تعداد بازدید : 4577637
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
در مطالعات مربوط به رهبری، برحسب معیارهای مختلف، تقسیم بندی های متفاوتی از انواع رهبران به عمل آمده است. یکی از این معیارها منبع اقتدار رهبران می باشد که رهبری کاریزماتیک نیز در چارچوب آن مطرح می شود.این تقسیم بندی متأثر از دیدگاه ماکس وبر درباره انواع سلطه و اقتدار است و در مباحث مدیریت، ارزش زیادی دارد. البته از مفهوم رهبری کاریزماتیک ماکس وبر انتقادهای بسیاری شده است، با این حال، این مفهوم ارزش نظری خود را حفظ کرده است و پاسخگوی نیازهای تئوریک مهمی می باشد.این مفهوم، به ویژه برای مطالعه جنبش های انقلابی اهمیت بسیاری دارد.
به نظر وبر، کاریزما نیرو و ویژگی ای است که باعث می شود افراد واجد آن از انسان های عادی متمایز و به صورت افرادی با قدرت ها یا ویژگی های فوق طبیعی، فوق انسانی یا دست کم استثنایی و نادر نمایانده شوند. در رهبری کاریزماتیک، اعتقاد پیروان به ویژگی خارق العاده رهبر اهمیتی اساسی دارد. بدون پیروی آزاد پیروان از رهبر کاریزمایی، کاریزمایی وجود نخواهد داشت. اساس اقتدار کاریزمایی روابط عاطفی است و دلدادگی پیروان به رهبر کاریزمایی بر رفتار عاطفی مبتنی می باشد. پیدایش کاریزما مسیر عادی زندگی سیاسی را تغییر می دهد. رهبر کاریزمایی به دور خود پیروانی جمع می کند، نظام و قدرت مستقر را به زیر سوال می برد و معنای جدیدی را از امور ارائه می دهد. کار رهبر کاریزمایی ترغیب و تهییج ابعاد عاطفی ذهن مردم است. در نتیجه، باید برای حفظ رابطه خود با پیروانش همواره پویا و فعال باشد و خطر کند.
به طور خلاصه، اقتدار کاریزمایی شدیداً شخصی و منبعث از قدرت های خارق العاده تلقی می شود؛ ممکن است مذهبی یا غیرمذهبی باشد؛ رابطه ای عاطفی میان پیرو و رهبر است؛ متضمن رسالتی است که شاید احیای عقیده یا عرضه آرمانی نو باشد؛ در زمان بحران اجتماعی، احتمال ظهور آن افزایش می یابد و بیشتر تغییرات اجتماعی و فکری را موجب می شود. وبر درباره شرایط پیدایش کاریزما به تفصیل و روشنی سخن نمی گوید و فقط به این نکته کفایت می کند که این نوع رهبری در دوره های فشار و اضطرار روحی، طبیعی، اقتصادی، اخلاقی، مذهبی و سیاسی ظهور می کند. به عبارت دیگر منشأ جنبش های کاریزمایی پیدایش خلا معنایی است که در نتیجه عدم کفایت سنت ها و نظام فکری مستقر برای تبیین تحولات نو ایجاد می شود.
همان طور که گفته شد از مفهوم رهبری کاریزمایی وبر انتقادهایی شده است که از آن جمله می توان به وجود ابهام در مفهوم مزبور، کلی بودن آن و مشکل بودن استفاده از آن در عمل اشاره کرد. از این رو برخی از اندیشمندان علوم سیاسی سعی کرده اند تا مفهوم رهبری کاریزمایی وبر را عملیاتی کنند.
ویلنر از جمله این اندیشمندان است که تا حد زیادی در این کار موفق بوده است.به نظر ویلنر مفهوم رهبری کاریزمایی چهار بعد مهم دارد که می توان در آنها ارتباط رهبر با پیروانش را مشخص کرد:
1) تصور پیروان از رهبر: پیروان بر این باورند که رهبرشان توانایی های فوق بشری و خصلت های ویژه ای دارد.
2) پذیرش ایده های رهبر: پیروان ایده ها و سخنان رهبر را صرفاً به دلیل آن که وی آنها را صادر کرده است، اجرا می کنند.
3) اجابت و پذیرش: پیروان اوامر و دستورات رهبر را صرفاً به دلیل آن که وی آنها را صادر کرده است، اجرا می کنند.
4) احساسی و عاطفی: عکس العمل پیروان در مقابل رهبر آمیخته با محبت، دلبستگی و احترام و ایمان کامل است.
از دیگر ایرادتی که به نظریه وبر وارد است حذف عنصر عقلانیت از رابطه پیروان و رهبری است. در نمونه رهبری امام خمینی (ره) عنصر عقلانیت نقش اساسی دارد.
مدیریت بحران های سیاسی
مرحله تصمیم گیری یکی از مراحل مهم در فرآیند رهبری و مدیریت سیاسی جوامع است. رهبران و نخبگان فکری و ابزاری در برخورد با مسائل و مشکلات، پس از تجزیه و تحلیل آنها و بررسی گزینه ها و راه حل های مختلف به نقطه ای می رسند که باید گزینه و راه حلی را انتخاب و تصمیمی را اتخاذ کنند. در واقع جوهره رهبری و مدیریت سیاسی، در تصمیم گیری خلاصه می شود این مطلب به مقوله های گوناگون تقسیم بندی کرد. شیوه اتخاذ تصمیم ها یکی از معیارهای مزبور است. در این چارچوب، دو نفر از اندیشمندان روابط بین الملل، تصمیم را به سه مقوله عمده تقسیم می کنند:
1) تصمیم های برنامه ریزی شده: تصمیم های عمده ای که عواقب بلندمدتی دارند و به دنبال مطالعه، تأمل و ارزشیابی مفصل کلیه گزینه های اتخاذ شده اند.
2) تصمیم های بحرانی: تصمیم هایی که در ادواری اتخاذ می شوند که تهدید شدیدی پیش آمده و زمان پاسخگویی محدود است. هم چنین، میزانی از غافلگیری نیز وجود دارد که، به دلیل نبود پاسخ های از پیش برنامه ریزی شده، لازم است که پاسخی اختصاصی ارائه شود.
3) تصمیم های تاکتیکی: تصمیم های مهمی که معمولاً از تصمیم های برنامه ریزی شده مشتق می شوند و می توانند مجدداً ارزشیابی، تجدیدنظر و لغو شوند.
به این ترتیب، می توان استدلال کرد که تصمیم های نوع اول و سوم در شرایط عادی، در مدت زمان در خور توجه و با تجزیه، تحلیل و مباحثات بسیار زیاد اتخاذ می شوند، برعکس، تصمیمات نوع دوم در شرایطی غیرعادی، در مدت زمان محدود و در نتیجه با تجزیه، تحلیل و مباحثات اندک اتخاذ می شوند. در چنین شرایطی، فرآیند تصمیم گیری تا حد در خور توجهی دگرگون می شود. در شرایط بحرانی، وجود سه عنصر قطعی و مسلم است:
1) مورد تهدید بودن اهداف بسیاراولویت دار واحد تصمیم گیری
2) محدود بودن زمان موجود برای پاسخگویی
3) غافل گیری.
با توجه به نکته های یاد شده، روشن می شود که بحران ها برای حکومت ها و مردم کشورهای درگیر حوادث، رویدادهای مهمی محسوب می شوند. بحران ها دربر گیرنده مسائل و موضوعاتی اساسی هستند که با امنیت و احتمالاً امکان ادامه حیات و بقایشان مرتبط می باشند. هم چنین، حوادثی هستند که به سرعت بروز و گسترش می یابند و از این رو، اتخاذ تصمیمات سریعی را ایجاب می کنند. به این ترتیب، افزون بر اهمیت تصمیمات اتخاذ شده در مواقع بحرانی، سرعت اتخاذ آنها نیز اهمیت دارد.
بنابراین، با توجه به ماهیت متفاوت تصمیم های مربوط به بحران، طبیعی است که رویه های تصمیم گیری در شرایط بحرانی با رویه های تصمیم گیری در شرایط عادی بسیار متفاوت باشند. از جمله ویژگی های تصمیم گیری در بحران آن است که می توان به کاهش تعداد افراد دخیل در تصمیم گیری و محدود شدن گروه تصمیم گیرنده اشاره کرد. هم چنین در مواقع بحرانی، تصمیم گیرندگان به شدت به استرس دچار می شوند و این وضعیت پیشامدهای عمیقی دارد.
مدیریت امام خمینی(ره) در جنگ
تأملی در شیوه مدیریت جنگ از سوی امام(ره) - به ویژه در سال های نخستین آن - الگوی جالبی را از مدیریت بحران های سیاسی نشان می دهد. این الگو باتوجه به ویژگی های منحصر به فردی که دارد، ظرافت ها و پیچیدگی های خاص خود را داراست. از این الگو می توان درس ها و آموزه های زیادی برای مقابله با بحران های احتمالی فرا گرفت.
مدیریت سیستمیک بحران های سیاسی و جنگ، الگوی رایج در واحدهای سیاسی مختلف هستند. در این الگو، هر گونه تصمیم گیری و مدیریت بحران در چارچوب سلسله مراتب و نظام تصمیم گیری حاکم اتخاذ می شود. در حالی که در شرایط عادی پروسه تصمیم گیری مطابق قواعد رایج و روال معمول صورت می گیرد، در شرایط بحرانی فرآیند تصمیم گیری متحول می شود و به صورت غیر عادی در می آید.
مطالعه رفتار و عملکرد امام خمینی(ره) در طول جنگ ایران و عراق - به ویژه سال های نخستین جنگ : نشان می دهد که ایشان از شیوه مزبور مدیریت بحران ها به نحو احسن استفاده کردند. برخلاف تصور عده ای که شیوه مدیریت امام را فردی یا در ارتباط مستقیم با مردم می پندارند، ایشان از مدیریت سیستمیک نیز نهایت استفاده را می کردند و اصولاً به این روش بیشتر اعتقاد داشتند.
نمونه بارز این امر نیز تأکید خاص حضرت امام به نقش شورای عالی دفاع بود. این شورا که مطابق قانون اساسی برای اداره امور جنگ تشکیل شده بود نقشی اساسی در تصمیم گیری های مرتبط با جنگ داشت. امام در سخت ترین شرایط جنگ تحمیلی نیز از این شورا سلب مسئولیت نکرد و همواره، بر تمرکز تصمیم گیری ها در آن تأکید داشت. برای نمونه، ایشان در بیانیه ای خطاب به مردم و مسئولان در مورخ 25/2/59 ضمن تأکید بر معیار بودن قانون اساسی در اعمال نهادها و مأموریت یافتن شورای عالی دفاع می فرمایند: «مسائل دفاع در شورا مطرح و رسیدگی می شود و پس از تصویب، تصمیم در اجرا با فرماندهی کل قواست و قوای مسلح باید اوامر ایشان را اجرا کند.»
با آن که شورا به صورت مرتب جلسه هایی را در خدمت امام تشکیل می داد، اما امام به ارائه رهنمودهای کلی (و در مواقعی انتقاد) بسنده و به هیچ وجه سعی نمی کردند اختیارهای آن را تحدید کنند یا به طول کامل به تصمیم هایش جهت دهند.
در چارچوب سلسله مراتب تصمیم گیری و اجرا، امام بر رعایت سلسله مراتب و اطاعت نیروها از فرماندهان خود تأکید ویژه ای داشتند. برای نمونه، ایشان تا جایی که ممکن بود بر فرماندهی کل قوا از سوی بنی صدر (علی رغم عملکرد منفی ایشان) تأکید می کردند. در سطوح پایین نیز به طور مرتب نیروهای ارتش، سپاه، بسیج و ژاندارمری را به اطاعت از فرماندهان خود توصیه می نمودند.
در جریان عملکرد بنی صدر و مسائلی که ایشان به وجود آورده بودند (نوعی بحران در بحران) نیز عملکرد امام بر مبنای مدیریت سیستمیک بود. با آن که امام نفوذ بالایی در میان مردم داشتند و با یک اشاره می توانستند با وی برخورد کنند، اما تا زمانی که مجلس جریان قانونی عزل بنی صدر را طی نکرد، اقدامی انجام ندادند.
افزون بر شورای عالی دفاع، مجلس شورای اسلامی دومین نهادی بود که در جریان مدیریت جنگ نقش داشت.در این حوزه نیز، سیاست امام تنها نظارت بر عملکرد مجلس بود و ایشان به این عملکرد اهمیت خاصی می دادند.
اما در کنار مدیریت سیستمیک جنگ که از سوی دو نهاد یاد شده و با نظارت ایشان صورت می گرفت، مدیریت کاریزماتیک بحران های سیاسی الگوی دوم مدیریت امام بود که در نوع خود سابقه نداشت. در واقع هنر امام در تلفیق این نوع مدیریت با الگوی سابق بود. این نوع مدیریت بر ماهیت و نوع رابطه امام با توده های مردم که تحت تأثیر کاریزمای بالای ایشان قرار داشت، مبتنی بود. برآیند چنین مدیریتی، حضور تعیین کننده نیروهای مردمی - به ویژه سپاه و بسیج - در جبهه های جنگ بود و در نهایت این نیرو در عقب راندن نیروهای عراق از خاک ایران، نقش اصلی را ایفا کرد.
الگوی مدیریت امام بر آموزه های دینی و روان شناختی مردم ایران قرار داشت. ایشان با بهره گیری از اصول روان شناختی سعی می کردند آرامش کشور و ملت را در شرایط حاد بحرانی حفظ کنند. البته، باید یادآور شد که به خوبی نیز در این کار موفق شدند. ایشان در همان آغاز جنگ طی صحب هایی خطاب به مردم ایران فرمودند:«این یک دزدی آمده است یک سنگی انداخته و فرار کرده، رفته است سر جایش، دیگر قدرت این که تکرار بکند انشاء الله ندارد. من به ملت ایران سفارش می کنم که چند جهت را ملاحظه کنند. یک جهت این که خونسردی خودشان را حفظ کنند و ابداً توجه به این معنا که یکی قضیه ای واقع شده است (و واقعاً واقع نشده قضیه ای) توجه نکنند به این معنا، یک وقت اغتشاشی بار نیاید.»
از سوی دیگر، امام توانستند با استفاده از نفوذ خود در میان مردم و با بهره گیری از باورهای دینی شان، به بهترین وجهی آنها را برای حضور در جبهه های جنگ بسیج کنند.
« و اینجانب اولاً به ملت ایران هشدار می دهم که خود را مهیا کنند و اسلحه های خود را آماده کنند و به حال آماده باش باشند که اگر خدای نخواسته محتاج بسیج عمومی شد و امر به جهاد مقدس عمومی داده شد، فوراً به میدان رفته و از دین خدا و کشور اسلامی دفاع نمایند.»
به این ترتیب، ترکیبی از دو سبک مدیریت بحران ها - مدیریت سیستمیک و مدیریت کاریزماتیک - بود که توانست جلوی تجاوز عراق به ایران را بگیرد و الگوی منحصر به فردی را از امام به میراث بگذارد.
نویسنده:اکبر مهدی زاده