تاج الملوک، همسر رضاخان و مادر محمدرضا پهلوی از جمله شخصیت های متنفذ دربار پهلوی بود که با شعله ور شدن آتش انقلاب اسلامی به سرعت از ایران گریخت. وی به فاصله کوتاهی پس از فرار خود، طی مصاحبه ای مفصل به بازگویی خاطراتش پرداخت و کمی پس از آن مرد.خاطرات وی که در ایران هم به چاپ رسید حاوی نکات خواندنی بسیاریست که می تواند عمق ابتذال و بی فرهنگی خاندانی را که نیم قرن خود را بر گرده ملت اصیل ایران تحمیا کردند.در زیر نمونه کوچکی از این نمایشگاه فرهنگ خاندان جلیل سلطنت:
حالا من خواهشم این است که بین آدم‌ها چهارتا مرد پیدا شود و قبل ازمرگ بیایند اسم نیکی برای خودشان درست کنند وخاطرات خود را صاف و راست و پوست کنده بنویسند و بگویند که چه دستوراتی گرفتند وچه می‌کردند! خوب، همین آقای ارتشبد قره باغی آمد بیمارستان دست مرا بوسید و در خواست بخشش کرد. خوب است این آقای قره باغی خاطراتش را بنویسد و بگوید چرا به ولینعمت خود خیانت کرد و ارتش را تسلیم متجاسرین کرد. ارتش را چه کسی تسلیم کرد. همین عباس قره باغی که ما به او عباس پشگل می‌گفتیم. مدتها مامور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم درمانژ فرح آباد که متعلق به گارد جاودان بود، آنجا اسب سواری می‌کردیم واین عباس قره باغی همیشه بوی پهن وپشگل وسرگین اسب واسترمی داد.دربین افسران هم جزو‌بی‌سوادها بود.محمد رضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.آنوقت همین آدم اعلام‌بی‌طرفی کرد و ارتش را ازخیابان‌ها به پادگان‌ها برگرداند.بعد هم درکمال امنیت آمد به خارج. آمد نیویورک دست مرا بوسید و گفت: من بی‌تقصیربودم. آمریکائی‌ها به من گفتند ارتش را برگردانم به پادگان‌ها!اینطورکه می‌گفت یک ژنرال آمریکائی به تهران رفته ومهارارتش را در دست گرفته وخواستار برگرداندن ارتش به پادگانها شده بود.
همین آقای ارتشبد نعمت اله نصیری که ما به او می‌گفتیم نعمت خرگردن او یک گردن کلفتی مثل خرداشت! می‌آمد خدمت محمدرضا، وگاهی من هم در این ملاقات‌ها بودم، می‌گفت آمریکایی‌ها فلان پرونده وفلان اطلاعات را خواسته اند! محمدرضا می‌گفت بدهید!

دسته ها : انقلاب اسلامی
يکشنبه 1387/11/27 9:37
X