زندگینامه اجمالی
امیراسدالله علم در سال 1298ش. در بیرجند به دنیا آمد. پدرش، محمد ابراهیم شوکت الملک علم، حاکم قائنات و سیستان و از وابستگان سیاست انگلستان بود که در کودتای 1299 رضا خان از حامیان وی به شمار می رفت. به همین سبب شوکت الملک در دوران پادشاهی رضا خان چند دوره وزارت پست و تلگراف و تلفن را بر عهده داشت. اسدالله علم تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذرانید و اگرچه قصد داشت برای ادامه تحصیل در رشته کشاورزی به یکی از کشورهای اروپایی عزیمت کند، اما به دستور رضا شاه، تحصیلات عالی را در این رشته در دانشکده کشاورزی کرج (وابسته به دانشگاه تهران) پی گرفت. وی پیش از آغاز تحصیلات، به امر رضا شاه با ملکتاج قوام (دختر قوام الملک شیرازی) در پاییز سال1318 ازدواج کرد . علم در سال 1321 پس از اخذ مدرک لیسانس، همراه همسرش عازم بیرجند شد و تا هنگام مرگ پدرش در سوم آذر 1323 در همان جا ماند. در پی این واقعه، وی سرپرستی املاک خانوادگی وسیعشان در بیرجند و قائنات را به دیگری سپرد و راهی تهران گردید و در اواخر سال1324 از سوی احمد قوام - نخست وزیر وقت - به عنوان فرماندار کل سیستان و بلوچستان منصوب و رهسپار زاهدان شد. ورود به کابینه محمد ساعد در دی ماه 1328 به عنوان وزیر کشور مسئولیت بعدی علم در دستگاه دولتی بود که اندکی بیش از یک ماه طول نکشید و سپس در کابینه بعدی ساعد که در اسفند ماه همین سال معرفی شد، به عنوان وزیر کشاورزی ظاهر گردید . وی همچنین در کابینه علی منصور (فروردین1329) وزارت کشاورزی را بر عهده داشت و در کابینه سپهبد حاجعلی رزم آرا (تیر 1329) عهده دار وزارت کار شد. در پی اوجگیری نهضت ملی و ترور رزم آرا و سپس تشکیل کابینه دکتر محمد مصدق، علم از وزارت برکنار گردید، اما به دلیل اعلام وفاداری به شاه، ضمن آنکه بیش از پیش به محمدرضا نزدیک گردید، در تیر ماه 1331 از سوی او به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی گماشته شد. در این هنگام به علت اقدامات و تحرکاتی در چارچوب حمایت از شاه، از سوی مصدق محترمانه به بیرجند تبعید شد و تا هنگام کودتای 28 مرداد 1332 در آن منطقه به سر برد. در پی سقوط دولت دکتر مصدق، علم به تهران بازگشت و مجددا به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی منصوب گردید و البته در حلقه نزدیکترین یاران محمدرضا نیز درآمد. وی در کابینه حسین علاء که در پی برکناری زاهدی از نخست وزیری در فروردین 1334 تشکیل شده بود، به وزارت کشور منصوب شد و نقش مهمی را در وارد کردن اشخاص مورد نظر شاه به مجلس نوزدهم ایفا کرد. علم همچنین کلیه استانداران و فرمانداران را نیز از سرسپردگان به محمدرضا برگزید و لایحه تأسیس ساواک در همین زمان تهیه و تقدیم مجلس شد. با نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال در فروردین 1336، علم از مسئولیت دولتی کنارهگیری کرد، اما بلافاصله در چارچوب نمایش دمکراسی در کشور، رهبری حزب مردم را که به عنوان اقلیت در برابر حزب ملیون به رهبری دکتر اقبال تشکیل شده بود، برعهده گرفت که تا تابستان 1339 ادامه داشت. وی در تیر ماه 1341 پس از استعفای علی امینی از نخست وزیری، به این سمت گمارده شد و در جریان قیام 15 خرداد 1342، دستور آتش گشودن به روی تظاهر کنندگان را صادر کرد. علم در 17 اسفند همین سال از نخست وزیری استعفا و چند روز پس از آن به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. این مسئولیت حدود سه سال به درازا انجامید و سرانجام علم در آذر ماه 1345 پس از برکناری حسین قدسنخعی از وزارت دربار، عهدهدار این سمت گردید که تا مرداد ماه 1356، یعنی زمانی که وخامت حالش به دلیل پیشرفت بیماری سرطان خون و موثر واقع نشدن معالجات امکان فعالیت را از او گرفت، دراین مسئولیت باقی ماند. اسدالله علم در 24 فروردین 1357 در بیمارستانی در آمریکا درگذشت و جنازهاش پس از انتقال به تهران، در مقبره خانوادگی در مشهد دفن گردید.
**********************************
**جلد اول
*فصل اول: امیر بیرجند
- علم پس از پایان تحصیلات متوسطه به تهران آمد و میخواست برای تحصیل در رشته کشاورزی به یکی از دانشگاههای اروپا برود. امیر شوکتالملک [پدر اسدالله علم] به سبب نزدیکی با رضاشاه و در ضمن از راه احتیاط در این زمینه از شاه اجازه خواست و رضاشاه بیزار از بیگانگان و مغرور به ایران در پاسخ میگوید چرا به دانشکده کشاورزی کرج (وابسته به دانشگاه تهران) نمیرود.(ص30)
- مداخلة رضاشاه در زندگی علم به همین جا پایان نپذیرفت. چندی پیش از جریان بالا، شاهدخت اشرف، خواهر دوقلوی ولیعهد (محمدرضا شاه بعدی) به دستور پدر تاجدارش به همسری علی قوام فرزند ابراهیم قوام (قوامالملک شیرازی) درآمد. اکنون که دو خانواده پهلوی و قوام با یکدیگر خویشاوندی سببی یافته بودند و رفت وآمد داشتند، رضاشاه دقیق به جزئیات - که گویا میخواست خانوادههای بزرگ غیرقاجار را به گرد خاندان خود درآورد - دستور داد یکی از دو دختر قوام به همسری علم و دیگری به همسری دکتر ابوالقاسم مؤدب نفیسی، پسر مودبالدوله نفیسی (پیشکار ولیعهد) درآید و پدران سه خانواده مامور ابلاغ امر شاه شدند.(صص31-30)
- اکنون علم نیز به همراه همسر جوانش، هرگاه تعطیلی در پیش بود، در این رفت و آمدها شرکت میکرد و به اینسان برای نخستین بار با ولیعهد ایران، محمدرضا پهلوی، آشنا شد و چند بار با او تنیس بازی کرد.(ص32)
- در 1321 (1942) علم فارغالتحصیل و پس از چندی به همراه همسرش روانه بیرجند شد و رسیدگی به املاک خانوادگی و کمک به پدرش را که دو سال بعد در 3 آذر 1323 (1944) درگذشت، به عهده گرفت.(ص32)
- قوام امیدوار بود با گماشتن علم، فرزند دوست سالهای گذشتهاش به فرمانداری کل سیستان و بلوچستان، دستکم خیالش از این بخش پهناور و کم جمعیت و دور افتاده آسوده باشد. علم به این عنوان در پایان 1324 (1945) به حضور شاه معرفی شد و پس از چهار سال با او دیدار تازه کرد و سپس رهسپار زاهدان، مرکز مأموریتش گردید.(ص34)
- کفایت او در اداره منطقه، جلب توجه شاه و دولت را نیز کرد. علم از همان آغاز مرتب گزارشهای مفصلی درباره وضع منطقه خود و همچنین مسئلههای کلیتری که به نظرش میرسید، مستقیم به حضور شاه میفرستاد.(ص36)
- یکی از کسانی که جلب توجه شاه را کرد، علم بود که در آن شرایط که قوام همه کاره و مرد نیرومند کشور بود، با فرستادن گزارش مستقیم به شاه، علاقه و سرسپردگی خود را به او نشان میداد.(ص36)
- یکی از این کسان علم بود که در 24 دی 1328 (14 ژانویه 1950)، در حالی که بیش از سی سال نداشت، در دولت محمد ساعد به مقام وزارت کشور رسید و جوانترین وزیر پس از مشروطیت شد. چند هفته بعد ساعد دولت تازهای تشکیل داد (7 اسفند 1328) و این بار علم وزیر کشاورزی شد. یک ماه بعد در 8 فروردین 1329 (28 مارس 1950) علی منصور نخستوزیر شد و همچنان علم را در مقام وزارت کشاورزی نگه داشت. در 5 تیرماه همان سال سپهبد رزمآرا نخستوزیر شد و با کندی وزیران خود را برگزید و از جمله در 29 آبان 1329 (20 نوامبر 1950) علم را به وزارت کار گماشت. این که به رغم تغییر نخستوزیران، علم همچنان در دولت ماند، نشانی بود از این که برگزیده شاه است و به این عنوان میبایست در دولت بماند.(ص37 )
- در اول تیر 1331 علم به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی گماشته شد. این املاک عبارت بودند از شماری هتل در تهران و جاهای دیدنی ایران، به ویژه در کنار دریای مازندران و همچنین مستغلات و زمینهای وسیع کشاورزی به خصوص در گرگان و مازندران و کرمانشاهان. علم در مدتی کوتاه وضع مالی آشفته املاک را سر و سامانی داد و به فرمان شاه در گرگان دست به کار واگذاری زمینهای سلطنتی میان کشاورزان شد که شاه همیشه از آن به عنوان گام پیشاهنگ در راه اصلاحات ارضی یاد میکرد.(ص38)
- یک روز غروب، علم آگاه شد که به شاه گزارش دادهاند چند تن از افسران گارد شاهنشاهی قصد دارند در نیمههای شب او و همسرش را ترور کنند. علم بیدرنگ به کاخ سعدآباد رفت و شاه و ثریا را سخت نگران دید و شاه به او گفت تصمیم گرفته است شب را با ثریا در داخل یک تانک بگذراند. علم جویای منبع گزارش گردید و برای او مسلم شد که این خبر هیچ پایهای ندارد و سخن پوچی بیش نیست.(ص39)
- اینگونه فعالیتها چیزی نبود که به گوش مصدق نرسد یا نسبت به آن بیاعتنا بماند... در نتیجه تصمیم گرفت اطرافیان شاه را از گرد او براند و از جمله علم را به بیرجند تبعید کرد.(ص40)
- علم بیدرنگ با خانوادهاش به تهران بازگشت و از نو به سرپرستی املاک پهلوی گماشته شد.(ص40)
- در بهار 1334 شاه، پس از کسب اطمینان از پشتیبانی آمریکاییان، تصمیم به برکناری زاهدی گرفت و علم را مأمور ابلاغ خواست خود و قانع کردن زاهدی به استعفاء کرد.(ص41)
- انتخابات دوره پیشین مجلس را زاهدی مطابق میل خود انجام داده بود و این بار شخص مورد اعتماد شاه در وزارت کشور میبایست ترتیبی دهد که نمایندگان سرسپرده به شاه از صندوق انتخابات بیرون آیند.(ص41)
- هنگامی که شاه برای تظاهر به دموکراسی و کاهش انتقادهای متفقان غربی به ویژه آمریکاییان، تصمیم گرفت سیستم دو حزبی در ایران به راه اندازد، دکتر اقبال رهبری حزب ملیّون و علم رهبری حزب مردم را به عهده گرفتند.(ص41)
- دکتر علی امینی وزیر پیشین دارایی در دولت زاهدی و یکی از عاقدان اصلی قرارداد با کنسرسیوم نفت - و سپس نیز برای مدتی سفیر ایران در آمریکا- که در سالهای واپسین با شاه روابط سردی داشت ولی از سوی آمریکاییان پشتیبانی میشد، در 16 اردیبهشت 1340 (6 مه 1961) به نخستوزیری منصوب شد.(ص42)
- این بار شاه با دو هماورد روبهرو بود: امینی و ارسنجانی. امینی مداخله شاه را در کارهای دولتی محدود به ارتش و سازمانهای امنیتی و روابط خارجی کرد و دیگر نه جلسه هیئت وزیران در حضور شاه تشکیل میشد و نه جلسه شورای عالی اقتصاد.(ص43)
- ارسنجانی نماد بازپسگیری حق کشاورزان از بزرگ مالکان و امید بسیاری از روشنفکران به جامعه عادلانهتری در آینده.(ص44)
- یک روز پس از استعفای امینی، در 30 تیر 1341 (21 ژوئیه 1962) علم به نخستوزیری گمارده شد.(ص44)
- در 24 شهریور 1341 (15 سپتامبر 1962) دولت ایران یکجانبه اعلام داشت به هیچ کشور بیگانه اجازه ایجاد پایگاه موشکی در ایران نخواهد داد. این اعلامیه نخستین گام رفع تیرگی روابط ایران و شوروی و سر آغاز تازهای در همکاری و تفاهم میان دو کشور شد.(ص45)
- البته اعلامیه نامبرده با آگاهی و تأیید آمریکاییان منتشر شد و کارگزار اصلی آن خود شاه بود که سیاست خارجی را شخصاً اداره میکرد.(ص45)
- وظیفه اصلی علم رویارویی با مسائل داخلی کشور و به ویژه اصلاحات ارضی بود... چشمداشت شاه از علم به ویژه در دو زمینه بود: یکی از این که جلوی هرگونه آشوبی را از سوی مخالفان بگیرد و دیگر این که اصلاحات ارضی را در چارچوب گستردهتری از «اصلاحات اجتماعی» حل کند و به این ترتیب از اهمیت نسبی آن بکاهد و به این مجموعه نام «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و ملت» دهد. در چنین شرایطی اصلاحات ارضی تنها بخشی از دگرگونیهای اجتماعی مورد نظر شاه میشد و مسئول آن، حسن ارسنجانی، مهرهای از مهرهها.(ص45)
- نخستین آشوب بزرگ را دستهای از خانهای فارس آغاز کردند و منجر به زد و خورد و کشته شدن شماری سرباز و ژاندارم شد و سرانجام پس از دو ماه با کشته شدن یکی از سران شورش و دستگیری بقیه در 24 اردیبهشت 1342 (14 مه 1963) پایان یافت.(صص47-46)
- علم تصمیم گرفت خمینی و چند تن دیگر از رهبران مخالف را دستگیر کند، ولی میدانست که به دنبال آن باید در انتظار واکنش خشونتآمیز و ستیزهجویانه پیروان آنان باشد.(ص47)
- ...در گفتوگویی با شاه یادآور شده بود که در تظاهرات احتمالی آینده «... باید بزنیم»، و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد پاسخ داده بود «... یعنی با گلوله بزنیم. اگر موفق شدیم که چه بهتر، وگرنه مرا مسئول معرفی کنید».(ص48)
- به این سان هنگامی که در بامداد روز 15 خرداد 1342 (5 ژوئن 1963) تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد، علم آمادگی کامل داشت و به رییس شهربانی وقت، سپهبد نصیری، تلفنی دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخستوزیر میدهد و نامه مؤید این دستور را نیز بیدرنگ برای او خواهد فرستاد. خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود.(صص48-47)
- به موازات انجام انتخابات، ترتیب پایهگذاری حزب تازهای نیز داده شد که در 24 آذر 1342 (15 دسامبر 1963) به نام ایران نوین رسمیت یافت و حسنعلی منصور نماینده چهارم تهران، دبیرکل آن شد.(ص49)
- بزرگترین ایراد علم به منصور تماس نزدیک او با آمریکاییان و پشتیبانی برخی از مقامهای سفارت آمریکا از او بود که در یک مورد در هنگام انتخابات، موجب گفتوگوی تلفنی بسیار تندی میان علم و استوارت راکول ( S. Rockwell ) کاردار سفارت آمریکا شده بود.(ص50)
- سرانجام قرار شد دولت علم روز شنبه 17 اسفند 1342 (7 مارس 1964) استعفاء دهد و همان روز دولت تازه منصور تشکیل شود.(ص50)
- یازده روز بعد، در 28 اسفند 1342 علم به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد... با آمدن علم این منظور برآورده گشت و دانشگاه پهلوی شیراز در مدتی کوتاه یکی از بهترین و پویاترین کانونهای علمی ایران شد. علم در این دوره که نزدیک به سه سال به درازا کشید، بیشتر وقت خود را در شیراز میگذراند و اقامتگاهش در کاخ ارم بود.(ص53)
- وزیر دربار وقت، حسین قدس نخعی، که دیپلماتی ورزیده و مردی سخندان بود، از این عوالم سخت فارغ بود و کارش رنگ و بویی نداشت و به درد بلندپروازیهای تازه شاه نمیخورد. به اینسان بود که در آذرماه 1345 (دسامبر 1966) او را به سفارت واتیکان فرستادند و علم به جای او وزیر دربار شد.(ص54)
- به علت انضباط و پشتکار علم، ماشین دربار با نظم و سرعت بیسابقهای کار میکرد و هرچه برکارآیی دستگاه افزوده میشد، شاه کارهای بیشتری از آن توقع داشت.(ص54)
- علم از این که شاه بیش از پیش میخواست برکشوری که مسائل آن روزبهروز پیچیدهتر میشد یک تنه حکومت کند، نگران بود و فراهم آوردن گروهی مشاور و از آن مهمتر شریک کردن مردم را در فرایند تصمیمگیری بسیار واجب میدانست. در یادداشتهای خود بارها یادآور شده که در این زمینه با شاه گفتوگو داشته و هیچگاه گوش شنوایی نیافته است.(صص55-54)
- چند سال پیش از انقلاب، یک روز در زمینه وضع بد اقتصادی و تورم شدید با علم گفتوگو میکردم و او را کاملاً آگاه و نگران دیدم. به او گفتم چرا این مسائل را به عرض شاه نمیرساند و وی که صراحت و شجاعتش را در برابر شاه به یاد داشتم پاسخ دردناکی داد و گفت "این اعلیحضرت دیگر آن اعلیحضرتی که تو میشناختی نیست و از این سخنان با او نمیتوان گفت. "(ص55)
- علم نیز مانند دیگر نزدیکان شاه، راز دوام شغلی خود را در رفتاری که خوشآیند شاه باشد میدید و به رغم هرگونه ایراد و هشداری به شاه، از مجریان هوسهای او بود. جشنهای دو هزار وپانصد سال شاهنشاهی ایران را آن چنان که شاه آرزو داشت برپا ساخت و جزیره کیش را که قرار بود با اجرای برنامهای جامع، مرکزی برای جلب سیاح از شیخنشینهای خلیجفارس گردد، در عمل تبدیل به کانون بسیار لوکسی برای شاه و اطرافیان او کرد. بر اینها باید استفادهای را که علم از نفوذ خود در به دست آوردن مناقصهها یا خریدهای دولتی به سود خود و تنی چند از یارانش میکرد، افزود.(ص55)
- برای علم بالاترین هدف این بود که ایران شاهنشاهی پابرجا بماند و در این راه آماده بود خود و دیگران فدا شوند. این نکته چندین بار در یادداشتهای او آمده و پیوسته از این که کشور بیش از پیش بیراهه میرفت نگران و از آن جایی که به شاه بیش از اندازه علاقمند بود کوتاهیها را از چشم هویدا نخستوزیر وقت میدید. در حضور شاه نیز از هیچگونه خردهگیری از رییس دولت دریغ نمیکرد و به خود هویدا نیز آشکارا و بیپروا نظر خود را میگفت.(ص56)
- وی در ماههای واپسین وزارت دربار خود، از تحول وضع سیاسی درون کشور و کمبود برق و آب و نارضایی مردم نگران بود و همه این کوتاهیها را از چشم هویدا میدید و از بیخیالی و بیکفایتی او مینالید و کاملاً احساس خطر میکرد و نوشته است: "... میترسم یک دفعه امور از داخله بگسلد، که امیدوارم چنین چیزی پیش نیاید " (یادداشت 27 خرداد 1356). (ص57)
- در 28 تیر 1356 (19 ژوئیه 1977) علم برای آخرین بار به عنوان وزیر دربار شرفیاب و سپس برای ادامه درمان رهسپار فرانسه شد. دو هفته بعد شاه به علم تلفن زد و توصیه کرد به علت کسالتش بهتر است از کار کنارهگیری کند و علم هم بیدرنگ استعفای خود را به حضور شاه فرستاد. دو روز بعد، دولت جدیدی به ریاست جمشید آموزگار بر سر کار آمد و علم با شگرفی فراوان، هویدا را جانشین خود یافت. وی از این گزینش هیچ خرسند نشد و باور نمیداشت چنین کسی را که از دید علم مسئول اصلی آشفتگی وضع بود و به هیچ رو قابل اطمینان نبود، شاه به جای او گمارد.(ص58)
- از هجر توام روز مرا نور نمانده است
از عمر دگر جز شب دیجور نمانده است
گویی این شعر تاریک و حزین نه تنها اشارهای به پایان زندگی دوست عزیز او، بلکه در گذشت چند ماه بعد خود او (24 فروردین 1357) و کمی پس از آن فرو پاشیدن نظام شاهنشاهی و مرگ شاه محبوب او (5 مرداد 1359) در خواری و آوارگی نیز بود.(ص59)
چهارشنبه 1387/11/16 21:35