تعداد بازدید : 4577596
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
اسـتـاد جـوادى آمـلى سال 47 را سرفصل جدیدى از زندگانى امام مى داند و بر این باور است در زندگى نود ساله امام خمینى ، دو دهه ممتاز بوده است:
(دهه اول: دهه انس او به جهان غیب و عرفان (از 1347ه.ق.تا 1358ه.ش) دهه دوم : دهه انس او به عالم شهادت و رهبرى (1357ه.ش. تا 1368ه.ش).
و با ورود آیت الله شاه آبادى به قم ، دهه انس او به جهان غیب آغاز مى شود.)117 1348ه.ق.1308/ه.ش.
بـا اجبارى نظام وظیفه رضاخان ، بنابر نقلى ، علماى تبریز: سید ابوالحسن انگجى و آقـا مـیرزا صادق تبریزى ، به مخالفت برخاسته اند. این اعتراض که همراه با قیام عـمومى بوده ، وقتى پایان یافته که سه مسلسل در آستانه بازار نصب و این دو عالم بزرگوار را دستگیر و تبعید کرده اند.118 در کـتـاب (عـلماى معاصرین) آغاز قیام و فتنه تبریز ، سال 1347 ذکر شده که آقاى انـگجى از تبریز خارج گردیده و پس از مدتى به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده و یک سال در جوار آن حضرت به سر برده و آن گاه به تبریز بازگشته است.119 امـا نویسنده کتاب (علماى معاصرین) ، علت فتنه را ذکر نکرده است. در برخى منابع ذکـر شـده که به خاطر قضیه تغییر لباس بوده که آقاى انگجى به مخالفت برخاسته و از تبریز به سمنان تبعید شده است.120 گـویـا آقـاى انگجى ، پس از تبعید به سمنان ، دیدارى از قم داشته آن گاه به مشهد رفته و پس از یک سال به تبریز بازگشته است.121 مـیـرزا صـادق آقـا تـبـریزى از علماى برجسته و بانفوذ تبریز ، از نهضت حاج آقا نـورالـلـه حـمایت کرده122 و علامه امینى او را فقیهى هوشمند و دوراندیش ، معرفى کرده است.123 وى هـمـراه بـا آقـاى انگجى دستگیر و به سردشت ، تبعید شده است.124 و بنابر نقل نـویـسـنده علماء معاصرین ، وى بیست روز در منطقه سنندج بوده و پس از آن از راه هـمـدان و اراک بـه قـم رفـته و دیگر به تبریز بازنگشته است و بعد از چهار سال واندى در شب جمعه ششم ذى القعده 1351 در قم ، چشم از جهان فرو بسته است.125 امـام خمینى ، در سخنان خویش از قیام علماى تبریز به نیکى یاد مى کند و در همین یاد کرد ، اشاره دارد که از حضور مرحوم آقا میرزا صادق ، بهره برده است:
(یـک نـهـضت هم از آذربایجان شده ، مرحوم آمیزا صادق آقا ، مرحوم انگجى. آنها هم نـهـضت کردند. آنها را هم گرفتند بردند. مدتها در تبعید بودند که مرحوم آمیرزا صـادق آقـا ، بعد از آن هم که گفتند که شما آزادید ، دیگر نرفت به آذربایجان ، در صـورتـى که آذربایجان او را خیلى گرامى مى داشتند. هیچ دیگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مى رسیدیم.)126 (در زمـان مـا ، چـنـدین دفعه قیام کردند روحانیون بر ضد رضاخان. چندین دفعه یک دفـعـه از خـراسان ، یک دفعه از آذربایجان ، یک دفعه از اصفهان. همه اطراف ایران را دعـوت کـردنـد بـه قـم ، کـه مـا اینها را شاهد بودیم. اینها همه قیام بر ضد رضـاخـان بـود. الـبته قدرت او داشت و شکست مى داد. علماى آذربایجان را گرفت و بـرد در سـقـز گـمـان مى کنم بود. دو نفر بزرگان علماى آن جا مرحوم صادق آقا و مـرحـوم انـگجى. اینها را بردند در سقز یا یک دهات از کردستان ، اینها مدتها در آن جـا تـبعید بودند ، بعد هم که رهایشان کردند ، مرحوم آمیرزا صادق آقا ، آمد قم و دیگر نرفت به آذربایجان و در همان جا فوت شد.)127 22 ربیع المولود 1348 / 6 شهریور 1308ه.ش.
در ایـن تـاریـخ ، امام خمینى تعلیقه خود را بر شرح حدیث راس الجالوت قاضى سعید قمى به پایان رسانده است.
سـید على رضا ریحان یزدى ، کتابى دارد با عنوان (آئینه دانشوران) که چاپ اول آن در سال 1354ه.ق به پایان رسیده است. وى در این اثر ، آقا سید روح الله خمینى را بـه عـنوان یکى از استادان فلسفه و معقول معرفى مى کند. چاپ دوم آن ، که به سال 1378هـ.ق. انـجام شده ، افزوده هایى دارد. در این چاپ ، درگاه معرفى امام خمینى ، بـه مـطـلـع شـعـرى از ایشان اشاره مى کند که سى سال قبل از آن; یعنى حدود سال 1348ه.ق. ورد زبان دانشجویان بوده است.
(از مـتـخصصین علوم فلسفه و عرفان و از علاقه مندان به مطالعه کتب صدرالمتالهین در حـوزه علمیه قم ، در روزگار تالیف اصل کتاب دانشمند عالى مقام ، آقاى حاج آقا روح الـله خمینى بودند ، به طورى که چکامه هاى دلنواز عارفانه آن جناب نیز ، ورد زبـان مـا دانـشـجویان بود. از آن جمله غزل شیرین بود که هنوز مطلعش را فراموش نکرده ام:
من در هواى دوست گذشتم زجان خویش دل از وطن بریدم و از خانمان خویش ولى اکنون که قریب سى سال از آن روزگار مى گذرد ، شهرت فقاهت حضرت معظم له عالم گـیـر شده و از جمله[ ایشان را در] آیات الله و مراجع تقلید شیعه بشمارند.)128 رمضان /1348 بهمن 1308 امام خمینى در این تاریخ ازدواج مى کند. همسر امام خدیجه خانم ، دختر حاج میرزا مـحـمـد ثـقـفى تهرانى است. آقاى ثقفى در دوران تحصیل در قم ، با امام آشنا شده اسـت. امـام ، از دخـتر ایشان خواستگارى مى کند. آقاى ثقفى ، موافقت خود را اعلام مـى دارد. ولـى مـادربزرگ خدیجه خانم ، از آن جا که زندگى مرفهى داشته و فکر مى کـرده زندگى با طلبه اى ساده زیست براى نوه اش مشکل است ، با این ازدواج موافقت نـمـى کـرده اسـت; از ایـن رو خـانـواده آقاى ثقفى ، برآن مى شوند که پاسخ منفى بـدهند. تا این که همسر امام خواب مى بینند با خاندان عصمت همنشین شده است! از ایـن روى پـاسـخ مثبت داده مى شود و در ماه رمضان مراسم ازدواج صورت مى گیرد و پس از مدت کوتاهى اقامت در تهران ، به قم مى روند.129 و از آن جـا کـه آقـاى کـاشانى ، از دوستان و همسایگان آقاى ثقفى بوده ، در ایام عـقـد ، بـا امـام گفت وگویى داشته است و پس از این گفت وگو و در همان مجلس ، در حضور آقاى ثقفى و دیگران ، امام را (اعجوبه) مى نامند130.
امام خمینى درباره همسر و فرزندان خود چنین مى نویسد:
(نـام عـیال این جانب ، خدیجه ثقفى ، معروف به قدس ایران ، متولد 1293 شمسى ، صبیه حـضـرت آقـاى حـاج مـیـرزا محمد ثقفى طهرانى ، تاریخ ازدواج 1308ه.ش. فرزند اول مـصـطـفـى مـتـولد 1309 شمسى ، 3 دختر در قید حیات با یک پسر ، احمد متولد 1324.
دخـتران به ترتیب سن ، صدیقه ، فریده ، فهمیمه ، سعیده و بعد از احمد لطیفه. آخرین فرزند درحیات ، احمد.)131 یک شنبه 25 شوال /1349 24 اسفند 1309 پـایـان نگارش کتاب شریف (مصباح الهدایه الى الخلافه والولایه) است در آغاز کتاب پـس از حـمـد و ثـنـاى الـهى و معرفى نویسنده که مفتخر به انتساب به رسول خدا ، پیامبر جن و انس است ، درباره هدف از نگارش کتاب مى نویسد:
(مـن دوسـت داشتم که در این رساله ، به یارى خداى تعالى که ولى هدایت در آغاز و انـجـام اسـت ، گوشه اى از حقیقت خلافت محمدى و نمى از دریاى حقیقت ولایت علوى را کـه درودهـاى ازلـى و ابـدى بر آن دو ، باد. براى تو کشف نمایم که چگونه این دو حـقـیـقـت در عـوالـم غـیـب و شهادت ، سریان داشته و در مراتب نزول و صعود نفوذ دارند.)132 رمضان 1350ه.ق./دى ، بهمن 1310 فـصـوص الـحـکم ابن عربى از مهم ترین متنهاى عرفان نظرى است و تنها شمار اندکى تـوان فـهم آن را دارند. بر این کتاب ، شرحهاى گوناگونى نگاشته شده که مهم ترین آن ، شرح قیصرى است.
امـام خـمـینى حاشیه ها و تعلیقه هایى بر شرح فصول الحکم قیصرى دارد که در 205 صـفـحـه مـنـتـشـر شده است. از جمله آثار بلند عرفانى ، مصباح الانس است که امام تعلیقه و حاشیه اى نیز بر آن نگاشته است.
در آغاز این تعلیقه ها آمده است:
(قـراءت ایـن کـتاب شریف را نزد شیخ عارف کامل استاد خود در معارف الهیه ، حضرت میرزا محمد على شاه آبادى اصفهانى ، دام ظله ، در ماه رمضان 1350آغاز کردم.) در صفحه 44 دست نوشته این اثر ، که در مجموع 133 صفحه بوده ، ذکر شد:
(تا این جاى کتاب را نزد شیخ عارف کامل خود شاه آبادى ، روحى فدا ، خواندم: زیرا ایشان به تهران رفتند و من محروم از فیض ایشان شدم.)133 آقـاى شاه آبادى ، در سال 1354ه.ق. به تهران رفته و امام خمینى تعلیقه بر مصباح الانس را در 26 جمادى الثانى 1355ه.ق. براب با 22 شهریور 1315 در خمین به پایان رسانده است.
بـه نـظـر مـى رسـد ، امام خمینى در این سالها ، افزون بر حضور در درس خارج آقاى حائرى ، به تدوین و تدریس کتابهاى فلسفى و عرفانى مى پرداخته است.
محرم 1351ه.ق./ 16 اردیبهشت 1311 پـس از ایـن کـه رضـاخـان کـارها را در دست گرفت و زمام حکومت را از هر جهت در اخـتـیار گرفت ، طرحهایى را که روشنگران غرب زده و لائیک ارائه مى داده اند ، یکى پس از د یگرى به اجرا مى گذارده است و تلاش مى کرده شعائر مذهبى را کم رنگ و به مـرور نـابـود و از بین ببرد. او که پیش از سلطنت ، در مراسم سوگوارى محرم شرکت مـى کـرده ، پس از سلطنت ، نخست ، محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت انتقال داده و از شـکوه و جلال و مدت آن کاسته و پس از آن ، در محرم سال 1310 مراسم قمه زنى ، زنجیر زدن ، سنگ زدن و دسته راه انداختن را تعطیل کرده است.
رضـاشاه در نهم محرم همان سال در تکیه دولت حضور یافته و روضه ساده اى در حضور وى خوانده شده است.
در سـال 1321 رضـاخـان در هـیچ مراسم سوگوارى محرم شرکت نکرده و تنها در بلدیه روضـه خـوانى مختصرى شده است. سیاحت گرى از برپایى مراسم ماه محرم در این سال ، چنین گزارش مى دهد:
(امـسـال شـاه ، روزهاى تعطیل را از چهار روز به سه روز تقلیل داده و از کارهاى فرعى و قدیمى مرسوم در دسته ها جلوگیرى شده استو.
امـسال براى آن که عشق و علاقه سربازان را از امام حسین(ع) منحرف کنند ، رژه هاى مـخـصـوص و دسـتـه هاى مفصل موزیک و هیاهوى بسیار به راه انداخته اند ، تا شاید بتوانند این[ توجه] را به شاه معطوف کنند.)134 تـمـام ایـن کـارهـا ، به بهانه اصلاح روش عزادارى و به جهت این که شمارى روایات نـادرست را نشر مى دهند ، انجام مى گرفته است. جلوگیرى از عزادارى امام حسین(ع) در سـال 1314 بـه اوج خـود رسـیـده و هرگونه روضه و عزادارى ممنوع شده است. در بـخـشـنـامه اى به تاریخ 24 خرداد 1314 در دوران وزارت فروغى مراسم ختم ، برابر ترتیب ویژه و تنها در یک روز مشخص شده است.135 امام خمینى از این تنگناها و بازدارندگیها ، چنین سخن مى گوید:
(بـایـد بـعضى از تجربیاتى را که در طول زندگى دارم ، به شما بگویم. از وقتى که رضـاخان در ایران بر سر کار آمد ، من متوجه بودم و این طور مى فهمیدم که هر چیز کـه براى اسلام مفید تر بود ، حمله به آن بیش تر مى شد. آن روز روحانیت مهم ترین پـایگاه ملت در مقابل اجانب بود; لذا شدیدترین حملات به آن مى شد ، با شعر و نثر و هـر چـه داشتند به آن حمله مى کردند و براى اضمحلالش درهاى بعضى از ادارات را بـه روى آنان گشودند و درحوزه ها و شهرها ، به قدرى آنان را در فشار قرار دادند کـه مـا از صبح تا به شام در باغها زندگى مى کردیم. با عاشورا و تبلیغات اسلامى شـدیـدا مـخـالـفـت کـردنـد ، چـون مـى دانـسـتـند این پایگاهى است براى رسوایى حکومتها.)136 21 جمادى الاولى 1352 / 21 شهریور 1312ش در ایـن تـاریـخ مـحـمـد عـلى فروغى به جاى مخبرالسلطنه رئیس الوزراء مى شود و سـیـاسـتـهـاى نوگرایانه و مذهب زدایانه ، با سرعت بیش ترى ادامه مى یابد فروغى بـراى ایـن مـنـظور زمینه سفر رضاخان را به ترکیه که آتاتورک بر آن حاکم بوده ، فـراهـم مـى سازد. نه ماه بعد; یعنى از 12 خرداد ماه تا 14 تیر 1313 ش. رضاشاه به ترکیه رفته و زمینه را براى برنامه کشف حجاب فراهم ساخته است.
صدرالاشراف ، در خاطرات خود مى نویسد:
(رضـا شـاه بـعد از مسافرت ترکیه ، در اغلب اوقات ، ضمن[ بیان] پیشرفت سریع کشور ترکیه از رفع حجاب زنها و آزادى آنها صحبت و تشویق مى کرد.)137 امام خمینى در سخنان خویش به تاثیرپذیرى رضاخان از آتاتورک اشاره مى کند:
(این مرد بى صلاحیت ، وقتى که ترکیه رفت ، آن جا دید که آتاتورک یک همچون کارها و هـمـچـون غلطهایى کرده است ، از همان گونه از قرارى که آن وقت مى گفتند ، تلگراف کـرده اسـت بـه عمال خودش که مردم را متحد الشکل کنیدو و بهانه دومى که باز به تـقـلـیـد از آتاتورک بى صلاحیت ، آتاتورک مسلح غیرصالح باز انجام داد ، قضیه کشف حـجـاب بـا آن فـضـاحـت بـود.خـدا مـى دانـد که به این ملت چه گذشت در این کشف حجاب.)138 از تـعـبـیـرى که امام دارد: (از قرارى که آن وقت مى گفتند) استفاده مى شود که ایـشان پى گیر جریانهاى سیاسى بوده و به روشنى از اثرگذارى این سفر بر حرکتهاى ضـدمـذهبى رضاخان سخن مى گوید. تنها سفرى که رضاخان در زمان سلطنت خود به خارج داشـتـه و زمـیـنـه این سفر را فروغى ماسونى و وابسته به انگلیس 139 و روشنفکر مخالف مذهب فراهم ساخته ، همین سفر است.
24 جمادى الثانى 1353 / 12 مهر 1313 انجمن آثار ملى که در سال 1301 تشکیل شده بود ، به تلاشهاى خود در سال 1305 شتاب بـخـشـیـده اسـت و بـا پشتیبانى رضاخان ، محمد على فروغى ریاست و ارباب کیخسرو ، خـزانـه دارى آن را بـه عـهـده مـى گیرند. و با تلاشى که انجام مى گیرد آرامگاه فـردوسـى ، بـه سـبک آرامگاه کورش ساخته و کنگره اى در بزرگداشت فردوسى ، در روز پنج شنبه 12 مهر 1313 در تالار دارالفنون برگزار مى شود.
این کنگره با نطق نخست وزیر و رئیس انجمن آثار ملى ، فروغى ، گشایش یافته و مورد حمایت شدید زردتشتیان و بهائیان قرار گرفته است.
پس از برگزارى کنگره و برانگیخته شدن حس ملیت و غرور ملى ، گروهى بر آن شدند که زبـان رایج را از واژگان خارجى ، بویژه واژگان عربى بزدایند.140 و فرهنگستان در ایـن زمـان بـه سـاخت واژگان جدید پرداخت و مبارزه علیه اسلام و تاسف بر این که اعراب حکومت شاهنشاهى را از بین بردند ، شدت بیش ترى یافت.
شاید این خاطره که امام آن را نقل مى کند ، در همین برهه رخ داده باشد:
(در چـنـدیـن سال قبل (محتمل است ، گمان مى کنم زمان رضاخان بود) یک مجمعى درست کـردنـد و یک فیلمهایى تهیه کردند و یک اشعارى گفتند و یک خطابه هایى خواندند ، بـراى تـاسـف از این که اسلام بر ایران غلبه کرده ، عرب بر ایران غلبه کرده ، شعر خـوانـدنـد ، فیلم به نمایش گذاشتند که عرب آمد و طاق کسرى را ، مدائن را گرفت و گـریه ها کردند. همین ملیها ، همین خبیثها ، گریه ها کردند ، دستمالها را درآوردند و گـریـه کـردند که اسلام آمده و سلاطین را ، سلاطین فاسد را شکست داده و این معنى در هـر جـا بـه یک صورتى به ملت ها تحمیل شده است. در ممالک عربى ، عرب باید چه باشد. این تلقین است ، این مخالف با قرآن است.)141 1313/1353 برابر نقل آثار الحجه (/79) حاج سید محسن جبل عاملى ، در سال 1353 به قصد زیارت امـام رضـا(ع) به ایران مى آید و سفرى نیز به قم دارد و مورد تجلیل آقاى حایرى قـرار مى گیرد و آقاى حایرى ، در زمانى که آقاى جبل عاملى در قم بوده ، جاى نماز خود را به وى واگذار مى کند.
گویا امام خمینى در همین سفر سید محسن جبل عاملى به قم بوده که از ایشان اجازه نـقـل حـدیـث گـرفـتـه است که با یک واسطه ، سند خود را به شیخ مرتضى انصارى مى رساند:
وى در آغاز حدیث نخست کتاب اربعین مى نویسد:
(اخبرنى اجازه مکاتبه ومشافهه عده من المشایخ العظام والثقات الکرام.) بـه مـن خبر دادند گروهى از مشایخ بزرگ و ثقه هاى گرامى ، با اجازه مکاتبه اى و زبانى.
آن سـه تـن از مـشـایـخ خـود را کـه با یک واسطه ، سند خود را به شیخ انصارى مى رسانند ، یاد مى کند که از جمله آنان است سید محسن جبل عاملى.
(ومنهم السید السند الفقیه المتکلم الثقه العین الثبت العلامه السید محسن اشمین العاملى ـ ادام الله تاییداتهو) شـخـصـیـت دیـگـر مرحوم مسجدشاهى است که پیش از این ذکر شده و سومى ، ابوالقاسم دهکردى اصفهانى است.
30 ربیع الاول 10/1354 تیر 1314 سال /1354 1314 یکى از سالهاى پرحادثه بوده است. سالى بوده که رژیم رضاخان ، به گـونـه بـسیار گسترده ، علیه مذهب دست به کار شده است و مردم را در تنگناى شدید قـرار داده و نـظـام اجـبـارى; یـعنى وادار کردن مردم به پوشیدن کلاه پهلوى (یک لـبـه) ، پـوشیدن کلاه تمام لبه شاپو (کلاه بین المللى) در سال 1314ش ، یکسان پوشى (مـتـحـد الـشـکل) ، جلوگیرى از تشکیل مجلسهاى عزادارى ، گسترش بى حجابى. در سال 1307ش ، از طـرف حـکـومـت (رفـع حـجاب آزاد گذاشته شد) و وقتى در سال1314 بر آن تـاکید شد ، عالمان بزرگ مشهد جلسه اى تشکیل داده و در آن بر گفت وگو با رضاخان تـاکـیـد کـرده انـد ، حـاج آقا حسین قمى ، در 30 ربیع الاول 1354 مشهد را به قصد تـهـران تـرک گـفته و در حضرت عبدالعظیم ، در باغ سراج الملک ، رحل اقامت افکنده است ، تا زمینه ملاقات با رضاخان فراهم آید.
امـا بـه دسـتـور رضاخان ، باغ به محاصره نیروهاى نظامى درمى آید142 و هیچ گونه اجـازه مـلاقاتى با شاه به وى داده نمى شود. پاره اى از خواسته هاى وى بدین شرح است:
1. آزادگذاردن زنان در حجاب.
2. لغو اجبارى اتحاد شکل.
3. عمل به موقوفات.
4. منع فروش مشروبات الکلى.143 وو امـام خـمینى ، به قیام حاج آقا حسین قمى به دید احترام مى نگرد و خود به دیدار حـاج آقـا حـسین قمى در شهر رى مى شتابد و از نزدیک در جریان مبارزه این شخصیت بزرگ قرار مى گیرد:
(یـک وقـت مـرحـوم آقـاى قمى خودش تنها پا شد راه افتاد آمد که من تهران بودم ، ایـشان به حضرت عبدالعظیم آمدند و ما رفتیم خدمتشان و ایشان قیام کردند ، منتها حبس کردند در همانجا حبسش کردند و بعد هم تبعیدش کردند.)144 و در مناسبتى دیگر ، درباره قیام علماى خراسان و آقا حسین قمى مى گوید:
(قـیـام خراسان را کى کرد؟ علماى خراسان ، مرحوم آمیرزا یونس و مرحوم آقازاده و امـثـال اینهاو یک قیام تنهایى آقاى قمى کرد که آمد به حضرت عبدالعظیم و ما هم حضرت عبدالعظیم بودیم و منتها این قیامها شد و قدرت ، آن قدرتى بود که اینها را شکست داد.)145 در تـاریـخ 11 تیر 1314ش/ اول ربیع الثانى 1354ه.ق. آقاى حائرى تلگرافى به شاه زده و از آنـچـه روى داده اظهار نگرانى کرده و آن را بر خلاف مذهب جعفرى دانسته اسـت.146 نـخست وزیر وقت ، محمد على فروغى ، در 12 تیر ، پاسخ وى را بى ادبانه مى دهد و خود شاه به قم مى رود و به آقاى حایرى مى گوید:
(رفـتـارتان را عوض کنید وگرنه حوزه قم را با خاک یکسان مى کنم. کشور مجاور ما [تـرکـیـه] کـشـف حـجاب کرده و به اروپا ملحق شده است. ما نیز باید این کار را بکنیم و این تصمیم هرگز لغو نمى شود.) رضـاخـان پـس از این گستاخیها منزل را ترک مى کند و شمارى را به جرم برانگیختن آقاى حایرى دستگیر مى کنند.147 مـردم مـشـهد وقتى از محاصره محل سکونت حاج آقاحسین قمى آگاه مى شوند و از ستم پـیـشـگیهاى رضاخان و ایادى وى و حرکتهاى ضدمذهبى او ، به تنگ مى آیند ، در مسجد گـوهـرشـاد گـرد مى آیند و علیه رضاخان شعار مى دهند و سخنرانان کارهاى کثیف و نـنـگـیـن او را یکى ، پس از دیگر افشا مى کنند. جمعیت ، لحظه به لحظه آن به آن ، بـیـش تـر مـى شود و شعارها تندتر. روز شنبه 11 ربیع الثانى /1354 21 تیر 1314 حـضور مردم بسیار انبوه مى شود و شعارهاى ضد (سلطنت) ضد (کلاه بین المللى) و ضد (حـجاب زدایى) داده مى شود.148 و سخنرانان از جمله بهلول ، علیه کارهاى خلاف شرع رضاخان سخن مى گویند.
گـزارش کـرده اند در نیمه شب 12 ربیع الثانى ، مسلسل ها به کار مى افتد و شمارى از مـردم بـه خـاک و خـون کـشـیـده مى شوند و حرمت حرم رضوى را ایادى خون آشام رضـاخان مى شکنند و پس از قیام خونین گوهرشاد حاج آقا حسین را به آستانه مقدسه عـراق تبعید مى کنند در این ماجرا ، حدود سى تن از علماى خراسان دستگیر و تبعید مى گردند و گروهى از آنان ، خود را از چشم ماموران به دور مى دارند.149 از جـمله تبعید شدگان آقاى سید یونس اردبیلى بوده و از جمله دستگیر شدگان محمد آقازاده ، فرزند آخوند خراسانى بوده که دستگیر ، محاکمه و محکوم به اعدام مى شود کـه بـا تـلاش بـسـیـار برادرش مهدى از اعدام نجات مى یابد150 ، ولى در منزلى در تـهـران ، زیـر نظر قرار مى گیرد ، تا این که در 13 ذیقعده 1356ه.ق. چشم از دنیا فرو مى بندد.151 امـام خـمینى ، این قیام را مى ستاید و مى گوید: آقا زاده را جلوى منزلى که زیر نظر بوده ، دیده است:
(یـک نـهـضـت ، نهضت علماى خراسان بود. مرحوم آقازاده و مرحوم آسید یونس و سایر عـلـمـاى آن وقـت ، هـمـه را گـرفـتند آوردند در حبس ، در تهران و من خودم مرحوم آقـازاده ، رضوان الله علیه ، را آمیرزا محمود[ محمد] آقازاده ، رضوان الله علیه ، را دیـدم کـه یـک جـائـى نشسته بود ، بدون عمامه ، با این که تحت مراقبت بود ، یک جـائـى نـشـسته بود بدون عمامه و کسى هم حق نداشت پیش او برود و ایشان را بدون عمامه مى بردند توى خیابان ، به دادگسترى محاکمه کردندو)152 و در یک سخنرانى دیگر مى گوید:
(و گـروهـهـایـى از عـلما از بلاد آوردند ، تهران و مثلا مرحوم آقازاده که یک شخص بـسـیـار نافذى در خراسان بود ، ایشان را اسیر کردند و آوردند به تهران که شخصى کـه بـه او مـى گـفـتند: (سلطان خراسان) آوردندش به تهران. و من خودم ایشان را دیـدم کـه در یـک مـنـزلى که آن جا تحت نظر بود. بیرون یک صندلى گذاشته بودند ، بـراى ایـن که مثلا کسالت داشت آن جا نشسته بود. و این را براى من نقل کرده اند کـه: ایـشـان را بـا سر برهنه و چند تا سرباز و سپاهى همراه او مى بردندش براى عدلیه آن براى این که محاکمه اش کنند.)153 هـمـان گـونـه کـه امـام اشاره کرده است: 24 تن از 31 تن را دستگیر و به تهران فـرسـتـاده ، شـمارى را تبعید و شمارى را تحت نظر گرفته و شمارى را زندانى کرده اند.154 رجب /1354پاییز 1314ه.ش در نـیمه دوم سال 1314 ، دولت در بخشنامه اى به اداره هاى دولتى ابلاغ کرده است:
بـاید تمامى اسناد و مکاتبه هاى رسمى ، تنها به تاریخ شمسى باشد و از ذکر تاریخ قمرى خوددارى شود.155 12 شوال 17/1354 دى 1314 بعد از سرکوبى قیام گوهرشاد ، دولت در 17 دى اعلام کشف حجاب کرده و آن را اجبارى دانـسـتـه اسـت. در بخشنامه اى در همین باره اعلام کرده است: اگر کسى از وعاظ و غـیـره بـر ضد کشف حجاب سخنى بگویند ، دستگیر و توسط شهربانى تنبیه شود. از این زمان به بعد بوده که زنهاى با حجاب حق نداشته اند در کوچه ظاهر شوند.156 در جـشنهاى کشف حجاب ، حتى از علما مى خواسته اند که با همسران خود ، بدون حجاب ، شرکت جویند:
امام در این باره مى گوید:
(پـیـش عـلـمـاى شـهرها مى رفتند و مى گفتند: هر کدام ضعیف بودند و ضعیف القلب بـودند ، شرکت مى کردند و هر کدام قوى بودند[ شرکت] نمى کردند نقل کردند که یکى شـان رفـته بود پیش مرحوم آقاى کاشانى گفته بود که: فرمودند که شما باید در آن مـجلسى که چیز[ جشن بى حجابى] است شرکت کنید. ایشان فرموده بود فلان خوردند. او گـفته بود که آن بالاییها گفتند. گفته بود: من هم همان بالاییها را مى گویم.)157 یکى از نویسندگان غربى ، کارهاى ضدمذهبى رضاخان را چنین برشمرده است: جشن هزاره فـردوسـى در 20 مهر 1313 ، و یورش به حقوق اسلامى در سال 1307 ، رفع حجاب از زنان در سـال 1314. و در ایـن سـال ، بـر مـردان به سرگذاردن کلاه اروپائى (کلاه شاپو) اجبار مى شود. همو مى افزاید:
(تخمین زده مى شود که از سیصدهزار نفرجمعیت مرد و زن تهران ، نزدیک به چهل هزار زن ، رفـع حجاب کردندو در مه/1935 خرداد 1314 ، دخترها با لباس ورزشى رژه رفتند.
در 28 ژوئـن /1935 2 مـرداد 1314 نـخـست وزیر یک مجلس عصرانه تاریخى در یکى از بـاشـگـاه هـاى بـزرگ تـهـران ترتیب داد که اعضاى کابینه و مقامات بلندپایه با هـمسران خود در آن شرکت کردندو اصلاحات رضاشاهى در زمینه لباس مردم ، منجر به یک قـیـام در مـشـهد مقدس گردید. و نیروهاى ارتش که مجهز به مسلسل بودند ، به داخل مسجد یورش بردندو.)158 7 ربیع الاول /1355 7 خرداد 1315 در شـشـم دى مـاه 1307 قـانـون: (متحد الشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله کـشـور) به تصویب مجلس هفتم رسیده است. این قانون ، در بردارنده چهار ماده بوده اسـت. بـرابـر مـاده اول ، هـمـه مردان ایرانى باید یکسان لباس بپوشند ماده دوم قـانون ، درباره استثنا شدگان از این قانون بوده که شامل موارد ذیل مى شده است:
1. مجتهدین مجاز از مراجع تقلید.
2. مراجع امور شرعیه دهات و قصبات پس از امتحان.
3. مفتیان اهل سنت داراى مجوز از دو مفتى سنى.
4. پیشنمازان داراى محراب.
5. محدثینى که از دو مجتهد مجاز اجازه روایت داشته باشند.
6. طلاب فقه و اصول که از عهده امتحان برآیند.
7. مدرسین فقه و اصول.
8. روحانیون اقلیتهاى مذهبى.
مـاده سـوم آن دربـاره کیفر بزهکاران بوده و هدف از آن را وحدت ملى ، رفع اختلاف ظـاهـر بـا خـارجـیـان ، جـدا کـردن اهل علم واقعى از روحانى نمایان وو برشمرده اند.159 ایـن قـانـون کـه از ابتداى سال 1308 به اجرا گذاشته شده ، در سال 1315ش به طور کـامـل بـه اجـرا درآمـده اسـت; زیرا در این سال (م ، سسه وعظ و خطابه) در تهران تـشـکـیـل شـده و هـدف تـربـیـت روحانى دربارى بوده است.160 برابر قانون: لباس مـتحدالشکل ، روحانیان مى بایست امتحان بدهند و پس از قبولى لباس روحانى بپوشند و کـسـانـى که از عهده آن بر نیایند و یا گواهى لباس نداشته باشند ، به شهربانى برده شده و لباسهاى آنها قیچى مى شود.
بـرابـر گـزارش حکومت قم در تایخ 7 خرداد 1315ه.ش. آقاى حایرى پیشنهاد مى کند:
طـلاب بـراى امـتـحان به تهران نروند در قم از آنها امتحان گرفته شود و رژیم هم مـوافـقـت مـى کند.161 آقاى حایرى براى جلوگیرى از دخالت دولت و این که نگذارد طـلاب خـلـع لباس شوند ، به فضلاى حوزه ماموریت مى دهد ، تا امتحانات را تحت نظارت خـود درآورنـد. در این امتحانها افرادى مانند آقایان: صدر ، حجت ، خوانسارى ، سید محمد باقر قزوینى ، حاج آقا روح الله خمینى و مرعشى نجفى وو به طلاب کمک مى کرده اند.162 اما این امتحانها به دستور آقاى حائرى در روز 19 خرداد متوقف مى شوند.163 دولت رضاخان که از این برنامه ها طرفى نبسته دستور داده است:
(در قم هفت نفر معمم نباید بیش تر باشد.)164 و در نـتـیـجه طلاب ناگزیر بوده اند که روزها در باغها به سرببرند و شبها به قم بـیـایـند. امام خمینى ، هم از امتحان دولت از طلاب خاطره اى نقل مى کند و هم از آوارگـى طلاب در باغهاى پیرامون قم ، از ترس ماموران و هم از برداشتن عمامه ها و قیچى کردن لباسهاى علما و روحانیان که در این جا نقل مى کنیم:
1. (خـدا رحـمـت کند مرحوم فیض[ قمى] ، رضوان الله علیه165 ، راو توى همین مدرسه فـیضیه نزدیک این جایى که حوض بود ، زمان رضاخان فرمودند به من:که چى عیبى دارد [امـتـحـانـهـاى طـلاب] خـوب اینها مى خواهند ، صالح را از غیرصالح جدا کنند (مى خـواسـتـند امتحان بکنند و آن امتحانهایى که مى خواستند بکنند و روحانیت را از بـین ببرند) ایشان باورش آمده بود مى فرمود که: خوب اینها مى خواهند صالحها را کـنـار بـگـذارنـد بـاشد ، بدها را بفرستند. من عرض کردم آقا! اینها از صالح مى تـرسـنـد. اینها از روحانى صالح مى ترسند ، از بدش چه ترسى دارند؟ بدش که همراه هست ، همراهشان.)166 2. دربـاره آوارگـى طـلاب در بـاغهاى پیرامون قم ، از ترس دستگیرى و آزار و اذیت ایادى رضاخان مى گوید:
(روحـانـیـت را با تمام قوا کوبیدند ، به طورى که این حوزه علمیه اى که آن وقت ، الـبـتـه هـزار و چند صد تا محصل داشت ، رسید به یک چهار صد نفر ، آن هم چهار صد نـفـرى کـه تـوسـرى خورده ، چهار صد نفرى که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند ، تمام مـنـابـر را در سـرتـاسـر ایـران ، تـمـام خطبا را در سرتاسر ایران ، زبانشان را بستند.)167 (من گاهى که مباحثه داشتم در مدرسه فیضیه و چند نفرى بودند ، یک روز دیدم که یک نـفـر اسـت! پـرسیدم ، گفت: قبل از آفتاب اینها باید بروند در باغات براى آن که مـامـوریـن مى آیند و دنبالشان و آنها را مى گیرند. قبل از آفتاب مى رفتند ، در باغات شهر و بعد ، آخرهاى شب بر مى گشتند به محلو)168 3. امـام دربـاره بـرداشتن عمامه ها و بیرون آوردن و یا قیچى کردن لباس علما و روحانیان مى گوید:
(ایـن مـدرسـه فیضیه را که ملاحظه مى کنید که آن وقت شاید 600 ، 700 نفر طلبه در خـود مـدرسه فیضیه ساکن بود. روز نمى توانستند در مدرسه باشند ، فرار مى کردند ، به باغات شهر و آخر شب مى آمدند براى این که ماموران دنبال این بودند که اینها را بـگـیـرند و ببرند عمامه هاشان را بردارند. علماى تهران را تعقیب مى کرند و بـعـضـى از اشخاص موجه از علما را در کلانترى مى بردند و همان جا لباسهایشان را مى بریدند که بلند نباشد ، لباس روحانى نباشد ، همان جا قیچى مى کردندو.)169 امـام در نامه اى به احمد آقا ، گوشه اى از جنایتهاى رژیم رضاخان را بر مى شمرد و خاطره اى در همین باره نقل مى کند:
(شـیخ نسبتا وارسته را نزدیک دکان نانوایى که قطعه نانى را خالى مى خورد ، دیدم کـه گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگرى که دو تا پیراهن براى خودش بدوزد. الآن هم خدا بزرگ است.
پسرم[ !احمد آقا] من چنین حالى را اگر بگویم به همه مقامات دنیوى مى دهم ، باور کن ، ولى هیهات ، خصوصا از مثل من گرفتار به راههاى ابلیس و نفس خبیث.)170 4. از آن جـا کـه احـتـمال بوده ، تمام روحانیان را خلع لباس کنند ، امام در جمع شـمـارى از امامان جماعت ، این س ، ال را مطرح مى کند: اگر شما را خلع لباس کردند چه مى کنید؟ و خود نظرى در خور و شایسته مى دهد.
امام در نامه اى به تاریخ 19 اسفند 1347 به شهید سعیدى ، به این جریان اشاره مى کند:
(در نظر دارم که به یکى از آقایان ائمه[ جماعت] در زمان فشار براى تغییر لباس ، گـفـتـم: اگر شما را اجبار به تغییر لباس کنند ، چه مى کنید؟ گفتند: در منزل مى نشینم و بیرون نمى آیم.
گفتم: اگر من را اجبار کنند و امام جماعت باشم ، همان روز با لباس تازه به مسجد مـى روم. بـایـد پـسـتها را نگهداشت و در وقت مقتضى با اعراض دسته جمعى طرف را کوبید.)171 آیه الله فاضل لنکرانى ، در مصاحبه با مجله حوزه ، در همین باره این خاطره را از پدر بزرگوارش نقل مى کند:
(مـا بـا عده اى از دوستان از جمله امام خمینى ، رحمه الله علیه ، جلسه اى تشکیل دادیـم در آن جـلـسـه ، بحث این بود که اگر کار به جایى برسد که ما را خلع لباس کـنـند وظیفه چیست؟ در نتیجه تصمیم گرفتیم که اگر از لباس هم خارج شدیم ، وظیفه تحصیل و ارشاد مردم را به هر صورت که شده ادامه بدهیمو.)172 5. تـبـلیغات علیه علما و روحانیان آن قدر شدید بوده که رانندگان ، روحانیان را سـوار نمى کرده و مى گفته اند: سوار کردن آنان بد یمن است. امام خاطره هایى در ایـن زمـیـنـه نیز نقل مى کند.173 این همه نشانه شدت کینه رژیم رضاخان نسبت به روحـانـیـت است. کسى که دست نشانده انگلستان باشد ، برنامه اى جز سست کردن پایه هـاى اسـلام و روحـانـیـتى که منافع آن کشور را در ایران و عراق به خطرانداخته ، ندارد.
17 ذى قعده /1355 10 بهمن 1315 در ایـن تـاریـخ آقـاى حایرى ، چشم از دنیا فرو بسته و روح ملکوتى او ، به ملکوت اعـلـى پـیـوسـته است. او رنجهاى بسیارى را تحمل کرده و با متانت و بزرگوارى و مبارزه منفى توانسته کیان حوزه را حفظ کند.
او ، شـاهـد جـنـایتها ، کشتارها ، بى حرمتیها ، بى احترامیها به دین و آستانه هاى مقدسه و مردم دیندار بوده است.
او شاهد بى حرمتى به حرم رضوى و قتل عام مردم شریف و غیور مشهد مقدس بوده است.
او ، کشف حجاب و سخت گیرى بر طلاب و روحانیان را به چشم خود دید.
او ، کار خبیثانه رضاخان را در جلوگیرى از عزادارى سید الشهداء(ع) دیده و بر آن انـدوه هـا خورده و این اندوه بزرگ را همیشه با خود داشته است. از این روى ، تا آن جا که ممکن بوده پیش از درس دستور مى داده ذکر مصیبت کنند.
امـا تـحمل این همه بیداد و ستم و بى توجهى به ارزشهاى دینى حدى داشته است. او از سـه ـ چـهـار مـاه پـیـش از مرگ ، پیوسته به ذکر (امن یجیب المضطر اذا دعاه) مـشغول بود.174 و آرزوى رسیدن به وصال حق را داشته و این بیت را زمزمه مى کرده است:
خرم آن روز که از این منزل ویران بروم تا این که شب هفدهم ذى قعده ، روح مقدس او از قفس تن و دنیاى پر از اندوه پرید.
مـردم سینه زنان در تشییع جنازه اش شرکت کرده اند و عصر همان روز مجلس ختمى در مـسجد امام حسن(ع) برگزار شده و قرار بوده مجلس بعدى ، شب ، در مسجد عشقعلى باشد کـه سرهنگى از تهران آمده و مانع آن شده است. او ماموریت داشته از تشییع جنازه آقـاى حـایـرى ، جـلوگیرى کند ، ولى اتومبیل وى در حسن آباد تهران خراب مى شود و بـعـداز ظـهر به قم مى رسد که کار از کار گذشته است! حتى در منزل آن مرحوم نیز اجازه برگزارى مجلس ختم نداده اند.175 26 رمضان /1356 10 آذر 1316 رضـاخـان کـه از مـدتى قبل ، مدرس را به خواف تبعید کرده بود ، سرانجام با زمینه سـازیـهـاى قـبـلـى و بـراسـاس گزارشهایى که مدعى بوده به او رسیده که مدرس با مـخـالـفـان تماس دارد ، دستور داده او را به کاشمر ببرند و در این تبعیدگاه در دهـم آذر به ایادى خود دستور مى دهد: کار مدرس را یکسره کنند که چنین مى شود و مـدرس بـه شـهادت مى رسد.177 وى جزو شخصیتهاى مورد علاقه امام بود. ایشان افزون بـر ایـن کـه بـه دیـدار مـدرس بـه مـجلس و منزلش رفته بوده گاهى نیز به مدرسه سپهسالار مى رفته و از نزدیک با روش مدرس آشنا مى گردیده است:
(مـن درس ایـشـان[ مـدرس] یک روز رفتم. مى آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مـطـهـرى است حالا ، درس مى گفت. من یک روز رفتم درس ایشان ، مثل این که هیچ کارى ندارد ، فقط طلبه اى است دارد درس مى گوید. این طور قدرت روحى داشت.)178 این سخنان حکایت از درس آموزى امام از روش مدرس دارد که هم سیاسى بوده و هم به کار علمى مى پرداخته و سیاست او را از کار علمى باز نمى داشته است.
ادامه دارد
پى نوشتها:
1. (در نوشته امام ، تاریخ تولد ایشان 20 جمادى الثانى ، برابر با 30 شهریور یاد شـده; امـا در تقویمهاى تطبیقى 20 جمادى الثانى ، برابر با اول مهر است. احتمال جـا بـه جایى در ماههاى قمرى طبیعى است. شرح زندگانى امام به قلم خود ایشان در مجله (حضور) ، شماره 1/5 آمده است.
2. (زنـدگى نامه سیاسى امام خمینى) ، محمد حسن رجبى/110 ، به نقل از (خاطرات آیت الله پسندیده) به کوشش محمد جواد مرادى نیا/8 ـ ;15 مجله (ندا) ، شماره 1/12.
3. فصلنامه (ندا) ، شماره 1/13 ، مصاحبه با دفتر خاور ، بهجت خانم.
4. همان.
5. (زنـدگـى نـامه سیاسى امام خمینى) ، محمد حسن رجبى/111 ، انتشارات مرکز انقلاب اسلامى.
6. (واقـعـات اتـفـاقـیـه در روزگـار) ، محمد مهدى شریف کاشانى ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان ، 160/22 ، نشر تاریخ ایران.
7. فصلنامه (ندا) ، شماره1/14 ، 15.
8. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)/112.
9. (صحیفه نور) ، رهنمودهاى امام خمینى ، ج10/163 ، وزارت ارشاد.
10 .همان ، ج16/92.
11. فصلنامه (ندا) ، شماره;1/15 فصلنامه (حضور) ، شماره 1/5 ، 1370.
12. (آثار الحجه) ، محمد رازى ، ج1/57 ، م ، سسه دارالکتاب للطباعه والنشر.
13. (تشیع و مشروطیت در ایران) ، عبدالهادى حائرى ، /179 ، امیر کبیر.
14. (مجموعه اى از مکتوبات و اعلامیه هاو شیخ شهید فضل الله نورى) ، محمد ترکان ، ج2/121 ، 379 ، م ، سسه خدمات فرهنگى رسا.
15. (آثار ا لحجه) ، ح1/15.
16. فصلنامه (ندا) ، شماره 1/15.
17. (آثار الحجه) ، ج1/145.
18. (امام و روحانیت)/178 ، سپاه پاسداران ، (صحیفه نور) ، ج1/260.
19. (صحیفه نور) ، ج9/119.
20. فصلنامه (حضور) ، شماره ;1/5 زندگى امام ، به قلم خود ایشان.
21. (آثار الحجه) ، ج1/15.
22. (فرهنگ معین) ، ج5/596.
23. (آثار الحجه) ، ج1/85.
24. مجله (کیهان اندیشه) ، شماره 29/5.
25. فصلنامه (ندا) ، شماره ;1/15 (حضور) ، شماره 1.
26. (صحیفه نور) ، ج19/157.
28. (آثار الحجه) ، ج1/220.
29. (صحیفه نور) ، ج6/143.
30. (شـرح زنـدگـانـى مـن) ، عـبـدالـله مستوفى ، ح3/1 ـ 462 زوار; (علما و رژیم رضاشاه) ، حمید بصیرت منش/109 ، نشر عروج.
31. (صحیفه نور) ، ج9/153.
32. مجله (حوزه) ، 43 ـ 46/88 ، مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین بدلا.
33. (شرح زندگانى من) ، مستوفى ، ج3/461.
34. (صحیفه نور) ، ج3/209.
35. (شـواهد الربوبیه) ، تصحیح و تحقیق و مقدمه از استاد جلال الدین آشتیانى/ صد و سى ونه.
36. (خدمات متقابل اسلام و ایران) ، شهید مطهرى/619 ، صدرا.
37. مجله (کیهان اندیشه) ، شماره 29/143 ، مقاله جناب آقاى استادى.
38. فصلنامه (ندا) ، شماره 1/15.
39. (خدمات متقابل اسلام و ایران)/620.
40. (صحیفه نور) ، ج7/104.
41. (مدرس) ، ج1/60 ، بنیاد تاریخ.
42. (صحیفه نور) ، ج16/269.
43. (مدرس) ، ج1/107.
44. (صحیفه نور) ، ج12/115.
45. همان ، ج7/63.
46. (امام و روحانیت) ، /426.
47. همان/189.
48. (مدرس) ، ج1/107.
49. (آثار الحجه) ، ج1/24.
50. (تشیع و مشروطیت در ایران)/173 ـ 174.
51. (آثار الحجه) ، ج1/24.
52. همان /25.
53. (تشیع و مشروطیت در ایران) /189.
54. (صحیفه نور) ، ج1/260.
55. همان ، 8/199.
56. (تشیع و مشروطیت در ایران)/182.
57. (شرح حال رجال ایران) ، مهدى بامداد ، ج1/50 ، زوار ، تهران.
58. (معارف الرجال) ، محمد حرزالدین ، ج1/49 ، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى ، قم.
59. (ریحانه الارب) ، میرزا محمد على مدرس ، ج4/364 ، خیام.
60. (تشیع و مشروطیت در ایران)/182.
61. (صحیفه نور) ، ج/193.
62. (آثار الحجه) ، ج1/26.
63. همان /26.
64. رساله (لقاء الله) ، مقدمه از آقاى احمد فهرى ، / د ، ه.
65. (شـرح دعـاء السحر) ، امام خمینى/47 ، 81 ، 224 ، م ، سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
66. رساله (لقاء الله)/259 ، نهضت زنان مسلمان.
67. فصلنامه (حضور) ، شماره ;1/5 فصلنامه (ندا) ، شماره1/15.
68. (آئـیـنـه دانشوران یا قصص العلماء) ، على رضا ریحان یزدى/260 ، مصطفوى ، چاپ دوم.
69. (شـواهد الربوبیه) ، مقدمه / صد وسى ونه; (خدمات متقابل اسلام و ایران)/611.
70. (گنجینه دانشوران قم) ، سید محمد مشکواه/17.
71. (آثار الحجه) ، ج1/216.
72. (کـیهان اندیشه) ، شماره ;29/143 (کیهان فرهنگى) ، سال ششم ، شماره3/8 ، مقاله هاى آقاى استادى.
73. (آثار الحجه) ، ج1/78.
74. (کـیـهـان فرهنگى) ، سال ششم شماره ;3/2 (کیهان اندیشه) ، شماره 29/5 ، مقاله آقاى سبحانى.
75. (سیرى در آثار و تالیفات حضرت آیت الله العظمى امام خمینى) ، محمد حسن فقیه یزدى/20 ، نشر مدرس.
76. (آیت الله اراکى) ، از سلسله دیدار با ابرار/56.
77. (کیهان فرهنگى) ، سال ششم ، شماره3/2.
78. مجله (حوزه) ، شماره43 ، ;44/89 مجله (یاد) ، شماره 4/27 ، مصاحبه با آیت الله اراکى.
79. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) ، حسن مرسلوند ، ج1/67 ، الهام .
80. (علما و رژیم رضا شاه)/395.
81. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) 1/302.
82. (کیهان اندیشه) ، شماره 2/143.
83. (فصلنامه (حضور) ، شماره 1.
84. (علما و رژیم رضا شاه)/345.
85. همان/205.
86. (صحیفه نور) ، ج3/34.
87. (مـجاهد شهید ، آیت الله حاج شیخ محمد تقى بافقى) ، محمد رازى/93 ـ 98 ، پیام اسلام.
88. مجله (حوزه) ، شماره 34/64 ، مصاحبه با آیت الله محمد رضا طبسى.
89. (آثار الحجه) ، ج1/46.
90. (تاریخ بیست ساله ایران) ، حسین مکى ، ج4/287.
91. (مجاهد شهید آیت الله بافقى)/12.
92. (انـدیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدار گرانه حاج آقا نور الله اصفهانى) ، موسى نجفى/371 ، چاپ کلینى.
93. همان/374.
94. (آثار الحجه) ، ج1/28.
95. (تـاریـخ بـیست ساله ایران) ، حسین مکى ، ج;4/416 (اندیشه سیاسى حاج آقا نور الله اصفهانى)/500.
96 . (علما و رژیم رضاشاه) ، /309 ـ 313.
97. (انـدیـشـه سـیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى);/386 (تاریخ بیست ساله ایران) ، ج4/437.
98. (علما و رژیم رضا شاه)/54.
99. همان/296.
100. هـمـان; (انـدیـشـه سـیـاسـى و تـاریـخ نـهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى)/432.
101. (صحیفه نور) ، ج8/28.
102. همان96/30.
103. همان ، ج12/106.
104. (کـوثـر) مـجموعه سخنرانیهاى امام ، ج1/308 ، م ، سسه تنظیم و نشر آثار امام; (صحیفه نور) ، ج1/291 ، در این مدرک چند کلمه افتادگى دارد.
105. (اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت بیدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهانى) ، /24.
106. فـصـلنامه (حضور) ، شماره;1/7 مجله (تاریخ و فرهنگ) ، شماره 5/187 ، شرح حال آقاى شاه آبادى.
104. (خدمات متقابل اسلام و ایران)/616.
108. (شرح دعاء السحر)/4 ، 10 ، 15 ، 65.
109. همان /105.
110. همان/94 ، 95 ، 120 ، 121 ، 124 ، 140 ، 146.
111. همان/35.
112. همان26.
113. همان.
114. همان /34 ـ 35.
115. (فرهنگ دیوان امام خمینى)/هیچده ، م ، سسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.
116. مجله (حوزه) ، شماره 84/14 ، مصاحبه با حاج شیخ جعفر صبورى قمى.
117. (بـنـیان مرصوص ، امام خمینى در بیان و بنان آیت الله جوادى آملى)/94 ، نشر اسراء.
118. (علماو رژیم رضاشاه)/397.
119. (علماى معاصرین) ، ملا على واعظ تبریزى/179 ، اسلامیه.
120. (زندگى نامه رجال و مشاهیر ایران) ، ج1/302.
121. (گنجینه دانشمندان) ، محمد شریف رازى ، ج1/245.
122. (تاریخ بیست ساله ایران) ، ج4/433.
123. (شهداء الفضیله) ، عبدالحسین امینى/392 ، دارالشهاب.
124. (علما و رژیم رضا شاه)/396.
125. (علما معاصرین)/154.
126. (کوثرو) ، ج1/309.
127. (امام و روحانیت)/232.
128. (آئینه دانشوران) /304.
129. (فصلنامه (ندا) ، شماره 1/18 ، مصاحبه با دختر امام خمینى.
130. (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)/122.
131. فصلنامه (حضور) ، شماره1/5.
132. (مـصـبـاح الـهـدایـه الـى الـخلافه والولایه) ، امام خمینى ، ترجمه سید احمد فهرى19/20 ، پیام آزادى.
133. (تـعـلـیـقـات على شرح فصوص الحکم و مصباح الانس) ، امام خمینى/251 ، پاسدار اسلام.
134. (علما و رژیم رضاشاه)/141.
135. همان.
136. (صحیفه نور) ، ج15/199.
137. (علما و رژیم رضا شاه)/188 ، به نقل از خاطرات صدرالاشراف/302.
138. (صحیفه نور) ، ح;1/369 ج2/3.
139. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوى) ، ج2/36.
140. (علما و رژیم رضا شاه)/69.
141. (صحیفه نور) ، ج12/281.
142. (علما و رژیم رضاشاه)/455 ـ 458.
143. مجله (حوزه) ، شماره 43 ـ 44/54.
144. (صحیفه نور) ، ج8/31.
145. همان ، ج9/30.
146. (آثار الحجه) ، ج;1/51 مجله (حوزه) ، 31/45.
147. (علما و رژیم رضا شاه)/259.
148. (قیام گوهرشاد) ، سینا واحد/53.
149. همان مدرک/57 ـ 58.
150. (علما و رژیم رضا شاه)/477.
151. (مرگى در نور) ، عبدالحسین کفائى/414 ، زوار.
152. (صحیفه نور) ، ج;1/261 (کوثر) ، ج1/309.
153. (کوثر) ، ج1/516.
154. (علما و رژیم رضا شاه)/476.
155. (تاریخ بیست ساله ایران) ، 6/285.
156. (علما و رژیم رضا شاه)/504.
157. (صحیفه نور) ، ج13/152.
158. (تاریخ معاصر ایران) ، پیتر آورى ، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى ، ج2/7 ، موسسه انتشاراتى عطائى.
159. (علما و رژیم رضا شاه)/171.
160. هـمـان مـدرک/96 ، 98 ، ایـن م ، سسه پیش از دو سال پیش تر فعالیت نکرده ، اما قوانین آن تا سال 1320 به قوت خود باقى بوده است.
161. همان/250.
162. مجله (حوزه) ، شماره 62/45.
163. (علما و رژیم رضا شاه)/251.
164. (حوزه) ، شماره 62/45.
165. (رجال قم و بحثى در تاریخ آن) ، سید محمد مقدس زاده/154.
166. (صحیفه نور) ، ج7/125. این سخنرانى در مدرسه فیضیه بوده است.
167. همان ، ح1/127.
168.همان ، ;5/215 ج9/143.
169. (امام و روحانیت)/218.
170. (صحیفه نور) ، ج22/358.
171. همان /83.
172. مجله (حوزه) ، شماره 430 ـ 43/138.
173. (صحیفه نور) ، ج;3/11 ج4/255.
174. (آثار الحجه) ، ج1/65.
175. مجله (حوزه) ، شماره58/57.
177. (علما و رژیم رضا شاه)/332.
178. (صحیفه نور) ، ج16/269.