پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران اختلاف‏نظرهاى فکرى و سیاسى میان بانیان و حامیان انقلاب اندک اندک شکل گرفت این اختلاف‏نظرها گرچه با وجود شخصیت نیرومند و پرنفوذ و مقبول امام خمینى (قدس‏سره) و نیز شرایط ویژه جنگ، کمتر زمینه بروز پیدا مى‏کرد، اما قابل کتمان نبود و در پایان دهه اول انقلاب و آستانه انتخابات مجلس سوم به اوج رسید و انشعاب در جامعه روحانیت را در پى داشت.

در این برهه از زمان آقاى محمدعلى انصارى نامه‏اى به امام مى‏نگارد و نگرانى‏هایش را از این وضع ابراز مى‏دارد.

امام در تاریخ 10/8/1367 در پاسخ، رهنمودهایى را مرقوم داشت که به "تحکیم برادرى " موسوم شد، در این پاسخ بسیارى از این مباحث نظرى مربوط به پیدایش اختلاف، ریشه‏ها، معیارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قید شده که مع‏الاسف تاکنون مورد تجزیه و تحلیل فقهى، عقیدتى و سیاسى قرار نگرفته است.

این مقاله تلاش مى‏کند به عنوان درآمد، مبانى فقهى و دینى این رهنمودها را در شش بخش به بحث گذارد:

1. ضرورت اختلاف‏نظرهاى فقهى 2. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد 3. اختلاف روا و ناروا 4. ریشه‏هاى اختلاف 5. ادب دینى اختلاف نخست متن نامه امام را ذکر مى‏کنیم آنگاه به بحث، پیرامون محورهاى ششگانه مى‏پردازیم.

بسم‏الله الرحمن الرحیم

جناب حجت‏الاسلام آقاى حاج شیخ محمد على انصارى دامت افاضاته نامه شما را مطالعه کردم، مساله‏اى را طرح کرده‏اید که پاسخ به آن کمى طولانى مى‏گردد ولى از آن جا که من به شما علاقه‏مندم، شما را مردى متدین و دانا - البته کمى احساساتى - مى‏دانم و از محبت‏هاى بى‏دریغت نسبت‏به من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحت‏به شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلى را تذکر مى‏دهم:

کتاب‏هاى فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلاف‏نظرها و سلیقه‏ها و برداشت‏ها در زمینه‏هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آن‏جا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخبارى‏ها و اصولى‏ها بگذریم. از آن‏جا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتاب‏هاى علمى آن هم عربى ضبط مى‏گردید، قهرا توده‏هاى مردم از آن بى‏خبر بودند و اگر باخبر هم مى‏شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه‏اى نداشت. حال آیا مى‏توان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف‏نظر داشته‏اند - نعوذ بالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کرده‏اند؟ هرگز. اما امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرف‏هاى فقها و صاحب‏نظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه‏ها کشیده شده است، چرا که نیاز عملى به این بحث‏ها و مسائل است; مثلا در مساله مالکیت و محدوده آن، در مساله زمین و تقسیم‏بندى آن، در انفال و ثروت‏هاى عمومى، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکدارى، در مالیات، در تجارت داخلى و خارجى، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنى، در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم; چون عکاسى، نقاشى، مجسمه‏سازى، موسیقى، تئاتر، سینما، خوشنویسى و غیره، در حفظ محیطزیست و سالم‏سازى طبیعت و جلوگیرى از قطع درخت‏ها حتى در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیرى از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبى همچون پیوند اعضاى بدن انسان و غیر به انسان‏هاى دیگر، در مساله معادن زیرزمینى و روزمینى و ملى، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضى از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقى و حقوق بین‏المللى و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخریبى آن در جوامع فاسد و غیراسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگى انجام فرایض در سیر هوایى و فضایى و حرکت‏برخلاف جهت‏حرکت زمین یا موافق آن با سرعتى بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثى کردن جاذبه زمین و مهم‏تر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت‏فقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشه‏اى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کرده‏اند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضى از مسائل در زمان‏هاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند.

لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏کند که نظرات اجتهادى - فقهى در زمینه‏هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست‏حکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه‏ریزى کند که وحدت رویه و عمل ضرورى است و همین‏جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها کافى نمى‏باشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‏گیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد.

اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانى که اختلاف و موضع‏گیرى‏ها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدى متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى‏شود و این مساله روشن است که بین افراد و جناح‏هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سیاسى است ولو این که شکل عقیدتى به آن داده شود. چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تایید مى‏نمایم. آنها نسبت‏به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى کشور و مردم مى‏سوزد و هر کدام براى رشد اسلام و خدمت‏به مسلمین طرح و نظرى دارند که به عقیده خود موجب رستگارى است. اکثریت قاطع هر دو جریان مى‏خواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مى‏خواهند سیطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند، هر دو مى‏خواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان زندگى پاک و سالمى داشته باشند، هر دو مى‏خواهند دزدى و ارتشاء در دستگاه‏هاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مى‏خواهند ایران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نماید که بازارهاى جهان را از آن خود کند، هر دو مى‏خواهند اوضاع فرهنگى و علمى ایران به گونه‏اى باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوى مراکز تربیتى و علمى و هنرى ایران هجوم آورند، هر دو مى‏خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیده‏شان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است. ولى هر دو باید کاملا متوجه باشند که موضع‏گیرى‏ها باید به گونه‏اى باشد که در عین حفظ اصول اسلام براى همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابى خود و مردم علیه سرمایه‏دارى غرب و در راس آن امریکاى جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین‏الملل و در راس آن شوروى متجاوز باشند.

هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذره‏اى از سیاست "نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى " عدول نشود که اگر ذره‏اى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمى‏کنند. دو جریان با کمال دوستى مراقب امریکاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکاى حیله‏گر دشمن شماره یک آنها است ولى فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروى شهید گشته‏اند. هر دو جریان از حیله‏گرى‏هاى این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنه‏اند.

خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حال خود دانند. البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد - که همه باید از شر آن به خدا پناه ببریم - که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمى‏شناسد. رئیس‏جمهور و رئیس‏مجلس و نخست‏وزیر، وکیل، وزیر و قاضى و شوراى عالى قضایى و شوراى نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامى و غیرنظامى، روحانى و غیرروحانى، دانشجو، غیردانشجو، زن و مرد نمى‏شناسد و تنها یک راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم.

اگر آقایان از این دیدگاه که همه مى‏خواهند نظام و اسلام را پشتیبانى کنند به مسائل بنگرند، بسیارى از معضلات و حیرت‏ها برطرف مى‏گردد ولى این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفته‏ام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى‏شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان مى‏شود. هیچ‏کس نباید خود را مطلق و مبراى از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است. اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بى‏جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پیش از آن که به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکى از کارهایى که یقینا رضایت‏خداوند متعال در آن است، تالیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورت‏ها و نزدیک ساختن مواضع خدمت‏به یکدیگر است. باید از واسطه‏هایى که فقط کارشان القاء بدبینى نسبت‏به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آن‏قدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسى از اصول تخطى مى‏کند، در برابرش قاطعانه بایستید.

البته مى‏دانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربست‏ها را نشکسته‏اند و از آن عدول نکرده‏اند. براى من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت‏به خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشه‏هاى سازنده مسیر رقابت‏ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش مى‏کنم کشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفکر و به وحدت و برادرى نیاز دارد. خداوند به همه کسانى که دلشان براى احیاى اسلام ناب محمدى ء و نابودى اسلام امریکایى مى‏طپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایت‏خویش محافظت فرماید و انشاءالله از انصار اسلام و محرومین باشید. (1)

روح‏الله الموسوى الخمینى

یک. ضرورت اختلاف نظرهاى فقهى
بى‏تردید برچیدن اختلاف یک اصل اساسى در فرهنگ دینى و از اهداف انبیاء است. امام على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه یکى از اهداف پیامبران را زدودن شبهه‏ها و برداشتن اختلاف‏ها مى‏داند. (2) همین امر در آموزه‏هاى اخلاقى و ادعیه نیز مورد تاکید قرار گرفته است:

و اهدنا به لما اختلف فیه من الحق باذنک. (3)

[ "بار خدایا] ما را به واسطه امام زمان علیه‏السلام نسبت‏به آنچه اختلاف شده از حقیقت، هدایت فرما ".

و اهدنى لما اختلف فیه من الحق باذنک. (4)

"بار خدایا مرا در آنچه از حقیقت اختلاف شده، راهنمایى کن ".

با این همه نمى‏توان پذیرفت که همه‏گونه اختلاف از دامنه زندگى انسانى برچیده شود. مگر مى‏توان جهالت و نسیان انسانها را از میان برد. مگر مى‏توان تفاوت انسان‏ها را در استعداد علم‏آموزى و درک واقعیت‏ها نادیده انگاشت، مگر مى‏توان درجات علمى گوناگون آدمیان را انکار کرد. با وجود اینها اختلاف امرى ضرورى و واقعیتى اجتناب‏ناپذیر است.

این مطلب در نصوص مختلف دینى مورد تاکید قرار گرفته است. از یک سو تفاوت انسان‏ها در فهم و درک به عنوان یک اصل مطرح است.

"قال امیرالمومنین علیه‏السلام: و لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم ان یفسره لکل الناس لان منهم القوى و الضعیف و لان منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق حمله ". (5)

"دانشمند نمى‏تواند تمام دانش را براى مردم بازگو کند زیرا برخى از مردم توانمندند و برخى ناتوان، پاره‏اى از دانش‏ها را مى‏توان حمل کرد و پاره‏اى حمل آن دشوار است ".

"عن ابى‏عبدالله علیه‏السلام: . . . یا عبدالعزیز الایمان عشرة درجات بمنزلة السلم له عشر مراقى. . . و کان سلمان فى العاشرة و ابوذر فى التاسعة و المقداد فى الثامنة. . . ". (6)

"اى عبدالعزیز، ایمان ده درجه دارد مانند نردبانى که ده پله دارد. . . سلمان در پله دهم و ابوذر در پله نهم و مقداد در پله هشتم بود ".

"قال امیرالمومنین علیه‏السلام: یا اباذر ان سلمان لو حدثک بما یعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان ". (7)

"اى ابوذر اگر سلمان آنچه را مى‏داند بر زبان آورد خواهى گفت: خداوند رحمت کند قاتل سلمان را ".

و بر همین پایه انبیا با مردم به اندازه عقل و درک آنان سخن مى‏گفتند:

"قال رسول‏الله ء: انا معاشر الانبیاء امرنا ان ننزل الناس على منازلهم و نکلم الناس بقدر عقولهم ". (8)

"ما پیامبران مامور هستیم مردم را در جایگاه خویش بنشانیم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوییم ".

و از سوى دیگر اصل اختلاف را پیامبر مایه رحمت دانستند:

"اختلاف امتى رحمة ". (9)

"اختلاف امت من، رحمت است ".

از نصوص دینى که بگذریم واقعیت‏هاى تاریخى که بر فقه و حدیث گذشته نیز از این حقیقت پرده برمى‏دارد. اختلاف فقیهان و نیز اختلاف محدثان به آن اندازه است که کتابهاى فراوانى در ریشه‏یابى این اختلاف‏ها و چگونگى برخورد با آن نوشته شده است.

یونس بن عبدالرحمن (10) (م ق 2) ، محمدبن ابى عمیر (11) (م 217 ق) و احمد بن محمدبن خالد برقى (12) (م 280 ق) هر یک کتبى با عنوان "اختلاف الحدیث " تالیف کردند.

عبدالله بن جعفر حمیرى (13) (م 290 ق) و محمد بن احمد بن داوود (14) (م 368 ق) هر یک با عنوان "کتاب الحدیثین المختلفین " دست‏به نگارش زده‏اند.

سید رضى (15) (م 404 ق) کتاب "جواب المسائل فى اختلاف الاخبار " را تحریر کرد و احمد بن عبدالواحد بن احمد البزاز (16) (ق 5) نیز "کتاب الحدیثین المختلفین " را تالیف کرد. و شیخ طوسى (385 - 460 ق) کتاب "الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار " را نوشت.

در میان اهل سنت نیز ابن ادریس شافعى (م 204 ق) "اختلاف الحدیث " را تالیف کرد و ابن قتیبه دینورى (م 276 ق) "تاویل مختلف الحدیث " را نگاشت و ابن جوزى (م 597 ق) "التحقیق فى اختلاف الحدیث " را سامان داد و. . .

در زمینه اختلاف فقها نیز کتب متعددى تحریر شده مانند: "اثر الاختلاف فى القواعد الاصولیة فى اختلاف الفقهاء " مصطفى سعید الحسن; "اسباب اختلاف الفقهاء فى الاحکام الشرعیة " مصطفى ابراهیم الزلمى و "الانصاف فى التنبیه على الاسباب التى اوجبت الاختلاف ".

علامه طباطبایى اختلاف در مسائل نظرى را امرى اجتناب‏ناپذیر مى‏داند و مى‏گوید:

". . . على ان اختلافهم فى تشخیص مدة اللبث لم یکن من الاختلاف المذموم الذى هوالاختلاف فى‏العمل فى شئ حتى یودى الى الهلاک فینتهى عنه و انما هو اختلاف فى‏النظر و لامناص ". (17)

"اختلاف آنان در مدت ماندن جزو اختلاف ناپسند که همان اختلاف در عمل است و به نابودى منجر مى‏شود نیست‏بلکه از قبیل اختلاف در مسائل نظرى است که از آن گریزى نیست ".

تا این‏جا اختلاف از منظر بیرونى تحلیل شد اما اگر به درون فقه بنگریم در بسیارى از مسائل و فروع فقهى اختلاف‏نظر وجود دارد.

علامه حلى سبب تدوین "مختلف‏الشیعة " را چنین بیان مى‏کند:

". . . اما بعد فانى لما وقفت على کتب اصحابنا المتقدمین و مقالات علمائنا السابقین فى علم الفقه وجدت بینهم خلافا فى مسائل کثیرة متعددة و مطالب عظیمة متبددة، فاحببت ایراد تلک المسائل فى دستور یحتوى على ما وصل الینا من اختلافهم فى الاحکام الشریعة والمسائل الفقهیة، دون ما اتفقوا اذ جعلنا ذلک موکولا الى کتابنا الکبیر المسمى (منتهى المطلب فى تحقیق المذهب) فانه جمع بین مسائل الخلاف و الوفاق، و انما اقتصرنا فى هذا الکتاب على المسائل التى وقع فیها الشقاق ". (18)

"هنگامى که به نوشته‏هاى عالمان متقدم و گفته‏هاى دانشمندان پیشین در دانش فقه برخوردم اختلاف فراوانى میان آنان در مسائل گوناگون یافتم از این رو دوست داشتم آن را در مجموعه‏اى گرد آورم که حاوى اختلاف فقیهان در احکام شرعى و مسائل فقهى باشد و مسائل اتفاقى را به کتاب "منتهى المطلب " وانهادم که دربردارنده مسائل اختلافى و اتفاقى است و در این کتاب تنها به مسائل اختلافى اکتفا نمودم ".

به هر حال مساله اختلاف‏نظر در فقه چنان مبسوط و گسترده است که "خلافیات " به عنوان یک دانش تلقى شده (19) و در خلافیات کتب بسیارى تدوین شده است.

بر همین پایه است که امام خمینى در این نامه فرموده است:

"کتابهاى فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلاف‏نظرها و سلیقه‏ها و برداشت‏ها در زمینه‏هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخبارى‏ها و اصولى‏ها بگذریم. از آن‏جا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتاب‏هاى علمى آن هم عربى ضبط مى‏گردید، قهرا توده‏هاى مردم از آن بى‏خبر بودند و اگر باخبر هم مى‏شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه‏اى نداشت. حال آیا مى‏توان تصور نمود که چون فقهاء با یکدیگر اختلاف‏نظر داشته‏اند - نعوذبالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کرده‏اند؟ (20)

این همه در حوزه فقه و فروع دین است، در معارف و اعتقادات که اختلاف‏نظرها جاى خود دارد. شیخ مفید اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد مى‏کند و به نام "تصحیح اعتقادات الامامیة " عرضه مى‏دارد. (21)

خلاصه سخن آنکه اختلاف در مسائل نظرى امرى طبیعى است متون دینى، سیره عالمان و اندیشمندان بر آن دلالت دارد و واقعیت‏هاى خارجى در مسائل فقهى و غیر آن بر آن گواهى مى‏دهد از این رو نشاید به بهانه اختلاف‏نظرها مرزهاى غیرمستند و ناموجه را به کار گرفت و دایره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتیم دیگران بپذیرند و پیروى کنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.

دو. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد
گسترش عرصه‏هاى زندگى، پدیدار شدن مسایل و مشکلات تازه و نو، هیچ‏گاه از دید مکتب الهى دور نیست. دینى جاودانه و آسمانى که انسان و نیازهایش را از بالا مى‏بیند و نگرشى آسمانى، عمیق و گسترده نسبت‏به او دارد، نمى‏تواند تحولات زندگى آدمى را منظور ندارد.

چنین دینى، رمز جاودانگى‏اش، ارائه قواعد کلى ثابت، تبیین اهداف دائمى و روشن و تجویز انطباق آن بر شرایط و موضوعات جدید است و این همان "تفقه در دین " یا " اجتهاد " است که رمز بقاى دین است. شهید مطهرى فرموده است:

"اجتهاد یا تفقه در دوره خاتمیت وظیفه بسیار حساس و اساسى بر عهده دارد و از شرایط امکان جاوید ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نیروى محرکه اسلام خوانده‏اند. (22) ابن سینا فیلسوف بزرگ اسلامى با روشن‏بینى خاصى این مساله را طرح مى‏کند. مى‏گوید: (23)

کلیات اسلامى ثابت و لایتغیر و محدود است و اما حوادث و مسایل، نامحدود و متغیر است و هر زمانى مقتضیات مخصوص خود و مسایل مخصوص خود، دارد; به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانى گروهى متخصص و عالم به کلیات اسلامى و عارف به مسایل و پیش‏آمدهاى زمان عهده‏دار اجتهاد و استنباط حکم مسایل جدید از کلیات اسلامى بوده باشند ". (24)

و نیز گفته است:

"به نظر من یکى از معجزات اسلام خاصیت اجتهاد است ". (25)

و نیز فرموده است:

"از خصوصیات اسلام است که امورى به حسب احتیاج زمان تغییر مى‏کند، حاجت‏هاى متغیر را متصل کرده به حاجت‏هاى ثابت، یعنى هر حاجت متغیرى را بسته است‏به یک حاجت ثابت، فقط مجتهد مى‏خواهد، متفقه مى‏خواهد که این ارتباط را کشف بکند و آن وقت دستور اسلام را بیان بکند این همان قوه محرکه اسلام است ". (26)

گرچه، درباره وجود اجتهاد در عصر پیامبر ء و امامان علیهم‏السلام تردید شده است، اما قراین بسیار حاکى از وجود چنین امرى در میان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.

از قرآن که بگذریم که در "آیه نفر " (27) به تفقه امر کرده، در قول و تقریر معصومان علیهم‏السلام نمونه‏هاى بسیار مى‏بینیم. گرچه درصدد اثبات این امر نیستیم، اما اشارتى بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.

رسول خدا بر اجتهاد برخى صحابه، صحه گذاشته و آن را تقریر مى‏کردند. (28)

ائمه شیعه علیهم‏السلام با شیوه‏هاى مختلف، بزرگان یاران خویش را بدان ترغیب کرده‏اند. از قبیل:

1. بیان اینکه: "وظیفه ما القاى اصول است و بر شماست تفریع ". (29)

2. فرمان افتا به بعضى از صحابه خویش، مانند: فرمان حضرت على علیه‏السلام به قثم بن عباس. (30)

3. ارجاع مردم به فقیهان از قبیل: ارجاع به ابوبصیر اسدى، (31) زکریا بن آدم، (32) محمدبن مسلم، (33) یونس بن عبدالرحمن، (34) عبدالملک بن جریح، (35) عمرى و فرزندش، (36) زرارة، (37) حارث بن مغیرة. (38)

4. تبیین کیفیت استنباط حکم از قرآن، در مثل از: حکم مسح سر و پا، (39) مسح بر جبیره (40) و بیان سنن حیض (41) مى‏توان یاد کرد.

بجز این شیوه به قراین دیگر نیز بر مى‏خوریم که حاکى از وجود اجتهاد در آن عصر است:

1. نهى از فتوا دادن به غیر علم. (42)

2. نهى از حکم به غیر ما انزل الله. (43)

3. نهى از عمل به آراى بنى‏فضال و عمل به روایات آنان. (44)

ابن ندیم هم نام تعدادى از فقیهان شیعه در این عصر را آورده است. (45)

تا این زمان گرچه اجتهاد در میان شیعیان رواج داشت، اما به تالیف و تصنیفى در این باب برنمى‏خوریم.

در غیبت صغرى که تدوین مجموعه‏هاى حدیثى آغاز گشت، اشارت‏هاى مختصرى را در آنها مى‏بینیم. مثلا در کتاب "الکافى " در "باب النهى عن القول بغیر العلم " (46) روایت‏هایى در مذمت فتوا بدون علم آمده است.

باز بودن باب اجتهاد را مى‏توان به جز ادله دینى و شرعى از نوشته‏هاى فقیهان و اصولیان نیز به دست آورد. آنچه در باب "اجتهاد " در علم اصول و فقه استدلالى نگارش یافته، گواه روشنى بر این ادعا است.

و. . .

با این پشتوانه تاریخى است که امام خمینى فرمود:

". . . لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏کند که نظرات اجتهادى - فقهى در زمینه‏هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ". (47)

در ادامه این سخن امام به کافى نبودن اجتهاد مصطلح اشاره مى‏کند و مى‏فرماید:

". . . و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها کافى نمى‏باشد، بلکه باید یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‏ها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‏گیرى باشد این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى‏تواند زمام جامعه را به دست گیرد ". (48)

در این سخن از یک منظر به اجتهاد حوزه‏ها نگریسته شده و ناکافى قلمداد شده است; دیگر صاحب‏نظران از زوایاى دیگرى بدان توجه کرده‏اند و بر آن خرده گرفته‏اند; شهید مطهرى مى‏گوید:

". . . اتفاقا اجتهاد جز مسائلى است که مى‏توان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خیال مى‏کنند که معنى اجتهاد و وظیفه مجتهد فقط این است که همان مسایلى را که در همه زمان‏ها یک حکم دارد، رسیدگى بکند; مثلا در تیمم آیا یک ضربه زدن کافى است‏یا حتما باید دو ضربه بر خاک زد؟ یکى بگوید: "اقوى " یک ضربه کافى است و دیگرى بگوید: "احوط " دو ضربه بر خاک زند، یا مسائلى از این قبیل. در صورتى که اینها اهمیت چندانى ندارد، آنچه اهمیت دارد مسائل نو و تازه‏اى است که پیدا مى‏شود و باید دید این مسائل با کدام یک ازاصول اسلامى منطبق است. " (49)

استاد محمدرضا حکیمى اجتهاد را با توجه اهداف دین مى‏نگرد و مى‏گوید:

". . . اگر اجتهاد از مسائل حیات انسان معاصر خویش غافل باشد، فلسفه اصلى خود را نفى کرده است. زیرا فلسفه اصلى اجتهاد، تعیین مسیر "حوادث واقعه است " از دیدگاه دین. حوادث واقعه، یعنى مسائل گوناگون زندگى انسان معاصر. از مسائل زندگى انسان گذشته هر چه در زندگى انسان معاصر حضور دارد، مساله اصلى اجتهاد نیست، زیرا آنها به تجربه درآمده است. مساله اصلى اجتهاد بخش متحول زندگى است نه بخش ثابت آن. و در این بخش متحول است که دین باید حضور پاسخگو و هدایت‏کننده خود را نشان بدهد و اجتهاد در واقع سخنگوى دین است ". (50)

و نیز گفته است:

"فقه اصطلاحى، تفقه در دین نیست، در بخشى از دین است آن هم به صورتى گسسته از دیگر بخش‏ها، و بى‏توجه به هدف اصلى دین در ساختن فرد و جامعه، یعنى تربیت و سیاست، و ابعاد گسترده این دو موضوع مهم و اصلى و روشن است که تفقه در یک بخش از تعالیم دین و درک اجتهادى آن، در حقیقت، تفقه نیست ". (51)

سه. اختلاف روا و ناروا
اگر اختلاف ضرورتى دینى و فقهى بلکه انسانى است‏سخن از اختلاف مجاز و غیرمجاز امرى فرعى و تبعى است و نمى‏توان در درجه نخست‏سراغ منع و ممنوعیت رفت. به تعبیر دیگر اگر اختلاف ضرورتى است در ناموس خلقت و شریعت، قاعده نخست اختلاف‏نظر و سلیقه‏ها است و ممنوعیت آن دلیل مى‏خواهد و تبصره‏اى است‏بر قاعده اولى. چرا که تفاوت انسان‏ها در فهم و اندیشه، خصلت‏هاى درونى و علقه‏هاى بیرونى بستر اصلى اختلاف‏نظر و اختلاف خواسته‏ها و سلیقه‏ها مى‏باشد. و نمى‏توان آن را برهم زد چنان که نمى‏توان ناموس آفرینش و خلقت را درهم شکست. از این رو باید موارد ممنوع اختلاف اندک باشد. بلکه مى‏توان سؤال را بالاتر برد و گفت نمى‏توان از اختلاف جلوگیرى کرد.

از همین رو امام در این نامه فرموده است: "اختلاف اگر زیربنایى و اصولى شد، موجب سستى نظام مى‏شود و این مساله روشن است که بین افراد و جناح‏هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفا سیاسى است ولو اینکه شکل عقیدتى داشته باشد ". (52)

آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا یاد کرده و اختلاف در غیر آن را روا مى‏شمرد. آن اصول و مبانى عبارتند از:

1. اسلام;

2. قرآن;

3. انقلاب اسلامى;

4. استقلال در عرصه‏هاى سیاسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى;

5. رفاه عمومى و برچیدن ستم اقتصادى.

اینها اصولى است که به گفته امام هر دو جریان بدان وفادارند و اختلاف‏نظرها پس از اینها است.

به گفته شهید سید محمد باقر صدر: بخشى از مسائل دینى و فقهى جزو مسلمات است و در آن اختلافى نیست، در بخش دیگر اجتهادهاى گوناگون وجود دارد. و در بخش سومى دین سکوت کرده که منطقة‏الفراغ نام دارد. (53)

طبیعى است‏به جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه دیگر اجتناب‏ناپذیر است.

بلى مخالفت عملى با قوانین مصوب اجتماعى تا زمانى که قانون است‏به معناى اختلاف نیست و کسى نمى‏تواند آن را تجویز کند زیرا مستلزم هرج و مرج در زندگى اجتماعى خواهد بود.

چهار. ریشه‏هاى اختلاف
مطلب دیگرى که در این منشور بدان اشاره شده ریشه‏هاى اختلاف است. (54)

گاه اختلاف از بستر اندیشه و زمینه‏هاى علم و معرفت‏برمى‏خیزد و گاه بستر آن خصلت‏خودخواهى و حب‏نفس است. امام مى‏فرماید: "باید از شر این پدیده به خداوند پناه بریم و تنها راه مبارزه با آن ریاضت است ".

نکته‏اى که باید به آن توجه داشت این است که نمى‏توان در برابر اختلاف‏نظرها جبهه‏گیرى کرد و انگیزه‏خوانى نمود و آن را متهم به خودخواهى و حب‏نفس کرد. بلکه این تقسیم‏بندى آگاهى‏بخشى در مقام ثبوت مى‏کند و در مقام اثبات به آسانى نمى‏توان داورى کرد و در چنین عرصه‏هایى نمى‏توان دیگران را متهم کرد. به تعبیر دیگر تا شواهد اطمینان‏آور و عامه‏پسند که نزد دیگران قابل دفاع باشد، در اختیار قرار نگیرد به هیچ رو نمى‏توان از آن دم زد.

خلاصه آنکه این سخن امام هشدار است که افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت کنند، که اختلاف نظرشان از روى خودخواهى نباشد، نه اینکه توصیه‏اى باشد که دیگران به داورى رقیبان رو کنند و آنان را به نقد کشند.

پنج. ادب دینى اختلاف
اگر اختلاف امرى ضرورى و چاره‏ناپذیر است و تنها اصول مهم و مورد اتفاق از آن مصونیت دارد و ریشه‏هاى نفسانى اختلاف را در مقام اثبات و گفتگو نمى‏توان به رخ کشید چرا که اثبات آن دشوار است. باید دید چه آداب و خلق و خویى را باید اختلاف‏کنندگان پیشه سازند تا از یکسو به کاهش آن انجامد و از دیگر سو در زندگى اجتماعى و انسانى آنان خللى وارد نگردد. در اینجا فهرست‏وار برخى از آداب دینى اختلاف را برمى‏شمریم که در نامه امام نیز برخى از آنها گوشزد شده است:

1. پرهیز از خودمطلق‏بینى
اولین ادبى که مى‏بایست منظور نظر همگان باشد این است که خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبینند. امام در این نامه فرموده است:

هیچ‏کس نباید خود را مطلق و مبرا از انتقاد ببیند.

امامان معصوم علیهم‏السلام با داشتن مقام عصمت و علم غیب با دیگران مشورت مى‏کردند و گاه از آنان مى‏خواستند از انتقاد فروگذار نکنند.

این سخن تاریخى و درخشان امیرمومنان گوشه‏اى از این خلق و خوى علوى است: "فلا تکفوا عنى مقالة بحق، او مشورة بعدل، فانى لست فى نفسى بفوق ما ان اخطى، و لا آمن ذلک من فعلى، الا ان یکفى الله من نفسى ما هو املک به منى ". (55)

پس، از گفتن حق یا رایزنى در عدالت‏باز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس، کفایت کند که از من بر من تواناتر است ".

همچنین به مالک‏اشتر سفارش مى‏کند که نزدیکترین افراد نزد تو آنان باشند که بیشتر تلخى‏هاى حق را بر زبان جارى مى‏سازند. (56)

2. احترام به راى دیگران
شافعى گفته است: ما نظر خود را درست مى‏دانیم لیکن احتمال خطا در آن مى‏رود چنانکه راى دیگران را خطا مى‏دانیم اما احتمال درستى در آن هست. (57)

اگر از مطلق‏انگارى پرهیز شود راى و نظر دیگران ارج و منزلتى پیدا مى‏کند. چه نیکو است که از سیره عملى امام خمینى عبرت گرفته شود که در برخى مسائل حکومتى که فتوایش دشوارى در پى داشت‏به دیگر فقیهان ارجاع مى‏داد و راى مخالف خود را مبناى عمل جامعه قرار مى‏داد.

3. شنیدن و تامل در سخن مخالف
هنگامى که عقبه فرزند ربیعه پیشواى بنى‏امیه نزد پیامبر آمد تا پیامبر (ص) را از دعوت بازدارد گفت:اى محمد! اگر ثروت مى‏خواهى به تو مى‏بخشیم و اگر دنبال ریاست هستى تو را رئیس قرار مى‏دهیم.

پس از اینکه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شداى عقبه؟ گفت: بلى. فرمود: آیا سخن مرا مى‏شنوى؟ گفت: بگو. آنگاه پیامبر آیه‏هاى نخست‏سوره فصلت را تلاوت کرد. و در پایان فرمود: شنیدى آنچه شنیدى، حال خود دانى. (58)

رسول خدا او را با کنیه خطاب مى‏کند و فرصت مى‏دهد سخنش را تمام کند و از او مى‏پرسد اجازه مى‏دهد وى نیز سخن خود را ادا نماید.

قرآن کریم نیز مومنان را بدین خصلت مى‏ستاید که سخن را مى‏شنوند و از بهترین‏ها پیروى مى‏کنند. "الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. " (59)

4. پرهیز از دشنام و بدگویى
به رسول خدا گفته شد مشرکان را نفرین کن; فرمود: "انى لم ابعث لعانا و انما بعثت رحمة. (60) من براى لعن و نفرین برانگیخته نشدم بلکه براى رحمت و مهربانى مبعوث شدم. "

وقتى ابن ابى‏العوجاء با مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق روبرو شد، و او را خشمگین یافت که به وى لقب یا عدو الله (اى دشمن خدا) داد. گفت: اگر اهل سخن و مناظره‏اى با تو مناظره کنم اگر دلیل متقن داشتى از تو پیروى مى‏کنم و اگر روش مناظره نمى‏دانى با تو سخن نمى‏گویم. اگر از یاران امام صادق هستى او با ما چنین سخن نمى‏گوید و اینگونه با ما جدل نمى‏کند او بیش از این از ما شنیده است ولى هیچ گاه در سخن به ما دشنام نداده است و در پاسخ ما ستم روا نداشته است. او بردبار و خردمند است، سخن ما را مى‏شنود و به ما گوش فرامى‏دهد و با ادله آشنا مى‏گردد تا از سخن و استدلال فراغت‏یابیم چنانکه گمان مى‏کنیم بر او غلبه یافتیم، آنگاه، با سخن کوتاه و آسان استدلال‏هاى ما را باطل سازد. اگر تو از یاران اویى با ما آنچنان مناظره کن. (61)

5. پرهیز از قهر و جدایى
ابوموسى اشعرى پس از قضایاى حکمیت‏به عیادت امام حسن علیه‏السلام رفت و امیرالمومنین نیز حضور داشت. امام على علیه‏السلام فرمود: چه شد نزد ما آمدى؟ گفت: به عیادت فرزند پیامبر آمدم. امام على علیه‏السلام فرمود: ناراحتى من از تو سبب نمى‏گردد برایت‏حدیث نخوانم. از پیامبر شنیدم که مى‏فرمود: هرگاه کسى به عیادت برادرش رود، در رحمت الهى فرو رود و وقتى نزد بیمار نشست رحمت الهى او را فراگیرد. (62)

ابن تیمیه گفته است: اگر اختلاف‏نظرها سبب قهر و جدایى مى‏شد میان مسلمانان رابطه خویشى و برادرى مى‏گسست. (63)

6. گفتگو، نه رو در رویى
امام در پایان نامه نگاشته است: با تبادل افکار و اندیشه‏هاى سازنده مسیر رقابت‏ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود.

گفتگو نه رو در رویى از عوامل اصلى کاهش اختلاف است. چرا که بسیارى از سؤبرداشت‏ها زدوده مى‏شود. راه بر خناس‏ها و واسطه‏ها بسته مى‏گردد.

آنانى از گفتگو مى‏هراسند که از منطق درست‏برخوردار نیستند و توان مباحث علمى را ندارند.

امید است این نوشتار درآمدى باشد بر پژوهش‏هاى نظرى و نشان دادن حریم و حدود اختلاف و دست‏یابى به معیارها و اصول اخلاقى هم‏زیستى اختلاف‏کنندگان.

مهدى مهریزى

پى‏نوشتها

1. صحیفه‏نور، ج 21، ص 46 - 49; صحیفه امام، ج 21، ص 176 - 180.

2. نهج‏البلاغه، خطبه 2، ص 46، (صبحى صالح) .

3. دعاى افتتاح.

4. تعقیب نماز صبح.

5. بحارالانوار، ج 90، ص 141.

6. همان، ج 66، ص 168 - 169.

7. اختیار معرفة‏الرجال، ج 1، ص 59، ش 33.

8. بحارالانوار، ج 69، ص 23 و ج 74، ص 140.

9. معانى الاخبار، ص 157.

10. الفهرست، ص 181، ش 789.

11. رجال النجاشى، ص 326، ش 887.

12. الفهرست، ص 20، ش 55.

13. رجال‏النجاشى، ص 219، ش 573.

14. همان، ص 384، ش 1045.

15. همان، ص 398، ش 1065.

16. همان، ص 87، ش 211.

17. المیزان، ج 13، ص 287.

18. مختلف‏الشیعه، ج 1، ص 10.

19. مقدمة ابن خلدون، ص 456.

20. صحیفه نور، ج 21، ص 46.

21. تصحیح اعتقادات الامامیة، دارالمفید، بیروت، 1414 ق - 1993 م.

22. اشاره به سخن علامه اقبال لاهورى در کتاب "احیاى فکر دینى " است.

23. الالهیات، ابن سینا، ص 566.

24. ختم نبوت، شهید مطهرى، ص 91 - 92، انتشارات صدرا، قم، 1354.

25. اسلام و مقتضیات زمان، شهید مطهرى، انتشارات صدرا، 1368، ج 1، ص 241.

26. همان، ص 239 - 241.

27. سوره توبه/ 122.

28. براى نمونه رجوع شود به: الاجتهاد فى الشریعة الاسلامیة، محمد فوزى فیض‏الله، مکتبة دار التراث، الکویت، 1404 ق/ 1984، ص 15 - 16.

29. وسائل الشیعه، ج 18، ص 40 - 41، ح 51 و 52.

30. نهج‏البلاغه، نامه 67، (صبحى صالح) .

31. وسائل‏الشیعه، ج 18، ص 103، ح 15.

32. همان، ص 106، ح 27.

33. همان، ص 105، ح 23.

34. همان، ص 107، ح 33 - 35.

35. همان، ص 100، ح 5.

36. همان، ص 99، ح 4.

37. همان، ص 104، ح 19.

38. همان، ص 105، ح 24.

39. همان، ج 1، ص 290، ح 1.

40. همان، ص 327، ح 5.

41. همان، ج 2، ص 538، ح 4.

42. همان، ج 18، ص 16، ح 31 - 33.

43. همان، ص 17 - 20، ب 5.

44. همان، ص 72، ح 79.

45. فهرست ابن ندیم، ص 275 - 279; تاسیس الشیعة، ص 298 - 301.

46. الکافى، ج 1، ص 42.

47. صحیفه نور، ج 21، ص 47.

48. همان.

49. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 233.

50. نقد و نظر، ش 2، ص 110 - 111.

51. آینه پژوهش، ش 9، ص 65.

52. صحیفه نور، ج 21، ص 53. الاسلام یقود الحیاة، ص 11.

54. صحیفه نور، ج 21، ص 55. نهج‏البلاغه، خطبه 216.

56. همان، نامه 53.

57. الفقه الغائب، ص 144.

58. السیرة النبویة لابن هشام، ج 1، ص 314.

59. سوره زمر/ 18.

60. صحیح مسلم، ج 5، ص 168، ح 2599.

61. بحار الانوار، ج 3، ص 58.

62. تذکرة‏الحفاظ، ج 3، ص 808.

63. مجموع فتاوى ابن تیمیه، ج 20، ص 207.


دسته ها : انقلاب اسلامی
دوشنبه 1387/11/28 10:7
X