تعداد بازدید : 4577025
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
انقلاب اسلامی بدترین اتفاق ممکن برای آمریکا بود، آنها را بیش از هر زمان دچار نگرانی کرد. از این رو سران کاخ سفید سعی نمودند تا به هر وسیله ممکن در همان ابتدا، نظام جمهوری اسلامی را به بنبست کشانده و قبل از اینکه پایههای نظام مستحکم شود، آن را ساقط نمایند. برای این کار آمریکائیها در حوزه های مختلف فعال شدند.یکی ازاین حوزه هاتکیه به ظرفیت ضدانقلاب بود...
با وقوع انقلاب اسلامی، آمریکائیها مهمترین پایگاه خود را در خاورمیانه از دست دادند و کمربند امنیتی آنها به دور شوروی و سد نفوذ کمونیسم از وسط پاره شد. این رخداد که بدترین اتفاق ممکن برای آمریکا بود، آنها را بیش از هر زمان دچار نگرانی کرد. از این رو سران کاخ سفید سعی نمودند تا به هر وسیله ممکن در همان ابتدا، نظام جمهوری اسلامی را به بنبست کشانده و قبل از اینکه پایههای نظام مستحکم شود، آن را ساقط نمایند. برای این کار آمریکائیها در حوزه های مختلف فعال شدند. نفوذ از طریق جاسوسخانه خود در تهران و با همکاری برخی اعضای دولت موقت، کودتا علیه نظام و انجام عملیات نظامی و برانگیختن شورشهای جداییطلبانه گامهای اولیه واشنگتن علیه انقلاب اسلامی بود که هیچ یک از آنها به نتیجه نرسید. از این رو آنها با مسلح کردن عراق و پشتیبانی کامل از آن جنگ تمام عیاری را علیه ایران به راه انداختند. با مقاومت شجاعانه مردم ایران، هشت سال جنگ تحمیلی عراق و آمریکا با جمهوری اسلامی به نتیجهای نرسید و آنها در رسیدن به اهداف خود ناکام ماندند. اما همزمان با این رویکرد نظامی، آمریکائیها از ابزار ضدانقلاب و گروهکهای مخالف جمهوری اسلامی نیز استفاده میکردند. آمریکا با تأمین هزینهها و ساماندهی تشکیلاتی ضدانقلابیون از همان آغاز شکلگیری انقلاب اسلامی تاکنون از این گروهکها علیه انقلاب و نظام اسلامی استفاده کرده است. نوع بکارگیری این گروهها توسط واشنگتن با تغییر و تحولاتی مواجه بوده و متناسب با شرایط داخلی کشور نحوه فعالیت ضدانقلاب نیز تغییر یافته است. به طور کلی استفاده آمریکا از ضدانقلاب علیه نظام اسلامی به دو مرحله تقسیم میشود:
مرحله اول: استفاده همزمان نظامی- سیاسی
اولین گام برخورد آمریکا با انقلاب اسلامی استفاده همزمان از گروهکهای نظامی و سیاسی بود که تا سالهای پایان جنگ (1367) ادامه داشت. و از آن به بعد رویکرد آمریکا تغییر یافت. در این مرحله واشنگتن، گروهکهای مخالف نظام که هنوز در داخل کشور بودند را با تجهیز سلاح در جهت انجام اقدامات تروریستی علیه مسئولان و رهبران نظام به کار گرفت و ازسوی دیگر خود در مناطقی که اندکی نارضایتی وجود داشت به ساماندهی افراد پرداخته و آنها را به جنگ نظام فرستاد.
در دسته اول مهمترین گروه منافقین بودند. منافقین که تا سال 1361 در کشور حضور داشتند بیشترین جنایت را علیه انقلاب و نظام اسلامی مرتکب شده اند. این مزدوران علاوه بر بمبگذاری در شهرها و ترور مسئولین نظام و مردم عادی، در سالهای جنگ تحمیلی بازوی اصلی اطلاعاتی عراق محسوب میشدند و انواع اطلاعات نظامی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را از داخل کشور برای عراق و آمریکا مخابره میکردند و مقرری خود را از سازمان سیا و عراق دریافت میکردند. از سال 61 به بعد مجبور به فرار به عراق شدند و از آنجا فعالیتهای خود را دنبال نمودند. روشنترین نمونه اقدام آنها علیه جمهوری اسلامی، حمله به ایران بعد از آتشبس بود. منافقین با حمایت و پشتیبانی مستقیم عراق و آمریکا با هدف تسخیر تهران از مرزهای کرمانشاه عملیات زرهی گستردهای را انجام دادند که با مقاومت شجاعانه رزمندگان اسلام دچار شکست سخت و سنگینی شدند.
در دسته دوم جریانات قومگرا قرار داشتند که در بیشتر نقاط مرزی کشور توسط آمریکائیها سازماندهی شده بودند. گروهکهای کومله و دموکرات در کردستان، خلق عرب در خوزستان، خلق ترکمن در گرگان، پان ترکیسم در آذربایجان و جبهه آزادیبخش بلوچ در سیستان و بلوچستان با طرح مطالبات قومی و ادعای خودمختاری نبرد مسلحانهای را علیه نظام شروع کردند که با اقدامات مقتدرانه نظام هر چند این گروهکها خاموش شدند اما آن دسته از آنها که در نوار غربی کشور بودند با حمایت عراق بر حملات خود علیه کشور افزودند. پان ترکیسم از مرزهای ترکیه، کومله، دموکرات و خلق عرب از طرف عراق وارد عملیات شدند. در این میان گروههای کومله و دمکرات اقدامات تروریستی زیادی را علیه رزمندگان در جنگ تحمیلی انجام دادند. اما هیچ گاه نتوانستند به اهداف خود که خودمختاری کردستان بود، دست یابند. شکست آنها در مقابل رزمندگان اسلام موجب پراکندگی این گروهها و فرار سران آنها به کشورهای اروپایی شد.
در سطح سیاسی- تبلیغاتی، آمریکائیها با حمایت از فراریان رژیم پهلوی و برخی از افراد جبهه ملی به تبلیغ علیه انقلاب و نظام اسلامی پرداختند. در واقع این گروهکها از سلطنتطلبان، جمهوریخواهان و چپگرایان تشکیل شدند.
یکی از مهمترین این گروهها جبهه نجات ایران بود که در آبان ماه 1358 به ریاست علی امینی (از نخست وزیران دوره پهلوی دوم) اعلام موجودیت کرد. این گروه روزنامه «ایران و جهان» را منتشر میکرد و رادیو «جبهه نجات» را در اختیار داشت. گروه مذکور با بودجه ماهیانه یک صد و هشتاد هزار دلار که توسط سازمان سیا پرداخت میشد و کمکهای رضا پهلوی (پسر شاه مخلوع) اداره میشد. این گروه به دنبال کسب اطلاعات از ایران و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی بود، اما با گذشت زمان آمریکائیها نسبت به عدم کارآیی این گروه آگاهی یافته و اطلاعات گزارش شده توسط آنها را فاقد ارزش و کذب دریافتند. از این رو گروه توسط «منوچهر گنجی» که مسئول اجرایی بود منحل شد و سازمان درفش کاویانی به جای آن اعلام موجودیت کرد.
آمریکائیها با ناامید شدن از علی امینی و گروه وی به حمایت از گروهک درفش کاویانی پرداختند. یکی از رؤسای سازمان سیا در این باره تصریح کرد: «مهمترین گروه ایرانی که توسط آمریکا حمایت میشود، گروه درفش کاویانی است.» سازمان درفش کاویانی در اوایل نیمه دوم سال 1365 پس از به بنبست رسیدن «جبهه نجات ایران» اعلام موجودیت کرد. بافت تشکیل دهنده آن همان مهرههای رژیم پهلوی و اطرافیان علی امینی بودند.
به طور کلی افراد تشکیل دهنده این گروه، رؤسا و اساتید دانشگاههای قبل از انقلاب، وزراء رژیم پهلوی و مدیر مسئولان نشریات وابسته به رژیم پهلوی بودند. دبیر کل گروه، منوچهر گنجی، یکی از چهرههای فراماسونر در رژیم پهلوی بود. وی در نیمه اول سال 1367 اعلام کرد که با حمایت آمریکا قرار است یک حکومت موقت تشکیل دهد. این گروه همانند سایر گروههای ضدایرانی با بودجه سازمان سیا اداره میشد و آمریکائیها امیدوار بودند تا از طریق آنها نظام جمهوری اسلامی را ساقط کرده و بر اوضاع مسلط شوند. اما گروه مذکور به جز نقش تبلیغاتی، نتوانست کار دیگری علیه نظام انجام دهد. در طول این دوران، یعنی از اول انقلاب تا اواخر دهه 70، آمریکائیها با تجهیز گروهکهای نظامی و ایجاد شورشهای قومی در اطراف کشور و همزمان مسلح کردن عراق علیه ایران، سعی کردند با ابزار نظامی، جمهوری اسلامی را ساقط کنند و از سوی دیگر با حمایت از گروهکهای سیاسی خارجی آلترناتیو و جایگزینی برای جمهوری اسلامی دست و پا نمایند. لکن ایستادگی و مقاومت جمهوری اسلامی و رزمندگان غیور اسلام در مقابل فتنههای نظامی به ناکامی آمریکا در این مرحله انجامید و گروهکهای سیاسی خارج را هم بیخاصیت کرد.
مسلم است که رهبری پیامبرگونه حضرت امام خمینی (ره)، وحدت و همبستگی مردم، دینداری و ایمان عمیق مردم، صبر و مقاومت آنها و هوشیاری رهبری و مردم سبب ناکامی غرب و ضدانقلاب شده بود. از این رو دشمنان انقلاب و نظام با آگاهی از این عوامل سعی در استحاله این ارزشها نمودند و استراتژی استحاله نظام را در قالب تهاجم فرهنگی که در واقع مرحله دوم اقدامات آمریکا علیه انقلاب و نظام اسلامی ایران بود را آغاز کردند.
مرحله دوم: تهاجم سیاسی- فرهنگی
آمریکا در راستای عملی کردن این رویکرد به تغییر کاربردی گروهکهای ضد انقلاب پرداخت. به این معنا که اولاً گروههای سیاسی را در خط مقدم قرار داد و گروهکهای نظامی را هم بر مبنای رویکرد سیاسی- تبلیغاتی ساماندهی کرد که این اقدام خود نشانهای از عقب رفت آمریکا و ضدانقلاب است. ثانیاً به زمینهسازی جهت ایجاد نافرمانی مدنی در داخل و نفوذ عوامل ضدانقلاب به ساختار نظام جمهوری اسلامی پرداخت. این اقدامات که طی فرایندی از سالهای اواخر دهه 70 دنبال شد بعد از خرداد 1376 به دلیل سیاستهای تسامحآمیز و تنشزدایی سران اصلاحطلب مجال رشد بیشتر یافت و به اوج خود رسید. این گام که توسط مقام معظم رهبری تهاجم فرهنگی نامیده شد، بارها تبیین و مورد تاکید قرار گرفت. معظم له مکرراً نسبت به خطر تهاجم فرهنگی که مخفیانه، پیچیده و تدریجی است، هشدار دادند؛ لکن مسئولین امر نسبت به اقدام جدی چندان توجه نکردند. بطور کلی این رویکرد آمریکا که با بازیگری گروههای ضدانقلاب همراه بود دارای اهداف ذیل بود:
1- استحاله درونی نظام جمهوری ا سلامی به معنای کنار زدن ولایت فقیه، شورای نگهبان و مجلس خبرگان و سایر نهادهای وابسته به رهبری؛
2- تغییر محیط سیاسی- فرهنگی جامعه ایران به سمت ارزشهای لیبرال- دمکراسی؛
3- تخریب انسجام اجتماعی و وحدت ملی کشور؛
4- برانگیختن دانشجویان و اساتید دانشگاه و روشنفکران داخلی جهت حمایت و گسترش ارزشهای لیبرال- دموکراسی از طریق استفاده ابزاری آمریکا و ضد انقلابیون در این کار از برخی نشریات داخل کشور و مطبوعات و رسانههای تصویری خارج از کشور. کسب اهداف فوق به وسیله ابزارهای مذکور، تهاجم فرهنگی خزندهای را علیه انقلاب اسلامی شکل میداد. این اهداف در دو مرحله دنبال شد:
الف) زمینهسازی و تبلیغ جهت یارگیری از داخل و خارج
جهت اجرای پروژه فوق نیاز به تبلیغ و آمادهسازی فضای فکری گروهکهای ضدانقلاب و نیز افراد علاقهمند و مستعد در داخل بود. از این رو اقدامات اولیه از سوی ضد انقلاب خارج و مستقر در آمریکا شروع شد.
علی امینی نخستوزیر دوران پهلوی اولین ضدانقلاب وابسته بود که در پائیز 1368 طرح آمریکا برای اجرای پروژه «استحاله از درون» را فاش کرد و آن را به فاز اجرایی منتقل نمود. وی در این باره تصریح کرد: «با خارج نشستن و تظاهرات کردن و اعلامیه دادن که کاری از پیش نمیرود. ... از اول هم گفتهام که هر کاری برای تغییر اوضاع ایران بشود باید در داخل مملکت صورت گیرد، حتی اگر از خارج هم عمل میکنیم باید در داخل کشور پایگاه عمده داشته باشیم.» امینی در گفتگوی دیگری این هدف آمریکائیها را شفافتر بیان نمود و تأکید کرد: «اگر ایرانیان بازگردند و برای مبارزه آرام و بدون جنجال با رژیم، هستههای لازم را به وجود بیاورند به تدریج رژیم حاکم را در خود هضم میکنند و اوضاع به سوی یک حکومت جانشین و قابل قبول پیش خواهد رفت!»
در همین اثنا بود که چپهای آمریکائی- به تعبیر حضرت امام- به تمام قد، رخ نمودند و به عنوان جریانی از حزب توده در خارج از کشور انشعاب کرده و به جریان سیاسی علی امینی نزدیک شدند و یکپارچه، تحت خدمت پروژه «نفوذ و استحاله از درون» سیا قرار گرفتند.
«محسن حیدریان» یکی از اعضای مشاور کمیته مرکزی حزب توده با انتشار جزوهای حاوی مذاکرات پلنوم بیستم کمیته مرکزی حزب، علنا انشعاب چپهای آمریکایی از حزب توده را اعلام نمود و به همین علت عضویتش به حالت تعلیق درآمد. در این جزوه به نقل از «علی فدایی»، عضو کمیته مرکزی حزب توده، راهکارهای اجرایی پروژه «استحاله از درون» از طریق تهاجم فرهنگی- سیاسی تشریح شده بود:
«در کنفرانس ملی تحت تاثیر فضای چپ موجود و فشارهای گوناگون، چپ روی کردیم و شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را مطرح کردیم. اکنون باید این چپ روی را اصلاح کنیم. ... اقشاری از مردم شعار سرنگونی رژیم را نمیپذیرند. اوضاع اکنون به گونهای است که این امکان جدی وجود دارد که جمهوری اسلامی بماند ولی حاکمیت جمهوری اسلامی یعنی ولایت فقیه برود(!) بنابر این دیگر راجع به سرنگونی نمیتوانیم حرف بزنیم. ... سیاست ما باید تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری و ولایت فقیه باشد، یعنی تلاش برای جلب نیروهایی که جمهوری اسلامی را میخواهند، ولی ولایت فقیه را نمیخواهند باشد.»!
یکی دیگر از اعضای کمیته مرکزی حزب توده در ادامه اظهارات «فدایی»، با توجه به فضای «خاکستری» میان گروهها در جمهوری اسلامی ایران گفت بود: «ما باید تلاش کنیم که بین دو جناح حاکمیت بازی کنیم و برای اینکار بایستی به تشکیل جبهه صلح و آزادی با شرکت بخشی از حاکمیت مبادرت ورزیم.»
چپهای آمریکایی علاوه بر اختلافافکنی و شناخت «خلأهای سیاسی»، برای نفوذ در عمق ساختار گروههای سیاسی در کشور پیش بینی کرده بودند: «از سوی دیگر زمینههای عینی و ذهنی سرنگونی رژیم فراهم نیست بنابراین اگر ما همه نیروها را بسیج کنیم، تغییرات مربوط به استحاله را میتوانیم تقویت کنیم، نقش ما در استحاله رژیم موثر است.»
دیگر عضو کمیته مرکزی منشعب از حزب توده نیز در تشریح اهداف نهایی «پروژه استحاله از درون» در پلنوم بیستم (سال 68) گفته بود: «اساسا باید در نظر داشت که قانون اساسی ما کاملا خوب است؛ به استثناء ولایت فقیهش! ما از طریق جبهه (صلح و آزادی) باید در راه حذف شورای نگهبان تلاش کنیم.» و این در حالی بود که فرد دیگری، سخنان او را قطع کرده و نتیجه گرفته بود: «اینکه مسلم است اگر قانون اساسی را بدون ولایت فقیه اجرا کنیم، در واقع انقلاب ملی و دمکراتیک در ایران انجام گرفته است.»
هر چند افشای این سند در سال 68، حساسیتهای زیادی در داخل و خارج کشور و به خصوص در برخی مسئولین کشور برنیانگیخت اما در همان اوان، رهبر معظم انقلاب بر مقابله جدی با تهاجم فرهنگی دشمن- اولین گام همان پروژه- هشدار دادند و در موارد چندی به تبیین این تهاجم حساب شده آمریکا پرداختند؛ زمانی که حجتالاسلام و المسلمین «هاشمی رفسنجانی» دوران ریاست جمهوری را آغاز کرده و برنامههای سازندگیاش را پی گرفته بود.
اکنون در آغاز دهه 70، تندبادهای «تهاجم فرهنگی» دشمن در جامعه ایران وزیدن گرفته و از خلاهای موجود در عرصه فرهنگ کشور، سینما، تئاتر، کتاب و تا حدودی مطبوعات را تحت تأثیر قرار داده بود. در خارج از کشور نیز این پروژه (استحاله از درون نظام جمهوری اسلامی ایران) چند فاز جلوتر حرکت کرده و به مرحله اعلام «مطالبات سیاسی» ضد انقلاب از درون حاکمیت ایران رسیده بود.
نشریه ضدانقلابی «پویش» طی مقالهای کاملترین مطالبات ضد انقلابی را بدون هیچ حاشیه روی این گونه اعلام میکند: «به اعتقاد ما تنها در صورتی که قانون اسلامی ملغی اعلام شده و به تبع آن، اصل ولایت فقیه نیز فاقد اعتبار گردد، نهادهای سرکوبگر (انقلابی) منحل اعلام شود، و جمهوری اسلامی سرانجام به یک انتخابات کاملا آزاد با شرکت تمامی نیروها و جریانهای سیاسی ایران، چه در داخل و چه در خارج کشور تن در دهد، میتوان به پایان مسالمتآمیز کشمکش سیاسی در ایران امیدوار بود.» این مقاله عینا در بولتن «ایرانیان خارج از کشور» وزارت ارشاد در سال 1373 و با مسئولیت «اکبر گنجی» چاپ شد.
«منوچهر گنجی» نیز که با کمک «کنت تیمر من» (یک صهیونیست آمریکایی و از سرکردگان امور جاسوسی آمریکا و از کارشناسان مسایل ایران در سیا) در سال 1365 به سرپرستی تشکیلات ضد ایرانی «جبهه نجات ایران» گمارده شده و رادیو ضد انقلابی «درفش کاویانی» را به راه انداخته بود، در آبان ماه سال 1371، به خواست سیا و در راستای هماهنگی با پروژه «نفوذ و استحاله از درون» تغییر نام سازمان «درفش کاویانی» به «سازمان دفاع از حقوق بشر و آزادی برای ایران» را اعلام کرد و پس از فعالیت در راستای تهاجم فرهنگی- سیاسی و سازمان دادن به هستههای داخل کشور، اعتقاد و علاقه خود را به ایجاد «جامعه مدنی غربی» در ایران عنوان نمود.
او در مصاحبه با کیهان سلطنتطلب چاپ لندن گفت: «امروز همه فعالیتهای سیاسی ما باید معطوف به تحقق جامعه مدنی، متشکل از شهروندان آزاد باشد و هر مکتب و هر گروهی را که مانع از حرکت در این مسیر است از سر راه خود بردارد.»
«منوچهر گنجی» در همین گفتوگو، «ولایت فقیه» را مهمترین سد و مانع در رسیدن به جامعه مدنی ادعایی خود معرفی کرده و تلاش برای براندازی هیأت حاکمه ایران و «حذف» ولایت فقیه را اساسیترین هدف خود و هوادارانش اعلام کرد: «در حال حاضر بزرگترین مانع در مقابل این حرکت (ایجاد جامعه مدنی)، هیأت حاکمه کنونی ایران است که انحصارطلبی سیاسی خود را به وسیله «ولایت فقیه» توجیه میکند، بنابراین هدف اساسی در فعالیتهای سیاسی ما باید حذف ولایت فقیه باشد.»
در گام بعدی، وزیر دفاع اسبق آمریکا نیز در همراهی آشکار با تهاجم فرهنگی- سیاسی علیه ایران، از طرح یک ضد انقلاب فراری به نام «هوشنگ انصاری» حمایت و بر آن تأکید میکند. این ضد انقلاب مقیم آمریکا، تنها راه موفقیت مجریان براندازی خاموش را «نفوذ عوامل مورد نظر به متن قدرت رژیم جمهوری اسلامی» دانسته و تأکید کرده بود: «باید با حذف نظارت شورای نگهبان، عناصر خود را در متن قدرت رژیم وارد کنیم.»
بر همین اساس بود که در جریان برگزاری انتخابات مجلس پنجم در سال 1375، اولین گام در اجرای برنامههای از پیش تعیین شده در داخل کشور برداشته شد. رادیو صدای آمریکا در این باره فاش کرده بود: «انتخابات آینده ایران، هنگامی معنی پیدا خواهد کرد که مردم ایران بتوانند بین ولایت فقیه و حذف آن یکی را برگزینند.»! این در حالی بود که «ابراهیم یزدی»، رئیس گروهک غیرقانونی نهضت آزادی نیز در دی ماه 1374 تصریح کرد:
«انتخابات مجلس پنجم، یک نقطه عطف بوده و ما به آن به عنوان یک مبارزه علنی سیاسی نگاه میکنیم.» و بدین گونه بود که «غلام عباس توسلی» از وابستگان به نهضت آزادی نیز تصریح کرده بود: «ما در این دوره به طور گسترده و غیرعلنی فعال خواهیم بود، ما به طور رسمی، مشخص نخواهیم کرد که کاندیدای ما چه کسانی هستند اما به صورت خصوصی، دوستان و هواداران را در جریان قرار خواهیم داد و به این ترتیب، شورای نگهبان متوجه وابستگی کاندیدای غیرمطرح ما نخواهد شد.»
در ابعاد دیگر تهاجم فرهنگی- سیاسی نیز، فعالیت گستردهای برای سامان دادن به فرایند نفوذ و استحاله انجام شد. ضد انقلاب در جلسات درون گروهی خود تأکید میکرد:« برای براندازی نظام جمهوری اسلامی باید محافل و فعالیتهای فرهنگی را تقویت و سازماندهی کرد. لذا هر کس میتواند امتیاز نشریه بگیرد و از این تریبون به مبارزه برخیزد.»
به این ترتیب مقدمات شکلگیری اپوزیسیون نوینی که راهبرد اصلی آن «نافرمانی مدنی» بود شکل گرفت. این اپوزیسیون معجونی از تمامی گروههای ضدانقلاب بود. جمهوریخواهان، سلطنتطلبان و کمونیستها حالا با هم مواضعشان را یکسان کرده و در راستای یارگیری از داخل کشور و براندازی نظام تلاش میکردند.
در خارج از کشور هم بنیادهای ضدانقلابی، «ایرنیکا»، «محوی»، «کیان»، «سیرا»، «مسا»، «بوعلی»، «پر» و ...و تلویزیونها و رسانههای «پارس»، «ایران»، «صدای آمریکا»، «کانال یک» «تپش»، «رنگارنگ»، «سیانان»، «بیبیسی»، «رادیو فردا» و ... مداوم به تبلیغات علیه انقلاب و نظام اسلامی پرداخته و به هنگام وقوع یک اعتراض کوچک صنفی یا دانشجویی، خط تحریک افراد و اغراق در گزارش حوادث را از طریق ماهواره دنبال مینمودند.
ب) اوجگیری فعالیتهای گروههای ضدانقلاب
با وقوع دوم خرداد 1376، ضد انقلاب خارج از کشور گمان کرد که زمان اجرای اصلاحات آمریکایی در داخل فراهم شده و پایان انقلاب اسلامی نزدیک است. در این مرحله مطبوعات داخلی و برخی نخبگان داخلی که در قدرت نیز حضور یافته بودند، انتقادات صریح و جدی خود را نسبت به ولایت فقیه و نهادهای مربوط به رهبری، دین و اعتقادات مذهبی مردم، فضای سیاسی و ارزشهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی شروع کردند. روزنامهها به صراحت از عقبماندگی مظاهر دینی، خشونت در دین اسلام، تمام شدن ذخایر فقه شیعه، اولویت حقوق بشر بر تکالیف دینی، مساوی بودن ولایت فقیه با خودکامگی (!) و ... سخن میگفتند و حتی اعتقاد به عصمت را، مدعایی معیوب و مخدوش قلمداد کردند. هدف از تمامی این فعالیتها ایجاد نافرمانی مدنی و برانگیختن شورشهای اجتماعی بود. گمان اپوزیسیون بر این بود که با آگاهسازی افکار عمومی از طریق تبلیغات مطبوعاتی و ماهوارهای شورشهای اجتماعی را به سمت براندازی نظام سوق دهند. در سالهای حکومت جریان دوم خرداد، تمام توان ضدانقلابیون خارج و برخی از افراد جریان اصلاحطلب همچون علی افشاری، اکبر عطری، منوچهر محمدی، حجاریان، اکبر گنجی، عمادالدین باقی و ... جهت عملی شدن پروژه فوق به کار گرفته شد و برخی نافرمانیها از جمله شورشهای دانشجویی 18 تیر نیز به وقوع پیوست؛ لکن در نهایت امر جبهه ضد انقلاب هیچگاه نتوانست به هدف خود که براندازی نظام بود دست یابد. آنچه اپوزیسیون داخل و خارج کسب نمود تنها یک شورش اجتماعی محدود در برخی از شهرهای کشور بود که با آگاهی یافتن مردم از ماهیت مسائل و روشنگریهای رهبر معظم انقلاب آن شورشها فروکش کرد و در نقطه مقابل آن در روز 23 تیر راهپیمایی گستردهای به حمایت ازنظام جمهوری اسلامی شکل گرفت. همراهی رهبران مهم جریان دوم خرداد با منویات رهبری آرام آرام اپوزیسیون داخل را ناکام نموده و سبب شد تا همانند گذشته به خارج فرار کنند. با شکلگیری مجلس هفتم، نیروهای اصولگرا صحنه سیاسی را در اختیار گرفته و پایان امیدواری ضدانقلابیون رقم خورد.
در شرایط کنونی ضدانقلابیون خارج دچار دو دستگی و افتراق شدهاند. عدهای از آنها همانند جمهوریخواهان ملی، جبهه ملی، نهضت آزادی، سلطنتطلبان (به ریاست رضا پهلوی)، شورای ملی صلح (با بازیگری شیرین عبادی)، شورای روابط ایرانیان با آمریکا (با بازیگری منوچهر چوبین و هوشنگ امیر احمدی)، کماکان انقلاب از درون و فشار از بیرون را در سایه ائتلاف تمامی احزاب و گروههای ضد جمهوری اسلامی راه حل براندازی میدانند و گروهی چون منافقین، جریانات مدعی مدافع حقوق اقلیتها مانند کومله، گروهک الاحوازیه، انجمن آذریها (پان ترکیسم قدیم) و انجمنهای بلوچ به ویژه گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی و نیز گروهک پژاک بر حمله مستقیم نظامی تأکید دارند.
در هر حال ضدانقلاب خارج تکاپوی زیادی را جهت جلب نظر آمریکائیها به کار گرفته است و با طرحهای مختلف و ابزارهایی همچون تبلیغ دفاع از حقوق مردم ایران و ... سعی در ابراز وجود و جلب حمایت آمریکائیها دارد. اما در صحنه عمل هیچ اتفاق خاصی به نفع آنها در کشور رخ نداده است. حتی برنامههای تلویزیونی آنها با عدم استقبال مردم مواجه شده به گونهای که رادیو BBC طی یک نظرسنجی اعلام کرد که شبکههای تلویزیونی ضد ایرانی در کار خود موفقیتی نداشتهاند، چرا که به جز مسخره کردن، توهین و دروغ و نیز فیلمهای سکس و برنامههای تفریحی چیز دیگری ندارند و این مسأله به بیاعتباری آنها انجامیده است.
این ناکامی ضدانقلابیون برخوردار از حمایتهای بیدریغ آمریکا ریشه در عواملی دارد که مطالعه آنها نشان دهنده قوام و پایداری انقلاب اسلامی در میان مردم ایران است:
1- ضد انقلابیون خارج و اپوزیسیون داخل هیچ گاه شناخت کافی از مطلوییتهای حقیقی مردم ایران نداشته و همواره سعی نمودهاند تا مطلوبیتهای غربی را در کشور پیاده کنند. این مساله به جهت جذابیت ظاهری این اهداف هر چند ممکن است در مقطع کوتاهی مورد اقبال عده ای از مردم قرار گیرد اما آگاهی مردم از ماهیت حقیقی این اهداف و عدم سازگاری آنها با مشکلات واقعیشان، سبب فروکش کردن طرفداری مردم از گروههای وابسته به غرب میشود.
2- دنبال کردن اهداف ساختارشکنانه حذف ولایت فقیه و جداسازی دین از سیاست، با مانع بزرگ دینداری مردم ایران و علاقه آنها به ارزشهای انقلاب و نظام اسلامی رو به رو است و چون گروههای ساختارشکن تنها از طریق بسیج عمومی قادر به کسب هدف هستند، هیچگاه در یک جامعه دیندار و ارزش محور بسیج عمومی برای حذف نهاد ولایت فقیه و سایر نهادهای مذهبی و وابسته به رهبری شکل نخواهد گرفت. پیوند مردم با ولایت فقیه به هنگام رویارویی ضدانقلاب با آن بیش از هر زمان دیگری مستحکمتر میشود. به ویژه اینکه مردم دریابند این حرکت ضدنظام ریشه در خارج دارد و مورد حمایت آمریکا و غرب است.
3- توان مدیریتی و درایت رهبری در خنثیسازی و شناسایی ضدانقلاب، امتیاز برجسته نظام جمهوری اسلامی است. علاقه مردم به ولی فقیه و تکلیف محوری مسئولان نظام پیوند عمیقی را از پائینترین سطح جامعه تا بالاترین نقطه آن ایجاد نموده که در مواقع بحران میتواند به سادگی در قالب راهپیمائیهای حمایتآمیز گسترش یابد و توطئهها را با حضور میلیونی مردم در صحنه خنثی نماید. ضمن اینکه اقتدار نظام در عرصههای گوناگون، این توانمندی را به مجموعه نیروهای داخل نظام برای حفظ دستاوردهای ارزشمند انقلاب اسلامی اعطا کرده است. خنثیسازی ترفند و طرحهای مختلف اپوزیسیون موید به تاییدات استکبار جهانی یکی از این توانمندیهاست.
4- نیروهای اصولگرا ضمن اشتراک نظر در اصول انقلاب اسلامی اکنون به جریانهای مختلفی در کشور تقسیم شدهاند. و همین کثرت در عین وحدت به جذب بیشتر مردم انجامیده و اصولگرایان درصد بالایی از افکار عمومی جامعه را در اختیار خود میگیرند. در این صورت نفوذ اپوزیسیون محدودتر شده و یادگیری آنها با مشکل بیشتری مواجه میشود.
5- اقدامات دولت نهم با همه انتقادات وارده یک تأثیر مثبت و مهمی داشته است. دولت نهم ایدههای انتزاعی و لیبرالی رایج در زمان دوم خرداد را از اذهان عموم مردم تا حد زیادی دور ساخته است و اولویتهای مردم را به سمت حل مشکلات اقتصادی، عمران و آبادانی کشور، کاهش فاصله طبقاتی و برقراری عدالت، رسیدن به وضعیت محرومان جامعه و ... تغییر داده است. بدیهی است که سفرهای استانی رئیس جمهور احمدینژاد به شکلگیری این ایده در بین مردم انجامیده که اولویت اول دولت باید حل مشکلات فوق باشد و قوه مجریه جای حزببازی و نمایش سیاسی نیست.