تعداد بازدید : 4576636
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
در سال 1997 میلادی، گروهی از سیاست مداران برجسته آمریکایی پروژهای را با عنوان "پروژه قرن جدید آمریکایی" در جهت گسترش سلطه آمریکا در جهان و جلوگیری از ایجاد تهدیدات بینالمللی جدید برای این کشور بنیان نهادند؛ هرچند تا مدتها بعد، نامی از این پروژه در رسانههای آمریکایی به چشم نمیخورد. حمله به عراق و افغانستان، همکاری با دولت اسراییل، حضور نظامی در بالکان، فعالیت بیشتر در اوراسیا، سرنگونی دولت خودگردان عرفات، جنبش حزبالله لبنان و دولتهای ایران و روسیه، جزو اولویتهای مدیران این پروژه به شمار میرفت. با به قدرت رسیدن بوش پسر در انتخابات سال 2000 میلادی، اکثر بنیان گذاران این پروژه به پستهای کلیدی دولت جدید آمریکا دست یافتند. اما از سال 2005 میلادی، در سایه تغییر در نظام سیاسی آمریکا و ناکامی در به دست آمدن یک ائتلاف همهجانبه، این پروژه در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.
آیا "پروژه قرن جدید آمریکایی" (PNAC) که به اشغال عراق و جنگ جهانی علیه تروریسم با محوریت اسراییل انجامید، پایان یافته است؟ در غیاب یک اطلاعرسانی رسمی از سوی دولت آمریکا و فقدان یک شخص آگاه در یک سال اخیر که به ابهامات موجود پاسخ دهد، اخبار و مقالات منتشره از سوی روزنامه "واشنگتن پست" در این زمینه، میتواند تا حدود زیادی راهگشا باشد. اطلاعات افشا شده از سوی این روزنامه که از یک منبع مطلع مرتبط با طرح PNAC به دست آمده است، نشان میدهد که اهداف این طرح در دست اجرا، رو به اتمام میباشد. در واقع، این گروه که 9 سال از تشکیل آن میگذرد، 27 بنیانگذار شامل: معاون رئیسجمهور، دیک چنی، رئیس پنتاگون، دونالد رامسفلد و چند عضو بلندپایه در دولت اول جورج دبلیو بوش دارد. این گروه از ژانویه سال 2005 میلادی تاکنون فعالیتی نداشته است. در آن تاریخ، آخرین اعلامیه این گروه صادر شد که در آن خواهان افزایش فوقالعاده ارتش و نیروهای دریایی ایالات متحده شده بود تا از موج رو به رشد "آمریکا ستیزی" جلوگیری گردد.
به عنوان یک چارچوب در ائتلاف سه جانبه شکل گرفته در جنگ عراق و با حضور ملیگراهایی ستیزهجو نظیر دیک چنی، صهیونیستهای مسیحی متعلق به نیروهای راستگرا و مسیحی و در نهایت نومحافظهکاران با محوریت اسراییل، قابل پیشبینی بود که اندکی پس از اشغال عراق، این پروژه پایان یابد. چرا که رهبران نومحافظهکاران نظیر ویلیام کریستول سردبیر نشریه "ویکلی استاندارد"، گری اشمیت مدیر PNAC و رابرت کاگان تحلیلگر مؤسسه مسائل بینالمللی صلح، با حمله به رامسفلد به دلیل ناتوانی در اعزام نیروهای نظامی مورد نیاز به عراق و ایجاد یک دولت ملی، همانند کاری که در ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم انجام شد، از اقدامات وی به شدت انتقاد نمودند.
با گسترش بحران عراق و بروز انشعاب در نیروهای سیاسی، نومحافظهکاران حاکم بر کاخ سفید مجبور شدند که ضمن اتحاد با مداخلهگران لیبرال، به برپایی یک ارتش بزرگ و ملی در این کشور و یا اتخاذ یک موضعگیری دقیقتر در برابر چین و روسیه تن در دهند. به یاد داشته باشید که "پروژه قرن جدید آمریکایی" (PNAC) در سال 1997 میلادی توسط کریستول و کاگان و اندکی پس از انتشار مقاله آنان در نشریه "سیاست خارجی" با عنوان "به سوی یک سیاست خارجی نو محافظهکارانه" بنیان نهاده شد. در این مقاله، آنان از دولت واشنگتن خواسته بودند که از "هژمونی جهانی خیرخواهانه" خویش به عنوان پایهای جهت شکلدهی آینده فراروی کشورشان، بهره گیرند. آنان در حالی که از ریاست جمهوری بیل کلینتون ناراضی بودند، در مقاله خود ضمن مخالفت با اکثریت جمهوریخواه کنگره (به دلیل انزوای بینالمللی روزافزون به ویژه پس از خروج آمریکا از سومالی در سال 1994 میلادی ) خواهان اتخاذ سیاستهای خارجی متفاوتی شده بودند.
در این شرایط، پایهگذاران PNAC که اساسنامه آن توسط نومحافظهکاران کلیدی امضا گردیده است، اعلام موجودیت نمودند که در میان آنان نام لویس لیبی (رئیس دفتر بعدی دیک چنی)، پل وولفویتز (معاون آتی رامسفلد)، الیوت ابرامز (دستیار ویژه آینده بوش در حوزه مسائل خاورمیانه)، زلمای خلیلزاد (سفیر آینده دولت آمریکا در افغانستان و عراق)، پیتر رودمن (مدیر برجسته سنجش امنیت بینالمللی در وزارتخانه رامسفلد) و ریچارد پرل (عضو "مؤسسه موجودیت آمریکایی" (AEI) و مدیر اجرایی ائتلاف نومحافظهکاران) و همچنین خود دیک چنی و رامسفلد به چشم میخورد. در چند سال اخیر، این پروژه گزارشهایی را با نام "بازسازی دفاع آمریکا" و "خطرات کنونی" در جهت تأثیر بر مجادلات موجود در حوزه سیاست خارجی به ویژه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 میلادی، منتشر نمود. این گزارشها، تا حد زیادی بر مبنای "راهنمای برنامهریزی دفاعی" تهیه شده بودند. این راهنما در سال 1992 میلادی و در دوره وزارت دیک چنی در زمان ریاست جمهوری جورج بوش پدر انتشار یافته بود. در آن گزارش که با حضور چندین سیاست مدار نامدار نظیر ولفوویتز، لیبی، خلیلزاد و جی.دی. کروچ و همراهی پرل و سایر متخصصان دفاعی تهیه گردیده بود، تهیهکنندگان خواهان گسترش یک سلطه خیرخواهانه از سوی ابر قدرت ایالات متحده جهت جایگزینی آن با "اینترناسیونالیسم یکپارچه" موجود، شده بودند. به علاوه، آنان خواستار اطمینان از سلطه واشنگتن به ویژه دو منطقه "اوراسیا" گردیده بودند تا از ظهور یک قدرت منطقهای و یا جهانی رقیب، جلوگیری شود. یکی از نقشهای این پروژه، ایجاد زمینه لازم برای تثبیت و اشاعه این اندیشهها در سطوح ملی و جهانی بوده است که در این راه، مدیران پروژه از همراهی سیاست مداران راستگرا و نومحافظهکاران به ویژه در رسانههایی نظیر شبکه "فاکس نیوز"، "نشریه ویکلی استاندارد" و روزنامههای "واشنگتن تایمز" و "والاستریت ژورنال" جهت تأثیر بر مسؤولان کاخ سفید بهرهمند گردیده بودند.
در این مسیر، این پروژه چیزی بیش از یک سازمان نمادین بوده است، چرا که توانسته است باعث ایجاد یک اجماع ملی متشکل از جناحهای مختلف سیاسی و همچنین ایجاد جریانی همسو در مخازن فکری ایالات متحده شود.
قابل توجهترین نامه ارسالی مدیران این پروژه، به 20 سپتامبر سال 2001 میلادی، یعنی 9 روز پس از حملات 11 سپتامبر باز میگردد. در این نامه، علاوه بر تقاضای نابودی جنبش طالبان و جنگ علیه القاعده، خواهان شروع جنگی همهجانبه علیه تروریسم به ویژه با سرنگونی دولت خودگردان فلسطینی به رهبری عرفات و جنبش حزبالله لبنان و تهدید دولتهای ایران و سوریه و از همه مهمتر نابودی دولت صدام حسین بدون توجه به وجود رابطه احتمالی میان آنان و القاعده شده بود. در بخشی از این نامه آمده بود: "ممکن است که دولت عراق در پارهای از موارد، کمکهایی به عاملان حملات اخیر صورت گرفته علیه ایالات متحده کرده باشد، اما حتی اگر دلایلی قطعی نیز در مورد وجود این ارتباط به دست نیاید، هر استراتژیای که با هدف از بین بردن تروریسم و حامیان آن اجرا گردد، باید شامل تلاشی سازمان یافته در جهت سرنگونی صدام حسین باشد. به علاوه، ناکامی در انجام این کار، میتواند به عنوان مانعی در راه جنگ بینالمللی علیه تروریسم به شمار آید." این نامه توسط 38 عضو نومحافظهکار نظیر کریستول، کاگان، پرل (عضو شورای سیاست دفاعی)، وولسی، الیوت کوهن، فرانک گافنی (مدیر مرکز سیاستهای امنیتی)، ویلیام نبت (وزیر اسبق آموزش و پرورش)، چارلز کراوتمهر (روزنامهنویس صاحبنام) و کلیفورد مای (مدیر بنیاد دفاع از دموکراسی) امضا شده بود که بنا به گفته صاحبنظران، انتشار آن، یکی ازدلایل اصلی شروع جنگ عراق بوده است.
هفت ماه بعد نیز، PNAC نامهای دیگر را توسط اکثر امضاکنندگان سابق، انتشار داد که از بوش میخواست برای جنگ عراق، تمهیدات بیشتری را مهیا کند، همه روابط موجود با حکومت عرفات در فلسطین را قطع نموده و از تلاشهای آریل شارون در جهت نابودی انتفاضه مردم فلسطین، حمایتی همهجانبه نماید.
در آن نامه چنین آمده بود: "جنگ اسراییل علیه تروریسم جنگ ماست. لذا پیروزی اسراییل نیز بخشی از پیروزی ما خواهد بود." دو ماه بعد نیز بوش در یک سخنرانی اظهار داشت: "بنا به دلایلی اخلاقی و راهبردی، ما نیازمند همراهی با اسراییل در جنگ علیه تروریسم هستیم." در آن دوره - از 20 سپتامبر 2001 میلادی تا شروع جنگ عراق در اوایل سال 2003 میلادی - نقش مهم "پروژه قرن جدید آمریکایی" (PNAC)، در این حوادث کاملاً روشن گردیده بود. از آن زمان نیز، حوادث زیادی نظیر برکناری رامسفلد، از بین رفتن اکثریت نومحافظهکاران، عدم اجماع در زمینه تغییر دولتهای غیردموکراتیک در منطقه خاورمیانه، نقشه راهبردی شارون در خروج از غزه، تعیین موضع آمریکا در برابر چین و سرانجام، تغییرات در سطوح بالای حکومتی در ایران رخ داده است، اما نومحافظهکاران نتوانستهاند در هیچ یک از مسائل فوق، به نظری همسو دست یابند. همه این مسائل، دستیابی به اجماعی ملی را با مشکل روبهرو نموده است و نگارش پیشنویسهای مختلف برای ارسال نامههایی از سوی آنان، به همین دلیل صورت میگیرد.