تعداد بازدید : 4577008
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
براندازی خاموش و آرام انقلاب اسلامی یعنی چه؟ آیا تدوین و اجرای این استراتژی واقعیت دارد یا صرفا یک توهم است؟ و اگر واقعیت دارد، عملیات اجرایی آن تا چه حد پیش رفته است؟ جایگاه اصلاحات آمریکایی در این میان چیست؟ گزارش مستندی که در پیش رو دارید به این پرسشها پاسخ میدهد.
* زمینههای رویکرد به استراتژی جدید
پس از آنکه استراتژی تهاجم فرهنگی ـ سیاسی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران، برنامه ریزی و برای اجرا به واحدهای عملیاتی داخل و خارج کشور سپرده شد، خط جدید نفاق نیز تکوین یافت و شروع به یارگیری کرد. سران جدید نفاق که «براندازی از درون» را از طریق ابزارهای ویژه جنگ روانی پیگیری میکردند، از ماههای نخستین سال 1368 ـ بعد از ارتحال حضرت امام خمینی (ره) ـ با به راه انداختن جنگ سرد گستردهای با هدف تغییر «محیط» سیاسی ـ فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و «تخریب» انسجام اجتماعی و وحدت ملی کوشیدند از یک سو، با «تهی»کردن ساختار سیاسی نظامی از صفات انقلابی («ایدئولوژی زدایی») به فروپاشی انقلاب اسلامی دست یابند و از دیگر سو، با استحاله «درون ساختاری» نظام جمهوری اسلامی، فروپاشی سیستم ولایت فقیه را به انتظار بنشینند، پروژهای که بعد از طی «دوران جنینی» (سالهای 69 تا 75) به «دوران بلوغ» خود پای گذارد و در این دوران بود که با ارئه پروژه «اصلاحات آمریکایی» تلاش کرد که به نوعی «اصلاحات انقلابی و اسلامی» را دور بزند و با اشغال اکثر جایگاههای رکن چهارم دموکراسی (رسانهها ـ نهادهای مدنی) اجرای گام به گام آن را به آزمایش گذارد.
آمریکا از تحمیل هشت سال جنگ عراق علیه ایران در سالهای آغازین دهه 60 طرفی نبسته بود که هیچ، بلکه ابهت خود را در رویارویی نظامی با ایران در خطر دیده بود؛ آنگاه بود که با کمکهای مستقیم نظامی به عراق، هدف قرار دادن هواپیمای ایرباس ایرانی و جنگ شهرها، جمهوری اسلامی را برای پذیرفتن قطعنامه 598 زیر فشار گذارد و بدین گونه وقتی شروط چند گانه ایران به قطعنامه 598 اضافه گردید، میان تهران و بغداد شرایط نه صلح ـ نه جنگی بوجود آمد و بدین گونه واشنگتن خود را از رویارویی نظامی با ایران رها شده دید. در این میان، آمریکا خود را برای رویارویی فرهنگی ـ سیاسی با ایران آماده کرد ، چرا که هنوز نتوانسته بود تنها «حکومت مستقل و ایدئولوژیک» دنیای معاصر ار در برابر خود به زانو در آورد.
آمریکاییها به این اصل راهبردی رسیده بودند که اگر بتوانند تنها «انقلاب» دنیا را که موفق به تشکیل یک حکومت اسلامی شده است، وادار به کرنش در مقابل تنها ابرقدرت جهانی ـ البته به قول خودشان ـ کنند، برخورد با دیگر نهضتهای اسلامی و به طور کلی سرکوب حرکت نوپای بیداری اسلامی در جهان به مراتب سهلتر و وقبال دسترستر خواهد شد، از همین رو، حضرت امام خمینی (ره) همواره بر این نکته تأکید میکردند که تنها دلیل تخاصم آمریکا با ایران این است که اسلام را پذیرفتهایم و این رویارویی اسلام و کفر است.
از ابتدایی دهه 1375 «مهار» ایران به عنوان یک پایه از استراتژی جدید براندازی (مهار ، نفوذ، استحاله) در دستور کار شیطان بزرگ قرار گرفت؛ پروژهای که با تشدید تحریم اقتصادی، جلوگیری از تجارت اتحادیه اروپا با ایران، خرابکاری و جنگ سرد ، اختلاف افکنی ملی و منطقهای و حمایت از گروههای مخالف و استفاده از فرصتهای سیاسی برای سرکوب و تضعیف انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران به دنبال «براندازی از درون» میگشت و این جز با «استحاله قدرت» نظام جمهوری اسلامی ایران امکانپذیر نبود. این استراتژی با عنوان «تهدید و تطمیع» توسط «آنتونی لیک» مشاور سابق امنیتی کلینتون فاش شد.
همچنین واشنگتن برای اجرای پروژه دراز مدت «نفوذ و استحاله » میبایست در ابتدا الگوی بازی گروههای اپوزیسیون (مخالف) خارج و داخل کشور برای نقش آفرینی در این فرآیند را تغییر میداد و چنین نیز کرد. «علی امینی» نخست وزیر دوران ستمشاهی و مسئول گروهک موسوم به «جبهه نجات ایران» ـ با مشی براندازی نظامی ـ که در سال 1364 (1985) به دنبال تصمیم سازمان «سیا» و با نقش آفرینی «منوچهر گنجی» (دیگر عامل شناخته شده سیا وزیر آموزش و پرورش در سالها 56 و 57) در یک تصفیه درونی در پاریس کنار گذاشته شده بود اولین ضد انقلاب وابسته بود که در پاییز 1368 طرح آمریکا برای اجرای پروژه «استحاله از درون» را فاش کرد و آن را به فاز اجرایی منتقل کرد.
* باید در داخل ایران پایگاه داشته باشیم!
علی امینی گفته بود: «با خارج نشستن و تظاهرات کردن و اعلامیه دادن که کاری از پیش نمیرود ... از اول هم گفتهام که هر کاری برای تغییر اوضاع ایران بشود باید در داخل مملکت صورت گیرد، حتی اگر از خارج هم عمل میکنیم باید در داخل کشور پایگاه عمده داشته باشیم».
امینی در گفتگوی دیگری این هدف آمریکاییها را شفافتر بیان نمود و تأکید کرد: «اگر ایرانیان بازگردند و برای مبارزه آرام و بدون جنجال با رژیم، هستههای لازم را به وجود بیاورند به تدریج رژیم حاکم را در خود هضم میکنند، اوضاع به سوی یک حکومت جانشین و قابل قبول پیش خواهد رفت!»
در همین اثنا بود که چپهای آمریکایی ـ به تعبیر حضرت امام ـ به تمام، رخ نمودند و به عنوان جریانی از حزب توده در خارج از کشور انشعاب کرده و به جریان سیاسی علی امینی نزدیک شند و یکپارچه، تحت خدمت پروژه «نفوذ استحاله از درون» سیا قرار گرفتند.
«محسن حیدریان» یکی از اعضای مشاور کمیته مرکزی حزب توده با انتشار جزوهای حاوی مذاکرات پلنون بیتسم کمیته مرکزی حزب، علنا انشعاب چپهای امریکایی از حزب توده را اعلام نمود و به همین علت عضویتش به حالت تعلیق در آمد. در این جزوه به نقل از «علی فدایی» ، عضو کمیته مرکزی حزب توده، راهکارهای اجرایی پروژه «استحاله از درون» از طریق تهاجم فرهنگی ـ سیاسی تشریح شده بود:
«در کنفرانس ملی تحت تأثیر فضای چپ موجود و فشارهای گوناگون، چپ روی کردیم و شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را مطرح کردیم. اکنون باید این چپ روی را اصلاح کنیم ... اقشاری از مردم شعار سرنگونی رژیم را نمیپذیرند. اوضاع اکنون به گونهای است که این امکان جدی وجود دارد که جمهوری اسلامی بماند ولی حاکمیت جمهوری اسلامی یعنی ولایت فقیه برود (!) بنابر این دیگر راجع به سرنگونی نمیتوانیم حرف بزنیم ... سیاست ما باید تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری و ولایت فقیه باشد، یعنی تلاش باری جلب نیروهایی که جمهوری اسلامی را میخواهند، ولی ولایت فقیه را نمیخواهند باشد»!
یکی دیگر از اعضای کمیته مرکزی حزب توده نیز در ادامه اظهارات «فدایی» ، با توجه به فضای «خاکستری» میان گروهها در جمهوری اسلامی ایران گفته بود: «ما باید تلاش کنیم که بین دو جناح حاکمیت بازی کنیم و برای اینکار بایستی به تشکیل جبهه صلح و آزادی با شرکت بخشی از حاکمیت مبادرت ورزیم».
چپهای آمریکایی علاوه بر اختلاف افکنی و شناخت «خلأهای سیاسی»، برای نفوذ در عمق ساختار گروههای سیاسی در کشور پیشبینی کرده بودند: «از سوی دیگر زمینههای عینی و ذهنی سرنگونی رژیم فراهم نیست بنابراین اگر ما همه نیروها را بسیج کنیم، تغییرات مربوط به استحاله را میتوانیم تقویت کنیم، نقش ما در استحاله رژیم مؤثر است».
دیگر عضو کمیت مرکزی منشعب از حزب توده نیز در تشریح اهداف نهایی « پروژه استحاله از درون» در پلنوم بیستم (سال 68) گفته بود: «اساسا باید در نظر داشت که قانون اساسی ما کاملا خوب است؛ به استثناء بخش ولایت فقیهش ! ما از طریق جبهه (صلح و آزادی) باید در راه حذف شورای نگهبان تلاش کنیم». و این در حالی بود که فرد دیگری، سخنان او را قطع کرده و نتیجه گرفته بود: «اینکه مسلم است اگر قانون اساسی را بدون ولایت فقیه اجرا کنیم، در واقع انقلاب ملی و دمکراتیک در ایران انجام گرفته است».
هر چند افشای این سند در سال 68، حساسیتهای زیادی در داخل و خارج کشور و به خصوص در برخی مسئولین کشور برنیانگیخت اما در همان اوان، رهبر معظم انقلاب بر مقابله جدی با تهاجم فرهنگی دشمن ـ اولین گام همان پروژه ـ هشدار دادند و در موارد چندی به تبیین این تهاجم حساب شده آمریکا پرداختند؛ زمانی که حجتالاسلام والمسلمین «هاشمی رفسنجانی» دوران ریاست جمهوری را آغاز کرده و برنامههای سازندگیاش را پی گرفته بود.
در همین سالها، تعدادی از به خارج رفتگان به کشور بازگشتند و در سایه سیاست درهای باز (در وجه فرهنگی) و «تعدیل» (در وجه اقتصادی) به انباشت سرمایه و قدرت پرداختند و تبلیغ مصرف گرایی از سیاستهای دولت شد. در بعد فرهنگی نیز هر چند در سالهای ابتدایی دهه 1370، لیبرالیسم فرهنگی مجال ظهور و بروز پیدا کرده بود اما خیلی زود با مواجهه و چالش جدی ملت تازه از جنگ رهیده و ارزشمدار روبرو رشد و آنگاه شهردار پایتخت (غلامحسین کرباسچی) ، مشعوف از اجرای پروژههای سازندگی، نبض جریانهای فرهنگی را نیز در دست خود گرفت و پس از چندی با ایجاد فرهنگسراهای مدرن به سبک غربی، فرهنگ لیبرال را ترویج کرد، او توانسته بود لیبرالیسم فرهنگی را تا عمق جنوب تهران ـ محل زندگی مذهبیترین قشر از جمعیت تهران ـ ببرد و هنرمندان غربگرا را که در آن روزها بیشتر «مطالبات فرهنگی» داشتند، در عرصه جامعه فعال کند .... و اینچنین بود که عرصه اجتماعی برای اجرای ابعادی از پروژه «استحاله از درون» آماده شده بود و مجریان آن به زیرکی، لبخند بر لب، مرحله اول حرکت بلند مدت خود را انجام میدادند! در حالی که با کارگزاران هاشمی رفسنجانی نیز همکاری میکردند، تاکتیکی که «علی امینی» در ابتدای اجرای پروژه عظیم استحاله بر آن پای فشرده بود: «رفسنجانی یا کسانی مانند او یک «آلترناتیو» برای آینده ایران محسوب نمیشوند ولی در حال حاضر هر قدر فشار روی رفسنجانی بیشتر باشد افراد و گروههای تندرو بهتر میتواند در کار او اخلال کنند» و بدینگ و نه خواستار نوعی همراهی بشده بود تا اصولگرایان (به قول او تندروها) هر چه بیشتر منزوی شوند!
اکنون در آغاز دهه 70، تندبادهای «تهاجم فرهنگی» دشمن در جامعه ایران وزیدن گرفته و از خلاهای موجود در عرصه فرهنگ کشور، سینما، تئاتر ، کتاب و تا حدودی مطبوعات را تحت تأثیر قرار داده بود. در خارج از کشور نیزاین پروژه (استحاله از درون نظام جمهوری اسلامی ایران) چند فاز جلوتر حرکت کرده و به مرحله اعلام «مطالبات سیاسی» ضد انقلاب از درون حا کمیت ایران رسیده بود.
نشریه ضد انقلابی «پویش» طی مقالهای کاملترین مطالبات ضد انقلابی را بدون هیچ حاشیه روی این گونه اعلام میکند:
«به اعتقاد ما تنها در صورتی که قانون اساسی ملغی اعلام شده و به تبع آن، اصل ولایت فقیه نیز فاقد اعتبار گردد، نهادهای سرکوبگر (انقلابی) منحل اعلام شود، و جمهوری اسلامی سرانام به یک انتخابات کاملا آزاد با شرکت تمامی نیروها و جریانهای سیاسی ایران، چه در خارج و چه در خارج کشور تن در دهد، میتوان به پایان مسالمتآمیز کشمکش سیاسی در ایران امیدوار بود». این مقاله عینا در بولتن «ایرانیان خارج از کشور» وزارت ارشاد در سال 1373 و با مسئولیت «اکبر گنجی» چاپ شد.
* مأمور سیا فعال میشود
" منوچهر گنجی " نیز که با کمک " کنت تیمر من " ( یک صهیونیست آمریکایی و از سرکردگان امور جاسوسی آمریکا و از کارشناسان مسایل ایران در سیا ) در سال 1365 به سرپرستی تشکیلات ضد ایرانی " جبهه نجات ایران " گمارده شده و رادیو ضد انقلابی " درفش کاویانی " را به راه انداخته بود ، در آبان ماه سال 1371 ، به خواست سیا و در راستای هماهنگی با پروژه " نفوذ استحاله از درون " تغییر نام " سازمان درفش کاویانی " به « سازمان دفاع از حقوق بشر و آزادی برای ایران » را اعلام کرد و پس از فعالیت در راستای تهاجم فرهنگی – سیاسی و سازمان دادن به هستههای داخل کشور ، اعتقاد و علاقه خود را به ایجاد " جامعه مدنی غربی " در ایران عنوان نمود .
او در مصاحبه با کیهان سلطنتطلب چاپ لندن گفت : « امروز همه فعالیتهای سیاسی ما باید معطوف به تحقق جامعه مدنی ، متشکل از شهروندان آزاد باشد و هر مکتب و هر گروهی را که مانع از حرکت در این مسیر است از سر راه خود بردارد»
" منوچهر گنجی " در همین گفت و گو ، " ولایت فقیه " را مهمترین سد و مانع در رسیدن به جامعه مدنی ادعایی خود معرفی کرده و تلاش برای براندازی هیأت حاکمه ایران و " حذف " ولایت فقیه را اساسی ترین هدف خود و هوادارانش اعلام کرد : « در حال حاضر بزرگترین مانع در مقابل این حرکت ( ایجاد جامعه مدنی ) ، هیأت حاکمه کنونی ایران است که انحصارطلبی سیاسی خود را به وسیله " ولایت فقیه " توجیه میکند ، بنابراین هدف اساسی در فعالیتهای سیاسی ما باید حذف ولایت فقیه باشد » .
در گام بعدی ، وزیر دفاع اسبق آمریکا نیز در همراهی آشکار با تهاجم فرهنگی – سیاسی علیه ایران ، از طرح یک ضد انقلاب فراری به نام " هوشنگ انصاری " حمایت و بر آن تأکید میکند . این ضد انقلاب مقیم آمریکا ، تنها راه موفقیت مجریان براندازی خاموش را « نفوذ عوامل مورد نظر به متن قدرت رژیم جمهوری اسلامی » دانسته و تأکید کرده بود :
« باید با حذف نظارت شورای نگهبان ، عناصر خود را در متن قدرت رژیم وارد کرد » .
بر همین اساس بود که در جریان برگزاری انتخابات مجلس پنجم در سال 1375 ، اولین گام در اجرای برنامههای از پیش تعیین شده در داخل کشور برداشته شد . رادیو صدای آمریکا در این باره فاش کرده بود : « انتخابات آینده ایران ، هنگامی معنی پیدا خواهد کرد که مردم ایران بتوانند بین ولایت فقیه و حذف آن یکی را برگزینند . » ! این در حالی بود که " ابراهیم یزدی " ، رئیس گروهک غیرقانونی نهضت آزادی نیز در دی ماه 1374 تصریح کرد :
« انتخابات مجلس پنجم ، یک نقطه عطف بوده و ما به آن به عنوان یک مبازره علنی سیاسی نگاه میکنیم » . و بدین گونه بود که " غلام عباس توسلی " از وابستگان به نهضت آزادی نیز تصریح کرده بود : « ما در این دوره به طور گسترده و غیرعلنی فعال خواهیم بود ، ما به طور رسمی ، مشخص نخواهیم کرد که کاندیداهای ما چه کسانی هستند اما به صورت خصوصی ، دوستان و هواداران را در جریان قرار خواهیم داد و به این ترتیب ، شورای نگهبان متوجه وابستگی کاندیداهای غیرمطرح ما نخواهد شد . »
در ابعاد دیگر تهاجم فرهنگی – سیاسی نیز ، فعالیت گستردهای برای سامان دادن به فرایند نفوذ استحاله انجام شد . ضد انقلاب در جلسات درون گروهی خود تأکید میکرد : « برای براندازی نظام جمهوری اسلامی باید محافل و فعالیتهای فرهنگی را تقویت و سازماندهی کرد . هرکس میتواند امتیاز نشریه بگیرد و از این تریبون به مبارزه برخیزد » .
* معاون وزیر دربار : بینش مردم را باید عوض کرد
شجاعالدین شفا ، سرپرست امور فرهنگی دربار و سخنگو و معاون وزیر دربار در آخرین روزهای اقتدار محمدرضا پهلوی و یکی از سرشناسترین عناصر وابسته به طیف سلطنتطلب ضد انقلاب خارج کشور نیز در این باره تأکید میکرد : « اصولا استراتژی جدید ما مبارزه فرهنگی با جمهوری اسلامی است ، ما باید بینش و فرهنگ مردم را عوض کنیم تا جمهوری اسلامی ساقط شود » .
تأکید بر تغییر فضای سیاسی – فرهنگی درون ایران در حالی بود که " تامس پرل موتر " ، از استراتژیستهای آمریکایی نیز بر این موضوع انگشت تأکید گذارد و گفت : « هدف واقعی دولت ایالات متحده آمریکا میبایست مهار سیاسی – اقتصادی و از همه مهمتر مهار روانی ایران باشد ، چرا که تنها راه برانداختن رژیم ایدئولوژیکی ایران ، مبارزه سیاسی ، روانی و روشنکفرانه است » .
افزون بر این ، " دیوید کیو " ، عضو سیا و رابط برخی گروهها و عناصر ضد انقلاب نیز بر این موضوع تأکید و اظهار کرده بود : « مهمترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی ، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم بر آن هستیم » . ! بر این اساس بود که راهبران تهاجم فرهنگی – سیاسی علاوه بر روشهای دیگر ، با تشکیل بنیادهای به ظاهر فرهنگی در خارج کشور ( توسط عوامل فرهنگی سازمان سیا ) مثل بنیادهای " ایرنیکا " .
" محوی " ، " کیان " ، " سیرا " ، " مسا " ، " بوعلی " ، " پر " و ... به فعالیت خود ادامه دادند و به عنوان " سرپل " با طیفهای مختلف داخل ( با گرایشهای فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی ) ارتباط برقرار کردند ، از آنها حمایت مالی ، معنوی و سیاسی نمودند و خط هوایی یک سویه تهران به آمریکا را به روی آنان گشوده و با آنها به تعامل پرداختند .
استراتژی این بنیادها بر اساس تاکتیک " رخنه و نفوذ " پیگیری شد . در این روش ، رخنه در عناصر حقوقی و ساختاری نظام جمهوری اسلامی به ویژه نفوذ در بدنه ساختار فرهنگی و آموزش نظام جمهوری اسلامی و نیز جذب عناصر مستعد در اولویت وظایف کادرها و مرتبطین بنیادها قرار داشت . در تحقق این هدف ، عناصر و مرتبطین بنیادهای مذکور تلاش می کردند در حرکت خزنده و تدریجی و در عین حال ، گسترده و همه جانبه ، هر جا که بر اثر تساهل غیرمعقول ، تغافل و یا خوش باوری امکان پیشروی و نفوذ به درون بدنه سیستم حکومتی کشور پیدا شد ، آرام آرام اما هوشیارانه و سازماندهی شده به ترویج معیارهای مورد نظر و تحقق اهداف مراکز کنترل فرهنگ جهانی بپردازند .
سال 1376 با برگزاری هفتمین انتخابات ریاست جمهوری حجتالاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی با شعارهای " اصلاحطلبی " ، " جامعه مدنی " و " گفت و گوی تمدنها " راه جدیدی را برای انقلاب اسلامی ایران در ابعاد داخلی و بینالمللی گشود ، فرایندی که از یک سو در داخل به دنبال اجرای " اصلاحات اسلامی و انقلابی " بود و در خارج کشور نیز با " گفت و گوی تمدنها " به چالش با " گفتمان تک قطبی " آمریکا پرداخت و به یک " تعامل سازنده و مثبت " با اروپا ، آسیا و آفریقا دست زد و اینچنین بود که پروژه اصلاحات خاتمی به میدان رقابت با پروژه اصلاحات آمریکایی ( غربگرا ) وارد شد .
غرب و آمریکا از همان روزهای اول بنا بر منافع خود ، خواستار اجرای مدلی از اصلاحات در ایران بودند که منافع آنها را تضمین کند و لازمه آن دست برداشتن از " استقلال " سیاسی و اقتصادی کشور و " اصول " انقلاب اسلامی بود . از سوی دیگر ، آمریکا از همان ابتدای کلید زدن پروژه " استحاله از درون " به دنبال ایدئولوژی زدایی از ساختار حکومتی ایران و نابودی و یا حداقل در کنترل گرفتن نهادهای وابسته به رهبری از جمله سپاه پاسداران ، صدا و سیما ، شورای نگهبان ، نیروی انتظامی ، وزارت اطلاعات و ... بود .
* سناریویی برای ختم انقلاب
از همین روی بود که " کنت تیمرمن " ، عضو ارشد سازمان سیا در میزگردی در سال 1377 تأکید کرد : « ما باید درصدد روی کار آوردن یک حکومت دمکراتیک به جای حکومت روحانیت باشیم » . او راه رسیدن به چنین هدفی را بدین گونه ترسیم نموده بود : « برقراری روابط به معنای ختم انقلاب است ، زمانی که ستون مبارزه با آمریکا فرو ریزد ، کل انقلاب فرو خواهد ریخت (!) ... در این راه ما باید از روحانیون مخالف رژیم ایران و عناصر خواهان تغییر رژیم حمایت کنیم .
از سوی دیگر ، در راه رسیدن به اهداف نهایی پروژه استحاله ، " گرگت " ( ادوارد شرلی ) ، مسئول سابق شبکه جاسوسی سیا در ایران ، در میزگرد مشترک با تمیرمن گفته بود : « کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین در سیاستهای ایران ، از بین بردن خصوصیات انقلابی رژیم ایران است ، این فقط با تحریم اقتصادی به دست نمیآید بلکه باید نفوذ روحانیون از بین برود و عقاید انقلابی از درون تهی بشود ... اگر ما بتوانیم تحریمهای شدیدی علیه رژیم اسلامی اعمال کنیم طبیعتا سیاست فرسودهسازی این رژیم از لحاظ عقیدتی برای ما جذابیت خاصی پیدا میکند » . او تأکید کرده بود : « اگر نظام ولایت فقیه در ایران از هم بپاشد ، آنگاه میتوان گفت جمهوری اسلامی تغییر ماهیت داده است » .
بر این اساس ، طی سالهای اخیر لیبرالهای وابسته به گروههای غیرقانونی و ضد انقلاب و تجدیدنظر طلبان به عنوان بخشی از عناصر تشکیل دهنده خط جدید نفاق در منتهی الیه جبهه موسوم به دوم خرداد قرار گرفتند و مدتی به جولان و فعالیت تخریبی خود ادامه دادند و بحرانهای بسیاری آفریده و به فریب افکار عمومی از طریق مطبوعات زنجیرهای و برخی محافل سیاسی مشغول شدند ، اما پس از چندی که فضای احساسی و روانی به پایان رسید و عناصر اصولگرا و دوراندیش جبهه دوم خرداد از فعالیتهای تفرقهانگیز و حرکت براندازانه آنها تا حدی آگاه شدند ، روند افشا و منزوی شدن جریان وابسته نفاق جدید از درون این جبهه قوت گرفت و این جریان ، به دنبال تأکید رهبر انقلاب مبنی بر لزوم ایجاد مرزبندی میان نیروهای خودی و غیرخودی و وحدت و همدلی میان خودیها ( فارغ از جناح و دسته سیاسیشان ) از همگرایی اولیه بازداشته شده و به فاز واگرایی نسبی منتقل شدند و اینک جریان سوم ، در قالب جدید خود در سایه حمایت برخی عناصر " نفوذی " در مدیریتهای میانی سیستم فرهنگی – سیاسی کشور ، به تشکیل جبههای در بیرون حاکمیت دل بسته است .
* عملیات آغاز میشود
خط جدید نفاق اصولا مانع و مخالف جدی روند سالم توسعه سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود و تحمل موفقیت عناصر درون نظام در پیشبرد " اصلاحات اسلامی " را ندارد ، از این رو با ایجاد اختلاف و تشتت در بین نیروهای خودی در تلاش بوده و هست که زمینه حضور عوامل آشکار و نهان خود را در حاکمیت فراهم نماید.
این در حالی است که مدافعان " اصلاحات آمریکایی " در طول چند سال اخیر ( بعد از سال 67) با ایجاد یک پایگاه مطبوعاتی فعال و خشونتگرا ( به عنوان مهمترین محور مواصلاتی در جامعه مدنی برای شکل دادن به افکار عمومی ) و با تدارک یک جنگ روانی – تبلیغی تمام عیار همسو با محافل و رسانههای بیگانه به تخریب حیثیتی جریانها و نیروهای اصولگرا و ارزشمدار کشور پرداخته و آنها را همواره به عنوان یک " تهدید بالقوه " برای خود دانسته است ؛ از این رو ، جریان راهبر براندازی در سکوت از چندی پیش با کمک عوامل مطبوعاتی خود در داخل و با پشتیبانی رسانههای بیگانه ، اقدام به پروندهسازی ذهنی و روانی برای عناصر مطرح جبهه خودی نموده تا چهرههای مؤثر آنها را به عنوان عناصر دخیل در معضلات و مشکلات کشور معرفی نماید .
مطبوعات دوم خردادی وپروژه شبهه افکنی
از سوی دیگر ، مدافعان اصلاحات آمریکایی در مطبوعات زنجیرهای ، همان سناریوهای طراحی شده ضد انقلاب خارج کشور و سازمان سیا قبل از انتخابات دوم خرداد 76 را در عرصه رسانههای مکتوب به نمایش گذاردند که به برخی از آنها اشاره میشود :
شبهه افکنی درباره دین و عقیده مردم :
1) « پیامبر و ائمه فقط در برههای از زمان صلاحیت مرجعیت را داشتهاند » ( راه نو – به صاحب امتیازی اکبر گنجی – 3 مرداد 77 ) ، « اعتقاد به عصمت ، مدعایی معیوب و مخدوش است ( توانا ، 22 شهریور 77 ) ، « ولایت پیامبر بعد از او به کسی منتقل نشده است » ( کیان ، بهمن 77 ) ، « گفتار فاطمه (س) نمیتواند الگوی رفتاری زنان امروز باشد » ( زنان ، ش 59 ) ، « مجموعه احادیث موجود در حوزههای علمیه ایران ، حاوی همان مبانی فکری و دیدگاههایی است که طالبان به اجرا در آوردهاند » ( جامعه ، ش 77 ) ، « مظاهر دینی نماد عقبافتادگی است » ( جامعه سالم ، ش 39 ) ،
« افراد در تغییر دین و انتخاب احکام آزادند و رسالت پیامبر اسلام فقط شناساندن خداوند به مردم بوده است » ( ایران جوان ، ش 58 ) ، « عقیده به فطری بودن دین ، منشأ خشونت است » ( ایران مهر 77 ) و ....
2) پایگاههای مطبوعاتی دشمن ، " احکام شریعت " را نیز در راستای استراتژی " استحاله از درون " بمباران کردهاند : « ارتداد حق طبیعی هر انسان است و ادیان همگی حقانیت بالفعل دارند » ( کیان ، فروردین 78 ) ، « انقلاب ما دنبال اجرای احکام شرعی نبود » ( صبح امروز ، 25 فروردین 78 ) ، « ذخایر فقه شیعه به انتها رسیده است » ( کیان ، اسفند 77 ) ، « در تعارض تکالیف دینی و حقوق بشر ، حقوق بشر مقدم است » ( صبح امروز ، شهریور 78 ) ، « فرهنگ شهادت خشونتآفرین است » ( نشاط ، خرداد 78 ) ، « مراجع حق دارند حکم به وجوب شرکت مردم در انتخابات دهند » ( پیام هاجر ، 12 آبان 77 ) و ...
3) ولایت فقیه از نهاییترین اهداف پروژه بر اصلاحات آمریکایی است که در مطبوعات داخل کشور مورد هجمههای فراوان قرار گرفته است : « حکومت ولایی با حکومت جمهوری در تعارض است » ( راه نو ، 3 مرداد 77 ) ، « ولی فقیه وکیل مردم است » ( آبان ، 2 آبان 77 ) ، « حضرت علی (ع) نیز مشروعیت زمامداری خویش را ناشی از بیعت مردم میدانست » ( همشهری 29 تیر 77 ) ، « نظریه کشف در باب ولایت فقیه ( دیدگاه امام خمینی (ره) غیرعلمی و مخالف امنیت ملی است » ( جامعه ، 29 تیر 77 ) ، « جامعه ولایی ، انحصار توتالیتر و ضد مردمی » ( همشهری ، 19 شهریور 77 ) ، « ولایت فقیه : یعنی خودکامگی و توسعه سیاسی نفی خودکامگی است » )
( آبان ، 10 مرداد 77 ) ، « اندیشه مدینه فاضله و آرمان شهریگری ، اندیشهای ویرانگر است » ( راه نو ، 14 شهریور 77 ) ، « نظریه عینیت سیاست و دیانت ( دیدگاه امام و شهید مدرس ) زائیده افکار عامیانه و قدیمی است » ( آبان ، 21 شهریور 77 ) ، « امام خمینی و شهید نواب صفوی خشونتگرا و کسروی و حکیمیزاده اصلاحطلب بودهاند » ( نشاط ، اسفند 77 )
4) مطبوعات زنجیرهای نهاد روحانیت را نیز مورد حمله قرار دادند : « نهاد روحانیت مانع مشارکت زنان است » ( زنان ، مهر 77 ) ، « حوزویان دچار تحجر فکریاند » ( پیام هاجر ، خرداد و تیر 77 ) ، « روحانیت قشریگرا ، انحصارطلب و حتی تقلید از امام خمینی کورکورانه بوده است » ( ایران ، 18 شهریور 77 ) و ...
5) تخریب ماهیت نظم جمهوری اسلامی و ایدئولوژی زدایی : « جمهوری اسلامی حکومت لمپنیسم و فشار است » ( آبان ، 28 شهریور 77 ) ، « حاکمیت کنونی درصدد تأمین منافع ملی نیست » ( پیام هاجر ، فروردین 77 ) ، « تبعیت سیاست ملی و نظام از ایدئولوژی فاجعهآمیز است » ( آبان ، 14 شهریور 77 ) ، « سیاستهای دهه اول انقلاب ، غیرکارا و ناموفق بوده است » ( کیان ، تیر 77 ) ، « راه حل مشکلات کشور در گرو رابطه با آمریکاست » ( راه نو ، 3 مرداد 77 ) ، « اباحهگری جزو لاینفک جامعه مدنی است و اگر میخواهید در تشکیل جامعه مدنی سهیم باشید موسیقی بیاموزید ، سازتان را نه در خلوت انس بلکه بر سر کوچهها بنوازید » ( نگاه نو ، بهار 77 )
این سمپاشیهای روانی در افکار عمومی در حالی به لطافت صورت میگرفت که روزنامههای زنجیرهای در طول چند سال اخیر در جریانسازیهای رسانهای خود با انبوه تیترهای هجومی ، به اذهان عمومی حمله میکردند و امنیت ملی را در سراشیبی سقوط قرار میدادند . این تهاجم همهجانبه به طور کامل با آتش توپخانه رسانههای بیگانه همراه بود و مصادیق اصلاحات آمریکایی به انواع گوناگون در آنها منعکس میشد .
در همین حال ، جریان پیچیده نفاق و اصلاحطلبان آمریکایی با ایجاد انشعاب در جبهه موسوم به دوم خرداد ، با فشار بر لایههای افراطی آن تا حدودی توانست موج اختلافات در این جبهه را تشدید کند و بدینگونه از قوت گرفتن لایه اصولگرای آن جلوگیری نماید . ( از طریق پایگاههای مطبوعاتی ) این ترفند هر چند به شکسته شدن آراء در میان گروههای دوم خردادی در انتخابات مجلس ششم ( به ضرر شاخه اصولگرای آن ) انجامید اما حاصل نهایی آن ، به " آفتزدایی " نسبی از جبهه دوم خرداد و کندی در روند رو به شتاب حذف جریان غیرخودی از این جبهه منجر شد .
براندازی در سکوت، نوشته مرتضی قمری وفا، انتشارات کیهان