این تاملات برگفته از پاره ای از سخنان مهندس موسوی پیرامون سیاست خارجی می باشد که
بطور خلاصه نقاط مورد تاکید ایشان عبارتند از:
1.حفظ اصول وتوجه به رسوم برجای مانده در عرصه ی سیاست خارجی[دوشنبه 24 فروردین 1388 به گزارش "کلمه "]
2.استفاده ی صلح آمیز از دستاوردهای هسته ای به همراه کاهش حساسیت جامعه ی جهانی علیه خود [تنش زدایی] [دوشنبه 24 فروردین 1388 به گزارش "کلمه "]
3.تقویت روابط با دوستان قدیمی و بدست آوردن دوستان جدید [اولین مصاحبه مطبوعاتی 17فروردین 1388 ]
4.اعتقاد به اینکه فعالیتهای هسته ای حرکتی رو به جلو داشته اند و ما هرگز از آن عقب نشینی نخواهیم کرد ولی به سمت بمب هسته ای هم نخواهیم رفت [اولین مصاحبه مطبوعاتی 17فروردین 1388 ]
5.تا مشخص نشدن حسن نیت آمریکا، عدم رابطه [اولین مصاحبه مطبوعاتی 17فروردین 1388 ]
6.صرف نظر از ماهیت وجودی هلوکاست باید به این پرداخت که چرا باید فلسطین تاوان دهد؟ [اولین مصاحبه مطبوعاتی 17فروردین 1388 ]
7.افزایش فعالیت در عرصه ی سیاست خارجی به همراه حفظ اصول و کاهش تنش
8.اولویت دادن به رابطه با ملتها بجای دولتها [اولین مصاحبه مطبوعاتی 17فروردین 1388 ]
9.پرهیز از خرج کردن وسوزاندن "اعتباریات " برای توجیه عملکرد [جمعه 14فروردین 1388 به گزارش "کلمه "]
10.توجه به رویکرد "مدیریت تغییرات " بجای ایجاد مانع در برابر تغییر ویا هضم شدن در تغییر به منظور حفظ ارزش ها،منافع ملی و ایجاد خلاقیت .[چهارشنبه 12فروردین 1388 کد خبر:5468 ]
11.توسعه ی غیر تنش آفرین ارزشهای انقلاب در عرصه ی بین الملل [چهارشنبه 23بهمن 1387 در جمع تعدادی از فعالان جنبش دانشجویی]
12.کاهش اتکا به قدرتها و افزایش توجه به کشورهای منطقه برای رفع مسائل منطقه [یکشنبه 6 بهمن 1387]
13.ادعای پیگیری سیاست "واقع گرایانه " به منظور جمع میان آرمانها و منافع ملی [چهارشنبه 23بهمن 1387 در جمع تعدادی از فعالان جنبش دانشجویی]
14.اعتقاد براینکه تغییر دولتها تاثیر اندکی بر تغییر رفتار کشورها در عرصه ی بین المللی دارد. [چهارشنبه 23بهمن 1387 در جمع تعدادی از فعالان جنبش دانشجویی]
حال به ارائه تحلیلی مختصر می پردازیم.
در اظهارات مهندس موسوی، همانطور که در شماره (1) می‌بینید، از واژه "اصول " استفاده شده است که این واژه نیازمند به تعریف است . آیا منظور از اصول، عرف های برجای مانده در نظام جمهوری اسلامی است یا منظور اصول انقلابی جمهوری اسلامی است یا منظور اصول و قوانین و عرفهای روابط بین‌الملل است ؟ ایشان مبنای عملکرد خود را "واقعگرایی " قرار داده است و از طرفی هم به دنبال حفظ اصول انقلاب اسلامی است. طبیعتاً منظور ایشان از "واقعگرایی "‌آن چیزی نخواهد بود که دراین مکتب نظری بیان شده زیرا از دیدگاه واقعگرایان منافع ملی در اولویت قرار دارند وکشورها واحدهای یکپارچه و عقلایی هستند و مبنای عقل در این نظریه عقل ابزاری است . حال آنکه می‌توان عقلانیت را به انواع زیر تقسیم کرد:
1) عقل ابزاری 2) عقل ارتباطی 3) عقلانیت استدلالی (انتقادی)
عقلانیت ابزاری بر محاسبه ی سود وزیان قرار دارد ودر آن جنبه های مادی وملموس مد نظر قرار دارد. مثلا آیا تصمیم اتخاذ شده سبب افزایش درآمد اقتصادی کشور خواهد شد یا نه.این عقلانیت فزاینده است یعنی ما با توجه به اطلاعات موجود تصمیم می گیریم و با توجه به اطلاعات بعدی تصمیم خود را اصلاح می کنیم و به جلو می رویم.برای فهم عقلانیت ارتباطی باید به روابط نظر انداخت زیرا در بسیاری از مواقعف ،کار با ارتباط و زبان و ترغیب دیگران پیش می رود. لذا استفاده از اعتبار در این عقلانیت معنی می یابد.بر اساس عقلانیت استدلالی،عمل تو باید از پشتوانه ی توجیهی برخوردار باشد و هر عمل با دلیلی همراه باشد. برخی از طرفداران این نوع عقلانیت اعتقاد به این دارند که حتی در صورتی که رفتار دیوانه وار یک فرد از توجیه برخوردار باشد می توان عمل او را عقلایی دانست.
از آنجا که جمهوری اسلامی ایران معیارهایی متفاوت ازعقلانیت ابزاری را مد نظر قرار داده لذا "واقعگرایی " مد نظر ایشان طبیعتاً نمی‌تواند درتعریف علمی واقعگرایان جای گیرد زیرا عقلانیت ابزاری که یکی از پایه‌های تفکر رئالیستی است دراندیشه ایشان جای ندارد ولی می‌توان عقلانیت موردنظر ایشان را در زمره آنچه قرار داد که نظریه پردازان انتقادی به آن اعتقاد دارند یعنی عقلانیت توجیه کنندگی(عقلانیت استدلالی)‌از طرفی بیانات ایشان مبنی بر افزایش اعتبار ایران یا یافتن دوستان جدید و .. می‌تواند با عقلانیت ارتباطی مربوط باشد که این عقلانیت موردتوجه هابرمارس است.
حال ایشان باید چگونگی تجمیع بین اصول و ارزشهای جمهوری اسلامی و دستیابی به منافع ملی جمهوری اسلامی را روشن سازند زیرا تجمیع این دو احتمالاَ ‌با تعارضاتی همراه است که البته معمولا ً در عرصه روابط بین الملل کمتر می‌توان به مواردی برخورد که در آن دو عنصر کاملاٌ نافی یکدیگر باشند. مثلاً ایشان به مسئله استفاده صلح آمیز از انرژی هسته‌ای به همراه تنش زدائی تاکید دارند.ولی بانگاه واقعگرایانه به این مسئله می توان دریافت که فضای آنارشیک در روابط بین الملل حاکم است یعنی حاکمیت در عرصه ی بین الملل سلسله مراتبی نیست در حالی که در سیاست داخلی از نظم سلسله مراتبی برخوردار است. فضای آنارشیک با خود تبعاتی دارد که عبارتنداز :‌عدم اطمینان به هیچ کس ، وابستگی متقابل امنیتی ومعمای امنیت. در وابستگی متقابل امنیتی افزایش امنیت دیگری با کاهش امنیت تو همراه است زیرا امنیت حاصل جمع صفر است .بنابراین باید مانع از آن شوی که طرف دیگر در صدد افزایش امنیت خود برآید زیرا اینکار با کاهش امنیت تو همراه خواهد بود و از همینجا معمای امنیت بوجود می آید زیرا طرف دیگر به منظور دفاع از خود به افزایش امنیت خود می پردازد ولی تو گمان می کنی که هدف او تهاجم به تو است لذا تو نیز به دنبال افزایش امنیت خود می روی ویک روند مارپیچی فزاینده در رقابت تسلیحاتی بوجود می آید. لذا در این فضا کشورها نمی‌تواننددر مورد امنیت خود به ریسک متوسل شوند زیرا از دست رفتن امنیت غیر قابل جبران است ومتفاوت از مسائل اقتصادی است که در آنها درصورت ضرر احتمال احیا وجود دارد. لذا طبیعی است که سایر کشورها از این نگاه به مسئله هسته‌ای ایران نگاه می کنند وحاضر به اعتماد به صلح آمیز بودن فعالیت هسته‌ای ایران نیستند زیرا تفکیک اقدام دفاعی وتهاجمی با ابهام همراه است و وجود حاصل جمع صفر در مسئله امنیت باعث آن می‌شود که تا جایی که ممکن است مانع از پیشروی ایران درمسئله هسته‌ای شوند و این امر با تنش زدائی مد نظر آقای موسوی در تعارض است. لذا صد در صد ادامه فعالیت ایران در عرصه هسته‌ای به طور ناخودآگاه ایران را در عرصه تنش وارد می‌آورد. حال جناب موسوی باید به این سؤال پاسخ دهد که چگونه درمقابل این تنش ناخواسته رفتار می کند. آیا به کاستن فعالیتها در زمینه هسته‌ای روی می‌آورد؛ یا همانطور که در دولت دکتراحمدی نژاد شاهد آن بودیم، با پیگیری سیاست چالشگرانه و مبهم سازی شرایط در پی مسدود کردن مجرای تفکر غرب در قبال ایران و تعویق انداختن عکس العمل آن با پات کردن آن است. به عبارت دیگر با پیگیری سیاست چالش آفرینی به تنش زدایی رسیدن؛ یا بدون توجه به عواقب توسعه انرژی هسته‌ای آنرا پیگیری می‌کند.
روشن است که در صورت اتخاذ سیاست کاستن، فعالیت شرط اول ایشان ،که همان ادامه فعالیت هسته‌ای است، معطل می ماند و اتخاذ دو سیاست دیگر با عدم حساسیت زدایی،که شرط دوم ایشان است، همراه خواهد بود که البته سیاست مبهم سازی شرایط نهایتاً با حساسیت زدایی همراه است زیرا در این سیاست، چالش آفرینی در کنترل ایجادکننده ی آن قرار دارد.
پس از دیدگاه واقعگرایانه بسیار دشوار می‌توان بین ادامه فعالیت وتنش زدائی جمع کرد.
یکی دیگر از مسائل مطرح شده یافتن دوستان جدید به همراه تقویت رابطه با دوستان قدیمی است ظاهر این امر بسیار زیباست ولی در صورتی که مبانی ارتباطی متفاوتی در رابطه با دیگران مطرح باشد کار به آسانی نیست مثلاً چگونه می توان روابط خود با حزب ا.. لبنان راتقویت کرد و از طرفی به دنبال افزایش اعتبار در جامعه غرب واروپا ونزدیک شدن به آن ها بود؟!
"اعتبار " برای باز تولید است ،به عبارت ساده تر، بجای آنکه از اعتباریاتی مثل خون شهدا در جهت توجیه عملکرد نادرست خود بهره ببری و به این ترتیب شرایط را برای از دست دادن آن اعتبار فراهم کنی ،در جهت کار واصلاح امور آنرا بکار بری و مسئولان ذی ربط خود را در مقابل خون شهدا موظف به انجام صحیح امور بدانند نه اینکه از خون شهدا جهت سرپوش نهادن بر اقدامات نادرست خود بهره برند.با این توضیح مختصر باید اذعان داشت که از جمله نکات مثبت مد نظر ایشان در شماره (14) بیان شده ولی چگونگی اینکار با وجود تعارضات متعدد و مهم همراه است .مثلا چگونه می توان ساختاری ساخت که در آن اعتبار در جهت تکلیف ،نه حق ،بکار رود حال آنکه بکارگیری اعتبار در جامعه ی ما به یک فرهنگ مبدل شده وما تا رسیدن به جامعه ای مدنی که در آن مسئولیت پذیری وشایسته سالاری حاکم باشد راهی طولانی در پیش داریم.
یکی از نقط قوت بیانات ایشان در پرداختن به هولوکاست خود را نمایان می سازد زیرا غرب تقریباَ توانسته ماهیت هولوکاست را به یک واقعیت مورد قبول همگان مبدل سازد ولی مسبب این جنایت را در خود غرب،نازیسم، میدانند.لذا ایشان با صرف نظر از ماهیت آن به این پرداخته که چرا باید دیگران تاوان جنایت غرب را دهند.لذا اتخاذ این تدبیر در راستای تنش زدایی مورد نظر ایشان قرار دارد واز طرف دیگر با ارزشهای انقلاب ، حمایت از مظلومان، نیز همخوانی دارد.
یکی دیگر از تعارضاتی که پیش روی ایشان است چگونگی جمع بین حل شدن مسائل کشورهای منطقه بدون اتکا به قدرت های دخیل در این امر است زیرا با توجه به رخدادهای صورت گرفته می‌توان اذعان داشت که رابطه‌ای سه گانه بین حل مسائلی چون امنیت درعراق وافغانستان و... وجود داردکه دریک ضلع آن خود منطقه و در ضلع دیگر ایران ودر ضلع دیگر غرب به رهبری امریکا قرار دارد. وابستگی متقابل ایجاد شده بین زوایای این مثلث تقریبا غیر قابل نفی است. در اینجا وابستگی متقابل شرایطی است که در آن ،صرف نظر از وجود تخاصمات، حتی ممکن است وجود یک بازیگر با وجود دشمن او حداقل در برخی شرایط پیوند خورده باشد. مثلاَ نابودی یکی از خطرناک ترین دشمنان تو، صدام و رژیم بعث، به تخاصم دشمن دیگر تو، آمریکا، با آن مرتبط باشد و خواسته یا ناخواسته با مزیتی برای ایران همراه باشد. حال چگونه می‌توان سخن از بی توجهی به یکی از زوایای این مثلث و رفع مسائل منطقه گفت.
به علاوه ایشان در سخنان خود تاکید به اتکا به ملت ها بجای دولت ها کرده وخواسته یا ناخواسته مشروعیت دولت ها را زیر سؤال برده و حال آنکه باید توجه داشت که منافع به دو دسته کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم می شوند و هر دو ازاهمیت برخوردارند . جدا دانستن خود از دولت ها بامنافع کوتاه مدت درتعارض است همانطور که دوری از ملت ها نیز سبب وارد آمدن ضربه به منافع بلند مدت می شود. از طرفی نقش دولت ها درحل و فصل مسائل منطقه غیر قابل چشم پوشی است وچگونه می‌توان سخن از تنش زدائی زد وحال آنکه باخطاب قرار دادن ملت ها درعوض دولت ها ، مشروعیت حکومت‌های دیگر را به چالش خواهد کشید و این منجر به واکنش متقابل سایر دولت ها نیز خواهد شد و در نتیجه تقویت روابط ویافتن دوستان جدید با مشکل بیشتری همراه خواهد شد البته این معضلی است که بویژه در روابط میان کشورهای به اصلاح جهان سوم بارزتر است و روند همگرایی در بین این کشورها را با مشکل مواجه ساخته است.
یکی دیگر از نکات جالب توجه که مورد نظر ایشان است همان نوع واکنشی است که تقریباً‌ از جانب همه مسئولان ارشد جمهوری اسلامی از ابتدا تا به امروز مورد تصریح قرار گرفته و آن عبارت است از عدم رابطه با آمریکا تازمانی که حسن نیست آمریکا محرز نشود.صرف نظر از آنکه چه کسی به عنوان ریاست جمهور آینده انتخاب می‌شود رئیس جمهور آینده با موقعیتی متفاوت از سال‌های قبل رویاروست. شرایطی که دوران یکجانبه گرایی آمریکا به پایان رسیده و از دیدگاه بسیاری از متخصصان امور بین‌الملل در دوران چندقطبی نامتوازن به سر می‌بریم. لذا نوع رفتار در این شرایط نمی‌تواند شبیه به شرایط گذشته باشد هر چند که هر کنشگری می‌بایست با حفظ اصول خود به تغییرات جدید پاسخ دهد.رئیس جمهور آمریکا شعار تغییر را داده است لذا نسبت به گذشته حداقل درلفظ و ظاهر شاهد تغییر هستیم و از برقراری رابطه با ایران سخن می‌گوید. شاید بتوان چراغ سبز آمریکا برای وارد شدن ایران در خط لوله ناباکو را در راستای شعار تغییر اوباما معنی کرد. حال باید کاندیدای محترم به سناریوهای روبروی ایران توجه کند تا بتواند عکس‌العملی مناسب را پیاده کند از طرفی انتظار این امر که آمریکا ماهیت روابط خارجی خود را تغییر دهد انتظاری نابخردانه است ومسلماً ‌صورت نخواهد گرفت زیرا همانطور که جناب مهندس موسوی اشاره داشت،تغییر دولتها با تغییر جندانی در رویکرد سیاست خارجی کشورها هماه نخواهد بود زیرا معمولاَ دولتها مجبور به پیروی از خط مشی ها وعرف هایی هستند که نظامشان بر آن پایبند است مثلاَ دولتها در آمریکا مجبورند تا براساس سند چشم انداز ملی و چارچوب مورد نظر پنتاگون عمل نمایند. ولی تغییر روش در کنش نیازمند تغییر واکنش از سوی کنشگر دیگر است .حال باید مشخص شود که در کنش با توجه به وابستگی بخشی از منافع ایران و آمریکا، ‌حداقل در افغانستان و عراق، چه تغییری در واکنشی ایران حاصل خواهد آمد . این سؤالی است که هریک از کاندیدای محترم باید با توجه به سناریو سازیهای مختلف ونگاه به هویت خاص ایران و منافع ملی کشور درصدد پاسخ به آن برآیند.

نویسنده:علی بغیری

دسته ها : انتخابات دهم
يکشنبه 1388/3/10 20:30
X