تربیت الاهی انسان که مهمترین هدف انقلاب اسلامی است، پیش از انقلاب نیز به عنوان مهمترین دغدغهحضرت امام مطرح بود. این دغدغه پس از پیروزی انقلاب مورد توجهی جدی و سازمان یافته قرار گرفت. این جریان ارزشمند تربیتی، پیش از سال 1342 آغاز شد و حضرت امام (قدس سره) به عنوان رهبر نهضت بیشترین توجه خود را در دوران تبعید و دیگر مراحل مبارزه، معطوف به این مهم کردند. فرصت پانزده ساله بین سالهای 1342تا 1357 نیز زمان خوبی برای تحقق این هدف بود. لذا پس از پیروزی انقلاب افراد بسیاری که تحت تأثیر این تربیت الاهی قرار گرفته بودند، وارد عرصههای مدیریتی کشور شدند. نیروهای جوانی که بدین صورت عهدهدار مسؤولیتهای گوناگون شدند، به لحاظ ارزشهای والایی که کسب کرده بودند، صلاحیت تصدی مسؤولیتهای خرد و کلان کشور را داشتند. این نیروها به مسؤولیت خویش به عنوان تکلیفی الاهی و ادای دین به مردم و کشور مینگریستند. براساس ادبیات انقلاب اسلامی، وزارت، ریاست، وکالت و... مسؤولیت قلمداد میشود و فرد مسؤول، خود را در برابر خدا و مردم پاسخگو میداند. در چنین نظام ارزشیای، یک مسؤول به انجام هر کاری مجاز نیست و خودسازی و تربیت یافتگی وی، اولین شرط پذیرش مسؤولیت است. حضرت امام نیز بارها بر این موضوع تأکید کرده بودند که مسؤولیت، محل ابتلا و امتحان الاهی است.
دیدگاه امام به مسؤولیت، نگرشی ارزشی و الاهی و اساساً دیدگاهی هماهنگ با فرهنگ انقلاب بود. امام در بیانات خویش در جمع پاسداران انقلاب اسلامی و در روزهای آغازین پس از پیروزی فرمودند:
- اگر بخواهید به اسلام و ملت خودتان خدمت کنید، اگر بخواهید خدمت شما دوام داشته باشد، اگر بخواهید خدمت شما پیش خدای تبارک و تعالی اجری داشته باشد، مقصد را مقصد الاهی کنید. برای خدا قدم بردارید. برای خدا مجاهده و پاسداری کنید.(1)
در منطق انقلاب و امام، مسؤولیت وظیفهای الاهی است. حضرت امام در سخنانی دیگر وظیفة مسؤولین را اینگونه بیان مینمایند:
- شما خیلی زحمت میکشید. شما به اسلام حق دارید لکن جهاد کنید. جهاد نفس کنید، این شب زندهداریها که الآن مجاهدین ما دارند، در این دل شب با خداوند مناجات کنید، از خدا بخواهید که شما را توفیق دهد. توفیق شهادت، توفیق عزت، شما از هیچ چیز نترسید. حقیقت ملت شما هستید واقعیت ملت عبارت از همین تودهها است و ان شاءالله بر مشکلات غلبه خواهید کرد.(2)
با این نگرش در میان کارگزاران نظام اسلامی شب زندهداری و نماز شب یک ارزش است. استفادة صحیح از بیتالمال، رعایت حقوق دیگران، رسیدگی به امور مردم، ساده زیستی، کار و تولید زیاد و مصرف کم و بسیاری دیگر از ارزشهای والای انسانی، ارزش تلقی میشوند. میتوان نمونههای فراوانی از حافظان این ارزشها را در گنجینة نهفتة تاریخ انقلاب جست وجو کرد. هنوز خاطرة زندگی سادة امام، شهید رجایی (ره)، شهید بهشتی (ره) و بسیاری دیگر از تربیت یافتگان این مکتب در رعایت حقوق مردم از ذهنها پاک نشده است. امام با مردم خویش زیست و زندگی خود را در حد پایینترین فرد جامعه تنظیم کرد. دقت فوقالعادة ایشان در رعایت حقوق دیگران و توجه به امت خود، بر دوست و دشمن پوشیده نیست. یاران امام نیز سرچشمه جوشان فضایل و خصایل عالی انسانی بودند و تمام توجه آنها معطوف به تربیت انسانی خود و دیگران بود. شهید بزرگوار دکتر بهشتی (ره) در خصوص این حرکت تربیتی میفرمایند:
- به هر حال بعد از کودتای 28 مرداد در یک جمعبندی به این نتیجه رسیدیم که در آن نهضت ما کادرهای ساخته شده کم داشتیم. بنابراین تصمیم گرفتیم که یک حرکت فرهنگی ایجاد کنیم و در زیر پوشش آن کادر بسازیم و تصمیم گرفتیم که این حرکت اسلامی و پیشرفته باشد و زمینهای برای ساخت جوانها. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس کردیم، با همکاری دوستان که مسؤولیت ادارهاش مستقیماً به عهدة من بود در سال 1333 تأسیس شد. تا سال 1342 که در قم بودم و همچنان مسؤولیت ادارة آن را به عهده داشتم و در ضمن در حوزه هم تدریس میکردم و یک حرکت فرهنگی نو هم در حوزه به وجود آوردیم و رابطهای هم با جوانهای دانشگاهی برقرار کردیم.(3)
توجه به ساده زیستی مسؤولین نظام و عدم برخورداری از امتیازات ویژه که در اصل 142 قانون اساسی به آن تصریح شده است، نشان از توجه نظام اسلامی به سلامت مادی معنوی مسؤولان دارد:
- دارایی رهبر، رئیس جمهور، معاونان رئیس جمهور، وزیران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رئیس قوة قضاییه رسیدگی میشود که بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد.(4)
با این حال در برسی ویژگیهای نظام در دوران پیش از انقلاب، تفاوتها و واقعیتها آنچنان ملموس و قابل دسترسیاند که حتی در میان خاطرات وابستگان گوناگون رژیم نیز به آنها اشاره شده است. برای بررسی بیشتر ویژگیهای کارگزاران حکومت پهلوی، از میان خاطرات شخصیتهای گوناگون، پارهای از نکات را برگزیدهایم. در زندگی محمدرضا پهلوی که شخص اول حکومت محسوب میشد، میتوان موارد متعددی از اعمال غیراخلاقی، فساد مالی و سرسپردگی را مشاهده کرد. وی به دلیل تربیت غربی و تأثیر پذیریاش از افراد غرب زده، به شدت با فرهنگ ایرانی- اسلامی بیگانه بود. تحصیلات وی که در کالج له روزة سوئیس و متأثر از تربیت و فرهنگ غربی انجام شده بود نیز در سالهای نوجوانی و جوانی موجب ناآشنایی بیشتر او با فرهنگ ایرانی- اسلامی شده بود. محمدرضا از اولین روزهای تحصیل خود در سوئیس تحت نظارت فردی به نام ارنست پراون (5) از عوامل سازمان اطلاعاتی انگلیس قرار داشت.(6) در واقع تلاش دستگاه اطلاعاتی انگلیس برای تربیت مهرهای وابسته و متأثر از فرهنگ غربی توسط افراد مختلفی پیگیری میشد که پراون اولین آنها بود. آلوده شدن محمدرضا به فساد حتی از آغازین روزهای نوجوانی به خوبی عمق این تربیت غلط را آشکار میسازد. حسین فردوست، صمیمیترین دوست وی در کتاب خویش با عنوان ظهور و سقوط سلطنت پهلوی از روابط نامشروع و فساد اخلاقی وی در روزهای آغاز جوانی پرده برمیدارد.
فردوست در کتابش اذعان میدارد که محمدرضا در سالهای اول جوانی در 16 سالگی با خدمتکار خود رابطة جنسی برقرار کرده بود و در اثر این رابطه، معشوقه حامله شده بود. وی در این زمان از فردوست کمک میخواهد.(7) به هر حال مسأله فساد اخلاقی محمدرضا، هیچگاه محل اختلاف و تأمل نبوده و همة کسانی که از دور و نزدیک با زندگی وی آشنایی داشتهاند، به این موضوع اعتراف کردهاند. فردوست در بخشی از خاطرات خویش مینویسد:
- دربارة زندگی زناشویی محمدرضا با فوزیه قبلاً توضیح دادم و گفتم محمدرضا مخفیانه با دختری با نام مودیب سالار رابطه پیدا کرد. مسلماً محمدرضا به مودیب سالار بسیار نزدیک شده بود زیرا در سفر به آمریکا او را دیدم. خانمی بود بسیار زیبا با وسایل مدرن که متعلق به خودش بود و تردیدی نیست که چند برابر ارزش خانهاش پول در بانک و جواهرات داشت.(8)
بدون شک این فساد سرسامآور محمدرضا و دربار، در ماجرای مرموز جدایی فوزیه از وی نقشی اساسی داشته است.(9) این فسادهای متعدد و مکرر، علاوه بر گسترش فرهنگ فساد و فحشا، نتیجة تأسفآور دیگری نیز در پی داشت. قربانی کردن منافع ملی در پای اینگونه مفاسد از گناههای نابخشودنی وی است. فردوست در این مورد میگوید:
- در مسافرت به آمریکا در نیویورک من دو نفر را به محمدرضا معرفی کردم. محمدرضا دوبار با یکی از آنها ملاقات کرد و به یک سری جواهر به ارزش حدود یک میلیون دلار داد. وی به نفر دوم نیز یک سری جواهر داد که حدود یک میلیون دلار ارزش داشت!(10)
تاکنون در اسناد و مدارک زیادی به عیاشیهای محمدرضا اشاره شده است. فریده دیبا مادر همسر شاه نیز در کتاب خاطرات خود مینویسد:
- برای محمدرضا کنار گذاشتن تفریحات شبانه، که به آن معتاد بود، واقعاً غیر ممکن بود. محمدرضا هر کار مهمی که داشت رأس ساعت 10 شب کنار گذاشته و دنبال زندگی شبانة خود میرفت و نزدیک صبح به کاخ اختصاصی خود مراجعت مینمود.(11)
وی در جای دیگری با اشاره به معشوقههای شاه مینویسد:
- بیتفاوتی فرح نسبت به کام جوییهای محمدرضا باعث شد که شاه جسارت را از حد بگذارند.(12)
محمدرضا علاوه بر عیاشی، اعتیاد به مواد مخدر و شراب خواری، ضعف مهم دیگری نیز داشت و آن فساد مالی بود. دزدی علنی او از اموال عمومی تا جایی بود که در فاصلة سالهای 1332 تا 1357 وی به تنهایی 23 میلیارد دلار به عنوان سرمایة شخصی پس انداز و در بانکهای سوئیس سرمایهگذاری کرد.(13)
سهم محمدرضا در بازار طلا و دریافتیهای وی بابت کمیسیون قراردادهای بزرگی چون پروژههای راه سازی، کارخانههای صنعتی و غیره موجب شد تا به رغم هزینههای سرسامآور دربار، موفق به ذخیرة منابع قابل توجهی ارز خارجی شود. این سرمایه به غیر از اموال غیر منقول وی مانند خانه و زمین است و فردوست به نمونههایی از این فساد مالی اشاره کرده است:
- دردوران مسؤولیتم در بازرسی متوجه شدم که اصولاً موارد سوء استفاده و حیف و میل نهایت ندارد. از سال 1350 تا سال 1357 تنها در بازرسی، 3750 پروندة سوء استفاده کلان تشکیل شد. رسیدگی به این پروندهها اصلاً پیشرفتی نداشت و صفر بود. همة پروندهها بایگانی میشد و محمدرضا نیز اهمیتی به این امر نمیداد و از نظر او بیایراد بود.(14)
وی در کتاب خاطرات خویش نمونههای متعددی از این موارد را ذکر کرده و یادآور شده است که به دستور محمدرضا تمام این پروندهها بایگانی میشدند.(15)
فرح دیبا ملکة ایران و نایب السلطنه، یکی دیگر از چهرههای پرنفوذ دربار بود که متأثر از تربیت غربی خویش در کشور فرانسه، با تأسیس بنیاد فرح پهلوی که مشخصاً در زمینههای فرهنگی فعالیت میکرد، سعی در تبلیغ و ترویج فرهنگ خودباختگی داشت. به اعتقاد فردوست وی که فرزند خانوادة فقیری بود و در اوایل جوانی تمایلات کمونیستی داشت، سعی کرد با تأسیس بنیاد فرح پهلوی فقر خانوادگی خود را جبران نماید. فردوست مینویسد:
- فرح با این تشکیلات و با این همه کارمند و حقوق بگیر چه میکرد؟ آنها به قسمتهای مختلفی تقسیم شده بودند که هر قسمت در زمینة هنرهای زیبای معاصر و قدیم فعال مایشاء و به اصطلاح متخصص بودند؛ مثلاً یک قسمت متخصص ساختمانهای قدیمی دورة قاجاریه بود. این افراد ساختمانهای قدیمی را پیدا میکردند و به دفتر فرح میگفتند و پس از تأیید و تصویب، آن خانه به تصرف دفتر فرح در میآمد، چرا که در آن خانه مثلاً حمامی وجود داشت که کاشی کاریهای آن مربوط به دورة سلسله قاجاریه میشد و عتیقه به شمار میرفت!... از این قسمتها در دفتر فرح زیاد بود. یک بخش برای قلمدان بود، یک بخش برای تابلو، یکی برای کتب خطی، یکی برای اسناد تاریخی که به امضای مقامات مهم گذشته رسیده بود، یک قسمت برای فرش که بسیار وسیع بود و سوء استفاده از آن بسیار زیاد بود... حال این سؤال پیش میآید که با وجود یک وزارتخانه مستقل برای این کارها... این بخشها در دفتر فرح چه معنی میداد و پول پرداختی این اقلام، که دو سه برابر برای سوء استفاده قیمتگذاری میشد و مخارج هنگفت دفتر فرح از کجا میآمد؟! پاسخ این است که همه این بساط برای سرگرمی خانم فرح بود و میلیاردها تومان از بودجه ی کشور هزینه میشد.(16)
ماجرای جالب ازدواج وی با محمدرضا را از زبان فردوست پی میگیریم:
- فرح از فرط استیصال برای کمک مالی به سراغ اردشیر زاهدی در حصارک میرود تا بتواند تحصیل و زندگی کند. اگر ندانیم حصارک چیست شاید این جریان به خوبی مفهوم نشود. در حصارک ویلایی بود که اردشیر زاهدی با تعدادی از رفقای خود منتظر شکار زنان و دختران مینشستند... . این کار، شغل زاهدی بود و البته دوستان آمریکایی و انگلیسیاش هم از این شغل بهرهای میبردند. حال این دختر با چنین وضعی برای در خواست پول به سراغ زاهدی در حصارک میرود یعنی....!!! و لابد از این دختر خوشش نیامده و به محمدرضا تلفن میزند و میگوید دختری به اینجا آمده است و اگر اجازه دهید وی را بیاورم. محمدرضا میپذیرد و بدون تحقیق قبلی که او کیست و خانواده وی کیست او را به فرودگاه میبرد و در هواپیما به وی پیشنهاد ازدواج میهد. معلوم است که فرح نیز بلافاصله قبول میکند. دختری که تا یک ساعت پیش از زاهدی پول میخواست و نسبش معین است حال میخواهد با شاه ازدواج کند. بدین ترتیب فرح در حصارک ملکه ایران میشود و در مراسم تاجگذاری با آن همه تجملات تاج بر سر میگذارد.(17)
یکی دیگر از شخصیتهای فرهنگی حکومت پهلوی، خانم لیلی امیرارجمند(جهانآرا) رئیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. لیلی امیرارجمند فرزند عبدالله جهانآرا بود که به مناسبت ازدواج با امیرعلی ارجمند به لیلی امیر ارجمند شهرت یافت. او از دوستان صمیمی فرح بود. وی دارای فوق لیسانس کتابداری از دانشگاه راجرز نیوجرسیتی بود. خانم امیر ارجمند مسؤولیتهایی چون رئیس کتابخانه دانشگاه ملی، استادیار کتابداری دانشگاه تهران، عضو هیأت مدیرة موزة علوم و فنون و عضویت در شورای آموزش کشور را نیز عهدهدار بود. فردوست در مورد وی میگوید:
- اسناد موجود بیانگر ارتباطات مرموز وی با افسران اطلاعاتی بلوک شرق میباشد. این ارتباط که براساس اطلاعات فنی اداره کل هشتم ساواک و در حد روابط جنسی ادامه داشت، به اطلاع محمدرضا پهلوی رسید و ساواک خواستار بهرهبرداری از او به عنوان منبع خود شد.(18) در یکی از اسناد ساواک، آمده که کارلی هالکر(19) کاردار وابستة سفارت مجارستان، عضو حزب کمونیست و افسر اطلاعاتی شناخته شده کا. گ. ب همکاری نزدیک دارد، به نحوی با شخصیتهای کشور ارتباط دارد و خانم لیلی جهانآرا مدیر کل کانون پرورش فکری نوجوانان یکی از همین افراد میباشد. این خانم با هالکر عضو اطلاعاتی سفارت مجارستان تماس داشته و هالکر سعی نموده ضمن تماس مناسب با وی زمینة تفاهم و دوستی برقرار سازد. خانم ارجمند با وابسته مطبوعاتی سفارت چک و اسلواک نیز تماسهای زیادی داشت و حتی فکر میکنم روابط آنان جنبة عاشقانه پیدا کرده بود، چون از رفتار هالکر احساس میشد که گرایش عجیبی به این خانم دارد. سال بعد که یکی از مجسمهسازان برجستة چکسلواکی به ایران آمده بود، به دستور هالکر مجسمه خانم ارجمند را ساخت و به او اهدا نمود.(20)
فریده دیبا در مورد این دوست صمیمی دخترش چنین میگوید:
- من از بیپروایی جنسی لیلی ناراحت بودم و چندین بار این موضوع را به وی تذکر دادم. او نظر مرا قبول نداشت. وی میگفت: الان در اروپا مدشده است همه مردم بلا استثنا بیهیچ قید و بندی زندگی میکنند.(21)
نمونه دیگری از فرهنگسازان رژیم، امیر عباس هویدا، نخست وزیری است که در دولت محمدرضا پهلوی سیزده سال متصدی کابینه بود. فردوست میگوید:
- هویدا به عنوان یک همجنسباز، نه تنها میان خواص درباری بلکه در میان جامعه نیز شهرت داشت و محمدرضا پهلوی از این شهرت به خوبی مطلع بود.(22)
ابقای چنین نخستوزیری عمق تباهی اخلاقی شاه و وابستگان وی و اوج بیاحترامی آنان را به کرامات انسانی و ارزشهای اخلاقی و فرهنگی جامعه نشان میدهد. ارائه سند پیرامون فساد اخلاقی هویدا را با نامهای آغاز میکنیم که فردی به نام خلیل انقلاب آزاد برای هویدا ارسال داشته است و در پرونده ساواک وی موجود است. ظاهراً نویسنده نامه از هویدا در خواستی داشته، ولی از یکی از پشنهادهای ناشایست وی برآشفته، نخست وزیر آریامهر را مورد عتابهای تند قرارداده است. متن این نامه در اسناد ساواک آمده است.(23)
مناسب است در مورد خانم پری اباصلتی نیز اشارهای داشته باشیم. پری اباصلتی زنی روزنامهنگار بود که بعداً با دستور فرح، به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد! خانم دیبا در مورد این شخصیت فرهیختة فرهنگی میگوید:
- من با تندرویهای پری موافقت نداشتم. اما او را تحسین میکردم. پری میگفت: زنان باید مانند مردان آزادیهای جنسی داشته باشند و اگر مردان میتوانند چند زن داشته باشند، زنان هم باید آزاد باشند تا چند دوست پسر بگیرند!(24)
نفوذ چنین فساد جنونآمیزی در میان تمامی اعضای دربار، کابینه و مسؤولین خرد و کلان مملکتی در کشوری مذهبی، هر روز موجب پوسیدگی بیشتر رژیم از درون میشد. به عنوان آخرین نمونه به یکی از وزرای حکومت پهلوی یعنی غلامرضا کیانپور، وزیر دادگستری اشاره خواهیم کرد. دیبا در مورد وی میگوید:
- اما در حلقه ی دوستان، هنرمندان آماتور زیادی بودند. از جمله این افراد یکی هم آقای غلامرضا کیانپور وزیر دادگستری (وزیر اطلاعات بعدی) بود که هم سرپنجه بسیار خوبی داشت و ویلون را عالی میزد و هم خیلی هنرمندانه میرقصید. کیانپور لباس زنانه میپوشید و حرکات و اطوار زنانه در میآورد و ضمن خواندن اشعار و ترانههای ضربی میرقصید و باعث شعف غیرقابل وصف حضار میشد. من در همه عمرم کسی را ندیدهام که مثل کیانپور کمر خود را بچرخاند و بشکنهای پر صدا بزند. صدای بشکن زدنهای کیانپور فوقالعاده پرقدرت بود! ... میگفتند کیانپور قبل از آن که وارد سیاست شود، در کافههای موزیکال تهران ویلون میزده و رقاصی میکرده است.(25)
اهتمام انقلاب به مبارزه با فساد خصوصاً در میان مسؤولان، امروزه به عنوان یکی از دغدغههای اصلی مسؤولین درجة اول نظام و مردم مطرح شده است. بیهیچ شک و تردید، انقلاب توانست تأثیر بهسزا و عمیقی در کارگزاران مملکتی به وجود آورد. به همین جهت پاسداری از این ارزش امروز دغدغه آفرین و مسئولیت آفرین است. حضرت امام بارها بر ضرورت خدمتگزاری مسؤولین تأکید کرده، اشاره میکنند که حاکمیت باید در خدمت مردم باشد. ایشان در وصیتنامه خویش، خود را خدمتگزار مردم میدانند و میفرمایند:
- با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد.(26)
البته بدیهی است خطاهای برخی از مسؤولان را نباید به عنوان اصلی کلی و قابل تعمیم پذیرفت. این امر که حاکمیت باید خدمتگزار مردم باشد، گویای اصلی اساسی در انقلاب اسلامی و مبین ارزشی بزرگ در نظام برآمده از این انقلاب است.
پینوشتها:
1- روح الله موسوی الخمینی: صحیفه نور، ج 5، ص 142.
2- همان.
3- پیشتازان شهادت در انقلاب سوم، ص 13.
4- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 142.
5- E.prown.
6- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 48.
7- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 206.
8- همان.
9- همان، ص 197-193.
10- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،ج 1، ص 209.
11- فریده دیبا: دخترم فرح، ص 153.
12- همان، ص 154.
13- مجلة سپیدو سیاه، ش 1100، 15 فروردین.
14- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 266.
15- همان، ص 272-266.
16- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، ص 214-213.
17- همان، ص 211.
18- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 442.
19- Harlker.
20- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 442.
21- فریده دیبا: دخترم فرح، ص 173.
22- حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 395.
23- همان.
24- فریده دیبا: دخترم فرح، ص 116.
25- همان.
26- روح الله موسوی الخمینی: صحیفة نور، ج 21، ص 204.
* منبع : درآمدی بر کارنامه ی فرهنگی انقلاب اسلامی. ناشر: انتشارات کانون اندیشه ی جوان، ص 67 تا 78