دروازه تمدن بزرگ و بلند پروازهای اقتصادی شاه _ افزایش درآمد نفت، اتخاذ سیاست‌های نوین اقتصادی و مشکلات اقتصادی، اجتماعی ناشی از آن_ عدم تناسب ظرفیت‌های کشور با شتابزدگی در مدرنیزاسیون و توسعه _ فسادهای مالی در هیئت حاکمه، زمینه ساز نارضایتی و بحران

مردم: سوت هر مسلمان خیانت است به قرآن.
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
امام خمینی: من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهن این دولت می‌زنم. من دولت تعیین می‌کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می‌کنم.

*گوینده: شاه در کتاب انقلاب سفید می‌گوید:تا چندی پیش ایران را فقط یک کشور کشاورزی می‌پنداشتند و از اهمیت صنعتی شدن و امکانات وسیعی که کشور ما در این زمینه دارد غافل بودند ولی اکنون ما تصمیم داریم از این امکانات و شرایط برای صنعتی ردن مملکت حداکثر استفاده را بکنیم شاه در راه توسعه‌ی سریع و صنعتی شدن اصرار می‌ورزید و بالا رفتن درآمد نفت به یاری او آمد اما سرانجام چون مشی درستی نداشت به نظر داریوش همایون یکی از وزرای سابق، درآمد نفت به تزلزل نظام انجامید.
*داریوش همایون: «آنچه که در مرحله‌ی اول این نظام را تضعیف کرد ناتوانی در جذب درآمد‌های نفت بود و ناتوانی در تعیین خط مشی درستی برای کشوری که موقعیتش به کلی تغییر کرده بود به اصطلاح آن زمان که در محافل حاکم گفته می شد دستگاهی هک برای هزینه کردن دو، سه میلیارد دلار در سال آمادگی پیدا کرده بود ناگهان خودش را با سیزده، چهارده میلیارد و شانزده میلیارد و کم کم نزدیک بیست میلیارد دلار رو به رو دید و از او فرو ماند این البته به صورتی ساده کردن قضیه است ولی نشان می‌دهد ماهیت مشکلاتی را که آن موقع باهاش رو به رو بودیم برخوردی که دستگاه حکومتی ایران با مسئله‌ای اقتصادی و مسئله‌ی توسعه در آن سالها داشت به نظر من مهمترین عامل بحران سیاسی شد که سر انجام هم رژیم را در هم شکست. پول نفت که به آن صورت بی‌حساب سرازیر شد به مملکت، همه ضابطه ها را در ایران بر هم زد و تعادلی رو که به هر حال یک رژیمی را سالها و دهه‌ها نگه داشته بود، به کلی تغییر داد و چیزی به جای آن نیاورد که از عهده رویارویی با مسایل تازه، موقعیت تازه بتواند برآید.»
*گوینده: از این گذشته افزایش درآمد نفت آن گونه که شاهپور بختیار می‌گوید وابستگی اقتصاد ایران را به غرب بیشتر کرد.
*بختیار: «آن قدر بود که این بدبخت، بیچاره، آقای هویدا گفت آقا این که نمی‌شود که ما 45 دفعه کمتر از آمریکا چیز صادر بکنیم به آمریکا، و آنها 45 دفعه بیشتر به ما پول تحمیل کنند وقتی که هویدا این را بگوید بنده دیگه چی می‌توانم بگویم که بنده کاملا یادم است این سخنرانی که ایشان کردند آن وقتها.»
*گوینده: در سال 1352 دو در پی جنگ اعراب و اسرائیل با چهار برابر شدن بهای نفت مشکلات اقتصادی تشدید شد. دکتر کریم سنجابی از آمار تورم بیش از هر چیز دیگری یاد می‌کند.
*سنجابی: «وقتی که این پیش آمد، من مثل اینکه یک آواری بر مملکت ما وارد شده باشد این طور به فکر افتادم که اگر درست سیاست اقتصادی در مقابل این نباشد آوار (تورم) infletion ایران را در هم خواهد کوبید و آقای نخست‌وزیر، اقای هویدا باد می‌کرد و جیب تکان می‌داد و جیبم سنگینه کی پول می‌خواهد؟»
*گوینده: به طبیعت امر مبالغی از درآمد نفت صرف امور تجملی شد و با اینکه شاه خود را پرچمدار تجدد می دانست به نظر دکتر شاهپور بختیار این تجدد خواهی سطحی و بلد پروازانه بود.
*بختیار: «در تظاهر به مدرنیسم، نه مدرن کردن یک مملکت، هیچ کس رکورد این سیاستی که این 25 سال در ایران ما داشتیم نبود. ملاحظه بفرمایید این طیاره‌های فرانسه و انگلیسی، کنکورد، ملاحظه بفرمائید خودشان گیر کرده بودند بالاخره به هر زحمتی بود به زور دو گل مخصوصا گفت به انگلیسی‌ها من پول می‌دهم و شما بعد پول را به من بدهید بالاخره چهار تا درست کردند و امریکایی‌ها هم کارشکنی تا توانستند کردند، تمام اینها شد، تنها دولتی که بلند شد و گفت من بی کنکورد هم نمی‌شود، ایران بود آخه این شما، این روحیه چه روحیه‌ای است؟ از خود راضی بودن حالت اینکه ما درهای دروازه طلایی، آخه دروازه طلایی کجا، ما کجا، سوئد کجا؟ اخه بالاخره این حرفها در تاریخ می‌ماند.»
*گوینده: شاه به برنامه اصلاحات ارضی خود می‌بالید و به خصوص در سفرهای خارجی در مصابه با خبرنگاران غربی مرتب درباره آن صحبت می‌کرد.
*شاه:(پخش سخنان زنده شاه به زبان انگلیسی) این تنها سیاستی است که برای تقسیم اراضی بین زارعین و کشاورزان باید تعقیب شود:
*گوینده: اما به عقیده کریم سنجابی برنامه اصلاحات ارضی هرچند طرح مفیدی بود، در عمل به ضرر اقتصاد و کشاورزی ایران انجامید.
*سنجابی: «این سیاست لازمه‌اش این بود که وسایلی ایجاد کنند که روستایی را بتوانند در محل حفظ کنند وسایل عمران و آبادی آنجا به وجود بیاورند و کارگاه‌های محلی به وجود بیاورند و دستگاه کشاورزی فنی وسیعی که بتونند همه کارگران و روستائیان را، اکثر کارگران و روستائیان را جمع کنند نگه بدارد در آنجا اینها را نداشتند، بالنتیجه زمین کوچکی که به کارگر داده بودند این زمین را باید تراکتوری اجاره می‌کرد و بعد از آن دیگه کاری نداشت چیزی دیگری نبود در روستا که به آن مشغول باشند، صنعتی نبود که افراد زیادی را به آنجا بفرستند کار بکنند اینها بایستی بروند به شهرها در آنجا عملگی کنند آنها کار پیدا کنند این بود که شهر تهران، شهر مشهد، شهر اصفهان، شهر شیراز، شهر کرمانشاه همه شهرهای دیگری جمعیت‌هایی فوق‌العاده خارج از توان خودشان پیدا کرده بود.»
*گوینده: شاه ایران را در آستانه تمدن بزرگ و جامعه‌ای مرفه می‌دید و انتظار داشت مردم از این رفاه سپاسگزار باشند اما بالا رفتن درآمد به تنهایی نمی‌توانست مایه رضایت همه باشد احسان نراقی بخصوص از بازاریان نام می‌برد.
*نراقی: (شاه) تعجب می کرد، می‌گفت اینها که انیقدر منتفع شدند چرا پس مخالفند؟ من بهش جواب می‌دادم. گفتم قربان! منتفع شدند ولی حیثیت اجتماعی ندارند، نقش ندارند در جامعه، شما تمام حیثیت را برای یک عده معدودی قائل شدی به نام بخش خصوصی یا به نام طبقه جدیدی که آوردید بازاری‌ها را خارج کردید از گود، بازاری‌ها مجبور شدند که با روحانیون بیشتر نزدیک بشوند، چون روحانیون بهشون حیثیت می‌دهند و جامعه‌ی ما طوری هست که یک بازاری که با روحانی حشر و نشر دارد، در جامعه بیشتر قبولش دارند کارش راحت‌تر می‌گذرد، روحانی مسائلش را حل می‌کند، بهش یک نوع محبوبیت اجتماعی هم می‌دهد.»
*گوینده: یکی از این بازاریان حاج محمد شانه‌چی بود.
*شانه‌چی: «نوع کار جوری بود که بازاری‌ها می‌دیدند کلاه سرشان رفته یک عده خارج از بازار بر اثر خرید و فروش زمین و بر اثر کارهای خلاف قاعده که از گمرک استفاده می‌کردند و مثلا واردات صادرات دست یک عده خود رجال خارج از بازار بود، اینها همش ناراحتی برای بازار ایجاد می‌کرد دیگه، از تبعیضی که قائل بودند، از نابسامانی که در اوضاع عمومی کشور جاری و ساری بود مخالفت با حکومت می‌کردند و منشاء و مبدء را حکومت می دانستند.»
*گوینده: اقتدار شاه در امور سیاسی به صحنه اقصتاد نیز کشیده شده بود به نظر دکتر علی امینی شاه بدون مشورت با کارشناسان اقصتادی حتی برای امور جزیی فرمان صادر می‌کرد.
*امینی: «متاسفانه، می‌گویم، یکی از آن گاف‌هایی که می‌کرد تو یکی از این سلامها که علم ناخوش بود، اروپا بود... آمد جلو من و گفت فلان کس، ما تشخیص دادیم که فئودالیته صنعتی از فئودالیته کشاورزی خطر ناکتر است.
بنابراین دو تا ماده اضافه کردیم راجع به کنترل قیمت حالا کار خراب شد. گفت قربان کنترل قیمت کار آسانی نیست به علاوه اگر یادتان باشد مکرر صحبت شد که بین تولید‌کننده و مصرف‌کننده یک عده زیادی دلال هستند که اینها منی‌نشینند روی این، این دستهای مختلف را باید از بین برد خوب... رفت این اقای فریدو مهدوی افتاد به جان مردم به وسیله کی: شاگردهای دانشگاه را انداختند که برو؟ روی این مغازه‌ها نرخ بگذارند شاگردهای دانشگاه. رفتم پهلوی اون شیراز که بلور فروش بود فلانی چه کنم؟ گفت بچه مدرسه اومده رو چلچر می‌خواد نرخ بگذاره، بچه مدرسه چه می‌دونه چلچراغ چیه؟ نرخش چیه؟ گفت: چه کار کردی گفت گفتم بیا پونصد تومان بگیر، برو.»
*گوینده: رشوه و فساد مالی در هیئت حاکمه و دربار از شکایت‌های عمومی بود، احسان نرافی دلایل و سوابق آن را بیان می‌کند.
*نراقی: «وقتی که رضا شاه از کشور خارج شد در شهریور 20 تمام دارائیش را به صورت هبه واگذار کرد به محمد رضا شاه و بعد او را بهش تکلیف کرد که دیگه اداره خانواده و زنها و فرزندان به عهده او باشد خوب بنابراین حالا ان موقع اوایل البته محمد‌رضا شاه آدم خیلی دست و دل بازی بود و عطیه ملوکانه تشکیل شده بود و به شهرهای مختلفی که دچار کمبود مواد غذایی بودند کمک می‌کرد برای خوار و بار و یادم هست سال 21_ 22، بیمارستان کمک می‌کرد گاهی وقتها و می‌رفتند پهلوش به صورت‌های مختلف مثلا بعد به احزاب سیاسی کمک‌ها می‌کرد و این بود که به خانواده‌اش کمتر می‌رسید خانواده خوب یواش یواش شروع کردند یک عده‌ای اطر اف اینها را گرفتند و اشخاص استفاده جو که بیاییم در کارهای مختلف شریک بشویم و اینها، خوب شاه هم بدش نمی‌آمد می‌گفت خوب بروند به این ترتیب یک عایدی داشته باشند و آ»قدر هم کارهایی نبود که چشمگیر باشه و اثر در سیستم اقتصادی مملکت داشته باشد ضمنا شاه اصولا نسبت به فعالیت سیاسی خانواده‌اش بدگمان بود کما اینکه مثلا عبدالرضا که از همه برادرهاش درس خوانده‌تر و فهمیده‌تر بود چون دکتر مصدق نسبت بهش توجهی داشت، سالهای اول تقریبا مغضوب بود. در ضمن اینکه شاه نسبت به وضع سیاسی برادر، خواهرهاش نگران بود برای اینکه رفع این نگرانی بشود ترجیح می‌داد که اینها مشغول کارهای مالی باشند بعد یک علت دیگه اینکه شاه را مشاورین خودش و درباری‌ها که دنبال مال‌اندوزی بودند مرتب بهش این فکر را می‌خواندند که آقا، مهم پیشرفت مملکت است و توسعه اقتصادی و خوب توسعه اقتصادی ریخت و پاش دارد و اینها دلایل مهمی است.
مهم، ساختن یک فرودگاه در یک شهری حالا چقدر این بهره برده؟ اهمیت نداره و به تدریج قبح این عمل و این به قول خودشان کمیسیون بازی و کمیسیون گرفتن رو از بین برده بودند.»
*گوینده: و به گفته دکتر علی امینی همین حق‌العمل و کمیسیون گرفتن‌ها بود که بر نارضایتی‌ها می‌افزود.
*امینی: «همین کارها واقعا مردم را برانگیخت که اینها همه از شاهه، این حرف مفت است اگر دزدی می‌شود و اینها تمام یک مقداری به حساب شاه می‌گذاشتند و هر کی می‌گفت می‌گفتند آقا به ما چه ما که کسی نیستیم واقعا گیر کرد بود بین اشخاص که حالا یا شعورشان کم بود یا منافع خودشان را ترجیح می‌داند به منافع مملکت که به ما چه، مثلا هویدا می‌گفت که من بالاخره نخست‌وزیری خودم رو پیدا کردم تو صحبت‌ها می‌گفت من منشی هستم، من کاره‌ای نیستم هر طور امر بفرمایید این هم می‌گفت چه کار دارید زندگی خودتان را بکنید این هم واقعا خوشش می‌آید که زندگی شاهانه داشته باشد تفریحی و فلان و این حرفها این بود که ول کرده بود به حال خودش حتی زمان خود من راجع به اقبال، شاه می‌گفت که بله (گردنش را همچین می‌کرد)... خوب زمان خود من بود که می گفتم آقا من نخست وزیرم، شاه هم کاری به این حرفها نداره و هیچکدام از شاهزاده‌ها حق تلفن کردن به وزارتخانه نداشت ابدا، همین شاهپور غلامرضا به من تلفن کرد (گفت) فلان کس، قبل از آمدن شما من سفارش یک دانه ماشین دادم، ماشین چه چیز! از این (ماشین) کشاورزی، حالا عرضه می‌دهند (می‌کنند)، گفتم خیلی خوب حالا استثنائا دفعه دیگه از این کارها نکنی. بعد خودتان می‌دانید. یک جلسه مهمانی بود، شاهدخت فاطمه به من گفت که آقا یک کسی توصیه کرده! گفتم ما کاری نداریم. گفت: آقا تا کی می‌فرمائید نه، وزیر کار (آنجا بود) گفتم جواب خانم را خود شما بدهید.»
*گوینده: اما برای خود شاه به گفته احسان نراقی مسئله فساد مالی اجتناب ناپذیر و قابل اغماض بود در عین حال شکوه و جلال سلطنت برای او جاذبه‌ای بیشتر داشت.
*نراقی:« شاه این مقداری از خریدهایی هم که می‌کرد از خارجی‌ها و اینها برای پرستیژ و اینها هم بود، براش مهم نبود، می‌گفت خوب به اشخاص برسد، به دولت‌ها برسد که شاهان مخلوع را مثلا اطراف خودش نگه می‌دارد، به اشخاص متنفذ در دنیا پول برساند، مشاورین زیادی داشته باشد، این چیزها براش مهم بود این را هم ماده‌اش مستعد بود هم خارجی‌ها برای استفاده خودشان به این ترتیب او را تشویقش کرده بودند که مهم نیست این کارها خوب کارهای بزرگ کمیسیون دارد، حق و حساب دارد اشکالش چیه؟ وقتی بقیه دارند می‌برند چرا خواهر نبره؟ چرا قوم و خویشهات نبرند و بعد می‌گفت که خوب بقیه، مگر بازاری‌ها کم استفاده کردند مثلا خودش را با بازاری مقایسه می‌کرد می‌گفتیم بالا، شما اصلا اعلیحضرت هستید خانواده شما که خوب ولو که یک بازاری بناحق صاحب صد میلیون شده باشد، این دلیل بر این نمی‌شود که خاندان پهلوی این کار را بکنند، بد نمی‌دانست ولی من به یادم هست که قبلا با علیا حضرت، با فرح،هر وقت صحبت می‌کردم با شهبانو، او متوجه موضوع بود حتی یادم هست که یک بار با ایشان دو، سه سال قبل از انقلاب صحبت کردم، گفت بله من نمی‌فهمم چرا باید به خاطر حفظ 14،15 نفر،آخر سر بچه‌های من فدا بشوند. یعنی متوجه بود دیگه که آخر این کارها به کجا می‌کشد. ولی شاه اصلا عقیده نداشت، اصلا موضوع فساد را مهم نمی‌دانست مطلقا، حتی یک روزی هویدا به من یک حرفی زد گفت شاه آمده نوشهر خانه من را دیده بعد حرف که می‌شود می‌گوید شما که دوست دارید تو مرغ دونی زندگی کنید. مرغ دونی (به هویدا گفته بود)‌هویدا می‌گفت فکرش را بکن اعلیحضرت به من همچین حرفی را زده، و این همچین بهش، هم خوشش آمد بود و هم ناراحت بود، خوب بالاخره، یا رو که تخطئه‌اش کرده بود مثلا می رفت خانه کسانی که خانه‌های مجلل داشتند بروید بپرسید از کجا آمده این خانه، پولش کجا بوده،‌50 میلیون خانه ساختند کی ساخته، اصلا ده سال نداشته یک میلیون تومن،‌حالا پنجاه میلیون تومن خانه می‌سازه نمی پرسید از کجا آمده هیچوقت این مطالب را مطرح نمی‌کرد.»
*گوینده: شاه خود در سخنرانیهایش صحبت از هماهنگی برنامه‌های اقتصادی می‌کرد.
*شاه:« در زمینه سیاست اقتصادی لازم است آهنگ رشد،‌و توسعه اقتصادی متناسب با امکانات مالی و مادی و نیروی انسانی مملکت ادامه یابد و در رفع تنگناها و کمبودها اقدام موثر بعمل آید تا پیشرفت‌ بخش‌های مختلف اقتصادی هماهنگ گردد باید در کلیه عوامل توسعه اقتصادی کوشش شود نیروی خلاقه و اتکاء به بخش خصوصی مورد حداکثر استفاده قرار گیرد و امکانات لازم برای افزایش کارایی کارگران و کشاورزان فراهم شود چنین پیشرفتی ایجاب می‌کند که از اسراف و هدر رفتن منابع کشور جلوگیری شود و تناسب معقول بین مصرف و سرمایه‌گذاری در اقتصاد مملکت حفظ گردد.»
*گوینده: اما واقعیت وضع به عقیده کریم سنجابی فساد، نابسامانی و بی‌برنامه‌گی اقتصادی بود که سرانجام زمینه را برای تغییرات بزرگ سیاسی آماده کرد.
*سنجابی: « پول بی‌جا وقتی بیاید اینجوری است،‌در نتیجه،‌اینها شروع کردند به یک مخارجی در ارتش،‌بی‌رویه، هر کس از هر گوشه‌ای به خصوص از آمریکا اسلحه‌ای عنوان می‌کرد یا پشنهادی می‌کرد می‌پذیرفتند و از طرف دلال‌هایی که غالبا درستی و حقانیت و انصاف ندارند،‌پاکی ندارند،‌ دروغگو هستند و ارتباط ندارند و از طرفی هم در داخل، وسائطی که پاکی وطن پرستی و انضباط ندارند یک هرج و مرجی در خرید اسلحه پیش آمده بود در واقع اسلحه و لوازم همینطوری به زمین می‌ریخت بدون اینکه معلوم باشه برای چه،‌ چه جور باید ارتباط داده شود به یکدیگر و دلال‌ها رو دست دلال‌ها می‌رفتند بعد دلوت یک برنامه اقتصادی، برنامه اصلاحاتی شروع کرد که در وسطش ماند و پول نداشت، معطل ماند،‌اصلاحات اقتصادی که کرده بود اصلاحات کشاورزی صوری بود: رعایا،‌زارعین چیزی نداشتند زارعین به شهرها هجوم آوردند.
شهرها،‌شهر تهران که دو، سه میلیون جمعیت داشت به 6،7 میلیون جمعیت رسیده بود، و ازجمعیت بیکار چنان در شهرها ریخته بود که راهی نبود اگر بود یک شهری به یک میدان می‌رفتی یک عمله پیدا کنی 20،30 تا عمله آنجا بیکار مانده بود تو شهرها می‌گشتی تو خیابانها مردم، وول می‌زدند از بیکاری، بیمارستانها جا نبود به این ترتیب دهات خالی، شهرها پر از جمعیت و مردم، ناراضی، در حال انفجار.

** روابط ایران و آمریکا قبل و بعد از روی کار آمدن کارتر در سال 1355- آغاز فضای باز سیاسی در ایران ، پس از به قدرت رسیدن کارتر در آمریکا

مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن ..
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
امام خمینی: من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهن این دولت می‌زنم، من دولت تعیین می‌کنم، من به پشتوانه این ملت، دولت تعیین می‌کنم

*گوینده: در آغاز دهه پنجاه، جهش ناگهانی درآمد ایران از نفت و نقش فعال ایران در سازمان اپک در زمینه سیاست خارجی نیز به شاه موقعیتی خاص داده بود، شاه می‌واست ایران بزرگترین قدرت سیاسی و نظامی در منطقه باشد.
*شاه: «ضعف و عقب ماندگی در ایران مساوی است با از دست دادن استقلال و حتی ایرانیت ما.»
*گوینده: شاه که در زمان اشغال ایران به سلطنت رسیده بود،‌آثار شعف و در ماندگی ایران را خود تجربه کره بود. به عقیده دکتر کریم سنجابی گرچه شاه اقتدار یافته بود اما آثار روانی ضعف همچنان در وی بجا مانده بود.
*سنجابی:« با اینکه اوضاع و احوال جهانی طوری شده بود که حقیقتا می‌توانستند استقلال خودشان را حفظ کنند ولی با درس‌هایی که از سابق خوانده بودند و شنیده بودند و با درسهایی که به پدرشان داده بودند برای اینها از سایه سیاست‌های بیگانه وحشت دارند و یک اشاره سفارت و یک تلگراف از یک محلی که یک نقطه‌ای را نشان بدهد در اینها وحشت ایجاد می‌کرد و به کلی یک مرتبه عکس العمل نشان می‌دادند.»
*گوینده: ایراد اصلی مخالفان شاه به روابط وی با غرب و به خصوص با آمریکا بود، گری سینک از مشاوران پیشین روسای جمهور آمریکا می‌گوید رابطه شاه و آمریکا همیشه بر یک منوال نبود و در این سالها آمریکا او را بسیار جدی می گرفت.
*گری سیگ:(پخش صدای گری سیک به زبان اصلی)«‌در دهه 1950 و 1960 کارشناسان امور ایران در دستگاه دولت آمریکا عموما شاه را شخصی می‌دانستند که باید مراقبش بود چون تمایل به افراط و تفریط داشت و نیازمند به راهنمایی قاطع و کنترل بود. در سال 1972 این طرز فکر تغییر کرد و ما راه را کاملا برای شاه باز گذاشتیم، از آن به بعد چهره شاه از صورت شخصی نسبتا متزلزل که مشکلاتی جدی در پیش داشت، به چهره پادشاهی بدل شد خردمند، سیاستمدار، ژرف نگر، هوشیار و توانا که از هر کس دیگر برای حل مشکلات ایران شایستگی بیشتر داشت و بر اوضاع هم کاملا مسلط بود.»
گوینده: احسان نراقی می‌گوید که شاه در میان دولت‌های غربی به آمریکا بیش از دیگران اعتماد داشت.
*نراقی: « به آمریکاییها اعتقاد داشت مثل یک برادر بزرگتری که مثلا خیلی او را به خودش نزدیک می داند، اما از انگلیس ها وحشت داشت: از انگلیس‌ها از زمان پدرش می‌ترسید: آن جریان که برای پدرش پیش آمد و پدرش را بردند به ژوهانسبورک و اون جریان و اونها: هم آوردن پدرش، هم بردن پدرش، اینها همه را از چشم انگلیس‌ها می‌دانست و انگلیس‌ها را آدمهای موذی و خطرناکی می‌دانست.»
گوینده: آنتونی پارسونز سفیر پیشین انگلیس در ایران می‌گوید که به خاطر سوابق تاریخی ، شاه شاید حق داشت که به سیاست انگلیس در ایران بدبین باشد اما در سالهای اخیر وضع عوض شده بود و ایران، ایران سابق نبود، شاه هم کم کم در صحنه بین‌المللی مقام و منزلتی یافته بود و در صحنه سیاست خارجی بسیار مطلع و مجرب بود.
*پخش صدای پارسونز به زبان انگلیسی[به دلیل نامعلومی سخنان پارسونز ترجمه نشده است]
*گوینده: به عقیده پارسونز، شاه به سیاست خارجی اهمیت بیشتری می‌داد تا مسائل داخلی، اردشیر زاهدی که سالها سفیر و وزیر خارجه شاه بود می‌گوید که همیشه به اطلاع و تجربه شاه در سیاست خارجی می بالیده است.
*زاهدی:« این را من نمی‌خواهم از ایشان تعریف کرده باشم، ولی یک فردی بود که واقعا من در این مدتی که باهاش بودم، ملاقات‌هایی که با خارج داشتیم، همیشه دو برابر قدم‌ بلندتر می‌شد (دو قدم جلوتر بود)،‌ چون طرزی که ایشان با این خارجی‌ها روبرو می‌شدند و رفتاری که می‌کردند برای یک ایرانی به نظر من افتخار بود که ببیند یک همچین شخصیتی اینطور وارد، و اینطور (وارد) به جزئیات صحبت می‌کند»
*گوینده: شاه خود در یکی از آخرین سخنرانیهایش در مجلس ، اصول سیاست خارجی ایران را چنین شرح داد.
*شاه :« سیاست خارجی ما براصول تغییر ناپذیر سیاست مستقل ملی و حفظ استقلال و تمامیت کشور به اجرای نقشی که از لحاظ سیاست جهانی و منطقه‌ای برعهده داریم، استوار بوده است، اساس این سیاست همزیستی مسالمت‌آمیز و همکاری با کلیه کشورها، خاصه ممالک هم جوار و هم کیش، حفظ و تشکیل مبانی صلح بین المللی، همکاری جدی در عملی شدن خلع سلاح کامل و عمومی - با نظارت موثر بین‌المللی - رفع اختلافات از طرق مسالمت‌آمیز و عدم توسل به زور و مبارزه با استعمار و هرگونه تبعیض نژادی است.
*گوینده: مخالفان شاه معتقد بودند که عملا سیاست او اطالعت از غرب، بی‌توجهی به همسایگان، و تحقیر کشورهای جهان سوم بود. اردشیر زاهدی این نظر را مردود می‌داند.
*زاهدی:« ما با آمریکا از یک لحاظ نزدیکی داشتیم چون از لحاظ نظامی،‌ وسایل نظامی آمریکا، چه ما بخواهیم، چه علاقه‌مند باشیم،نباشیم، یکی از بهترین‌(‌ها)‌ در دنیا بوده، بنابر این ما سعی می‌کردیم که چیزی داشته باشیم که بتوانیم بهترین بوده باشد. ایشان یک احترام بخصوصی برای کشورهای غربی داشتند، چون معتقد بودند که تکنولوژی غرب و همینطور با ژاپن، این غرب تنها نیست، غرب و شرق است،(‌که) می‌توانند برای ساختن ایران به ما کمک کنند، و بخصوص که ما این همه محصل به خارج فرستادیم، که حتی امروز هم اینها در ایران کار می‌کند، اینها پایه‌هایی هستند که در گذشته شده و امروز می توانند به درد مملکت و در آتی هم به درد بخورند اما جهان سوم، من می‌توانم بگویم یکی از ایراداتی که آن وقت دشمنان می‌خواستند بگیرند می‌گفتند ما چرا خرج می‌کنیم برای کشورهای جهان سوم؟ ایران در آن وقت تحت رهبری اعلیحضرت سعی می‌کرد که به کشورهای جهان سوم کمک بکند و هنوز هم ایران امروز هم سعی می‌کند به آن عملیاتی که آن روز در ایران شده افتخار بکند. من خوب یادم است در زمان خود من سعی کردیم با کشورها آفریقایی روابط خیلی نزدیک داشته باشیم، من شخصا وقتی که در دولت بودم آن وقت،‌اغلب، ‌وزرای خارجه افریقایی را برادر خطاب می‌کردم. و ما با هم نزدیک بودیم مثل برادر و همینطور با کشورهای آسیایی.
*گوینده:در سالهای اخیر حکومت شاه ایران از خریداران اصلی سلاح‌های آمریکا بود که مبلغ آن به میلیاردها دلار می‌رسید،‌به گفته جرج بال معاون سابق وزارت خارجه آمریکا، خریدهای نظامی هنگفت ایران حتی مایه نگرانی بعضی از جناح‌های دولت آمریکا شده بود.
*جرج بال:(پخش صدای جرج بال به زبان انگلیسی) از سال1953 که شاه به ایران برگشت تا 19 سال بعد- یعنی تا سال 1972 - ما شاه را کاملا تحت نظارت داشتیم. این ما بودیم که به او می‌گفتیم شما به فلان سلاح احتیاج ندارید و نباید بخرید و به دردتان نمی‌خورد. در نتیجه ،‌ در طول 22 سال کل اسلحه‌ای که شاه مجاز به خریداری آن از آمریکا بود از یک میلیارد و سیصد میلیون دلار تجاوز نمی‌کرد. بعد از آنکه در سال 1972 نیکسون و کیسنجر به او اختیار تام و آزادی تام دادند، میزان خرید اسلحه شاه از آمریکا در طی 7 سال بیست برابر شد در واقع کاری که ما کردیم به این شباهت داشت که کلید بزرگترین انبار مشروب دنیا را به دست یک آدم معتاد به الکل داده باشند.
*گوینده: این نظر منعکس کننده طرز فکر بسیاری از دمکرات‌هایی بود که در آمریکا روی کار آمدند. در زمستان 1355 حکومت دمکرات‌ها جای جمهوری خواهان را گرفت. رئیس جمهور جدید آمریکا جیمی کارتر بود.
*پخش صدای کارتر به زبان اصلی[به دلیل نامعلومی سخنان پارسونز ترجمه نشده است]
*گوینده: جیمی کارتر در مراسم تحلیف ریاست جمهوری بر همان پیام آزادی فردی و احترام به حقوق انسان تاکید می‌کرد که شعار اصلی مبارزات انتخاباتی او بود این پیام او بسیاری از رهبران کشورهای جهان سوم را که با آمریکا دوستی نزدیک داشتند نگران کرده بود. به گفته داریوش همایون از وزیران وقت، شاه هم از انتخاب شدن کارتر نگران شده بود.
*داریوش همایون: در 1355 وقتی که کارتر به ریاست جمهوری انتخاب شد.البته یک تکان سختی به تمام نظام سیاسی ایران وارد آورد. از طرفی شاه بسیار نگران روی کار‌ آمدن دوباره دمکرات‌ها بود، و بخصوص که کارتر سخنانی درباره حقوق بشر و احتمالا با اشارات مستقیم به ایران در جریان مبارزات انتخاباتیش گفته بود از طرف دیگر پاسخ پیام تبریک شاه را پنج، شش هفته‌ای دیرتر داد، با تاخیر داد اینها تعبیر شد در ایران. اما از ناحیه مخالفان و وابستگان به جبهه ملی اظهارنظرهای صریح ثبت شده‌ای هست که روی کار آمدن کارتر و سخنانش را به عنوان چراغ سبز تلقی کردند و گفتند که باید بر فعالیت‌ها افزود و وقتی فعالیت‌هاشون رو شروع کردند باز سخنی از خمینی هست که به طرفدارانش گفته بود نگاه کنید ببینید اینها را کاریشون نکردند پس شما هم شروع بکنید.
*گوینده: به نظر اردشیر زاهدی ایجاد فضای باز سیاسی در ایران تصادفا با روی کارآمدن کارتر همزمان شد.
*زاهدی: اعلیحضرت اصولا افکار دمکراسی خیلی شدید داشت، مثلا ما اگر برویم و ببینیم و بخوانیم نامه‌های وزارت خارجه در آمریکا را در زمانی که اعلیحضرت پادشاه جوانی در ایران حکومت می‌کردند، آنوقت آمریکایی‌ها در بعد از جریان وقایع آذربایجان، خارجی‌ها و امریکایی‌ها، علاقمند بودند که اعلیحضرت یک پادشاه دیکتاتوری باشد و خوشبختانه اینها آنوقت موفق نشدند و وقتی می‌بینیم که سفر امریکا در گزارشاتی که به وزارت خارجه امریکا [ارسال می‌کند] (این که عرض می‌کنم تمام در مدارک کنگره هست، در آنجا می‌بینیم) می‌گوید که من بارها سعی کردم پادشاه ایران را راضی بکنم که قدم‌های شدیدی [بردارد] ولی ایشان چون معتقد به دمکراسی است، حاضر نشد، بنابراین من حالا سعی خواهم کرد که بتوانم از طریق خواهر شاه یا از طریق مادرش ایشان را راضی بکنم که اینکار را بکند.* (1) پس آمدن کارتر و نیامدن کارتر این برنامه کلی اعلیحضرت بود و آرزوی اعلیحضرت بود که یک روزی ایران رو یک وضع دموکراسی بهش بده که مردم خودشون بتوانند تصمیم خودشونو بگیرند آیا کارتر باعث این کار شد یا نه؟ من می‌خوام بگم که با اون اطلاعاتی که دارم و در جریانش بودم، نه، اعلیحضرت این برنامه‌شون بود، اتفاقا در این جریان چون کارتر آمد این موضوع هم پیش آمد.*(2)
*گوینده: اما سایروس ونس نخستین وزیر خارجه دولت کارتر که در بهار 1356 برای بررسی مجدد روابط ایران و امریکا به تهران رفته بود می‌گوید با اینکه شاه از سیاست حقوق بشر کارتر نگران بود، دولت کارتر می‌خواست همکاری‌های نزدیک دو کشور همچنان ادامه یابد.

پخش صدای ونس به زبان اصلی
*سایروس ونس: ایران با آمریکا دوستی دیرینه داشت، ایران در خاورمیانه موقعیت مهمی داشت و باعث ثبات در این منطقه بود، رابطه ما تا پیش از ریاست جمهوری کارتر بخصوص در دوره نیکسون وفورد، بر اساس همکاری نزدیک بود، دولت کارتر که روی کار آمد، ما به ایران گفتیم که حاضریم این دوستی را ادامه بدهیم و با شاه و مردم ایران همکاری کنیم. در بهار سال 77 من به ایران سفر کردم تا این پیغام را به شاه برسانم، وقتی که به تهران رفتم متوجه شدم که شاه نگران است، او می‌دانست که دولت کارتر برای موضوع حقوق بشر اهمیت زیادی قائل است، من در ملاقاتم با شاه به او گفتم که ما می‌خواهیم همکاری گذشته را با او ادامه بدهیم اما اصل حقوق بشر هم برایمان بسیار مهم است. در عین حال من به او گفتم که این موضوع، جزئی از سیاست خارجی دولت کارتر است و ما نمی‌خواهیم فقط به دولت ایران یا دولت خاصی در این زمینه ایراد بگیریم، بلکه به طور کلی در رابطه با تمام کشورها به این موضوع می‌پردازیم، اما شاه به دلیل اهمیتی که دولت کارتر به حقوق بشر می‌داد، نگران بود و فکر می‌کرد که شاید به خاطر این موضوع ایران و آمریکا به آسانی نتوانند وضعیتی را که در گذشته داشتند حفظ کنند.*(3)
*گوینده: نگرانی شاه به نظر بسیاری از جمله احسان نراقی فقط مسئله حقوق بشر نبود بلکه اصولا شاه در روابطش با دموکراتها راحت نبود.
*احسان نراقی: «اون عجیب معتقد به سیاست کسینجر و نیکسون و جمهوری‌خواهان بود، اون خودشو متکی به امریکا می‌دونست بخصوص به جمهوری‌خواها، و با دمکرات‌ها لج بود، نمی‌شد از پس آنها برآید. بعدا این 8 سالی که جمهوریخواهان از 1968 تا 76 سرکار بودند، دوره‌ای بود که درآمد نفت ایران چند برابر شد و کارهای خوب عظیم اقتصادی پیش آمد بخصوص افزایش بودجه تسلیحاتی ایران و اسلحه و اینها، تکیه به امریکا زیاد شد، وقتی دمکراتی‌ها آمدند سرکار، [شاه] غافلگیر شده بود. کارتر هم در یک وضع خاصی اومده بود سرکار، کارتر پس از جنگ ویتنام که دانشجوهای آمریکایی، جوون‌های امریکایی، سخت پشتیبانی کرده بودند (با جنگ ویتنام و قضیه واترگیت) در یک همچون وضعی اومده بود سرکار یعنی یک کارتری بود با یک نهضت جدید. جوونی و آزادیخواهی و اینها. اطرافیانش هم آدم‌های نسبتا به قول خود آمریکایی‌ها رادیکال بودند کما اینکه در مصاحبه‌های تلویزیونی هم که کارتر کرد قبل از انتخابات با جرالد فورد، یکی دو مثالی که زد، درباره سیاست خارجی جمهوری خواهان در حقیقت به عنوان مثال ناموفق و قابل ایراد، ایران بود. خرید اسلحه ایران، توجه به ایران رعایت نکردن حقوق بشر و این حرف‌ها بود که شاه وقتی در امریکا انتخابات شد و کارتر اومد سرکار، توازن خودشو از دست داده بود، نمی‌دونست چه کار بکنه یعنی اگر بخواهیم زمان یک سال شاه رو بنویسیم زمان یاس و حرمانی است که به امریکا داشته و نمی‌تونست برای خودش روشن کنه که چرا؟ بخصوص که سیاست امریکا هم متشتت بود. نیکسون یک سیاست متمرکزی داشت، خودش تصمیم می‌گرفت تقریبا با کیسینجر و توافق داشتند با هم، اما بعد که کارتر اومد سیاست پخش شد متشتت بود. کارتر بود، سایروس ونس بود، وزارت دفاع بود، سی آی ای بود، هرکدوم یک سیاست خاصی داشتند، هرکدام یک روش خاصی داشتند، شاه نمی‌توانست، طرف مکالمه واحد نداشت در امریکا. برژنیسکی چه می‌گفت، یکایک [نظر خاص خودشان را داشتند] و چون عادت کرده بود به تکیه به امریکا، این نمی‌توانست [اراده و ابتکار] خودش را بدست بیاورد.»
گوینده: درباره مشکل مناسبات شاه با دمکرات‌ها بسیار صحبت شده اما اردشیر زاهدی می‌گوید که مسئله روابط ایران و امریکا ربطی به دمکرات یا جمهوریخواه بودن رئیس جمهوری [امریکا] نداشت.
*زاهدی: «اول رئیس جمهوری که با ایران کار می‌کرد و از ایران، از پادشاه ایران بی‌نهایت گرم پذیرایی کرد ترومن بود که رئیس جمهور امریکا بود و آن شخص دمکرات بود. اعلیحضرت با کشورهایی که تماس داشتند همیشه به اینها [می‌گفتند] برای ما فرق نمی‌کند شما دمکرات باشید یا اینکه جمهوریخواه. ما شما را بعنوان یک کشور، اگر امریکا هستید، امریکا [و] اگر انگلستان بود در آنجا بود هم [می‌گفت] برای من فرقی نمی‌کند، شما لیبر (Labor) کارگر باشید یا کنسرواتیو. بنابراین، به نظر من اینقدرها پایه صحیحی ندارد این صحبت. دولت ایران در آن وقت یک مدتی با دمکرات‌ها بود یک مدتی... در زمان کندی اتفاقا در آن وقت آنجا بودم. کندی متاسفانه قبل از اینکه با شخص شاه آشنایی پیدا بکند آنچه که باید و شاید راجع به ایران اطلاعات نداشت و اولین باری که کندی و خانواده کندی با اعلیحضرت آشنایی پیدا کردند در 1954 بود که من در آنوقت در رکاب اعلیحضرت به امریکا رفتیم،‌در زمان ایزنهاور بود و در منزل رایمن، در فلوریدا، اولین باری بود که کندی‌ها اصلا حضور اعلیحضرت معرفی شدند و ‌آشنایی پیدا کردند. در اینجا می‌بینیم که کندی اول چه نظریاتی داشت و بعد نظریاتش چطور عوش شد. به همین دلیل پادشاه ایران را دعوت کرد که به امریکا تشریف بیاورند و وقتی که در آنجا آمدند در مهمانی سفارت شرکت کرد و بعد هم یک روابط نزدیک‌تری بین این دو کشور، ولی این را هم اگر ببینیم، می‌بینیم که یک نوسان بالا و پائینی بوده، ‌یک وقت یک جریاناتی بوده که تفاهم داشتیم یک وقت هم جریاناتی بوده که تفاهم نداشتیم.»
*گوینده: در مبارزات انتخاباتی میان جیمی کارتر و جرالد فورد، شاه فورد را بهتر می‌شناخت و خواهان پیروزی او بود ولی اردشیر زاهدی می‌گوید در این دوره هم برای شاه، دمکرات و جمهوریخواه فرقی نداشت.*(4)
*زاهدی: «کارتر شناخته [شده] نبود، یک وقتی بحث در این بود که آیا دمکرات‌ها خواهند برد و یا جمهوریخواهان؟ در آن وقت من گزارشاتم هست که به اعلیحضرت گزارش عرض کردم که به نظر می‌رسد که دمکرات‌ها بیایند سرکار. جوابی که اعلیحضرت به من دادند (که آنهم چه در ایران در چیزهای [آرشیوهای] محرمانه بوده باشد و چه خودم در اینجا همه را در بانک گذاشته‌ام در حراست در اینجا) اعلیحضرت گفتند چه بهتر، ما که روابطمان با دمکرات‌ها خیلی بوده بخصوص در زمان اول، موقع ترومن.»
*گوینده: شعار انتخاباتی کارتر هرچه که بود، پس از رسیدن به قدرت به گفته‌ گری سیک از مشاوران کارت، به دلیل اهمیت سوق‌الجیشی ایران، کارتر زود با شاه کنار آمد.
*گری سیک: «کارتر می‌دانست که امریکا سرمایه‌گذاری هنگفتی در ایران کرده و دو طرف روابط نزدیکی با هم دارند. او بعد از اینکه به ریاست جمهوری رسید خیلی زود وضع موجود را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که خود شاهد برای بهبود وضع حقوق بشر در ایران دارد قدم‌‌هایی برمی‌دارد از این رو کارتر حاضر شد که با شاه راه بیاید و حتی در این کار زیاده‌روی کرد چون در واقع چاره دیگری نداشت و از نظر استراتژیکی امریکا باید این کار را می‌کرد. سیاست نظامی امریکا در منطقه خلیج فارس از 10 سال پیش دربست متکی به ایران بود و همکاری نزدیکی با ایران برای سیاست نظامی امریکا در خلیج فارس بسیار اهمیت داشت و کارتر این مسئله را خیلی زود دریافت.»
*گوینده: همزمان با روی کار آمدن کارتر، دشواری‌های اقتصادی و مشکلات سیاست داخلی نیز فکر شاه را مشغول کرده بود. به نظر داریوش همایون دولت کاتر سیاسی آشفته داشت، و این، آشفتگی شاه را تشدید کرد.
*داریوش همایون: «از 1976 هرچه راجع به امریکا بود در نیافتن مسئله، کج و معوج رفتن مثل خود شاه، نشانه‌های متضاد و متناقض به شاه دادن، و به رهبران انقلاب دادن، کمک کردن به آشفتگی اوضاع، کمک کردن به فرو ریختن ایران، کمک کردن به شاه برای اینکه ضعیف‌تر و سردرگم‌تر بشه، کمک کردن به انقلابیون برای اینکه دل گرم‌تر بشند، و بیشتر بخواهند، ولی اینکه می‌گویند امریکا مثلا خمینی را راه انداخت، کارتر می‌خواست شاه را بیاندازه، اینها به نظر من بی‌معنی است.*(5) چون در توانایی سیاست اون روز امریکا دیگری است، دستگاه امریکا توانایی یک ابتکار سیاسی اندیشیده شده را در مرود ایران نداشت.
*گوینده: پس از یکسال که شاه اشارات و تعبیرهای ضد و نقیضی از سیاست کارتر در قبال ایران دریافت می‌کرد، خود عازم واشنگتن شد تا سیاست کارتر را از زبان خود او بشنود. سایروس ونس وزیر خارجه پیشین امریکا هم در این گفتگوها حضور داشت.

پخش صدای ونس به زبان اصلی:
*سایروس ونس: وقتی که شاه به امریکا آمد گمان می‌کنم که اواخر پائیز سال 77 بود، در این سفر ماجرایی ناگوار پیش آمد، در مراسم استقبال رسمی از شاه در محوطه کاخ سفید تظاهراتی برپا شد که پلیس مداخله کرد، گاز اشک‌آور پلیس به محوطه مراسم رسید، چشم‌ها به اشک افتاد، و این منظره را همه دیدند. اما گفتگوهای شاه و کارتر در این سفر بسیار مهم بود. کارتر در این گفتگوها به شاه اطمینان داد که فروش اسلحه به ایران ادامه خواهد یافت، اما در عین حال گفت که به طور کلی می‌خواهد در فروش اسلحه به کشورهای خاورمیانه دقت بیشتری کند و از این رو به درخواست‌های ایران برای خرید اسلحه نیز با نظر مساعد اما با دقت بیشتری نگاه خواهد کرد. ما بعد، از مقامات ایران شنیدیم که شاه از این سفر راضی برگشته و بهتر متوجه شده که کارتر می‌خواهد از او حمایت کند و دیگر نگران نیست.»
*گوینده: به گفته اردشیر زادهی اصولا ایران نمی‌بایست به نظر کارتر و دولت امریکا تا این حد اهمیت بدهد.
*زاهدی: «کارتر کی بود که ما اینقدر بهش اهمیت بدهیم؟ این کارتر که هی ما کارتر، کارتر می‌کنم، همان کارتری بود که استدعا کرده بود و اول علاقه‌مند بود که به ایران بیاید و بعد برای بازدیدش اعلیحضرت تشریف بردند، بعد کارتر شب سال نو آمد به ایران و تمام مدارک هست و این را هم منتشر خواهند کرد.»
*گوینده: و گزارش این سفر فردای آن شب از رادیو تهران چنین بخش شد.
*رادیو تهران: «شاهنشاه و پرزیدنت کارتر از ساعت 40/5 دقیقه تا ساعت 20/6 دقیقه به طور خصوصی با یکدیگر گفتگو کردند، پرزیدنت کارتر سپاس خود را در مورد کوشش موفقیت آمیز دولت ایران در عدم افزایش قیمت نفت- حداقل برای مدت کوتاهی- ابراز داشته و شاهنشاه نیز کوشش‌های رئیس جمهوری را در راه انجام وظیفه مورد ستایش قرار داد امش از جانب شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو ضیافت شامی به افتخار حضرت رئیس جمهوری آمریکا و بانو کارتر در کاخ نیاوران ترتیب یافت. در سر میز شام نخست شاهنشاه آریامهر طی بیاناتی چنین فرمودند. برای شهبانو و من برای پذیرایی از آن حضرت و بانو کارتر در کشور خودمان،‌ مایه کمال خوشوقتی است. حضرت رئیس جمهوری، شما اکنون به کشوری آمدید که پیوندهای دوستی بسیار استواری با مملکت و ملت بزرگ شما دارد. بشر دوستی، آزادیخواهی و نیک‌اندیشی و خلاقیت که وجه امتیاز بزرگ امریکا است، همواره مورد علاقه و احترام ما بوده است. شما از نخستین روزهای فعالیت انتخاباتی خود نشان دادید که تا چه اندازه به آرمان‌های عالی بشر به حق و عدالت، به معتقدان اخلاقی و به ارزش‌های انسانی دلبستگی دارید، همه اینها عواملی است که جامعه آمریکا را در مدتی کوتاه بدین درجه از توانایی و حیثیت جهانی رسانیده است و ملتی مانند ما با سابقه فرهنگی بسیار کهن که احساس می‌کند که بخصوص در جهان امروز ما که از نوعی بحران تمدن رنج می‌برد، این آرمانها و اصول اخلاقی تا چه اندازه حیاتی است.»
*گوینده: پس از نطق شاه رئیس جمهوری آمریکا در پاسخ گفت که ایران تحت رهبری عالی شاه جزیره ثبات و آرامش در یکی از طوفانی‌ترین مناطق جهان شده است.
*پخش صدای کارتر به زبان اصلی:
*گوینده:‌ کارتر در پایان سخنانش گفت: اعلیحضرتا. این ستایشی است از شاه و رهبری شما و احترام و عشق و سپاسی که ملت به شما دارند. درست نه روز پس از این نطق کارتر تظاهراتی در قم برپا شد که به خونریزی انجامید.
و انقلاب در واقع آغاز شده بود.


پاورقی:

* (1): آنچه اردشیر زاهدی درباره اوایل سلطنت محمدرضا شاه مدعی گردیده واقعیت دارد اما باید توجه داشت که در آن زمان، شرایط اجتماعی و سیاسی ایران، اجازه دیکتاتوری را به شاه نمی‌داد زیرا پس از 20 سال خشونت و استبداد رضاخان که ایران توسط متفقین اشغال شد و رضاخان اخراج گردید، بغض‌ها و کینه‌های انباشته شده 20 ساله ناگهان سرباز کرده بود و اگرچه پس از رضاخان فرزندش محمدرضا به سلطنت رسید اما او هنوز خیلی جوان و بی‌تجربه بود و عملا در آن هنگام دولتی وجود نداشت. هرج و مرج و آزادی‌های بی‌حد و حصری بوجود آمده بود و مطبوعات تازه پا، خواستار محاکمه رضاخان و وابستگان او و مصادره اموال خانواده سلطنتی بودند. در چنین شرایطی که محمدرضای جوان و بی‌تجربه با قدم‌های لرزان عهده‌دار سلطنت متزلزل پهلوی شده بود و این شرایط تا چند سال ادامه داشت. امکان دیکتاتوری وجود نداشت حتی اگر دیگران مصرانه از او خواستار اعمال خشونت می‌شدند. باید توجه داشت که او هنوز شخصا در فسادها و آلودگی‌های ناشی از قدرت غرق نشده بود، از طرف دیگر چون محمدرضا بوسیله متفقین به قدرت رسیده بود از مشروعیت و نفوذ و اعتبار اجتماعی هم برخوردار نبود و ناگزیر از مدارا بود تا اینکه محمدرضا به مرور با کسب تجربه و پختگی و خاتمه دادن به غائله دمکرات‌ها در آذربایجان و احساس قدرتی که به او دست داد و رکود سیاسی که در جامعه بوجود آمد (زیرا سیاست فقط در قشری از جامعه مفهوم و جریان داشت و توده‌های مردم سرگرم کار و پیشه خود بودند و کاری به سیاست نداشتند) به تدریج شرایط برای تاثیر تلفینات دیگران برای اعمال خشونت مساعد شد و محمدرضا نیز حفظ حکومت خویش را نیازمند به روش دیکتاتوری می‌دید، روشی که برخی از نزدیکان او مانند علم توصیه می‌کردند.
*(2):در برخی از گفتارها در این مجموعه از شاه چهره یک دیکتاتور ساخته می‌شود اما زاهدی می‌خواهد از شاه چهره‌ یک دمکرات را ترسیم کند در حالی که تمامی شواهد خلاف آن را نشان می‌دهد. در حالی که شاه یکسال پیش از اتخاذ سیاست حقوق بشر، حتی احزاب فرمایشی شاه ساخته را منحل کرد و حزب واحد رستاخیز را بوجود آورد و گفت هر کس عضو حزب نشود باید از مملکت برود و صریحا نظام بسته سیاسی و مخالفت با دمکراسی را اعلام می‌کرد و حتی در سال 1356 اشرف پهلوی در واکنش به فشارهای وارده برای رعایت حقوق بشر در ایران، سخنان تندی را در سازمان ملل علیه حقوق بشر و در انتقاد از امریکا ایراد کرد، چگونه در ظرف یکسال این شاه دمکرات می‌شود؟ آیا دلیل این تغییر مشی جز این بود که فشارهای جهانی امریکا شاه را وادار به اتخاذ سیاست حقوق بشر نمود؟ در این رابطه نگاه کنید به کتاب «بررسی انقلاب ایران» و نیز کتاب «بررسی زمینه‌های انقلاب ایران» به همین قلم.
*(3):ملاحظه می شود که اظهارات قبلی زاهدی بی پایه است و شاه نمی خواست آزادی بدهد.
*(4):چنانکه از مجموع سخنان زاهدی برمی‌آید، جناح جمهوریخواه و دمکرات امریکا به دلیل دوستانه شاه با امریکا بود که از نظر او فرقی نداشتند اما اگر از نظر ما این دو جناح فرقی ندارند بدین دلیل است که روی کار آمدن هر یک از احزاب مزبور در امریکا معلول تغییر سیاست‌ها است نه علت آن ولی واقعیت این است که انگلیس و رژیم شاه از این تغییر سیاست‌ها و فشار حقوق بشر خشنود نبودند ضمن اینکه سعی می‌کردند خود را با آن همراه نشان دهند. فشار حقوق بشر در زمان کارتر چیزی جز فشار زمان کندی و ترومن نبود و یکی از اهداف آنهم احتمالا کسب امتیازات بیشتر از انگلیس و رژیم ایران بود. بطوری که در گزارش رادیو ایران که فوقا نقل شده ملاحظه می‌شود، یکی از امتیازات، جلب همکاری و تلاش ایران برای جلوگیری از بالا رفتن قیمت نفت بود که کارتر با جلب موافقت شاه از او تشکر کرده است. رژیم ایران از اواخر دهه 40 و اوایل 50 (ه‍ . ش) هوادار افزایش قیمت جهانی نفت بود. در این سیاست، انگلستان نیز به شدت و در خفا از سیاست مزبور حمایت می‌کرد. دلایل این حمایت به شرح زیر بود:
1- استخراج نفت دریای شمال انگلیس تنها در صورت افزایش قیمت‌ها مقدور بود و بلافاصله پس از افزایش قیمت، استخراج نفت دریای شمال آغاز شده و انگلستان را از نظر واردات نفتی بی‌نیاز می‌کرد و بالتبع بر اقتدار سیاسی آنهم می‌افزود.
2- نیاز دولت‌های نفت‌خیز وابسته به انگلیس به کمک‌ها و وامهای امریکا از بین می‌رفت و توانایی ایستادگی بیشتری در برابر فشارهای امریکا (تاجائیکه مغایر با منافع انگلیس بود) پیدا می‌کردند.
3- دلارها نفتی حاصل از فروش نفت گران، بیش از هرجای دیگر به بانک‌ها و موسسات انگلیس سرازیر می‌شد و حتی رژیم شاه به محض افزایش درآمد نفتی 2/1 میلیارد دلار به سازمان آب انگلیس وام داد.
4- با افزایش درآمد نفتی کشورهای نفت‌خیز وابستگی آنها به نفت و اقتصاد تک پایه بیشتر شده و به دست آوردن استقلال و خود اتکایی اقتصادی در درازمدت برا‌ی آنها بسیار دشوار می‌شد.
5- با افزایش درآمد نفتی، قدرت خرید آنها بالا می‌رفت و بازار خوبی برای کالاهای غربی و اقتصاد بحرانی غرب بوجود می‌آمد که این یکی به سود امریکا، انگلیس و غرب بود.
6- احساس رفاه نسبی در ممالک وابسته بوجود آمده و قشر متوسط شکل می‌گرفت که بخشی از نارضایتی‌ها را خنثی کرده و زمینه نفوذ کمونیسم را هم محدود می‌کرد و اینهم به نفع کل نیروهای امپریالیستی غرب بود.
بهرحال فشار امریکا به رژیم ایران تاثیر مهمی در دادن بعضی آزادی‌ها داشت و اگر این بار هم نظیر دوره‌های قبل عمل می‌شد، پس از چندی که امریکایی‌ها به امتیازات و اهداف می‌رسیدند، فشارها و طلب حقوق بشر آنها فروکش کرده و رژیم شاه سلطه خود را استحکام می‌بخشید اما این بار نیروهای انقلابی و امام خمینی از تضاد قدرت‌ها و خطاهای عوامل داخلی آنها استفاده کرده و شروع انقلاب اسلامی و رهبری قاطع امام خمینی مانع از حصول نتایج فوق شد و به سرنگونی رژیم انجامید و به میدان طلبیدن روحانیت برای مبارزه از سوی شاه به قصد تکرار تجربه سال 42 و ترساندن امریکا از اینکه اگر رژیم شاه تهدید شود نیروهای مخالف و باصطلاح مرتجع رشد می‌کنند نیز به زبان امریکا، انگلیس و رژیم تمام شد اگر چه امریکا حتی پس از انقلاب نیز در پی بهره‌گیری از نتایج انقلاب بود اما اشغال سفارت امریکا آنها را مایوس کرد.
*(5): یکی از مکررات درصدها کتاب و مقاله که پس از انقلاب اسلامی در خارج از کشور از سوی مخالفین، درباره انقلاب نوشته شده است، نظریه توطئه است که انقلاب ایران را حاصل سناریوی غرب برای براندازی رژیم می‌داند و مدارک و شواهد و تحلیل‌های فراوانی هم برای آن اقامه کرده‌اند و برای به کرسی نشاندن این نظریه‌، منطقا رهبر این انقلاب نباید فرد مستقلی باشد، لذا در پی یافتن محلی برای منسوب کردن امام خمینی به آن برآمده‌اند. برخی وی را مهره آمریکا، برخی مهره انگلیس، برخی مهره شوروی و کمونیزم بین‌المللی، برخی مهره لیبی، برخی مهره کویت یا عربستان سعودی و برخی هم عامل اخوان‌المسلمین دانسته‌اند. عده‌ای هم وجه جمعی پیدا کرده و انقلاب ایران را محصول سناریوی مشترکی می‌دانند که همه کشورهای فوق با همکاری ساواک، دولت و فرح همسر شاه در آن شرکت داشته‌اند. البته بیشتر این نوشتارها در اثبات توطئه امریکا برای براندازی شاه است به این دلیل که شاه با بلندپروازی‌های خود و ایجاد ارتش مدرن و اقتصاد صنعتی و متنوع کردن منبع تامین سلاح و ... می‌رفت که تبدیل به قدرت مستقل و تعیین‌کننده‌ای در منطقه حساس خاورمیانه شود و انتقادات او به سیاست‌های امریکا و غرب در سال‌های آخر و شاخ به شاخ شدن با غول‌های نفتی و کارتل‌های وتراست‌ها، عزم آنان را برای جلوگیری از رشد خطر شاه جزم کرد. تکاذب‌ها و تناقض‌های فوق در منسوب کردن امام خمینی به دولت‌های مختلف، منجر به بی‌اعتباری این قبیل اظهارات شده و انسان را تا حدودی از تحقیق مسئله بی‌نیاز می‌سازد اما نکته قابل توجه این است که مدارک و دلایل ارائه شده از نظر داریوش همایون نیز مخدوش بوده و برای او که خود از وزرای کابینه شاه بوده قانع کننده نیست و حتی بی‌معنی است. درباره تحلیل نقش عوامل خارجی در انقلاب اسلامی نگاه کنید به کتاب: زمینه‌های انقلاب ایران به همین قلم.


دسته ها : انقلاب اسلامی
يکشنبه 1387/11/27 20:30
X