تعداد بازدید : 4576943
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
از قیام پانزده خرداد تا تبعید ایتالله خمینی -نقش روحانیت و گروههای ملی و دیدگاههای رهبران حکومت
مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
امام : من دولت تعیین میکنم ، من تو دهن این دولت میزنم. من دولت تعیین میکنم من به پشتوانه این ملت دولت تعیین میکنم.
*گوینده: روحانیت در مخالفت با اقدامات شاه متحد بود اما در شیوه عمل و هدف نهایی اختلاف نظر داشت. تفاوت اصلی به گفته مهندس حسن شریعتمداری میان پدرش و آیتالله خمینی بود.
*حسن شریعتمداری: روحانیت در ابتدا صفوف متشکلی داشت ولی بعد ا ز مدتی بر اثر اختلاف مواضع بین پدر بنده وآقای خمینی، بین صفوف روحانیت شکاف افتاد.
اختلاف بر سر این بود که آقای خمینی قضیه رو یک قضیه سیاسی برای مبارزه با شخص شاه و بر سر قدرت میدید، آیتالله شریعتمداری به دیکتاتوری و عدم رضایت موازین قانون اساسی در آن زمان معترض بود ولی برای روحانیت نقش به خصوصی قائل نبود. علاوه بر اون، اختلاف بر سر این بود که آقای خمینی در اصلاحات ارضی مواضعی رو میگرفت که از طرف دولت متهم به طرفداری از مالکین میشد. در صورتی که مفهوم مبارزه روحانیت به نظر پدر بنده مبارزهای بود در مقابل عدم رعایت موازین قانونی که موازین شرعی هم اون موقع بود چون در قانون مدنی ایران و قانون اساسی بسیاری از ملاحظات شرعی هم ملحوظ شده بود. این موارد مهم اختلاف بود البته در طرز مبارزه هم آقای خمینی مبارزه رادیکالی رو پیش گرفته بود و از ابتدا د رصدد کسب قدرت سیاسی بود. در صورتی که آیتالله شریعتمداری یک مبارزه در مقابل دیکتاتوری و منحصرا در محدوده وظایف روحانیت رو و وظیفه خودشون میدونست»*(1)
*گوینده:این تفاوت ها برای شاه که می خواست برنامه خود را عملی کند مطرح نبود.آیت الله خمینی پیوسته بر وحدت روحانیت و فعال کردن مردم تاکید می ورزید و دولت را به بی قانونی متهم می کرد. هنگامی که رو حانیت رفراندم را تحریم کرد،شاه به خشم آمد و به گفته احسان نراقی با نطق های تند فعالان مذهبی را بیشتر به میدان آورد.
*نراقی:«من گفتم وقتی که اعلی حضرت تشریف بردید به قم با دکتر ارسنجانی رفتید در حرم حضرت معصومه اون سخنان تندرو نسبت به روحانیت ادا کردید، روحانیت رو به زور کشیدش به میدان و نمیخواستند. اونا، همچین قصدی نداشتند، بیشتر روحانیت ایران نمیخواست که از یک حدی فراتر برود در مسایل سیاسی، ولی شاه اینها رو دعوت کرد. گفتم شما رفتید و با حرفهای تند به عنوان اصلاحات ارضی و به عنوان رای زنان اینها رو به میدان طلبیدید و فکر کردید که موفقید.»
*گوینده: روحانیت عید نوروز آن سال را عزا اعلام کرد، دولت از تشکیل مجالس جلوگیری میکرد و آنها را بر هم میزد. روز دوم فرودین 1342 نیروهای امینیت به مدرسه فیضیه حمله کردند، دولت گروهی از طلاب را به سربازی فرستاد. محرم که فرا رسید روحانیون بسیج شدند تا به حملات دولت ومطبوعات پاسخ گویند و مردم را دعوت به مبارزه کنند عصر عاشورا برابر با سیزده خرداد، آیتالله خمینی در مدرسه فیضیه نطقی ایراد کرد.
*امام: «من مطلعم از گرسنگی خوردن مردم، از وضع زراعت مردم، آقاف فکری بکنید برای این مملکت، فکری بکنید برای این ملت.» *(2)
*گوینده: در این نطق آیتالله خمینی به اسرائیل حمله کرد، و ضمن خطاب به شاه که ای آقای شاه من به تو نصیحت میکن، به دفاع از روحانیت پرداخت، مطلبی که پیوسته ورد زبان او بود.
*امام: «مردک در یکی از حرفهایش آن وقتی که ما قم بودیم در یکی از حرفهایش گفت که این آخوندها میگویند که ما نمیخوایم این تمدن رو، اینها میخواند با الاغ برند از این....، خوب آدم چه بکند با یک همچین آدمی، یک وقت گفت که این ملاها مثل حیوان نجس هستند ازشون احتراز کنید، یک وقت گفت که اینها مثل کرمهایی میمونند که در نجاست میغلطند»*(3)
*گوینده: آنچنان که ابوالحسن بنیصدر شرح میدهد این نطق سرمنشاء وقایع پانزده خرداد شد.
*بنیصدر: «آقای خمینی سخنرانی خیلی تندی کرد و شاه رو تهدید کرد به فتوی و صبح زود رفتند خونهاش و گرفتند آوردند تهران و مردم هم ریختند بیرون و در تهرانشو که من بودم ظهر دیگر شهر تماما در حرکت و جنبو جوش بود و به اصطلاح صدای رگبارها میآمد تا عصر.»
*گوینده: داریوش همایون نیز یکی دیگر از شاهدان وقایع آن روز تهران بود. همایون: «من اون موقع در دفتری کار میکردم در خیابان شاهرضا، و تظاهر کنندگان رو دیدم که از این پنجرههای ما رد شدند. چندین هزار نفر بودند و تمرکز تانکها رو در همون خیابان شاهرضا دیدم. چون اداره پلیس تهران اونجا بود اون موقع، و تانکهای زیادی اونجا چندین روز بودند. در سنگلج هم کتابخانه عمومی پارک شهر رو دیدم که خراب کرده بودند و آتش زده بودند و کتابها رو از بین برده بودند.*(4) مواردی رو از دوستانم شنیدم که به زنها تعرض کرده بودند و اسید پاشیده بودند و زنانی که حجاب نداشتند.»
*گوینده: مهندس حسن شریعتمداری هم خود از شاهدان وقایع 15 خرداد در قم بود.
*حسن شریعتمداری: «در قم صبح روز 15 خرداد، مغازهها بسته بودند و مردم پیادهروی میکردند به سمت صحن مطهر حضرت معصوم. نزدیکیها صحن و همچنین در سرپلی که از خیابان اصلی قم به تهران میرود به نام پل آهنچی مامورین حمله کردند به مردم و عدهای کشته و زخمی شدند. البته در مورد تعداد کشتهها و زخمیها، مبالغه زیادی هم بود. ولی اونچه که مسلم است، عده معتنابهی کشته شده بودند. و البته عده زیادی بالغ بر شاید ده هزار نفر توی خیابونها بودند. تیراندازی بود عده زیادی مجروح من دیدم، دم مغازها رو عدهای چماق به دست میکوبیدند، شیشههیا رو میشکستند و کماندوی مخصوص ضربت توی خیابونها مردم رو میزد. من به صحن رفتم، در صحن شخصی به اسم آقای وکیلی کفن پوشیده بود، برای مردم سخنرانی میکرد که آقای خمینی رو بردند و مردم رو تشویق میکرد که به خیابونها برند و با پلیس و دستگاه دولت مبارزه بکنند. اون روز صبح منزل ما محاصره شد و تا یک هفته تمام اجازه رفت و آمد به منزل ما رو حکومت نظامی نمیداد و حتی برای خرید ارزیاق روزانه، اون مستخدم منزل نتونسته بود بیرون بره. جو قم، جو بسیار متشنجی بود. به طوری که من فردا صبح چون پدرم اعلامیهای داده بود که باید پخش میشد اونها رو به همراه یک نفر به زحمت زیاد تونستیم خارج کنیم و برای چاپ به تهران ببریم که در تهران چاپ و پخش شد.»
*گوینده: در روز 15 خرداد، در نزدیکی ورامین و در تهران نیز گروهی کشته شدند و گذشته از آیتالله خمینی عده بیشماری از روحانیون و فعالان مذهبی دستگیر شدند. اما به گفته دکتر کریم سنجابی تماس میان ملیون و مذهبیون نبود.
*سنجابی: «ما موقعی که در زندان بودیم یک عدهای از روحانیون رو گرفتند در زندانهای اطراف پیرامون آوردند. یک عده شون هم در زندانهای دو و بر ما جا دادند به دنبال واقعه 15 خرداد ولی ما با اونها تماسی نداشتیم.»
*گوینده: اما قبل از واقعه 15 خرداد، به گفته ابوالحسن بیصدر شاه میخواست با دادن امتیازاتی به ملیون، مذهبیون را سرکوب کند.
*بنیصدر: «قبل از این که این 15 خرداد واقع بشود، رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی زندانی بودند. از طرف شاه شخصی به اسم صنعتیزاده به زندان میرفت و با رهبران جبهه ملی درباره اینکه به اصطلاح یک نوع امتیازاتی داده بشود و آزادیهایی تامین بشود صحبت میکرد و بنا بود همون روز 15 خرداد هم به اصطلاح موافقتنامه اعلام و امضا و اظهار بشود. آقای دکتر صدیقی به من نقل کرد من از قول او شنیدم به من گفت که آن روز وقتی آوردند این مطلبرو، صدای گلولهها میآمد و من گفتم آقا با این صداها که نمیشود همچین متنی را امضا کرد. اقلا صبر کنید، ببینیم که وضعیت چگونه میشود. این حکومت وقتی مردم رو به رگبار میبنده، چگونه برای ما این حقوق رو میتواند قائل بشه.
پس مانع شدم، بعد معلوم شد که این دربار رهبری سیاسی رو میخواسته خنثی بکنه تا رهبری مذهبی رو بکوبد.»
*گوینده: گرچه سران جبههی ملی و نهضت آزادی در زندان بودند، اما به گفته مهندس بازرگان، هواداران نها از آیتالله خمینی پشتیبانی کردند.
*بازرگان: «15 خرداد 1342 و آن جنبش باصطلاح مذهبی - ملی یا روحانی به رهبری آیتالله خمینی وقتی صورت گرفت که هم سران جبهه ملی وعده زیادی از دانشجویان و بازاریان جبههی ملی و نهضت آزادی همهی ما در زندان بودیم. یعنی در اون موقع همکاری یا دخالتی وجود نداشت. جز اینکه افرادی از نهضت آزادی که اون موقع در خارج بودند یعنی آزاد بودند شناخته نشده بودند و گرفتار هم نشده بودند، اونها با یک مشورت مختصری که با ما کرده بودند اعلامیههایی دادند در پشتیبانی از این حرکتی که فرمانش و رهبریش با آقای خمینی بود. ولی خوب بعد از اونم مدتها زندان ما، گرفتاری ما ادامه داشت به طوری که در اون جریانها ما نمیتوانستیم نقشی بازی بکنیم و فشا روی هم جبهه ملی و هم مخصوصا نهضت آزادی خیلی شدید بود»*(5)
*گوینده: دولت علم از وسعت تشکیلات و دامنه تظاهرات تکان خورده بود، با این حال داریوش همایون معتقد است که دولت علم قاطعانه عمل کرد.
*داریوش همایون: «خیلی کم اهمیت تلقی کردند در آغاز تظاهرات را و بعد وقتی بالا گرفت کار، یکدله به اصطلاح و بدون هیچ تردیدی تصمیم به درهم شکستن اون تظاهرات گرفتند و گزارش مذاکرات هیئت دولت در اون روزها به نظر من یک سند فوقالعاده درخشانی است از نظر روشنبینی، از نظر جسارت، از نظر تشخیص درست موقعیت، از نظر ارادهای که داشتند که بازی نکنند با سرنوشت مملکت، تعارف نکنند، و ریا نکنند و به اصطلاح شتر سواری دولا دولا نکنند. هیئت دولت تصمیم فوقالعاده درست و شجاعانهای گرفت و حتی خود شاه مایل نبود به راهحلی که نخست وزیر و هیئت دولت در پیش گرفتهاند.
ولی آنها مسئولیت قبول کردند و کار را تمام کردند و مملکت را دست کم پانزده سال زودتر از این فاجعه نجات دادند.ـ»
*گوینده: بحرانی که پیش آمد حتی مایه نگرانی رجال سیاسی طرفدار شاه شد به گفته دکتر امینی کسانی چون او به ملامت دولت علم برخاستند.
*امینی: «من وقتی که رفتم به اروپا باهاش یه چایی خوردیم و خداحافظی کردم. آنوقتی بود که من یک اعلامیه صادر کرده بودم بر علیه خمینی و بر علیه دولت علم. من و درخشش و الموتی و فریور، هیچ به روی خودش نیاورد، وقتی بلند شدیم خداحافظی کنیم، گفتم مثل اینکه اعلیحضرت مکدر شدند از اینکه من یک همچین حرکتی کردم، اگر مخالفین در مملکت هستند که حتما خواهند بود، بگذارید دور من جمع بشند، گفت، دور شما هم جمع میشند؟ گفتم حالا اگر میل ندارید اجازه بدهید، بگذارید مخالف کشیده بشود با شما مخالف بشود! بگذارید من جمع بکنم، من رئیس مخالفین بشم»
*گوینده: ارتشبد فریدون جم نیز عقیده دارد که شاه نمیباید خود را مستقیما درگیر میکرد.
*جم: «البته این جریانات به من مربوط نبود تمام این کارها در ساواک متمرکز بود و ما از، البته، من اغلب از مسئولین شیده بودم که آقای خمینی مبارزاتی میکند و یک وقت مخالفتهایی میکند و از این حرفها و به نظر من هم درست در نمیآمد میگفتم که آخه اعلیحضرت خودشو نباید بیاره رقیب مثلا یه نفر مجتهدی بکنه که روی امور مذهبی و اینها میخواهد حرفهایی میزنه. خیلی خوب، اون حرفهایش یا درسته یا غلطه، اگه درست بود میباید عمل کرد اگر درست نمیگه خوب باید به مردم بفهونند که این حرفهایی که میزنه حرفهای بیمعنی میزنه ولی اینجوری مبارزه کردن و نمیدونم، اینها، به نظر من درست در نمیآمد همه روحانیت که مبارزه نمیکرد با سلطنت اگر سلطنت انگشتشو لای چرخ اونا نمیخواست بگذاره که اونا انگشت لای چرخ اینا نمیگذاشتند.»
*گوینده: فعالیت مراجع و اعتراضات و اعتصابات و برای آزادی آیتالله خمینی و سایر دستگیر شدگان و اعتراض به خشونت پانزده خرداد افزایش یافت. به گفته مهندس حسن شریعتمداری بسیاری از روحانیون از قم و سایر نقاط کشور به تهران مهاجرت کردند.
*حسن شریعتمداری: «بعد از قضیه 15 خرداد شاه طی یک سخنرانی گفت که دادگاه نظامی تشکیل خواهد شد ایشون محاکمه خواهند شد و شایع شد که ایشون رو میخواند اعدام کنند. پدر من به عنوان اعتراض به همراه روحانیون شهرستانها به تهران آمدند و در باغ ملک حضرتعبدالعظیم شهر ری ساکن شدند.
این اعتراض، اعتراض به خشونت و سرکوب روز 15 خرداد بود و در این موقع خبر آوردند که قضیه جدی است و آقای خمینی محاکمه خواهند شد و به احتمال قوی اعدام میشه. و چون منشاء این فرمان شاه بود، تنها راهی که برای پیشگیری این اعدام پیشبینی شد این بود که پدر من به همراه چند نفر دیگر از علما اعلامیهای بنویسند و آقای خمینی رو جزو علمای درجه یک تایید کنند چون در قانون اساسی اصلی هست به نام اصل طراز و منظور اصل طراز این است که علمای درجه یک که سمت برتری به قانون رو دارند و در نتیجه قابل محاکمه نیستند.*(6)
*سنجابی: «روحانیون تا حالا هیچوقت در فکر ایجاد حکومت روحانی نبودند. تمام کوششان بر این بوده که دستگاههای حکومت را همراه با خودشان قرار بدهند و اونها هم با حکومتهای وقت همراهی کنند همیشه با ظلل اللهها همراه بوده است، همیشه با پادشاهان همراهی میکردند ولی در این دوره به فکر حکومت روحانی به معنای واقعی بودند. ملت ایران و حتی روشنفکران ایران از این غافل بودند.»
*گوینده: آیتالله خمینی که رهبری سیاسی روحانیت را به دست گرفته بود. اکنون فعالانه در پی رهبری سیاسی همه مخالفان شاه بود. در اوایل پاییز سال 1343 مجلس ایران لایحه مصونیت مستشاران نظامی امریکایی را تصویب کرد. روز چهارم آبان آیتالله خمینی بار دیگر در میان احساسات شدید هوادارانش سخنانی ایراد کرد.
*امام خمینی: بسمالله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون...*(7)
*گوینده: آیت الله در این سخنان لایحه مصوب مجلسین را ناقض حق حاکمیت ملی ایران یا کاپیتولاسیون خواند مطلبی که بعدها هم به کرات به آن اشاره کرد.
*امام خمینی: «در زمان رضاشاه وقتی که کاپیتولاسیون به اصطلاح خودشون لغو شد چه بساطی درست کردند در تبلیغات، یه وقت اون طور هیاهو کردند و جشن گرفتند. اون روزی که اعلیحضرت محمدرضا شاه! خلف صدق اعلیحضرت رضاشاه! آمد کاپیتولاسیون را برای ما درست کرد باز همین داد بلند شد که ای چه خدمت بزرگی! اونی که اون لغو کرد ایشون اثبات کردند. در لغوش ما جشن باید بگیریم*(8) در اثباتش هم ما باید جشن بگیریم.(1) میگویند که خروس میگوید من بیچاره را در عزاخانه سر میبرند در عروسی خانه هم سر میبرند وضع ایران اینجور است که این آشپز مثلا سفارت آمریکا.... اگر این یک شخص محترمی یک شخص مثلا عالی مقامی، یک فیلسوفی، یک عالمی یک کسی را زیر [ماشین] عمدا هم بگیرد زیر، دولت ایران حق ندارد هیچ حق ندارد که این را بخواهد، این باید رجوع شود به سفارت، سفارت خودشان بلدند چه بنکند معنی اثباتیاش این است که هر فردی از افراد آمریکایی در اینجا مصون است، کسی حق ندارد دادگستری حق نداردکه اگر این کاری کرد، بخواهدش اما اگر این شخص اول این مملکت هر کس هست، هر زهرماری اگر هست به اصطلاح شما اگر چنانچه یک فراشی از شماها را زیر بگیرد او باید محاکمه شود از آن طرف هیچ حق ندارید دخالت کنید اما از آن طرف باید محاکمه شود».
*گوینده: در پی این نطق، آیت الله خمینی روز 13 آبان به ترکیه تبعید شد. اما روحانیت به گفته احسان نراقی همچنان فعال ماند.
*نراقی: شروع شده بود یک نهضت جدیدی در روحانیت ایران که خودشو با زمانه تطبیق بده و از اون حالت قشری گری بیاد بیرون. خوب بودند دیگه تمام که این، هم روحانیت، هم مرحوم مطهری و دیگران قلم میزدند حرفشون این بود دیگه روحانیت باید خودشو از اون حالت بیاره بیرون خارج بکنه و با زمانه پیش بره و حالت ارتجاعی را از دست بده. یعنی یه عده ای از روحانیون از سالها پیش شروع کرده بودند به اینکه دنیا رو بشناسند و مسائل رو از دید جدیدی توجه کنند و به خصوص بعد از سال 41 این جریان تشدید شد یعنی روحانیتی که دید با شاه بجنگد و شاه راه رو بهش بسته جز مبارزه کار دیگه نمیتونه بکنه باید خودشو ساخت که بتونه حریف بشه».
** شکلگیری گروههای مسلح چریکی از سال 43 به بعد و شدت گرفتن خشونت و استبداد حکومت
مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن
شاه: من نیز انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
امام: من دولت تعیین میکنم، من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم، من به پشتوانه این ملت دولت تعیین میکنم.
*گوینده: پس از وقایع 15 خرداد که شاه روحانیون سیاسی را کنار زد. بسیاری از سیاستمداران ملی و مذهبی همچنان در زندان بودند از جمله مهندس مهدی بازرگان.
*بازرگان: «روی نهضت آزادی حساسیت دستگاه خیلی بیشتر بود برای اینکه ما صریحا مخالفت با استبداد داشتیم و لبه تیز حمله مون متوجه شخص شاه بود و یک نامه سرگشادهای هم اون موقع بیرون دادیم که گفتیم شما، مسئول همه این جریانات شخص شما هستید. این است که نسبت به ما حسیاست خیلی بیشتر داشتند بنابراین سران نهضت آزادی رو محاکمه نظامی کردند در دادسرای ارتش و به زندانهای از یک سال تا ده سال محکوم کردند».
*گوینده: رئیس وقت دادگاه تجدیدنظر ارتش سرتیپ قره باغی بود.
*قره باغی: من رئیس دادگاه اینها بودم، رئیس دادگاه تجدیدنظرشون بودم ما اینها را رو حرف ، یا روی حساب مدارکی که پیدا شده بود و موقعی که طالقانی میخواسته تو زندان وضو بگیره از لای جورابش یک کاغذ میافته زمین تا این کاغذ میافته زمین نگهبان زندان که بالا سرشون بوده که وضو میگرفتند این کاغذ رو برمیداره، این کاغذ تلگرافی بود که اونا کرده بودند به ناصر، در آنجا گفته بودند که ما باید راه مبارزه باید مبارزه مسلحانه بکنیم و اون موقع هم اون موقع که من رئیس دادگاه بودم من مطابق سبک خودم در دادگاه با اونها عینا مثل یک آدم عادی صحبت میکردم و خیلی هم این، آقای مهندس بازرگان بفرمایید صحبت کنید، حتی مدتی هم اجازه دادم زیاد هر چقدر دلشون میخواهد دفاع کنند، فلان کنند، مورد اعتراض قرار گرفتم و البته اعتراض علیحضرت و فلان و اینها، بعد گفتم اگه دادگاه است باید صحبت کنند که خوب، صحبت کنند دیگه».
*گوینده: سران جبهه ملی پس از وقایع 15 خرداد از زندان آزاد شدند. اما به گفته دکتر کریم سنجابی جبهه ملی در شیوه مقابله با شاه دچار اختلاف بود.
*سنجابی: «بعد از آنی که از زندان ما بیرون آمدیم اونوقت دچار اختلاف با مرحوم دکتر مصدق شدیم، عدهای از دانشجویان چپی *(9) ما از قبیل همین بیژن جزنی و غیره و غیره به خدمت دکتر مصدق یک نامه ای نوشتند شکایت از سازمان جبهه ملی کردند که اینها افراد شورا را خودشان انتخاب کردند و به توقعات احزاب و به توقعات دانشجویان ترتیب اثر ندادند. دکتر مصدق هم اطلاعات کافی از واقعیت امر نداشت علاوه بر این دکتر مصدق هم اصلا، اصولا تشکیلاتی نبود. این بود مصدق به ما نوشت تشکیلات بیمعناست باید جبهه ملی غیراحزاب چیزی نباشه یعنی فقط احزاب در جبهه ملی باشند فرد عادی نباشه و ما هم چون این رویه مخالف تصمیمی بود که کنگره تصویب کرده بود و خود ما بر اون معتقد بودیم یک نامه مفصلی خدمت آقای دکتر مصدق نوشتیم دکتر مصدق هم نامه مارو رد کرد، ما به علت رد کردن او نوشتیم اختیار را به خود ایشان دادیم، چون علیه مصدق نمی تونستیم بایستیم به او دایدم که هر طوری خودش صلاح میدونه جبهه ملی تشکیل بشه این بود ایشان در فکر این افتادند جبهه ملی سوم را تشکیل بدهند. یعنی جبهه ملی مرکب فقط از احزاب. آقای کاظمی را مأمور این کار کردند وزیر خارجهاش- که جبهه ملی سوم یک تظاهر به جمع شدن کردند ولی عملی نشد و منحل شد وبالاخره هم اون جبهه ملی سوم به وجود نیامد، هم جبهه ملی که منشور نمیدونم اساس و آسایش را معین کرده بود و اینا و خودشو تعطیل کرد به حال تعطیل باقی موند و میدان برای شاه و فعالیت شاه خالی شد».
*گوینده: با سرکوب سیاستمداران معتدل که معتقد به مبارزه قانونی بودند به گفته علی اصغر حاج سیدجوادی گرایش های تند هواداران بیشتری پیدا کرد.
*سیدجوادی: بعد از وقایع خداد 42 با سرخوردگی که به اصطلاح مخالفین و نسل های جوان مخصوصا در دانشگاهها نسبت به شیوه و سیر جریان دموکراسی در بعد از سقوط دولت مصدق پیدا میشه یک گرایش شدید به طرف مذهب و یک گرایش شدید به طرف جنگهای چریکی و جنگ های مسلحانه در فضای ایران ایجاد میشه».
*گوینده: و از این میان آنچنان که مهندس بازرگان شرح میدهد گروههای چریکی سربر آوردند.
*بازرگان: گروههای چریکی خوب مختلف بود هم از چپیها، بودند هم از ملیها و مذهبیها و بیشتر جوانها بودند و در فشار اون زمانف فشار دستگاه و از طریق ساواک مخصوصا از طرف پلیس طوری بود که خیلی از افراد ایران اعم از طبقه متوسط و افراد مسن و جا افتاده و جوونها به این نتیجه رسیده بودند که مبارزه قانونی و مبارزه علنی و به صورت معقول نتیجهای نداره البته من نمیخوام تأییدی بکنم این طرز تفکر را ولی این طرز فکر خیلی اون موقع رایج شده بود و استدلالی که میکردند می گفتند خوب ببینید شما از این راه وارد شدید و انداختتون در زندان در هر حال نتیجهای نگرفتید. یعنی دستگاه و پشتیبانان دستگاه اونها منطق زور و اسلحه رو فقط می تونند بپسندند این بود که اون چریکها پیدا شدند و طیف وسیعی بودند از معتقدین و فداییان فکر مارکسیسم گرفته تا خیلی مؤمنین و مقدسین و چیزهایی که طالب شهادت بودند و از مسلمانها، همه جور در بینشون بود».
*گوینده: تندروی های شاه و ظهور گروههای مسلح از درون نیروهای سیاسی و مذهبی رهبران مخالف را به گفته دکتر کریم سنجابی در وضع دشواری قرار داده بود.
*سنجابی: ما همیشه اعلام میکردیم ما مبارزه قانونی میکنیم شاه هست که و دستگاه استبدادی شاه هست که میخواهد ما رو به زیر زمین بفرسته و مبارزه زیرزمینی بکنیم ولی ما میخوایم مبارزه علنی و قانونی بکنیم. علاوه بر این ما با مبارزه با هر نوع مبارزه تروریستی و اینها مخالف بودیم و معتقد بودیم که این نوع مبارزات به هدف نمیرساند و دستگاهی که به وسیله تروریسم و مبارزه رزمی به حکومت میرسه نمیتواند آزادی برقرار کند، حکومتش قطعا حکومت دیکتاوری خواهد بود. موقهی که ما در جبهه ملی بودیم، بودند افرادی که زمزمه صحبت چریکی میکردند حتی اشخاص امثال همین جوانهایی که در مبارزات چریکی بودند اینها در جزو سازمان جبهه ملی بودند. اصلا جزنی شاگرد خود من بود، من به او میگفتم پسر، تو اگر با ما مخالفتی، برو در خارج یه جمعیت درست کن، اگر با ما هستی این شرط دوستی و شرط انسانیت نیست که علیه ما مبارزه کنی وقتی که مبارزه ما تعطیل شد، اینها مبارزات زیرزمینی را شروع کردند. این یکی از نتایج تعطیل جبهه ملی بود که مبارزه علنی و آشکار، مبدل به مبارزه غیرقانونی تروریستی شد و نتیجه دیگرش پیشرفت روحانیت در مبارزه شد بعد از ما دستههای مختلف چریکی بوجود آمد و متأسفانه به علت نبودن فعالیت جبهه ملی اینها عقیدهشان از جبهه ملی برگشته بود و به چپ و به روحانیت رو آورده بودند».
*گوینده: در میان روحانیون هم دستهای فعالیتهای مسلحانه را تأیید میکردند اما اکثریت از سیاست پرهیز داشتند و گروهی هم با فعالیتهای فرهنگی و مذهبی در فکر تحول بنیادی در نهاد مذهب بودند. آیتالله خمینی پیش از تبعید به هیأتهای بازاری مسلمان سر و صورتی داده بود. که با شاگردانش مثل مرتضی مطهری و دکتر بهشتی ارتباط داشتند. به گفته حاج محمدشانه چی این هیأتها فعالیت خود را مخفیانه ادامه میدادند.
*شانهچی: نوع آقای هاشمی رفسنجانی و آقای باهنر و آقای خامنهای و سایرین، اینها آمده بودند در هیأت مذهبی بازار سخنرانی میکردند اعلامیههای اینها هم باعث شد که بازاریها بیدار شده بودند و از یک طرف هم فشار ساواک و ظلم و ستم و تبعیضی که حکومت قائل شده بود در بین مردم اینها همه باعث شد که بازاریها در مقابل حکومت ایستادند در مقابل شاه ایستادند».
*گوینده: در بهمن ماه 43 حسن علی منصور که بعد از علم نخست وزیر شد بود با گلوله یکی از همین مذهبیون طرفدار آیت الله خمینی کشته شد و امیرعباس هویدا به نخست وزیری رسید. دکتر عبدالکریم لاهیجی وکیل دادگستری میگوید با شدت گرفتن فعالیتهای مسلحانه شدت عمل دولت هم بیشتر شد.
*لاهیجی: از اواسط سال 1342 اختناق روز به روز شدت گرفت و به اوج خودش از سالهای 50 به بعد رسید یعنی از زمانی که فعالیتهای چریکی و مسلحانه در ایران شروع شد و از این میان دیگه بدترین نوع شکنجه و بدرفتاری با زندانیان سیاسی در ایران معمول شد شکنجه دیگه به صورت سیستماتیک بود محاکمات کاملا جنبه سبملیک و فرمایشی داشت فی الواقع ساواک بود که دادگاههای نظامی حکومت میراند، بدون کوچکترین اختیاری برای قضات نظامی که در سلسله مراتب نظامی کلا زیر نظر ساواک و شخص شاه بودند».
*گوینده: با این حال به گفته مهندس بازرگان هنوز با رهبران سیاسی در زندانها با خشونت کمتری برخورد میشد.
*بازرگان: این در واقع یکی از اون نقاط عطفی بود که هی شدت پیدا میکرد. منتهی نبست به سران که موجه بودند شناخته شده بودند. روی هم رفته ملایمت بود. کما اینکه وقتی عده زیادی از جبهه ملی و نهضت آزادی را گرفته بودند رفتار با سران جبهه هو نهضت آزادی روی هم رفته معقول بود و به علاوه چون مأمورین و مسئولین هم اونا خوب می فهمیدند اونها طرفدار باطنا طرفدار بودند و اگه دستشون هم میرسید حتی مساعدت هم می کردند ولی جوانترها و اونها رو نسبت به اونها شدت عمل خیلی بیشتر بود. ولی در هرحالی به اونجا رسوندند که دست همه ماهارو بستند و خود به خود چون راه مبارزه قانونی رو سد کردند و نگذاشتند که ملت آزادانه از راه قانون واز راه منطق و از راه شرع، از راه انسانیت حرف بزنه و آنها را یا در زندان گذاشتند یابه طرق مختلف مانع شدند. این فکر پیدا شد که باید مبارزه مسلحانه کرد با طرفداران مبارزه مسلحانه که اونها هم چپی توشون بود هم معتدل ملی و اینها بود هم مقدس و مذهبی، با اونها چون میخواستند مبارزه مسلحانه کنند قهرا رفتار زندان خیلی شدیدتر میشد. خوب شکنجههای مختلف که حتی این اواخرش می گفتند «آپولو» و وسایل عدیده به کار برده میشد و تا حدی که بعضی ها زیر شکنجه حتی فوت میکردند کشته میشدند و مقاومت می کردند بعضیها هم برعکس تسلیم میشدند. رفته رفته که این وضع توسعه پیدا میکرد و شامل همه طبقات میشد پایههای حکومت استبدادی شاه به این ترتیب یکی از عواملش همین بود رفتارهایی بود که در زندانها میشد.
*گوینده: حکومت فردی همه جا گیر میشد و به گفته ارتشبد جم حتی وزرای دولت احساس میکردند کسی که همه تصمیمات را میگیرد خود شاه هست.
*جم: در حقیقت نخست وزیر، خود اعلیحضرت، وزیر خارجه اعلیحضرت بود، وزیر اقتصاد اعلیحضرت بود. اونها فقط مجری دستورات بودند من شخصا یک دفعه با مرحوم هویدا صحبت میکردیم من به ایشان به عنوان گله میگفتم که این اعلیحضرت زیادی این فرماندهان زمینی و هوایی و دریایی اینها رو، ژاندارمری اینها را اینقدر مستقیم میپذیرند و مستقیم دستور میدهند. اینها که ستاد را اصلا کوچک میکند. اینها دیگه حاضر نیستند تره برای ستاد خرد نمیکنند یعنی در حقیقت این دستگاه فرماندهی، دستگاه فرماندهی دیگه نیست. ایشان به من گفتند که این وضع شما درست مثل وضع منه،خود مرحوم هویدا گفتند. شما خیال می کنی من نخست وزیر هستم این وزرا تمامشون میروند کارهاشونو مستقیما با اعلیحضرت حل و فصل میکنند دستورات میگیرند و منم برای اینکه خودم رو از تک و تانندازم تظاهر می کنیم که بله ما کردیم و بعد من بهشون گفتم که خوب شما چرا تحمل می کنید چرا قبول میکنید؟ گفت من اعلیحضرت را دوست دارم و به ایشان معتقد هستم و چون علاقه بهشون دارم این وضع رو قبول می کنم».
*گوینده: دخالتهای از بالا به گفته دکتر شاپور بختیار در کوچکترین انتصابات هم محسوس بود.
*بختیار: شما نمیتوانستی یک دهدار تعیین بکنید قبل از اینکه این دهدار را ساواک ok«اوکی» روی آن گذاشته باشه، خوب آقا، این دهدار رو بگذارید خود ده انتخاب کنه یا حاج مم جعفر میشه یا میرزمم باقر ملی هرکدام شدند، شدند، چه میتونه بکنه این آدم قانون را اداره کرد خوب دهش رو اداره کرد، خدا پدرشو بیامرزه باز هم مردم بهش رأی بدهند، نکرد [رأی نمیدهند]. شما از تبریز به سفارش نمیدونم «کی یک» برای خراسان یک نفر رو میفرستید یا از اصفهان برای رضاییه یک شهردار تعیین میکنید، این چه هنری است، این دهن کجی به مردم نیست؟ اون که با یک چمدون خالی میاد، میمونه که شش ماه، هفت ماه بعد باید برگرده چمدونشو که پر کرد برمی گرده، کسی هم دیگه مسئول نیست. این است که دائما صحبت میشد که سپردن کار مردم به مردم [اما]درست به عکسش میکردند. عدم سپردن کار مردم به مردم، حق فضولی ندارند. من جاشون کار میکنم این نمیشه که.»
*گوینده: و به گفته دکتر لاهیجی این شیوه عمل دیگر همه جا گیر شده بود.
*لاهیجی: «به مرور تمام این حرفهایی که در جامعه ما جا افتاده بود بخصوص در اون چند سال دوره حکومت دکتر مصدق چه دادگستری چه مطبوعات، چه احزاب سیاسی به مرور اینها محو میشه و کلیه اختیاراتشون مستقیما و بلاواسطه میرسه به راس هرم اقتدار و قدرت یعنی شخص شاه، یعنی روز به روز از اختیارات و اقتدارات نهادهای اجتماعی و سیاسی که باید کنترل کننده قدرت باشند، کاسته میشه و به اختیارات قوه مجریه که فیالواقع به اختیارات شخص شاه (بود) اضافه میشه. من یک مثال میزنم. هویدا. وقتی در چارچوب همون انتخابات مجلس اون زمان و در چارچوب همون به اصطلاح اپوزیسیون فرمایشی اون زمان که یکی دو تا حزب بودند وقتی مثلا حزب مردم یک نماینده حزب مردم که خوب میدونیم در راس حزب مردم کی بود و نمایندگان حزب مردم هم با موافقت ساواک به مجلس میرفتند وقتی از هویدا استیضاح می کنند هویدا بلند میشه تو مجلس میگه که شما کی هستید که به من استیضاح بکنید.
من فقط یک مسئول دارم و جوابگوی یک نفر باید باشم اون شخص شاه است.»
*گوینده: شاه مستبدانه عمل میکرد اما به گفته ارتشبد جم اطرافیان شاه و نیز بسیاری از مردم در تبدیل او به شاهی مستبد نقش داشتند.
*جم: «البته اون اعلیحضرت وقتی که شاه شد این اعلیحضرت این اواخر نبود. به کلی این رو، اون رو شد. اون، سالها خیلی، خیلی دمکرات منش بود. افکار به اصطلاح آزادی خواهی و ملت خواهی خیلی زیاد داشت. دیکتاتور را خود ملت ساخت، خود ملت ایران و خود همین مردم و خود همین وزرا و اینها و وکلا و اینها بودند که اون شاه آزادمنش و بیادعا رو تبدیلش کردند به خدا.»
*گوینده: شاه دیگر خود را بلامنازع و متقدر میدید و معتقد بود که تحولی بنیادی را در جامعه ایران رهبری کرده است.
*شاه: «برای اینکه در صف اول ممالک مترقی دنیا قرار بگیریم لازم بود که ما که متاسفانه روی همون علل انحطاط عقب مانده بودیم، یک مرتبه و در یک مرحله تمام آثار ضعف و انحطاط اجتماعی و اخلاقی و روحی خود را از بین ببریم موقعیت اجازه نمی داد که امروز یک اقدام به اصطلاح اصلاحی انجام بدهیم و این اقدام را کم کم مملکت هضم بکند و بعد از یک سال، دو سال یک اقدام دیگر. در این صورت شاید بیست سال سی سال طول میکشید تا اینکه ما تا حدودی خود را همگام سایر ملل میکردیم. این سیر ترقی و پیشرفت چرخ تمدن دنیا این فرصت را به هیچ کس نمیدهد، بخصوص به مملکت ما در اون موقعیت جغرافیایی مهمش. پس لازم بود که یک مرتبه تمام آثار ضعف و انحطاط خود را کنار می گذاشتیم و هر عملی که برای رسانیدن ما به پایه ممالک مترقی دنیا لازم بود اتخاذ بکنیم این عمل جنبه کاملا انقلابی داشت.
*پی نوشت ها:
*(1)-تفاوت مورد اشاره مهندس شریعتمداری در دیدگاه و روش این بود که، آیتالله شریعتمداری با اصل حکومت سلطنتی و شخص شاه مخالف نبود. او فقط با دیکتاتوری و عدم رعایت موازین قانون اساسی مخالف بود و خواستار روش دموکراتیک در چارچوب سلطنت بود ولی امام خمینی چنانچه از آغاز مبارزه سیاسی او و محتویات کتاب کشف الاسرار که در سال 1330 نوشته شده پیدا است، او ابتدا با خانواده پهلوی و شخص رضا شاه و فرزندش محمدرضا مخالف بوده و سپس این تضاد به اصل موجودیت نظام سلطنتی تعمیم یافته است. امام خمینی، بطور مشخص، پس از تبعید از ایران، اصل حکومت سلطنتی را غیر شرعی دانسته و حکومت شرعیه را از آن علما میپنداشت. این دیدگاه در عمل نتایج مهمی را به بار میآورد و همین تفاوت دیدگاه موجب میشود که آیتاله شریعتمداری همکاری غیر مستقیم با حکومت شاه با قصد اصلاح را مردود نداند و همین مسئله، پس از انقلاب وسیلهای شد در دست عناصر انقلابی رادیکال که او را بعنوان یک عنصر سازشکار و حتی ضد انقلابی از صحنه کنار بزنند و ...
*(2):این جملات مربوط به سخنرانی عصر عاشورای سال 1342 نیست بلکه قسمتی از سخنان امام خمینی در ارتباط با مصوبه کاپیتولاسیون است که در تاریخ 4/8/1343 ایراد گردیده است. بعید نیست که منشاء این اشتباه پخش سخنرانی مربوط به کاپیتولاسیون بجای سخنرانی عصر عاشورای 42 از صدای جمهوری اسلامی باشد که بارها تکرار شده است.
*(3):این سخنرانی مربوط به 13 خرداد 42 نیست و در تاریخ 17/8/87 در بحبوحه انقلاب ایراد شده است (ن.ک صحیفه نور. ج3.ص 7) در دور قبلی برنامه بیبی سی تهیه کنندگان خود متوجه این موضوع بودهاند و پس از اشاره به سخنان توهین آمیز شاه در قم در برنامه قبلی بیبی سی در قسمت سوم، آمده است:
«گوینده: سخنان تند شاه در قم حتی سالها بعد در خاطره آیتالله خمینی مانده بود»
«امام: مردک در یک یا حرفهایش آن موقع که ما قم بودیم، در یکی از حرفهایش گفت که آین آخوندها میگویند که ما نمیخواهیم این تمدن را، اینها میخواهند یا الاغ بروند.»
*(4):هدف اصلی تظاهرکنندگان حمله به زورخانه شعبان بیمخ موسوم به باشگاه جعفری بوده است و آنجا را آتش زدند.
*(5):صبح روز 15 خرداد آیتالله خمینی دستگیر شد و انعکاس خبر آن در مردم قم و تهران منجر به تظاهرات وسیعی گردید که سرکوب شد. نکته قابل تذکر این است که قیام 15 خرداد یک قیام خود جوش و فاقد رهبری مشخص، منسجم و یکپارچه بود.
*(6):چون در نقل این ماجرا توسط مهندس شریعتمداری، در مورد نقشآیتالله شریعتمداری کمی مبالغه شده است، لذا جزئیات امر را از زبان آقای منتظری میخوانیم:
در مورد مرجعیت ایشان، هنگامی که ایشان در تهران بازداشت بودند و علما شهرستانها و بعضی مراجع مانند آقایان میلانی و مرعشی نجفی و شریعتمداری برای اعتراض به تهران عزیمت نموده بودند، ما هم از نجف آباد به تهران رفتیم، البته علم و مراجع در منازل بزرگان بودند و رفت و آمد و تشریفات داشتند، ولی من در مدرسه فیروز آباد با طلاب بودم، ولی کارگردان جلسات علما و مراجع بودیم و خود را در مجالس و محافل آنان میرساندیم و هر کار لازمی را به موقع انجام میدادیم، از جمله یک شب من و آقای امینی تصمیم گرفتیم متنی تنظیم نمائیم و در جلسه علما که قرار بود فردا در قلهک در منزل آقای سید نورالدین طاهری شیرازی باشد، مطرح نمائیم و بعنوان امام و آقایان محلاتی و قمی که در آن موقع بازداشت بودند بعنوان احوالپرسی علما شهرستانها خطاب کنیم و برای امام عنوان مرجع عالیقدر شیعیان را نوشتیم و فردا در جلسه به علما گفتیم آقایان اینجا تشریف آوردهاید حداقل خوب است یک اعلامیه برای اربعین نیامدهایم اعلامیه بدهیم، بلکه آمدهایم یک کاری بکنیم برای آقایان که باداشت میباشند، گفتم کاری از دست من و شما جز همین اعلامیهها و دلگرم نمودن مردم و تشویق آنان برنمیآید و هر کسی چیزی گفت و پیشنهاد ما را قبول نکردند، ما گفتیم پس حداقل یک تلگراف احوالپرسی به آقای خمینی و دو نفر دیگر مخابره کنید، گفتند به دستشان نمیرسانند، گفتم نرسانند، هدف ما تجلیل و حمایت از آنها و شخص آقای خمینی میباشد، چون دولت منعکس نمیکند که آقایان علما از شهرستانها به تهران برای چه هدفی آمدهاند و حتی وانمود میشد که بعضا برای معالجه چشم خود با رفتن به مشهد مقدس به تهران آمدهاند، چنانچه در دیدار پاکروان با بعضی چنین اظهار شده بود، بهرحال پس از اصرار زیاد ما، اول مرحوم بنیصدر از علما همدان ... بود به من گفت شما یک متنی آماده کنید تا شاید امضا شود، من متن آماده شده از قبل را با عنوان «مرجع تقلید شیعه» ارائه دادم که موجب استنکار و تعجب آنان شد و هر کس چیزی گفت مبنی بر اینکه ایشان مرجع تقلید نیستند. گفتم مرجع کسی است که از او تقلید کنند، گفتند چه کسی از ایشان تقلید میکند؟ گفتم من! و لازم نیست که همه مردم از کسی تقلید کنند، بعلاوه شما بروید بین مردم ببینید ایشان مقلدین زیادی دارند، بهرحال چند نفری با ما همصدا شدند و عدهای راجع به بعضی کلمات دیگر اعتراض داشتند که اصلاح شد، در این هنگام یکی از بزرگان حاضر با عصای خود بلند شد که از جلسه برود بیرون و من درب اطاق را بر او بستم و گفتم نمیگذارم خارج شوید تا نگوئید اشکال این متن کجایش است و بالاخره آن بزرگوار با خنده گفت فلانی تو خیلی زرنگ و ناحق هستی و برگشت نشست و ما از همگی امضا گرفتیم و اول هم همان شخص بزرگوار که میخواست فرار کند امضا نمود. و چون میدانستیم چند نفری از علما مهاجر هم پیش آقای شریعتمداری در باغ ملک هستند، رفتیم به سراغ آنها و با آقای خسرو شاهی که آنجا بودند قضیه را در گوشی و محرمانه مطرح کردیم و ایشان با بلند صحبت کردن مسئله را افشا نمودند و حاضرین در جلسه که چند نفر ساواکی هم در آنجا بود از قضیه مطلع شدند و ما از لو رفتن مسئله ناراحت شدیم، ولی امضا را گرفتیم و به آقای امینی گفتم خلاصه قضیه لو رفت و ساواکیها مطلع شدند و من چون شناخته شدم متن تلگراف را به شما میدهم و از شما جدا میشوم که اگر دستگیر شدم تلگرام از بین نرود، چون میدانی با چه زحمت و خون دلی این امضاها گرفته شد، و ایشان قبول کردند و من جدا شدم و اتفاقا در حرم حضرت عبدالعظیم مرا تعقیب و سپس بازداشت کردند و در بازجویی در ساواک شهر ری سراغ آن متن را از من گرفتند و خیال میکردند اعلامیه بوده که من پخش میکردم و مرا در یک حمام که فوالعاده گرم نموده بودند برای شکنجه بردند که پس از نیم ساعت تمام لباسهایم کاملا تر شد و بالاخره پس از تهدید به زدن و کشتن، بعدا در بازجویی من بکلی منکر شدم و آنها سراغ آقای امینی را نه به اسم خاص از من گرفتند و فحاشی میکردند بالاخره بعد از یاس از چیزی مرا با تعهد که فردا مجددا برگردم آزاد کردند و گفتند چه کسی تو را میشناسد، گفتم آقای شریعتمداری که به او فحش دادند، گفتم آقای خوانساری به او هم فحش دادند، گفتم خدا مرا میشناسد. و فردا باز به اینکه رفقا مخالف بودند، آمدم و بازجویی از من شد و تمام شد و آقای امینی که صحنه بازداشت مرا دیده بود فورا تلگرام را در باغچه مدرسه لالهزای پنهان نموده بود و بعد از آزادی من گفتیم خوب چه کسی حالا این تلگرام را مخابره کند، قرا رشد مرحو آقای حاج شیخ عبدالجواد سدهی که چند تن از همشهریهای قوی ایشان را همراهی و حمایت میکردند، ببرند برای مخابره، که بردند و ما خوشحال بودیم که مرجعیت آقای خمینی را 33 نفر از علما معروف شهرستانها امضا کردند. البته مراجع مانند آقایان میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری را ما دیدیم صحیح نیست که با ما امضا کنند، آنها خودشان قرار شد چیزی با امضا چهار نفر بنویسند که کردند و چون خطر اعدام امام در بین بود، در متن مراجع چهارگانه آقایان میلانی، مرعشی، شریعتمداری و حاج شیخ محمد تقی آملی هم عنوان مرجعت امام ذکر شده بود که خطر را دفع نماید.»
مصاحبه فوق با آیتالله منتظری در تاریخ 23/3/1368 بمناست رحلت امام خمینی انجام گرفت .
*(7):در مورد متن کامل سخنان امام خمینی نگاه کنید به صحیفه نور ج اول. چاپ اول ص 102 بیانات امام خمینی در تاریخ 4/8/1342 قسمتی از سخنان امام خمینی در روز چهارم آبان 1343 درباره کاپیتولاسیون:
«انالله و انا الیه راجعون من تاثرات قلبی خودم را نمیتوانم اظهار کنم. قلب من در فشار است (گریه حضار) عید ایران را عزا کردهاند (گریه حضار) عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، قانونی در مجلس بردند، در آن قانون اولا ما را ملحق کردند به پیمان وین که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانوادههایشان، با کارمندهای فنیشان، با کارمندهای اداریشان، با خدمهشان، با هر کس که بستگی به آنها دارد اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند، اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلیدش ما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاههای ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود امریکا! آنجا در آمریکا اربابها تکلیف را معین میکنند. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از بین برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و یا یک قیام وقعود مطلب را تمام کردند، دولت با کمال وقاحت از این (قرارداد) ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگهای آمریکایی پستتر کردند، اگر کسی چنانچه سگ آمریکایی را زیر بگیرد بازخواست از او میکنند و اگر چنانچه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد هیچکس حق تعرض ندارد. چرا؟ برای اینکه میخواستند وام بگیرند از آمریکا، امریکا گفت این کار باید بشود.»
*(8): برای مطالعه متن کامل سخنان امام خمینی نگاه کنید به کتاب : صحیفه نور. جلد سوم. صفحه 130-129 سخنرانی مورخ 21/8/1357
*(9):مهندس نبوی میگوید تنها چپی ها نبودند و تقریبا اکثریت کمیته دانشگاه جبهه ملی با رهبری مخالف بودند و آقایان حبیبی، بنی صدر، شیبانی و خود بنده (آقای نبوی) و جمعی دیگر، جزو این عده بودیم.