1-صراط مستقیم انقلاب
«ما امروز اهدنا الصراط المستقیمی را که این قدر تکرار میکنیم ـ و هیچ دعایی را این قدر در شبانهروز تکرار نمیکنیم ـ پیدا کردهایم. صراط، مستقیم است دیگر! کدام صراط از صراط انقلاب اسلامی مستقیمتر؟! در عین حال، مکرر میگوییم: «اهدناالصراط المستقیم» این برای چیست؟ برای این است که این صراط، هزاران هزار انشعاب دارد. دو راهی و سه راهی و چهار راهی دارد. انسان در هر قدم و در هر لحظه، دایم احتیاج به هدایت الهی دارد، تا این صراط، مستقیم بماند، صراط را مستقیم نگه داشتن و انشاءالله پیش رفتن و کار ارائه دادن.»
(بیانات در دیدار مدیر و برنامهسازان گروه تلویزیونی شاهد؛ 7/2/71)
رابطه هنر و ادبیات ما با انقلاب اسلامی
«هنر، زبان رسایی برای همه موضوعات، بخصوص موضوعات پیچیدهای مثل انقلاب است...
هر چه امثال من درباره انقلاب بگوییم، نخواهیم توانست آن حقیقت عظیم را تشریح کنیم؛ مگر اینکه زبان هنر وارد میدان شود. زبانِ هنر است که میتواند حوادث عظیم را تبیین و تشریح، و ذهنها را روشن کند.
البته، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی (در دوران مبارزات پانزده ساله) متأسفانه «هنر» وارد این میدان نبود، مگر خیلی به ندرت. گاهی شعرهای خوبی گفته میشد که در روشنگری ذهنها اثر داشت. این اواخر ـ شاید سالهای دهه پنجاه ـ بعضی از نمایشنامهها و هنرهای نمایشی هم تقریباً وارد میدان شدند. اما خیلی کم و به ندرت. مثلاً در تهران نمایشنامه «ابوذر» را روی صحنه آوردند؛ در مشهد نمایشنامه «باران» را. جوانان خوبی بودند که روی صحنه آوردند؛ که الان هم در زمینههای هنر فعالاند. اما خیلی کم بود. غرض! هنر، نقش زیادی در آن زمان نداشت.
متأسفانه در رژیم گذشته ـ که آن پانزده سال دوران مبارزات هم در همان سالهاست ـ هنر در قبضه صاحبان قدرت بود و حقیقتاً به انحطاط دچار شده بود و در میدان نبود. لیکن از لحظه پیروزی انقلاب، هنر به میدان آمد. از دو جا هم آمد. عمدتاً هم از طریق استعدادهای هنری نوظهور ـ یعنی جوانان ـ بود.
شما الان ببینید در میان این هنرمندان معروفی که ما داریم، خیلیشان جوانان بعد از انقلاباند. اینها کسانی هستند که یا در جبهههای جنگ، یا در صحنههای انقلاب، با یک ایمانی، یک خودباوری پیدا کردند و به سمتی کشیده شدند. مثلاً دوربینی دستشان گرفتند و برای عکسبرداری به جبههها رفتند. این کارها اینها را به سمت هنر کشاند. و همین طور، بقیه هنرها.
غالباً جوانان بودند که از اول انقلاب شروع کردند. بعضی از هنرمندان دوره قبل از انقلاب هم بودند که به انقلاب پاسخ دادند. خیلی هم، متأسفانه پاسخی ندادند.
رفتند کناری نشستند و هنرشان را در خدمت انقلاب قرار ندادند. در مجموع از اول انقلاب تا امروز که بیست سال میگذرد، هنر، نقش زیادی داشته و در عرصههای مختلف، انواع هنرها ـ نه فقط هنرهای نمایشی، یا هنر شعر، بلکه انواع هنرهاـوارد میدان شدند و کارهای برجسته و بزرگی انجام دادند، و هنرمندان جوان پرورش پیدا کردند.
باید بگویم که اگر امروز را با قبل از انقلاب مقایسه کنید، ما خیلی وضعمان خوب است؛ برجستگی هم داریم. اما اگر با آنچه که باید باشیم، مقایسه کنیم، نه! عقبیم. من صریحاً اعتقاد دارم که عقبیم. ما هنوز در زمینه داستاننویسی، در زمینه شعر، در زمینه هنرهای نمایشی (یعنی سینما و تئاتر) کاستیهای زیادی داریم، کارهای نشده فراوانی داریم و انسان ناشیگریهای متعددی را مشاهده میکند.
من امیدوارم کسانی که در رشتههای هنری فعالاند، همان خودباوری را که ما در عرصههای دیگر انقلاب در جاهایی مشاهده کردیم و دنیا را به خودش متوجه کرد (در زمینه صنعت، در زمینه صنایع نظامی، در زمینههای علمی، واقعاً ما کارهایی کردهایم که دنیا متوجه آنها شده است) در زمینه هنر هم بلکه بتوانند انشاءالله کارهایی بکنند که شاخصه ملت بزرگ ایران و انقلاب بزرگمان باشد.»
(بیانات در دیدار جمعی از جوانان؛ 13/11/77)
بروز استعدادهای هنری
«هنر بزرگ انقلاب، این بود که توانست هنر را در خدمت حقایق و در خدمت انسان دربیاورد و آن را از انحصار هم خارج کند. من این دو خصوصیت را در هنر بعد از انقلاب، مشاهده میکنم: یکی در خدمت حقیقت قرار گرفتن و دوم، گسترش دامنه هنر.
استعدادهای هنری، چقدر بروز پیدا کردند! جنگ در این زمینه، یقیناً یک نقش اساسی دارد: یک زمینه عظیم مردمی پیدا شد که در هر بخشی از بخشهایی که هنر بشری در آن تجلی میکند، هر کس بتواند در هر بخشی که استعداد هنریای دارد، آن را بروز و نشان بدهد. چقدر هنرمندهای خودرو در دوره جنگ شناخته و دیده شدند و هنر آنها مورد استفاده قرار گرفت! چقدر عکاس، چقدر فیلمبردار، چقدر قصهنویس، چقدر شاعرو چقدر هنرمندان هنرهای نمایشی!
به مناسبت این پدیده عظیم، همه رشتههای هنر ـ یا بسیاری از رشتهها ـ در خدمت حقیقت قرار گرفت و استعدادها در این زمینه شناخته شد.»
(بیانات در دیدار جمعی از نیروهای فرهنگی و هنرمندان دفاع مقدس؛ (20/1/1379)
نیروهای هنری و ادبیای که انقلاب آزاد کرد
«از جمله کارهای مهمی که انقلاب کرده، یکی این است که یک عده عنصر فرهنگی و ادیب و هنرمند و دارای اقتدار فرهنگی تربیت کرده؛ و بحمدالله کم هم نیستند. شعرای زیادی به وجود آمدند؛ داستاننویسهای زیادی به وجود آمدند؛ نویسندگان قلمزن دقیق فارسی نویس محکمی به وجود آمدند، و بحمدالله هستند. از اول انقلاب تا حالا، سیزده سال گذشته است. شما نگاه کنید، ببینید کدام سیزده سال در دوران عمر فرهنگی و تاریخی ما، توانسته است شخصیتهای درجه یک به وجود بیاورد؟ البته اینها تا شخصیت درجه یک بشوند، هنوز فاصله دارند. اما کسانی که شخصیت درجه یک بشوند، در این مجموعهای که انقلاب پدید آورده، زیادند. ما در میهن ما، در دوران استبدادهای اواخر دوران پادشاهی، سترون شده بود؛ عقیم شده بود. حقیقتاً آدمهای بزرگ، نویسندههای بزرگ، هنرمندهای بزرگ ـ به خصوص در بعضی از رشتههای هنری ـ پرورش پیدا نمیکردند. لکن امروز میبینیم در میان بچههای جوان ما، سینماگرهای خوب، نمایشنامهنویسهای خوب، کارگردانهای خوب، شعرای خوب و داستاننویسهای خوب، زیادند.
انقلاب است که این نیروها را آزاد کرد.
(بیانات در دیدار جمعی از صاحبنظران، مسئولان، نویسندگان)
لزوم اهتمام در ارائه مبانی فکری انقلاب
«این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار علمی، از لحاظ ارایه مبانی فکری خودش، یکی از ضعیفترین و کمکارترین انقلابها و بلکه تحولات دنیاست!
وقتی انقلاب اکتبر تحقق پیدا میکند، در طول ده ـ پانزده سال، آن قدر کتاب و فیلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف، راجع به مبانی فکری این انقلاب نوشته میشود که در کشورهایی که باد آن انقلاب به آنها رسیده، دیگر مردم احتیاجی ندارند که از کتابهای آنها استفاده کنند! آنقدر فضای ذهنی پر شده است که روشنفکرهای خود کشورها مینشینند راجع به مبانی ارزشی و فکری آنها کتاب مینویسند! در سه ـ چهار دهه گذشته، چهقدر ایرانیها درباره مبانی فکری انقلاب شوروی، به زبان فارسی کتاب نوشتند! چون دیگر اشباع شده بودند. یعنی آنها آنقدر نوشتند که همه روشنفکرهایی که به نحوی از لحاظ فکری با آنها ارتباط پیدا میکردند، ازلحاظ فکری اشباع میشدند؛ و بعد یک آدم ـ مثلاًـ دست به قلم و با فکر و روشنفکری، خودش میجوشید و مطالبی ـ غیر از ترجمههای فراوانی که از آثار آنها میشد ـ مینوشت.
ما چه کار کردهایم؟ کاری که ما در این زمینه کردهایم، واقعاً خیلی کم است.»
(بیانات در دیدار «مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم» 7/9/68)
ضرورت نوشتن داستان انقلاب
«اولاً انقلاب جزو حوادثی است که جز با زبان هنری، قابل بیان کردن نیست. آدم چطور میتواند در یک تاریخ، وضع ـ مثلاً ـ زندانهای رژیم پهلوی را تصویر کند؟! اصلاً در تاریخ نمیشود و کسی حوصله ندارد که در تاریخ اینها را بخواند. اینها را جز در داستان و شعر، نمیشود بیان کرد. همچنین، بقیه ماجراها و خصوصیاتی که در انقلاب بوده، فقط در داستان و کار هنری قابل ارایه است و لاغیر. لذاست که داستان انقلاب، باید نوشته بشود.»
(بیانات در دیدار نویسندگان حوزه هنری؛ 2/3/77)
داستان خودتان را، خودتان بنویسید
«این کشور، احتیاج به داستاننویسی دارد. مگر یک جامعه، میتواند بدون داستاننویسی باشد؟! همینطور که تاریخ جنگ را اگر شما ننویسید، دیگری میآید و دروغ مینویسد، داستان خودتان را هم اگر شما ننویسید، دیگری میآید، دروغ مینویسد. همانطور که الان دارند دروغ مینویسند».
تحریف تاریخ، در داستانهای مخالفان انقلاب
«داستان که فقط سرگرمی نیست! صادقترین تاریخها، داستان است. صادقترین تاریخها و گزارشهای تاریخی، همان داستانی است که نوشته میشود. تاریخ و حقایق تاریخی را، آدمی در قصهها باید ببیند. آیا تحریف تاریخ کشور، بدترین نوع تحریف نیست؟! همین داستانهایی نیست که این روشنفکرهای ناسازگار با اسلام دارند می نویسند! یعنی فقط با اسلام ناسازگارند؛ والا نمیشود گفت یک روز با دستگاه سلطنت ناسازگار بودهاند، یا با کمونیزم ناسازگارند. نه! یک روز کمونیست است، یک روز سلطنتطلب است، یک روز طرفدار لیبرالهاست، یک روز طرفدار فلان خط سیاسی ورشکسته است. یعنی هیچ مبنایی ندارد. آنچه در همه این احوال و اطوار مختلف او وجود دارد و مشترک است، ضدیت با دین و اسلام است.
این آقایان، حالا شدهاند پرچمدار داستاننویسی کشور! این، تأسفآور نیست؟! داستان ایران، این است که اینها دارند مینویسند؟! داستان ایران، این است که اول این قرن، محمد حجازی نوشته است؟!
(دیدهاید کتاب «زیبا»ی حجازی را؟ این «زیبا»ی حجازی را اگر میخواهید بفهمید چیست، به خاطرات فردوست مراجعه کنید. جلد دوم خاطرات فردوست، یک، به اصطلاح، بساطی را مشخص میکند.
من «زیبا»ی حجازی را سالها پیش خوانده بودم، و همین برداشت را داشتم. بعد که این کتاب ـ خاطرات فردوست ـ را خواندم، دیدم بله! این، چند جبهه است؛ که جبهه فرهنگیاش، همین محمد حجازیها و اینها هستند. دیدم قشنگ، همان خط را تعقیب میکنند! سیاستی در ایران هست، و میخواهد حکومت کند. پشتش انگلیس است؛ فراماسونری است؛ کمپانیها هستند؛ و جلوش رضاخان است!
خوب! این یک علم و دستک و تنبک فرهنگی میخواهد. او کیست؟ او علی دشتی است؛ او، محمد حجازی است.)
همیشه توی کشور ما این کارها شده؛ الان هم دارد میشود. الان هم در آمریکا، پول سی.آی.ای را میگیرند؛ یا پول عراق را ـ پول صدام را ـ میگیرند، و علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند.
این، یک دستک و تنبک و پرده شبیهخوانی فرهنگی هم لازم دارد. اینا فلان مجله و فلان کتاب رمان است. اینها دارند این کارها را میکنند. یعنی به شکل یک کار فرهنگی، جاده صافکن آنها هستند. اگر کسی به این کار، فقط به شکل کار فرهنگی محض هم نگاه کند، اشتباه کرده است! اگرچه، اگر به این کارها به شکل کار فرهنگی محض هم نگاه کنیم، باید رجالی در مقابلش بسیج شوند، مؤمنینی باید بسیج شوند. چون دارند تخریب میکنند؛ تخریب فرهنگی میکنند.
اما فقط فرهنگی هم نیست. هم فرهنگی است، هم سیاسی است؛ هم به یک معنا، اقتصادی است. پشتش، همان کمپانیها هستند، پشتش، همان دستگاه استکبار و استثمار است. وقتی که از عقب جبهه به جلو میرسد، به این شکل درمیآید. خاصیت خط جلو مواجهه با مردم، همین است دیگر! با مردم که نمیشود با تانک و توپ و تفنگ برخورد کرد! با کتاب و مجله و قلم برخورد میکنند. این طور دارند برخورد میکنند.»
آثار خلاف واقع، درباره انقلاب
«من گمان میکنم که هیچ تاریخی از انقلاب اکتبر شوروی نمیتواند گویای آن رمانهایی را که در باب این تاریخ نوشته شده، داشته باشد. اگر شما این رمانها را خوانده باشید، میفهمید چه میگویم. مثلاً رمان «دن آرام» را در نظر بگیرید! نمیدانم شما آقایان این رمان را خواندهاید یا نه. این رمان، یکی از رمانهای تبلیغاتی مارکسیستها در دوران اختناق رژیم شاه بود. این کتاب، با اینکه رمان بود، اما به عنوان تبلیغ آن را به همدیگر میدادند و مطالعه میکردند...!
اینها به قدری خوب نوشتند و انقلاب [اکتبر] را خوب تصویر کردند که شما در این کتابها میتوانید ابعاد این انقلاب به آن عظمت را پیدا کنید. البته نقطه ضعفهایش را هم در همین کتابها میشود فهمید؛ اگرچه آن که نوشته، به عنوان نقطه ضعف ننوشته است.
ما در این مقوله چه نوشتیم؟ البته چرا! چیزهایی نوشته شده است؛ آن هم دروغ! کتابی درباره انقلاب نوشته شده است (البته آن هم درباره همان چند صباح قبل از ورود امام به ایران) که آن هم خلاف واقع و دروغ است! ما که در این انقلاب و در این کوچه و خیابانهای تهران و جاهای دیگر بودیم، آن کتاب را که میخوانیم، میبینیم دروغ نوشته شده است. طبق نظرات خودشان برداشتهاند چیزهایی نوشتهاند.»
(بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 4/9/1371)
«داستانهای اینها دروغ است، و حقیقت ندارد. شما وقتی که مثلاً داستان «بینوایان» ویکتور هوگو را میخوانید، یا «جنگ و صلح» را میخوانید، یا داستانهای امیل زولا را میخوانید، میتوانید وضعیت جامعه روس یا فرانسه یا انگلیس یا جاهایی دیگری را، از این داستانها به دست بیاورید. یعنی انسان میتواند چیزهایی را که درتاریخ نیست، در این کتابها پیدا کند. اما آن موضوعی که این آقایان در قصههایشان مینویسند، اصلاً وجود خارجی ندارد. آن روستایی که اینها در قصههایشان تصویر میکنند، در ایران اصلاً وجود خارجی ندارد.
بنده این کتابها را که میخوانم، بعد از خواندن، پشت هر کدام، چند کلمه تقریظ مینویسم. غالب کتابهای این آقایان را خواندهام. کتابی را میخواندم، دیدم راجع به دهی صحبت کرده است. داستان درروستایی واقع میشود که اصلاً چنین روستایی، در عالم وجود ندارد! به خصوص آن منطقهای که آن آقا از آن صحبت کرده، منطقه خود ماست.
زندگی ما تقریباً در همان مناطق بود. روستاهای آنجا را ما میشناسیم. اصلاً چنان روستایی وجود ندارد. روستایی که در آن فاحشهخانه هست و مسجد نیست! چنین روستایی شما سراغ دارید؟ کجای ایران چنین روستایی وجود دارد؟ این، غیر از آن نویسنده فرانسوی است که وقتی یک روستای فرانسه را تصویر میکند، واقعیتی را به تصویر میکشید و حقیقتی را بیان میکند. لذا، وقتی شما آن را میخوانید، میفهمید که زیر پوشش زرق و برق تمدن فرانسه در قرن نوزدهم، چه واقعیاتی در داخل روستاها و شهرها و خانهها و محلات پاریس میگذشته است. این، ناشی از چیست؟ ناشی از این است که روح هنر در این شاخهاش، مطلقاً پرورش رشدی ندارد. یعنی یک نفر هم که ذوقی دارد و میخواهد چیزی بنویسید، آن مایه لازم را برای این کار ندارد. لذا، بنا میکند به تقلید کردن. از اینجا و آنجا، چهل تکهای درست میکند و چیزی درمیآورد. این، برای ما نقص نیست؟»
(بیانات در دیدار وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 4/9/1371)
«وقتی ما درباره جنگ ننویسیم، آن وقت یک بیگانه یا یک دشمن میآید حقایق جنگ را تحریف میکند و مینویسد. من دو اثر از یک شخص درباره جنگ خواندم ـ که یکی از آنها یک رمان بسیار مفصل و طولانی هم بود ـ یکی از آنها در مورد جنگ و دیگر درباره انقلاب بود. اصلاً انگار برای تحریف انقلاب و جنگ نوشته شده بود. بسیار بسیار بد و دروغ نوشته بود. البته، خوب... آنها را تجلیل هم میکنند!
همانطور که در باب فیلم، شما دیدهاید که یک فیلمی که مطابق مذاقشان باشد، چهطور بزرگش میکنند، و رمان را هم وقتی مطابق مذاق دشمنان انقلاب، اسلام و نظام باشد، تجلیل میکنند و تقریظ مینویسند.
یک عده هم، آدمهای بیعقل و مریضالقلب خودماناند [که این کار را میکنند.] در حالیکه، هنرشان همچنان هنر قابل توجهی نیست. یعنی واقعاً اگر آدم بخواهد نقد اثر آنها را هنری هم بکند، جای خیلی ایراد و اشکال در کارهایشان هست».
(در دیدار هیئت اسلامی هنرمندان؛ 2/10/1381)
حتی یک داستان بلند با معیارهای جهانی نداریم
«جامعه و مردم ما، موزون بالطبیعهاند. به قول نصرآبادی، صاحب تذکره معروف نصرآبادی، که وقتی بعضی را اسم میآورد، میگوید «طبعاً موزون بود»؛ یا «انسان موزونی است.» می خواهد بگوید که شاعر بالذات است. مردم ما به این معنا، طبعاً موزوناند. یعنی اصلاً یک رایحه و رقیقه هنری در مردم ما وجود دارد.
میبینید مردم به شعر علاقهمندند، به بعضی از مقولات هنری علاقهمندند؛ و در مجموع، خوشذوقاند.
مردم ما، مردم متجمد متحجری نیستند. ایرانیها اینگونهاند و این، طبیعت ایرانی است. در عین حال، شما نگاه کنید ببینید چه در مقوله هنرهای قدیمی؛ که برای ما جدید نیست (مثل قصه، مثل شعر، و از این قبیل؛ که قرنها در جامعه و کشور ما سابقه دارد) و چه در مقوله هنرهای جدید( مثل هنرهای نمایشی و سینما و از این قبیل) ما عقب هستیم. در هر دو مقوله عقب هستیم. حالا شاید استثنائاً مقوله شعر را بشود گفت که بعد از انقلاب، از لحاظ سطحی و به اصطلاح «وسعت کمّی»، حرکتی در این مورد انجام گرفته است. افراد زیادی به شعر رو آوردند، و شعرای نسبتاً خوب یا متوسطی پیدا شدند. اما در مقولههای دیگر، شما ملاحظه بفرمایید، ببینید ما چقدر کمبود داریم! مثلاً ما یک داستان بلند قابل مقایسه با داستانهای بلند معروف دنیا، در داخل کشورمان نداریم. اگر هست، اسم بیاورید. در حالی که، این مقوله جدیدی برای ما نیست. ما از قرنها پیش قصه و قصهنویسی داریم. «امیر ارسلان» یک داستان است. «هزار و یک شب» یک داستان است.
از قدیم، از این قبیل داستانها مواردی داریم. اما پیش نرفتیم و حرکتی نکردیم. بعضی البته سعی کردهاند داستان بلند بنویسند؛ و نوشتهاند. ظاهر و رنگ و لعابش هم بد نیست. اما این داستانها، اصلاً قابل مقایسه با داستانهای بلندی که امروز در دنیا مطرح است(مثلاً فرض بفرمایید با «بینوایان»، با «جنگ و صلح» تولستوی، یا داستانهایی که برای انقلاب شوروی نوشتهاند) نیست. بعضی برای اینکه داستان بلندی نوشته باشند، در مجلدات متعدد، داستانی مینویسند. اما وقتی انسان نگاه میکند، میبیند مثل یک نقاشی بدلی است، که از روی نقاشی دیگر برداشته باشند! پیداست جوشش طبیعیای وجود ندارد. حالا بگذریم از اینکه از لحاظ محتوا، داستانهایی که همین آدمهای مخالف با تفکر اسلامی، در ده ـ پانزده سال اخیر نوشتند و پخش کردند، چقدر مشکل دارد!»
(بیانات در دیدار وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ 4/9/1371)
حتی یک کتاب درست و حسابی، درباره انقلاب نداریم
ما از اول انقلاب تاکنون، یک کتاب درست و حسابی، یک فیلم درست و حسابی و هنری در مورد انقلاب، نداریم. ببینید کارهایی که در تلویزیون در زمینه مسائل انقلاب میشود، چقدر ابتدایی است و کم و کسری دارد! این به آن خاطر است که طی این سیزده سال، روی این زمینه، هیچ کار نشده است. یعنی ما به عنوان افرادی که برای انقلاب، به اصطلاح، میخواهیم دل بسوزانیم، این کار را نکردیم که یک عده آدم درست و حسابی را بنشانیم دور هم، و بگوییم: «شما بیایید یک فیلم بسازید، و سرگذشت انقلاب را برای ما بیان کنید.» اکثر کارها، تکهپاره و کوچک و ناقص و غالباً دچار کمبودها و کجفهمیها است.
اینها را گوشه و کنار، در دست و بال این مراکز رسمی، میتوان دید. یک وقت جوانهایی هم در گوشهای پیدا میشوند و همین کارهای هنری و به اصطلاح سینمایی انجام میدهند؛ که غالباً مورد تهاجم سردمدارهای امور، که مسئولین رسمی فرهنگ کشور هستند، قرار میگیرد».
(در دیدار اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ 5/5/1371)
«...تقریباً میشود گفت، ما هنوز یک کتاب در زمینه اصلیترین مسائل انقلاب نداریم! با این همه دستگاههای عریض و طویل که داریم، یک کتاب نداریم! ما الان یک شرح حال از ابتدا تا انتها، درباره «امام خمینی (ره)» نداریم. البته این کتاب آقای «روحانی»، کتاب خوبی است. منتها اسناد مبارزات است. شرح حال امام خمینی، نیست.
شما ببینید از این شخصیتهای بزرگ [خارجی]، چقدر شرح حال نوشتهاند! من حدود دوازده سال پیش، به آقایی گفتم که «شما بنشینید، شرح حالی از امام، مثل شرح حال «رومن رولان» از «مهاتما گاندی» ـ که دویست و پنجاه صفحه جیبی است ـ بنویسید. این، از چندین کتاب بزرگ، بهتر است».
ما یک کتاب اینجوری، در مورد امام نداریم! امامی که اگر از همه عقایدش و از کاری که از دید انقلاب کرده، صرفنظر کنیم، خودش، به خودی خود، یک شخصیت برجسته و ممتاز جهانی است!
درباره بسیاری از مسائل انقلاب، کتاب نداریم. مثلاً _فرض بفرمایید ـ اگر این جوان نسل امروز، که انقلاب را ندیده است، از شما بپرسد که «آقا! ساواک چیست؟» ما یک کتاب درباره ساواک نداریم. ساواکی که نسلهایی مثل نسل من و قبل از من و بعد از من، با پوست و گوشت و استخوانشان، سوزشهای آن را احساس کردهاند. الان اگر یک جوان بپرسد، «ساواک چیست؟»، شما باید دو کلمه جواب بدهید. اما ما کتابی درباره ساواک نداریم. دستگاهی به نام «دستگاه دربار پهلوی» در این کشور بود. اگر جوان درباره این دربار، سازمان دربار، عناصر دربار و کارهای دربار بپرسد، هیچ کس نیست که جواب بدهد. هیچ چیز نداریم.
همه دنیا میدانند که رژیم پهلوی ـ به خصوص در این دورههای اخیر ـ از لحاظ اقتصادی، صد درصد وابسته به خارج بود و برای آنها کار میکرد. بیست تا سند روشن خوب در زمینه همکاریهای اقتصادی و استعماری رژیم گذشته با آمریکا و دیگران، نداریم.
شما ببینید، از باب مثال، یک کتاب رمان نوشته شده است، که، متأسفانه، آمریکاییها نوشتهاند: حادثهای در ایران اتفاق افتاده است. شرکتی، برای اینکه دستگاه یک اداره را رایانهای کند، با یک قرارداد ظالمانه به ایران آمده است و یک عده از آن شرکت، در اینجا بودهاند، که انقلاب شده، و آنها در ایران مانده و دستگیر شدهاند. آنها خواستهاند یک قاضی را بخرند، تا بتوانند این قرارداد را تمام کنند. اما این قاضی، حاضر نشده است. آنها را محکوم کرده و به زندان انداخته است. آنها با تمهیداتی در شلوغی انقلاب فرار کردهاند. آن وقت، یک آمریکایی، درباره همین ماجرا، رمانی به اسم «فرار عقابان» (یا «پرواز عقابان») نوشته است. یعنی یک حادثه صددرصد قهرمانی ایرانی را، به شکل آمریکایی درآوردهاند!
البته رماننویس به شجاعت ایرانیها ـ شجاعت قاضی ـ اعتراف کرده است. بعد هم ایرانیها، همین کتاب رمان را، ترجمه و چاپ کردهاند. آن قاضی بیچاره گمنام هم، یک نسخه از آن را، در زمان ریاست جمهوری، به من هدیه کرد.
ببینید! حالا من کاری به ضعفهای فراوانمان در زمینه کتابنویسی ـ که واقعاً تأثیر فرهنگ و مطبوعات استـ ندارم. قراردادی در خلال این رمان معرفی شده؛ و عجیب این است که به وسیله خود آمریکاییها هم معرفی شده است؛ بدون اینکه تصریح کنند.
اما فهماندهاند که این قرارداد، قراردادی بوده است که آمریکاییها میخواستهاند به وسیله آن...
شما الان بیست قرارداد این طوری را در نوشتهای ندارید که در کشور منتشر کنید؛ تا وقتی به جوانی گفته میشود که «آن رژیم، رژیم وابستهای بود»، قدر ایستادگی وزارت نفت را در مقابل قضیه «اوپک» و قدر ایستادگی دولت را در طول این سالها در قضایای گوناگون قیمت نفت و کار نفت و غیره، بداند؛ و یا یک ایرانی، بداند الان که ما با نفت این طور برخورد میکنیم، سرگذشت این قضیه در گذشته، چیست. چون کتاب نداریم. آنها در چنین خلئی «تاریخ شفاهی انقلاب» ما را نوشتند. برداشتندو ضبط صوت کردند، کارها کردند، نوشتند، برای بنده هم، یک نسخه فرستادند. راجع به امام نوشتند، راجع به ما هم نوشتند. راجع به اول و آخر انقلاب نوشتند. البته پیداست که از دید دشمن نوشتند (دشمن چطور مینویسد؟) چون ما خودمان ننوشتیم.
در این شرایط، جرم است که یک دستگاه اسنادی بگوید: «آقا! من کار به خیر و شر موضوع ندارم. من میخواهم لیبرال منشانه کار کنم». نخیر، آقا! اصلاًاین نیست! شما باید بگردید و ببینید پایههای فکری انقلاب در تاریخ در کجاست؛ آنها را بیرون بکشید و معرفی کنید! جهت، باید این باشد».
(بیانات در دیدار محققان «مرکز اسناد انقلاب اسلامی»13/7/77)
به کم، قانع نشوید
«من گمان میکنم بچههای شما هم، تا کتابی مثل کتاب «شولوخف» بنویسند، ده سالی طول میکشد. «دن آرام» هم، قطعاً اولین تجربه «شولوخف» نیست. «دن آرام»، یکی از بهترین رمانهای دنیاست. البته جلد اولش. جلدهای بعدی آن، از سطح رمان سقوط میکند. کما اینکه کتاب بعدیاش، «زمین نوآباد»، هم کتاب خوبی نیست. البته، اینها را من قبل از انقلاب خواندم. یعنی «دن آرام» را قبل از انقلاب خواندم. «زمین نوآباد» را، شاید بعداً خواندم. غرض! آن هم کتاب خیلی بالایی است. خیلی سطح بالاست. در این کتاب، تصویر، فوقالعاده است. و من، این را در هیچ کتاب رمان دیگری ندیدم. مثلاً دشتهای روسیه را در صد جا صد نوع تصویر کرده! اینها خیلی هنر است؛ و ادبیات، این طور ماندگار میشود. اگر این نباشد، بنده ـ یک آخوند در یک کشور اسلامی ـ کتاب «دن آرام» را چرا میخوانم؟ اگر جاذبه نداشته باشد و اگر لایق خواندن نباشد، یک نفر مثل من که نمیرود آن را بخواند!
میدانید! «دن آرام»، قبل از انقلاب، کتاب تبلیغاتی کمونیستها بود. این را اصلاً دست به دست می گرداندند. مثل «مادر» ماکسیم گورکی. به عنوان تبلیغات دست به دست میگرداندند. به همدیگر میدادند، و با آن، تبلیغات کمونیستی میکردند. شروع تبلیغات بود.
غرض! باید خوب نوشت. شما باید بچهها را وادار کنید. اصلاً قانع نشوید. راه وادار کردن بچههای خوب و با استعداد به کارهای بزرگ، قانع نشدن است مرتب و بیشتر بخواهید».
(بیانات در دیدار نویسندگان حوزه هنری؛ 2/3/77)
خصوصیات لازم برای آثار هنری درباره انقلاب
فیلمها و سریالهایی که به مناسبت دهه فجر ساخته میشود، باید یادآور خاطرههای خوش انقلاب و نشاندهنده حضور مردم و حل شدن آنها در انقلاب باشد و بدآموزی نداشته باشد. البته، در گذشته، گاهی بدآموزیهایی در آنها بود؛ که من حالا جزئیاتش را رها میکنم و وارد آن نمیشوم. این فیلمها باید صحنههای تظاهرات ضد آمریکایی و ضد اسراییلی را زنده کنند.
در گذشته، این نکات را به صدا و سیما هم گفتهام؛ و برادرانی که از صدا و سیما در اینجا هستند، حتماً این موارد را منعکس کنند.
بهترین خاطره انقلاب این است که همه از خودشان بیرون آمدند و در انقلاب حل شدند. در دوران انقلاب و در مقاطعی از دوران جنگ هم همینطور بود.
ناگهان یک فرمان از امام صادر میشد؛ میدیدید که مردم دیگر سر از پا نمیشناسند. پدر به پسر میگوید: «من میروم.» پسر به پدر میگوید: «من میروم».
مادر به هر دو میگوید: هر دوتان بروید. مال میدهند، جان میدهند و اصلاً خودی مطرح نیست.
همین مقطعها بوده که انقلاب را نگه داشته است. اشتباه نشود. اینطور نیست که خیال کنیم در همه این احوال دوازده ساله، ما هر لحظه انقلاب را نگه میداشتیم. نه! لحظههایی هم داشتیم بندهای انقلاب را باز می کردیم.
آنجایی که باز انقلاب جان گرفته، نفس کشیده و بالا آمده، همین مقاطع حساس است؛ که ناگهان جمع کثیر و قابل توجهی ـ گاهی هم همه مردم ـ دیگر از «خود» فراموش کردند و به میدان «کل» و میدان انقلاب و کشور و اسلام آمدند.
البته، چنین چیزهایی، فقط به برکت اسلام و دین قابل تحقق است، و لاغیر».
(بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و مسئولان ستاد برگزاری دهه فجر؛ 11/10/1369)
جای خالی یک اثر هنری خوب درباره امام
«ببینید چگونه هنر در دنیا مورد استفاده قرار میگیرد! اصلاً پایه هنری مثل سینما در دنیا، کجاست؟ چطور هنر سینما از فناوریهای فوق مدرن، بیشترین استفاده را میکند و ما سینمایمان، هنر نمایش ما، در حد کارهای خیلی ساده و ابتدایی است! (البته در مواردی هم خوب است. نمیخواهم منکر پیشرفتهای هنری بشوم، بخصوص در حوزههای عناصر مؤمن، که خوب، پیشرفتهای خوبی داشتهاند. این حرف من، انکار آن پیشرفتها نیست؛ بلکه انکار گسترش و فراگیری آن پیشرفتها است؛ تا حدی که به این حقایق برسد).
چند سال بعد از مرگ گاندی، شخصیت برجستهای مانند رومن رولان، یک کتاب جیبی در دویست و بیست صفحه در مورد شخصیت او نوشت؛ که همچنان برجستهترین کتاب درباره بیوگرافی یک انسان انقلابی است. بنده، خیلی از این کتابها را خواندهام. رومن رولان، نویسنده معروف و بزرگ فرانسوی است. بنده هم از او کتابهای متعددی خواندهام. هیچ کدام، مثل این کتاب زندگی ماهاتما گاندی، نوشته رومن رولان، نمیشود. چون از روی شیفتگی نسبت به گاندی، نوشته شده است.
من شاید بتوانم بگویم که شخصیت گاندی را هم، خیلی خوب میشناسم. روی مسائل هند، سالها کار کردهام؛ مطالعه کردهام، و در این زمینه، مطلب نوشتهام. وضع گاندی را خوب میدانم. گاندی شخصیت بزرگی است. اما حقاً و انصافاً با شخصیت امام، قابل مقایسه نیست. شخصیت امام، خیلی عظیمتر و زیباتر است؛ و برای انسانهایی از قبیل رومن رولان فرانسوی، پرجاذبهتر است. کتابی درباره امام که نصف حد کتاب رومن رولان باشد، کجاست؟! البته کارهایی که شده، کارهای بسیار ارزشمندی است. من هیچ نمیخواهم آنچه را که انجام گرفته و حسن آن را، منکر شوم. میخواهم عدم کفایت آنها را بگویم. چه کسی باید این کارها را بکند؟
حالا واقعاً روی این قضیه فکر کنید که درباره شخصیت امام، بخواهیم یک کتاب دویست صفحهای کوچک هنری، قوی، پرمغز و دور از هرگونه اغراق، داشته باشیم. یکی از خصوصیات هنر، این است. آدم در بیان معمولی ممکن است درباره یک نفر که حدش ده است، بگوید «صد» هنر، اینجوری نیست.
همان درجه ده را بیان میکند، اما آنچنان با زیبایی بیان میکند، که در دل شما از آن صدی که یک آدم معمولی گفت، بیشتر جاگیر میشود.
خصوصیت هنر، این است. هنر، هیچ وقت نمیآید یک آدم دارای سواد کم را توی ـ مثلاً فرض کنید ـ یک فیلم هنری برجسته، یک علامه دهر معرفی کند. همان آدم پایین متوسط است؛ اما او را آنچنان به شما معرفی میکند که نسبت به او محبت و ارادت پیدا میکنید. اصلاً فکر میکنید که آدم باید همین جور باشد. بیشتر از این، سواد لازم نیست، یا شاید مضر است.
هنر، حقایق را با یک بینش زیبا، لطیف، آراسته و رنگین بیان میکند. مبالغات معمولی دور از هنر، گاهی با یک روش به شدت غیر هنری و غیرجذاب، خلاف واقع میگویند. این کتابی که من، جایش را خالی میبینم، حتی در آن، نباید مبالغه باشد. همان حقیقتی که هست، باید بیان شود. آن حقیقت را هنوز نتوانستهایم برای مردم بیان کنیم، چون از بیان هنری استفاده نکردهایم.
من چه بگویم؟ چیزهایی هست، عزیزان من، که جز با بیان هنری نمیشود آنها را بیان کرد. ایراد میکنند که چرا شعرا برای محبت، مثلاً فرض کنید، «می» را به کار بردند. خوب، آن محبتی را که در دل یک عاشق حقیقی هست، با چه زبانی بیان کنند که شما بگویید «محبت»؟ میشود فهمید؟ آن حالت نفسانی را که در انسان سکر، بیخبری، شیفتگی و از خود بیخودی ایجاد میکند، با چه تعبیری میشود بیان کرد که طرف بفهمد؟ میشود گفت: «محبت؟!» خوب از محبت میشود این چیزها را فهمید؟! عرفا، شعرا ـ یعنی همین هنرمندان ـ دنبال بیانی میگشتند که آن را قدری نزدیک کنند. خوب؛ «می» را پیدا کردند. چیز دیگری پیدا نکردند. لذا، شما در تعبیرات شعرهای امام هم میبینید از همین حرفها، هست.
ببینید! این، هنر است. هنر، هیچ چیز خلاف واقعی نمیگوید. آن واقع را، با یک بیان قابل فهم، نه تنها به ذهن، بلکه به روح شما منعکس و منتقل میکند. جای یک کار هنری خوب درباره امام، خالی است».
(بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم ارتحال حضرت امام؛ 12/3/76)
سمت و سوی هنر و ادبیات مورد نیاز انقلاب و ابزار آن
جایگاه ارزشها در ادبیات و هنر انقلاب
«جنبههای ارزشی را در ادبیات رعایت کنید. ببینید! این حرفی است که من با همه گروههای رادیو در میان میگذارم. ما رادیومان و رسانههامان، و تشکیلاتمان و گفتنمان و نشستنمان و اجرای نقشمان ـ هرکار، هر کس هر چه دارد ـ برای این است که این نظام را میخواهیم کامل کنیم. هر چه بهتر، هر چه اسلامیتر، هر چه انسانیتر، هر چه به هدفهای عالیش نزدیکتر. این است دیگر! غیر از این که چیزی هدف نیست! یعنی وقتی ملتی، حرکت عظیمی انجام میدهد، انقلاب بزرگی را انجام میدهد، جمهوریای با این عظمت را بنا می گذارد، این جور از او در مقابل این همه تهاجمات دفاع میکند، اهدافی دارد. این اهداف را ما باید با همه وسایل تعقیب کنیم. ممکن است یک جا این اهداف دارد تضییع میشود. خیلی خوب! ما باید جبران کنیم. و ادبیات ـ منطقه ادب و هنرـ یکی از جاهایی است که شما خیلی خوب میتوانید در این زمینه کار کنید.
مسائل ارزشی نظام را باید در نظر داشته باشید. آن جاهایی که با ارزشهای نظام برخورد میکند، البته نه! آنجاها را حتماً حذف کنید.
خوشبختانه ادبیات گذشته ما همهاش در جهت ارزشهای الهی و اسلامی است».
(بیانات در دیدار گروه فرهنگ و ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی؛ 5/12/70)
بیان حقایق و اصالتها
«دنیا از ابزار هنر، علیه انقلاب، به اشدّ وجه استفاده میکند. آن وقت اینجا، اگر به هنرمندی گفته شود که «آقا! شما این فیلم را در خدمت انقلاب و در دفاع از انقلاب بساز»، فوراً متمسک میگویند که «ما هنر را برای اهداف سیاسی نمیتوانیم به کار ببریم! هنر برای هنر است!»
این بدان معناست که دشمن به ما میگوید «ما با این حرفها شما را میکوبیم، شما با این حربه برای دفاع از خودتان استفاده نکنید!» معنایش این نیست؟ اینکه قابل قبول نیست!
هنرمند مسلمان، هنرمندی که حاضر است با هنر، حقایق و اصالتها را بیان کند؛ این را باید پرورش داد.»
(بیانات در دیدار وزیر ارشاد وقت ـ دکتر لاریجانی)
بیان مفاهیم انقلاب در هنر، نیازمند هنرمند خودی است
«کشور و سرزمین ما، سرزمین هنر است. یعنی هنر جهانی از هزار سال پیش به این طرف، در مجموع، مدیون سرزمین ماست؛ مدیون زبان فارسی است. مدیون هنرمندان ایرانی است. لیکن ما، این سلاح را در اختیار نگرفتهایم. علت هم این است که عدهای بودند که هنرمند هم بودند، صاحب جوهر هم بودند؛ اما نتوانستند خودشان را با انقلاب تطبیق بدهند. چون هنرمندی، به معنای برخورداری از بقیه خصال خوب که نیست! ای بسا هنرمندی که هنرش خیلی بالاست، اما آدم پست و حقیر و بد و فاسق و فاسد و خیانتکاری است. از این قبیل، زیاد داشتیم. الان هم داریم و جلوی چشممان فراوان قرار دارند.
انقلاب وقتی میتواند خودش را در قالب هنر بیاورد، که هنرمند خودی داشته باشد و خودش هنرمندش را پرورش بدهد. البته یک عده از جوانان دارند این کارها را میکنند. خیلی هم خوب است. شما هم در هر جا و به هر شکل که هستید، این کار را بکنید. به بُرّایی این سلاح توجه کنید. به بهرهوری فراوان دشمن انقلاب از این سلاح توجه کنید. به این که مفاهیم انقلاب، خوب میتوانند در قالب هنرهای گوناگون واقع بشوند، توجه کنید و احساس کنید که این یک ارزش است.»
(بیانات در دیدار اعضای کنگره شعر حوزه؛ 15/7/1370)
رهنمودها به مسئولان فرهنگی و هنری کشور
مسئولان، به نیروهای مؤمن تکیه کنند
«این ملت، برای اینکه حیثیتش و کیان حقیقی و انسانی و اسلامی و انقلابی و فرهنگ ملیاش حفظ شود، احتیاج به مجاهدت و مقاومت و ایستادگی در مقابل تهاجم دشمن، و تهاجم کردن به نقاط ضعف دشمن دارد. این را خودیها میتوانند بکنند.
من حرفم فقط همین است. من میگویم: اگر میخواهید هنر این کشور رشد و اعتلا پیدا کند، به هنرمند جوان مؤمن تکیه کنید، او میتواند از اسلام و از انقلاب و از این کشور دفاع کند. والّا آن کارگردان یا تهیهکنندهای که وقتی دارد فیلم را میسازد، از پیش دارد فکر میکند که «این نکته را در این فیلم خواهم گنجاند، تا یکی از پایههای اعتقادی این نظام را هدف قرار بدهم»، که از اسلام و انقلاب دفاع نمیکند! با زبان خاص فیلم و با همان شکلی که در فیلم امکان دارد، کار خودش را انجام میدهد. یعنی اکتفا نمیکند به اینکه به انقلاب کمک نکند؛ فیلم میسازد برای اینکه به انقلاب حمله کند! از اول که دارد این فیلم را میسازد، یا این داستان را مینویسد، هدفش این است که کارایی نظام اسلامی را زیر سؤال ببرد، و بگوید: «این نظام اسلامی، کارایی ندارد.» از اولی که دارد این مقاله را مینویسد یا این اثر هنری را تولید میکند، هدفش این است است که نشان بدهد این دولت کارایی ندارد؛ توان اداره ندارد. این، در حال خدمت به مصالح این کشور است یا در حال خیانت؟ به این میشود تکیه کرد؟! معلوم است که نمیشود تکیه کرد! ما البته تصمیم نگرفتهایم کسانی را که خیال کردهایم خدمت نمی کنند یا خیانت میکنند، یکی یکی به قانون معرفی کنیم. نه! هنوز خیلی کارها در این کشور در زمینه فرهنگی وجود دارد که باید انجام بگیرد. منظورم این است که در محیطهای فرهنگی، به نیروهای مؤمن تکیه شود. اینها سدی در مقابل تهاجم فرهنگی هستند.»
(بیانات در دیدار جمعی از صاحبنظران، مسئولان، نویسندگان، خبرنگاران و کارکنان دستگاههای
فرهنگی، هنری، تبلیغی و خبری کشور، به همراه وزیر و معاونین و رؤسای مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور؛ 21/5/71)
باید به دنبال یک جوانه نو بود
«در مورد این کار، عقیدهام این است که در هنر انقلاب و در این بخش ـ یعنی بخش داستان و خاطره و این چیزها ـ باید دنبال یک «جست» نو باشیم. (وقتی از گوشه درخت کهنهای یک شاخه جدید بیرون میزند، به تعبیر مشهدیها، میگوییم: جست.) باید عرض کنم که هنر نویسندگی و داستاننویسی در انقلاب، بدون اینکه ما خواسته باشیم سرمایهگذاری بکنیم، همین الان خودش را نشان داده است. این، از همان جوششهای طبیعی است. چون صادقترین جوششها آن است که بدون درخواست و تقاضا، خود را نشان بدهد.
«پری روتاب مستوری ندارد/ چو در بندی، سر از روزن برآرد.»
بله؛ درها همه بسته است (همین که ایشان میگویند)، امکانات نیست. همین است. درها بسته است. اما سر از روزن بیرون میآورد؛ و ناگهان میبیند که این همه نوشتههای خوب، خودش را نشان میدهد.»
(در دیدار اعضای حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی)
جوانان مستعد را شناسایی کنید و آموزش دهید
«به نظر من، در زمینههای نویسندگی، ما خیلی نیاز به کار داریم. ما میبینیم هر جا که یک فیلم خوب ساخته شده است، بر اساس یک قصه و فیلمنامه خوب بوده است. آن جاهایی که جاذبه ندارد، عیب دارد، مشکل اصلی، فیلمنامه است. البته نقیصهای است. من احتمال میدهم که زمانی، با بعضی از شما این صحبت را کرده باشم: میگویم: شاید این ذوق و سلیقه ایرانی در این جهت تربیت نشده است. یعنی ما قصه شعری خیلی داریم. مثلاً شاهنامه، این کتابهای نظامی و دیگر شاعران. این قصهها، خیلی هم خوب است و بعضی از قصههایش هم، انصافاً از لحاظ قصهپردازی، بسیار قوی است. اما کار قصهنویسی از قدیم نداریم. در غرب و اروپا، از پیش از میلاد مسیح کار نمایشنامهنویسی و قصهنویسی رواج داشته است؛ حالت سنتی داشته است. کما اینکه آنها شعرشان نسبت به ما خیلی ضعیف و بسیار عقب است. ولی این چیزی نیست که نشود تأمین کرد. اینها جزو سرنوشت همیشگی بشر نیست.
خوب، یک وقت هم میبینید یک شاعر برجسته، در آنجایی که مهد شعر نیست، به وجود میآید: مثل شکسپیر، که نمایشنامههایش هم به شعر است. چه عیبی دارد که ما هم در بین خودمان، ناگهان یک قلههای هنری در زمینه نویسندگی پیدا کنیم؟ اگر این کار بشود، آن وقت ما در دو زمینه، پیشرفت خواهیم کرد: هم در زمینه فیلم پیشرفت میکنیم، هم خود قصه.
موضوع قصه واقعاً بسیار مهم است. من در مورد قصه با موضوع انقلاب اسلامی، احساس کمبود زیادی میکنم. ما نسبت به انقلاب؛ قصههای کم داریم، شاید بتوان گفت که به یک معنا نداریم. در مورد جنگ هم همینطور ...
به هر حال، به نظر من کار رمان را باید خیلی جدی بگیرید. این جوانان را پیدا کنید و برای آنان برنامهریزی کنید.»
(در دیدار هیئت اسلامی هنرمندان؛ 2/10/81
چهارشنبه 1387/11/30 18:30