سال 88 را مقام معظم رهبری به مبدأ اصلاح الگوی مصرف تسمیه فرمودند.
اصلاح الگوی مصرف درواقع اصلاح ا لگوی فرهنگ مصرف است که در تمامی ابعاد و زمینه ها می تواند مصداق داشته باشد. نوشتار حاضر درپی آن است تا با بررسی فشرده و گذرا و با الهام گرفتن از آیات وحی، روش اصلاح فرهنگ آسیب دیده در جامعه اسلامی را به مخاطب ارائه دهد که از فصلنامه پژوهش های قرآنی شماره 55-54 انتخاب شده است. اینک بخش اول آن را با هم آن را ازنظر می گذرانیم.
قرآن و روش اصلاح
اصلاح فرهنگ گرچه می تواند با تلاش فکری و توشه عقلی انسان ها صورت گیرد، اما بدون استمداد از منبع الهی و فرا انسانی، که فارغ از محدودیت های ذهنی و احساسی به کلیت زندگی وگستره تجلیات فکری و روانی انسان ها بنگرد و به کژی ها و کاستی های آن آگاهی داشته باشد، کاری ناقص و نافرجام می نماید؛ زیرا فرهنگ محصول انسان است و کژی ها و کاستی هایش نیز معلول وی خواهد بود و عاملی که سبب نقصان است، نمی تواند به طور کامل و جامع سبب کمال باشد، اگرچه به صورت جزئی و موردی این توانایی را داشته باشد. (طباطبایی، 2/131)
از این رو قرآن کریم، فرستادن پیامبران را برای بشریت به عنوان «اتمام حجت» یاد می کند؛
«پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم، پس از (فرستادن) پیامبران، در مقابل خدا (بهانه و) حجتی نباشد، و خدا توانا و حکیم است.» (نساء-165)
بنابراین، اگر دین الهی را عامل اصلی و اصیل اصلاح فرهنگ بشر بدانیم، دور از واقع سخن نگفته ایم. چنان که رسالت و هدف اساسی ادیان الهی که هدایت و راهبری بشر به سوی کمال و تعالی فکری و اخلاقی معرفی شده است نیز مؤید همین واقعیت است؛
«به یقین، خدا بر مؤمنان منت نهاد (که) پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.» (آل عمران- 164)
«همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده- که (نام) او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می یابند- پیروی می کنند (همان پیامبری که) آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند بازمی دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می گرداند و از (دوش) آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمی دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند.» (اعراف- 157)
تعالی فکر و اخلاق از یک سو، خود به صورت مستقیم به معنای اصلاح بخش بنیادین فرهنگ، یعنی باورها و ارزش هاست و از سوی دیگر منجر به اصلاح لایه های دیگر فرهنگ مانند سنت ها، هنرها، نمادها و... می گردد.
این تصور و پیش فرض از نقش دین، گرچه در آغاز، مناسب و در خور جوامع غیردینی است که نخستین بار دین در آن نفوذ می کند و با القای فرهنگ آرمانی خلأها و آسیب های فرهنگ موجود آن جوامع را اصلاح و پیرایش می نماید، ولی نسبت به جوامعی که فرهنگ دینی در آن درونی شده و سپس خود این فرهنگ در بستر زمان گرفتار فساد و آسیب گردیده است، چندان مناسب و مؤثر به نظر نمی رسد.
اما واقعیت این است که در رابطه با اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی دو جهت قابل توجه و تأمل است: یکی محتوا و درون مایه آن که یک سلسله باورها و ارزش های متعالی را برای بشر عرضه کرده است تا با تحول در بینش و ارزش، تمام ساحات زندگی وی را تحت تأثیر قرار داده و اصلاح کند. و دیگر، روش و شیوه تأثیرگذاری و درونی سازی آن باورها و ارزش ها به عنوان فرایندی که در بستر حوادث و جریان های اجتماعی شکل گرفت و در درونی ساختن مؤلفه های فرهنگ، اصول و قواعدی را رعایت کرده است. (سید قطب، 1/507)
اگر آموزه های اسلام در جامعه اسلامی به خاطر پیشینه و حضور، نتواند بازتولید شود، اما روش و شیوه به کار رفته در تطبیق و درونی سازی آن و اصول و قواعدی که در نهادینه سازی بر آنها تکیه شده است، می تواند برای بازاصلاح فرهنگ آسیب دیده مورد بهره برداری قرارگیرد.
ماهیت روش قرآنی
قرآن کریم از تلاش پیامبران برای تحقق و تطبیق رسالت خویش تحت عنوان «دعوت» یاد می کند؛
(قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی) (یوسف/108)
«بگو: این است راه من، که من و هر کس (پیروی ام) کرد با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم.»
(یا قوم ما لی ادعوکم الی النجاه و تدعوننی الی النار) (غافر/14)
«و ای قوم من! چه شده است که من شما را به نجات فرامی خوانم و ]شما[ مرا به آتش فرامی خوانید؟»
(و قالوا قلوبنا فی اکنه مما تدعونا الیه و فی آذاننا وقر) (فصلت/5)
(و گفتند: دل های ما از آنچه ما را به سوی آن می خوانی سخت محجوب و مهجور است. و در گوش های ما سنگینی است.»
(قال رب انی دعوت قومی لیلا و نهارا) (نوح/5)
«]نوح[ گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت کردم.»
و در خصوص پیامبر اسلام سفارش می کند که این دعوت بر سر عنصر حکمت، موعظه و جدال نیکو، استوار باشد؛ (ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعطه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن) (نحل/521)
«با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به ]شیوه ای[ که نیکوتر است مجادله نمای.»
با توجه به ماهیت «دعوت» که فرایند مخاطب محور است و با توجه به عناصر «حکمت»، «موعظه» و «جدال احسن» که برخردورزی و اقناع تأکید دارد می توان این نتیجه را گرفت که شیوه مورد سفارش قرآن در پروسه اصلاح فرهنگ، شیوه خود انگیزی یا به تعبیر دیگر انگیزش از درون است، اما نه هر انگیزشی، بلکه انگیزش بر پایه آگاهی و انتخاب؛ زیرا تکیه بر «حکمت» به عنوان سخنی که بیانگر حقایق روشن و انکارناپذیر است، و «موعظه» به عنوان سخن پندآموز و خیرخواهانه، » و «جدال احسن» به عنوان سخنی که موانع ذهنی مخاطب را به چالش می کشد، (طباطبایی، 21/273؛ مکارم شیرازی، 11/554) بیانگر این واقعیت است که دعوت باید عقل و قلب مخاطب را تحت تأثیر قرار داده و باورمند سازد، امری که بستر انتخاب آگاهانه را فراهم می کند.
بنابراین از نگاه قرآن، روش اصلاح فرهنگ در لایه ها و سطوح گوناگونش چیزی جز انگیزش درونی مخاطب بر پایه دو عامل آگاهی و انتخاب نمی تواند باشد.
تأکید قرآن بر عقلانیت و آزادی انسان در قبال پذیرش یا عدم پذیرش کلیت دین (لااکراه فی الدین قد تبیین الرشد من الغی) (بقره/652)، (قد بینا لکم الایات لعلکم تعقلون) (حدید/71) و نیز ماهیت آموزه ها و دستورات آیات که همواره نخست، ارزش ها و الزامات را به باورها مستند می کند و سپس باورها را به انتخاب عقلانی انسان وامی گذارد همین واقعیت را تأیید و تأکید می نماید.
در برابر این روش، سه شیوه و روش دیگر وجود دارد:
یکی روش تحمیل که در آن اختیار و اراده نقشی ندارد و انسان زیر فشار نیروی بیرونی مقهور شده و در برابر فرهنگ تازه تن می دهد.
دیگر روش اغفال و تخدیر که در آن تغییر و تحول نه بربنیاد آگاهی که در بستر نادانی و بی خبری شکل می گیرد.
سوم روش تحریک احساس که نیروی محرک اما ناپایدار و فاقد شعور درونی، ابزار تحقق اهداف قرارمی گیرد.
قرآن هیچ یک از این سه روش را در فرآیند اصلاحی خود در پیش نمی گیرد و از سایر پیامبران نیز اتخاذ چنین شیوه ای را گزارش نمی کند، بلکه تنها به انگیزش درونی از طریق آگاهی بخشی و اعتماد بر اختیار انسان تأکید می ورزد.
حال این پرسش پیش می آید که آیا اتخاذ شیوه انگیزش درونی از سوی قرآن بدان خاطر است که این روش تنها روش معقول و سازگار با طبیعت فرهنگ است یا اینکه چون راه دیگری ممکن نبوده است، از این روش بهره گرفته و سفارش کرده است؟
در پاسخ باید گفت گزینش روش خود انگیزی نمی تواند از روی اضطرار و تحمیل و بدون انتخاب باشد؛ چرا که خداوند می توانست پیام اصلاح گر خویش را از طریق برانگیختن قدرتمندان یا قهرمانان جامعه برای بشریت بفرستد تا از طریق زور و تحمیل آن را به اجرا گذارند، یا از طریق مبعوث ساختن سیاستمداران که در برانگیختن احساسات و اغفال مردم تخصص دارند ارسال کند تا اصلاح و تغییر در بستر عاطفی یا جهل صورت گیرد. اما می بینیم که خداوند چنین نکرده است، بلکه در طول تاریخ پیامبرانش را از طبقه محروم و فاقد قدرت و مکنت و البته صالح جامعه به سوی بشریت فرستاده است. این، نشان می دهد که شیوه خود انگیزی نه یک شیوه اضطراری، بلکه تنها روش مناسب و معقول برای اصلاح مؤلفه های گوناگون و لایه های مختلف فرهنگ بوده است.
ویژگی های روش اصلاح قرآنی
روش خود انگیزی قرآن هم از نظر شکل و قالب و هم از نظر محتوا و درونمایه، ویژگی هایی دارد که بدون توجه به آنها نمی توان تصور درستی از کلیت شیوه قرآنی پیدا کرد. در این نوشتار می کوشیم به اختصار ویژگی های دوگانه را توضیح دهیم.
ویژگی های شکلی
1- انگیزش هنری
از خصوصیات بارز و آشکار روش اصلاحی قرآن که در نخستین نگاه توجه مخاطب را جلب می کند، آمیختگی انگیزش و هنر است. بدین معنا که در رساندن پیام و ایده های اصلاحی خویش از انواع فنون و شیوه های هنری کلام و زیباسازی سخن بهره گرفته است. استعاره، کنایه، تشبیه، تصویرسازی، داستان و... از فنونی است که در سراسر آیات وحی به چشم می خورد.
این به کارگیری روش های هنری که در بیشتر موارد انتخابی بوده و می توانست به کارگرفته نشود، نشان از این واقعیت دارد که میان پیام فرهنگی و زیبایی پیام رسانی، پیوند استواری وجود دارد و فرهنگ برای درونی شدن، نیازمند روش های جذاب و زیباست.
2-گونه گونی سخن
ویژگی دیگر روش قرآن، گونه گونی در پیام رسانی است. قرآن کریم وقتی ایده و پیامی را مطرح می کند، آن را از زوایای گوناگون و با روش های متنوع پردازش می کند. گاهی در قالب بشارت بیان می کند، گاهی در قالب هشدار، گاهی حکایت می کند، گاهی تذکر می دهد، گاهی تشویق می کند، گاهی تصویر می کند و...
این تنوع بیان و پردازش نمی تواند بدون فلسفه و حکمت باشد. نزدیک ترین توجیه در فهم آن، این است که تنوع گرایی نه تنها در رفتار و کردار بشر، که حتی در دریافت و شناخت وحی نیز جایگاه ویژه ای دارد و پیامی که با درون و ذهن انسان سروکار دارد، نمی تواند بدون درنظرداشت این واقعیت تاثیرگذار باشد.
3. ترکیبی بودن اهداف
روش رایج کتاب های بشری این است که وقتی موضوعی را در قالب گزاره ای بیان می کند، هدف خاصی را از آن درنظر می گیرد و تلاش می کند که مستقیم ترین و مرتبط ترین گزاره ای را که بیانگر آن هدف است، مطرح کند و هرگونه تحلیل و پردازشی اگر صورت می گیرد نیز درقالب گزاره های مستقیم و مرتبط با همان هدف انجام می گیرد.
اما قرآن شیوه متفاوتی دارد؛ در قرآن بیشتر گزاره هایی که متضمن موضوعی است، اهداف متعددی را دنبال می کند؛ اگر حکم شرعی مطرح می شود، در کنارش نگاهی به پیامد اخلاقی یا عاطفی یا مبنای عقیدتی آن نیز وجود دارد. اگر آموزه عقیدتی بیان می شود، به لوازم رفتاری یا احساسی آن نیز اشاره دارد. اگر به موضوعی مانند دنیا یا آخرت می پردازد، به ارزش و جایگاه یا آثار گرایش به آن در رفتار انسان تذکر می دهد. اگر از صفات اخلاقی مانند تقوا، صبر، صداقت و... سخن می گوید، ریشه ها و بنیادهای عقیدتی یا بازتاب های رفتاری آن را نیز گوشزد می کند. اگر از تاریخ گزارش می کند، از نقش باورها و اخلاق در شکل گیری آن نیز یاد می کند. اگر طبیعت و پدیده های طبیعی را به تصویر می کشد، بایستگی و چگونگی پیوند انسان با آنها را نیز مطرح می کند. خلاصه گزاره های قرآنی در بیشتر موارد به اهداف متعدد نگاه دارد.
این واقعیت در روش قرآن می تواند گویای نکته مهمی در موضوع فرهنگ باشد و آن اینکه سطوح گوناگون فرهنگ با همدیگر مرتبط و غیرقابل تفکیک اند، به گونه ای که یک مولفه با تمام ابعاد وجودی انسان پیوند دارد و یک پیام اصلاحی باید ناظر به همه زمینه ها و زوایای وجودی و با استفاده از همه اهرم های تاثیرگذار القا شود. شیوه ترکیبی سخن گفتن، ابزاری است برای تحریک تمام لایه ها و سطوح وجودی انسان.
4. شفافیت و رسایی
یکی از ویژگی های بیانی قرآن، گویایی و رسایی است. قرآن به رغم اینکه مشتمل بر متشابهات است «هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخرمتشابهات» (آل عمران/7) اما از لحاظ تفهیم و رساندن مطلب به مخاطب، هیچ گونه ابهام و نارسایی ندارد و چنان که خود می گوید، زبانش «مبین» است؛ «و هذا لسان عربی مبین» (نحل/301) از همین رو، مشرکان مکه به خوبی منظور آیات را می فهمیدند، و تحت تاثیر آن قرار می گرفتند. (مغنیه، الکاشف، 7/57؛ تفسیرالمبین، 1/507)
این واقعیت گذشته از آنکه نشان می دهد تشابه آیات در محتوا و حقیقت مفاهیم است نه در قالب بیانی آن، یک نکته مهمی نیز در رابطه با روش تاثیرگذاری پیام اصلاحی دارد و آن اینکه لایه های گوناگون فرهنگ درسطح عموم مردم نمی تواند در قالب اصلاحات خاصان و بیان پیچیده صورت گیرد. زبان فرهنگ سازی و فرهنگ پیرایی به تناسب گستره مخاطبان باید زبان عمومی باشد.
شاید مقصود از زبان قوم که قرآن در رابطه با رسالت انبیا مطرح می کند (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم» (ابراهیم/4) نیز همین باشد.
50 تکرار و تلقین
از ویژگی های دیگر روش قرآن، این است که دربیان حقایق و ارزش ها به یک بار بسنده نمی کند، بلکه در مواضع و جایگاههای متعدد تکرار می کند، اما نه تکرار یکنواخت و ملال آور، بلکه تکرار همراه با تنوع و تازگی.
این حقیقت را می توان به یک استقرای اجمالی به اثبات رساند. ابن عاشور می گوید:
«ماده تثنیه کنایه از تکرار است، زیرا تثنیه نخستین مرتبه تکرار شمرده می شود... پس قرآن مثانی است؛ چون اعزاضش مکرر است و این یک نوع امتنان برامت به شمار می آید که اهداف و مقاصد کتابش تکرار شده است تا در جان ها بهتر نفوذ کند و کسانی که قبلا نشنیده اند بشنوند.»
از ویژگی بیش از هر چیز معلول ماهیت پیام قرآن است. اگر قرآن پیام فرهنگی نداشت، شاید با این روش عمل نمی کرد، اما ماهیت فرهنگی آموزه های قرآن و نیازی که برای درون سازی دارد از یک سو، و خصلت غفلت و فراموشی ذهن بشر از سوی دیگر و اهمیت پیام از جهت سوم، ضرورت به کارگیری چنین شیوه ای را ایجاب می کند.
ویژگی های محتوایی
روش اصلاحی قرآن همانگونه که در قالب و فرم ویژگی هایی داشت، ازنظر محتوا و درون مایه نیز ویژگی ها و خصوصیاتی دارد که الگو بخش مصلحان اجتماعی است. فشرده این ویژگی ها بدین قرار است:
1- واقع گرایی
بخش بزرگی از آیات قرآن به تذکر و توجه دادن به آیات تکوینی الهی اختصاص یافته است. به گونه ای که می توان گفت این بخش یکی از محورهای اصلی آموزه های وحی به شمار می آید. بخش دیگری از آیات، تاریخ تاریک یا روشن بشر در مواجهه با حق و باطل را گزارش می کند. بخش قابل توجهی از آیات، به بیان سنت های تکوینی و تشریعی الهی می پردازد. (زحیلی، 2/059) تعداد دیگری از آیات به آشکارساختن بنیادهای وهمی و غیرواقعی سنت های جاهلی نظر دارد.
این توجه فراگیر به واقعیت بیرونی، به ویژه طبیعت و تاریخ، برای پیامی که به ظاهر ارتباطی با آن دو ندارد و تنها درصدد تغییر و اصلاح باور و بینش انسان نسبت به زندگی است، نشانه آن است که قرآن در روش اصلاحی خود، تکیه بر واقعیت ها و دوری از تخیلات و پندارها را حتی درجایی که فرهنگ از مقوله احساسی و عاطفه باشد، به عنوان یک اصل و قاعده می شناسد و این حقیقت را در زمینه فرهنگ آشکار می کند که پایه گذاری باورها و ارزش ها بر بنیاد پندارهای بی اساس یا احساسات دور از واقعیت اگر چه در راستای اهداف مورد نظر باشد، نمی تواند شیوه درستی برای بهسازی فرهنگ جامعه به شمار آید. امری که سوگمندانه مورد بی توجهی قرار گرفته و هر روز شاهد برنامه ها و کارهای احساس بنیاد و تخیلی هستیم.

نویسنده:سید موسی صدر


دسته ها : عمومی
سه شنبه 1388/3/12 19:58
X