تعداد بازدید : 4576945
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
یکشنبه 1/7/52: ...فرمودند یک زن ترک روزنامهنویس پدرسوخته آمده با اقوام این دختره پدرسوخته ملاقات کرده [است]. آنها گفتهاند موضوع عروسی در بین نبود، ولی رفیقه شاه بوده است. فوری تحقیق کن موضوع چیست. اینها دیگر باید تنبیه بشوند... سر شام رفتم. یواشکی عرض کردم، پول زمینهای والاحضرت ثریا را از دولت گرفتم. خیلی خوشحال شدند.(صص155-154)
- دوشنبه 2/7/52: ...عرض کردم، آیتالله خوانساری بابت این که بخشنامه شده در بعضی دبیرستانها که به نام دبیرستان اسلامی معروف است، بعضی دخترها چادر دارند باید چادر را بردارند، ناراحت است. او از لحاظ خودش ناچار است ناراحت باشد، چون پیشوای شیعه است و از لحاظ شیعه حرف او درست است. فرمودند درست است، ولی من هم چاره ندارم. اگر این کارها را نکنیم که نمیتوانیم جلوی چپ یا چپگراها را بگیریم. به هر قیمتی شده این کار را خواهیم کرد ولو به [قیمت] بستن این مدارس، مگر تمام انقلاب ما را همین آخوندهاتخطئه نمیکردند؟(صص157-156)
- پنجشنبه 5/7/52: ...عرض کردم آیتالله خوانساری باز پیغام فرستاده است در مورد حجاب بچههای مدرسه. با آن که امر مبارک شاهانه به نظر من هم منطقی و هم مطاع است که در دنیای امروز و ایران امروز نمیشود دنبال این حرفها رفت، ولی چون با ایشان دوست هستیم و او هم اخلاص کیش شاهنشاه است، بهتر این است که برای او مفری پیدا کنیم. دکتر باهری اینطور فکر کرده که به او بگوییم شما به هر صورت در مقام خود که دارید و خلاف کلامالله هم در مورد حجاب نمیتوانید حرفی بزنید. میتوانید توصیه بکنید که اگر کسی نخواست بچهاش بدون حجاب باشد، به مدرسه نرود. از طرفی دولت هم بگوید بچههایی که با چادر میآیند در مدرسه پذیرفته نمیشوند. هم ایشان به وظیفه دینی خود عمل کرده و هم دولت به وظیفه اجتماعی خود و مطلب تمام میشود. شاهنشاه فوقالعاده عصبانی شدند و فرمودند، مگر من پریروز در رامسر نگفتم که هیچکس نمیتواند کسی را از تحصیل منع کند؟ این که خلاف امر من است. این چه مزخرفاتی است که باهری میگوید؟ گفتم مزخرفات نیست. ما میخواهیم از این سید استفاده کنیم و اتفاقاً مرد پاک منزهی است. چرا او را در محظور بگذاریم؟ ما باید کار خودمان را بکنیم. او هم وظیفه دینی خودش را انجام بدهد، بالاخره هم به نتیجه خودمان میرسیم. فرمودند، داری مرا عصبانی میکنی. اصلاً باهری مداخله نکند. او را چه به این فضولیها؟ دیگر من عرضی نکردم... عرض کردم گوشت و خواربار خیلی گران شده [است] قیمت گوشت ران از 12 تومان کیلویی به 16 تومان معامله میشود، آن هم ظرف دو روز، گوشت مخلوط از 10 تومان به 14 تومان. [آن] هم وسیله گوشتفروشیهای وزارت کشاورزی! شاهنشاه خیلی عصبانی شدند. فرمودند وقتی گوشت نیست چه باید کرد؟ عرض کردم چرا نباید باشد؟ من ناچارم از لحاظ وظیفه غلامی و خدمتگذاری به عرض برسانم که مردم فوقالعاده ناراحت هستند. آن هم سر زمستان و سر [ماه] رمضان، همه چیز غفلتاً گران شده [است]. درست است که یک قسمت تحت تأثیر دنیاست، ولی غلام فکر میکنم مسئولین امر هم خیلی غفلت کرده و میکنند و مخصوصاً این تشکیلات اصناف مشغول سوءاستفادههای کلان است... صحبت از مبارزه با بیسوادی بود. والاحضرت اشرف گزارش میدادند که هیچ پیشرفتی نصیب نشده [است]. یعنی به علت ازدیاد سریع جمعیت... با همه مدارس جدید و سپاهیان دانش، باز همان هشت میلیون نفر بیسواد را داریم.(صص159-158)
- شنبه 7/7/52: ...از شرکت چینی فروشی [اسپود] Spode انگلستان که برای جشنهای 2500 ساله بشقاب مخصوص ساخته بود، خواستم یک سرویس صدوپنجاه نفره بخرم. نمونه را به شرف عرض رساندم. خوب بود، تصویب فرمودند. بعد فرمودند، علیاحضرت شهبانو هم ببینند. در این ضمن فرمودند، راستی این درویش خانم، میدانی بهترین سرویس غذاخوری مرا برده است؟ به جا نیاوردم. فرمودند، فریده خانم. مادر شهبانو، بهترین سرویس غذاخوری که داشتهام به خانه خودش برده است. عرض کردم به اجازه چه کسی؟ فرمودند نمیدانم (خیلی با عصبانیت). عرض کردم، عصبانیت ندارد، از نو سفارش میدهیم. فرمودند آن شرکت در دانمارک به کلی برچیده شده است.(ص160)
- یکشنبه 8/7/52: امروز صبح در رکاب اعلیحضرت همایونی برای بازدید منطقه عمرانی قزوین رفتیم. در این جا ده سال است که فعالیت میشود، واقعاً یک [مجموعه] Complex کشاورزی و صنعتی بزرگ و مدرنی به وجود میآید... خود حوزه قزوین وسیله یک شرکت اسرائیلی و ایرانی در حال توسعه سریع و وسیع کشاورزی است (وقتی من نخستوزیر بودم اسرائیلیها را آوردم).(صص161-160)
- دوشنبه 9/7/52: ...یک عده بچه احمق پیدا شده بودند که خواستند به جان شاهنشاه و شهبانو و ولیهد سوءقصد کنند. عرض کردم چه لزومی دارد این خبر منتشر شود؟ فرمودند لازم است، چون بعد باید محاکمه شوند. عرض کردم با وصف این مصلحت نیست. فرمودند چرا مصلحت هست، تو نمیفهمی!... سر شب شاهنشاه تلفن فرمودند که همین الان به سفیر آمریکا بگو چشم شما روشن! روسها بمبافکنهای TU22 به عراق دادهاند. بعد هم شما باید به ما بگویید هواپیماهای اف-14 را کی به ما میدهید.(ص163)
- سهشنبه 10/7/52: ...فرمودند راستی با نخستوزیر صحبت کردم که این دخترهای مدارس به اصطلاح اسلامی باید در داخل مدرسه چادر را بردارند. اگر خواستند وقتی که از مدرسه بیرون میروند چادر سرکنند، مانع ندارد. فوری به باهری بگو به آیتالله خوانساری خبر بدهد.(صص164-163)
- چهارشنبه 11/7/52: ...فرمودند پس عیسیخان چه میکند؟ [چرا] این چند نفر باقیمانده را در بلوچستان دستگیر نمیکنند؟ عرض کردم عجله نفرمایید، طولی نخواهد کشید، فرمودند 48 ساعت بیشتر وقت نمیدهم. عرض کردم قربان این کار تمام است، عجله نفرمایید، فرمودند، همین است که گفتم. شاهنشاه معمولاً از این جور ضربالاجلها میدهند. انسان باید قبول کند و هم کارش را بکند... به نخستوزیر تلفن... فرمودند که عجیب است، من باید این مسائل را به شما بگویم؟ عکسالعمل جراید در مقابل سوءقصد به ما و حرفهای مزخرف [بیبیسی] هیچ نبود. چرا دستورات مرا اجرا نمیکنید؟ فرض کنید من دستور ندهم. پس وظیفه اخلاقی و وطنی شما کجا رفته است؟(صص165-164)
- شنبه 14/7/52: ...بعدازظهر جنگ مصر و سوریه با اسرائیل شروع شد... یا این جنگ به صوابدید خود آمریکاییها توسط مصریها به راه افتاده که افکار عمومی آمریکا بیشتر برای فشار بر اسرائیل آماده شود یا این که اسرائیلیها مصریها را تحریک کردهاند که مقدم بشوند و کتک بخورند که تلافی عملهای وحشیانه اخیر اسرائیل در افکار عمومی بشود... یا که اسرائیلیها خود به مصریها گفته باشند شما تا یک جایی از سینا را بگیرید که بعد با هم کنار بیاییم و کانال سوئز هم باز شده باشد.(صص167-166)
- یکشنبه 15/7/52: ...مدتی راجعبه [بیبیسی] صحبت شد. فرمودند مردکه پدرسوخته گفته است با این همه اسلحه که ایران میخرد، احتمال انقلاب در ایران نمیرود، چون با قوای انتظامی سرکوب میشود. پدر سوخته!... صبح پیامی از کیسینجر برای شاهنشاه آمده بود که ما سعی داریم برای صلح وساطت بکنیم، ولی اگر به جای باریک کشید، ناچاریم به تعهدات خود نسبت به اسرائیل وفادار بمانیم.(ص181)
- دوشنبه 16/7/52: ...عرض کردم به نظر میرسد جنگ به نفع اسرائیلیها برگشته و پلهای مصریها را روی کانال سوئز بریدهاند. فرمودند هنوز که خبر رسمی داده نشده، ولی مسلم است که بالاخره اسرائیلیها شکست نمیخورند.(ص181)
- چهارشنبه 18/7/52: ...سفیر آمریکا نامههایی فرستاده بود که روسها 14 هواپیمای TU22 به عراق دادهاند. بعد هم در نامه دیگر گفته بود هنوز تاریخ تحویل هواپیماهای اف-14 و اف-15 معلوم نیست. فرمودند، جواب بنویس در قسمت اول که خود ما مطلع بودیم. در قسمت دوم هم اسلحه موقعی لازم است که به درد بخورد. اگر چند سال دیگر دادید، چه نتیجه دارد؟... دکتر غلامحسین مصدق، پسر دکتر مصدق معروف نخستوزیر اسبق، استدعا کرده بود اتومبیلی برای خود از طریق دربار وارد کند. اجازه فرمودند.(صص184-183)
- جمعه 20/7/52: امروز بیستم مهر مصادف با روز شروع جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی است. پارسال به این مناسبت مراسمی داشتیم ولی امسال از پیشگاه شاهانه استدعا کردم که نباشد... راجع به قیمت جدید نفت که به دو برابر افزایش مییابد و عایدات هنگفت عجیب و غریب آن، مدتی صحبت کردیم. عرض کردم، همانطور که فلاح عرض میکند، باید فرمولی پیدا کرد که هر سه ماه یک دفعه مجبور به دبه کردن نشویم. فرمودند، صحیح است... عرض کردم، رییس این حزب مردم، [ناصر] عامری، جای تشریفاتی خودش را میخواهد تعیین کند. اجازه میفرمایید اقدام کنیم؟ خندیدند. فرمودند، این هم رییس حزب انقلابی ما!... اجازه فرمودند والاحضرت همایونی ریاست هیئت امناء دانشگاه بوعلی همدان را که جدیداً تأسیس میشود و فرانکوفون خواهد بود، قبول فرمایند.(صص186-185)
- شنبه 21/7/52: ...سفیر آمریکا را بخواه و به او بگو که من دائماً به شما میگفتم که باید راهحلی بین اعراب و اسرائیل پیدا کنید، نتوانستید یا نخواستید. به هر صورت حالا کار بالا گرفته و شما و همه آلوده خواهند شد. همین الان عربستان سعودی از من هواپیمای حمل و نقل خواسته است، البته برای داخله خودش، که خدمه ایرانی هم داشته باشد. من به دو دلیل قبول کردم: یکی این که با عربستان سعودی میخواهیم دوست بمانیم و مدتهاست در پی فرصت هستیم که تقاضایی بکنند. حالا که چنین تقاضایی کرده، نمیتوان رد بکنم. ثانیاً یک کشور مسلمان است و کوچکترین چیزی است که خواسته است. اگر چیز دیگر هم بخواهند ممکن است بدهم.(ص187)
- یکشنبه 22/7/52: صبح سفیر انگلیس دیدنم آمد... مقداری راجع به برنامه پانوراما صحبت کردیم. گفت، من حق دارم گله کنم. وقتی کسی را برای برنامه از انگلیس میآورید، قبلاً باید با من هم مشورت کرده باشید. بعد هم این برای برنامههای داخلی ماست. در هیچ کشور خارجی [نشان] داده نشده است و خلاصه قصد اصلاح داشت.(ص189)
- سهشنبه 24/7/52: ...عرض کردم، دیروز که سفیر آمریکا پیش غلام بود، مطلبی هم راجع به تقاضای اسرائیلیها که کُردها فوری بر علیه عراق وارد جنگ شوند میگفت. ولی خودش عقیده داشت این کار، کُردها را بر باد میدهد، چون اسلحهای که بتوانند خارج از کوه و زادگاه خود جنگ کنند ندارند. فرمودند، درست میگوید... عرض کردم، سفیر پاکستان هم استدعا دارد اعلیحضرت به استقبال بوتو تشریف ببرید، چون دوست شماست. فرمودند گه خورده. عرض کردم وقتی مطلب را به من گفت رد کردم. فرمودند اگر غیر این کرده بودی که چشمم روشن میشد... شب برای شام بوتو مهمان من بود... بوتو خواسته بود که سفیر آمریکا هم باشد، او هم بود. بوتو قبلا از شام ویسکی و سر شام شراب زیادی خورد. مایه تعجب شد. گفتم مگر شما امروز روزه نبودید؟ گفت، بودم، فردا هم روزه میگیرم. ولی حساب شب و روز با هم جداست.(صص192-190)
- چهارشنبه 25/7/52: ...ساعت 6 بعدازظهر نماینده غیررسمی جدید اسرائیل را پذیرفتم. مدتی درباره جنگ صحبت کردیم. میگفت موشکهای SAM-6 که متحرک هستند و همچنین موشکهای کوچکتری که سربازان روی دوش خود حمل میکنند و از اختراعات اخیر شورویهاست، هواپیماهای ما را خیلی ناراحت میکنند. اول دفعه است که یک اسرائیلی شکایت میکند! به قراری که دیشب سفیر آمریکا محرمانه به من میگفت، اسرائیل یک صدوپنج هواپیما از دست داده است. البته اعراب عقیده دارند ششصد هواپیما، در حالی که از اول هم بیش از چهارصد تا نداشته است ولی آمریکاییها همه چیز را میدهند.(ص193)
- پنجشنبه 26/7/52: ...در مورد بیمارستانی که دریانی، تاجر تبریزی، درست کرده و ده سال است در دست علیاحضرت شهبانو باقی مانده، تصمیم اتخاذ نمیفرمایند، عرض کردم، شاهنشاه فرمودند، فوری ببین باید چه کار کرد. بعد آهی کشیده فرمودند علیاحضرت شهبانو سختگیر و بیتصمیم هستند. هرکس هرچه میگوید بر ایشان تأثیر میگذارد و خودشان هم نمیدانند چه میکنند. من مکرر با ایشان قهر کردهام، دعوا کردهام، به جایی نمیرسد و اصلاح نمیشوند. این اطرافیهای احمقشان هم کار را خرابتر میکنند. هر یک هم از دیگری بدتر است و همه مغرض و اهل سوءاستفاده هستند. علیاحضرت هم به زندگی و همه چیز بدبین و در حقیقت [متعارض] Contestataire هستند.(ص198)
- شنبه 28/7/52: ...فرمودند بدترین خبرها را که لوموند، گاردین، اکونومیست و بدترین محافل ضدایرانی منتشر میکنند، به عنوان خبر مهم به دست مقامات بالای آمریکا میرسد مثلاً همین خبر عروسی من که یک خبر روزنامه [فرانس دیمانش] France Dimanche و یک خبر شاگرد آشپزخانههاست، مقامات بالای آمریکا خیلی مهم تلقی میکنند. یا مثلاً دو نفر را در ارتش مورد تعقیب قرار میدهیم، فوری انعکاس آن این است که آیا ارتش ایران قابل اطمینان هست یا نه؟ یا موضوع [فساد] Corruption را که یک روزنامهنویس مغرض مینویسد. اینها از لحاظ ما البته اهمیتی ندارد، ولی اگر واقعاً یک در هزار در طرز قضاوت مقامات بالای آمریکا اثر بگذارد، به نظر من برای روابط حسنه ما خوب نیست. خواسته بودم برای ما تحقیق کنید که این خبرها را چهجور این آقایان دریافت میکنند؟... بعدازظهر... [عدهای]، منجمله وزیر آموزش عالی سابق را که حالا از کابینه خارج شده [است پذیرایی کردم]... چه چیزها از درد دل مردم میگفت. گفتم چه طور حالا از درد دل مردم مستحضر میشوید؟ آدم بدی نیست، تصدیق کرد. هنگام سواری انسان زیرپای خودش را نمیبیند.(صص200-199)
- یکشنبه 29/7/52: ...پنج نفر از سفرا اسلامی مراکش، مصر، کویت، عربستان سعودی [و] لبنان به دیدنم آمدند. یک ساعت با آنها سروکله زدم، چون گله میکردند که در ایران... [از] پشتیبانی عمیق از اعراب خبری نیست. گفتم برعکس! چند هزار دفعه باید شاهنشاه این پشتیبانی را اعلام فرمایند؟ همان روزهای اول بعد از جنگ 1967، شاهنشاه تهاجم (Agression ) را محکوم فرمودند که هیچ یک از کشورهای جهان هنوز حرفی نزده بودند. به علاوه، ما باید از شما گله کنیم که با این همه محبت که ما به شما میکنیم، یک طرف رییس جمهور الجزیره به ما بد میگوید، یک طرف شما خلیجفارس را در هر محفل بینالمللی خلیجعربی مینامید و میخواهید هرجا هم که دست شما میرسد بر سر جزایر ما هوچیبازی راه بیاندازید.(ص205)
- دوشنبه 30/7/52: ... سفیر انگلیس را خواستم، آمد. هم از پیام شاهنشاه به هیت راضی شد و هم از کیهان صبح راضی بود... نخستوزیر هم در رکاب علیاحضرت شهبانو به پاریس رفته بود، برگشت. در این موقع جنگ، یک هفته برای تفریح، علیاحضرت که به ایشان لطف مخصوص دارند ایشان را همراه برده بودند. در صورتی که به مجارستان نرفت که دعوت رسمی داشت، به بهانه این که جنگ شده است!(ص207)
-سهشنبه 1/8/52: ...ساعت 40/11 ملکه انگلیس وارد شد. قبل از ناهار یک ساعت مذاکره داشتیم... به هر حال ملکه کاملاً سرحال و وارد به همه مسائل بود. علیاحضرت شهبانو تشریف داشتند، ولی کمتر در صحبت [مداخله] میفرمودند.(صص217-216)
- چهارشنبه 2/8/52: ...فرمودند، به انگلیسها و آمریکاییها حالی کن که اگر بخواهید حرفی بزنید و به قیمت اعتراض کنید ما به هر صورت نفت را میبندیم. آن وقت فقط به خریداران، نفت خواهیم فروخت [و این به معنای پایان زندگانی شرکتهای عضو کنسرسیوم خواهد بود] And it will be the end of consortium companies عرض کردم. فلاح خیلی سخت با آنها حرف زده است. فرمودند، تو هم بگو... از اخبار مهم جهان این که عصر امروز باز آتش جنگ شعله کشید. من فکر میکنم تقصیر اسرائیلیها باشد چون در داخل مصر به موفقیتهای چشمگیر رسیدهاند و میخواهند استفاده کنند.(ص218)
- پنجشنبه 3/8/52: ...سر شب خبر عجیبی دنیا را تکان داده و آن این که روسها به [پیام] انور سادات رییسجمهور مصر جواب مثبت داده و برای نظارت بر آتشبس خاورمیانه قوا اعزام میدارند. این خبر مثل بمب در دنیا ترکید و آمریکا فوری در بعضی نقاط جهان آمادگی نظامی اعلام کرد و بلافاصله هم اعلام کرد که این آمادگی نظامی برای این است که آمریکا موافق نیست ارتش شوروی در خاورمیانه پیاده شود و جلوی آن را خواهد گرفت. کیسینجر هم فوری نطق کرد که ما و شوروی نباید رودرروی هم بایستیم و دنیا را به خاک و خون بکشانیم.(ص221)
- شنبه 5/8/52: ...نقشههای مربوط به آمادگی برای اغتشاش راهانداختن در افغانستان به عرض رساندم که از طریق هرات شروع کنیم. عرض کردم اجازه فرمایید ارتشبد نصیری رییس ساواک را برای شناختن بیشتر مردمی که باید پول بدهیم، به مشهد و به مرز بفرستیم. فرمودند فوری انجام بدهید.(ص223)
- یکشنبه 6/8/52: یکشنبه عید فطر سلام خاص بود. هیئت دولت و هیئت رییسه مجلسین شرفیاب شدند. رییس مجلس شورای ملی [در تبریک خود] طرفداری از برادران مسلمان در جنگ کرد. شاهنشاه بر آشفتند. در گوش او فرمودند، این برادران بزرگترین دشمنان شما هستند، خودتان نمیدانید. بعد که به اتاق خصوصی رفتیم، به من فرمودند، این مسلمانبازی را هم نمیدانم که مد کرده است.(ص226)
- سهشنبه 8/8/52 تا جمعه 11/8/52: ...وضع خاورمیانه میرود که بر دنیا اثر عمیق بگذارد. چون بلاتردید این جنگ تبدیل به جنگ نفت خواهد شد و دنیا اسیر انرژی است. به این جهت تمام جبهههای دنیا چه شرق و چه غرب به صورتی گرفتار و آلوده آن خواهد بود.(ص224)
- شنبه 12/8/52: ...سر شام رفتم. صحبت از سفر سنتموریتز بود که برنامه امسال شاهنشاه به مناسبت بازیهای زمستانی المپیک که در آنجاست به هم میخورد. مدتی جهات مختلف و جانشینی آن را بحث کردیم. علیاحضرت شهبانو از این که گارد حتی لباسهای شخصی ایشان را بازرسی میکند و دست به همه چیز میزند، شکایت داشتند. حق هم دارند، ولی چه میشود کرد؟ شاهنشاه فرمودند مامور زن برای اسبابهای علیاحضرت شهبانو بگذاریم.(ص229)
- یکشنبه 13/8/52: ...در مورد بیچاره [احمد] میرفندرسکی معاون وزارت خارجه که اخراج فرمودهاند، پرسیدم تقصیرش چه بود؟ فرمودند مردکه به روسها گفته بود هر قدر میخواهید هواپیما از روی ایران عبور بدهید. بعد هم میگفت چه عیب دارد؟ این پل پیروزی است! من نفهمیدم با دستورات صریح من چه طور چنین اشتباهی کرده، جز این که بگویم تعمد داشته است یا نوکر روسهاست.(ص230)
? دوشنبه 14/8/52: ...سفیر عربستان سعودی را پذیرفتم. ضمن تشکر از مراحم شاهنشاه تقاضای کوچکی داشت که جلوی پرواز هواپیمای اسرائیلی الآل را بگیریم و نفت هم به لوله نفت اسرائیل ندهیم. خندهام گرفت. گفتم نفت را که ما نمیدهیم. ما به کمپانیها میفروشیم، آنها میدهند، ما چه کنیم؟ ولی راجع به الآل، ما که در جنگ نیستیم. چه طور این کار خارجه ملاقات داریم.(ص233)
- سهشنبه 15/8/52: ...نقشه میز ناهار جمعه کیسینجر را به عرض رساندم. اسم رییس تشریفات خودمان را که گذاشته بودم، حذف کردند. فرمودند، میخواهم دنباله مذاکرات سر ناهار باشد. هرچه کمتر، بهتر. از طرف آنها کیسینجر خواهد بود و [ژوزف سیسکو] Sisco معاون وزارت خارجه در امور خاورمیانه و آفریقا و سفیر آمریکا. طرف ایران شاهنشاه آریامهر، من و وزیر خارجه.(ص235)
- جمعه 18/8/52: ...کیسینجر رسیده و شرفیاب بود. من ماندم تا سیسکو با وزیر خارجه آمدند. شاهنشاه مقرر فرمودند کیسینجر تنها شرفیاب باشد. من به جای وزیر خارجه خجالت کشیدم (با کیسینجر سفیر امریکا هم بود، ولی بقیه نبودند). من مکرر نوشتهام که الملک عقیم، کافر و گبر و یهود باید بداند که در این ملک رییس فقط یکی است.(ص237)
- شنبه 19/8/52: ...نخستوزیر هم در رکاب بود. جای تعجب است که نخستوزیر ابداً در جریان این امور نیست. از جمله این که من امر شاهنشاه را ابلاغ کرده بودم که وزیر دارایی باید برای بردن پیام همایونی پیش ملک فیصل برود و وقتی نخستوزیر امروز صبح وزیر دارایی (آموزگار) را در فرودگاه دید، از او پرسید که شما برای چه به فرودگاه آمدهاید؟ و او گفت برحسب امر همایونی و دستور وزیر دربار، و خودم نمیدانم برای چه؟ باری بگذرم از این که نخستوزیر چه قدر ناراحت بود و حق هم داشت... الملک عقیم است و خدا و شاه باید یکی باشد. هرچه اعضاء و زیردستان هم پستتر و مخذول، همان بهتر است.(صص239-238)
- یکشنبه 27/8/52: صبح زود ناصر عامری دبیرکل حزب مردم که جای دکتر کنی است، با سبیلهای آویزان پیش من آمد که از نطقهای من در گرگان که گفتهام باید تحصیلات و معالجه برای مردم مجانی باشد، شاهنشاه عصبانی شدهاند. بعد هم کاندیدی را که ما فکر میکردیم خوب است و پیش مردم رأی دارد، به عنوان این که طرفدار مصدق بود، (ساواک) [خط] زدهاند و به ما گفتهاند یکی دیگر [را] انتخاب کنیم. در صورتی که حزب مخالف کاندیدی که [انتخاب کرده] است تودهای بود و میگویند او عیبی ندارد. حالا هم اجازه شرفیابی خواستهام، به من نمیدهند. چه خاکی به سر بریزم؟ در دلم خیلی خندیدم. گفتم، حالا چه میگویید؟ گفت، ترتیبی بده که شرفیاب شوم. گفتم، بسیار خوب سعی خواهم کرد. در دلم گفتم، ولی شما باید در ته چاه به عشق عمر مار بگیرید. کجایش را خواندهای؟ به این صورت حکومت دو حزبی محال است و لازم هم نیست. نمیدانم چرا شاهنشاه این قدر اصرار میفرمایند.(ص244)
- سهشنبه 29/8/52: ...این آقایان سیاستمداران (بدبخت بیچاره! ) چرا نطقهای ما را نمیخوانند؟ اصولاً چرا یک دقیقه نمیخواهند به خود زحمت بدهند که خط مشی کشور را بدانند. فرمایشات شاهنشاه صددرصد صحیح است ولی مطلب دیگر این است که اگر رییس حزب مخالف هم نتواند هیچ جور وعده و وعید بدهد، مخالفت هم نکند، پس چه بگوید؟ میگوییم مخالفت سازنده، چه جور، که به جای دیگر برنخورد؟(صص247-246)
- دوشنبه 12/9/52: ...کارهای جاری را عرض کردم و منجمله این که در همة دانشگاهها، تهران، آریامهر و پلیتکنیک ناراحتی وجود دارد. ممکن است به علت نزدیک شدن 16 آذر باشد که چند سال قبل در این روز سپهبد بختیار با قوای نظامی به دانشگاه ریخت و دو دانشجو را کشت و همه ساله خون سیاوش به جوش میآید و یا علت دیگر داشته باشد که قابل امعاننظر است. فرمودند، فکر میکنم قطعاً تحریک روسهاست. تقریباً برای من روشن است. به هر صورت شما دستور سختگیری بدهید.(ص267)
- چهارشنبه 13/9/52: ...کارهای جاری را عرض کردم، منجمله این که در ساختمان کتابخانه علیاحضرت شهبانو در کاخ نیاوران، علیاحضرت شهبانو هیچ کاری را به من از ابتدا رجوع نفرمودند، نه نقشه، نه برآورد مخارج، نه تعیین مهندس مشاور، نه معمار و هیچ و هیچ. همینقدر میدانم که نقشه دو میلیون تومان بود، حالا میشود 12 میلیون. به این هم کار ندارم، حالا که همه چیزش گیر کرده، علیاحضرت شهبانو به من دیرزو میفرمایند که این چه درباری است که این کار از پیش نمیرود؟(صص268-267)
- پنجشنبه 15/9/52: ...عرض کردم، ارتشبد مینباشیان در پاریس مریض و بستری است... فرمودند، فوری از سفارت شرح حال او را بپرس و بگو مخارج بیمارستان را هم ما خواهیم پرداخت. مرد جلفی بود، تنبیه شد. ولی نباید گرسنگی و سختی بکشد... اصولاً فکر نمیکنم بین ژنرالهایی که بر سر کار داریم، آدم جنگی داشته باشیم، اینها همه اهل پز و نمایش هستند، جز شاید خود ازهاری رییس ستاد که چون اهل تظاهر نیست و مرد جا افتادهایست. ممکن است مرد جنگی باشد، گرچه امتحان نکردهایم. اسامی یک عده را هم با دلایل فرمودند که فکر نمیکنم چیزی باشند. راجع به ارتشبد خاتم فرمانده نیروی هوایی فرمودند، او هم تا حالا نشان داده که اهل [سازماندهی] Organization هست. ولی در موقع جنگ نمیدانم چه بکند... عرض کردم در جریانات 15 خرداد و اغتشاش تهران و ایران که غلام نخستوزیر بود، جز ارتشبد نصیری که آنوقت رییس شهربانی بود، بقیه تقریباً دست و پای خود را گم کرده بودند و به این جهت من ناچار شدم نخستوزیری را ترک کرده تقریباً تمام روز در شهربانی در ستاد عملیات باشم که اینها دستپاچه نشوند. فرمودند من هم در آن موقع ناچار شدم چندین دفعه به شدت به اویسی که آنوقت فرمانده گارد بود بگویم مجبورید تیراندازی کنید. عرض کردم، از نخستوزیر دستور کتبی هم گرفتند و باز هم میترسیدند و دائماً به من میگفتند باید دید ریشه این کار کجاست! در صورتی که نظامی هیچلازم نیست که ریشه کار را جستجو کند... بعد خود شاهنشاه فرمودند، در 15 خرداد وضع تو خیلی سخت بود ولی جز شدت عمل کاری نکردی. عرض کردم، اتکا به پشتیبانی صدرصد اعلیحضرت همایونی داشتم و دیگر به هیچ چیز نمیاندیشیدم و ملاحظه فرمودید که پیشرفت کرد و یعنی طوری که همه جادهها صاف شد. هم نفوذ خان و آخوند و هم نفوذ خارجی را در هم مالیدیم. فرمودند، همینطور است و من فکر میکنم که15 خرداد نقطه عطفی در تاریخ سلطنت من است. خیلی این فرمایش شاهنشاه باعث افتخار من شد.(صص272-271)
- یکشنبه 18/9/52: ...از شلوغ بودن دانشگاهها بسیار ناراحت بودند. فرمودند، قطعاً دستور مسکو رسیده که همه دانشگاهها ناراحت شدهاند به استثناء دانشگاه پهلوی شیراز. سایر دانشگاههای تبریز، مشهد، اصفهان، اهواز، آریامهر تهران و دانشگاه ملی و پلیتکنیک و دانشگاه تهران تمام کم و بیش ناراحت است. عرض کردم، مسلماً یک تحریک خارجی است ولی یک نکته را هم نباید از نظر دور داشت که اگر زمینه آماده نباشد، خارجی کاری نمیتواند بکند. عمده این است که من مطمئن هستم [گفت و شنود] Dialogue بین دستگاههای اداری دانشگاهها و دانشجویان نیست و این امر در تمام شئون ما صادق است.(ص273)
- دوشنبه 19/9/52: ...شاهنشاه فرمودند، در این دانشگاهها چه خبر است؟ خیلی باید اقدامات شدید کرد. روسها جداً وارد عمل شدهاند. به تمام رؤسای دانشگاهها ابلاغ کن که مسامحه و سهلانگاری را نخواهیم بخشید... عرض کردم، ملاحظه میفرمائید برای انتخاب مرحوم سیدامامی، سناتور [انتخابی] تبریز، پارسال حزب ایراننوین 214 هزار رای به صندوقها ریخت. امسال برای انتخابات جانشین او که امر فرمودند انتخابات [بین اکثریت و اقلیت] آزاد باشد و کارتها شناسایی شود. این حزب بیش از 34 هزار کارت نتوانسته است بگیرد و حزب مردم فقط با سروصدا در حدود 20000 رای داشته است. اولاً عظمت تقلب را ملاحظه بفرمایید و ثانیاً عصبانیت مردم را که با آن که حزب مردم هیچ فعالیتی نداشته، به این صورت از کار درآمده [است]. پس بلاشک مردم از وضع موجود راضی نیستند و برعکس ما با دروغهای ساختگی رضایت آنها را به صور مختلف میخواهیم نشان بدهیم.(ص275)
- سهشنبه 20/9/52: ...سر شب سفیر سابق اسرائیل به دیدنم آمد. شرح مفصلی از جنگ میداد که چه غفلتهایی از طرف خود اسرائیلیها شده [است]. از جمله این که در خط بارلو که اسرائیلیها غیر نفوذ میپنداشتند. سیستم حریق وجود داشت که سرتاسر کانال سوئز را با یک نوع ماده احتراقی خیلی شدید بپوشانند وآتش بزنند که هیچ جنبندهای نتواند از آن بگذرد. به این جهت وسایل دفاع معمولی را در آنجا خیلی کم کرده بودند و متاسفانه هنگام حمله، این سیستم کار نکرد! علت معلوم نیست. از موشکهای متحرک SAM-6 شوروی دل پرخونی داشت که بیامان هواپیماهای اسرائیل را سرنگون میکرد... بعد هم میگفت بعد از جنگ، آمریکاییها 20 هزار تن اسلحه و مهمات به ما دادهاند و روسها یک میلیون تن به اعراب دادهاند. میگفت ما هشتصد تا تانک از دست دادیم و همین اندازه از سوریه تانک گرفتیم. مصریها 1800 تانک از دست دادند ولی بلافاصله روسها 2000 تانک دیگر به آنها دادند.(صص277-276)
- جمعه 23/9/52: ...شاهنشاه فرمودند، وضع جعفر بهبهانی، پسر آیتالله بهبهانی، را تحقیق کن که چگونه میگذرد، و این پیرمرد بهبهانی چرا آخر عمری با ما مخالفت کرد. حال آنکه همیشه موافق ما بود.(ص279)
- شنبه 24/9/52: ...بعد دکتر فلاح را پذیرفتم که از شرفیابی برگشته بود. میگفت به شاهنشاه عرض کردم که به هر صورت نفتی را که ما به این قیمتهای گزاف فروختهایم، فقط 7% کل استخراج و فروش ماست. بقیه را به این قیمت نمیتوانیم به فروش برسانیم. یعنی در حقیقت دنیا پول این قدر پول ندارد که بدهد. چون بقیه را به کنسرسیوم سابق میدهیم که قیمت آن از روی این فروشها تعیین میشود و به هر حال حالا بیش از چهار دلار نیست. یعنی [قیمت اعلام شده] سابق که 6/1 دلار بود، حالا 4 دلار شده است.(ص280)
- یکشنبه 25/9/52: ...آخرین بررسیهای [مربوط به] سفر شاهانه را عرض کردم. عرض کردم، اجازه فرمایید قیمت تابلویی که از انگلیس به هفتاد هزار لیره خریدیم، از دولت بگیریم. فرمودند در سعدآباد میگذارید، ملک شخصی من است، چه طور پولش را دولت بدهد؟ عرض کردم، متعلق به دولت باشد. تابلوهای دیگری هم متعلق به دولت در سعدآباد گذاشتهایم. فرمودند، پس جزء [فهرست] Inventaire بیوتات بیاید، مثل اثاثیه کاخ گلستان.(ص282)
- دوشنبه 26/9/52: ...عرض کردم، دو سه دقیقه قبل از شرفیابی، رییس دانشگاه تهران تلفن کرد که یک عده دویست نفری از پلیتکنیک راه افتاده، به طرف دانشگاه آریامهر میروند و شعارهای بد میدهند و کسی هم معترض نیست. خواستم به رییس شهربانی تلفن کنم، احضار فرمودید. شاهنشاه خودشان تلفن فرمودند. رییس شهربانی خبر نداشت! متغیر شدند. بعد از چند دقیقه تلفن کرد که خبر مهمی نبود، متفرقشان کردیم!... والاحضرت اشرف عرض کرده بودند که بوتو نخستوزیر پاکستان دعوتم کرده که به آنجا بروم، ولی مطلب مهم او گرفتن نفت است. آیا شاهنشاه نفت به قیمت ارزان مرحمت خواهند فرمود، تا در این صورت دعوت را قبول کنم؟ فرمودند، ابداً نخواهم داد. آقای بوتو هم حالا اسم خلیجفارس را خلیج تنها میگویند! بروند از دوستان عرب خودشان [نفت] بگیرند، به ما چه کار دارند؟... آخرین ملاقات ساعت 8 بعدازظهر با سفیر رومانی بود که از طرف چائوشسکو، رییس جمهور رومانی، پیامی برای اعلیحضرت همایونی آورده بود که نفت میخواهد. ما تا حالا سالیانه دو میلیون تن نفت به چائوشسکو میدادیم، برای این که در قبال روسها قد علم کرده است او را تقویت کنیم. حالا که قیمت بالا رفته، این کار خیلی بر ضرر ماست... اگر شاهنشاه از صحبتهای جاری یکنواخت [خسته میشدند] آنوقت صحبت خوش به میان بگذارم و بعد از آن باز آن کارهایی که واقعاً باید انجام پذیرد، به عرض برسانم و تازه آن را چه جور به عرض برسانم. من باب مثال خانم مرحوم سپهبد رزمآرا نخستوزیر اسبق تقاضا کرده بود که اتومبیلی برای خودش از طریق دربار بدون تشریفات گمرکی وارد کند، پریروز به عرض رساندم، رد فرمودند. دو روز صبر کردم و امروز به این صورت به عرض رساندم که اتومبیل خانم مرحوم رزمآرا را پریروز اجازه مرحمت نفرمودید. صحیح هم بود، معنی ندارد که ایشان اتومبیل برای خودش بیاورد و از معافیت گمرکی دربار استفاده کند. حال اگر اراده مبارک تعلق بگیرد، اتومبیل برای دربار بیاید، بعد شاهنشاه به او ببخشد. یک بخشش شاهانه خواهد بود. گو این که اصل پول اتومبیل را خود او میدهد. فرمودند این عیبی ندارد! به هر صورت کار انجام گرفت ولی طریق و نحوه عرض آن تفاوت کرد.( صص286-285)
- سهشنبه 27/9/52: ...یک مسئله مملکتی را عرض کردم که سال دیگر بذر چغندر در کشور نداریم. فرمودند چرا؟ عرض کردم، نمیدانم. همین قدر میدانم که بلژیکیها برای کارخانجات امام رضا تمام بذر خود را از بلژیک آوردند و به من گفتند که چون در ایران بذر نخواهد بود؛ ما این کار را کردیم و تازه ایران اگر بخواهد بذر از خارج وارد کند، موفق نخواهد شد. چون هر کشوری به اندازه مایحتاج سال خودش بذر تولید میکند، چون بذر دو ساله از بین میرود و قابل استفاده نیست.(ص287)
- شنبه 1/10/52: ...من چند دقیقه شرفیاب شدم. نامه سفیر انگلیس را دادم، ملاحظه فرمودند. خیلی عصبانی شدند. فرمودند، به این احمق بگو، من با تو صحبت کردم، بعد هم فلاح رفته لندن تمام جزئیات را به نخستوزیر شما و وزرا گفته [است]. آنها چه قدر تشکر کردهاند که یک راه عادلانه شاهنشاه جلوی دنیا گذاشتهاند. به علاوه در شرفیابی چند روز پیش. من به توگفته بودم هشت دلار، حالا گفتهایم هفت دلار عاید ما شود تا قیمت سوختهای دیگر تعیین شود، ببینیم چه مأخذی به دست میآید. این مزخرفات چیست؟ همین الان او را بخواه و سخت به او پرخاش کن... بدبخت سفیر را خواستم و به او پرخاش کردم. خیلی دستپاچه شد که مبادا ما سهم انگلیس را کم کنیم، یا بازی سر آنها دربیاوریم. خیلی خیلی معذرت خواهی کرد که من نفهمیدم!(ص294)
- پنجشنبه 6/10/52: ...عرض کردم، آیتالله خوانساری عرض تهنیت میکند و میگوید گرچه من وارد به امور سیاسی و به خصوص مسئله نفت نیستم، ولی این شادی مردم را که میبینم، وظیفه دینی و وجدانی خود میدانم که تهنیت عرض کنم و به سلامتی و طول عمر و سلطنت شاهنشاه دعا کنم. شاهنشاه خوشوقت شدند... با چنین وضع حساس و خطیری، ماشاءالله شاه بیباکانه خود را در معرض هزار خطر قرار میدهد. در فصل بازیهای المپیک چه موقع سویس رفتن است؟ آن هم سنتموریتز که بازیها در آنجاست. هر چه عرض میکنم، نتیجه نمیگیرم و با عصبانیت شاه روبهرو میشوم. بالاخره به من میفرمایند اگر اینجا بمانم همین قیافهها را هر روز باید ببینم. از این گذشته غیبت دو ماهه چه معنی دارد؟ به اطمینان کی؟ مگر دنیا از حادثه خالی است؟ از آن گذشته متأسفانه مردم هم راضی نیستند، یعنی طوری با آنها رفتار میشود که مثل مردم مغلوب در قبال یک قدرت غالب میباشند.(صص300-299)
- چهارشنبه 15/12/52: ...هم برف میبارید و هم دیروز در مرز سربازان ما تلفات سنگینی به عراقیها وارد کرده بودند... دستوراتی فرمودند که به وزارت خارجه بگویم. فرمودند به وزارت خارجه گفتهام که هیچ مقامی غیر از خود من حق ندارد در کارهای وزارت خارجه مداخله بکند، حتی گفتهام برادر هویدا که نماینده ما در سازمان ملل است. حق ندارد به نخستوزیر گزارش بدهد، حتی تلفنی بکند. او را توبیخ کردم که چرا به برادرت گزارشهای وزارت خارجه را میدهی؟(ص314)
- جمعه 17/12/52: ...در خصوص دانشگاه قدری صحبت شد. فرمودند تعجب میکنم حالا که ما بر تمام مشکلات فائق آمدهایم و حتی سربازان مثل شیر در مرزها میجنگند و جانبازی میکنند، یک عده محدود چه طور باز هم جنجال راه میاندازند؟ جنجال بر علیه چی؟ عرض کردم، بعضی جوانها این کار را یک عمل قهرمانی میدانند، بعضی هم سیستم ما را با سیستمهای دموکراتیک اروپایی مقایسه میکنند که البته قابل قیاس نیست... یک عده هم مزدورند، پدر اینها را باید درآورد. اما چه جور آنها را بشناسیم و فرق بگذاریم؟ فرمودند، بیشتر منحرفین مزدورند. عرض کردم اگر این طور فکرمان را پایه بگذاریم که با این پیشرفتها حق گله و شکایت نیست، آنها مزدور درمیآیند، ولی اگر قبول بکنیم که بالاخره معایبی هم داریم، مسئله فرق میکند... امشب خبر رسید که دانشجویان ایرانی (البته چند نفر معدود) در سفارتخانههای ما در استکهلم و لاهه و بروکسل بست نشسته و تقاضای رفع فشارها و مضایق را بر آزادیخواهان ایران داشتهاند! بیبیسی هم مطلب را خیلی بزرگ جلوه میداد. مضحک است.(صص317-316)
- شنبه 18/12/52: ...عرض کردم، سفیر افغانستان پریروز درفرودگاه خیلی اصرار داشت که بطور خصوصی و برای مدت زیاد مرا ببیند. فرمودند، دعوتش کن ناهار یا شامی با تو بخورد. فرمودند، هزار دلار به ماهیانه 10000 دلاری پادشاه افغانستان برای مخارج تحصیل بچههای او اضافه کن. همچنین ماهیانه ده هزار دلار به پادشاه یونان بده. بعد هم یک منزل برای پادشاه افغانستان در رم بخرید. همة این پول را از بودجه سرّی دولت بگیرید، آنچه را هم قبلاً حواله کردهاید، بگیرید، ولی صورت ریز به آنها بدهید.(صص318-317)
- دوشنبه 20/12/52: ...گزارش مهمانی دیشب سفیر شوروی را دادم... مسئله قراردادهای نفتی ما را در ساحل بحر خزر مطرح کرد که این قراردادهایی که شما میخواهید در آنجا با آمریکاییها و انگلیسیها و یا هر خارجی دیگر ببندید، ما در آن منطقه حساسیت داریم و خوشمان نمیآید. گفتم، اختیار دارید، یعنی میفرمایید ما در داخل مرزهای خودمان رعایت شما را بکنیم؟... به علاوه از کجا میدانید که وقتی میخواستیم لوله گاز به شما بدهیم، دیگران همین حرفها را به ما نزده باشند!... شاهنشاه فرمودند... اتفاقاً بالا رفتن قیمت که به ضرر آمریکاییها نبود. حداقل آن این بود که استخراج نفت را از سایر مواد برای آنها اقتصادی کرده است. بعد مقداری نسبت به این که اعراب نباید با آمریکاییها بد باشند و باید تحریم صدور نفت را بردارند، گفتگو شد، زیرا حالا هم سیاست صلح پیش آمده و هم این که آمریکاییها تنها کشوری هستند که میخواهند و میتوانند صلح را در این منطقه برقرار سازند.(صص322-321)
*جلد چهارم؛یادداشتهای 1353
- جمعه 2/1/53 تا چهارشنبه 14/1/53: ...عرض کردم شاهنشاه هر چه خواستهاید شده، درآمد نفت ما از سه هزار میلیون دلار در سال به 16 هزار میلیون دلار رسید که هیچ کس خواب آن را هم نمیدید. باران هم که بارید آن هم به طور بیسابقه که حتی بیرجند را هم آن قدر خیس کرده که نمیتوانیم چغندر بکاریم، چه رسد به جاهای دیگر... من در حکومت رزمآرا به خاطر دارم که میخواستیم پنج میلیون دلار از آمریکاییها قرض بگیریم، نمیدادند، حال هزار میلیون دلار سرمایه کمک بانک به کشورهای عقبافتاده میپردازیم... شاهنشاه فرمودند با بوتو هم مذاکرات خوب بود. بوتو به کیش آمد و زمین ادب بوسید. شاهنشاه به علت آن که از قذافی رئیسجمهور لیبی دعوت کرده بود که به کنفرانس اسلامی لاهور بیاید به آن جا تشریف نبردند. بوتو دستپاچه شد و شرفیاب گردید، به خصوص که ما با هند یک قرار همکاری اقتصادی و کمکهای دیگر گذاشتیم... برای من امسال بسیار بد شروع شد. اولاً روز عید هنگامی که علما شرفیاب بودند، در راهروها درباریها بلند حرف زدند و اوقات شاهنشاه را تلخ کردند... ثانیاً ناچار به سوزاندن کتابچه یادداشتهایم شدم. دیگر این که در اول سال دخترم رودی هم طلاق میگیرد، این را هم به فال نیک نمیگیرم.(صص17-15)
- شنبه 17/1/53: ...عرض کردم آیتالله خوانساری عرض میکند، در عراق به آیتالله خوئی و سایر ایرانیها سختگیری میشود. بازاریها پیش ما آمدهاند که به سفارت عراق متوسل شویم. آیتالله شریعتمداری این کار را کرده است و چند نفر را به سفارت عراق فرستاد، تکلیف من چیست؟ قاعدتاً این کار نباید صحیح باشد. فرمودند، به عنوان پروتست باید بروند نه تظلم.(ص19)
- یکشنبه 18/1/53: ...عرض کردم سازمان امنیت همه کتابهای کتابخانههای دانشکدههای دانشگاه را جمعآوری کرد، این که صحیح نیست. فرمودند بپرسید چرا چنین کاری کردهاند؟ عرض کردم، پرسیدم. میگویند کتب ضاله بود، برای دانشگاه ضاله یعنی چه؟ هیچ چیز ضاله نیست. به علاوه، فرمودید بگذارید بچهها همه چیز بخوانند و منطقاً جواب بشنوند و این راه صحیح است. فرمودند، البته باید همینطور بشود. ابلاغ کن کتابها را فوری پس بدهند... صورت مقایسه از کار دو شرکت که میخواهند در ایران و در خارج ایران در آمریکا برای ما تصفیهخانه بسازند به عرض رساندم که دو منبع شرکت نفت چه اطلاعات ضدّ و نقیض دادهاند. خیلی عجیب است.(صص44-41)
- دوشنبه 19/1/53: صبح از کیش به بندرعباس رفتیم و از آنجا با هلیکوپترهای نیروی دریایی آمریکا به ناو هواپیما بر کیتی هاوک Kitty Hawk در بحر عمان رفتیم. خیلی جالب بود... نمیدانم بازدید امروز را از لحاظ سیاسی چه میشود تعبیر کرد؟ از طرفی برخلاف تز شاهنشاه است که قدرت های بزرگ باید از مداخله در بحر عمان و خلیجفارس چشم بپوشند. از طرفی وقتی روسها همه جور به عراق کمک میکنند و ویزیت کشتیهای آنها هم مرتباً از بنادر عراق هست باید چنین گردن کلفتی را هم به رخ آنها کشید.(صص46-44)
- سهشنبه 20/1/53: ...ایادی طبیب مخصوص پایین آمد. مرا به گوشهای خواست و در گوشم گفت باید پروفسور ژانبرنار طبیب متخصص خون را از فرانسه بخواهی که بیاید شاهنشاه را معاینه کند. گفتم برای چه؟ نگفت، فقط گفت لازم است... باری در هواپیما نشستیم. من مدتی در اضطراب بودم، فکر میکردم خدایا اگر این مرد از بین رفت، چه به روز کشور خواهد آمد؟ میاندیشیدیم که چه طور بلافاصله با مداخله اجانب در امور خودمان مواجه هستیم. یکی هویدا یا هویداها را باد میکند، دیگری باد به آستین فلان ژنرال میکند، آن دیگری در محافل زنانه علیاحضرت رخنه میکند و باز اگر به این جا ختم شود جای شکرش باقی است. میترسم اصلاً مسئله منتفی باشد، نه از تاک نشانی بماند و نه از تاک نشان.(صص47-46)
- پنجشنبه 22/1/53: ...مذاکرات با سفیر انگلیس را عرض کردم. فرمودند به او بگو در مورد کشتیهای جنگی ما نمیتوانیم زیاد صبر بکنیم، سیاست دفاعی آنها به معامله کشتی با ما چه ربطی دارد.(ص50)
- جمعه 23/1/53: ...کمکی هم که شاهنشاه پیشنهاد فرمودهاند به کشورهای عقبافتاده شود در نامه همفری که توضیح فرمودهاند کاملاً منعکس است. عرض کردم این همه دنیا ما را تجلیل میکند. متاسفانه در داخله به واسطه غفلت متصدیان نه گوشت در دسترس مردم هست، نه شکر، نه گوشت مرغ و مردم خیلی ناراضی هستند و این صحیح نیست. آخر چرا این پیشبینیها را نمیکنند؟ همه چیز هم گران شده. تعجب است که شاهنشاه تمام گوش کردند ولی همان طور که چشمشان را روی هم گذاشته بودند اصلاً باز نکردند و یک کلمه جواب ندادند.(ص50)
- شنبه 24/1/53: ...نامهای از سفیر آمریکا رسید که از طرف کیسینجر ما را به یک نوع همکاری دامنهدار شبیه آن چه با عربستان سعودی منعقد کردهاند دعوت میکرد و خیلی مفصل بود. فوری حضور شاهنشاه تقدیم کردم... صحبت از بچگیهای شاهنشاه بود. شکایت داشتند که مرحوم دکتر مؤدبالدوله نفیسی پیشکار ما در سویس اجازه نمیداد که به اسکی برویم یا شنا کنیم. ممکن است این عمل در من [Complex عقده] ایجاد کرده باشد. در صورتی که شاه واقعاً [Complex عقده] ندارد. فقط گاهی احساس میکنم، ممکن است از تملق راضی بشوند آن هم از بس ما ایرانیها واقعاً عادت به تملق گفتن داریم.(صص60-59)
- یکشنبه 25/1/53: ...مطلب مهم، مذاکره درباره نامه دیروز سفیر آمریکا بود. فرمودند جواب کتبی حالا زود است بدهید، بگو عصر سهشنبه بیاید با من مذاکره کند. عرض کردم اطاعت میکنم ولی وظیفه غلامی و نوکری خودم میدانم که به عرض برسانم مصلحت سیاست مستقل ملی شاهنشاه نیست که چنین مسائلی با ما مطرح باشد و عنوان قرارداد به خود بگیرد... چون مذاکرات قدری جدی شد و طولانی، صحبت را به مخدرات کشاندم، فرمودند خدا خواسته است که من به کسی دل نمیبندم. اما اگر در هفته یکی دو بار انسان تفریح نکند، نمیتواند بار گرانی این چنین به دوش بکشد، به خصوص که در خانواده جزو قرّولند خبر دیگری نیست.(ص60)
- دوشنبه 26/1/53: ...راجع به قیمت شکر عرض کردم که نبودن جنس در بازار باعث گله و شکایت مردم است. باز هم چیزی نفرمودند. خیلی مایه تعجب است. بعد هم عرض کردم قیمت چغندر باید بالا برود وگرنه وقتی قیمت پنبه به 21 تومان رسیده کسی چغندر کشت نمیکند. تصدیق فرمودند... ملا مصطفی بارزانی باز به طور محرمانه این جاست. این دفعه دیگر کردستان عراق به طور کامل مستقل میشود. ما هم همه جور کمک محرمانه خواهیم کرد. نمیدانم کی تشکیل یک کردستان بزرگ مایه دردسر خود ما را فراهم خواهد ساخت!(صص62-61)
- سهشنبه 27/1/53: از اخبار مهم جهان یکی نطق کیسینجر در سازمان ملل در مجمع فوقالعاده است که میگوید دنیا باید دور هم بنشیند و با اثرات اضافه قیمت نفت و انفلاسیون مبارزه کنند. این مطلب باز ما را با او سرشاخ خواهد کرد.(ص62)
- چهارشنبه 28/1/53: ...سر شام رفتم، تلفن اردشیر آمد که کیسینجر از جواب دندانشکن تهران خیلی آزرده خاطر شده است و عرض میکند شاهنشاه میدانند احترام من نسبت به معظمله چه قدر زیاد است.(ص64)
- پنجشنبه 29/1/53: ...ظهر برای نیم ساعتی جلسه هیئت امناء خانههای فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تأسف من شد که وقتی جویا شدم در دهات چه قدر برق و آب آشامیدنی داریم، معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز دارند، البته چون در ایران قنات و چاه هست اشکال زیاد در این زمینه نیست ولی چهاردرصد دهات ایران برق دارند. خیلی عجیب است و جای تأسف.(ص66)
-یکشنبه 1/2/53: شرفیاب شدم. عرض کردم، باز هم که به علت اضافه افزایش درآمد نفتی کویت و قطر و شرکت آنها بیش از 50% درآمد ما به طور اتوماتیک در حدود 4 میلیارد دلار بالا میرود (برحسب قراری که بر پایه فروش با کمپانیها منعقد ساختیم هر نفعی دیگران بیش از آن چه در روز انعقاد ما داشتهاند بردند، بر نفع ما به طور خودکار اضافه میگردد). فرمودند همین طور است... عصری به سالروز جشن نیروی هوایی رفتیم. واقعاً چشمگیر است، 19 هزار نفر دانشجو در این دانشکده مشغول تحصیل هستند. یکی از بزرگترین دانشگاههای ما و مجهزترین دانشگاهها است.(صص69-68)
- دوشنبه 2/2/53: ...از اخبار مهم جهان یکی جنگ اکراد با عراق که سبیل عراقیها را دود میدهند. واضح است که با کمک ما و به این جهت است که چند شب است رادیو مسکو به ما نیش و کنایه میزند.(ص69)
- سهشنبه 3/2/53: سفیر لبنان و اسرائیل را پذیرفتم. با سفیر لبنان راجع به شیعههای لبنان صحبت کردم و به او گفتم که متأسفانه موسی صدر، دوست مشترک ما تو سرخ از کار درآمد، از همه کس پول میگیرد. عراق و مصر و مراکش و لیبی برایش فرق نمیکند (صدر یک ایرانی است که رئیس شیعههای لبنان شده). او گفت ولی باید به شیعیان کمک کرد، شما به صدر چه کار دارید؟ حرفش حساب بود، ولی مطمئن هستم که شاهنشاه قبول نخواهند فرمود.(ص71)
- چهارشنبه 4/2/53: صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری زیاد بود، عرض کردم. شرح مذاکرات سفیر لبنان و سفیر اسرائیل را عرض کردم. همانطور که حدس میزدم مطلقاً صحبتهای سفیر لبنان را قبول نفرمودند. فرمودند تا صدر آنجا است ما هیچ کمکی به شیعیان نخواهیم کرد... در مورد سفیر اسرائیل فرمودند، روابط بر سردی نگراییده ولی این طرفداری که ما از اعراب میکنیم حرف حساب است و غیر از این نمیتوانیم بگوییم، حتی بعد از جنگهای 1967 و شکست اعراب هم همین حرفها را میزدیم... صحبت والاحضرت همایونی شد... عرض کردم فقط باید ایشان را از شرّ این زن فرانسوی آزاد کرد. این همه زن نباید ایشان را احاطه داشته باشند. علیاحضرت شهربانو، مادربزرگ، مادموازل ژوئل، رئیس مدرسه، معلم پیشآهنگی، اغلب معلمین، همه زن! این که نمیشود... یک لله مرد بلکه یک نظامی خشن لازم دارند که پیشکارشان باشد. فرمودند در این فکر هستم... بعد هم باید فکر یک دختربازی هم برایش بکنم! عرض کردم هنوز خیلی زود است. فرمودند، نه، من در این سنها کاملاً احساس این مطالب را میکردم... سفیر انگلیس را پذیرفتم... در مورد این که اگر یک معلم انگلیسی برای والاحضرت همایونی بخواهید، دختر من که هیجده سال دارد و خیلی دختر خوبی است، هیپی نیست، کمونیست هم نیست (من خجالت کشیدم که بپرسم خوشگل است یا نه؟).(صص73-71)
- جمعه 6/2/53: ...مسائل مهم راجع به جوانها و دانشگاهها بود که چرا باز هم ناراحتی دارند... عرض کردم دلائل مختلف دارد، اولاً یاغیگری عمومی جوانها، ثانیاً نبودن گفتوشنود با آنها، ثالثاً ندانمکاری مسئولین و این که چه جور باید با آنها تا کرد، رابعاً بدی عمومی وضع تبلیغات ما که مثل این است که برای این میباشد که فقط و فقط به وضع ناهنجار تملقآمیزی از اعلیحضرت همایونی تعریف میکنند.(صص77-75)
- شنبه 7/2/53: ...دولت امروز ترمیم شد. در حقیقت بهانهایست برای تقویت هویدا، در صورتی که کمیابی و گرانی ارزاق به حال خود باقی است. شاهنشاه هنگام معرفی دولت فرمایشات مهمی فرمودند، منجمله این که استانداران و فرمانداران باید خارج از حزب باشند، این که نمیشود که استاندار نماینده اکثریت باشد، آنها فقط نماینده من هستند... به علاوه آموزگار وزیر اول کابینه که صاحب نشان تاج یک است (به علت مذاکرات نفت سه سال پیش گرفت) وزیر کشور شد.(ص78)
- چهارشنبه 18/2/53: ...امروز صبح از پرفسور ژانبرنار بزرگترین متخصص خون که برای معاینه شاهنشاه آمده بود نامهای داشتم که که پس از مراجعت از ایران تجزیه خون شاه را با دقت انجام داده و معاینه هم که از طحال به عمل آورده است معلوم میکند که الحمدالله مطلب مهمی در بین نیست. بینهایت خوشحال شدم.(ص83)
- جمعه 20/2/53: صبح در رکاب شاهنشاه با هلیکوپتر برای بازدید مزارع بزرگ [کشت و صنعت agro-business رفتیم که یک قسمت در دست شلکات Shell Cot انگلیسی است که برای نمونه دادهایم ببینیم چه میکنند (حدود ده هزار هکتار)، یک قسمت هم زیر کشت نیشکر است حدود ده هزار هکتار (در دست دولت)، یک قسمت دست شرکت خصوصی [هاشم] نراقی است پانزده هزار هکتار و همچنین قسمتهای کوچکتر دست اشخاص متفرقه یا شرکتهای کوچکتر است... صحبت نیروگاههای اتمی که باید در ایران نصب شود بود و شاهنشاه ایران امیدوارند به حدود ده هزار مگا وات برسد. ماشاءالله به این وسعت نظر (وزیر نیرو [ایرج] وحیدی نیز حضور داشت).(صص85-84)
- شنبه 21/2/53: صبح ساعت 10 در هوای گرم، شاهنشاه نزدیک یک هواپیمای F5E را در فرودگاه وحدتی ملاحظه فرمودند... قدرت این هواپیما از لحاظ سرعت و اوج گرفتن از F-4 بیشتر است. شکاری بمبافکن هم هست و ما در این جا تا دو سال دیگر هفت گردان آن را خواهیم داشت.(ص87)
- از اخبار مهم جهان فعالیت شدید کیسینجر است در خاورمیانه که هر ساعتی یا در دمشق یا تلآویو و بیتالمقدس و یا در قاهره و یا در عمان میباشد. امروز از او پیغامی داشتم که برای زیارت شاهنشاه ولو چند ساعتی باشد فردا دوشنبه یا چهارشنبه به ایران خواهد آمد، یعنی سعی خواهد کرد بیاید مگر باز کار فوقالعاده پیش بیاید.(ص89)
- دوشنبه 23/2/53: ...در فرودگاه اصفهان باز هم عیناً همان اشخاص و همان تشکیلات سال گذشته این وقت را دیدم که باز هم در رکاب همایونی آمده بودیم. نمیدانم به چه مناسبت از خود خجل شدم، یا به عبارت دیگر بیزار شدم! باز هم چرخ زمانه میگردد و من بر گُرده مردم سوارم. با این تفاوت که سال گذشته با دوستم بودم و امروز با یک دختر دیگر!(ص90)
- سهشنبه 24/2/53: دیشب نصف شب وزیر اقتصاد آقای هوشنگ انصاری به من تلفن کرد که به قرار معلوم عربها قبول کردهاند بر طبق پیشنهاد شاهنشاه به [صندوق پول بینالمللی] International Monetary Fund کمک بدهند. عربستان سعودی هزار میلیون دلار، کویت پانصد میلیون، الجزایر و لیبی هم با شرایطی هر کدام قبول کردهاند کمکهایی بکنند. ولی ربح آنها 7% باشد. در صورتی که ما 8% پیشنهاد کرده بودیم و اگر ما 7% را فوری قبول نکنیم اثرات این پیشنهاد بزرگ شاهنشاه از بین خواهد رفت.(ص91)
- پنجشنبه 26/2/53: ...عرض کردم فریده خانم (مادرزن) میخواهند شیراز بروند. من گفتم در باغ ارم منزل نکنند، به کاخ استانداری تشریف ببرند. نمیدانم خوب گفتم یا نه؟ فرمودند بسیار خوب گفتی. کاخ ارم فعلاً کاخ سلطنتی است. هر کسی نمیتواند برود منزل کند. اما قطعاً ایشان خوششان نخواهد آمد. عرض کردم چاره نیست. فرمودند این درویشی ساختگی پس برای چیست؟ از یک طرف میگویند ما درویش هستیم، با فقرا میجوشیم، چیزی نمیخواهیم، از طرف دیگر دائماً اضافه حقوق و کاخ و منزل مازندان و منزل پاریس میخواهند، منتها با بیاعتنایی!... آیتالله میلانی از مشهد تلفن کرد که به عرض شاهنشاه برسانم که آیتالله خوئی از بغداد محرمانه جویا شده که اگر از دست ظلم و تعدی عوامل بعثی عراق فرار کند، به حمایت ایران میتواند امیدوار باشد و میتواند به ایران بیاید؟ فرمودند، بگو البته میتواند بیاید. ما هیچ توقعی از ایشان نداریم و گذشتهها را هم فراموش میکنیم(هنگام اصلاحات ارضی همه این آقایان عرّ و تیز زیاد کردند، منجمله خود میلانی، که به جایی نرسید و من که نخستوزیر بودم سخت آنها را کوبیدم و شاهنشاه پشتیبانی بیسابقه فرمودند و مسئله آخوند برای همیشه در ایران تمام شد). به میلانی توسط ولیان نایبالتولیه جدید که سابقاً وزیر تعاون بود، جواب دادم.(صص96-94)
- جمعه 27/2/53: امروز جمعه را آقای بوتو نخستوزیر پاکستان به کلی خراب کرد... بوتو به اتفاق وزیر خارجه و وزیر دفاع پاکستان، عزیز احمد، آمد. به کاخ رفتیم... وقتی به فرودگاه رسیدیم، هواپیمای بوتو حاضر نبود. او مرا به کناری کشید و خلاصه مطالبی را که به شاه عرض کرده بود برای من گفت و خواهش کرد که دنبال کنم... اگر من با لیبی قرار امضاء کردم و دنباله آن قرار نظامی بستم، برای این بود که نظامیهای ما معتقدند باید کمک نظامی مخصوصاً برای تهیه اسلحه از هر کس که ممکن است بگیریم ولو از شیطان باشد. ولی من به آنها گفتهام که هیچ کمکی از هیچ جا نمیگیریم مگر ایران. حالا هم قرار بود (در کیش قرار شد) ایران 1200 میلیون دلار سه ساله بدهد. شاهنشاه بیش از 450 میلیون دلار تصویب نفرمودهاند. استدعای من این است که حداقل سیصد میلیون سال اول، دویست میلیون سال دوم، دویست میلیون سال سوم مرحمت شود... هنگام شرفیابی صبح مطلبی در خصوص اقلیت پیش آمد که حدس چند روز قبل مرا در خصوص استحکام هویدا و باز هم تقویت بیشتر او چنان که در یادداشتهای اصفهان یا شیراز فکر میکنم نوشته باشم، تأیید کرد. آن این که به شاهنشاه عرض کردم تکلیف اقلیت چیست؟ عامری اجازه شرفیابی میخواهد. فرمودند قابلیت ندارد... باری فکر میکنم حالا حالاها هویدا مهمان ماست، باز هم نمیدانم چرا. خدا کند ادامه زمامداری او به اساس رژیم و به شخص شاه لطمه وارد نکند و من با کمال تأسف چنین پیشبینی میکنم و نمیدانم با چه زبانی باید به شاه عرضه بدارم.(صص99-98)
- یکشنبه 29/2/53: ...مطلب قابل توجه امروز این بود که عرض کردم، وزیر کشاورزی عرایضی دارد به او وقت داده نمیشود. گویا قدغن شده که وزرا شرفیاب نشوند. فرمودند چه مطلبی است که باید به من بگوید؟ عرض کردم مطالب زیاد و همیشگی اوست. فرمودند این مطالب را باید در دولت بگوید. یک دفعه من تکان خوردم و احساس کردم که این اوامر چه معنی میدهد.(ص102)
- از اخبار مهم جهان انفجار بمب اتمی هند است که خیلی معنی میدهد و تعادل نیروها را در آسیا به هم میریزد. تعجب است یک جا خانم گاندی سه هزار میلیون دلار (فقط سه هزار میلیون دلار!) از ما گدایی میکند، از طرف دیگر بمب اتم میسازد و ملت گرسنه هند را به حال خود میگذارد.(ص104)
- دوشنبه 30/2/53: ...امروز والاحضرت همایونی با هواپیما solo [تنها] پرواز کردند. ما اعلامیه دادیم که بعد از این دیگر به علت مصالح علیه مملکتی solo [تنها] پرواز نخواهند کرد. بعدازظهر به شاهنشاه عرض کردم، به هر حال کار خوبی نبود. فرمودند، نه، ولیعهد خیلی آرام و مطمئن و خونسرد است و میداند چه میکند، نگرانی ندارد.(ص106)
- چهارشنبه 1/3/53: ...در مورد پرواز سولوی والاحضرت همایونی، من عرض کردم مثل این که امر فرمودید سروصدایی نشود، به این جهت من هم عریضه تبریکی که به والاحضرت عرض کردم نمیفرستم. فرمودند برعکس بفرستید، خود روزنامهها چیزی ننوشتند. به این جاکشها بگو، پرواز ولیعهد کشور حتی از خبر یک چاقوکشی هم کمتر است که هیچ نمینویسید؟(ص110)
- پنجشنبه 2/3/53: ...ظهر بیمارستان یکصد و پنجاه تختخوابی دربار را بازدید کردم و همانجا با اطباء، ناهار خوردم. بیمارستان خوب و تمیز است، ولی تشخیص و معالجه خوب نیست چون اطباء یعنی عموم ایرانی ها، وظیفهشناس نیستند.(ص113)
- جمعه 3/3/53: ...شاه در ضمن کارهای خسته کننده از دو چیز تفریح میکنند که اولی کارهای موفقیتآمیز در هر رشته از امور مملکتی است. و بعد از نامههای دوستانه[ای] که برای معظمله میرسد و آن هم فقط به توسط من میرسد که اغلب پاره میکنند، بعضی را هم میفرمایند نگاه دار.(صص114-113)
- شنبه 4/3/53: ...راجع به قیمت قند و چغندر صحبت شد که قیمت هر دو باید بالا برود وگرنه کسی چغندر نخواهد کاشت و قند هم صرف نخواهد کرد. راجع به قیمت گندم صبحت شد که در بازار بینالمللی قیمت کاهش یافته از 220 دلار به 190 دلار رسیده است. شاید هم امسال کشور احتیاج نداشته باشد. ما همیشه اول سال این را میگوییم و بعد میبینیم که اشتباه کردهایم... بعدازظهر نقشههای امور عمرانی آستان قدس که توسط فرانسویها تهیه کردهایم و همچنین طرح جامع دانشگاه و طرح جامع فلکه صحن مطهر را ملاحظه فرمودند و اوامری صادر کردند.(صص115-114)
- جمعه 10/3/53: ...امروز ظهر جمعه، علیاحضرت شهبانو تلفن فرمودند پنجاه هزار دلار وجه نقد لازم دارم. با آن که جمعه بود، برایشان راه انداختم.(ص120)
- یکشنبه 12/3/53: ...برنامه مسافرت فرانسه را عرض کردم، یک عده ملتزمین رکاب را که پیشنهاد کرده بودم رد فرمودند. معلوم بود یا علیاحضرت شهبانو نخواستهاند یا قریب رئیس تشریفات سوسه دوانده که امیر متقی معاون من نرود. چون امیر متقی خیلی به کارهای فرانسه وارد است، قریب خیال کرده از قدر و قیمت او کم خواهد شد... صبح در شرفیابی عرض کردم چیز عجیبی است که شرکت BP [بریتیش پترولیوم] امسال شش برابر سال قبل منافع برده است.(صص123-122)
- دوشنبه 13/3/53: ...سفیر آمریکا دیدنم آمد... راجع به این که ما به روس ها برای افزایش قیمت گاز فشار میآوریم و آنها هم تاکنون زیر سبیل در کرده و حالا به فحش دادن ما پرداختهاند، میگفت به قرار اطلاعی که سفیر ما از مسکو میدهد، اینها با آن گاز ارزان شما وسائلی ساخته و میفروشند و تعهداتی کردهاند که اگر قیمت بیشتری برای گاز بدهند در آن تعهدات خیلی ضرر میبینند. به این جهت این قدر در تجدیدنظر اشکال میکنند (قبلاً 22 سنت میگرفتیم، یک دفعه تجدیدنظر شد به 30 سنت رسید؛ حالا گاز را متر مکعبی30 سنت میدهیم، در صورتی که باید 90 سنت حداقل باشد) و خود روسها به 18 دلار میفروشند... در مورد تحویل هواپیماهای کهنه فانتوم به اردن، از من پرسید چه طور شد؟ گفتم خبر ندارم، ولی موضوع پول آن است. چه طور اردن میتواند قیمت آن را بپردازد؟ گفت، "قرار است مجانی بدهید "... مطلب مهمی نبود. فقط عرض کردم فروشنده هواپیمای اختصاصی 707 که شش میلیون دلار قیمت تعیین کرده بود، به پنج میلیون راضی شد (چون دست دوم و متعلق به راکفلر است). چون پنج میلیون قابل قبول ما بود، اجازه میفرمایید بخریم؟ اجازه دادند.(صص126-124)
- سهشنبه 14/3/53: ...نامه ملکحسین را به من مرحمت فرمودند که تقاضای هواپیماهای [اف5] F5 کرده بود. همان حرفی که دیروز سفیر آمریکا به من میزد. فرمودند، به هر صورت به او خواهیم داد. چه معنی دارد هواپیمایی که جای دیگر نمیتوانیم بفروشیم، حالا پولش را از بیچاره ملکحسین بگیریم؟(ص128)
- چهارشنبه 15/3/53: ...سفیر افغانستان را پذیرفتم... از او در مورد مقرری که دولت افغانستان به پادشاه میپردازد جویا شدم. گفت ماهیانه هفت هزار دلار برای پادشاه، دو هزار دلار برای ملکه و برای هر یک از پسرها هزار دلار میفرستیم. ولی پادشاه خواسته است قیمت املاک شخصی خود را بگیرد که نمیتوانیم بدهیم. (شاهنشاه [ماهی] ده هزار دلار مرحمت میکنند، مضافاً یک منزل به قیمت دویست و پنجاه هزار دلار برای پادشاه خریدیم).(ص130)
- پنجشنبه 16/3/53: ...بعد رئیس دانشگاه جورج واشینگتن را به ناهار دعوت کرده بودم، با همراهان مهمان من بود. به او گفتم، یک میلیون دلار برای تأسیس قسمت ایران به شما مرحمت خواهد شد. خیلی خوشحال شد.(ص135)
- جمعه 17/3/53: ...بعدازظهر نیم ساعتی پیش دوستم رفتم. صحبت از عروسی خودش میکرد که سه نفر خواستگار پیدا کرده است، یک آلمانی، یک انگلیسی، یک فرانسوی، البته بیشتر فکر میکنم خواستگار پول او باشند. البته حق به او میدهم، چون به این صورت نمیتواند روی من حساب کند، با آن که از لحاظ مالی همه جور زندگانیش را تأمین کردهام. کار خوبی در یک شرکت نفت به او دادهام و منزل در انگلیس برایش خریدهام... خودش هم از محل صرفهجوییهای چند سال گذشته، منزلی در جنوب فرانسه خریده، از هر لحاظ تأمین دارد. ولی همه اینها جای علاقه و عشق را نمیتواند بگیرد.(ص136)
- شنبه 18/3/53: ...یک مسئله بامزه پیش آمده که از گودهای جنوب شهر که مسکن اشخاص هم هست، آب میجوشد. صبح شهردار گزارش به من داده بود که من هم به عرض رساندم. فرمودند، آبیاری بالای شهر زیاد شده، قهراً از این جا میزند بالا. فوری به دولت ابلاغ کنید که باید این آب را اصولاً برای زراعت ببرند یا تصفیه کرده مجدداً برای شرب به تهران برگردانند. مگر نه این است که آب رودخانه [تیمز] Thames را پنج دفعه مردم میخورند و خارج میکنند و باز میآشامند. عرض کردم، اصولاً گودها هم فوقالعاده وضع بدی دارند. این نیم میلیون نفر را که آنجا هستند به آسانی میشود به شهرک کوچکی در خارج تهران برد.(ص139)
- یکشنبه 19/3/53: ...شاهنشاه منتظر نامه از طرف وزیر دفاع آمریکا برای معامله هواپیماهای F-14 بودند که رسید، تقدیم کردم. فوری تلفن فرمودند که ترتیب معامله را با رئیس بانک مرکزی و ارتشبد طوفانیان بدهم.(ص140)
- دوشنبه 20/3/53: ...برای من مایه تعجب است که چه طور با این همه قدرت شاهنشاه، باز هم بعضی رعایتها و اغماضها میشود که کارها از مسیر عادی خارج میشود. مثلاً اگر آموزگار، وزیر دارایی سابق، حالا وزیر کشور شده، به چه مناسبت باید حالا هنوز مسئله نفت و کار اوپک را اداره کند؟ درست است که او در این کار سابقه دارد، ولی این سابقه یک مطلب بغرنج نیست که از فهم اشخاص دیگر خارج باشد... مطلب مهمی جز مسافرت نیکسون به خاورمیانه مطرح نشد. شاهنشاه را قدری متوجه این مسئله یافتم که چه طور نیکسون در عربستان سعودی سه روز میماند؟ سه روز در عربستان سعودی برای رئیس جمهور آمریکا خیلی مدت طولانی است... به هر صورت مفهوم استقلال به آن شکل که در سر بچههای مدرسه میباشد به کلی از بین رفته است. در هر قسمت از دنیا به یک طور از بین رفته است. آن حرفها برای دلخوشی است و حرف حساب فقط از دهن توپ و قدرت خارج میشود. همان حکم دائمی طبیعت که الحکم لمن غلب است و همان قانون جنگل و بس.(صص145-143)
- چهارشنبه 22/3/53: ...از اخبار مهم جهان استقبال فوقالعاده از نیکسون در قاهره است که برای هیچ کس و هیچ وقت جز هنگام مرگ ناصر چنین جمعیتی سابقه نداشته.(ص148)
- پنجشنبه 23/3/53: عرایض سفیر انگلیس را عرض کردم، در مورد تنزل قیمت مواد اولیه به استثناء شکر و استدعای او که قیمت نفت در کنفرانس اوپک بالا نرود... فرمودند ببین با آموزگار که برای اوپک به کاراکاس رفته چه شکل میتوان تماس گرفت. با نخستوزیر صحبت کردم، نمیدانست. با شرکت نفت، دکتر اقبال، صحبت کردم، نمیدانست. با دفتر خود آموزگار صحبت کردم، نمیدانست. با معاونش صحبت کردم، نمیدانست. بالاخره به ونزوئلا تلفن کردم و از سفیر شاهنشاه در آنجا خواستم آموزگار را پیدا کند و ترتیب ارتباط تلفنی و تلگرافی ما را به او بدهد! حقیقتاً نمیدانم این چه طرز کار کردن است؟(ص149)
- شنبه 25/3/53: ...بعدازظهر تلفن مستقیم من زنگ زد. خود شاهنشاه آن طرف تلفن بودند. فرمودند، به تمام این گندها که شبها پیش ما میآیند و در مهمانیها میبینم، بگو هیچ حق ندارند راجع به کارها و معاملات خودشان و مسائل خصوصی با من صحبت کنند! اگر کاری یا شکایتی از دستگاهی دارند به تو بگویند یا بنویسند... عصری رئیس اینتلیجنس سرویس انگلیس در تهران دیدنم آمد و به من گفت این خانم فلورانس انگلیسی که در کاخ سرایدار است با رئیس NKVD سفارت شوروی رفت و آمد برقرار کرده. خیلی باعث تعجب و همچنین وحشت من شد. یاللعجب از این کار شوریها و حرامزادگی خود انگلیسها!(ص151)
- یکشنبه 26/3/53 تا جمعه 31/3/53: در پاریس بودم. برای معاینه طبی رفته بودم. یک مرض مضحک پارسال گرفته بودم که گلبول سفید خونم زیاد شده بود، بالاخره پروفسور میلز و انستیتو پاستور پاریس متوجه شدند که یک ویروس باعث این مرض شده، یک معالجه یک ساله به من دادند و در این سفر معلوم شد که معالجه شدهام و تعداد گلبولها به میزان طبیعی رسیده... از اخبار مهم جهان در این چند روزه... خاتمه کنفرانس نفتی کاراکاس است که بالاخره زکییمانی وزیر نفت عربستان کاری از پیش نبرد، گرچه قیمت نفت را اوپک ترقی نداد، ولی به مالیات 2% افزود (البته برای کشورهایی که هنوز قرارداد مشارکت و امتیاز دارند، ولی آن وقت بیگمان به ما هم که قرار فروش داریم اضافه درآمدی تعلق میگیرد.) حالا معلوم میشود علت پافشاری عربستان در تنزل دادن قیمت نفت، قول آمریکاییها به زکییمانی است که اگر قیمت را تنزل بدهد به جای 60% مشارکت فعلی 100% را واگذار کنند و با عربستان قراری شبیه به قرارداد ما منعقد سازند. حالا آمریکاییها 40% نفت را به قیمت 7 دلار میخرند و 60% را به قیمت بالای 9 دلار یعنی در حدود 12 دلار. اگر بخواهند این 40% را هم واگذار کنند و بعد حدود 12 دلار بخرند، خیلی متضرر میشوند به این جهت اصرار در پایین آوردن قیمت دارند... امروز اوقاتم تلخ است که دیدم رئیس تشریفات احمق ما موضوع همراهی ژیسکاردستن را هنگام بازدید نقاط دیدنی فرانسه به طور خصوصی از طرف شاهنشاه در برنامه نگذاشته است. میگوید (سفیر از قول او) جزء پروتکل آنهاست. خیلی عجیب است، کشوری که میخواهد پنج میلیارد از ما پول بگیرد، رئیس جمهوری آن جا چرا نباید همه جا در رکاب شاه حتی پیاده بدود؟(صص153-151)
- شنبه 8/4/53: ...صبح سفیر انگلیس به دیدنم آمد... فقط موضوع تأسیس کارخانه اسلحهسازی اصفهان قابل توجه بود که به عرض شاهنشاه برسانم. کارهای آن عقب است (این کارخانه بزرگ را انگلیسها میسازند)... بعدازظهر شاهنشاه با کنکورد وارد شدند. فاصله بین پاریس تهران را در 2 ساعت و 35 دقیقه طی کردند... امر فرمودند من در رکابشان به سعدآباد رفتم. فرمودند فوری به سفیر آمریکا بگو این چه حرفی است که گفتهاید به ما [اورانیوم غنی] نمیدهید؟... تمام مدت صحبت از کنکورد بود، چون فرمانده نیروی هوایی، ارتشبد خاتمی، داماد شاهنشاه هم حضور داشت. همچنین شاهنشاه از هواپیمای خصوصی که برایشان خریدم اظهار رضایت زیاد کردند... موضوع بر سراین است که باز آقای دولّو از اصفهان به تهران تریاک حمل میکند با آن که چون معتاد رسمی قلمداد شده، از طرف مقامات دولتی به او تریاک به طور رسمی میدهند. باری ایشان سی کیلو تریاک از اصفهان به تهران میآورد که اتومبیل او برگشته (البته خودش نبوده) و زن راننده کشته میشود. و به این علت داستان و بازپرس قم پرونده تشکیل میدهند (قتل غیرعمد همسر راننده) و معلوم میشود در این اتومبیل سی کیلو تریاک هم بوده. اتومبیل مال کیست؟ مال آقای دولّو! شاهنشاه فرمودند چون اجازه کشت تریاک در اصفهان گرفته بود، اشکالی ندارد که اقدام کنید گرفتار نشود. من بعد از شام فوری رئیس ژاندارمری را خواستم و او به من گفت که علاوه بر تریاک، هروئین هم در این اتومبیل بوده است. آن هم به مقدار زیاد... ما که برای یک گرم هروئین یک خانواده را به بدبختی مینشانیم و صاحب آن را اعدام میکنیم، به چه صورت میتوان جلوی این قضیه را گرفت؟... وقتی تصمیم گرفتم، راحت شدم و به رئیس ژاندارمری تلفنی گفتم تحقیق دیگری بکند، چون از خود دولّو پرسیدم گفت چنین چیزی حقیقت ندارد. در حدود یازده شب به منزل آمدم و خوشبختانه به محض ورود رئیس ژاندارمری تلفن کرد، موضوع هروئین دروغ بود. بسیار خوشوقت شدم. موضوع تریاک چون خودش معتاد رسمی است، تا حدی محمل میتوان جست.(صص156-155)
- یکشنبه 9/4/53: ...سفیر آمریکا تلفن کرد و گفت موضوع ندادن اورانیوم غنی از طرف آمریکا به ایران این نیست که ما حالا مشتری تازه پیدا کردهایم (یعنی عربها) چنان که شاهنشاه پریروز اشاره فرمودند، بلکه مطالب دیگری است که میخواهم شرفیاب شوم و به عرض برسانم. من با تلفن با شاهنشاه صحبت کردم و مطلب را به عرض رساندم و ضمناً عرض کردم که کار دولّو هم تمام شد و ترتیب آن را دادم. ولی باید عرض کنم که دیشب چند ساعتی دچار بدبختی بودم... برای این که شاهنشاه بخندند باید عرض کنم به جای آن که دولّو جویا باشد که به چه صورت از این مخمصه جان به در برد، یا آن که بر سر راننده بدبخت زخمی او چه آمده و زنش که کشته شده، چه باید بشود، دائماً تلفن میکند که اصل جنس، یعنی تریاکها، چه شد؟ خیلی هم خندیدند، فرمودند، خوب اینها مطالب دیگری جز تأمین نظر پلید خود را درک نمیکنند.(ص157)
- دوشنبه 10/4/53: ...عرایض سفیر آمریکا را در مورد خرید گندم بانک عمران (چون وسیله برادرش انجام میپذیرد) و این که عرض کرد من چون برادرم آلوده است، دست به این کار نمیزنم. اما حق با اینهاست. فرمودند، دستوراتی به دولت دادم. عرض کردم کار بانک عمران که غلط نبود. فرمودند، دستوراتی به دولت دادم. عرض کردم کار بانک عمران که غلط نبود. فرمودند، قراردادهای مضحک که به هر صورت داشتهاند یعنی متن قرارداد خط خوردگی دارد. عرض کردم بعید است. فرمودند، دولت این طور میگوید.(ص158)
- سهشنبه 11/4/53: ...عرض کردم موضوع جنگ عمان را که امر فرمودید زودتر از انتخابات مجدد انگلیس باید تمام شود... هرچه بجنبیم زودتر از یک سال دیگر تمام نمیشود و چاره هم نیست، چون فصل بارانهای موسمی شروع شده و تا سه چهار ماه دیگر نمیتوان عملیات را شروع کرد. بعد هم از شجاعت و جنگی بودن ایرانیان تعریف میکنند. فقط میگویند سربازان و افسران شما خیلی به تجمل عادت دارند که با وضع بدبختی عمان درست درنمیآید. فرمودند، آن را که خود ما میرسانیم، چرا آنها ناراحت هستند... در مورد قیمت فروش نفت به اسرائیل، عرض کردم که وقتی در بهمن ماه 400 هزار تن به قیمت 17 دلار به آنها فروختیم، قرار بود 130 هزار تن هم به قیمت 4 دلار که قبلاً خریده بودند به آنها بدهیم که ندادیم. و در این جا حق گله و شکایت با آنهاست. اجازه فرمایند تجدیدنظری در قیمت معاملات آنها بشود. فرمودند عیبی ندارد.(ص159)
- دوشنبه 17/4/53: ...علیاحضرت فرموده بودند در زمینهای اقدسیه یک مهمانسرا برای مهمانان خارجی بسازیم. وقتی به عرض رساندم، با عصبانیت رد کردند. موضوع این است که علیاحضرت با ساختمان کاخ برای خودشان، نمیدانم به منظور دماگوژی یا واقعاً قلباً، مخالفت دارند و شاهنشاه از این امر ناراحت هستند. فرمودند، به علیاحضرت بگو باید برای خودمان کاخ بسازیم و این کاخ نیاوران را برای مهمانها بگذاریم. همین و بس!(ص175)
- 19 تیرماه 1353: صبح امروز سفیر آمریکا از غلام وقت فوری خواست و به دیدنم آمد... مطلب دیگر من اینست... در خصوص تقاضای بحرین دائر به برچیدن شدن پایگاه آمریکا. این کار به ما خیلی صدمه میزند. نه تنها به ما بلکه به شما و به تمام خلیجفارس لطمه میزند. ما خیلی میل داریم که حتیالامکان کمکی به ما بشود. پرنس فحد به ما قول داده است که به طور خصوصی با بحرینیها صحبت کند ولی تاکنون هیچ خبری نشده. البته میدانی که عربها یک چیزی میگویند و یک چیز دیگر عمل میکنند.(ص183)
- یکشنبه 23/4/53: ...راجع به آمدن پادشاه یونان، عرض کردم که علیاحضرت اصرار میفرمایند هواپیمای مخصوص بفرستیم، چه لزومی دارد؟ فرمودند، چون علیاحضرت میفرمایند بفرست، ولی این آقا دیگر شانسی ندارد... راجع به خرید گندم باز عرض کردم که امروز دکتر رام را فرستادم که آن تقاضای دولت را عرض کند و ببینم که چه امر میفرمایید. فرمودند، وقتی وزیر اقتصاد آمد، به او گفتم شما اگر میخواهید سوابق خرید بانک عمران را ببینید، من هم به بانک عمران دستور میدهم سوابق خریدهای شما را ببینند. آن قدر دستپاچه شد که خندهام گرفت.(ص187)
- دوشنبه 24/4/53 تا چهارشنبه 2/5/53: از دوشنبه 24/4/53 تا امروز که 2/5/53 میباشد، نتوانستم یادداشتی بنویسم. علت این بود که از دوشنبه تا جمعه 28 یک گردش سواره از الموت قزوین تا کلاردشت رفتم. از راه بسیار سخت یعنی از طریق علمکوه با اسب تا 4600 متر ارتفاع بالا رفتم... روز سهشنبه 1/5/53 صبح شاهنشاه به تهران تشریف آوردند... من فقط مذاکره با سفیر شوروی را در مورد این که به من گفته بود سعی میکند مذاکرات درباره قیمت گاز از سر گرفته شود، به عرض رساندم. همچنین سفیر گفته بود که آنها میخواهند قیمت در12.6 روبل بدهند ما 16 روبل [برای هر هزار متر مکعب] مطالبه میکنیم، به علاوه ما قیمت را از یکسال پیش میخواهیم که مقرر شود و روسها از حالا میخواهند حساب کنند... از خبرهای مهم داخلی که یک خبر مهم خارجی را هم تشکیل میدهد، خرید 25% سهام کارخانه معروف کروپ است از طرف ایران همچنین کمک ما به انگلستان به مبلغ 500 میلیون لیره استرلینگ که صنایع انگلستان را فعلاً از ورشکستگی نجات میدهد.(صص190-193)