در واقع سال‏ها پس از انقلاب صنعتی، شرایط کار در کارخانه‏ها بسیار اسف‏بار بود. کارگران با فقر روبه‏رو بودند. کودکان خردسال و زنان، ساعات طولانی و نامحدود به کار گمارده می‏شدند و هر نوع کوشش برای به ‏وجود آوردن قوانینی به منظور بهبود شرایط کار در کارخانه‏ها و وضع زندگی کارگران، با مخالفت شدید صاحبان کارخانه‏ها مواجه می‏شد. صاحبان صنایع این قبیل پیشنهادات را مداخله ناروا در حق مالکیت می‏شمردند، حق برقراری بهداشت اجباری در منازل خصوصی نیز به همین بهانه مورد مخافت قرار می‏گرفت. عدم امنیت جان کارگران، طولانی بودن ساعات کار، دستمزد کم، عدم وجود قانونی برای حمایت از کارگران و رفتار غیر انسانی و خشن کارفرماها با کارگران و ... سرانجام سبب ایجاد شورش‏های کارگری از سال 1800 تا 1900 و حتی پس از آن شد. این شورش‏ها ابتدا با شکستن دستگاه‏ها توسط کارگران توأم بود، پس از آن، آن‏ها دست به اعتصاب زدند، ‏کارگران حرف سیاسی می‏زدند و خواستار وضع قوانینی به نفع خود بودند، لذا به تدریج به طور آشکار و پنهان، اتحادیه‏های کارگری به وجود آمد.
در برخورد با این شورش‏ها و اتحادیه‏های کارگری، کارفرماها و صاحبان صنایع، ابتدا متوسل به خشونت و اخراج کارگران می‏شدند، اما روزنامه‏نگاران که در این دوران بسیار فعال بودند، با چاپ حقایقی درباره زندگی اسف‏بار کارگری و افشاگری‏هایی در مورد کارفرماها، به رسوایی آن‏ها می‏پرداختند، تحت این شرایط بود که صاحبان صنایع تلاش می‏کردند تا از راه‏های قانونی و با توسل جستن به وکلای دادگستری، در برابر حملات روزنامه‏نگاران و افکار عمومی، از خود دفاع کنند، اما در شرایطی که خود آن‏ها طراح اصلی قوانین بوده و به عنوان صاحبان قدرت با وکلای دادگستری و نمایندگان پارلمان ارتباط دوستانه‏ای داشتند، توسل جستن به قانون در پایان دادن به اعتصابات و شورش‏های کارگری، کاری بیهوده بود.
ایجاد نخستین روابط عمومی‏ها و دفاع از صاحبان صنایع
سرانجام صاحبان صنایع با استفاده از تجارب احزاب سیاسی به تأسیس دفاتر مطبوعاتی اقدام کردند و با استخدام روزنامه‏نگاران کهنه‏کار، به دفاع از خود پرداختند. این دفاتر مطبوعاتی نخستین دفاتر روابط عمومی بود که در دفاع از مؤسسه‏ها، کارخانه‏ها و صاحبان آن‏ها، ایجاد شدند و مؤسسات حمل‏ونقل و راه‏آهن که از مدت‏ها قبل مورد حمله و اعتراض قرار گرفته بودند، اولین مؤسساتی بودند که به ایجاد چنین دفاتری پرداختند، تا روزنامه‏نگاران، داستان آن‏ها را در مطبوعات و روزنامه‏ها برای مردم بیان کنند، یعنی از همان حربه‏ای که مخالفان استفاده می‏کردند، برای دفاع از خود استفاده کردند، لذا چون بسیاری از این روزنامه‏نویسان، کارشان تمجید و تعریف از فعالیت‏های مؤسسات و صاحبان صنایع بود، روابط عمومی با نقش یک سویه به نفع آن‏ها آشکار شد.
ادوارد برنیز در تقسیم‏بندی مراحل مختلف روابط عمومی، از این دوره به عنوان اولین مرحله ایجاد روابط عمومی یاد می‏کند که از سال 1900 شروع شد و تا سال 1914 ادامه یافت.
دوره دوم تشکیل روابط عمومی از سال 1914 مقارن با جنگ جهانی اول آغاز شد و تا سال 1918 ادامه یافت. وقوع جنگ جهانی در این دوره سبب شد که کشورهای درگیر جنگ بخش زیادی از بودجه خود را صرف تولید و یا خرید تسلیحات نظامی کنند، در این بین اگر چه هنوز امریکا وارد جنگ نشده بود، ولی برای به جریان انداختن سلاح‏های تولید شده موجود در انبار، باید آن‏ها را به فروش می‏رساند، از طرفی در رقابت تسلیحاتی میان کشورها، امریکا باید مجدداً به ساخت و تولید سلاح‏های جدید نظامی می‏پرداخت، این کشور با صرف هزینه‏های سنگین در بخش تسلیحات نظامی از بودجه کشور، در بخش تولید کالاهای مورد نیاز داخلی کاست و با کاهش تولیدات داخلی، میزان تقاضای مردم افزایش یافت، این امر موجب پدید آمدن تورم در سطح جامعه گردید و در نتیجه صدای اعتراض مردم بلند شد.
امریکا با ورود به جنگ و دامن زدن به آن از یک سو و با ایجاد تورم و گرانی در سطح جامعه از سوی دیگر، افکار عمومی را متشنج کرد و اعتراض مردم را بر انگیخت. برای کنترل افکار عمومی، رئیس جمهور وقت امریکا (ویلسون) به استخدام روزنامه‏نگاری متبحر به نام جرح کریل، به سمت رئیس کمیته اطلاعات عمومی اقدام کرد؛ جورج کریل با دو هدف عمده، به تغییر افکار عمومی پرداخت:
1-با توجیه مقاصد جنگی و ایده‏آل جلوه دادن سیاست‏های امریکا
2-با فروش اوراق قرضه به نام وام آزادی و جلب پشتیبانی مردم
به زعم بسیاری از اندیشمندان حوزه ارتباطات، نقش روابط عمومی در این زمان، یک سویه و تهاجمی بود و استفاده از حجم عظیم تبلیغات سیاسی در القاء تفکری خاص به مردم، سبب شد که به فعالیت‏های جرج کریل، عنوان پروپاگاند داده شود.
دوره سوم شکل‏گیری روابط عمومی از سال 1918 آغاز و تا سال 1929 ادامه می‏یابد. به عقیده ادوارد برنیز، در این دوره مؤسسات صنعتی برای معرفی خود به جامعه، به انتشار وسیع و دامنه‏دار دست زدند، علت آن بود که در دوران جنگ جهانی، ثابت شد که انتشار مطلب درباره موضوعی اگر از روی واقع‏بینی باشد، روی افکار عمومی اثر گذاشته و موجب جلب پشتیبانی آن‏ها می‏شود. در این دوره بازاریابی، تحقیقات اجتماعی و رأی‏گیری برای اطلاع از افکار عمومی متداول گشت.
دوره چهارم تحول روابط عمومی از سال 1929 آغاز می‏گردد که مقارن است با شروع بحران عظیم اقتصادی در سطح جهان. وجود مبادلات تسلیحات نظامی میان امریکا و کشورهای درگیر جنگ، از طریق واگذاری وام، متوقف شدن این وام‏ها و عدم توانایی بازپرداخت آن توسط کشورهای دریافت کننده وام، عدم پرداخت غرامت‏های سنگین که به کشورهای شکست خورده در جنگ تحمیل شده بود، تعطیلی بانک‏ها، پایان دادن به جریان کاغذبازی و دادن اعتبارات و استرداد وام توسط امریکا، کاهش مبادلات بازرگانی، سقوط قیمت‏ها، تعطیلی کارخانه‏ها، بروز بیکاری عظیم در سطح بین الملل، عدم قدرت خرید مردم و ... از عوامل مهم در پدید آمدن چنین بحرانی بود که عمدتاً دامنگیر کشورهای سرمایه‏داری شد و به طور غیر مستقیم نیز روی کشورهای غیر سرمایه‏داری تأثیر گذاشت.
پس از بحران، اهمیت وابستگی سازمان‏ها به یکدیگر و پیوند آن‏ها با مردم، بیش از گذشته آشکار شد. به این معنا که اگر در سازمان اقتصادی و سیاسی جامعه‏ای، تصمیمی گرفته شود، بدون تردید این تصمیم در اقتصاد و حتی در زندگی عادی مردم دیگر جوامع نیز تأثیر زیادی خواهد گذاشت. این امر موجب شد تا صاحبان قدرت در خصوص سازمان‏ها و روابط آن‏ها با مردم، تا حدودی تجدید نظر کنند.
طی سال‏های 1929 به بعد، سازمان‏های اقتصادی و سیاسی متوجه این موضوع شدند که منافع آن‏ها در گرو منافع مردم است. آن‏ها با استفاده از تحقیقات علمی و انواع نظرسنجی‏ها، درک کردند که برای بازاریابی باید به سلیقه‏ها، علایق و نیازهای مردم، توجه کنند. اینک صاحبان قدرت دریافته بودند که نتها در حوزه اقتصادی برای دستیابی به سود پیش‏بینی شده، به مردم نیازمندند بلکه به لحاظ سیاسی نیز بدون کسب آراء مردم در انتخابات، به پیروزی نخواهند رسید. از این رو در تعاریف روابط عمومی هم تجدید نظر شد و در آن ارتباطات دو سویه و ارتباط متقابل میان مردم و مسئولین سازمان‏ها سخن به میان آمد، به طوری که در تعریف انجمن روابط عمومی انگلستان آمده است:
«روابط عمومی عبارت است از تلاش‏ها و اقدامات آگاهانه، برنامه‏ریزی شده و سنجیده برای استقرار و کسب تفاهم متقابل بین یک سازرمان و گروه‏های مورد نظر سازمان»
انجمن روابط عمومی آلمان، آن را تلاش‏های آگاهانه و قانونی به منظور تفاهم، اعتماد و شناخت متقابل با عموم بر اساس تحقیق علمی و عملی صحیح و مستمر می‏داند و سرانجام مطابق با تعریف انجمن جهانی روابط عمومی در ،1960 روابط عمومی، بخشی از وظایف مدیریت سازمان است و همچنین عملی ممتد، مداوم و طرح‏ریزی شده است که از طریق آن افراد می‏کوشند تا تفاهم و پشتیبانی کسانی را که با آن‏ها سروکار دارند، به دست آورند.
همان‏طور که مشاهده می‏شود در این تعاریف از اقدامات آگاهانه، ارتباط و اعتماد دو جانبه، اقدامات قابل اجرا و وظایف مدیریتی سخن رفته اما در تشریح این واژه کلیدها و اساساً در تعاریفی که از روابط عمومی به عمل آمده، هیچ‏‏کجا اشاره‏ای به منافع متقابل مردم و مسئولین نشده است.
به نظر می‏رسد روابط عمومی‏ها بیش از آن که سعی در تشریح منافع متقابل مسئولین و مردم داشته باشد، سعی در حفظ منافع مسئولین سازمان‏ها دارند. در حالی که اگر یکی از مهمترین عناصر فرآیند مدیریت را بازخورد مردم نسبت به فعالیت‏های سازمان بدانیم، باید توجه خود را به سمت مشکلاتی که سازمان‏ها برای مردم پدید می‏آورند، جلب کنیم و نه صرفاً‏ خدماتی که سازمان‏ها به مردم می‏دهند.
امروزه خارج از طرح عناصر مدیریتی که بسیار تکراری است، اگر مهمترین هدف هر سازمان را حفظ و افزایش منافع و سود آن سازمان بدانیم، اساس کارکرد روابط عمومی‏ها در ارتباط با منافع مردم، زیر سؤال می‏رود. در حالی که از مهمترین عناصر مدیریتی، فیدبک یا بازخوردی است که از مردم در ارتباط با اصلاح سازمان گرفته می‏شود. اگر این بازخورد مثبت باشد، فعالیت‏های مدیریتی ادامه می‏یابد، در غیر اینصورت در عملکرد خود تجدید نظر می‏کنند و در این تجدید نظر بیش از هر چیز به منافع مردم توجه می‏شود و نه صرفاً تأثیرگذاری بر مردم از طریق تبلیغات دروغین.
بدیهی است که در برقراری ارتباط میان سازمان‏ها و مردم، علاوه بر روابط عمومی‏ها که پای ثابت اطلاع‏رسانی در سازمان هستند، رسانه‏ها نیز نقش مهمی داشته و بسیار فراگیر و گسترده‏تر عمل می‏کنند.
نگاهی به تاریخچه شکل‏گیری مطبوعات در قرون 18 و 19 میلادی به خصوص تحت تأثیر تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مثل وقوع انقلاب‏های دموکراتیک انگلستان، انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی، حکایت از فعالیت آن‏ها (مطبوعات) در جهت طرح مشکلات مردم دارد یعنی شکل‏گیری مطبوعات با دفاع از منافع و حق و حقوق مردم آغاز شده است. اگر امروز نیز همین کارکرد را برای مطبوعات و سایر رسانه‏ها در نظر بگیریم می‏توان گفت، روابط عمومی‏ها و رسانه‏ها به عنوان نهادهایی که اعضایشان به عنوان بخشی از مردم جامعه، بیش از حفظ منافع مسئولین، نگران منافع عموم مردم هستند، می‏توانند به راحتی در کنار یکدیگر با هدف مشترک فعالیت کنند. در غیر اینصورت با نقش جدیدی که در عصر بورژوازی و بعدها در نظام سرمایه‏داری به مطبوعات داده شد یعنی وابسته شدن آن‏ها به آگهی‏های تجاری و نوشتن برای کسب و کار و گفتن برای حفظ منافع سازمان رسانه‏ای، آن‏ها نیز یک پای ثابت تبلیغات دروغین شدند که پیش از مردم، نگران تشکیلات سازمانی خود و ترس از بالا‏دست‏ها و از دست دادن سود ناشی از آگهی‏ها هستند.
طبیعی است که در چنین شرایطی، به هیچ وجه نمی‏توان انتظار ارتباط دو جانبه میان مردم و مسئولین را چه از طریق روابط عمومی‏ها و چه از طریق رسانه‏ها بر عهده داشت. به نظر می‏رسد هر دوی این نهادها باید در چارچوب اصول ارتباطات با مفهوم فلسفی آن تعریف جدیدی از خود ارائه دهند. یعنی ارتباطاتی که حکایت از سالم بودن، صادق بودن، متعهد و مسئول بودن، دو جنبه به معنای نگران منافع هر دو طرف بودن و برخورداری از اعتماد متقابل باشد، که این مهم به وقوع نمی‏پیوندد مگر در سایه ایجاد تغییراتی اساسی در حوزه‏های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ارتباطی.
تا زمانی که رابطه دو انسان بر اساس فلسفه توماس هایز تعریف شود یعنی انسان گرگ انسان است و هر کس به منظور حفظ منافع خود باید به رفتاری استراتژیک روی آورد، نتیجه این خواهد شد که روابط عمومی‏ها نیز تحت سلطه مدیران سازمان خود و در جهت حفظ منافع خود فعالیت خواهند کرد. لذا اطلاعات و اخبار آن‏ها برای رسانه‏ها بیشتر جنبه تبلیغ داشته و چندان قابل اعتماد نبوده و در نتیجه قابلیت انتشار نخواهند داشت. این امر به خودی خود بیانگر فقدان ارتباطات محکم و سالم، میان روابط عمومی‏ها و رسانه‏ها می‏باشد.
به طور کلی می‏توان گفت امروزه آنچه روابط عمومی‏ها را در هر جای دنیا و در هر سازمان آسیب‏پذیر می‏سازد، عبارتند از:
1-اطاعت بی‏چون و چرای روابط عمومی‏ها از رؤسای خود و ترس از انتقاد کردن از کارکردهای غلط سازمان به ویژه در مواردی که فعالیت‏های سازمان مستقیماً متوجه عموم مردم بوده و زندگی آن‏ها را تهدید می‏کند.
2-عدم مشارکت دادن روابط عمومی‏ها در اتخاذ تصمیمات و مخالفت رؤسا با حضور آن‏ها در جلسات مهم سازمان، این امر به خودی خود مانع از دسترسی روابط عمومی‏ها به اطلاعات اساسی شده، در نتیجه نمی‏توانند شناخت درستی از سازمان، فعالیت‏ها و اهداف آن بدست آورند. فقدان شناخت از سازمان نیز، توانایی آن‏ها را در برقراری ارتباط دو سویه با مردم کاهش می‏دهد.
3-فقدان آموزش‏های لازم در حوزه روزنامه‏نگاری و خبرنگاری و در نتیجه عدم توانایی در اطلاع‏رسانی یا کسب اطلاعات و از دست دادن ارتباط دائمی و حرفه‏ای با رسانه‏ها. یکی از دلایل محدود شدن کار روابط عمومی‏ها به تشریفات و تبریک‏ها و تسلیت‏ها، همین است.
4-عدم آشنایی به کار پژوهش و فقدان توانمندی در تشخیص مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سازمان و در نتیجه ناتوانی در برقراری ارتباط صحیح با مسئولان و کارکنان در داخل سازمان و با مردم در بیرون از سازمان.
5-فهم غلط از ارتباط و در نتیجه گره خوردن یک وظیفه با یک ویژگی مسموم فرهنگی به نام چاپلوسی. به نظر می‏رسد کارکنان یا مدیران روابط عمومی برای برقراری ارتباط با رؤسا و مدیران سطوح بالاتر سازمان به دلیل عدم اعتماد متقابل، برای حفظ موقعیت خود و سازمان خود، به جای ایجاد یک رابطه دو جانبه و شکاف که مبتنی بر اعتماد متقابل باشد به چاپلوسی روی می‏آورند؛ غافل از اینکه چاپلوسی اگر چه به ذائقه غالب افراد خوش می‏آید، اما سمّ مهلک یک ارتباط صادقانه و شفاف و آغاز دو رویی و فریبکاری و زدوبندهای پشت پرده است.

نویسنده: ناهید کردی

دسته ها : عمومی
پنج شنبه 1388/3/21 9:4
X