تعداد بازدید : 4577602
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
در واقع سالها پس از انقلاب صنعتی، شرایط کار در کارخانهها بسیار اسفبار بود. کارگران با فقر روبهرو بودند. کودکان خردسال و زنان، ساعات طولانی و نامحدود به کار گمارده میشدند و هر نوع کوشش برای به وجود آوردن قوانینی به منظور بهبود شرایط کار در کارخانهها و وضع زندگی کارگران، با مخالفت شدید صاحبان کارخانهها مواجه میشد. صاحبان صنایع این قبیل پیشنهادات را مداخله ناروا در حق مالکیت میشمردند، حق برقراری بهداشت اجباری در منازل خصوصی نیز به همین بهانه مورد مخافت قرار میگرفت. عدم امنیت جان کارگران، طولانی بودن ساعات کار، دستمزد کم، عدم وجود قانونی برای حمایت از کارگران و رفتار غیر انسانی و خشن کارفرماها با کارگران و ... سرانجام سبب ایجاد شورشهای کارگری از سال 1800 تا 1900 و حتی پس از آن شد. این شورشها ابتدا با شکستن دستگاهها توسط کارگران توأم بود، پس از آن، آنها دست به اعتصاب زدند، کارگران حرف سیاسی میزدند و خواستار وضع قوانینی به نفع خود بودند، لذا به تدریج به طور آشکار و پنهان، اتحادیههای کارگری به وجود آمد.
در برخورد با این شورشها و اتحادیههای کارگری، کارفرماها و صاحبان صنایع، ابتدا متوسل به خشونت و اخراج کارگران میشدند، اما روزنامهنگاران که در این دوران بسیار فعال بودند، با چاپ حقایقی درباره زندگی اسفبار کارگری و افشاگریهایی در مورد کارفرماها، به رسوایی آنها میپرداختند، تحت این شرایط بود که صاحبان صنایع تلاش میکردند تا از راههای قانونی و با توسل جستن به وکلای دادگستری، در برابر حملات روزنامهنگاران و افکار عمومی، از خود دفاع کنند، اما در شرایطی که خود آنها طراح اصلی قوانین بوده و به عنوان صاحبان قدرت با وکلای دادگستری و نمایندگان پارلمان ارتباط دوستانهای داشتند، توسل جستن به قانون در پایان دادن به اعتصابات و شورشهای کارگری، کاری بیهوده بود.
ایجاد نخستین روابط عمومیها و دفاع از صاحبان صنایع
سرانجام صاحبان صنایع با استفاده از تجارب احزاب سیاسی به تأسیس دفاتر مطبوعاتی اقدام کردند و با استخدام روزنامهنگاران کهنهکار، به دفاع از خود پرداختند. این دفاتر مطبوعاتی نخستین دفاتر روابط عمومی بود که در دفاع از مؤسسهها، کارخانهها و صاحبان آنها، ایجاد شدند و مؤسسات حملونقل و راهآهن که از مدتها قبل مورد حمله و اعتراض قرار گرفته بودند، اولین مؤسساتی بودند که به ایجاد چنین دفاتری پرداختند، تا روزنامهنگاران، داستان آنها را در مطبوعات و روزنامهها برای مردم بیان کنند، یعنی از همان حربهای که مخالفان استفاده میکردند، برای دفاع از خود استفاده کردند، لذا چون بسیاری از این روزنامهنویسان، کارشان تمجید و تعریف از فعالیتهای مؤسسات و صاحبان صنایع بود، روابط عمومی با نقش یک سویه به نفع آنها آشکار شد.
ادوارد برنیز در تقسیمبندی مراحل مختلف روابط عمومی، از این دوره به عنوان اولین مرحله ایجاد روابط عمومی یاد میکند که از سال 1900 شروع شد و تا سال 1914 ادامه یافت.
دوره دوم تشکیل روابط عمومی از سال 1914 مقارن با جنگ جهانی اول آغاز شد و تا سال 1918 ادامه یافت. وقوع جنگ جهانی در این دوره سبب شد که کشورهای درگیر جنگ بخش زیادی از بودجه خود را صرف تولید و یا خرید تسلیحات نظامی کنند، در این بین اگر چه هنوز امریکا وارد جنگ نشده بود، ولی برای به جریان انداختن سلاحهای تولید شده موجود در انبار، باید آنها را به فروش میرساند، از طرفی در رقابت تسلیحاتی میان کشورها، امریکا باید مجدداً به ساخت و تولید سلاحهای جدید نظامی میپرداخت، این کشور با صرف هزینههای سنگین در بخش تسلیحات نظامی از بودجه کشور، در بخش تولید کالاهای مورد نیاز داخلی کاست و با کاهش تولیدات داخلی، میزان تقاضای مردم افزایش یافت، این امر موجب پدید آمدن تورم در سطح جامعه گردید و در نتیجه صدای اعتراض مردم بلند شد.
امریکا با ورود به جنگ و دامن زدن به آن از یک سو و با ایجاد تورم و گرانی در سطح جامعه از سوی دیگر، افکار عمومی را متشنج کرد و اعتراض مردم را بر انگیخت. برای کنترل افکار عمومی، رئیس جمهور وقت امریکا (ویلسون) به استخدام روزنامهنگاری متبحر به نام جرح کریل، به سمت رئیس کمیته اطلاعات عمومی اقدام کرد؛ جورج کریل با دو هدف عمده، به تغییر افکار عمومی پرداخت:
1-با توجیه مقاصد جنگی و ایدهآل جلوه دادن سیاستهای امریکا
2-با فروش اوراق قرضه به نام وام آزادی و جلب پشتیبانی مردم
به زعم بسیاری از اندیشمندان حوزه ارتباطات، نقش روابط عمومی در این زمان، یک سویه و تهاجمی بود و استفاده از حجم عظیم تبلیغات سیاسی در القاء تفکری خاص به مردم، سبب شد که به فعالیتهای جرج کریل، عنوان پروپاگاند داده شود.
دوره سوم شکلگیری روابط عمومی از سال 1918 آغاز و تا سال 1929 ادامه مییابد. به عقیده ادوارد برنیز، در این دوره مؤسسات صنعتی برای معرفی خود به جامعه، به انتشار وسیع و دامنهدار دست زدند، علت آن بود که در دوران جنگ جهانی، ثابت شد که انتشار مطلب درباره موضوعی اگر از روی واقعبینی باشد، روی افکار عمومی اثر گذاشته و موجب جلب پشتیبانی آنها میشود. در این دوره بازاریابی، تحقیقات اجتماعی و رأیگیری برای اطلاع از افکار عمومی متداول گشت.
دوره چهارم تحول روابط عمومی از سال 1929 آغاز میگردد که مقارن است با شروع بحران عظیم اقتصادی در سطح جهان. وجود مبادلات تسلیحات نظامی میان امریکا و کشورهای درگیر جنگ، از طریق واگذاری وام، متوقف شدن این وامها و عدم توانایی بازپرداخت آن توسط کشورهای دریافت کننده وام، عدم پرداخت غرامتهای سنگین که به کشورهای شکست خورده در جنگ تحمیل شده بود، تعطیلی بانکها، پایان دادن به جریان کاغذبازی و دادن اعتبارات و استرداد وام توسط امریکا، کاهش مبادلات بازرگانی، سقوط قیمتها، تعطیلی کارخانهها، بروز بیکاری عظیم در سطح بین الملل، عدم قدرت خرید مردم و ... از عوامل مهم در پدید آمدن چنین بحرانی بود که عمدتاً دامنگیر کشورهای سرمایهداری شد و به طور غیر مستقیم نیز روی کشورهای غیر سرمایهداری تأثیر گذاشت.
پس از بحران، اهمیت وابستگی سازمانها به یکدیگر و پیوند آنها با مردم، بیش از گذشته آشکار شد. به این معنا که اگر در سازمان اقتصادی و سیاسی جامعهای، تصمیمی گرفته شود، بدون تردید این تصمیم در اقتصاد و حتی در زندگی عادی مردم دیگر جوامع نیز تأثیر زیادی خواهد گذاشت. این امر موجب شد تا صاحبان قدرت در خصوص سازمانها و روابط آنها با مردم، تا حدودی تجدید نظر کنند.
طی سالهای 1929 به بعد، سازمانهای اقتصادی و سیاسی متوجه این موضوع شدند که منافع آنها در گرو منافع مردم است. آنها با استفاده از تحقیقات علمی و انواع نظرسنجیها، درک کردند که برای بازاریابی باید به سلیقهها، علایق و نیازهای مردم، توجه کنند. اینک صاحبان قدرت دریافته بودند که نتها در حوزه اقتصادی برای دستیابی به سود پیشبینی شده، به مردم نیازمندند بلکه به لحاظ سیاسی نیز بدون کسب آراء مردم در انتخابات، به پیروزی نخواهند رسید. از این رو در تعاریف روابط عمومی هم تجدید نظر شد و در آن ارتباطات دو سویه و ارتباط متقابل میان مردم و مسئولین سازمانها سخن به میان آمد، به طوری که در تعریف انجمن روابط عمومی انگلستان آمده است:
«روابط عمومی عبارت است از تلاشها و اقدامات آگاهانه، برنامهریزی شده و سنجیده برای استقرار و کسب تفاهم متقابل بین یک سازرمان و گروههای مورد نظر سازمان»
انجمن روابط عمومی آلمان، آن را تلاشهای آگاهانه و قانونی به منظور تفاهم، اعتماد و شناخت متقابل با عموم بر اساس تحقیق علمی و عملی صحیح و مستمر میداند و سرانجام مطابق با تعریف انجمن جهانی روابط عمومی در ،1960 روابط عمومی، بخشی از وظایف مدیریت سازمان است و همچنین عملی ممتد، مداوم و طرحریزی شده است که از طریق آن افراد میکوشند تا تفاهم و پشتیبانی کسانی را که با آنها سروکار دارند، به دست آورند.
همانطور که مشاهده میشود در این تعاریف از اقدامات آگاهانه، ارتباط و اعتماد دو جانبه، اقدامات قابل اجرا و وظایف مدیریتی سخن رفته اما در تشریح این واژه کلیدها و اساساً در تعاریفی که از روابط عمومی به عمل آمده، هیچکجا اشارهای به منافع متقابل مردم و مسئولین نشده است.
به نظر میرسد روابط عمومیها بیش از آن که سعی در تشریح منافع متقابل مسئولین و مردم داشته باشد، سعی در حفظ منافع مسئولین سازمانها دارند. در حالی که اگر یکی از مهمترین عناصر فرآیند مدیریت را بازخورد مردم نسبت به فعالیتهای سازمان بدانیم، باید توجه خود را به سمت مشکلاتی که سازمانها برای مردم پدید میآورند، جلب کنیم و نه صرفاً خدماتی که سازمانها به مردم میدهند.
امروزه خارج از طرح عناصر مدیریتی که بسیار تکراری است، اگر مهمترین هدف هر سازمان را حفظ و افزایش منافع و سود آن سازمان بدانیم، اساس کارکرد روابط عمومیها در ارتباط با منافع مردم، زیر سؤال میرود. در حالی که از مهمترین عناصر مدیریتی، فیدبک یا بازخوردی است که از مردم در ارتباط با اصلاح سازمان گرفته میشود. اگر این بازخورد مثبت باشد، فعالیتهای مدیریتی ادامه مییابد، در غیر اینصورت در عملکرد خود تجدید نظر میکنند و در این تجدید نظر بیش از هر چیز به منافع مردم توجه میشود و نه صرفاً تأثیرگذاری بر مردم از طریق تبلیغات دروغین.
بدیهی است که در برقراری ارتباط میان سازمانها و مردم، علاوه بر روابط عمومیها که پای ثابت اطلاعرسانی در سازمان هستند، رسانهها نیز نقش مهمی داشته و بسیار فراگیر و گستردهتر عمل میکنند.
نگاهی به تاریخچه شکلگیری مطبوعات در قرون 18 و 19 میلادی به خصوص تحت تأثیر تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مثل وقوع انقلابهای دموکراتیک انگلستان، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی، حکایت از فعالیت آنها (مطبوعات) در جهت طرح مشکلات مردم دارد یعنی شکلگیری مطبوعات با دفاع از منافع و حق و حقوق مردم آغاز شده است. اگر امروز نیز همین کارکرد را برای مطبوعات و سایر رسانهها در نظر بگیریم میتوان گفت، روابط عمومیها و رسانهها به عنوان نهادهایی که اعضایشان به عنوان بخشی از مردم جامعه، بیش از حفظ منافع مسئولین، نگران منافع عموم مردم هستند، میتوانند به راحتی در کنار یکدیگر با هدف مشترک فعالیت کنند. در غیر اینصورت با نقش جدیدی که در عصر بورژوازی و بعدها در نظام سرمایهداری به مطبوعات داده شد یعنی وابسته شدن آنها به آگهیهای تجاری و نوشتن برای کسب و کار و گفتن برای حفظ منافع سازمان رسانهای، آنها نیز یک پای ثابت تبلیغات دروغین شدند که پیش از مردم، نگران تشکیلات سازمانی خود و ترس از بالادستها و از دست دادن سود ناشی از آگهیها هستند.
طبیعی است که در چنین شرایطی، به هیچ وجه نمیتوان انتظار ارتباط دو جانبه میان مردم و مسئولین را چه از طریق روابط عمومیها و چه از طریق رسانهها بر عهده داشت. به نظر میرسد هر دوی این نهادها باید در چارچوب اصول ارتباطات با مفهوم فلسفی آن تعریف جدیدی از خود ارائه دهند. یعنی ارتباطاتی که حکایت از سالم بودن، صادق بودن، متعهد و مسئول بودن، دو جنبه به معنای نگران منافع هر دو طرف بودن و برخورداری از اعتماد متقابل باشد، که این مهم به وقوع نمیپیوندد مگر در سایه ایجاد تغییراتی اساسی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ارتباطی.
تا زمانی که رابطه دو انسان بر اساس فلسفه توماس هایز تعریف شود یعنی انسان گرگ انسان است و هر کس به منظور حفظ منافع خود باید به رفتاری استراتژیک روی آورد، نتیجه این خواهد شد که روابط عمومیها نیز تحت سلطه مدیران سازمان خود و در جهت حفظ منافع خود فعالیت خواهند کرد. لذا اطلاعات و اخبار آنها برای رسانهها بیشتر جنبه تبلیغ داشته و چندان قابل اعتماد نبوده و در نتیجه قابلیت انتشار نخواهند داشت. این امر به خودی خود بیانگر فقدان ارتباطات محکم و سالم، میان روابط عمومیها و رسانهها میباشد.
به طور کلی میتوان گفت امروزه آنچه روابط عمومیها را در هر جای دنیا و در هر سازمان آسیبپذیر میسازد، عبارتند از:
1-اطاعت بیچون و چرای روابط عمومیها از رؤسای خود و ترس از انتقاد کردن از کارکردهای غلط سازمان به ویژه در مواردی که فعالیتهای سازمان مستقیماً متوجه عموم مردم بوده و زندگی آنها را تهدید میکند.
2-عدم مشارکت دادن روابط عمومیها در اتخاذ تصمیمات و مخالفت رؤسا با حضور آنها در جلسات مهم سازمان، این امر به خودی خود مانع از دسترسی روابط عمومیها به اطلاعات اساسی شده، در نتیجه نمیتوانند شناخت درستی از سازمان، فعالیتها و اهداف آن بدست آورند. فقدان شناخت از سازمان نیز، توانایی آنها را در برقراری ارتباط دو سویه با مردم کاهش میدهد.
3-فقدان آموزشهای لازم در حوزه روزنامهنگاری و خبرنگاری و در نتیجه عدم توانایی در اطلاعرسانی یا کسب اطلاعات و از دست دادن ارتباط دائمی و حرفهای با رسانهها. یکی از دلایل محدود شدن کار روابط عمومیها به تشریفات و تبریکها و تسلیتها، همین است.
4-عدم آشنایی به کار پژوهش و فقدان توانمندی در تشخیص مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سازمان و در نتیجه ناتوانی در برقراری ارتباط صحیح با مسئولان و کارکنان در داخل سازمان و با مردم در بیرون از سازمان.
5-فهم غلط از ارتباط و در نتیجه گره خوردن یک وظیفه با یک ویژگی مسموم فرهنگی به نام چاپلوسی. به نظر میرسد کارکنان یا مدیران روابط عمومی برای برقراری ارتباط با رؤسا و مدیران سطوح بالاتر سازمان به دلیل عدم اعتماد متقابل، برای حفظ موقعیت خود و سازمان خود، به جای ایجاد یک رابطه دو جانبه و شکاف که مبتنی بر اعتماد متقابل باشد به چاپلوسی روی میآورند؛ غافل از اینکه چاپلوسی اگر چه به ذائقه غالب افراد خوش میآید، اما سمّ مهلک یک ارتباط صادقانه و شفاف و آغاز دو رویی و فریبکاری و زدوبندهای پشت پرده است.
نویسنده: ناهید کردی