تعداد بازدید : 4579281
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
مقدمه:
آن چه خواهید خواند بخش هایی است از کتابی که در دست انتشار می باشد.این کتاب «من به دنبال عماد مغنیه بودم »نام دارد و شامل خاطرات «رابرت بایر»افسر ارشد«سیا» در لبنان می باشد .
خاطرات رابرت «رابرت بایر» به دلیل انتقادات فراوان نویسنده نسبت به عملکرد سیا، از معروفیتی جهانی برخوردار است.
*فصل6 :18آوریل1983- بیروت ، لبنان
در جاده شلوغ و پرهیاهوی ساحلی شهر ، راننده یک خودروی آخرین مدل GMC ، مجبور به توقف در کنار هتل ویران شده و سوخته اس . تی. جورج می شود و به صف بی پایان خودروها می نگرد. آتش جنگی داخلی که زندگی همه شهروندان بیروت را تحت تاثیر خود قرار داده بود ، فروکش نموده و ارتش اسرائیل که در ژوئن 1982 میلادی این شهر را برای سرکوب گروههای جریک فلسطینی فعال درآن به تصرف خویش در آورده بود ، تا جنوب بیروت عقب نشینی کرده و حتی گفته می شود که عقب تر هم خواهد رفت . چریکهای فلسطینی نیزکه از آوریل سال 1975 میلادی و آغاز جنگهای داخلی ، کنترل خیابانهای بیروت را در دست داشتند ،به دره بقاع و طرابلس در شمال عقب نشینی کرده اند .
نیروهای آمریکایی ، فرانسوی ، ایتالیایی و انگلیسی که نیروهای چند ملیتی حافظ صلح را تشکیل می دهند ، اینک در پایگاههای خود استقرار یافته اند .
نیروهای فرانسوی هم در منطقه تجاری شهرکه حمراء نام دارد ، مستقر گردیده اند.
تفنگداران دریایی آمریکا نیز با تفنگهای ام _ 16 و جلیقه های ضد گلوله خود در اطراف فرودگاه بیروت مستقر شده اند. لبنانیها در صلح کامل قرار ندارند، اما روشن است که بیش از هر زمان دیگری به آن نزدیک شده اند .
شما می توانید رایحه خوشبینی عمومی را در فضا استشمام کنید. لبنانیهای مهاجرت کرده در حال بازگشت هستند و با داشتن پول کافی می توانند یک بار دیگر، اروپایی ترین و مدرن ترین شهر دنیای عرب را باز سازی کنند. تنها 6ماه پس از اشغالگری اسرائیلی ها، بیروت به یک کارگاه بزرگ عمرانی بزرگ تبدیل شده است . به ندرت می توانید ساختمانی رنگ آمیزی نشده ،وصله کاری نشده و یا کاملاً تخریب نشده برای ساختن ساختمانی نو را در شهر پیدا کنید و در مسیر جاده ساحلی ،یک کامیون پارک شده درحاشیه راه، توجه هیچکس را بر نمی انگیزد .
در ساعت 43/12 ظهر ، یک مرسدس بنز کهنه سبز رنگ در مقابل مسجد عین المرصع متوقف می شود .کمی بعد راننده خودرویی دیگر با دو بار چراغ دادن ، حضور خود را اعلام می کند. راننده مرسدس بنز سه بار چراغ خود را روشن می نماید، علامتی که از قبل بین آنها هماهنگ شده است .
سرنشینان هر دو خودرو به سرعت به سوی ساحل حرکت می کنند و پس از مدتی سه سرنشین خودروی مرسدس پیاده می گردند. اما گویی هیچ یک از آنها یک نکته مهم را پیش بینی نکرده بودند : ترافیک هنگام صرف نهار دربیروت.
پس از گفتگو با هم ، آنها روانه ساختمان 7 طبقه سفارت آمریکا می شوند. در مسیر خیابانها، بوق ممتد خودروها ، گوشها را می آزارد. خودروی زنی درجاده قرار دارد که گویی دو فرزندش را از مدرسه به خانه می برد. راننده کامیون پایش را بر روی پدال گاز قرار می دهد و به سرعت وارد یک دالان ایجاد شده در آن ترافیک سنگین می شود .کامیون حالا تقریبا در برابر کنار گذرگاه ورودی ویژه ساختمان سفارت آمریکا قرار گرفته است که ناگهان می ایستد و سرنشینان آن بجز راننده در مقابل چشمان محافظان سفارت به سرعت از آن پیاده می شوند، اتفاقی که معمولاً همه روزه و در هنگام اذان ظهر روی می دهد. اما کمی بعد ، در ساعت یک و سه دقیقه عصر ، کامیون که حاوی صد ها کیلو ماده منفجره است، منفجر می گردد .
و با وجود استانداردهای کنونی بیروت جنگ زده، این انفجار را با بایدیک انفجار مهیب به شمار آوریم که پنجره های بسیاری از خانه ها تا مایلها دورتر از این محل راشکست و یا به لرزه در آورد. حتی مقرتفنگداران دریایی آمریکایی نیز که در 5 مایلی سفارت قرار دارد ، به شدت لرزید. همه وحشت زده این سو و آن سو می رفتند. به دنبال این انفجار،همه اجزای ساختمان هفت طبقه سفارت تا صدها پا در هوا بالا رفت و پس از آن، تنها کوهی از گرد وغبار و خاک و تکه های بدن انسانها و مبلمان و کاغذ بر جای ماند. از قسمت لابی سفارت ،چیزی جز پودری ریز ،باقی نمانده بود. گفته می شود که شیشه های خرد شده بخش ورودی با سرعت 8600 متر در ثانیه، بدن سرباز نگهبان را قطعه قطعه کرده است . و تنها بخش یافت شده از بدن وی، بخشی از استخوان جمجمه وی بود .
در مجموع 63 نفر شامل 17 آمریکایی جان خود را در خونبارترین حمله تروریستی صورت گرفته علیه ایالات متحده تا آن زمان ، از دست دادند. اما سازمان سیا را باید بازنده اصلی این حمله به شمار آوریم: 6 افسر سیا شامل فرمانده ، معاون و همسر معاون جز قربانیان بودند.( همسر معاون فرمانده آن روز صبح کار خود را برای اولین بار آغاز کرده بود) همچنین یکی از دستان باب آمز افسر اطلاعات ملی سیا که در بخش شرق نزدیک در سفارت اقامت داشت، در یک مایلی ساحل شهر پیدا شد . هرگز سیا تاکنون این تعداد افسر خود را دریک حمله از دست نداده بود و البته سازمان سیا هرگز قادر به جبران این تراژدی نخواهد بود.
*************
24ساعت بعد ماموران ویژه سیا واف بی آی برای تحقیق وارد بیروت شدند. اما مشکل این بود که چیز خاصی برای تحقیق باقی نمانده بود. از بدن راننده کامیون تقریباً هیچ بخشی بدست نیامد. نکته دیگر اینکه از بخشهای چاشنی و الکتریکی بمب هم هیچ اثری وجود نداشت .بدین ترتیب این فرضیه قوت گرفت که سازندگان آن، بمبی کوچک را نیز در کنار این بخش قرار داده بودند تا هیچ چیزی از آن برجای نماند .متخصصان از این بخش بعنوان امضای سازندگان یاد می کنند و دوست ندارند که هیچ بخشی از آن را از دست دهند .
اما معضل بوجود آمده با بررسی های بیشتر یکی از متخصصان مواد انفجاری بیشتر نیز شد، چرا که این موضوع قابل تشخیص نبود که حتی بمب بکارگرفته شده از چه موادی ساخته شده بود : سمتکس ؟سی چهار و یا آردی ایکس؟ آنان به هیچ نتیجه ای نرسیدند. البته سرانجام آنها مقدار اندکی PETN یافتند ولی این ماده تقریباً در همه مواد انفجاری نظامی وجود دارد. این مورد نیز کمک خاصی به ماموران تحقیق نکرد .
یک فرضیه هم این بود که مخازن نیمه پر با گازاستیلن در اطراف ماده منفجره قرار داده شده بود تا علاوه بر افزایش قدرت انفجار، نسبت به نابودی چاشنی و راننده کامیون نیز اطمینان حاصل گردد . در مورد این کامیون ، سرانجام اف بی آی توانست سرنخهایی را در مورد شماره خودرو و خریدار اصلی آن در تگزاس بدست آورد . چرا که یک نفر نسبت به خریداری و حمل کامیون به خلیج (فارس) اقدام کرده بود و هیچ سرنخ دیگری از بقیه ماجرا و چگونگی حمل آن به بیروت وصاحب آن، بدست نیامد .
سازمان اطلاعات لبنان و سیا نیز به دستاورد بهتری دست نیافتند. ماموران لبنانی تحقیق پیرامون این انفجار چنین فرض کردند که راننده آن یک مسلمان شیعه بوده است، تنها به این دلیل که شیعیان در مقایسه با سایر مسلمانان از انگیزه بیشتری برای انجام حملات انتحاری برخوردارند. سازمانهای لبنانی به دنبال این حادثه مناطق جنوبی بیروت و دره بقاع را که اکثر مسلمانان رادیکال در آن زندگی می کنند، به محاصره در آوردند . ولی در نهایت آنها به هیچ دستاورد قابل ذکری دست نیافتند. سیا نیز نتوانست به هیچ نتیجه ای برسد .
اندکی بعد سه گروه مختلف مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفتند ، اما سازمان سیا حتی نسبت به واقعی بودن چنین گروههایی، تردید داشت .
و همه این سه بیانیه نیز، تنها یک ترفند بود. لبنانیها در نهایت 6 نفر را دستگیر نمودند ، اما گویی تنها برای اعلام موجودیت و حضور در صحنه ،دست به چنین کاری زدند . بمب گذاران هیچ آدرسی از خود بر جای نگذاشتند وصرف نظر از اینکه آنها چه کسانی بودند،کار خود را خیلی خیلی خوب انجام دادند .
***************
هنگامیکه اخبار این بمب گذاری همانند یک موج گسترده سراسر دنیا را فرا گرفت، من در تونس در حال فراگیری زبان عربی بودم. همه ما اساتید و دانشجویان می دانستیم که یکی از افراد کلاس ، قبلادر سفارت ما در بیروت کار می کرده و من هیچگاه "خلدیه " زن مسنی که سالها در سفارت به کار می پرداخت و باشنیدن این خبر ، سرش را بر روی میز گذاشت و بصورتی غیر قابل کنترل شروع به گریه کرد، ازیاد نمی برم .
من مطمئن بودم که چند گروه فلسطینی رادیکال درپس انفجار هستند، فرضیه ای که بعد ها با دستگیری یک مظنون تا حدودی به حقیقت پیوست. اما اعتقاد داشتم که نمی توان با روشهای رسمی و دولتی ، این قضیه را حل و فصل کرد. چند ماه پیش از بمبگذاری، من به بیروت سفر کرده و با تعدادی از افراد سیا در آنجا صحبت نموده بودم. فرمانده و معاون کشته شده ، دو نفر از این افراد بودند. حتی امروز هم پس از گذشت 20 سال، من با توجه به این راز که چه کسی این کار را انجام داد ،نمی توانم چشمان خود را ببندم و آنها و دفترشان را تصور کنم که به مشتی خاک و غبار تبدیل شده است.
من هرگز نمی توانم این موضوع و خاطرات کشته شدگان در آن محل را فراموش کنم . نکته مهم قابل یاد آوری اینست که کلیات این موضوع روشن گردیده است ،چرا که من با کنار هم گذاشتن واقعیتها و اطلاعات بدست آمده دراین سالها و نزدیک به دو دهه بررسی ، توانستم حقایق بمب گذاری را به مسولان ارائه نمایم .
4 ماه پس از بمب گذاری، من دوره 2 ساله یادگیری زبان عربی را به اتمام رساندم و جهت شغلی پذیرش شدم که به بررسی مسائلی کوچک اما مهم در خاورمیانه می پرداخت و گزارشهای تهیه شده توسط من عمدتاً در واشنگتن خوانده می شد. من عاملی را در اختیار داشتم که انبوهی از اطلاعات و مدارک دست اول را به من می رساند .دانستن زبان عربی به من کمک می کرد و
می توانستم به هر کاری دست بزنم .حتی پس از 2 سال دوره فشرده آموزشی، ما هنوز هم راهی دراز تا روان صحبت کردن در پیش داشتیم و من نیز باید سالهای متمادی تلاش فعالیت می کردم تا عربی را به راحتی صحبت کنم .
کارهای من تحت ریاست جان [...]به خوبی پیش می رفت . اما خیلی طول نکشید که دریابم وی چه شخصیتی دارد: یک مرد لاغر اندام با تیک عصبی که لباسی چسبان می پوشید و حتی روزهای تعطیل هم در دفتر کارش حاضر می گردید. او همانند افسران سرویس خارجی لباس می پوشید ولی فاقد هر گونه حساب بانکی برای دریافت دستمزد و پرداختها یش بود. او هیچ ریسکی را نمی پذیرفت و به من نیز راهکارهای سخت و طاقت فرسای استخدام یک عامل اطلاعاتی را آموخت . او به جای نگرانی در مورد اطلاعات و جاسوسی مورد نظرش، همواره نگرانی و مضطرب بود که مبادا پیش از پایان مهلت نهایی ،کارهایش را انجام نداده باشد. مثلا وقتی که مافوقش لانگلی از او گزارشی در مورد مراحل پیشرفت کارهایش می خواست، او همه کارهای هفتگی اش را متوقف می کرد و زودتر از همه دفاتر خاورمیانه ،گزارشش را ارائه می نمود . حتی زمانی که من در قبال ارائه صورت حسابهای خودم با وجود پرداخت از سوی دفتر ، تاخیر داشتم، او کم وبیش ابراز ناراحتی می کرد . ماکم وبیش می توانستیم بفهمیم که پس از یک رسوایی، باید کار خود را از اول شروع نماییم . و تلاش من برای شناسایی یک خانه امن تروریستها در همین زمان آغاز گردید .