تعداد بازدید : 4577013
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران اختلافنظرهاى فکرى و سیاسى میان بانیان و حامیان انقلاب اندک اندک شکل گرفت این اختلافنظرها گرچه با وجود شخصیت نیرومند و پرنفوذ و مقبول امام خمینى (قدسسره) و نیز شرایط ویژه جنگ، کمتر زمینه بروز پیدا مىکرد، اما قابل کتمان نبود و در پایان دهه اول انقلاب و آستانه انتخابات مجلس سوم به اوج رسید و انشعاب در جامعه روحانیت را در پى داشت.
در این برهه از زمان آقاى محمدعلى انصارى نامهاى به امام مىنگارد و نگرانىهایش را از این وضع ابراز مىدارد.
امام در تاریخ 10/8/1367 در پاسخ، رهنمودهایى را مرقوم داشت که به "تحکیم برادرى " موسوم شد، در این پاسخ بسیارى از این مباحث نظرى مربوط به پیدایش اختلاف، ریشهها، معیارها و اصول، اختلاف مجاز و ممنوع قید شده که معالاسف تاکنون مورد تجزیه و تحلیل فقهى، عقیدتى و سیاسى قرار نگرفته است.
این مقاله تلاش مىکند به عنوان درآمد، مبانى فقهى و دینى این رهنمودها را در شش بخش به بحث گذارد:
1. ضرورت اختلافنظرهاى فقهى 2. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد 3. اختلاف روا و ناروا 4. ریشههاى اختلاف 5. ادب دینى اختلاف نخست متن نامه امام را ذکر مىکنیم آنگاه به بحث، پیرامون محورهاى ششگانه مىپردازیم.
بسمالله الرحمن الرحیم
جناب حجتالاسلام آقاى حاج شیخ محمد على انصارى دامت افاضاته نامه شما را مطالعه کردم، مسالهاى را طرح کردهاید که پاسخ به آن کمى طولانى مىگردد ولى از آن جا که من به شما علاقهمندم، شما را مردى متدین و دانا - البته کمى احساساتى - مىدانم و از محبتهاى بىدریغت نسبتبه من همیشه ممنونم. به عنوان نصیحتبه شما و امثال شما که تعدادشان هم کم نیست مسائلى را تذکر مىدهم:
کتابهاى فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلافنظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخبارىها و اصولىها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهاى علمى آن هم عربى ضبط مىگردید، قهرا تودههاى مردم از آن بىخبر بودند و اگر باخبر هم مىشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهاى نداشت. حال آیا مىتوان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلافنظر داشتهاند - نعوذ بالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ هرگز. اما امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرفهاى فقها و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامهها کشیده شده است، چرا که نیاز عملى به این بحثها و مسائل است; مثلا در مساله مالکیت و محدوده آن، در مساله زمین و تقسیمبندى آن، در انفال و ثروتهاى عمومى، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکدارى، در مالیات، در تجارت داخلى و خارجى، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنى، در مسائل فرهنگى و برخورد با هنر به معناى اعم; چون عکاسى، نقاشى، مجسمهسازى، موسیقى، تئاتر، سینما، خوشنویسى و غیره، در حفظ محیطزیست و سالمسازى طبیعت و جلوگیرى از قطع درختها حتى در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیرى از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبى همچون پیوند اعضاى بدن انسان و غیر به انسانهاى دیگر، در مساله معادن زیرزمینى و روزمینى و ملى، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضى از احکام در ازمنه و امکنه مختلف، در مسائل حقوقى و حقوق بینالمللى و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامى و نقش تخریبى آن در جوامع فاسد و غیراسلامى، حدود آزادى فردى و اجتماعى، برخورد با کفر و شرک و التقاط و بلوک تابع کفر و شرک، چگونگى انجام فرایض در سیر هوایى و فضایى و حرکتبرخلاف جهتحرکت زمین یا موافق آن با سرعتى بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثى کردن جاذبه زمین و مهمتر از همه اینها، ترسیم و تعیین حاکمیت ولایتفقیه در حکومت و جامعه که همه اینها گوشهاى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که فقهاى بزرگ در مورد آنها بحث کردهاند و نظراتشان با یکدیگر مختلف است و اگر بعضى از مسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند.
لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى - فقهى در زمینههاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درستحکومت و جامعه است که بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامهریزى کند که وحدت رویه و عمل ضرورى است و همینجا است که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافى نمىباشد بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیرى باشد، این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمىتواند زمام جامعه را به دست گیرد.
اما شما باید توجه داشته باشید تا زمانى که اختلاف و موضعگیرىها در حریم مسائل مذکور است، تهدیدى متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایى و اصولى شد، موجب سستى نظام مىشود و این مساله روشن است که بین افراد و جناحهاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سیاسى است ولو این که شکل عقیدتى به آن داده شود. چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تایید مىنمایم. آنها نسبتبه اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى کشور و مردم مىسوزد و هر کدام براى رشد اسلام و خدمتبه مسلمین طرح و نظرى دارند که به عقیده خود موجب رستگارى است. اکثریت قاطع هر دو جریان مىخواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مىخواهند سیطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند، هر دو مىخواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان زندگى پاک و سالمى داشته باشند، هر دو مىخواهند دزدى و ارتشاء در دستگاههاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مىخواهند ایران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نماید که بازارهاى جهان را از آن خود کند، هر دو مىخواهند اوضاع فرهنگى و علمى ایران به گونهاى باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوى مراکز تربیتى و علمى و هنرى ایران هجوم آورند، هر دو مىخواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف بر سر این است که هر دو عقیدهشان است که راه خود باعث رسیدن به این همه است. ولى هر دو باید کاملا متوجه باشند که موضعگیرىها باید به گونهاى باشد که در عین حفظ اصول اسلام براى همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابى خود و مردم علیه سرمایهدارى غرب و در راس آن امریکاى جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بینالملل و در راس آن شوروى متجاوز باشند.
هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهاى از سیاست "نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى " عدول نشود که اگر ذرهاى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمىکنند. دو جریان با کمال دوستى مراقب امریکاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند. هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکاى حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولى فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروى شهید گشتهاند. هر دو جریان از حیلهگرىهاى این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند.
خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حال خود دانند. البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد - که همه باید از شر آن به خدا پناه ببریم - که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمىشناسد. رئیسجمهور و رئیسمجلس و نخستوزیر، وکیل، وزیر و قاضى و شوراى عالى قضایى و شوراى نگهبان، سازمان تبلیغات و دفتر تبلیغات، نظامى و غیرنظامى، روحانى و غیرروحانى، دانشجو، غیردانشجو، زن و مرد نمىشناسد و تنها یک راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن ریاضت است، بگذریم.
اگر آقایان از این دیدگاه که همه مىخواهند نظام و اسلام را پشتیبانى کنند به مسائل بنگرند، بسیارى از معضلات و حیرتها برطرف مىگردد ولى این بدان معنا نیست که همه افراد تابع محض یک جریان باشند. با این دید گفتهام که انتقاد سازنده معنایش مخالفت نبوده و تشکل جدید مفهومش اختلاف نیست. انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مىشود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت دو جریان مىشود. هیچکس نباید خود را مطلق و مبراى از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است. اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بىجهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پیش از آن که به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است. در هر حال یکى از کارهایى که یقینا رضایتخداوند متعال در آن است، تالیف قلوب و تلاش جهت زدودن کدورتها و نزدیک ساختن مواضع خدمتبه یکدیگر است. باید از واسطههایى که فقط کارشان القاء بدبینى نسبتبه جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسى از اصول تخطى مىکند، در برابرش قاطعانه بایستید.
البته مىدانید که دولت و مجلس و گردانندگان بالاى نظام هرگز اصول و داربستها را نشکستهاند و از آن عدول نکردهاند. براى من روشن است که در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمتبه خلق نهفته است. با تبادل افکار و اندیشههاى سازنده مسیر رقابتها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود. من باز سفارش مىکنم کشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفکر و به وحدت و برادرى نیاز دارد. خداوند به همه کسانى که دلشان براى احیاى اسلام ناب محمدى ء و نابودى اسلام امریکایى مىطپد، توفیق عنایت فرماید و شما و همه را در کنف عنایت و حمایتخویش محافظت فرماید و انشاءالله از انصار اسلام و محرومین باشید. (1)
روحالله الموسوى الخمینى
یک. ضرورت اختلاف نظرهاى فقهى
بىتردید برچیدن اختلاف یک اصل اساسى در فرهنگ دینى و از اهداف انبیاء است. امام على علیهالسلام در نهجالبلاغه یکى از اهداف پیامبران را زدودن شبههها و برداشتن اختلافها مىداند. (2) همین امر در آموزههاى اخلاقى و ادعیه نیز مورد تاکید قرار گرفته است:
و اهدنا به لما اختلف فیه من الحق باذنک. (3)
[ "بار خدایا] ما را به واسطه امام زمان علیهالسلام نسبتبه آنچه اختلاف شده از حقیقت، هدایت فرما ".
و اهدنى لما اختلف فیه من الحق باذنک. (4)
"بار خدایا مرا در آنچه از حقیقت اختلاف شده، راهنمایى کن ".
با این همه نمىتوان پذیرفت که همهگونه اختلاف از دامنه زندگى انسانى برچیده شود. مگر مىتوان جهالت و نسیان انسانها را از میان برد. مگر مىتوان تفاوت انسانها را در استعداد علمآموزى و درک واقعیتها نادیده انگاشت، مگر مىتوان درجات علمى گوناگون آدمیان را انکار کرد. با وجود اینها اختلاف امرى ضرورى و واقعیتى اجتنابناپذیر است.
این مطلب در نصوص مختلف دینى مورد تاکید قرار گرفته است. از یک سو تفاوت انسانها در فهم و درک به عنوان یک اصل مطرح است.
"قال امیرالمومنین علیهالسلام: و لیس کل العلم یستطیع صاحب العلم ان یفسره لکل الناس لان منهم القوى و الضعیف و لان منه ما یطاق حمله و منه ما لا یطاق حمله ". (5)
"دانشمند نمىتواند تمام دانش را براى مردم بازگو کند زیرا برخى از مردم توانمندند و برخى ناتوان، پارهاى از دانشها را مىتوان حمل کرد و پارهاى حمل آن دشوار است ".
"عن ابىعبدالله علیهالسلام: . . . یا عبدالعزیز الایمان عشرة درجات بمنزلة السلم له عشر مراقى. . . و کان سلمان فى العاشرة و ابوذر فى التاسعة و المقداد فى الثامنة. . . ". (6)
"اى عبدالعزیز، ایمان ده درجه دارد مانند نردبانى که ده پله دارد. . . سلمان در پله دهم و ابوذر در پله نهم و مقداد در پله هشتم بود ".
"قال امیرالمومنین علیهالسلام: یا اباذر ان سلمان لو حدثک بما یعلم لقلت رحم الله قاتل سلمان ". (7)
"اى ابوذر اگر سلمان آنچه را مىداند بر زبان آورد خواهى گفت: خداوند رحمت کند قاتل سلمان را ".
و بر همین پایه انبیا با مردم به اندازه عقل و درک آنان سخن مىگفتند:
"قال رسولالله ء: انا معاشر الانبیاء امرنا ان ننزل الناس على منازلهم و نکلم الناس بقدر عقولهم ". (8)
"ما پیامبران مامور هستیم مردم را در جایگاه خویش بنشانیم و با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوییم ".
و از سوى دیگر اصل اختلاف را پیامبر مایه رحمت دانستند:
"اختلاف امتى رحمة ". (9)
"اختلاف امت من، رحمت است ".
از نصوص دینى که بگذریم واقعیتهاى تاریخى که بر فقه و حدیث گذشته نیز از این حقیقت پرده برمىدارد. اختلاف فقیهان و نیز اختلاف محدثان به آن اندازه است که کتابهاى فراوانى در ریشهیابى این اختلافها و چگونگى برخورد با آن نوشته شده است.
یونس بن عبدالرحمن (10) (م ق 2) ، محمدبن ابى عمیر (11) (م 217 ق) و احمد بن محمدبن خالد برقى (12) (م 280 ق) هر یک کتبى با عنوان "اختلاف الحدیث " تالیف کردند.
عبدالله بن جعفر حمیرى (13) (م 290 ق) و محمد بن احمد بن داوود (14) (م 368 ق) هر یک با عنوان "کتاب الحدیثین المختلفین " دستبه نگارش زدهاند.
سید رضى (15) (م 404 ق) کتاب "جواب المسائل فى اختلاف الاخبار " را تحریر کرد و احمد بن عبدالواحد بن احمد البزاز (16) (ق 5) نیز "کتاب الحدیثین المختلفین " را تالیف کرد. و شیخ طوسى (385 - 460 ق) کتاب "الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار " را نوشت.
در میان اهل سنت نیز ابن ادریس شافعى (م 204 ق) "اختلاف الحدیث " را تالیف کرد و ابن قتیبه دینورى (م 276 ق) "تاویل مختلف الحدیث " را نگاشت و ابن جوزى (م 597 ق) "التحقیق فى اختلاف الحدیث " را سامان داد و. . .
در زمینه اختلاف فقها نیز کتب متعددى تحریر شده مانند: "اثر الاختلاف فى القواعد الاصولیة فى اختلاف الفقهاء " مصطفى سعید الحسن; "اسباب اختلاف الفقهاء فى الاحکام الشرعیة " مصطفى ابراهیم الزلمى و "الانصاف فى التنبیه على الاسباب التى اوجبت الاختلاف ".
علامه طباطبایى اختلاف در مسائل نظرى را امرى اجتنابناپذیر مىداند و مىگوید:
". . . على ان اختلافهم فى تشخیص مدة اللبث لم یکن من الاختلاف المذموم الذى هوالاختلاف فىالعمل فى شئ حتى یودى الى الهلاک فینتهى عنه و انما هو اختلاف فىالنظر و لامناص ". (17)
"اختلاف آنان در مدت ماندن جزو اختلاف ناپسند که همان اختلاف در عمل است و به نابودى منجر مىشود نیستبلکه از قبیل اختلاف در مسائل نظرى است که از آن گریزى نیست ".
تا اینجا اختلاف از منظر بیرونى تحلیل شد اما اگر به درون فقه بنگریم در بسیارى از مسائل و فروع فقهى اختلافنظر وجود دارد.
علامه حلى سبب تدوین "مختلفالشیعة " را چنین بیان مىکند:
". . . اما بعد فانى لما وقفت على کتب اصحابنا المتقدمین و مقالات علمائنا السابقین فى علم الفقه وجدت بینهم خلافا فى مسائل کثیرة متعددة و مطالب عظیمة متبددة، فاحببت ایراد تلک المسائل فى دستور یحتوى على ما وصل الینا من اختلافهم فى الاحکام الشریعة والمسائل الفقهیة، دون ما اتفقوا اذ جعلنا ذلک موکولا الى کتابنا الکبیر المسمى (منتهى المطلب فى تحقیق المذهب) فانه جمع بین مسائل الخلاف و الوفاق، و انما اقتصرنا فى هذا الکتاب على المسائل التى وقع فیها الشقاق ". (18)
"هنگامى که به نوشتههاى عالمان متقدم و گفتههاى دانشمندان پیشین در دانش فقه برخوردم اختلاف فراوانى میان آنان در مسائل گوناگون یافتم از این رو دوست داشتم آن را در مجموعهاى گرد آورم که حاوى اختلاف فقیهان در احکام شرعى و مسائل فقهى باشد و مسائل اتفاقى را به کتاب "منتهى المطلب " وانهادم که دربردارنده مسائل اختلافى و اتفاقى است و در این کتاب تنها به مسائل اختلافى اکتفا نمودم ".
به هر حال مساله اختلافنظر در فقه چنان مبسوط و گسترده است که "خلافیات " به عنوان یک دانش تلقى شده (19) و در خلافیات کتب بسیارى تدوین شده است.
بر همین پایه است که امام خمینى در این نامه فرموده است:
"کتابهاى فقهاء بزرگوار اسلام پر است از اختلافنظرها و سلیقهها و برداشتها در زمینههاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخبارىها و اصولىها بگذریم. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهاى علمى آن هم عربى ضبط مىگردید، قهرا تودههاى مردم از آن بىخبر بودند و اگر باخبر هم مىشدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبهاى نداشت. حال آیا مىتوان تصور نمود که چون فقهاء با یکدیگر اختلافنظر داشتهاند - نعوذبالله - خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کردهاند؟ (20)
این همه در حوزه فقه و فروع دین است، در معارف و اعتقادات که اختلافنظرها جاى خود دارد. شیخ مفید اعتقادات صدوق را از اول تا آخر نقد مىکند و به نام "تصحیح اعتقادات الامامیة " عرضه مىدارد. (21)
خلاصه سخن آنکه اختلاف در مسائل نظرى امرى طبیعى است متون دینى، سیره عالمان و اندیشمندان بر آن دلالت دارد و واقعیتهاى خارجى در مسائل فقهى و غیر آن بر آن گواهى مىدهد از این رو نشاید به بهانه اختلافنظرها مرزهاى غیرمستند و ناموجه را به کار گرفت و دایره مسلمانان و مومنان را تنگ ساخت و توقع داشت آنچه ما گفتیم دیگران بپذیرند و پیروى کنند و راه هرگونه اظهارنظر مسدود گردد.
دو. ضرورت گشوده بودن باب اجتهاد
گسترش عرصههاى زندگى، پدیدار شدن مسایل و مشکلات تازه و نو، هیچگاه از دید مکتب الهى دور نیست. دینى جاودانه و آسمانى که انسان و نیازهایش را از بالا مىبیند و نگرشى آسمانى، عمیق و گسترده نسبتبه او دارد، نمىتواند تحولات زندگى آدمى را منظور ندارد.
چنین دینى، رمز جاودانگىاش، ارائه قواعد کلى ثابت، تبیین اهداف دائمى و روشن و تجویز انطباق آن بر شرایط و موضوعات جدید است و این همان "تفقه در دین " یا " اجتهاد " است که رمز بقاى دین است. شهید مطهرى فرموده است:
"اجتهاد یا تفقه در دوره خاتمیت وظیفه بسیار حساس و اساسى بر عهده دارد و از شرایط امکان جاوید ماندن اسلام است. اجتهاد را به حق، نیروى محرکه اسلام خواندهاند. (22) ابن سینا فیلسوف بزرگ اسلامى با روشنبینى خاصى این مساله را طرح مىکند. مىگوید: (23)
کلیات اسلامى ثابت و لایتغیر و محدود است و اما حوادث و مسایل، نامحدود و متغیر است و هر زمانى مقتضیات مخصوص خود و مسایل مخصوص خود، دارد; به همین جهت ضرورت دارد که در هر عصر و زمانى گروهى متخصص و عالم به کلیات اسلامى و عارف به مسایل و پیشآمدهاى زمان عهدهدار اجتهاد و استنباط حکم مسایل جدید از کلیات اسلامى بوده باشند ". (24)
و نیز گفته است:
"به نظر من یکى از معجزات اسلام خاصیت اجتهاد است ". (25)
و نیز فرموده است:
"از خصوصیات اسلام است که امورى به حسب احتیاج زمان تغییر مىکند، حاجتهاى متغیر را متصل کرده به حاجتهاى ثابت، یعنى هر حاجت متغیرى را بسته استبه یک حاجت ثابت، فقط مجتهد مىخواهد، متفقه مىخواهد که این ارتباط را کشف بکند و آن وقت دستور اسلام را بیان بکند این همان قوه محرکه اسلام است ". (26)
گرچه، درباره وجود اجتهاد در عصر پیامبر ء و امامان علیهمالسلام تردید شده است، اما قراین بسیار حاکى از وجود چنین امرى در میان فرزانگان مسلمان آن روزگار است.
از قرآن که بگذریم که در "آیه نفر " (27) به تفقه امر کرده، در قول و تقریر معصومان علیهمالسلام نمونههاى بسیار مىبینیم. گرچه درصدد اثبات این امر نیستیم، اما اشارتى بر وجود اجتهاد در عصر حضور لازم است.
رسول خدا بر اجتهاد برخى صحابه، صحه گذاشته و آن را تقریر مىکردند. (28)
ائمه شیعه علیهمالسلام با شیوههاى مختلف، بزرگان یاران خویش را بدان ترغیب کردهاند. از قبیل:
1. بیان اینکه: "وظیفه ما القاى اصول است و بر شماست تفریع ". (29)
2. فرمان افتا به بعضى از صحابه خویش، مانند: فرمان حضرت على علیهالسلام به قثم بن عباس. (30)
3. ارجاع مردم به فقیهان از قبیل: ارجاع به ابوبصیر اسدى، (31) زکریا بن آدم، (32) محمدبن مسلم، (33) یونس بن عبدالرحمن، (34) عبدالملک بن جریح، (35) عمرى و فرزندش، (36) زرارة، (37) حارث بن مغیرة. (38)
4. تبیین کیفیت استنباط حکم از قرآن، در مثل از: حکم مسح سر و پا، (39) مسح بر جبیره (40) و بیان سنن حیض (41) مىتوان یاد کرد.
بجز این شیوه به قراین دیگر نیز بر مىخوریم که حاکى از وجود اجتهاد در آن عصر است:
1. نهى از فتوا دادن به غیر علم. (42)
2. نهى از حکم به غیر ما انزل الله. (43)
3. نهى از عمل به آراى بنىفضال و عمل به روایات آنان. (44)
ابن ندیم هم نام تعدادى از فقیهان شیعه در این عصر را آورده است. (45)
تا این زمان گرچه اجتهاد در میان شیعیان رواج داشت، اما به تالیف و تصنیفى در این باب برنمىخوریم.
در غیبت صغرى که تدوین مجموعههاى حدیثى آغاز گشت، اشارتهاى مختصرى را در آنها مىبینیم. مثلا در کتاب "الکافى " در "باب النهى عن القول بغیر العلم " (46) روایتهایى در مذمت فتوا بدون علم آمده است.
باز بودن باب اجتهاد را مىتوان به جز ادله دینى و شرعى از نوشتههاى فقیهان و اصولیان نیز به دست آورد. آنچه در باب "اجتهاد " در علم اصول و فقه استدلالى نگارش یافته، گواه روشنى بر این ادعا است.
و. . .
با این پشتوانه تاریخى است که امام خمینى فرمود:
". . . لذا در حکومت اسلامى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مىکند که نظرات اجتهادى - فقهى در زمینههاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ". (47)
در ادامه این سخن امام به کافى نبودن اجتهاد مصطلح اشاره مىکند و مىفرماید:
". . . و همین جاست که اجتهاد مصطلح در حوزهها کافى نمىباشد، بلکه باید یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیرى باشد این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمىتواند زمام جامعه را به دست گیرد ". (48)
در این سخن از یک منظر به اجتهاد حوزهها نگریسته شده و ناکافى قلمداد شده است; دیگر صاحبنظران از زوایاى دیگرى بدان توجه کردهاند و بر آن خرده گرفتهاند; شهید مطهرى مىگوید:
". . . اتفاقا اجتهاد جز مسائلى است که مىتوان گفت روح خودش را از دست داده است. مردم خیال مىکنند که معنى اجتهاد و وظیفه مجتهد فقط این است که همان مسایلى را که در همه زمانها یک حکم دارد، رسیدگى بکند; مثلا در تیمم آیا یک ضربه زدن کافى استیا حتما باید دو ضربه بر خاک زد؟ یکى بگوید: "اقوى " یک ضربه کافى است و دیگرى بگوید: "احوط " دو ضربه بر خاک زند، یا مسائلى از این قبیل. در صورتى که اینها اهمیت چندانى ندارد، آنچه اهمیت دارد مسائل نو و تازهاى است که پیدا مىشود و باید دید این مسائل با کدام یک ازاصول اسلامى منطبق است. " (49)
استاد محمدرضا حکیمى اجتهاد را با توجه اهداف دین مىنگرد و مىگوید:
". . . اگر اجتهاد از مسائل حیات انسان معاصر خویش غافل باشد، فلسفه اصلى خود را نفى کرده است. زیرا فلسفه اصلى اجتهاد، تعیین مسیر "حوادث واقعه است " از دیدگاه دین. حوادث واقعه، یعنى مسائل گوناگون زندگى انسان معاصر. از مسائل زندگى انسان گذشته هر چه در زندگى انسان معاصر حضور دارد، مساله اصلى اجتهاد نیست، زیرا آنها به تجربه درآمده است. مساله اصلى اجتهاد بخش متحول زندگى است نه بخش ثابت آن. و در این بخش متحول است که دین باید حضور پاسخگو و هدایتکننده خود را نشان بدهد و اجتهاد در واقع سخنگوى دین است ". (50)
و نیز گفته است:
"فقه اصطلاحى، تفقه در دین نیست، در بخشى از دین است آن هم به صورتى گسسته از دیگر بخشها، و بىتوجه به هدف اصلى دین در ساختن فرد و جامعه، یعنى تربیت و سیاست، و ابعاد گسترده این دو موضوع مهم و اصلى و روشن است که تفقه در یک بخش از تعالیم دین و درک اجتهادى آن، در حقیقت، تفقه نیست ". (51)
سه. اختلاف روا و ناروا
اگر اختلاف ضرورتى دینى و فقهى بلکه انسانى استسخن از اختلاف مجاز و غیرمجاز امرى فرعى و تبعى است و نمىتوان در درجه نخستسراغ منع و ممنوعیت رفت. به تعبیر دیگر اگر اختلاف ضرورتى است در ناموس خلقت و شریعت، قاعده نخست اختلافنظر و سلیقهها است و ممنوعیت آن دلیل مىخواهد و تبصرهاى استبر قاعده اولى. چرا که تفاوت انسانها در فهم و اندیشه، خصلتهاى درونى و علقههاى بیرونى بستر اصلى اختلافنظر و اختلاف خواستهها و سلیقهها مىباشد. و نمىتوان آن را برهم زد چنان که نمىتوان ناموس آفرینش و خلقت را درهم شکست. از این رو باید موارد ممنوع اختلاف اندک باشد. بلکه مىتوان سؤال را بالاتر برد و گفت نمىتوان از اختلاف جلوگیرى کرد.
از همین رو امام در این نامه فرموده است: "اختلاف اگر زیربنایى و اصولى شد، موجب سستى نظام مىشود و این مساله روشن است که بین افراد و جناحهاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفا سیاسى است ولو اینکه شکل عقیدتى داشته باشد ". (52)
آنگاه در خلال سخن از پنج اصل و مبنا یاد کرده و اختلاف در غیر آن را روا مىشمرد. آن اصول و مبانى عبارتند از:
1. اسلام;
2. قرآن;
3. انقلاب اسلامى;
4. استقلال در عرصههاى سیاسى، اقتصادى، علمى و فرهنگى;
5. رفاه عمومى و برچیدن ستم اقتصادى.
اینها اصولى است که به گفته امام هر دو جریان بدان وفادارند و اختلافنظرها پس از اینها است.
به گفته شهید سید محمد باقر صدر: بخشى از مسائل دینى و فقهى جزو مسلمات است و در آن اختلافى نیست، در بخش دیگر اجتهادهاى گوناگون وجود دارد. و در بخش سومى دین سکوت کرده که منطقةالفراغ نام دارد. (53)
طبیعى استبه جز بخش نخست، اختلاف فهم و برداشت در دو حوزه دیگر اجتنابناپذیر است.
بلى مخالفت عملى با قوانین مصوب اجتماعى تا زمانى که قانون استبه معناى اختلاف نیست و کسى نمىتواند آن را تجویز کند زیرا مستلزم هرج و مرج در زندگى اجتماعى خواهد بود.
چهار. ریشههاى اختلاف
مطلب دیگرى که در این منشور بدان اشاره شده ریشههاى اختلاف است. (54)
گاه اختلاف از بستر اندیشه و زمینههاى علم و معرفتبرمىخیزد و گاه بستر آن خصلتخودخواهى و حبنفس است. امام مىفرماید: "باید از شر این پدیده به خداوند پناه بریم و تنها راه مبارزه با آن ریاضت است ".
نکتهاى که باید به آن توجه داشت این است که نمىتوان در برابر اختلافنظرها جبههگیرى کرد و انگیزهخوانى نمود و آن را متهم به خودخواهى و حبنفس کرد. بلکه این تقسیمبندى آگاهىبخشى در مقام ثبوت مىکند و در مقام اثبات به آسانى نمىتوان داورى کرد و در چنین عرصههایى نمىتوان دیگران را متهم کرد. به تعبیر دیگر تا شواهد اطمینانآور و عامهپسند که نزد دیگران قابل دفاع باشد، در اختیار قرار نگیرد به هیچ رو نمىتوان از آن دم زد.
خلاصه آنکه این سخن امام هشدار است که افراد در خود فرو روند و تامل و مراقبت کنند، که اختلاف نظرشان از روى خودخواهى نباشد، نه اینکه توصیهاى باشد که دیگران به داورى رقیبان رو کنند و آنان را به نقد کشند.
پنج. ادب دینى اختلاف
اگر اختلاف امرى ضرورى و چارهناپذیر است و تنها اصول مهم و مورد اتفاق از آن مصونیت دارد و ریشههاى نفسانى اختلاف را در مقام اثبات و گفتگو نمىتوان به رخ کشید چرا که اثبات آن دشوار است. باید دید چه آداب و خلق و خویى را باید اختلافکنندگان پیشه سازند تا از یکسو به کاهش آن انجامد و از دیگر سو در زندگى اجتماعى و انسانى آنان خللى وارد نگردد. در اینجا فهرستوار برخى از آداب دینى اختلاف را برمىشمریم که در نامه امام نیز برخى از آنها گوشزد شده است:
1. پرهیز از خودمطلقبینى
اولین ادبى که مىبایست منظور نظر همگان باشد این است که خود را مطلق و مبرا از خطا و انتقاد نبینند. امام در این نامه فرموده است:
هیچکس نباید خود را مطلق و مبرا از انتقاد ببیند.
امامان معصوم علیهمالسلام با داشتن مقام عصمت و علم غیب با دیگران مشورت مىکردند و گاه از آنان مىخواستند از انتقاد فروگذار نکنند.
این سخن تاریخى و درخشان امیرمومنان گوشهاى از این خلق و خوى علوى است: "فلا تکفوا عنى مقالة بحق، او مشورة بعدل، فانى لست فى نفسى بفوق ما ان اخطى، و لا آمن ذلک من فعلى، الا ان یکفى الله من نفسى ما هو املک به منى ". (55)
پس، از گفتن حق یا رایزنى در عدالتباز مایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر که خدا مرا در کار نفس، کفایت کند که از من بر من تواناتر است ".
همچنین به مالکاشتر سفارش مىکند که نزدیکترین افراد نزد تو آنان باشند که بیشتر تلخىهاى حق را بر زبان جارى مىسازند. (56)
2. احترام به راى دیگران
شافعى گفته است: ما نظر خود را درست مىدانیم لیکن احتمال خطا در آن مىرود چنانکه راى دیگران را خطا مىدانیم اما احتمال درستى در آن هست. (57)
اگر از مطلقانگارى پرهیز شود راى و نظر دیگران ارج و منزلتى پیدا مىکند. چه نیکو است که از سیره عملى امام خمینى عبرت گرفته شود که در برخى مسائل حکومتى که فتوایش دشوارى در پى داشتبه دیگر فقیهان ارجاع مىداد و راى مخالف خود را مبناى عمل جامعه قرار مىداد.
3. شنیدن و تامل در سخن مخالف
هنگامى که عقبه فرزند ربیعه پیشواى بنىامیه نزد پیامبر آمد تا پیامبر (ص) را از دعوت بازدارد گفت:اى محمد! اگر ثروت مىخواهى به تو مىبخشیم و اگر دنبال ریاست هستى تو را رئیس قرار مىدهیم.
پس از اینکه سخن عقبه تمام شد رسول خدا فرمود: سخنت تمام شداى عقبه؟ گفت: بلى. فرمود: آیا سخن مرا مىشنوى؟ گفت: بگو. آنگاه پیامبر آیههاى نخستسوره فصلت را تلاوت کرد. و در پایان فرمود: شنیدى آنچه شنیدى، حال خود دانى. (58)
رسول خدا او را با کنیه خطاب مىکند و فرصت مىدهد سخنش را تمام کند و از او مىپرسد اجازه مىدهد وى نیز سخن خود را ادا نماید.
قرآن کریم نیز مومنان را بدین خصلت مىستاید که سخن را مىشنوند و از بهترینها پیروى مىکنند. "الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه. " (59)
4. پرهیز از دشنام و بدگویى
به رسول خدا گفته شد مشرکان را نفرین کن; فرمود: "انى لم ابعث لعانا و انما بعثت رحمة. (60) من براى لعن و نفرین برانگیخته نشدم بلکه براى رحمت و مهربانى مبعوث شدم. "
وقتى ابن ابىالعوجاء با مفضل بن عمر از شاگردان امام صادق روبرو شد، و او را خشمگین یافت که به وى لقب یا عدو الله (اى دشمن خدا) داد. گفت: اگر اهل سخن و مناظرهاى با تو مناظره کنم اگر دلیل متقن داشتى از تو پیروى مىکنم و اگر روش مناظره نمىدانى با تو سخن نمىگویم. اگر از یاران امام صادق هستى او با ما چنین سخن نمىگوید و اینگونه با ما جدل نمىکند او بیش از این از ما شنیده است ولى هیچ گاه در سخن به ما دشنام نداده است و در پاسخ ما ستم روا نداشته است. او بردبار و خردمند است، سخن ما را مىشنود و به ما گوش فرامىدهد و با ادله آشنا مىگردد تا از سخن و استدلال فراغتیابیم چنانکه گمان مىکنیم بر او غلبه یافتیم، آنگاه، با سخن کوتاه و آسان استدلالهاى ما را باطل سازد. اگر تو از یاران اویى با ما آنچنان مناظره کن. (61)
5. پرهیز از قهر و جدایى
ابوموسى اشعرى پس از قضایاى حکمیتبه عیادت امام حسن علیهالسلام رفت و امیرالمومنین نیز حضور داشت. امام على علیهالسلام فرمود: چه شد نزد ما آمدى؟ گفت: به عیادت فرزند پیامبر آمدم. امام على علیهالسلام فرمود: ناراحتى من از تو سبب نمىگردد برایتحدیث نخوانم. از پیامبر شنیدم که مىفرمود: هرگاه کسى به عیادت برادرش رود، در رحمت الهى فرو رود و وقتى نزد بیمار نشست رحمت الهى او را فراگیرد. (62)
ابن تیمیه گفته است: اگر اختلافنظرها سبب قهر و جدایى مىشد میان مسلمانان رابطه خویشى و برادرى مىگسست. (63)
6. گفتگو، نه رو در رویى
امام در پایان نامه نگاشته است: با تبادل افکار و اندیشههاى سازنده مسیر رقابتها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط باید پاک نمود.
گفتگو نه رو در رویى از عوامل اصلى کاهش اختلاف است. چرا که بسیارى از سؤبرداشتها زدوده مىشود. راه بر خناسها و واسطهها بسته مىگردد.
آنانى از گفتگو مىهراسند که از منطق درستبرخوردار نیستند و توان مباحث علمى را ندارند.
امید است این نوشتار درآمدى باشد بر پژوهشهاى نظرى و نشان دادن حریم و حدود اختلاف و دستیابى به معیارها و اصول اخلاقى همزیستى اختلافکنندگان.
مهدى مهریزى
پىنوشتها
1. صحیفهنور، ج 21، ص 46 - 49; صحیفه امام، ج 21، ص 176 - 180.
2. نهجالبلاغه، خطبه 2، ص 46، (صبحى صالح) .
3. دعاى افتتاح.
4. تعقیب نماز صبح.
5. بحارالانوار، ج 90، ص 141.
6. همان، ج 66، ص 168 - 169.
7. اختیار معرفةالرجال، ج 1، ص 59، ش 33.
8. بحارالانوار، ج 69، ص 23 و ج 74، ص 140.
9. معانى الاخبار، ص 157.
10. الفهرست، ص 181، ش 789.
11. رجال النجاشى، ص 326، ش 887.
12. الفهرست، ص 20، ش 55.
13. رجالالنجاشى، ص 219، ش 573.
14. همان، ص 384، ش 1045.
15. همان، ص 398، ش 1065.
16. همان، ص 87، ش 211.
17. المیزان، ج 13، ص 287.
18. مختلفالشیعه، ج 1، ص 10.
19. مقدمة ابن خلدون، ص 456.
20. صحیفه نور، ج 21، ص 46.
21. تصحیح اعتقادات الامامیة، دارالمفید، بیروت، 1414 ق - 1993 م.
22. اشاره به سخن علامه اقبال لاهورى در کتاب "احیاى فکر دینى " است.
23. الالهیات، ابن سینا، ص 566.
24. ختم نبوت، شهید مطهرى، ص 91 - 92، انتشارات صدرا، قم، 1354.
25. اسلام و مقتضیات زمان، شهید مطهرى، انتشارات صدرا، 1368، ج 1، ص 241.
26. همان، ص 239 - 241.
27. سوره توبه/ 122.
28. براى نمونه رجوع شود به: الاجتهاد فى الشریعة الاسلامیة، محمد فوزى فیضالله، مکتبة دار التراث، الکویت، 1404 ق/ 1984، ص 15 - 16.
29. وسائل الشیعه، ج 18، ص 40 - 41، ح 51 و 52.
30. نهجالبلاغه، نامه 67، (صبحى صالح) .
31. وسائلالشیعه، ج 18، ص 103، ح 15.
32. همان، ص 106، ح 27.
33. همان، ص 105، ح 23.
34. همان، ص 107، ح 33 - 35.
35. همان، ص 100، ح 5.
36. همان، ص 99، ح 4.
37. همان، ص 104، ح 19.
38. همان، ص 105، ح 24.
39. همان، ج 1، ص 290، ح 1.
40. همان، ص 327، ح 5.
41. همان، ج 2، ص 538، ح 4.
42. همان، ج 18، ص 16، ح 31 - 33.
43. همان، ص 17 - 20، ب 5.
44. همان، ص 72، ح 79.
45. فهرست ابن ندیم، ص 275 - 279; تاسیس الشیعة، ص 298 - 301.
46. الکافى، ج 1، ص 42.
47. صحیفه نور، ج 21، ص 47.
48. همان.
49. اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 233.
50. نقد و نظر، ش 2، ص 110 - 111.
51. آینه پژوهش، ش 9، ص 65.
52. صحیفه نور، ج 21، ص 53. الاسلام یقود الحیاة، ص 11.
54. صحیفه نور، ج 21، ص 55. نهجالبلاغه، خطبه 216.
56. همان، نامه 53.
57. الفقه الغائب، ص 144.
58. السیرة النبویة لابن هشام، ج 1، ص 314.
59. سوره زمر/ 18.
60. صحیح مسلم، ج 5، ص 168، ح 2599.
61. بحار الانوار، ج 3، ص 58.
62. تذکرةالحفاظ، ج 3، ص 808.
63. مجموع فتاوى ابن تیمیه، ج 20، ص 207.