنده و زحمت کشیده‌اند به این جرم از همه چیز محروم بکنیم. عرض کردم، اولاً جانی نکنده‌اند و از همه چیز بهره‌مند شده‌اند، حال هم کسی نمی‌گوید آنها را کنار بگذارند، می‌گویند خون جدیدی باید جریان پیدا کند. فرمودند، سر فرصت و به موقع خواهد شد. فهمیدم برنامه دور و دراز است، دیگر عرضی نکردم.(صص42-41)
- دوشنبه 25/1/54: کارهای جاری به عرض مبارک رسید، منجمله این که سابقاً دبیرستان والاحضرت همایون که باید در آن لابراتوار و غیر ساخته می‌شد. 3 ملیون تومان مخارج برآورده شده بود ولی حالا علیاحضرت شهبانو امر می‌فرمایند 12 ملیون تومان باشد و برای استخر و غیره این مبلغ بالا می‌رود. حال اجازه بفرمایید این پول را از دولت بگیرم. امر فرمودند، البته رسیدگی کن ببین این مبلغ واقعاً خرج هست یا نه؟ اگر صحیح باشد، مانع ندارد دولت بدهد، بالاخره در کاخ سلطنتی [و] بیوتات است. بعد خندیدند و فرمودند، چیز غریبی است، لابد این [کسی] که کار می‌کند از همین بچه مهندس‌های اطراف علیاحضرت است. عرض کردم، همین‌طور است... بعد یادآوری کردم که در جریانات انقلاب سفید که من نخست‌وزیر شاهنشاه بودم، فقط استحکام اعلیحضرت بود که ما و کشور را نجات داد. نظر مبارک هست مرحوم علاء وزیر دربار وقت و شریف امامی و انتظام رئیس وقت کشور ملی نفت و گلشائیان روزی که ما آخوندها و رجاله را کوبیده بودیم (15 خرداد 1342) جلسه کرده و به عرض رسانده بودند. که خوب است دولت عوض شود... بعد شاهنشاه مرا احضار و امر فرمودید همه آن‌ها را حبس کنم. من استدعا کردم از تقصیر آنها بگذرید. اگر ما آنها را هم بگیریم انعکاس کار در دنیا خیلی بزرگ می‌شود. موقتاً صرفنظر فرمودید ولی بعد همه را تنبیه کردید و بالاخره مثل یک صخره بزرگ در مقابل همه امواج ایستادید... صبح 15 خرداد هم که اول با تلفن از من سؤال فرمودید حالا که انقلاب شده، چه می‌خواهی بکنی، من عرض کردم توپ و تفنگ در دست من است... از ته دل خندیدید و فرمودید موافقم و پشت تو هستم. اگر کمی تزلزل در اعلیحضرت بود من چه غلطی می‌توانستم بکنم؟ همه چیز به باد رفته بود. فرمودند، بلی همان آخوندهای... و تو نمی‌دانی که انتظام و علاء با چه وضعی پیش من آمدند. سر من داد زدند که بس است، بس است، آدم کشی بس است! دولت را بیندازید، با آخوندها کنار بیایید. بعد که من حرف آنها را شنیدم، آنها را از اتاق بیرون کردم و تو را خواستم و آن دستور را دادم (درست روز 18 خرداد بود که شاهنشاه مرا به کاخ‌ سعدآباد احضار فرمودند و این اوامر را فرمودند و من تمام این سه روز از دفترم خارج نشده بودم و به سعدآباد هم با زره‌پوش رفتم چون هنوز شهر متشنج بود. فرمودند بلی خوب به خاطر دارم... بعد فرمودند، همین حالا که مرخص شدی به روزنامه کیهان به مصباح‌زاده تلفن کن که مردکه این حرفها چیست که می‌نویسی؟ راجع به حزب هر کس هر غلطی می‌کند، می‌نویسند. منجمله یکی پرسیده چرا در اساسنامه حزب تکلیف تعیین دولت روشن نشده؟ شما هم چاپ کرده‌اید. به آنها تفهیم کن که تکلیف تعیین دولت و عزل و نصب وزراء با شخص پادشاه است و شاه ریاست فائقه قؤه مجریه را دارد، دیگر اینها فضولی است. روزنامه از خودش توضیح بدهد. من مرخص شدم، فوری در این زمینه اقدام کردم. معلوم شد بدبخت کیهان نیست و اطلاعات است و به هر حال آنها این تصحیح را کردند.(صص46-44)
- سه‌شنبه 26/1/54: ...در ضمن کارهای جاری صورت حساب مخارج سفر یک هفته سرکار فریده خانم مادر علیاحضرت شهبانو به غنا بود در حدود پانصد هزار تومان فرمودند، بسیار خوب بدهید، ولی این درویش خانم وقتی که تصمیم به این مخارج می‌گیرند، چرا درویش نیستند و چرا برای ما ناز می‌کنند؟ انسان یا یک چیزی می‌خواهد یا نمی‌خواهد. اگر می‌خواهند دیگر چرا دروغی بگوید نمی‌خواهم، ولی شما باید بفهمید و به من بدهید؟ عرض کردم، به هر صورت سفرشان بی‌اثر هم نیست. خوب، بالاخره یک تبلیغاتی برای ایران است. فرمودند چه تبلیغاتی؟ مگر ما حالا احتیاج به این کارها داریم؟ البته اثرش یک تفریح و تردماغی برای خودشان و اطرافیان ایشان است... فرمودند، خواهر من، شمس، مثل یک پرنسس زندگی می‌کند، خوب هم زندگی می‌کند، حتی بیش از آن چه دارد نمایش می‌دهد. نه من ایرادی دارم نه مردم. چون ظاهر و باطن همین است که هست، ولی خواهر اشرف از یک طرف حرص می‌زند، از طرف دیگر وقف می‌کند. حرص زدن برای که؟ وقف کردن برای چه؟ مرا ببین که با همه اینها ساخته‌ام... به استقبال پرنس برنهارد شوهر ملکه هلند رفتم که عازم نپال است. ماشاءالله سیل [سوداگر] businessman همراه دارد. به محض پیاده شدن از هواپیما شروع به [معامله] business کرد! او را به کاخ شهوند رساندم. خودم چند دقیقه‌ای به تیراندازی گذراندم. به سفیر سابق آمریکا (ماک آرتور) که باز برای [معامله] business به تهران آمده، حسب‌الامر شاهانه ناهار دادم و حرفهای او را گوش کردم، چون شاهنشاه از خدمت او در سابق راضی بودند.(صص48-46)
- پنجشنبه 28/1/54: ...فرمودند، جای تعجب است که دیروز در یک جلسه هزار نفری دانشجویان تهران یک عده ششصد نفری برخاسته و برای شهداء(!) همین خرابکاران، ادای احترام کرده‌اند و از این حیث هم خاطر شاهنشاه مکدر بود. حق هم با ایشان است. واقعاً دیگر برای این مردم چه بکند؟ آخر مگر نه تحصیلات از ابتدائی تا دانشگاه مجانی شده است؟ و آخر مگر نه این خرابکاران که دیروز در قزوین کشته و گرفتار شدند چند نفر افسر ایدئولوژی کشتند؟ عرض کردم، گاهی کار [شست و شوی مغزی] brain washing به این جاها می‌کشد. فرمودند، ممکن است، آخر چرا خودمان نمی‌توانیم این کار را بکنیم؟ این دیگر جوابی نداشت و ندارد، الا ین که باید عرض می‌کردم دستگاههای ما عاجزند... فرمودند، اعلامیه دکتر [مظفر] بقائی رئیس حزب زحمتکشان را که اصلاً وجود خارجی ندارد بر علیه نهضت ملی دیدی؟ عرض کردم، بلی دیدم، چند روز قبل بود ولی آن قدر به نظرم بی‌اهمیت رسید که حتی به عرض مبارک هم نرساندم و جوابی که بعضی بچه‌های ما تهیه دیده بودند، اجازه ندادم منتشر کنند. چون آن وقت خودمان قضیه را مهم می‌کردیم. خندید، فرمودند خوب کردی، لابد این بچه‌های آمریکایی که چند روز پیش از این می‌گفتند دموکراسی در ایران مرد، گوزی در حول و حوش بقائی داده‌اند و ایشان بوی آن را استشمام کرده، و گرنه 14 سال است که دیگر اثری از دکتر مظفر بقائی رئیس حزب زحمتکشان نیست... غفلتاً شاهنشاه به من فرمودند که پس از مراجعت از آمریکا به آذربایجان می‌رویم. برای من جای تعجب شد. بعد که استقبال مردم از علیا حضرت شهبانو در کرمانشاه عکسهای مربوط را در جراید دیدم. احساس کردم که عکس العمل آن است. چه باید کرد؟(صص54-51)
- چهارشنبه 3/2/54: ...فرمودند، رئیس کنسرسیوم سابق و شرکتهای عامل فعلی نفت را بخواه و به او بگو شما به چه حق تولید ما را کم می‌کنید؟ به چه حق با ما مثل عربها رفتار می‌کنید؟ عرض کردم کم کردن استحصال که دلخواه خود ماست. فرمودند، آخر به پول احتیاج داریم این قدر هم کم کردن صحیح نیست.(ص56)
- پنجشنبه 4/2/54: ...باز هم از وضع دانشگاهها اظهار عدم رضایت فرمودند که من نمی‌دانم اینها دیگر چه می‌خواهند؟ همه چیز که دارند، پس هم آهنگی آنها با ماجراجویان و تروریستها [چیست]؟ عرض کردم یک عده که مأمورند و معذور. فرمودند، مأمور کی؟عرض کردم خارجیها. مگر خارجی ساکت می‌نشیند؟... فرمودند، آخر آمریکا و انگلیسیها چه می‌خواهند؟ عرض کردم به هر حال استخوانی لای زخم به هر صورت می‌خواهند و نباید غافل بود. اما عده دیگر جوانند و احاساساتی و پرشور که تحت تأثیر تبلیغات قرار می‌گیردند و یا اصولاً جوانها طاغی طبع می‌باشند و اگر هم بعضی دیوانگان بین آنها فکر کنیم کار بدتر می‌شود. مگر الان در خاندان خود شاهنشاه دو دیوانه نداریم، یکی پسر مرحوم شاهپور علیرضا و دیگری بهزار پسر شاپور حمیدرضا.(صص58-57)
- شنبه 6/2/54: بعد رئیس کنسرسیوم پیش من آمد عرض او این بود که با تحمیلاتی که اوپک به آنها کرده، برای کمپانیها بیش از 18 سنت منفعت باقی نمی‌ماند، در صورتیکه آنها در بشکه 24 سنت مخارج دارند ما می‌خواهیم شاهنشاه را زیارت کنیم و این محاسبات را به عرض‌شان برسانیم. گفتم اولاً ما از شما ناراضی هستیم که استحصال ما را همپایه عربها کسر کرده‌اید، در صورتی که آنها احتیاج به پول ندارند و ما داریم. ثانیاً شرفیابی اعضاء کنسرسیوم در آمریکا یا اروپا که مورد استدعای شماست معنی ندارد، باید به ایران بیایید. گفت تخفیف استحصال ایران خیلی کمتر از عربهاست. عربستان سعودی 40% کویت در همین حدود، لیبی 70% و ابوظبی هم در همین حدود کم کرده‌اند در صورتی که از ایران کمتر از 20% کسر شده و این اول مورد تقاضای خود دولت ایران بوده است.(ص 60)
- دوشنبه 8/2/54 و سه‌شنبه 9/2/54: صبح دوشنبه شاهنشاه به سلامتی به ریاض تشریف بردند که اظهار مرحمتی و تقویتی از ملک خالد بفرمایند و ضمناً از نزدیک ارزیابی از وضع عربستان سعودی بفرمایند... صدام حسین که در عکسهایش خیلی چاق و بدترکیب و بدخلق به نظر می‌رسد، درست بر عکسِ عکس خودش است... مذاکرات مفصلی درباره همکاری طرفین شد، از زیارت گرفته تا تجارت و هواپیمایی و بحر پیمایی و زراعت و غیره و غیره. در تمام این مذاکرات، من صدام را مرد وارد و با حسن نیتی یافتم.(صص71-69)
- چهارشنبه 10/2/54: صبح کنگره انتصابی حزب نهضت رستاخیز برای تصویب مرامنامه موقت افتتاح شد. چهار هزار و پانصد نفر از ولایات آمده بودند...حسب‌الامر شاهانه من حضور یافتم. به صحنه‌سازی بیشتر شباهت داشت تا یک جریان واقعی، فقط رئیس سنی، دکتر [عیسی صدیق] صدیق اعلم و رئیس جلسه نصرالله انتظام، خوب انتخاب شدند، بقیه جریان خوبی به نظرم نداشت.(ص72)
- پنجشنبه 11/2/54: امشب مراسم نامزدی دختر والاحضرت شمس (شهرآزاد با یک جوان آمریکایی بود، در کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی در پیشگاه اعلیحضرتین. به این جهت سر شام رفتم ولی فرصت نشد در خصوص حزب عرایضی بکنم.(ص74)
- جمعه 12/2/54: ...بعد من در سلمانی شاهنشاه شرفیاب شدم...در مورد جشنهای پنجاه ساله خاندان پهلوی اجازه فرمودند که از اول سال 1355 برای مدت یک سال برگزار شود. عرض کردم کتابی اخیراً درباره ناپلئون منتشر شد در آن جا دیدم درباره او دویست هزار کتاب نوشته شده اعم از لشکر کشی‌ها و تفریحات و کارهای سیاسی او. درباره اعلیحضرت همایونی که حقاً شما را کمتر از او نمی‌دانم، ما باید کتابهای زیادی منتشر کنیم و به نظر من بهترین و صحیحترین آن خواهد بود که من بنویسم. اگر اجازه فرمایید دو سال کنار بروم. فرمودند، نه این را که سابقاً هم به تو گفتم، نمی‌توانم اجازه بدهم، حالا به تو کار دارم... در کارهای امروز چند گزارش بود که همه را به عرض مبارک رساندم و عرض کردم بی‌جهت این وجهه عالی در بین مردم و دنیا با ندانم کاریها لکه‌دار می‌شود. فرمودند، چاره نبود، همه خرابکار بودند و فرار می‌کردند، آن بدتر بود... [ویراستار]: اشاره‌ی علم به رویداد به راستی شرم‌آور کشته شدن نُه تن از مخالفان رژیم به دست مأموران امنیتی در زندان اوین است. هفت تن از این گروه به نامهای جلیل افشار، محمد چوپان‌زاده، بیژن جزنی، عزیز سرمدی، عباس سورکی، حسین ضیاءظریفی، و مشعوف کلانتری از فدائیان خلق و دو تن دیگر، کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل از مجاهدان خلق بودند. بیشتر این جوانان از دانشجویان دانشگاههای ایران بودند.(صص76-75)
- 21 اردیبهشت 1354: پیشوای بزرگ من، با آن که غلام سعی می‌کند در این گونه مسافرتهای خسته کننده شاهنشاه محبوب معظم خود دیگر حتی الامکان مصدع و مزاحم اوقات مبارک نباشد، اما گاهی وظیفه غلامی بر خلاف میل باطنی غلام است. موضوعی که به عرض خاکپای مبارک می‌رساند. صرفاً جنبه گزارش دارد و آن این است که در این دو سه روزه که سیاست انتخاباتی حزب اعلام شده، رویه حزب در این مورد گفتگوهای زیاد است: عده[ای] معتقد هستند که این عمل به صراحت و سلکسیون کاندیدهای انتخاباتی خیلی از مشکلات را حل می‌کند و دیگر اشخاص ناباب فرصت میدان‌داری و گول زدن مردم را ندارند. اما عده[ای] دیگر معتقد هستند سلکسیون افراد به این صراحت خلاف اصل است که ولو به ظاهر باید رعایت آن بشود. یعنی به این صورت انتخابات [خودسرانه] arbitraire می‌شود و شاید انعکاس آن در دنیا نامناسب باشد و و بهتر این بود که همین سلکسیون به صورت مخفی می‌بود... در مورد عده[ای] که باید قضاوت در محبوبیت کاندیداها هم بکنند،‌بحث زیاد است که یک عده ده نفری چطور ممکن است به خودشان اجازه بدهند (ولو واقعاً‌بدانند) که شخصی را در جامعه قضاوت بکنند و این باز هم همان مسئله بند الف و ب و ج سابق را پیش می‌اورد که آن هم خلاف اصل است.(صص81-80)

دسته ها : انقلاب اسلامی
دوشنبه 1387/12/5 9:35
X