آقای میرحسین! فیلم تبلیغاتی تان را دیدم. دست مجید مجیدی درد نکند. طعنه نمی زنم. به ارادتی که به او داشتم افزود. هرچند حمایت های او و امثال او از نامزدهای انتخاباتی را هیچ وقت نپسندیده ام ، اما این بار او کار هنری اش را کرده بود. آن هم برای ارزش هایی که به آن معتقد است؛ نهج البلاغه، امام، انقلاب، خدمتگزاری، شهدا، مردم، پاکی و صداقت و ... دقیقاً همان چیزهایی که مردم به خاطرش به نامزدهای مورد علاقه شان رأی می دهند. من، هم مجیدی را به خاطر هنرآفرینی اش می ستایم و هم مردم را به خاطر این دغدغه همیشگی مشترک و پاکشان؛ هرچند خیلی وقت ها در تشخیص مصادیقش به بیراهه می روند.

آقای میرحسین! نه من و نه شما جزو آن مردم ساده دلی نیستیم که کلی گویی و شعار و فیلم تبلیغاتی بخواهد رأی مان را بزند. به تبلیغات شما طعنه نمی زنم؛ ماهیت تبلیغات فعلاً همه اش همین است و نامزدهای دیگر هم ناچارند در نیم ساعت مستند، همین روش را برگزینند. فقط بحثم این است که من حق دارم با تمام اثرگذاری حسی فیلم، به پرسش هایی بازگردم که همیشه در ذهنم بوده اند و همچنان بی پاسخ مانده اند.

آقای میرحسین! نخست وزیر محبوب دهه شصت! من تو را منافق نمی دانم اما از یک چیز کم کم دارم می ترسم؛ این که ناخواسته ابزار دست دیگران بشوی. بگذار حرفم را با همان سؤال تکراری آغاز کنم: آمدی جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟

گفته ای این سال ها احساس خطر نکرده بودم. باور کنم هنوز به همان خمینی معتقدی اما شانزده سال برنامه های توسعه موجب احساس خطرت نشده بود؟ نمی گویم چرا زمان خاتمی احساس خطر نکردی؛ چون ظاهراً به دوران او افتخار هم می کنی. اما اقلاً بگو زمان هاشمی کجا بودی؟ باور کنم که از آن زمان تا به الآن، هاشمی برادرت بود و تو با مسیری که او می پیمود موافق بودی؟

اصلاً بیا سخت نگیریم. آدمیزاد حق دارد سکوت کند. اصلاً آدمیزاد حق دارد قهر کند. البته سیره علوی این نبوده؛ و نه تو علی تر از علی بوده ای و نه مسئولان نظام ابوبکر و عمر. علی هم با تمام ظلم هایی که در حقش شد قهر نکرد و در خانه ننشست. در عین حال آدمیزاد حق دارد علی نباشد. اما حق ندارد یکهو سر از یک قهر طولانی بردارد و بگوید این سال ها تریبون نداشته ام و از رسانه محروم بوده ام.

آقای میرحسین عزیز! از تریبون محروم بودی؟ باور کنم؟ چقدر کوشیدی تریبونی به دست آوری و نشد؟ چقدر تلاش کردی حرف بزنی و سانسور شدی؟ باور کنم که این بیست سال هر کس و ناکسی توانست حرف بزند و فقط تو تریبون پیدا نکردی؟ این همه آدم که این همه سال حرفشان را زدند، در صفحه اول روزنامه ها جا نگرفتند اما به قدری که سخن گفتند، حرفشان را پیش بردند. اسم ببرم؟ حشمت الله طبرزدی!، مسعود ده نمکی، عماد افروغ، احمد توکلی، حسن عباسی، دوست عزیزت سید محمد خاتمی وقتی داشت رقابت انتخاباتی می کرد،... باز هم اسم ببرم؟! باور کنم حتی امتیاز یک روزنامه را نتوانستی بگیری؟ قبول! باور کنم حتی در یک پایگاه اینترنتی نمی توانستی حرفت را بزنی؟ از سایت بازتاب کمتر بودی که نهایتاً دو سه بار فیلتر شد و با این حال حرف زدنش را ادامه داد؟ یک کلام، بگو مصلحتم را در سکوت دیدم. بگو انگیزه حرف زدن نداشتم. بگو حوصله نداشتم چنگ در چنگ دیگران بیندازم تا سهم خودم از حق سخن گفتن را بدست بیاورم. چرا بهانه تریبون می آوری عزیز من؟

دوم دبیرستان بودم. با بچه های مدرسه آمده بودیم اردو؛ تهران و قم و شمال. توی حرم امام، بچه های مدرسه دیده بودندت و دورت جمع شده بودند تا گفتگویی با نخست وزیر تاریخ انقلابشان بکنند. حسابش را بکن؛ نسل ما علی القاعده نباید تو را درست می شناخت. نسل ما نسل سیاست زده سیاست گریزی بود که از سیاست جز دوم خرداد را نمی فهمید. اما بچه های مدرسه ما مثلاً مفتخر بودند به این که تاریخ انقلاب تا قبل از دوم خرداد را هم می دانند و یک سر و گردن نسبت به بقیه همسالانشان بیشتر به تاریخ انقلابشان دلبستگی و وابستگی دارند. من آن لحظه نبودم. بچه ها می گفتند تا رسیدیم به میرحسین، سراسیمه دست به سرمان کرد. گفت «دور من جمع نشوید...». حسابی توی ذوق ها خورده بود اما خب این را گذاشتیم پای این که حتی به این اندازه هم نمی خواهی خودت را مطرح کنی. هنوز هم همین گمان خوب را درباره ات دارم. اما این رفتار انزواطلبانه -که من می گویم کم کم به قهر کردن یا اقلاً ناز آوردن آمیخته شد- رفتار سالهای سالِ تو بود.

آقای میرحسین عزیز! هنوز به خاطر این که به اسلام و انقلاب و امام معتقدی عزیزت می دانم و می دانم این حرف برای مخالفان افراطی تو قابل قبول نیست. من با دیدن عکس های فارس نیوز احساس خطر نمی کنم و تو را به خاطر داشتن هوادارانی از بین جوانانی که هم تیپ من نیستند سرزنش نمی کنم. آن ها معلول شرایط سال های گذشته اند و نه علت آن. آن ها هم ساده دلانی هستند که جزو همین مردمند. من مثل مخالفان افراطی تو -که آن ها هم معلول همین شرایط سابقند- معتقد نیستم آمدن تو به نابودی نظام و پایمالی خون شهدا منجر خواهد شد. آخر این انقلاب و این مردم و این راه شهدا و این رهبری، خیلی قوی تر از آن هستند که آمدن تو بخواهد به خطرشان بیندازد. (بله، دارم طعنه می زنم، اما نه به ضعف تو؛ بلکه به احساس خطری که تو از حضور احمدی نژاد می کنی!). بله، من فقط حیفم می آید و بحمدالله از تو نمی ترسم. حتی آمدن خاتمی غیرمستقیم به نفع این انقلاب شد؛ باعث شد حزب اللهی ها بیدار شوند، نخبه های انقلابی رو بیایند و جریان اصولگرایی اصلاح طلب -که احمدی نژاد یکی از نمایندگانش است- برای مقابله با وضع پیش آمده ظهور کند. تو از خاتمی کم خطرتری. و من چقدر حیفم می آید که چرا کسی مثل تو بخواهد با افتخار به خاتمی راه امام را زنده کند! آقای میرحسین عزیز، به من حق بده وقتی تو را منافق نمی دانم، ساده دلت بشمارم. چطور باور کنم احمدی نژاد را برای انقلاب خطرناک تر از خاتمی می بینی؟

نه که نتوانم تحلیل کنم. کاملاً می فهمم با چه سیستم فکری ای می شود این طور تحلیل کرد. و همین نگرانم می کند. بدجور داری یکی به میخ و یکی به نعل می زنی. افاضات پروفسور زهرا رهنورد را باور کنم که شیرین عبادی را مایه عزت بخشی ایران می داند یا ادعاهای تو را درباره احیای خط امام؟ شعارهای حقوق بشری ات -با همان رنگ و لعاب غربی- را باور کنم یا استنادت به امام و نهج البلاغه را؟ بله می دانم؛ اسلام و انقلاب خودشان مظهر تام و تمام حراست از حقوق بشرند! همان ادبیاتی که سال ها اصلاح طلب نماها با آن سر ملت را شیره مالیدند. هیچ یادم نمی رود آن روزی را که ناصر آملی -هوادار فعلی شما در مناظرات انتخاباتی مشهد- برای انتخابات اخیر شوراها آمده بود در یک جمع دانش آموزی و برای اثبات ادعاهای مدرنش، جمله ای از مطهری را می خواند با این مضمون که «آموزه های لیبرالیستی در بطن اسلام نهفته است» و دانش آموز جماعت بیچاره هم بی خبر از محکم و متشابه سخنان مطهری و غافل از معنای لغوی و اصطلاحی لیبرالیسم، مبهوت مانده بودند که این حرف یعنی چه؟! یادم نمی رود بعد از همان جلسه جناب آملی با افتخار فرمودند مقلد آیت الله منتظری هستند!

می بینی! باز دارم حاشیه می روم. باز دارم خودت را با هوادارانت یکی می کنم. لابد به خودت حق می دهی که به ما حق ندهی که حساب تو و هوادارانت را یکی کنیم. اما نه؛ من به تو چنین حقی نمی دهم! من که میرحسین موسوی نیستم هم می دانم که عرصه سیاست، عرصه این گونه تبری جستن ها نیست؛ شما که لابد خوب تر می فهمی. نمی شود بگویی فلان کس و بهمان گروه خودشان از من حمایت کرده اند و مواضعشان ربطی به من ندارد. اصلاً چرا آن ها باید از تو حمایت کنند؟ و تو چرا نباید تکلیف اذهان پرسشگر را با یک موضعگیری دقیق، زودتر مشخص کنی؟ یا همفکرشان هستی -در مورد خاتمی که مطمئن شده ام این گونه است- یا فکر می کنی بدون اتکا به پشتوانه تبلیغاتی آن ها نمی توانی پیروز شوی و یا متوجه نیستی که آن ها دارند چه فضای گفتمانی ای اطرافت می سازند. راستی، دکتر زهرا رهنورد را که خودت این طرف و آن طرف می بری! یادم است اوایل اعلام نامزدی ات، یکی از بزرگواران می گفت «ما حزب اللهی ها هم باید اطراف میرحسین را بگیریم تا نکشانندش به آن سمت، تا بداند طرفدار انقلابی هم دارد، تا ...» همان زمان که هنوز هندوانه سربسته بودی و همچنان دوستت می داشتم، این حرف برایم خیلی مسخره بود. می گفتم یعنی میرحسین موسوی با آن همه سوابق و کمالات و فهم و شعور، باید منتظر حمایت من و امثال من باشد تا مطمئن شود طرفدار حزب اللهی هم دارد؟! باید من دور و برش را بگیرم تا دیگران گولش نزنند و نبرندش آن طرف؟! چه رییس جمهور توانمند و گفتمان ساز و مسلطی!

آقای میرحسین! من اغلب حرف هایت را دربست قبول می کنم؛ مردم مشکل دارند، بی قانونی بد است، ما باید مثل اول انقلاب با مردم صادق باشیم، و ... اما یک چیز را هیچ جور نمی توانم بفهمم. این که واقعاً نگرانی بچه های انقلاب را نفهمیده ای؟ نمی دانی ما جوش چه را می زنیم؟ متوجه نیستی انتقاد از فقر و فاصله طبقاتی، کنار دوستی با هاشمی و خاتمی که مدیران شانزده سال برنامه های به اصطلاح توسعه بوده اند، ترکیب خنده داری است؟ متوجه نیستی خروشیدن به ریاکاری در عین سکوت در برابر برنامه ریزی های غلط در غلط و منفعل و بسته در این شانزده سال، با جامعیت و حکمت و راه امام همخوانی ندارد؟ پس به من حق بده یا محافظه کارت بدانم، یا بی تحلیل، یا متناقض. من ترجیح می دهم همچنان به تو گمان نیک ببرم و معتقد باشم ساده دلانه تناقض گویی می کنی و خودت هم به تناقض اندیشه هایت واقف نیستی. در عین حال انتخاب با خودت است. روزهای بعد بیشتر نشان خواهی داد کدام گزینه درست بوده است.

من اگر می خواستم به احمدی نژاد رای ندهم، یا به خاطر ضعفش در برنامه ریزی های اقتصادی بود و یا به خاطر حواشی پررنگ تر از متنی همچون کردان و مشایی و غیره. حالا می بینم رقبای احمدی نژاد در هر دو مورد می خواهند دست او را از پشت ببندند. من برنامه ریزی با آزمون و خطای احمدی نژاد را به تکرار تجربه حضور مدیران ارشد و والامقام دولت های توسعه ترجیح می دهم. از هوچی گری های هوادارانت -از مناظره ها که خبر داری؟- خیلی می ترسم. مظلوم نمایی ات در مقوله تریبون نداشتن هم نگرانم می کند. من علاقه ای به حاشه رفتن ندارم اما نمی توانم باور کنم یک رییس جمهور مقتدر، قدرت درک من و امثال من را نداشته باشد. می توانی اهمیت ندهی و راه خودت را بروی!

من به محسن رضایی رأی نمی دهم چون با تمام برنامه هایش، فکر می کند جمع بین لاریجانی و ولایتی و هاشمی و خاتمی و این حزب و آن جناح می تواند به معنای اجماع عقلا باشد! من به کروبی رای نمی دهم؛ نه به خاطر ساسی مانکن یا هر حاشیه بی ربط دیگری. حضور امثال دکتر نیلی -معتقدان به اقتصاد آزاد و سرمایه داری- در تیم نظری اش، برای این تصمیم بس است. حضور امثال فرشاد مؤمنی هم می تواند دلیل خوبی باشد برای رای دادن علاقمندانت به تو، بی توجه به هر حاشیه دیگری. اما من وقتی می بینم همزمان ستاری فر و زنگنه و پورنجاتی هم اطرافت می پلکند و وقتی نمی بینم قدرت مدیریت حاشیه های تبلیغاتی ات را داشته باشی، دلیل کافی برای رای ندادن به تو پیدا می کنم.

احمدی نژاد کم خطا ندارد. اما من به او رای می دهم. تا زمانی که احمدی نژاد دیگری پیدا نشده باشد که علامت امتداد خطاهای گذشته را نداشته باشد، جز او را اصلح نمی بینم. او مفسدان اقتصادی را افشا نکرد اما جرات در افتادن با جاسبی را داشت. او اقتصاد ما را به سر منزل نرساند اما جرات کرد به خاطر مردم ساختارهای غلطش را دست بزند. و خطاهایش را البته که باید مانع شد. نه با ارتجاع و سپردن مجدد کار به عقلای قوم. بلکه با جان کندن و تولید فکر کردن و هر کار دولت را زیر ذره بین بردن. من به احمدی نژاد رای می دهم و به رای خودم افتخار می کنم. فردا می توانم سرم را بالا بگیرم و بگویم من به کسی رأی دادم که هاشمی و ناطق نوری و خاتمی، سه تایی با هم از روی کار آمدنش احساس خطر کرده بودند! (لازم است باز توضیح دهم که من این ها را سه غول بی شاخ و دم نمی دانم؟ بحثم بر سر تجربه ای است که حضرات در مدیریت کلان کشور و در دستکاری گفتمان انقلاب پس داده اند). من به رأیم افتخار می کنم آقای میرحسین. و معتقدم هنوز همه دوستداران انقلاب -از جمله من، تو و احمدی نژاد!- فرصت بهتر شدن را دارند. انّه لا ییأس من رَوح اللّه الاّ القوم الکافرون

نویسنده: سید محمد جواد میری


دسته ها : انتخابات دهم
يکشنبه 1388/3/17 23:59
X