تعداد بازدید : 4574284
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
جبهه ملی از همان آغاز شکلگیری به سلطنت گرایش داشت. هر چند ملیگرایی را اساس کار و آرمان اصلی خویش قرار داده بود، اما در راستای اهداف شخصی و تأمین منابع استعمار و گسترش غربگرایی و مخالفت با اسلام و عناصر مذهبی گام بر میداشتند. صرف نظر از افراد انگشتشماری که ممکن بود در بنیادگذاری جبهه ملی و برای رسیدن به اهداف اصولی آن صادقانه تلاش کرده باشند، در نگاه کلی، اساس جبهه ملی باطل و رهبران آن با حاکمیت اسلام و روحانیت مخالف بودهاند. پس از کودتای 28 مرداد که کشمکشهای درونی و اختلافات و رقابتهای رهبران جبهه ملی از عوامل شکست آن محسوب میشد تا سال 1339 تشکیلاتی به این نام در صحنه سیاسی حضور نداشت.
قدرتطلبیهای سران جبهه ملی که منجر به طرد مصدق از رهبری این جبهه شد وی را به موضع مخالفت با رهبران جبهه ملی دوم کشانید. حمایت آشکار مصدق از نهضت آزادی به معنای نفی صریح و آشکار رهبران و گردانندگان جبهه ملی بود. به سال 1356، با خیزش مردم مسلمان و رهبری حکیمانه و مدبرانه امام خمینی و به برکت خون شهیدان در راه مبارزه با استعمار امریکا و سلطنت پهلوی، نوعی فضای باز سیاسی در کشور به وجود آمد و جبهه ملی توانست در چارچوب قانون اساسی تشکیلات خود را دوباره احیا کند. در بحبوحه مبارزات سیاسی مردم و روحانیت، جبهه ملی قدم به صحنه سیاسی نهاد تا بر عصیان و شورش مردم علیه شاه لگام زند و تکوین انقلاب اسلامی و دگرگونی بنیادین رژیم را مهار سازد.
در تابستان 1356 سه تن از رهبران جبهه ملی یعنی کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار طی نامه سرگشادهای به شاه تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر را از وی خواستار شدند. البته جبهه ملی در آن زمان سعی داشت برای پوشاندن چهره واقعی خود و برون آمدن از انزوا و همگام شدن با طغیان خشم انقلابی ملت، رهبری امام خمینی را در ظاهر بپذیرد و مدعی پیروی از دستورات امام باشد، ولی در حقیقت، دموکراسی غربی و حاکمیت ملی غیر مذهبی از آرمانهای اساسی این جبهه به شمار میرفت و غرب را کعبه آمال و آرزوهای خود میدانست.
امریکا برای ایجاد انحراف در مسیر نهضت اسلامی مردم ایران زمینههای نخست وزیری شاپور بختیار را به عنوان یکی از سران جبهه ملی به وجود آورد تا شاید بتواند سلطنت را از هجوم بنیانکن انقلاب مردم مسلمان نجات بخشد. اما با شکست این ترفند جبهه ملی موذیانه حساب بختیار را از این جبهه جدا کرد و خود را در صف مردم و انقلاب قرار داد و به دلیل سابقه سیاسی برخی از رهبران آن، این توفیق را یافت تا در دولت موقت به نخست وزیری بازرگان، چند وزارتخانه مهم را زیر نفوذ مستقیم خود قرار دهد. با گذشت زمان و گسترش توطئههای امریکا علیه انقلاب اسلامی، ماهیت جبهه ملی آشکار شد و به تدریج به طیف ضد انقلاب پیوست.
جبهه ملی با تحریم بعضی همهپرسیها و انتخابات پس از انقلاب و اظهار مخالفت با ولایت فقیه و خط امام و حاکمیت اسلام و روحانیت و همگامی با دشمنان انقلاب، چهره واقعی خود را به نمایش گذاشت. قدرتهای استعمارگر خارجی نیز امید بسته بودند تا حاکمیت به تدریج از کف امام و روحانیت و عناصر مذهبی خارج شده و عناصر ملی وابسته به غرب جایگزین شوند و اهداف استعمارگرانه آنان تحقق یابد.
امام خمینی و جبهه ملی
اوج مخالفت جبهه ملی با حاکمیت اسلام و رهبری امام خمینی در محکوم کردن لایحه قصاص و فراخوانی مردم به راهپیمایی علیه نظام اسلامی جلوهگر میشود که با هوشیاری امام نقاب از چهره سران جبهه ملی فرو میافتد و خشم امت اسلامی گریبانگیر آنان شده و صدور حکم ارتداد از سوی امام خمینی آنان را از صحنه سیاسی ایران بیرون میراند و به انزوا میکشاند.
امام خمینی (ره) در همان سخنرانی که حکم ارتداد جبهه ملی را صادر کردند، فرمودند:
قضیه قصاص در جاهایی از قرآن تصریح شده است. لایحه قصاص همین مسائل قرآن است، در این راهپیمایی که مسلمان را به اصطلاح خودشان دعوت کردهاند که مردم قیام کنند در مقابل قرآن، مردم قیام کنند در برابر احکام ضروریه اسلام، آنهایی که از بعضی جبههها هستند تکلیفشان معلوم است. آنها از اول هم، از آن وقتی هم که جمهوری اسلامی تأسیس شد، مسأله اسلام پیش آنها مطرح نبوده است. آنچه مطرح بوده، اگر راست بگویند همان ملیگرایی بوده است و من در این هم شک دارم. برای اینکه افرادی که سردسته اینها بودند و به ملیگرایی معروف بودند، ما دیدیم که بر ضد ملت قیام کردند، الآن هم که در خارج هستند، دعوت میکنند که بر ضد این ملت، قدرتها فعالیت کنند... آیا نهضت آزادی هم قبول دارد آن حرفی را که جبهه ملی میگوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم ـ حکم قصاص ـ که در قرآن کریم و ضروری بین همه مسلمین است غیر انسانی است؟... شما (نهضت آزادی) یک اشتباه بزرگی دارید و آن این است که خیال میکنید که حالا در زمان محمدرضا اگر دو تا اعلامیه بر ضدش دادید مردم به شما علاقه پیدا کردند، حالا هم اگر چنانچه اعلامیه ضد مثلا دولت بدهید مردم علاقه پیدا میکنند... شما حسابتان را بیایید جدا کنید... رادیو بعد از ظهر را ما باز کنیم. گوش کنیم ببینیم که نهضت آزادی اعلام کرده است که این اطلاعیه جبهه ملی کفرآمیز است... من نصیحت میکنم این جمعیت متدین نهضت آزادی را و آقای رئیس جمهور را...، دست بر دارید از این تضعیف مجلس و تضعیف روحانیت و تضعیف ملت و تضعیف روحیه ملت و تضعیف روحیه ارتش، ... شما وکلایی هستید در مجلس، محترمید، متدینید جدا کنید حساب را از مرتدها اینها مرتدند جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است.
نهضت آزادی و سلطنت
با بررسی مواضع نهضت آزادی و شعارهای بیپروای این نهضت در پیروی از مصدق و الگوسازی روشن و نمایان از این شخصیت به اصطلاح ملی، میتوان مواضع نهضت را نسبت به رژیم شاهنشاهی تبیین کرد. هر چند که تحلیلها و تفسیرهای انتشار یافته از سوی نهضت پس از انقلاب مدعی این است که نهضت، جریانی ضد سلطنت بوده و با هدف براندازی رژیم شاه شکل گرفته، اما با اشاره به دو نکته در مبارزات نهضت آزادی پیش از انقلاب اسلامی نادرستی این ادعا به وضوح نمایان میشود.
نکته اول اینکه در مرامنامه نهضت آزادی بر مسلمان بودن، ایرانی بودن، تبعیت از قانون اساسی و پیروی از مصدق به عنوان اصول اولیه تفکر و اندیشه نهضت تأکید شده است. در قانون اساسی رژیم شاهنشاهی به این نکته تصریح شده است که «سلطنت ودیعهای است که به موجب الهی از طرف ملت به شخص پادشاه تفویض شده است» و «سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت، به وسیله مجلس مؤسسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضا پهلوی، تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل برقرار خواهد بود.»
مهندس بازرگان به عنوان بنیانگذار نهضت آزادی بر پیروی از همه مواد قانون اساسی تأکید مینمود و هیچ اصل و تبصرهای را استثنا نمیکرد.
"تابع قانون اساسی ایران هستیم ولی منافق (نؤمن ببعض و نکفر ببعض) نبوده، از قانون اساسی به صورت واحد و جامع، طرفداری میکنیم. "
گفتنی است که حضرت امام (ره) نیز در آغاز نهضت اسلامی ایران، در سخنرانیها و اعلامیههای خود از رهگذر تأکید بر اجرای قانون اساسی از رژیم شاه انتقاد میکردند، اما از سویی تصریح میفرمودند که قانون اساسی کامل و دقیق نیست و پر واضح است که اتخاذ چنین موضعی در برابر قانون اساسی با موضع نهضت آزادی که تبعیت از همه مواد قانون اساسی را در دستور کار خود قرار داده بود، تفاوت زیادی دارد.
وانگهی «حسن نزیه» به عنوان یکی از بنیانگذاران نهضت آزادی در تشریح مرامنامه نهضت موضوع تبعیت از قانون اساسی را شکافته و به این نکته تصریح میکرد که: در رژیم سلطنت مشروطه شاه باید بماند و خاندانش نسل بعد نسل سلطنت کند و تنها عاملی که میتواند این امتیاز را برای یک سلسله سلطنتی حفظ کند، احتراز جدی شاه از قبول مسئولیت و اجتناب دائم او از طرفیت با دولت و مجلس و مردم و خارجیهاست.
مهندس بازرگان نیز به هنگام دستگیری و محاکمه در سال 1342 در دادگاه رژیم شاه چنین گفت: "نظریات ما در مورد سلطنت هم بر رونق و دوام مقام سلطنت خواهد افزود و هم اجازه تولید نیروهای فوقالعاده ملی را میدهد... ما واقعا طرفدار و موافق آن ـ سلطنت ـ هستیم."
از سخنان صریح رهبران نهضت آزادی و نامه سرگشادهای که نهضت آزادی به شاه نوشته و برخوردی که با رژیم شاهنشاهی داشته چنین بر میآید که هر چند نهضت آزادی به مبارزه معتقد بود، اما براندازی و سرنگون کردن شاه از اهداف آن نبوده و این مبارزات جنبه پارلمانی داشته است.
نکته دوم تأکیدی است که همواره نهضت آزادی بر رهبری مصدق دارد و باید دانست که مصدق بنا به اعتراف خودش، هیچگاه مقابل شاه و سلطنت نبوده است، بلکه پیوسته این شعار را سر میداده که شاه باید سلطنت کند نه حکومت. مصدق در دفاع از خود در دادگاه نظامی رژیم به روشنی ابراز میدارد که مخالف شاه نیست، بلکه خادم اوست. از سوی دیگر نهضت آزادی در اطلاعیهای که به سال 1342 منتشر میکند، اعلامیههایی که به ادعای نهضت آزادی از سوی سازمان امنیت رژیم انتشار یافته و نهضت را ضد سلطنت خوانده، تکذیب کرده است. رهایی بازرگان از زندان در پی عفو ملوکانه شاه به سال 1346 و پیوندی که نهضت آزادی با شریعتمداری به عنوان کسی که رژیم سعی داشت از وی برای کمرنگ کردن رهبری امام استفاده کند، از نکات مبهم و تردیدآمیز است که خوانندگان میتوانند برای آگاهی بیشتر به کتابهایی در این زمینه مراجعه کنند.
هنگام اوجگیری انقلاب اسلامی و پیروزی ملت بر رژیم شاهنشاهی نیز نهضت آزادی دست از سلطنتخواهی و طرفداری از رژیم بر نداشته و در ملاقاتی که بازرگان به همراه یدالله سحابی و محمد توسلی با مأمور سیاسی سفارت امریکا در تاریخ 1356/3/9 داشته ـ البته اصل ارتباط و پیوند غیر رسمی نهضت آزادی با امریکا سؤالبرانگیز است ـ چنین گفته است:
" نهضت آزادی به قانون اساسی معتقد است اگر شاه حاضر باشد که تمام موارد قانون اساسی را به اجرا در آورد ما آمادهایم تا سلطنت را بپذیریم. "
برخورد نهضت آزادی با نخست وزیری شریف امامی و بختیار نیز در زیرمجموعه مواضع نهضت پیش از انقلاب اسلامی درخور توجه است. در 29 مرداد 1357 شریف امامی استاد بزرگ لژ فراماسونری در ایران با شعار دولت آشتی ملی، پست نخست وزیری را بر عهده گرفت. او دو ماه فرصت خواست تا اوضاع را آرام کند. شریعتمداری که سعی میشد از رهگذر تبلیغات شاهنشاهی و رسانهای بیگانه به قطب مبارزه مردم تبدیل شود به شریف امامی فرصت داد و او را تائید کرد.
شریف امامی با اصلاحات جزئی و فریبکارانهای مانند رسمی کردن تاریخ شمسی به جای تاریخ شاهنشاهی و تعطیل کردن برخی مراکز فساد و قمارخانهها، وعده انحلال ساواک و برقراری آزادی و امنیت تلاش کرد تا نظر مردم را جلب کند و از ناآرامیها بکاهد.
وعده برگزاری انتخابات آزاد از سوی شریف امامی باعث شد که نهضت آزادی مفتون شده و خود را برای انتخابات آماده سازد. بازرگان در این زمینه میگوید:
"عقیده نهضت آزادیها و سایرین این بود که انتخابات یک مائده الهی است. دولت وقتی به مرحلهای رسیده که میگویند میخواهیم آزادی انتخابات بدهیم چه بهتر از این؟ اول کاری که ما میکنیم به دولت خواهیم گفت که اگر راست میگویی و انتخابات آزاد است باید اجازه دهی که ما باشگاه داشته باشیم. یا میدهد یا نمیدهد، اگر داد این باشگاه وسیلهای میشود که ما دور هم جمع شویم. اگر نداد همانجا مچش را میگیریم و میگوییم پس تو دروغ میگویی، وقتی که باشگاه داد آن وقت میگوییم، خیلی خوب آزادی انتخابات است اجازه بده ما کاندیدا بدهیم و وقتی ما کاندیدا بدهیم مردم مسلما به کاندیدای ملیون رأی خواهند داد. ملیون یعنی مثلا مخالفین و آن وقت روی کاندیداها میتوانیم حرف بزنیم دیگر چیست که آدم نگوید."
نهضت آزادی از حمایت خود از شریف امامی درس نگرفت و با وجود آنکه روحیه سازشناپذیر امام خمینی (ره) را میشناخت، برای پیاده کردن اهداف خود بازرگان به فرانسه رفت و تلاش کرد که امام را به در پیش گرفتن سیاست گام به گام متقاعد سازد و شاه را به شرطی بپذیرد که سلطنت کند نه حکومت. این پیشنهاد از سوی امام رد شد. با وجود این نهضت آزادی از دولت بختیار نیز استقبال کرد. برخی از رهبران نهضت آزادی تلاشهای زیادی کردند تا امام را به پذیرش بختیار ـ که خود از نیروهای ملی بود و همسنگر و همفکر رهبران نهضت قلمداد میشد ـ وادار کنند و حتی رادیو نیز خبر پذیرش بختیار از سوی امام خمینی (ره) را پخش کرد؛ اما امام در اعلامیهای در تاریخ هفتم بهمن 1357 چنین میگویند:
"آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را با سمت نخست وزیری، من میپذیرم دروغ است. بلکه تا استعفا ندهد او را نمیپذیرم. حضرات آقایان به ملت ایران ابلاغ فرمایند که توطئهای در دست اجراست و از این امور جاریه گول نخورید."
طبق اسناد لانه جاسوسی حمایت نهضت آزادی از بختیار تا جایی پیش میرود که به بختیار کمک میکنند تا کابینهاش را جمع و جور کند.
بدینسان در طول سالهای پیش از انقلاب همواره در سازش و کنار آمدن با رژیم سعی نموده و به شکلی سادهلوحانه، حوادث را تحلیل میکرده است.
با پیروزی انقلاب اسلامی و انتخاب بازرگان به سمت نخست وزیر دولت موقت از سوی امام و تکیه زدن برخی از بنیانگذاران و رهبران نهضت آزادی بر مناصب مهم و کلیدی کشور، فرصت مناسبی در اختیار آنان بود تا با تصحیح مواضع و نگرش خود و درک واقعیتهای انقلاب، خاطرهای خوب از خود بر جای گذاشته و به اسلام و ملت مسلمان خدمت کنند. اما نه تنها این فرصت را از دست دادند، بلکه با موضعگیریهای نامناسب در برابر حوادث و رویدادهای انقلاب اسلامی به کنج انزوای سیاسی فرو غلتیدند.
مواضع نهضت آزادی در انقلاب اسلامی : سیاست گام به گام
امام خمینی مسئولیت دولت موقت انقلاب اسلامی ایران را به رهبر نهضت آزادی، یعنی مهندس مهدی بازرگان، واگذار نمود. هر چند نهضت آزادی بارها اعلام کرد که به عنوان یک سازمان، تأثیری در دولت موقت نداشته و دولت موقت یک دولت نهضتی نبوده است، اما پر واضح است که این ادعا کاملا بیپایه و اساس بوده و اکثریت قریب به اتفاق وزرای کابینه بازرگان را همفکران وی در نهضت آزادی تشکیل میدادند. وانگهی بسیاری از استانداران و رؤسای نهادهای دولتی نیز از وابستگان جریان نهضت آزادی و پیروان اندیشه ملیگرایی انتخاب شده بودند و طبیعی است که سرنوشت و عملکرد دولت موقت به شکل مستقیم با سرنوشت نهضت آزادی پیوند داشت.
در عملکرد دولت موقت ناتوانیهای اساسی به چشم میخورد. وجود همین ناتوانیها باعث سقوط دولت موقت و انزوای سیاسی بازرگان و نهضت آزادی گردید. مهمترین این ناتوانیها اتخاذ سیاست گام به گام و تساهل در امور بود. طبیعی است مردمی که با اتحاد و یکپارچگی مثالزدنی، رژیم شاهنشاهی را سرنگون ساختهاند با توجه به قاطعیت انقلابی رهبر انقلاب، انتظار داشتند که دولت منتخب امام پاسخگوی شور و هیجان انقلابی آنها بوده و با سرعت و کمال قاطعیت موانع را از سر راه برداشته و با جایگزین کردن احکام اسلامی در بدنه اجرایی کشور مرحله انتقالی را پشت سر گذاشته و زمینه استقرار نهایی حکومت اسلامی را فراهم آورده است.
اما بازرگان از همان مراحل آغازین پذیرفتن مسئولیت ریاست دولت موقت نشان داد که با روحیه غیر انقلابی که دارد، نمیتواند چارچوبهای قانونی و قالب کلی رژیم گذشته را در هم بریزد و طرحی نو و همگام با مقتضیات انقلاب دراندازد. وی در نخستین سخنرانی خود پس از پذیرفتن مسئولیت نخست وزیری میگوید:
"طبیعت بنده و اکثریت ملت، سلم و صفا و صلح و احتراز از دشمنی و خشونت و خونریزی است. "
نخست وزیر دولت موقت با همین دیدگاه بر آن بود که دادگاههای انقلاب نباید نسبت به جنایتکاران رژیم پهلوی با حالت کیفردهی برخورد نماید، بلکه از در اغماض و بخشش درآید تا آبروی ایران در مجامع بینالمللی ریخته نشود! وانگهی توطئههای ضد انقلاب در مناطق حساس کشور همانند کردستان، گنبد و خوزستان و تحرکات آشوبگرایانه گروهکها در شهرها، به برخورد قاطع دولت نیازمند بود و هر چند که امام اتخاذ شیوههای انقلابی و قاطعانه را به دولت توصیه میکرد، ولی نخست وزیر وقعی نمینهاد و حتی پاکسازی عوامل رژیم را نیز انتقامگیری قلمداد میکرد. مسأله کردستان و طولانی شدن آن از مصادیق آشکار همین ناتوانی دولت موقت بود که سعی داشت بدون تکیه بر نیروهای نظامی، موضوع را با مذاکره و احترام متقابل! فیصله دهد و باعث شد خسارتهای مالی و جانی فراوانی به کشور وارد آید.
موضوع تساهل دولت موقت تا آنجا پیش رفت که حتی همفکران وی در نهضت آزادی نیز به شیوه مسالمتآمیز بازرگان و همکارانش اعتراض کرده و در بیانیهای به مناسبت حوادث کردستان، مینویسند:
" اگر دولت به جای تهدید کردن به استعفا و هدر دادن وقت و نیروی امام، در حل و فصل مسائل رفرمیستی و شکلی، به مسائل جدی و کلی توجه میکرد و در خصوص آنها در کنار امام قرار میگرفت و با قاطعیت عمل میکرد، کار ما پس از شش ماه به اینجا نمیرسید که درباره انقلاب نیاز به طرح چنین حقایقی تلخی باشد."
1- رویارویی با امام
از آنجا که بازرگان و همفکرانش در شورای انقلاب و هیأت وزیران اعتقادی ژرف و عمیق به اصل ولایت فقیه نداشتند، با گذشت چند ماه از روی کار آمدن دولت موقت، اختلاف و تباین خط امام و دولت به وضوح آشکار شد. به طوری که امام پیوسته در سخنرانیهای خود به طور ضمنی و صریح از سیاستهای دولت موقت انتقاد کرده و رهنمودهای خودشان را بیان میکردند، اما نخست وزیر به جای عمل کردن به این توصیهها و رهنمودهای دلسوزانه امام، همواره از دخالتهای نابهجا شکایت میکرد. کار به جایی رسید که وی اظهار کرد که از اعترافها و انتقادهای امام کلافه شده است:
"نه تنها طبقات مختلف به دولت فشار میآورند، بلکه آقا هم ما را تحت فشار میگذارد. آقا یکپارچه احساس و انقلاب و عطوفت و همیشه از قلب و دل و مغز و زبان مدافع و طرفدار طبقه ضعیفان و بینوایان و به قول خودشان پابرهنگان هستند. احساسات ایشان را بر میانگیزند و آن وقت آقا وادار میشوند، طاقت نمیآورند، از بالا سر ما، بدون مراجعه و مشاوره با دولت، بدون اینکه از ما بپرسند، اعلامیه دستور صادر میفرمایند. یک دفعه دست و پای ما را توی پوست گردو میگذارند، شب جمعه اخیر، هشت نفر از هیأت وزرا خدمت آقا رسیدیم. صاف و پوست کنده گفتیم: خدا عمر و توفیق آقا را زیاد کند، شما هم که ما را کلافه کردید. "
2- رویارویی با ملت
بازرگان از انتقادها و اعتراضهای فراگیر مردم نسبت به روشهای غیر انقلابی دولت موقت به نق زدن و چوب لای چرخ گذاشتن تعبیر میکرد و از دخالت مردم گلایه داشت و در ملت انقلابی و پرشور ایران در برهه حساس پس از انقلاب، تخم دلسردی و ناامیدی میافشاند. او کمیتههای انقلاب را که از متن مردم برخاسته بود، در یکی از سخنرانیهای خود به سوسک تشبیه کرد و ملت را موجوداتی ضعیف و ناتوان خواند که دست و پا در آوردهاند:
پس از پیروزی انقلاب ما در برابر دو پدیده یا دو امر تازه قرار گرفتیم. از یک طرف زبانها و قلمها باز شد و مردم آنچه در دل دارند میگویند... از طرف دیگر، پدیده دیگر ملت است که دست و پا در آورده به راه افتاده است. ملت کمیتهها را درست کرده و کمیتهها در کار دولت هم دخالت میکنند. این دو پدیده و دو حالت چیز کاملا تازهای است که قبلا وجود نداشت و دولت را از هر جهت در تنگنا و ناراحتی و گله و درد دل قرار داده است. این مسألهای که دولت با آن روبهرو شده و من هم در یکی از صحبتهای تلویزیونی از آن گله کردم.
میگویند یک دهاتی که به شهر آمده بود رفت دکان چلوکبابی، صاحب مغازه فهمید که این دهاتی است و بیاطلاع ظرف چلوکباب که برایش گذاشت (آن وقت سر پوشی داشت مثل کلاهخود) سه تا سوسک هم لای پلو قرار داد این دهاتی وقتی سرپوش را برداشت، دید سوسکها دارند راه میروند. اول آنها را قاپ زد و خورد و به رفیقش گفت: چون اینها پا دارند و در میروند اول اینها را میخورم و بعد میروم سراغ چلوکباب و پیاز. حالا دولت هم اولین مسألهای که با آن روبهروست و من در یکی از صحبتهای تلویزیونی، زبان گله گشودم، این کمیتهها بود. چون پا درآوردهاند، دست در آوردهاند و در کارها دخالت میکنند، باید اول سراغ آنها برویم و دست و پایشان را ببندیم.
در حقیقت نهضت آزادی و تمامی جریانهای شبه روشنفکری سکولار معتقد بودند که مردم تا وقتی ارزش دارند که برای رسیدن باند نهضت آزادی به قدرت تلاش و مبارزه کنند و آنگاه که حضرات بر اریکه قدرت نشستند، مردم حق هیچگونه اظهار نظری ندارند. باید مانند بره رام و آرام! همه چیز را تحویل آنها دهند و بروند و مشغول کار خود باشند!
منبع: فصلنامه پانزده خرداد