تعداد بازدید : 4577904
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
حجت الاسلام و المسلمین برهانی می گوید: مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام در قم بود، نقل میکردند: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم، فصل زمستان بسیار سردی بود از کنار مدرسه حجتیه عبور میکردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچهها و کهنههایی را میشوید. نمیدانم مال خودش بود یا کلفت بود. میدیدیم که یخهای رودخانه را میشکست و کهنه میشست بعد دستش را از آب بیرون میآورد مقداری با دمای بدنش گرمف میکرد و دوباره لباس میشست . امام قدری به او نگاه کرد بعد به من فرمود: شما بروید بعد من میآیم. عرض کردم چه کاری دارید? اگر امری هست بفرمایید ، گفتند نه شما بروید. و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند. هر چه ازایشان پرسیدم: قضیه چه بود؟ فرمودند: «چیزی نبود.» بعد معلوم شد به آن خانم گفتهاند: «شما بیایید منزل، من دستور میدهم آب گرم کنند و دیگر شما این جا نیایید، با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان میکنم.»
*اولین نامهای که از ترکیه نوشتند
حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی می گوید: امام در ترکیه هم که تبعید بودند از یاد و اندیشه فقرا و مستضعفان غافل بودند. در لحظه ورود به ترکیه طی نامهای که به ایران نوشتند، برای دادن زغال به محرومین تاکید میکردند. با توجه به زمستان بسیار سختی که آن سال بود. به حسب نقل عدهای هم از شدت سرما مرده بودند .
*توجه به طلاب مستمند
یکی از خدمتگزاران بیت امام می گوید: امام در نجف قبل از اینکه جلسه درس شروع شود و ایشان وارد اتاق گردند، با درنگی کوتاه، نگاهی به اطراف محل درس میانداختند. یک روز در میان کفشها متوجه کفشی شدهند که فقط نیمی از آن سالم بود و به هیچ وجه قابل استفاده نبود. امام از این موضوع ناراحت شده، بعد از درس به یکی از آقایان فرمودند: «فردا صبح میروی در میان کفشها، آن کفش را پیدا میکنی و بعد آن جا میایستی تا صاحبش را ببینی. آن وقت منزل او را پیدا کن و به من بگو». آن شخص میگفت: فردای آن روز من به فرمایش آقا عمل کردم و منزل آن شخص را که یک طلبه یزدی بود پیدا کردم. موضوع را به عرض آقا رساند. ایشان ترتیبی داند که او صاحب یک دست لباس کامل و کفش شد.
*قرض فلانی ادا شود
حجت الاسلام والمسلمین محتشمی می گوید: وقتی امام مطلع شدند که یکی از افراد مورد شناختشان برای خرید منزل مقروض شده و در بازپرداخت آن دچار مشکلی گردیده است، دستور دادند قرض او ادا شود. شخص مزبور با تشرف به خدمت امامو ضمن تشکر و معذرت از جسارت حرف زدن روی حرف مام به رعض رساند: حقیر تا کنون سعی کردهام در زندگی خود از وجوه شرعیه استفاده نکنم و اگر اجازه بدهید میخواهم این روش را همچنان ادامه دهم. اما در آن وقت چیزی نگفتند، ولی چند روز بعد بخشی از مبلغ را از وجوه متعلق به خودشان لطف فرمودند و حدود دو سه هفته بعد نیز از تتمه بدهی شخص مزبور سراغ گرفته و سپس آن را نیز پرداخت فرمودند.
*حالشان خیلی منقلب شد
آیت الله شهید محلاتی می گوید: دو روز قبل از این که امام از تهران به قم تشریف ببرند، در مدرسه رفاه فیلم کاخ و کوخ را نشان دادند که وضع بد زندگی مردم را در حلبیآباداهانشان میداد. امام حالشان خیلی منقلب شد.
*خودشان پرده را کنار میزنند
خانم زهرا مصطفوی می گوید: امام واقعا چهره خیلی ملایم و پر ملاطفتی دارند. ایشان مخصوصا به طبقه ضعیف عشق و علاقه عجیبی دارند و با یک عنایت خاصی به آنها مینگرند؛ مثلا اگر به ایشان بگویید یک آدم پیر یا فقیری آمده است، ایشان حتمام خودشان میروند و پرده جلوی در را کنار میزنند و با او ملاقات میکنند. در حالی که این روحیه را برای ملاقات با رییس اداره فلان و... نشان نمیدهند.
*مردم را نرنجانید
حجت الاسلام والمسلمین کریمی می گوید: در نجف برنامه امام این بود که شبی نیم ساعت در بیرونی منزل تشریف میآروند و مسایلی مطرح میشد. یک شب فقیری برای عرض حاجت به منزل امام آمد. بعضی از آقایان که مسئول اداره بیرونی بودند با او برخورد خوبی نکردند. امام که از دور با دقت مواظب بودند، وقتی به قصد تشرف به حرم از مجلس بلند شدند به درب بیرونی که رسیدند به مسئول مربوطه سخت اعتراض کرده و گفتند: « این چه طرز برخورد است؟» او جواب داد: آقا این دیروز هم آمده بود، روز قبل هم آمده بود. امام فرمودند: «بگذارید بیاید، محتاج است،نیازمند است، حاجتش او را واداشته که این جا بیاید. باید حاجتش را برآورده کنیم و با یک بیانی او را راضی نماییم. نرنجانیم مردم را.»
*من شرمنده این مردم مستضعف هستم
حجت الاسلام و المسلمین توسلی می گوید: همان طور که توده مستضعف و محروم به امام عشق میورزند. ایشان نیز به همین نسبت به این قشر محبت داشتند ما این تعبیر را مکرر از امام میشنیدیم که میفرمودند: «من شرمنده این مردم مستضعف هستم و از این که نتوانستم در این مدت برای اینها کاری انجام دهی خجل هستم .استکبار نگذاشت که به وعدههایی که داده بودم عمل کنم و برای این مردم محروم و مستضعف کاری انجام بدهم.»