تعداد بازدید : 4576682
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
سهشنبه 2/8/51: ...عصری با سفیر انگلیس ملاقات کردم. به او گفتم تانکهای چیفتین که به ما فروختید، گفتند 750 اسب قوه دارد، حالا 690 اسب از کار در آمده است. این ممکن است تمام معامله را به هم بزند. او خیلی خونسرد گفت، اشتباه شده، یعنی ما در پیشنهاد اشتباه کردیم.(ص361)
- شنبه 6/8/51: ...واقعاً شاهنشاه سوءظن عجیبی به انگلیسیها دارند و من هم باور میکنم که این طور است. فرمودند، راجع به قدرت تانکهای انگلیسیها بگو که این کمی قدرت آنها ممکن است تمام معامله را به هم بزند. تیم بررسی که از طرف انگلیس میآید، نمیخواهم ببینم. با ارتشبد طوفانیان مذاکره بکنند، گزارش به من بدهند. عرض کردم استدعای شرفیابی کردهاند. فرمودند، گه خوردهاند.(ص363)
- یکشنبه 7/8/51: ...به من فرمودند، من امروز که قتل مولاست، میبینی کراوات سیاه زدهام. با آن که به این تشریفات عقیده ندارم و عقیدهام به خدا و ائمه اطهار طور دیگر است، ولی برای خودم یک دلخوشی است. نمیدانم چرا؟ عرض کردم هر چه باشد، خوب است. گو این که عقیده عمیق شاهنشاه به خدا، خود به خود اثر وضعی دارد و در قلب مردم رسوخ میکند، ولی این تشریفات هم از لحاظ رئیس یک کشور شیعه و کشوری که هنوز مردم آن 90% پایبندی عمیق به مذهب دارند، لازم است... عرض کردم، به سخنرانی مذهبی از مسجد ترکها در رادیو گوش میکردم. [فخرالدین] حجازی واعظ حرف میزد، خوب هم حرف میزد. ولی در آخر مجلس به همه کس و همه چیز و حوزه علمیه قم دعا کرد و به شما دعا نکرد. جای تعجب شد. فرمودند، تحقیق کن برای چه؟ عرض کردم، رسم عجیبی است. هر کس میخواهد خود را در دل عامه جا کند، از ما دوری میکند. معنی این کار را هم نمیفهمم. فلسفی پدرسوخته همین کار را میکرد، او را کنار زدیم. این آقا که با اجازه ما منبر میرود و سخنرانی او را هم رادیو دولتی پخش میکند، همین کار را میکند. فرمودند، بپرس چرا این کار را میکند؟... من فکر میکنم شاهنشاه باید یک ناراحتی قلبی از شهبانو داشته باشند و این ناراحتی عمیق این چند ماهه اخیر شاهنشاه هم از این بابت است. خدا به خیر کند. از اخبار مضحک داخلی ما این است که در مذاکرات نفت، دکتر اقبال، رئیس شرکت ملی نفت ایران، شرکت ندارد. از ایرانیها فقط دکتر فلاح است. حتی وزیر دارایی هم نیست.(صص366-365)
- جمعه 12/8/51: ...سر شام رفتم. به محض آن که منزل رسیدم، خبر عجیبی رسید و آن این که خبرگزاری فرانسه خبر داده بود که دولتهای ایران، کرهجنوبی و چین ملی- تایوان- موافقت کردهاند که هواپیماهای اف- 5 آ خود را به ویتنام جنوبی قرض بدهند. این یک مسئله خیلی محرمانه بود و تعجبآور این که از قول سخنگوی پنتاگون گفته میشد. ناچار به شاهنشاه که در سینما تشریف داشتند، تلفن کردم. خیلی عصبانی شدند و فرمودند که فوری به سفیر آمریکا تلفن کن که ما ناچار باید این خبر را تکذیب کنیم و اعلام داریم که ما معاملاتی با آمریکا انجام میدهیم ولی به هیچ وجه به چنین امری اقدام نکردهایم. من به سفیر آمریکا تلفن کردم او هم خیلی ناراحت شد و گفت چاره نیست الا این که اعلامیه را شما بدهید. بعد که گوشی را گذاشتم متن خبررسید... خلاصه این که آمریکا هواپیماها را از ما میگیرد و به ویتنام میدهد. دیدم [مفهوم دقیق] (nuance) مطلب فرق میکند.(صص370-369)
- یکشنبه 14/8/51: ...امروز صبح به بازدید از مؤسسات امور اجتماعی [خارک] گذشت. در حدود ساعت 10 رژه کشتیهای جنگی آغاز شد... در این اثنا شاهنشاه فرمودند، کشتیهای موشکانداز با موشک به هدف دیروز که یک کشتی کهنه بود و هلیکوپترها قشنگ به آن تیراندازی کردند، با موشک تیراندازی کنند. دو کشتی موشکانداز مأمور شد که هشت موشک شلیک کند. فقط یک موشک از یک کشتی خارج شدو به هدف نخورد و دیگر موشکها آتش نشد. خیلی خیلی باعث ناراحتی شد، مخصوصاً در حضور فرمانده ناوگان حبشه. من که آن قدر غصه خوردم که سرم درد گرفت و بعد که به سر ناهار آمدیم، به زور چند گیلاس ودکا قدری به درد سرم تخفیف دادم. شاهنشاه خیلی عصبانی شدند ولی به روی خودشان نیاوردند.(صص372-371)
- دوشنبه 15/8/51: صبح ساعت 10 بحث [درباره] برنامه پنجم در چادر بزرگ سلطنتی تخت جمشید آغاز شد. بحث قابل توجه بود...قرار بر این است که در این برنامه 60 میلیارد دلار خرج شود. به این صورت که سرمایهگذاری دولتی و خصوصی 30 میلیارد دلار خواهد بود و بودجه جاری دولت و دستگاههای دولتی نیز به سی میلیارد دلار بالغ میشود. رؤسای قسمتهای مختلف سازمان برنامه گزارش کار خودشان را و برنامهشان را به عرض میرساندند و شاهنشاه اظهار نظر میفرمودند و از وزرا سؤال میکردند و از آنها هم میخواستند که اظهار نظر کنند. من هم نشسته و گوش میدادم... نخستوزیر که دست راست شاه نشسته بود، دید مدتی است من با شاه صحبت میکنم، خواست خود شیرینی کند، روزنامههای صبح را جلوی شاه گذاشت - منظورش این بود که من کمتر با شاه صحبت کنم. ملاحظه فرمودند و یکبار آتش گرفتند زیرا تمام فرمایشات شاه را غلط نوشته بودند. پرسیدند مخبرین جراید چرا اینطور نوشتهاند؟ نخستوزیر گفت، البته، آنها را تعقیب میکنم. غافل از این که مخبر جریدهای آنجا نبود. فقط وزارت اطلاعات اخبار را داده است و جراید هم نوشتهاند. نمیدانم شاهنشاه میدانستند یا نه؟.... بعد از ظهر مجلس بسیار بدی بود. اختلافات عجیبی بین بعضی از وزرا و سازمان برنامه ظهور کرد که مایه تأسف بود. مثل این که دو دولت هستند و معلوم شد قبلاً با هم هیچ توافقی نداشتند. و حتی یکبار هم این برنامه را دستجمعی ندیدهاند که بعد در حضور شاه مطرح نمایند. شاهنشاه به همه اوقات تلخی شدید کردند و مجلس بسیار بد خاتمه یافت.(صص375-373)
- چهارشنبه 17/8/51: ...فرمودند البته از نتیجه انتخابات آمریکا آگاهی. عرض کردم، بلی نیکسون با اکثریت بیسابقه برد، یعنی به نسبت 3 بر 1. فرمودند، تلگراف گرمی باید برای او بفرستی. فوری دستور بده تهران حاضر کند. عرض کردم، تلگراف همراه آوردهام. خیلی از این پیشبینی من خوششان آمد. تلگراف را با دقت ملاحظه فرمودند. چند کلمه اضافه کردند. دستور مخابره آن را با تلفن به تهران دادم... واقعاً کارهای بزرگ به دست این شاه برای این کشور شده است. به این جهت است که او را میپرستم، یعنی اگر یک قدرت مطلق میباشد، این قدرت مطلق، مطلقاً محو در ترقی و پیشرفت کشور است و اعتلای ایران. حال اگر دموکراسی نداریم، به جهنم که نداریم، مگر دموکراسیهای غربی چه میکنند و چه گلی به سر مردم خود زدهاند؟ جز آن که یک عده معتاد و بلاتکلیف و بیعلاقه و بیتفاوت دارد در کشورهای غربی بار میآید... ناهار در تخت جمشید خوردیم. من سر ناهار باز هم پهلوی شاهنشاه نشسته بودم. عرض کردم، برنامه مالی پنج ساله را که دارید مشخص و معین میفرمایید؛ فکر میکنم برنامه سیاسی چهار ساله آینده هم با انتخابات مجدد نیکسون روشن شد. شاهنشاه از این [یادآوری] (remark) من خوششان آمد. فرمودند، همینطور است.(صص376-375)
- پنجشنبه 18/8/51: صبح به مانور نظامی رفتیم. مانوری که برای سه شبانه روز از طرف ارتش فارس تدارک شده بود. تممانور، حمله عراق و دفاع از ایران بود. عملیات خوب انجام میگرفت، مخصوصاً تیراندازی هواپیماهای فانتوم خیلی دقیق و عالی بود. ما در داخل خاک دشمن چتر باز هم پیاده کردیم. من دو [یادآوری] کردم که نمیدانم شاهنشاه خوششان یا بدشان آمد. اول این که عرض کردم، مثل این است که دشمن هواپیما ندارد! شاهنشاه خندیدند. فرمودند، بلی فرض این است که ما قبلاً فرودگاههای دشمن را از کار انداختهایم... عرض دوم من هم این بود که ما دشمنی را در سراشیبی تپههای دشت ارژن [موضع گرفته است]، بمباران میکنیم تا نابود شود و بعد ما چتر باز در پهنه دشت پیاده کنیم. مگر دشمن مغز خر خورده باشد که در خاک خودش قلل کوه و جنگلها را محل دفاع قرار ندهد و در دامنه صاف کوه مستقر شده باشد که ما به آسانی او را بمباران کنیم و از بین ببریم. به علاوه چهطور بلافاصله بعد از اولین بمباران ما و این که نظر ما را دانست، از دامنه متفرق نمیشود. باز هم شاهنشاه خندید. فرمودند، این یک عمل نمایشی برای آزمایش تیراندازی مختلف است.(صص377-376)
- شنبه 20/8/51: ...سفیر آمریکا دیدنم آمد... قدری اظهار نگرانی از نارضایی آخوندها میکرد. گفتم، نترسید و نگران نباشید. اولاً عمل آنها گذشته و در قبال قدرت شاهنشاه دیگر هیچ عملی نمیتوانند بکنند...برای او تشریح کردم وقتی که من نخستوزیر بودم و آخوندها جداً بر علیه تقسیم املاک قیام کردند، تا جایی که با کمونیستها- که آنها به علت این که زمینه تبلیغاتی خود را از دست میدهند با تقسیم املاک مخالف بودند- هم آهنگ شدند و آن آشوب و انقلاب را راه انداختند و مالکین و عشایر هم همدست آنها بودند، غلطی نتوانستند بکنند و آنها را له کردیم، به طوری که برای همیشه از دست رفتند. دیگر حال نق نق دو آخوند مفلوک اثری نمیتواند داشته باشد و تا قدرت شاه هست، چیزی نمیشود. مگر آن که خدای نکرده این قدرت از دست [برود] و باز شما و انگلیسیها آخوندها را به خیال خودتان در مقابل کمونیستها مدتی تقویت بکنید، ممکن است چیزی بشوند. آن هم به درد بخورند یا نه، جای تأمل است. به علاوه این نق نق فعلی آنها بر سر اختلافاتی است بین خودشان دارند. گفت به هر حال من هر چه بشنوم، باید به تو بگویم.(ص378-377)
- یکشنبه 21/8/51: صبح شرفیاب شدم... مذاکرات دیروز با سفیر آمریکا را به عرض رساندم... فرمودند کاش مجدداً به سفیر آمریکا بگویی، که بر فرض آخوندی هم اگر بعد از ما روی کار بیآید، به درد مبارزه با کمونیسم نخواهد خورد؛ خودش کمونیست میشود یعنی دنبال سوسیالیسم اسلامی میرود-این اختراع تازه آخوندهای متجدد است. بعد هم از او بپرس، این وعده که پرزیدنت نیکسون برای جانشین کردن هواپیماها داده است، کی عملی میشود؟(ص379-378)
- چهارشنبه 24/8/51: ...فرمودند، به تشریفات بگو این چه کاری است که به روزنامهنویسهای خارجی که پیش من میآیند، دستور بدهید چه جور وارد اتاق شوید و چه جور تعظیم کنید؟ این چه حرکات است؟ چه اندازه احمق هستید.(ص381)
- شنبه 27/8/51: ...عرض کردم، دیشب در باشگاه افسران، مینباشیان فرمانده بر کنار شده نیروی زمینی، از من وقت خواست که امروز مرا ببیند. فرمودند، مانع ندارد. عرض کردم، ممکن است بپرسم تقصیرش چه بود؟ فرمودند، مردکه احمق به وزیر دارایی که مأمور کرده بودم حقوق سیویلها و افسران را مقایسه بکند، گفته است در این مورد که ارتش به کارمندان خود خرج سفر میدهد و آنها را برای معالجه به خارج میفرستد، زیاد حساب بکنند، زیرا این مبالغ چیزی نیست؛ افسران که مثل والاحضرت اشرف خرج نمیکنند! به این مردکه بگو، تو دیگر چه میگویی که دویست هزار تومان باخت قمارت را من از جیب خودم دادهام... بعدازظهر منزل ماندم. مینباشیان دیدنم آمد. یک ساعت مهملات گفت. چیزی دستگیرم نشد. اصولاً مرد رقاص آرتیستی است. برای من حکایت کرد که شاهنشاه او را احضار فرمودهاند و به او گفتهاند که میدانستم رقاص و آرتیست هستی، ولی نمیتوانستم این قدر بیعقل و نفهم هستی!.(صص383-382)
- یکشنبه 28/8/51: ...شاهنشاه از من سؤال فرمودند، جواب نیکسون به تلگراف ما نرسید؟- تلگراف تبریک. عرض کردم، خیر! فرمودند، جای تعجب است، خوب است تذکری بدهی. عرض کردم، چشم! ولی در دلم به من برخورد که شاهنشاه من به جواب او اهمیت میگذارند. گور پدر نیکسون. اگر او وظیفهاش را ندادند ما چرا غصه بخوریم؟(ص386)
- پنجشنبه 2/9/51: ...سفیر آمریکا دیدنم آمد. گله داشت که چرا اعلیحضرت همایونی وسیله ژنرال طوفانیان رئیس قسمت تسلیحاتی ارتش، در مورد تسلیحات پاکستان و کمک آمریکا، به رئیس [گروه مستشاران نظامی آمریکایی] Armish) (Maag پیام فرستادهاند؟ میگفت، این کار کار من است. یک ساعتی ماند، حرف زد... شاهنشاه بلافاصله به من تلفن فرمودند و فرمودند کار، کمک به پاکستان انجام بگیرد، از هر طریقی باشد فرق نمیکند، ولی به او بگو کار را به جایی رساندهاید که به رادیوسازهای ما حالی میکنید که رادیو هم نمیتوان به پاکستان داد. این یعنی چه؟(ص387)
- شنبه 4/9/51: ...میگفت، چند روز پیش به تو گفته بودم که ملاها دارند کارهایی انجام میدهند. دیدید که خودتان مجبور شدید حسینیه ارشاد را ببندید. من جواب دادم، آن روز که شما قضیه ملاها را میگفتید، من گفتم که همین دو سه روزه حسینیه ارشاد را میبندیم و گفتم که این مطلب هیچ اهمیت ندارد. اولاً اینها دسته کوچکی هستند و ثانیاً آن روز که ملاها دسته قوی بودند و وسیله مالکین و عشایر و به علاوه کمونیستها تقویت میشدند، نتوانستند کاری بکنند، حالا به طریق اول خطری محسوب نمیشوند... عرض کردم، روزنامه لوموند خبر قتل یک محصل به نام شامخی را در ایران داده است که به دست پلیس انجام شده و محصلی بوده است که از خارج به ایران آمده. فرمودند، هیچ همچو چیزی نیست. از همان خرابکاران بود. به محض آن که گرفتار شد؛ قرص سیانور جوید و مرد. عرض کردم، پس تکذیب کنم؟ فرمودند، هیچ لازم نیست، فقط ابلاغ کن خبرهای لوموند را روزنامههای ایران بعد از این اصلاً ننویسند.(صص390-389)
- یکشنبه 5/9/51: ...گزارشی در خصوص پرداخت قیمت اثاثیه خانههای والاحضرتها عبدالرضا و غلامرضا- و امیر هوشنگ دولو تقدیم کردم- در حدود پنج میلیون تومان- که بیشتر آن برای دولو بود. فرمودند، از محل جشنها بپردازید. عرض کردم، همین خیال را داشتم. فقط اجازه میخواستم. فرمودند، بسیار خوب بدهید، ولی اگر علیاحضرت شهبانو میدانستند، سر تو را میبریدند. عرض کردم، چرا؟ فرمودند، آخر ایشان این مسائل را قبول نمیکنند و این ریخت و پاشها را نمیپذیرند، مگر آن که مربوط به اطرافیان خودشان باشد؛ آن وقت عیبی ندارد... به فرودگاه رفتم که علیاحضرت شهبانو برای معالجه دندان خیال دارند چند روزی تشریف ببرند به زوریخ.(ص391)
- چهارشنبه 8/9/51: ...عرض کردم، دیشب پیام شاهنشاه را به سفیر آمریکا دادم. یواشکی یادداشتی به من داد! من فکر کردم راجع به توطئه اردن است. وقتی منزل آمدم، دیدم باز هم کار تجارتی است، که حالا تقدیم میکنم. راجع به ساختن سیم مس و آلومینیم است که یک شرکت آمریکایی خواسته. خندهام گرفت. فرمودند، البته حالا سعی میکنندکه جای اسلحه که به ویتنام فروخته میشد پر کنند. به علاوه جیب خودشان هم شاید منظور نظر باشد... عرض کردم، رئیس جدید دانشگاه آریامهر، دکتر حسین نصر، امروز برای کارهای خود پیش من آمده بود. مطلب عجیبی میگفت که باعث تعجب چاکر شد. یکی این که بین دانشجویان فقر زیاد است، دیگر این که مسلمانهای قشری متعصب هم زیاد است. فرمودند، این مسلمانهای قشری متعصب به طور قطع کمونیست هستند، ولی به ظاهر مسلمان قشری جلوه میکنند. آنها که اینها را اداره میکنند، مردمان خیلی باهوش و عمیقی هستند و حالا مارکسیسم اسلامی را مطرح کردهاند. بگو خیلی خیلی در این زمینه مطالعه و احتیاط بکند... ناهار نخستوزیر یوگسلاوی مهمان بود. سر ناهار صحبت از دول بزرگ و کوچک بود. شاهنشاه فرمودند، دول بزرگ میگویند آن چه که ما داریم که مال ماست، آن چه شما کوچکها دارید، [قابل معامله] (negotiable) است.(صص395-393)
- پنجشنبه 9/9/51: ...قدری گزارشات آستان قدس رضوی را عرض کردم و به عرض رساندم که برای اولین بار امام رضا پول نقد در بانک دارند، در حدود 45 میلیون تومان، تقریباً 6 میلیون دلار. شاهنشاه اظهار رضایت فرمودند.(ص395)
- یکشنبه 12/9/51: صبح شرفیاب شدم. عرض کردم، موضوع بذر سیستان را که امر فرمودند تحقیق کنم، آن چه مسلم است، از پول مرحمتی شاهنشاه که در اختیار استاندار بود- دو میلیون تومان- یک حبه بذر یا یک قرآن به دست مردم نرسیده . به قدری عصبانی شدند که تلفن را برداشتند و به نخستوزیر با تغیر فرمودند، همین الان این مردکه را معزول کنید- بیچاره برای کنفرانس استانداران به تهران آمده بود.(صص402-401)
- دوشنبه 13/9/51: صبح شرفیاب شدم. عرض کردم، عجیب است که بیبیسی و اکونومیست، هر دو از برنامه پنجم و عظمت ایران که دارد قدرت دنیایی میشود حرف زدهاند.(ص403)
- چهارشنبه 15/9/51 تا جمعه 17/9/51: این چند روز در مشهد و سرخس بودم. امام رضا به حمدالله پولدار شده است. حالا 60 میلیون تومان پول نقد در خزانه دارد. کارهای عمرانی سرخس پیشرفت عجیبی کرده. سالی که من تحویل گرفتم فقط هزار و هفتصد هکتار زیر زراعت گندم بود. حالا ده هزار [هکتار] زیر زراعت گندم و پنبه و چغندر آوردهایم و این رقم به بیست هزار هکتار خواهد رسید. مضاقاً پانصد هزار گوسفند نگهداری خواهیم کرد. کارخانجات قند و قراری که با بلژیکیها بستهایم، به بهترین نحو کار میکند. فعلاً سه کارخانه قند داریم. در آبکوه، چناران و تربت حیدریه.(ص404)
- شنبه 18/9/51: ...فرمودند، فارلند، سفیر آمریکا عوض شد؟ عرض کردم، خیر فرمودند، هلمز (Helms) رئیس [سیا] C.I.A، خواهد آمد.خیلی باعث تعجب شد. مدتی درباره این تعویض صحبت کردیم، چون جای تعجب دارد... بعد سر ناهار رفتم که عمر سقاف بود. موضوع مهمی که آنجا صحبت شد، این بود که شاهنشاه میفرمودند، من حالا از وضع سرحدهای شرقی خودم هم نگرانم، چون پاکستان وضع بدی دارد. صحبت شد که امسال اجازه داده شد، هر چه حاجی خواستم مشرف شود. گویا تعداد به 45 هزار رسیده است. من جرأت نکردم عرض کنم، حیف از این پولها که باید در دهات به مصرف خود آنها برسد.(صص406-405)
- دوشنبه 20/9/51: ...باز مدتی در خصوص علت تعویض سفیر آمریکا بحث شد. فرمودند، دلیلی ندارد بخواهد بر علیه ما عملی بکنند!(ص406)
- سهشنبه 21/9/51: ...امروز عرض کردم، علیاحضرت به پوست سنجاب خاصی علاقهمند هستند که در مسکو هست، چون گران بود نخریدند. خوب است اعلیحضرت همایونی برایشان بخرید، پولش چهل هزار دلار است. فرمودند، دستور بده بیآورند.(ص407)
- چهارشنبه 22/9/51: صبح شرفیاب شدم. عرض کردم، بالاخره اعلامیه مربوط به تبرئه دولّو در آمد و متن اعلامیه را دادم، ملاحظه فرمودند. خیلی خوشحال شدند. عرض کردم فریده خانم را دیشب دیدم. به من اعتراض کردند چرا این قدر کار میکنید؟ شاهنشاه خندیدند. فرمودند عاقلتر از آن است که به شهبانو چیزی بگویید، به خصوص که این همه در ناز و نعمت است. عرض کردم مخارج سفر ترکیه ایشان با آن که مهمان بودند، دویست هزار تومان شد. فرمودند، عیب ندارد، این ریخت و پاشها را باید تحمل کرد. چیزی که هست، علیاحضرت میگویند شما که میکنید بد است، اما من که برای یک عده میکنم، عیبی ندارد.(صص408-407)
-پنجشنبه 23/9/51: ...عصری وزیر مختار آمریکا به دیدنم آمد و خبر داد که طیارات اف- 5 ای را میدهند. بعد هم خواهش کرد که نماینده یمن شمالی [را] که قرار است به تهران بیاید، شاهنشاه بپذیرند- چون ما از اعلامیهتریپولی ناراضی بودهایم، کمکهای خود را به یمن قطع کردهایم، هم ما و هم عربستان سعودی.(ص409)
- جمعه 24/9/51: ...عجیب بود، وقتی راجع به گوسفندداری در سرخس برای پانصد هزار گوسفند طرح خودم را به عرض رساندم، فرمودند. اول ببین آیا رودخانه تجن را روسها و افغانها منحرف نمیکنند، بعد این طرح را اجرا کن... آخر وقت فرمودند، راستی چرا ما این قدر وقت کم داریم که جمعه هم باید کار کنیم؟ عرض کردم، ماشاءالله از بس اعلیحضرت همایونی کار میکنید.(صص410-409)
-دوشنبه 27/9/51: صبح شرفیاب شدم...شاهنشاه فرمودند به سیمون پادشاه [پیشین] بلغارستان، کمک کن. خیلی بدبخت شده. با یک آلمانی شریک شده، میخواهد ماهی و [خوراکهای لوکس] (delicatesse) به آلمان صادر کند... سال گذشته از [اروازا] به سنتموریتز عریضه عجیبی عرض کردم و تا آنجا که اطلاع داشتم، پته آقایان را بنابر وظیفه چاکری خودم نسبت به شاه، بر باد دادم. عرض کردم مگر ممکن است اشخاصی فراماسون باشند، انتراناسیونال باشند، عضو سیا باشند، بهائی باشند و باز هم علاقهمند به کشور؟(صص412-411)
- چهارشنبه 29/9/51: صبح مهدی سمیعی که سابقاً رئیس بانک مرکزی و رئیس سازمان برنامه بود، پیش من آمد صحبت کرد که شاهنشاه به من امر فرمودند که گروهی تشکیل بدهم که رل اقلیت را بازی کند. از من مشورت میکرد. گفتم، البته باید امر شاهنشاه را اطاعت کنی، ولی کارت خیلی سخت است، چون اقلیت باید حق حیات و حق حرف زدن داشته باشد و امید به این که روزی زمام امور را در دست میگیرد. آنچه که فعلاً ما از اقلیت میخواهیم، بازی کردن رل خودش است. چون هر چه بگوید، بالاخره برخورنده به شاهنشاه است، پس نباید حرف بزند، پس شیر بییال و دم و اشکم میشود... شام در کاخ علیاحضرت ملکه مادر مهمانی سالگرد سیزدهمین سال ازدواج شاهنشاه بود. والاحضرتهای ولیعهد، فرحناز و علیرضا بودند. همهشان قدری شامپانی خوردند. خیلی بامزه شده بودند، مخصوصاً خدا حفظ کند ولیعهد را. چهقدر پسر باهوش و عمیق و در عین حال خوش مشربی است. نخستوزیر هم مست کرده بود، بامزه شده بود... علیا حضرت شهبانو هم کم و بیش خوشحال بودند. همچنین علیا حضرت ملکه مادر.(صص415-414)
-پنجشنبه 30/9/51: ...شام هم به سفارت واتیکان رفتم. در آنجا مهمانی کوچک خصوصی به افتخار من داده بودند. بعد از شام، صحبت از رژیم و وضع اجتماعی ایران شد و من به صراحت گفتم که من میدانم به یک دیکتاتور قدرتمند خدمت میکنم.(ص416)
-یکشنبه 3/10/51: ...دیشب بعد از شام در کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی، سرکار فریده خانم مادر علیاحضرت شهبانو، گوشههای زیادی از بدی من به خصوص و بدی مردها به طور عموم زدند و از این که علیاحضرت شهبانو مجموعاً خوشحال نیستند، مذاکره کردند... معلوم است بدخواهانی که زندگی غلام و زنم را دارند به هم میزنند، در مورد اعلیحضرت همایونی هم مشغول شدهاند. شاهنشاه خیلی در فکر فرو رفتند. بعد فرمودند، جواب چه دادی؟ عرض کردم، در مورد خودم و زنم که جواب محکم دادم. گفتم، من همین هستم، خانم علم یا با وضع من میماند، یا میرود. فرمودند، خیلی خوب گفتی. در مورد من چه گفتی؟ عرض کردم، گفتم این حرفها را باور نکنید و اگر بر فرض خودتان هم باور میکنید و دخترتان را دوست دارید، به ایشان عرض نکنید. فرمودند، باز هم خوب گفتی.(صص418-417)
-دوشنبه 4/10/51: ...عرض کردم، علیاحضرت شهبانو بالاخره امر دادند پوستهای خریداری شده از شوروی را پس بدهیم. فرمودند، ولی پولش را میخواهند. گویا در پاریس سفارش پالتوی پوست داده باشند و آن زودتر حاضر میشود.(ص419)
- سهشنبه 5/10/51: ...عرض کردم بیبیسی امروز [تفسیر] مفصلی راجع به تغییرات در دنیا که به صورت [واقعیت] هستند میداد و میگفت... قدرت بعضی کشورها هم جزء [واقعیتها] هستند که دنیا باید آن را هم در نظر بگیرد. یکی از کشورها ایران با قدرت نظامی و اقتصادی خویش است که در خاورمیانه دارد در درجه اول قرار میگیرد، با یک رشد اقتصادی حداقل 10% و قدرت نظامی بینظیر در خاورمیانه. از این مطلب شاهنشاه خوششان آمد... عرض کردم هنوز نقایص زیاد است و شاهنشاه باید برای این مسائل فکر بفرمایید. فرمودند، چیست؟ عرض کردم. خرابی ادارات دولتی و عدم رضایت مردم به علت عدم شرکت در مسؤولیتها از اهم خرابیهاست. مثل این که شاهنشاه خوشحال نشدند با آن که از عرض اول من خوششان آمده بود.(صص420-419)
- یکشنبه 24/10/51: ...عصر نفتیها شرفیاب شدند و دستشان را باز کردند. البته به ما تا حال چیزی نگفته بودند ولی همان مسئله مشارکت بود با این تفاوت که اگر به اعراب در سال 1983، 51% مشارکت میدهیم، به ایران از حالا میدهیم. البته شاهنشاه رد کردند. سر شام هم در کاخ والا حضرت اشرف، به من فرمودند که توی دهنشان زدم.(ص425)
- دوشنبه 25/10/51: ...شرفیابی نفتیها تا پاسی از شب طول کشید...وقتی شاهنشاه برگشتند، دیدم خوشحال و سرحال هستند. پرسیدم، چه طور شد؟ فرمودند، دو راه جلوی پای آنها گذاشتم. یکی این که یا نظر مرا بپذیرند تا 25 سال به شما نفت بفروشیم، با تخفیف مناسب که راضی باشید و به شما میدهیم و یا این که قرارداد شما را در 1979 تمام میکنم، بعد خودم میدانم چه میکنم. فرمودند، خیلی هم رم نکردند.(ص425)
- شنبه 30/10/51: ...سر شام رفتم، فرمودند. فردا سفیر آمریکا را بخواه و بگو این چه نوع راوابط نزدیک است که بر اثر شکایت یک شرکت نفتی ممکن است به هم بخورد؟ مگر شما نمیگفتید ما نمیتوانیم به شرکتهای نفتی توصیه بکنیم چون استقلال دارند و به حرف ما گوش نمیدهند؟ و اظهار گله و تأسف بکن از این که نیکسون چنین مطلبی را به من نوشته است، منتها از طرف خودت بگو. عرض کردم، چشم... ضمناً عرض کردم، جواب شاهنشاه دندانشکن بود، من خیلی سعی کردم آن را ملایمتر بکنم، ممکن نشد. فرمودند، مردکه به من مینویسد که در حفظ منافع کشور خودت دست نگهدار، تا به من بگویم چه کار بکنی و اگر نکردی، روابط ما به هم میخورد. میخواهم صد سال سیاه این روابط نباشد.(ص430)
- یکشنبه 1/11/51: ...فرمودند، سفیر آمریکا را بخواه، به او بگو جواب نامه نیکسون که توسط سفیر ما فرستاده شده، این است- و قیافه جدی بگیر- و بگو، تعجب میکنم؛ آقای رئیسجمهور را در این کارها چه اشخاصی (brief) کردهاند؟ آیا نفتیها بودهاند؟(ص431)
- دوشنبه 2/11/51: ...مگر وقتی غلام نخستوزیر بود و آن همه اغتشاشات داشتیم و بلوای تهران سه روز طول کشید، ما آنها را و آخوندها را برای همیشه له نکردیم؟ غیر از اعلیحضرت همایونی که مرا تقویت میفرمودید، دیگر چه کسی بود؟ فرمودند، هیچکس... عرض کردم، صبح پانزدهم خرداد خاطر مبارک هست که من در دفترم نشسته بودم و خمینی را گرفته بودیم و بلوا شروع شده بود. به من تلفن فرمودید که چه میکنی؟ عرض کردم، میزنم و جسارت کردم، برای این که اعلیحضرت را قدری بخندانم، عرض کردم اول و آخر آنها را پاره میکنم، چون راه دیگری نیست. اگر در مقابل این بلوا که الان ادامه آن در سراسر کشور گسترده شده، تسلیم شویم، همه چیز از دست میرود و فاتحه کشور را باید خواند. عرض کردم، اگر کار من احیاناً پیش نرفت، مرا به جرم آدمکشی بگیرید و محاکمه کرده و دار بزنید، تا خودتان راحت بشوید و راه نجاتی برای اعلیحضرت باشد و اگر هم پیش رفت، برای همیشه پدرسوختگی و آخوندبازی و تحریک خارجی را تمام کردهایم. فرمودند، خوب یادم هست و تمام هم شد. عرض کردم، من پیش وجدان خودم و در پیشگاه اعلیحضرت سربلندم. فرمودند، من هم خدمات تو را هرگز از یاد نمیبرم. عرض کردم، راستی من هنوز نمیدانم خارجیها کدام یک تحریک میکردند، روسها، انگلیسیها یا آمریکاییها؟ فرمودند، البته انگلیسیها؛ چون آخوندها که ایادی آنها بودند، مخصوصاً آیتالله بهبهانی که بعد از چهل سال منبر رفت و به تو حمله کرد و بعد هم علاء وزیر دربار وقت و عبدالله انتظام و گلشائیان که جلسه در دربار تشکیل داده و عزل تو را میخواستند، همه نوکرهای انگلیس بودند و فراماسون. من عرض کردم، ممکن است فراماسونری کاری کرده باشد، چون من عضو آنها نشدم. ولی من بعید میدانم که در آن جریان انگلیسیها مداخله [کرده باشند]... به نظر چاکر عناصر چپ بودند که میدیدند منافع آنها از بین میرود- یعنی زمینه تبلیغاتی آنها با انقلاب شاه از بین میرود- و همچنین آمریکاییها... پدرسوخته را کول، وزیر مختار وقت آمریکا، نوکر میخواست و من نوکر نمیشدم. به این جهت بیعلاقه به سقوط من نبود و حتی خیلی علاقه هم داشت و حسنعلی منصور را هم که در جیب خودش داشت، که بعد هم آمد. دیگر شاهنشاه هیچ نفرمودند؛ مثل این که من قدری فضولی کردم.(صص438-437)
- سهشنبه 13/11/86: ...بعدازظهر ساعت 4 در سالن محمدرضاشاه شاهنشاه در کنگرة ملی حضور یافتند و فرمایشات واقعاً عالی و شاهانه کردند... شاهنشاه در این نطق تاریخی اولاً احساسات مردم را برانگیختند، ثانیاً به مردم کوچه شخصیت دادند، ثالثاً مطلب نفت را اعلام کردند، رابعاً تودهای را کوبیدند، خامساً آخوندها را کوبیدند. واقعاً جامع همه جهات بود. به نظر من فقط فرمایشات شاه دو نکته کوچک ضعف داشت. یکی این که وقتی در مورد اسلام صحبت فرمودند، باید راجع به مذهب شیعه اثنی عشری هم صحبت میکردند. چون ایشان [نگهبان] مذهب شیعه جعفری هستند- بر حسب قانون اساسی- مثل ملکه انگلیس که حافظ کلیسا و [نگهبان] مذهب آنگلیکان است. نکته دیگر این که در مورد بازرسی شاهنشاهی، به نظر من، گزارش خلاف به حضور مبارک شاهانه عرض شده، یعنی مردم میدانند که اثری بر آن مترتب نیست، به این جهت شکایتها هم کم شده.(ص441)
- جمعه 6/11/51: امروزه رژه عظیم کارگران و کشاورزان و دانشجویان و غیره به مناسبت 6 بهمن بود. اما حزب ایراننوین و گردانندگان انقلاب از من دعوت نکرده بودند. خیلی مضحک است، چون اینها خودشان را پاسدار انقلاب میخوانند و من سرباز انقلاب و مجری انقلاب هستم. ولی تأثیری ندارد. من به ریش آنها میخندم.(ص444)
- شنبه 7/11/51: به محض ورود، سفیر انگلیس باز در خصوص این پسره پدرسوخته انگلیسی در دانشگاه تلفن کرد که دوباره او را از طرف قوای امنیتی گرفتهاند و شروع به الدرم بلدرم کرد. حسابش را رسیدم و هرچه دلم خواست به او گفتم. گفتم مردکه احمق اگر به من مراجعه میکنی و من جواب میدهم فقط برای این است که شاهنشاه میل دارند روابط ما با متحدین غربی حسنه باشد وگرنه تو باید به وزارت خارجه بروی. تازه آنجا حرفت را به رئیس اداره انگلیس بگویی و بس! بعد از این تو را به دربار هم راه نخواهم داد. وقتی دید من عصبانی شدم، به ونگونگ افتاد که گه خوردم.(صص446-445)
- دوشنبه 9/11/51: ...مقاله[ای] از روزنامه لوموند در مورد این که خوزستان، عربستان است و مردم آنجا عرب هستند و لباس و زبان عربی دارند، به عرض رساندم. شاهنشاه خیلی عصبانی شدند. فرمودند، مقاله تندی علیه او جواب داده شود. عرض کردم، مقاله کافی نیست. باید به هر صورت برنامه صحیح کوتاه مدت یا درازمدت داشته باشیم که واقعاً وضع آنجا را از لحاظ زبان و آداب و لباس و ملیت و همه چیز عوض کنیم. عرض کردم، در زمان نادر و شاهعباس به آسانی مردم را کوچ میدادند. ارامنه جلفا در اصفهان هستند و ترکهای قشقائی در فارس. ما چرا نباید چنین کاری بکنیم؟ فرمودند، راست میگویی، برو مطالعه کن... قائم مقام رئیس کنسرسیوم نفت به دیدنم آمد. کاغذی از [جیمیسون] (Jamieson) رئیس شرکت [اکزان] Exxon آمریکا برای شاهنشاه آورد که فوری تقدیم کردم... شاهنشاه با تلفن این مسائل را که ذیلاً مینویسم به من فرمودند، "به آنها بگو مانع ندارد، میتوانیدکاغذ را تسلیم وزیر دارایی بکنید، ولی جواب شما این خواهد بود که اولاً شما دزد هستید، وقتی که لیره تنزل کرد شما میخواستید طلبهای سابق ما را با لیره تنزل کرده و به ما بدهید و میلیونها لیره به ما خسارت وارد بیاورید. فقط فهم و شعور و قدرت ما از این کار جلوگیری کرد پول بندرداری را سالها ندادید تا به زور از شما گرفتیم. گازهای ما را سوزاندید و میسوازانید و از این بابت حقی به ما نداده و نمیدهید. اخیراً با هزار خون جگر، ما لوله به شوروی کشیدیم- برخلاف میل شما- و گازی میفروشیم؛ تازه یک هزارم آن چیزی است که میسوزد. از همة اینها گذشته، طبق منشور ملل، هر ملتی حاکم بر ذخایر خویش است. من هر کار بخواهم میتوانم بکنم. به علاوه مگر در نظر ندارید که حرفهای هفته قبل من در جلسه مشترک مجلسین، دو روز بعد صورت قانونی به خود گرفت و قابل تغییر نیست؟... تازه باید خیلی ممنون باشید که من در سخنرانی خودم این مسائل را بازنکردم " من هم فوری مراتب را به او ابلاغ کردم.(صص448-447)
- سهشنبه 17/11/51: ...سپهبد یزدانپناه رئیس بازرسی شاهنشاهی است. پیرمرد خوبی بود. به اعلیحضرت رضاشاه کبیر و شاهنشاه خیلی صادقانه خدمت کرد. مرد صحیحالنفسی بود ولی مرد شجاعی نبود. در زمان مصدق ضعف نشان داد و هنگام تیراندازی به شاهنشاه در 15 بهمن در دانشگاه تهران، بیست و سه سال قبل، به قراری که شاهنشاه تعریف میفرمودند، ایشان و والاحضرت شاهپور غلامرضا پشت ماشین پنهان شدند. فقط پیرمرد سرتیپ صفاری رشتی که آنوقت رئیس شهربانی بود و حالا سناتور است، با خونسردی ضارب شاه را هدف قرار داد و از پا درآورد. این سوءقصد به شاه که سه گلوله لب شاه و کلاه شاه و پشت شاه را خراشید و آسیبی نرساند، باید از معجزات دنیا ثبت شود. فکر میکنم عامل آن هم آمریکاییها و انگلیسیها بودند که میخواستند شاه را از بین بردارند و مرحوم رزمآرا را که آن وقت رئیس ستاد بود، به عنوان مرد قوی ایران بر سر کار بیاورند. چند دفعه این مطلب را از شاهنشاه پرسیدهام، خیلی جواب صریحی نفرمودهاند- به هر حال بعدها رزمآرا نخستوزیر شد و بر سر مسئله نفت هم کشته شد. گویا میرفخرائی، ضارب شاه، با دختر باغبان سفارت انگلیس رابطه عاشقانه داشت.(ص457)
- شنبه 28/11/51: ...با رئیس دانشگاه پهلوی و [عبدالمجید] مجیدی رئیس جدید سازمان برنامه جلسه داشتم... مجیدی درددل عجیبی داشت که بودجههای عمرانی ارتش سیصد درصد برای سال آینده اضافه شده و مخارج مستمر آنها دویست درصد؛ و سی و هشت میلیارد ریال کسر بودجه سال آینده است. از من میخواست که به عرض شاهنشاه برسانم. گفتم کار بودجه به وزیر دربار چه ربطی دارد؟ کار نخستوزیر است.(ص461)
*جلد سوم؛ یادداشتهای 1352
- شنبه 25/1/52: ...جهانگیر آموزگار سفیر اقتصادی ما در آمریکا به دیدنم آمد. میخواهیم یک شرکت نفتی بزرگ به مبلغ دو میلیارد دلار در آمریکا بخریم، برای این امر آمده است... مقاله خوبی در خصوص قیمت نفت چنان که شرکتهای بزرگ نفتی وانمود میکنند اضافه قیمت نفت به جیب کشورهای تولیدکننده نمیرود، در نیویورک تایمز نوشته بود، بسیار خوب، بود، خواندم... عصری سفیر انگلیس به دیدنم آمد. میخواست خودش و دولتش را تبرئه کند که تانکهای چیفتن اگر به جای 750 اسب فعلاً 680 اسب قوه دارند این عیب را رفع میکنیم و توپهای کشتیهای خریداری انگلیس اگر سیستم آخری نیست علت آن چیست و کارهای تجارتی... درخصوص عراق به تفصیل صحبت کردیم. گفتم افکار قدیمی ایران هنوز معتقد است که شما در عراق انگشت دارید و این حکومت بعثی هم در دست شماست. ولی من این عقیده را ندارم، چون شما دیگر قدرتی نیستید که بتوانید از این کارها بکنید و مسلماً قدرت روسها که به طرف خلیجفارس و کشورهای آفریقایی سرازیر شدهاند از شما بیشتر است. چیزی که هست شما به هر حال سابقه در این مناطق دارید و منافع هم دارید که همان جریان نفت است... معتقدم که از ته ماندة نفوذ خودتان هم نمیخواهید برای خلاصی مردم عراق از دست این حکومت اقدامی بکنید.(صص14-12)
- یکشنبه 26/1/52: ...تلگرافی رسیده بود که تروریستهای رم، ایرانی نبودهاند. چون آیتالله خوانساری به صورت مقدّر برای رهایی آنها وساطت کرده بود، فرموده بودند تلگراف را بفرستم خوانساری ببیند. در جواب عریضه سپاس عرض کرده بود که میدانم اعلیحضرت بیدار و هشیار هستند و ایرانیها هم مرتکب این خطاها نمیشوند. فرمودند، فوری آقا را از این اشتباه بیرون بیاورید. خیر! ایرانیها مرتکب این خطاها میشوند. مگر این تروریستها که در ایران این همه کشتار کردند ایرانی نبودند؟ مگر اینها خود را مارکسیست مسلمان نمیخوانند؟ هیچ وقت از این اشتباهات نکنند که در آتیه من از تقصیر این نوع اشخاص نخواهم گذشت.(ص15)
- دوشنبه 27/1/52: ...فرمودند، سفیر آمریکا را بخواه و بگو ما 35 هواپیمای اف-5 به شما دادیم که به ویتنام فرستادید، در عوض شما 16 فانتوم اف-4 به ما قرض دادید که اجاره کردهایم و 64 فانتوم هم که خودمان داریم. اما درست معادل 16 فانتوم که اجاره کردهایم 16 فانتوم ما به علت نداشتن وسایل یدکی [زمینگیر] Grounded هست. با این کمکی که شوروی به عراق میکند وضع ما چه میشود؟... سفیر آمریکا راجع به حمله کوماندوهای اسرائیلی به بیروت با آن که کار بسیار مهمی انجام دادند اظهار عقیده خوبی میکرد، و آن این که این جور حملات حس حقارت اعراب را برمیانگیزد و به هر نحو که شده درصدد تلافی برمیآیند و کارها مشکلتر میشود. حمله کوماندوها به مرکز یک کشور عرب آن هم بیروت آن هم با اتومبیل سواری مرسدس بنز و کشتن تمام افراد سرشناس سازمان الفتح (به جز یاسر عرفات که در بیروت نبوده) در مرکز شهر و بعد مراجعت کوماندوهای اسرائیلی با دادن فقط دو نفر کشته و دو نفر زخمی از شاهکارهای عملیات نظامی قرن اخیر است و واقعاً دیگر آبرویی برای اعراب بدبخت باقی نگذاشت.(ص17-16)
- چهارشنبه 29/1/52: ...سر شام رفتم، بحث و گفتوگوی اعلیحضرت همایونی و علیاحضرت شهبانو بود بر سر این که علیاحضرت میفرمودند، مناظر طبیعی کشور را به این آسانی خراب نکنید. شاهنشاه میفرمودند کشور باید پیشرفت کند و سریع پیشرفت کند. به علاوه اگر یک گوشه خراب میشود، من هکتارها جنگل به وجود آوردهام. شهبانو میفرمودند، مگر نمیتوانید بفهمید که کویر چه قدر زیباست؟ شاهنشاه فرمودند، تو را نایبالحکومه کویر خواهم کرد. خیلی همه سرحال بودند. شهبانو فرمودند این علم و اقبال و پهلبد که اینجا نشسته هستند. با من همعقیدهاند، جرأت حرف زدن ندارند. من به شوخی عرض کردم مگر نشنیدهاید که:
اگر شه روز را گوید شب است این بباید گفت اینک ماه و پروین
شهبانو خیلی خندیدند. نمیدانم شاهنشاه خوششان آمد یا خیر؟(ص18)
- پنجشنبه 30/1/52: ...والاحضرت اشرف به من تلفن فرمودند که آخر این نشان لژیون دونور درجه یک من که قرار بود پمپیدو بدهد چه شد؟ عرض کردم، قربان خجالت دارد آدم از پمپیدو چیزی بخواهد. نشان فرانسه بر شما چه اضافه میکند؟... سفیر آمریکا خواسته بود با معاونین وزارت خارجه آمریکا که برای اجتماع سفراء آنها به تهران میآیند و شرفیاب میشوند، با هلیکوپتر داخل کاخ نیاوران بنشیند. [همایون] بهادری معاون من گزارش داد. گفتم، بگویید گه زیادی نخورید، چنین اجازه[ای] نمیدهیم.(صص20-19)
- یکشنبه 2/2/52: ...فرمودند در فرمان ارتش از فرمانده نیروی هوایی (خاتم) تقدیر شود. خاتم شوهر والاحضرت شاهدخت فاطمه است. مرد بسیار لایقی است، اگر استفاده هم میکند، نوشجانش باد، بالاخره کار و کار مؤثر میکند.(ص23)
- دوشنبه 3/2/52: ...عرض کردم وزیر دارایی شوروی که آمد، آیا راجع به تجدید نظر در قیمت گاز ما موافقت کرد یا نه؟ (حالا ما متر مکعبی 24 سنت میفروشیم حال آن که قیمت دنیا حالا 40 سنت است). فرمودند، فشار که آوردیم ولی جواب قطعی نداد تا بعد خبر بدهد (تفاوت سالیانه دویست میلیون دلار است).(ص24)
- سهشنبه 4/2/52: صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری را عرض کردم، ضمناً عرض کردم آیا ابان، وزیر خارجه اسرائیل، که به طور محرمانه به ایران میآید و جمعه شرفیاب میشود، میخواهد با من هم ملاقات کند. فرمودند لازم نیست.(ص24)
- چهارشنبه 5/2/52: ...عرض کردم سناتور جواد بوشهری فوت کرد. بیچاره مرد طماع و حریص عجیبی بود. ده سال به عنوان رییس شورای جشنها حقوق گرفت و کاری نکرد... دو روز قبل از فوت به دیدنم آمده بود و با حال لرزان و لوله مصنوعی در مثانه از من کاراکتیو میخواست. یاللعجب...!(ص25)
- یکشنبه 9/2/52: ...سر ناهار شاهنشاه به نخستوزیر فرمودند: "این کنفرانس اندیشمندان مشغولیات خوبی برای جوانهاست. " مثل این که کار اینها باید در همین حدود باشد!... بعدازظهر به عروسی تیمسار ارتشبد غلامعلی اویسی فرمانده نیروی زمینی که مرد بسیار خوبی است رفتم. زنش بیچاره دو سال پیش فوت شد و حالا یک دختر جوان 18 ساله میگیرد. ولی بسیار مرد شریف و باقدرتی است و صحیحالعمل هم میباشد. در انقلاب 15 خرداد 1342 که من نخستوزیر بودم، او فرمانده پادگان مرکز بود و شجاعانه عمل کرد. همچنین ارتشبد نصیری که آن وقت رییس شهربانی بود و حالا رییس سازمان امنیت است... ساعت 6 بعدازظهر ولیعهد بحرین دیدنم آمد... شام هم مهمان او بودم، مهمانی مفصل بود. نخستوزیر ما به صورت خیلی نامطلوبی مست شده بود و حرکات ناشایست میکرد. منجمله این که لااقل پنج شش دفعه به سلامتی سفیر آمریکا و خانمش شراب نوشید.(ص29)
- دوشنبه 10/2/52: ...فرمودند، مهمانی دیشب چه خبر بود؟ عرض کردم، نخستوزیر مست شده بود، حرکات ناشایست میکرد... حتی میگفت خوب است اعلیحضرت همایونی، ولیعهد بحرین و پادشاه مسقط و شیخ نشینها را تربیت بفرمایند. فرمودند، تملق نیست! من قدری خیط شدم.(ص30)
- سهشنبه 11/2/52: ...صبح زود نهاوندی پیش من آمده بود (رییس دانشگاه تهران) و میگفت در دانشگاه پلیتکنیک بیجهت بچههایی را که اجتماع کرده بودند کتک زدند. یعنی گارد انتظامی دانشکده بدون توجه به نظر رییس و غیره آنها را کتک زد و میگفت قطعاً یک دستوری از طرف دولت است.(ص30)
- چهارشنبه 12/2/52: ... شرفیاب شدم. مدتی درباره مسئله [واترگیت] و [خانه تکانی ] Shake-up نیکسون بحث و مذاکره شد. شاهنشاه فرمودند. تمام 250 میلیون دلاری که برای انتخابات آمریکا خرج میشود، اساس آن بر تقلب است... فرمودند به نهاوندی بگو موضوع سختگیری به دانشگاهها را خودم دستور داده بودم که گارد دانشگاهی این عمل را بکند.(ص31)
- پنجشنبه 13/2/52: ...چند تلگراف و نامه را امضاء فرمودند از جمله تلگراف 25 سال تأسیس اسرائیل. البته چون روابط رسمی نداریم توسط کنسول ما در اسرائیل فرستاده میشود.(ص32)
- یکشنبه 16/2/52: صبح برای مانور دریایی حرکت کردیم که با کشتیهای جنگی باید انجام میشد و با کشتی به ابوموسی و تنبها رفتیم. مانور که عبارت از تیراندازی با موشک و توپ به هدفهای دریایی بود و همچنین سرعت عمل کشتیها، شاهنشاه را خوشحال نکرد که بسیار هم عصبانی کرد. چند گلوله به هدفها انداخته شد، یکی نخورد. شاهنشاه خیلی عصبانی شدند و به فرمانده نیروی دریایی فحش دادند.(ص33)
- سهشنبه 18/2/52: ...شاهنشاه بعدازظهر از مرکز توپخانه و موشک اصفهان بازدید به عمل آوردند. من هم در رکاب رفتم. مسئله قابل توجه این بود که چون هم توپ و هم موشک آمریکایی و روسی داریم، در یک کلاس معلم آمریکایی تعلیم میداد و در یک کلاس معلم روسی! پهلوی یک دیگر! این واقعاً از نوادر اتفاقاتی است که ممکن است در دنیای امروز بیفتد.(ص35)
- چهارشنبه 19/2/52: صبح شاهنشاه شهر آریامهر (محل سکونت کارکنان ذوب آهن) را که به تازگی بسیار زیبا ساخته شده ملاحظه فرمودند. در مدرسه بسیار زیبایی که ساخته شده، بچه روسها هم در یک قسمت علی حده درس میخوانند. آنجا را هم بازدید فرمودند. تمام شعار میهنی و ارتشی و حتی رژه ارتش سرخ بود. فرمودند به وزیر آموزش بگو از اینها یاد بگیرند.(ص35)
- چهارشنبه 26/2/52: ...میخواستم سر شام عرض کنم، ممکن نشد چون دکتر اقبال رییس شرکت ملی نفت ایران حضور داشت و نمیشد در حضور ایشان صحبت کرد! واقعاً کارهای کشور ما نوع خاصی است و شاهنشاه در اداره کشور نوع مخصوص خودشان را دارند که ملائک آسمان هم نمیتوانند سر درآورند. مثلاً رییس شرکت نفت چرا نباید در مذاکرات نفت وارد بشود؟ خدا میداند و شاه و بس!(ص41)
- جمعه 28/2/52: ...من مکرر به نخستوزیر گفتهام آخر شما که ماشین کوچک پیکان سوار میشوید، اگر از لحاظ تشویق اتومبیل ساخت وطن است فبها، وگرنه وقتی در اتومبیل پیکان هستید و چهار پنج اتومبیل بیوک و کرایسلر و مرسدس پشت و جلوی سر شما اسکورت هستند، مردم از خود نمیپرسند آیا نخستوزیر نمیتوانست یکی از همینها را سوار شود؟ به علاوه اتومبیل نخستوزیری که متعلق به خود ایشان نیست که خودت را این قدر به زحمت بیجهت میاندازی... میخواهی که را گول بزنی؟(صص52-51)
- شنبه 29/2/52: ...عرض کردم مصاحبه شاهنشاه را در جراید فارسی زبان بگذارند یا نه؟ فرمودند خیر! تکرار مکررات است، چه لزومی دارد؟ عرض کردم خیلی خوب شد [که] وزیر خارجه آن قسمت قبل از مصاحبه و اظهار اطلاع مخبر نیوزویک را که گفته بود ما با اسرائیل و آمریکا تبادل اطلاعات و تبادل افسر و سرباز داریم تکذیب کرد. چیزی نفرمودند.(ص52)
- دوشنبه 31/2/52: ...واقعاً علاقه عجیبی به پیشرفت کشور دارند، افسوس که آنقدر ما دروغ میگوییم و تقلب میکنیم که از این حس نیت شاه به آن اندازه که باید منافعی عاید کشور نمیشود... عصری هم سفیر لبنان پیش من آمد میگفت هنوز وضع در لبنان آرام نیست و ما از شاهنشاه استدعای کمک نظامی داریم. مقداری هم در خصوص سنیها (خودش شیعه است) حرف زد که میخواهند قدرت بیشتری به دست بیاورند. در مورد نزدیکی ما با بغداد حرف زد، من اظهار بیاطلاعی کردم. بعد گفت اگر ساواک شما به ما آدم بدهد. ما ایرانیانی را که در کمپهای فلسطینیها دارند ترتیب میشوند، معرفی میکنیم.(صص55-53)
- پنجشنبه 3/3/52: ...در سرخس خانمی را که نسبتاً خوشگل هم بود و از مشهد آمده بود... به شاهنشاه معرفی کردند که ایشان نماینده سرخس در انجمن [استان] هستند. این هم شرکت مردم حتی در کارهای محلی خودشان است! اتفاقاً شاهنشاه توجه فرمودند و فرمودند که این مطلب را نمیفهمم که چهطور ممکن است مردم سرخس این جنده خانم را انتخاب کرده، به مشهد فرستادهاند؟ عرض شد، خیر! حزب او را نامزد کرده و انتخاب شده است! (حزب حاکم ایران نوین).(ص59)
- یکشنبه 6/3/52: ...اسامی دو نفر افسری را که باید به لبنان بفرستیم که ایرانیهایی را که در کمپ فلسطینیها تعلیم میگیرند، محرمانه بشناسند، عرض کردم. تصویب فرمودند.(ص61)
- دوشنبه 7/3/52: ...فرمودند، حالا که کامل شمعون پیش من بود حکایت میکرد که هنوز در لبنان کشمکشها تمام نشده (کامل شمعون عیسوی و رییس جمهور اسبق لبنان است). از رییسجمهور برای من پیامی آورده بود که اسلحه میخواهند، باید هم به آنها بدهیم. تو فوری سفیر آمریکا را احضار کن و بگو اولاً آیا میتوانیم 3 عدد (یک اسکادران) اف-5 به آنها بدهیم، یعنی بفروشیم؟ (چون برحسب قرار ما و آمریکاییها، حق نداریم اسلحه [ای] که از آنها میگیریم به دیگری بفروشیم). ثانیاً [آیا] میتوانیم معادل یک گردان توپخانه 155 دورزن (لوله بلند) از آمریکاییها بگیریم و به آنها بدهیم چون ما 155 لوله کوتاه داریم.(ص64)
- پنجشنبه 17/3/52: صبح زود سفیر انگلیس دیدنم آمد که مطلبی را که سرالک وزیر خارجه میخواهد با شاهنشاه صحبت کند به من بگوید... در آخر ملاقات گفت میخواهم یک حرفی به تو بزنم و آن این است که با آن که کشور من و دولت من و نخستوزیر من همه میل دارند این معامله تانکهای چیفتن تمام شده و [آنها را] زودتر تحویل بدهند، چون برای مردم ما کار پیدا میشود و برای خزانه ما پول، ولی من ترس دارم که هشتصد تانک به این بزرگی بار سنگینی بر دوش شما بگذارد، چه از لحاظ [تعمیرات] Maintenance و چه از لحاظ تهیه افراد فنی، و تازه اینها در کشوری که نقاط سوقالجیشی آن یا کوه و یا زمینهای رودخانهای و باتلاقی است.(صص70-69)
- شنبه 19/3/52: ...ظهر سِر داگلاس هیوم (سِر الک)، وزیر خارجه انگلیس، با زنش مهمان شاهنشاه بود... من در باغ سر راه بودم. وقتی به من رسیدند، در حضور هیوم با نگلیسی به من فرمودند به وزیر اقتصاد که در ایتالیا است فوری خبر بده، خیلی خیلی زود، که چرا مسافرت خودت را به انگلیس موقوف کردهای؟ شنیدهام گفتهای چون نخستوزیر ناهار به افتخار شما نمیدهد نخواهی رفت... و به هر صورت باید برود (قرار بود هوشنگ انصاری وزیر اقتصاد به آلمان و انگلیس و ایتالیا برود)... به هر صورت وقتی سر ناهار رفتیم، خوشبختانه من توانستم وزیر اقتصاد را در ایتالیا پیدا کنم. با او صحبت کردم و او گفت که قطعاً خواهد رفت و ابداً موضوع ناهار مطرح نیست. فقط چون شنیده بودم انگلیسها نمیخواهند وقت کافی برای مذاکرات بدهند، فکر کرده بودم نروم.(ص72)
- یکشنبه 20/3/52: ...به محض ورورد شاهنشاه تلفن فرمودند که ببین چه عکسی پدر سوختهها در روزنامه از من و هیوم چاپ کردهاند. مثل این که من دارم به هیوم تعظیم میکنم. باید پدر اینها را در بیاوری. من فوری مشغول تحقیق شدم. معلوم شد یک وقتی شاهنشاه امر فرموده بودند هنگام تقدیم استوارنامه سفرا، عکسهایی که سفرا را زیاد در حال تعظیم نشان میدهد چاپ نکنند. به این دلیل...روزنامه [از دو عکس موجود] آن یکی را چاپ کرده است. باری به هر صورت همه مسئولین را از سردبیر روزنامه اطلاعات تا مسئول کانون خبرنگاران عکاس همه را گرفتم، تا ببینم نتیجه بعد چه میشود.(ص73)
- سهشنبه 22/3/52: ...ضمناً عرض کردم یک دختری به نام گ... شایعات عجیبی در شهر میدهد که شاهنشاه عاشق دلباخته او هستید. شاهنشاه که به کسی عاشق نمیشوید! فرمودند این پدرسوخته را یک وقتی دیدهام و من هم این مسائل و حرفها را شنیدهام. حتی به گوش نزدیکان علیاحضرت شهبانو هم رسیده [است]. به هر صورت او را احضار کن و بگو اگر از این پدر سوختگیها بکنی حبس خواهی شد... شب منزل شاهرخ فیروز، پسر نصرتالدوله، مهمان بودم. سفیر آمریکا هم آنجا بود... مدتی سفیر آمریکا صحبت از وضع ایران و تسلط شاهنشاه به اوضاع ایران و جهان میکرد و میگفت یک همچو آدم مسلطی با آن سادگی با وزرای خارجه و سفرای مربوط ناهار میخورد و در عین حال چه خیالات و نقشههایی در سر میپروراند... من گفتم که شما خیال نکنید من در تاریکی میرقصم، من میدانم که خدمتگذار یک دیکتاتور قوی هستم. ولی میدانم که نفع این دیکتاتور هزاران برابر ضرری است که به کشور ممکن است بزند. به علاوه میدانم که... یک بشر خیرخواه است...
- چهارشنبه 23/3/52: ...سر شام رفتم. شاهنشاه [ناراحت بودند و] فرمودند روزنامه واشنگتن پست نوشته است این خرابکاران ایران چیزی نمیخواهند که خلاف عقل و منطق باشد. فقط با حکومت فردی شاه مخالف هستند. عرض کردم وقتی نسبت به خودشان آن همه پدرسوختگی میکنند و قضیه واترگیت را راه میاندازند، اعلیحضرت همایونی میخواهید با ما چه جور رفتار کنند؟ چه اهمیتی دارد؟ ما باید کار خودمان را بکنیم. فرمودند درست میگویی.(صص79-74)
- سهشنبه 29/3/52: ...علیاحضرت شهبانو فرمودند، برای مسافرت والاحضرت همایونی و فرحناز و علیرضا برنامه تهیه کن که دیسنیلند (Disneyland ) و سایر جاهای دیدنی آمریکا را ببینند.(ص81)
- جمعه 1/4/52: دبیرکل حزب مردم از طرف نخستوزیر تعیین شد! این است معنی حزب اقلیت که دبیرکل آن با نظر و مشورت دولت شاغل و لیدر اکثریت تعیین شود! البته ظاهر قضیه این نیست، ولی در باطن این است و این مسئله برای من معمای بزرگی است.(صص85-84)
- یکشنبه 3/4/52: ...به من فرمودند، میبینی اقبال برای این که خودش هم عکسی بیندازد و نخودی به آش بیندازد، میخواهد کار قرارداد را دو هفته تأخیر بیندازد که یک عده بیایند این قرارداد را امضاء کنند و حال آنکه اصلاً این کار لازم نیست.(ص87)
- دوشنبه 4/4/52: ...این روزها شایعه کردهاند که اعلیحضرت همایونی زن گرفتهاید! بعد هم برنامههای تبلیغاتی در پشت پرده طوری است که شاهان مقتدر را مسخره میکنند. اینها هم به نظر من کار نخستوزیر است که میخواهد از علیاحضرت شهبانو ملائکه بسازد (که اتفاقاً هم هستند) و از اعلیحضرت همایونی یک تصویر نامطلوب، که اتفاقاً نیستند. خیلی شاهنشاه به فکر فرو رفتند. فرمودند این نکات را به [رضا] قطبی (پسردایی شهبانو) که رییس تلویزیون است بگو!... ...مخبر دیلی تلگراف و مخبر گاردین را که میخواهند مقالات مفصلی راجع به ایران بنویسند، برای سه ساعت ملاقات و مصاحبه کردم. واقعاً خسته شدم (چون آمده بودند شاهنشاه را ببینند، بعد فرمودند من نمیبینم، تو ببین). مخبر دیلیتلگراف سؤال کرد چرا به مردم آزادی بیان و قلم نمیدهید؟ من جواب دادم وقتی مردم آن چه خواستهاند به دست بیاورند به دست آوردهاند (در نتیجه انقلاب شاه و ملت)، دیگر میخواهند چه بگویند؟(صص87-86)
- دوشنبه 11/4/52: ...گزارش اشلند را به عرض رساندم. معلوم شد اقبال خرابکاری زیاد کرده [است]... ... به من فرمودند، اولاً به وزیر مختار انگلیس بگو مسائلی که میخواهم با کارینگتون (وزیر دفاع انگلیس)صحبت کنم همان دنباله مسائل قبل است. راجع به ارتباط ارتش ما با ارتش انگلیس، مخصوصاً از لحاظ اسلحه و اختراعات تازه منجمله به کار بردن اشعه [لیزر] در تیراندازی تانکها و ساختمان اسلحهسازی اصفهان و خرید [رزمناو] Through deck . بعد هم به وزیر مختار انگلیس و سفیر آمریکا، هر دو، بگو که بیچاره ملکحسین جز Moral [روحیه] خود و ارتش خود چیز دیگر [ی] ندارد. چرا عربستان سعودی و آمریکا به او کمک نمیکنند.(صص92-91)
- چهارشنبه 13/4/52: ...ناهار شهردار اسرائیلی بیتالمقدس که از دوستان قدیمی من است، مهمان من بود.(ص92)
- یکشنبه 17/4/52: ...بدبخت بانک عمران که عرض کرده بود باید قیمت محصولات کشاورزی ایران مخصوصاً گندم بالا برود. چه معنی دارد گندم گران به دو برابر قیمت از خارج وارد کنیم و قیمت گندم داخلی نصف این باشد... شاهنشاه فرمودند، باعث گرانی قیمتها میشود. عرض کردم پس چه طور میخواهید سطح زندگی روستاییان را بالا ببرید؟ فرمودند، بروید مطالعه کنید.(ص93)
- سهشنبه 19/4/52: ...قبل از آمدن شاهنشاه دو هواپیما از اردن رسید یک برای این که ملکحسین را مستقیماً به لندن و دیگری ملکه او را مستقیماً به عمان ببرد. نخستوزیر (رفاعی)، رییس ستاد و سازمان امنیت هم آمدند که با ملک به لندن بروند... شاهنشاه و شهبانو به اتفاق مهمانها وارد شدند. من بسیار خوشم آمد که ملک صورت تمام عمله و اکراه خود را از نخستوزیر تا پایین بوسید با آن که آنها دست او را نبوسیدند!... نشانی قرار بود به عزری سفیر غیررسمی اسرائیل بدهیم [نشان درجه] 2 تاج تصویب فرمودند که به تاریخ... قبل از جنگ ژوئن 1967 داده شود. چه قدر شاهنشاه پیشبین و عاقل است. خدا حفظ کند.(ص94)
- شنبه 23/4/52: ...وقتی منزل آمدم، غفلتاً فریده خانم به منزل من آمدند و مدتی در مورد اشاعه خبر ازدواج شاهنشاه مذاکره کردند. من گفتم دروغ محض است، ولی شایعه را دشمنان ما میاندازند. با وصف این سرکار نباید این حرفها را بزنید... حال آمدیم چنین اتفاقی هم افتاده باشد، سروصدا راه انداختن شما که علاج آن را نمیکند.(ص95)
- سهشنبه 26/4/52: ...روز بسیار بدی بود چون صبح در افغانستان کودتا شده است. سردار داود خان نخستوزیر اسبق افغانستان، پسر عمو... و شوهر خواهر شاه بر علیه شاه [کودتا کرده است]. تف بر این دنیا. بیچاره سردار عبدالولی خان شوهر دختر شاه، فرمانده پادگان کابل، هم گویا کشته شده باشد. خیلی با من دوست بود. شاهنشاه خیلی ناراحت بودند، به خصوص که این شخص طرفدار بسط نفوذ شوروی است گو این که نمیتواند کمونیست باشد، چون خیلی مالک بزرگ و متمولی است... بعد ملامصطفی بارزانی رهبر کردها که آمده است. دو ساعتی شرفیاب بود عریضه[ی] به شاهنشاه تقدیم کرده است.(صص100-96)
- پنجشنبه 28/4/52: ...عرض کردم وزیر مختار انگلیس عرض میکند آن [اعلامیه] Declaration که مورد علاقه شاهنشاه بود که کشورهای اطراف خلیجفارس صادر کنند و از حضور کشورهای بزرگ در آنجا اظهار بیزاری نمایند با مخالفت فیصل رو به شده [است].(ص97)
- شنبه 30/4/52: ...امروز مصادف با 30 تیر کذایی است که دکتر مصدق که وسیله قوامالسلطنه برای سه چهار روز برکنار شده بود با کمال قدرت قوام را ساقط کرد و مجدداً بر سرکار آمد. البته از پفیوزی ما! من در این زمینه بعدها اگر عمری بود چیزی خواهم نوشت که این اطرافیان آن وقت شاهنشاه مثل مرحوم [حسین] علاء وزیر دربار و مرحوم سپهبد [مرتضی] یزدان پناه و مرحوم حشمتالدوله دیبا چه پفیوزی به خرج دادند و دوباره کارها را دو دستی تقدیم مصدق کردیم و مقدمات اخراج شاهنشاه توسط مصدق از کشور پیش آمد. مردم خیال میکنند تمام بازی خارجی است، یا خارجی بود. ولی من تصور میکنم اگر انسان اندکی شهامت و دل داشته باشد، خارجی گه میخورد که بتواند فضولی بکند. تمام بدبختیها که داشتهایم بر اثر پفیوزی و بزدلی خودمان بوده است. خارجی میخواست مرا هم روز پانزدهم خرداد 1342 از نخستوزیری بیندازد به شاهنشاه عرض کردم توپ و تفنگ و قدرت در دست من است. از چهار تا اراذل و اوباش که پول سپهبد بختیار را گرفته است و او که پول آمریکاییها را داده است، بترسم؟ اول و آخر آنها را پاره میکنم! و کردم. نه تنها اول و آخر آنها را پاره کردم، آخوندها را و نفوذ آنها را برای همیشه از میان برداشتم. بعد خارجی از طریق دیگر آمد... حسنعلی منصور را به عنوان لیدر روشنفکران تراشیدند و به شاهنشاه قبولاندند که این شخص و این روشنفکران، ایران را گلستان خواهند کرد. شاهنشاه قبول فرمودند و به امر شاهنشاه ایران را که از جان و دل دوست دارم، اطاعت کردم وگرنه دوباره پدر خارجی و خارجیپرست را درآورده بودم... منصور که کاندید وکالت تهران بود و میخواست وکیل درجه یک تهران باشد، وکیل دوازدهم میشد. بعدازظهر قرائت آراء [راکول] Rockwell پدرسوخته، وزیر مختار آمریکا، سراسیمه پیش من دوید که دستم به دامنت، بگو منصور را بالا بیاورند. یاللعجب!(صص103-102)
- چهارشنبه 27/4/52: ...مذاکرات با فریده خانم را به تفصیل عرض کردم. عرض کردم، من جواب محکم دادم، ولی به هر حال این شایعه بسیار بد است. فرمودند، برو فکری بکن. عرض کردم این دخترهای بیسروپا را که هر کسی معرفی میکند، بالاخره این زحمتها را راه میاندازند. شاهنشاه خندیدند.(ص103)
- چهارشنبه 3/5/52: ...شاهنشاه وارد واشنگتن شدند. نیکسون تجلیل زیادی کرد. شاهنشاه هم جواب بسیار خوبی دادند.(ص105)
- پنجشنبه 4/5/52: ...امروز عباس مسعودی مدیر اطلاعات دیدنم آمد. گفت از عراق خبر دارد که عراقیها حاضر شدهاند مذاکره با ما را مجدداً شروع کنند و راجع به خط میانه شطالعرب وارد مذاکره گردند. معلوم میشود وضع داخلی آنها متزلزل شده [است]... [عباس] آرام سفیر شاهنشاه در چین که تهران است، دیدنم آمد. گفت دیشب مهمان سفیر چین در ایران بود. او هم گفته بوده است که ما از یک سال پیش میدانستیم که روسها با داودخان مشغول مقدمهچینی کودتایی هستند.(ص106)
- جمعه 5/5/52: ...امروز در راه فرودگاه با اخبار لوس و تلگرافات پشتیبانی مردم را از امر نفت گوش میکردم. وای که چه کار بزرگی را با این حرکات احمقانه چه قدر خراب میکنند. اوقاتم تلخ شد، رادیو را بستم. راننده من پسر باهوشی است. فهمید من عصبانی شدم. گفت "فلانی، البته کار مهمی انجام شده [است]. ولی ملت درست سر در نمیآورد. به اضافه که قند و شکر و روغن نباتی و گوشت که مابهالاحتیاج مردم است، پیدا نمیشود. سیمان هم که برای ساختمان یافت نمیشود... خیلی حرف عجیب عبرتانگیزی گفت. پشت من لرزید. خدا لعنت کند این هویدا را. مثل این که واقعاً مأموریت خرابکاری دارد و کک هم او را نمیگزد.(صص107-106)
- دوشنبه 8/5/52: ...قبل از حرکت، شاهنشاه مصاحبه مختصری با تلویزیون فرانسه کردند. وقتی آنها علت خرید این همه اسلحه و توجیه آن را از شاهنشاه سؤال کردند، شاهنشاه جواب دادند، من احتیاج ندارم این کار را برای دنیا توضیح بدهم! ما ملت زنده و بزرگی هستیم و هرچه لازم دانستیم برای عظمت خود انجام میدهیم... امروز در تهران از شاهنشاه استقبال بزرگی به عمل آمد. میگویند یک میلیون و نیم نفر شرکت کردهاند. احتیاج به این کارها نیست. اگر برای چشم داخلیها است که اغلب میدانند به چه صورت این مردم را جمعآوری کردهاند و اگر برای خارجی است که خارج اعتنایی به آن ندارد. چنان که یقین دارم در هیچجا منعکس نخواهد شد. جز در این گرمای تابستان باز هم مردم را ناراضی کردن نتیجه[ای] عاید نمیشود. قرار است تمام وکلا و سناتورها هم به فرودگاه بروند. اگر برای سفر آمریکا است که شاهنشاه خیلی به آمریکا تشریف بردهاند، و اگر برای فتح نفت است که آن چه لازمه تملق بود در مجلسین گفتهاند. وزیر دارایی میگفت در مجلس یک نفر هم در مورد مواد قرارداد حرف نزد. تمام تملق بود و بس! عجب ملت بیچارهای[ای] هستیم.(ص109)
- جمعه 26/5/52: ...از اخبار داخلی باید همان ترقی اجناس را به خصوص ترقی قیمت شکر که در دست دولت است نام ببرم... و دولت ما نرخ اجناس را به شورای اصناف سپرده و خود را برکنار داشته است. و این شورا چه میکند؟ همان کاری که گربه با دنبه بکند، اگر به او سپرده شود! قندی که باید کیلویی 22 ریال فروخته شود، به پنجاه ریال در بازار سیاه گیر میآید و [قیمت] سایر اجناس نیز به همین نسبت بالا رفته است. دولت بالاخره معامله 600 هزار تن گندم را با آمریکا کردند. قبل از محصول میگفتند بیش از 200 هزار تن کسر نداریم. حالا میبینند 600 هزار تن هم کم است. باید یک میلیون تن خرید. قیمت گندم از آن تاریخ تا حالا 100% بالا رفته و ملت ایران 70 میلیون دلار غرامت این ندانمکاری را میدهد... در این گیرودار جشن 28 مرداد برپا میکنیم و همین مردم را به سان و رژه میبریم. یا او شاهنشاه استقبال یک میلیون نفری میکنیم. برای چه؟ من وضع را قابل انفجار میبینم و بسیار نگرانم.(صص111-110)
- یکشنبه 28/5/52: ...از اخبار مهم جهان قسم خوردن رییسجمهور جدید یونان است. همه زندانیان سیاسی را عفو کرد. حتی آنها که در کودتای اخیر بحریه دست داشتهاند، و قول داد که جریان آزاد خواهند بود و انتخابات آزاد هم تحت یک حکومت غیرنظامی ظرف یک سال انجام میپذیرد. باری پادشاه یونان هم مهمان ماست و هواپیمای شخصی شاهنشاه هم ایشان را آورده و میبرد. من سابقاً عرض کردم خوب نیست ایشان بیایند. فرمودند چه عیب دارد... این مرد حالا مخالف رژیم جدید است، خود احمقش نباید بیاید و ما را گرفتار محظور سازد. ولی این مرد آن قدر گداست که چهار روز مهمانی را مغتنم میشمارد.(صص114-113)
- سهشنبه 30/5/52: صبح با وزیر اقتصاد ملاقات داشتم. مدتی در مورد گرانی و بیسروسامانی کارهای دولت صحبت کرد... در خصوص گرانی اجناس در دنیا به این نتیجه رسیدیم که متزلزل بودن وضع پول بینالمللی که همة ارزها مواج شده و بدی وضع زراعتی چین و شوروی و فشار آمریکا بر ژاپن و آلمان برای بالا بردن قیمت ین و مارک و عکسالعمل متقابل ژاپن برای تهیه [ذخیره] Stock pile باعث این گرانی و بدبختی بینالمللی شده و درست هم هست. لکن در ایران این مسائل نیست. به نان و گوشت که [کمک هزینه] Subside میدهیم، چرا قیمت را بالا میبرند؟ جز آن که رییس اصناف دزدی میکند و خدا میداند با چه اشخاصی دستاندرکار است... بعد در خصوص بلوچستان و افغانستان به تفصیل صحبت کردیم و تصمیمات مهم اتخاذ شد. به این معنی که عرض کردم... ما دو کار در پیش داریم، یکی این که این چند نفر طاغی [یاغی] را در بلوچستان از بین ببریم، که به اقبال شاهنشاه کار مشکلی نیست. من ترتیب آن را دادم. دیگر این که افغانها را به زانو دربیاوریم. فرمودند، آخر دست روس پشت سر آنهاست. عرض کردم باشد، روس که نمیتواند به آنجا سر باز بفرستد. بر فرض هم کار مشکلی بود، چاره نیست، باید اقدام کرد. ما که نمیتوانیم بنشینیم که بیایند سرما را ببرند. اگر اندک موفقیتی پیدا کنیم، چنان که در کردستان به دست آمد (ملا مصطفی بارزانی)، خواهناخواه انگلیس و آمریکا دنبال ما میآیند، چنان که در کردستان آمدهاند... عرض کردم در وهله اول اجازه فرمایید من غرب افغانستان را بشورانم. این کار امکان دارد. در ثانی باید پادشاه را در دست گرفت. فرمودند خیلی پفیوز است. هیچ علاقه به اقدامی ندارد... راجع به یک معامله عرض کردم که فلانکس یک میلیون دلار حق معامله میخواهد از طرف ما بگیرد. با کمال تعجب دیدم اجازه دادند که باز هم معامله بکنیم. بعد پیش خودم این مطلب را تجزبه و تحلیل کردم که چه طور شاهنشاه که در این مسائل این همه سختگیر هستند، به این آسانی تسلیم این نظر شدند.(صص118-116)
- جمعه 2/6/52: ...معلوم نیست در مسافرت برژنف به واشنگتن چه جور تقسیماتی در این منطقه کرده باشند، ولی به هر حال قطعاً عربستان سعودی سهم آمریکاست، چنان که فکر میکند ما هم باشیم! زبانم لال! ولی اوضاع و احوال این طور نشان داده است. به هر حال آنها ابر قدرت هستند و:
در کف شیر نر خون خوارهای غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟(ص119)
- شنبه 3/6/52: امروز مصادف با حمله متفقین به ایران در زمان جنگ دوم است. یعنی شوروی و انگلیس از تمام مرزها به ما حمله کردند و غافلگیرانه به ما شبیخون زدند. انصافاً ارتش ما با روحیه بسیار ضعیف و بد پا به فرار گذاشت که مایه ننگ است...به هر صورت از بیایمانیها متأسفانه پند نمیگیریم و در راه تولید ایمان هم نیستیم.(ص120)
- دوشنبه 5/6/52: ...اخیراً نسبت به دولت خیلی سوءظن پیدا کردهام و ترسم از این است که علیاحضرت شهبانو را نیز در دست گرفته باشند. زبانم لال باشد! ولی زن ضعیفالنفس است و جاه طلب... برای انتخابات دکتر بینا به سناتوری انتخابی آذربایجان عرض کردم. فرمودند جزء حزب مردم که اصلاً اکثریت ندارد. عرض کردم با کمال تأسف ایران نوین هم اکثریت ندارد (حزب اکثریت). شاهنشاه خندیدند ولی فرمودند، حالا فکر کردهایم این چیز ها را آزاد بگذاریم.(ص123)
- پنجشنبه 8/6/52: عرض کردم آیتالله خوانساری به دزاشیب آمده همسایه ماست. بدون خبر خانهاش رفتم و متقاعد شد که بر علیه این مارکسیستهای اسلامی فتوی بدهد... عرض کردم پاکستان برای عملیات نظامی در بلوچستان پاکستان هلیکوپتر خواسته [است]. فرمودند. گفتم امروز شش فروند بروند...صحبت کم گندمی پیش آمد. خیلی خیلی با ملایمت به رییس دولت، هویدا، فرمودند راستی در این کار هم قدری تأخیر شد. یاللعجب از این رودرواسی با این هویدا. گندم تنی 84 دلار را حالا به 220 دلار خریدهایم. در هفتصد هزار تن، اقلاً یک صد و سی میلیون دلار خسارت دیدهایم. بازخواست همین است؟... بودجه دولت من، عمرانی و غیر عمرانی، سالیانه دو میلیارد دلار بود و بودجه حالا 18 میلیارد است که باز هم بالاتر خواهد رفت و چه تلفاتی به این پول خداداده میزنند.(صص126-125)
- شنبه 10/6/52: ...راستی فلانی علیاحضرت شهبانو کاملاً متقاعد شده و باور کردهاند که این دختره[ای] که مردم با حرف به ریش ما چسباندند، دوست ارتشبد خاتم، فرمانده نیروی هوایی، است. تا جایی که به من میگویند ما چرا برای خاتم باید این همه [فداکاری] Sacrifiee بکنیم؟ عرض کردم چه بهتر! یکی از مشکلات اساسی ما حل شد، که علیاحضرت کلافه نشوند. حقیقت این است که شاهنشاه چند دفعه این دختر را دیده بودند، ولی بعد که مرخص شد، خاتم عاشق دلباخته او شد و چون چندین دفعه با هلیکوپتر و اتومبیل اسکورت او را جا به جا کرد، مردم خیال کردند زن شاه است. به خصوص که خیلی هم خوشگل است... بعد به من فرمودند، "به خواهرم اشرف بگو من از این حرکات عوام فریبانه خوشم نمیآید. شما ثروت خودتان را وقف امور خیریه میکنید. در حدود چندین ده میلیون تومان، آن وقت برای تعمیر کاخ خودتان از من میخواهید که به دولت بگویم چندین ده میلیون تومان به شما بدهد. که را میخواهید گول بزنید، خدا را یا من را، یا مردم را؟ خدا و من را که نمیتوانید گول بزنید از مردم هم چیزی پنهان نمیماند. "(ص127-126)
- یکشنبه 11/6/52: ...بعد از ظهر حضور والاحضرت شاهدخت شهناز رفتم. شوهر ایشان، خسرو جهانبانی، خیلی آدم شده است ولی ماشاءالله بچههای خیلی قشنگ و خوبی دارند، کیخسرو و فوزیه.(ص130)
- سهشنبه 13/6/52: ...فرمودند، ما از انگلیسها گله نمیکنیم، چون اخیراً به ما روشن شده که واقعاً قصد همکاری صمیمانه با ما دارند و روی ما حساب میکنند. نمیشود هم انتظار داشت که تمام اسرار خودشان را هم که به ما مربوط نمیشود به ما بازگو کنند... باز راجع به پادشاه افغانستان عرض کردم. فرمودند از این آدم هرگز طرفی نخواهیم بست. بعد با قدری تأمل فرمودند، نمیتوانی نقشه بکشی، عبدالولی را از کابل فرار بدهیم؟ عرض کردم در خود کابل پهلوی قصر داود زندانی است. به آن آسانی که هیتلر، موسولینی را از سر کوه فرار داد، نمیشود عمل کرد. ولی اجازه بفرمایید فکر بکنم، یا با یک عده از خود گذشته که همه خطر مرگ را بپذیرند، یا با پول و رشوه به نگهبانان. فرمودند ارزش دارد مطالعه شود.(ص133-132)
- چهارشنبه 14/6/52: ...چای خواستند. فرمودند پیشخدمت چای با کشمش بیاورد. فرمودند، حالا که دستور [ساده زندگی کردن] Austerity دادهایم، باید خودمان سرمشق هم باشیم. من لذت بردم. ولی افسوس که همة ما پیروی از این روح بزرگ نمیکنیم که هیچ، او را گمراه هم میکنیم. افسوس!(صص134-133)
- شنبه 17/6/52: ...بعد دکتر محمد باهری معاون من که حسبالامر مبارک ملوکانه دانشگاهها را بازرسی میکند، خلاصه [ای] از نتیجه بازرسی خود عرض کرد که یک ساعت تمام طول کشید و همه را تحت تأثیر قرار داد. شاهنشاه هم فوقالعاده توجه فرمودند... از نکات مهمی که به عرض رساند وضعیت دانشجویی بود. با آن که از همه تسهیلات و بورسها استفاده میکنند. دل به کشور ندارند. برای چه؟ واقعاً سؤال مهمی است. به عقیده من چون در هیچ چیز کشور، چه در محیط دانشگاه و چه در محیط خانواده و کشور احساس مشارکت نمیکنند... دولت خود را در پناه این مرد بزرگ قرار میدهد و طرز رفتاری که با مردم دارد مثل دولت غالب به مردم کشور مغلوب است، بیاعتنا و گاهی هم [خشونتآمیز] Agressive انتخابات را که مداخله میکند و انگشت میبرد. انگشت که چه عرض کنم؟ به مردم حقنه میکند، حتی انتخابات ده و شهر را برای مردم و علاقه مردم چیزی باقی نمیماند، همه بیتفاوت میشوند... مطلب مهم دیگری هم که گفته شد این بود که دستگاه نخستوزیری بزرگترین رقم هزینه کمک به دانشجو را میدهد! من در قیافه شاه میخواندم که میخواهند بفرمایند این جا هم رشوه میدهید؟(صص136-135)
- پنجشنبه 22/6/52: ...بعد کارها را عرض کردم. یک نفر به علت حمل چند گرم هرویین به اعدام محکوم شده بود، مادرش عریضه داده بود... عرض کردم، با تمام این تفصیل فایده نبخشیده. فرمودند به هر حال، این که تریاککاری را دوباره در شرکتهای سهامی زراعی شروع کردیم، کار خوبی بود، چون بیجهت پول کشور به خارج میرفت و ترکها و افغانها هم که دستبردار نیستند... عرض کردم هویدا نخستوزیر به من میگفت شاهنشاه خیال دارند در 14 مهر، روز افتتاح مجلس، موضوع گرانی و نایابی را تشریح فرمایند. دیگر آن وقت کسی جرأت حرف زدن نخواهد داشت. عرض کردم اگر راست میگوید و شاهنشاه چنین خیالی دارند، استدعای من این است که واقعاً صرفنظر فرمایید. چون به هر حال مردم از این نایابی و گرانی عصبانی هستند و واقعاً هم دولت غفلت کرده [است]. چرا اعلیحضرت همایونی بیجهت این مسئولیت را به گردن میگیرید؟ با آن که بیلیاقتی قطعی دولت است... فرمودند آخر مردم هم قُرقُرو هستند و پفیوز. گاهی فکر میکنم مردم ایران بهترین مردم روی زمین هستند، گاهی هم میبینم که خیلی پفیوز و ضیعفالنفس هستند... بعدازظهر به کاخ گلستان برای جشن سالروز تولد حضرت امام عصر رفتم. من در جلسات مذهبی دربار معمولاً شرکت نمیکنم. چون وقت ندارم. دکتر باهری معاون من میرود و ترتیب پذیرایی مردم را که خیلی هم استقبال میکنند میدهد. ولی این عید به خصوص را مرتب میروم که خودم را از جرگه بهائیها کاملاً مشخص و متمایز بکنم. این بهائیهای بیوطن در همة شئون رخنه کردهاند. مخصوصاً مشهور است که نصف اعضای دولت بهائی هستند و مردم از این بابت خیلی ناراضی هستند. سپهبد ایادی طبیب مخصوص شاهنشاه که متأسفانه مشهور بهائی است.(صص142-140)
- یکشنبه 25/6/52: صبح شرفیاب شدم. ابتدا تبریک سی و سومین سال سلطنت را عرض کردم. شاهنشاه فرمودند واقعاً چند سالی که با بدبختی عظیمی مواجه بودیم. عرض کردم واقعاً [گرفتاریهای] زمان جنگ غیرقابل تصور است. فرمودند نه! آنقدرها آن وقت مشکل نبود... ولی زمان مصدق از بدترین دوران زندگی و سلطنت من است. این پدرسوخته پای جان من هم ایستاده بود. هر روز صبح خود را رفته میدیدم و ناچار فحشهای جراید را هم برای چاشنی کار باید بخوانم... بعد در مورد این که چهطور علیاحضرت شهبانو قبول کردهاند که موضوع آن دختر که گفتند زن شاه شده دروغ است و او رفیق ارتشبد خاتم شوهر خواهر اعلیحضرت همایونی است، فرمودند چند شب علیاحضرت به منزل خاتم تلفن کرده، جواب دادهاند والاحضرت فاطمه که در لندن هستند، خاتم هم دو بعد از نصف شب به منزل خواهد آمد و علیاحضرت از این مسئله خیلی خوشحال شده و یقین کردهاند که خاتم مشغول الواطی است.(صص145-144)
- دوشنبه 26/6/52: ...مدتی راجع به رادیو و تلویزیون صحبت فرمودند که به طور قطع افراد خرابکار در آن رخنه کردهاند. با سپهبد نصیری رییس ساواک بنشین و آنجا را کاملاً تصفیه کنید... راجع به تاسیس بنیاد علم که در بیرجند تأسیس میکنم و در وصیتنامهام هست، اجازه گرفتم. شاهنشاه با تأمل اجازه فرمودند. خیلی باعث تعجبم شد. بعد هر چه فکر کردم که این شاهنشاه روشندل خَیرّ، چه طور در این مسئله تامل فرمود؟ به این نتیجه رسیدم که اظهار وجود را به هیچ صورتی نمیتواند قبول بکند.(ص145)
- پنجشنبه 29/6/52: ...تلگرافاتی هم که باید توشیح فرمایند همه را به عرض رساندم. منجمله تلگرافی از طوفانیان (ارتشبد) از آمریکا که میخواهم برای خرید اسلحه وام بگیرم. وزارت دارایی برای گرفتن نرخ کمتری بهره مداخله میکند. کار عقب میافتد. فرمودند، به نخستوزیر ابلاغ کن تا بیست و چهار ساعت اگر موفق نشوید، شما را ممنوعالمداخله خواهم کرد.(ص149)