تعداد بازدید : 4573572
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
آغاز ماجرا :
گیلدا دختر سرلشکر آزاد ، یکی از افسران عالیرتبه نیروی هوایی بود ، که محمدرضا شاه را در بازدید از مراکز نظامی اصفهان همراهی میکرد. سرلشکر آزاد که از نیروی هوایی بوده دختر خوشگل خود را به همراه خود آورده ، و در هواپیما کنار محمدرضا شاه نشاند و دختر طبق تعلیماتی که لابد از پدرش یاد گرفته بود محمدرضا را خام خودش میکند.(1)
فریده دیبا ، مادر فرح دیبا ، در خاطراتش میگوید : بعدها از طریق پری اباصلتی که در مسافرت محمدرضا به اصفهان به عنوان خبرنگار روزنامه اطلاعات همراه او بوده ؛ شنیدم که این دختر خردسال به اتفاق پدرش سرلشکر آزاد در هواپیمای حامل شاه بوده و محمدرضا در داخل هواپیما به این دختر دست درازی کرده است. (2)
هدف سرلشکر آزاد این بود که از این طریق جانشین طوفانیان شود ، طوفانیان خیلی به محمدرضا نزدیک بود و خریدهای نظامی او را انجام میداد و با محمدرضا حساب و کتاب داشت و روی هم رفته مرد مورد علاقه شاه و امین او محسوب میشد . (3)
تاجالملوک در خاطرات خود میگوید : " ... این دختر از حقهبازهای روزگار بود طوری محمدرضا را خام خود کرده بود که محمدرضا نمیتوانست در برابر خواهش او نه بگوید . سرلشکر آزاد هم از اول آمده بود به پست و مقامی برسد ، و به نحوی جای طوفانیان را بگیرد ، یک مرتبه دید که موقعیت بهتری برایش پیدا شده و میتواند دخترش را جانشین فرح کند این ماجرا مربوط به سال 1351 میباشد . " (4)
شاه بی مهابا گیلدا را به کاخ آورده و رسما در مهمانیهای دربارشرکت میداد. فرح که از گستاخی شاه به تنگ آمده بود، دعوا و درگیری را آغاز کرد . (5)
ناگفته نماند که محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود ، یک بار در دوران جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت میکرد عاشق میهمانداران موطلایی هواپیمای لوفت هانزا شده بوده ، این شرکتهای هواپیمایی زیباترین دختران را مهماندار خودشان میکنند ، و همین مسأله مدتها موجب بدبختی محمدرضا شاه شده بود ، و پولهای زیادی صرف پذیرایی این میهمانداران لوفت هانزا میکرد و یک قسمت از دربار مسؤول دعوت و پذیرایی از این مهمانداران
بود . (6)
ملکه مادر در واکنش نسبت به حساسیت فرح میگوید : " من تعجب میکنم ، فرح خودش را روشنفکر میدانست و محمدرضا در مجالس با زنهای این و آن و دختران این و آن میرقصید و .... و فرح میدانست که محمدرضا ... علاوه بر او با زنان دیگری هم رفت و آمد دارد . اما او به این دختر(گیلدا) فوقالعاده حساس شده
بود . (7)
ملکه مادر علت حساسیت بیش از حد فرح را این میداند که این دختر فوقالعاده قشنگ بود به خصوص اینکه محمدرضا به زیبایی ذاتی این دختر اکتفا نکرد و «او را نزد پروفسور تسه فرانسوی ، دکتر خانوادگی دربار در امور زیبایی فرستاد و با چند عمل جراحی خیلی دیدنی شده بود .» (8)
بلندپروازیهای خانواده گیلدا حتی حساسیتهای شاه را برانگیخت ، به گزارش علم یک روز صبح شاه خیلی بدخلق بود ، علت بدخلقی خود را مصاحبهی خانوادهی گیلدا با یک روزنامهی ترک دانست که گفتهاند : " با این که ازدواج دخترشان با شاه بیاساس است ، اما بدون شک دخترشان ، معشوقهی شاه است . " (9)
ملکه مادر در مصاحبه خود در خصوص ازدواج شاه و گیلدا میگوید : " حالا ازدواج بود یا نه ، من درست نمیدانم ، البته ازدواج به این معنی نبود که محمدرضا او را با تشریفات به عقد رسمی خود در آورده باشد ... " (10)
قبلا اشاره شد که محمدرضا گیلدا را برای عمل جراحی زیبایی بینی به فرانسه نزد پروفسور تسه فرستاده بود. پروفسور تسه که آدم سادهای بود از گیلدا میپرسد چه نسبتی با شاه ایران دارید ، و گیلدا هم با بی انصافی یا از روی شیطنت میگوید من زن جدید اعلیحضرت شاهنشاه هستم . پروفسور تسه که میدانست در کشورهای شرقی و مسلمانان میتوانند چهار زن داشته باشند ، به خیالش که فرح موضوع ازدواج را میداند به همین خاطر در ملاقاتی که با فرح روبهرو میشود ماجرای طلا ( گیلدا ) و عمل بینی او را برای فرح شرح میدهد ، آتش این فتنه از این جا شروع شد . (11)
سرانجام فرح بیتاب شده و در سعدآباد که چشمش به گیلدا افتاد جلو رفت و کشیدهی محکمی به گوش وی زد . (12)
فریده دیبا در خاطراتش میگوید : " بی تفاوتی فرح نسبت به کامجوییهای محمدرضا باعث شد که شاه جسارت را از حد بگذراند و دست دختر یکی از افسران نیروی هوایی را بگیرد و با عنوان معشوقهی خود به کاخ بیاورد – این دختر گیلدا آزاد نام داشت – و در داخل کاخ جایگاهی به او اختصاص داده بود . فرح با آن که میکوشید نسبت به این مسائل بیتفاوت باشد ، اما یک باره کشیده محکمی به گوش این دختر زد . " (13)
گیلدا هم پس از اینکه کشیده محکم فرح را خورد دست او را بوسید و به فرح گفت : تقصیر متوجه او نیست علیاحضرت شهبانو او را عفو کند . (14)
به هر حال فرح پس از اطلاع از ماجرا و فهمیدن جریان شاه و گیلدا ، جلوی محمدرضا ایستاد و پاهایش را توی یک کفش کرده که الا و بلا باید مرا طلاق بدهی !
ملکه مادر میگوید من با محمدرضا صحبت کردم ، محمدرضا گفت چه عیبی دارد او را طلاق میدهم ، طلاق در نزد مردم ایران امری مورد قبول ، و خیلی مردها زنشان را طلاق میدهند .
گفتم : پسر عزیزم ، خیلی مردها که زنشان را طلاق میدهند ، شاه مملکت نیستند ، تو سه بار ازدواج کردهای ، از نظر مردم خوب نیست که در این سن ازدواج کنی ، از همه مهمتر فرح مادر ولیعهد است ، مادر شاه آینده مملکت است ، تو اگر او را طلاق بدهی ارتباطش را با ولیعهد و سایر بچهها نمیتوانی قطع کنی .
محمدرضا گفت : پس مادر تو میگویی چه کار کنم ؟
گفتم : از قدیم و ندیم گفتهاند به هر چمن که میرسی گلی بچین و برو ! مگر برای تو قحطی زن و دختر است ، این همه زنان زیبا به خودت دیدهای ، چه طور در برابر این دختر موطلایی خودت را باختهای ؟! (15)
به هر حال ملکه طلاق را صلاح نمیدانست و با پادرمیانی وی شاه و فرح توافق کردند که به خاطر مصالح مملکت از هم طلاق نگیرند ، ولی من بعد با هم کاری نداشته باشند و فقط دوست باشند ، و سپس محمدرضا با این تصمیم آزادی خودش را بدست آورد و فرح هم کار خودش را میکرد . (16)
سرانجام شاه پس از مدتی کامجویی از گیلدا خسته و دلزده شد ، و تصمیم گرفت وی را به تیمسار خاتم ، فرمانده نیروی هوایی ، واگذار نماید . (17)
گیلدا زمانی معشوقه خاتم بود و با وی به این سو و آن سو میرفتند. او در خانهای که در نزدیک دزاشیب تهران سکونت داشت. یک روز همسایگان صدای سقوط شیئی را شنیدند ، وقتی مردم به نزدیک منزل وی رسیدند با جسد بیجان وی مواجه شدند و مطبوعات اعلام کردند که گیلدا خودکشی کرده است . (18)
پایان داستان گیلدا از زبان اداره کل اطلاعات و مطبوعات :
اداره کل اطلاعات و مطبوعات دربار شاهنشاهی در خصوص مطالب مندرج در یکی از جراید درباره قتل مشکوک گیلدا ( معشوقه شاه ) ، و شایعه خودکشی وی به علت اعتیاد به مواد مخدر و احتمال دخالت ساواک در قتل نامبرده به دستور محمدرضا شاه در پی اعتراض فرح چنین گزارش میدهد :
" یک فریاد تلخ ... و صدای بمبی که در نتیجه برخورد شیئی با سنگها به گوش رسید ، و صدای پنجرهها که با یکدیگر برخورد میکردند ، و بعد سکوت مطلق سکوت مرگباری که ابدا شایسته روزهای زیبای تابستان نیست .
عزرائیل قربانی خود را در یکی از محلههای دوردست و ییلاقی تهران به نام دزاشیب پیدا کرده بود او از دو سال قبل در این خانه دو طبقه تنها میزیست ، ساکنین محله فرصت آشنایی با او را پیدا نکرده بودند ولی کلیه اهالی تهران از داستان عشق او اطلاع داشتند .
گیلدای زیبا معشوقهی شاه بود ، شایع است که شاه گیلدا را که بیاندازه به ثریا شباهت دارد عقد نموده بود . و باز هم میگویند زن جوان پسر دو سالهای با نام دارا دارد .
مردم دزاشیب پس از آنکه جسد ساکن اسرارانگیز وی را بر روی سنگها یافتند گیج شدند و موضوع را به پلیس خبر دادند ، خبر مرگ گیلدا سه روز بعد تحت عنوان خودکشی در مطبوعات ایران منتشر شد. طبق این خبر گیلدا معتاد بوده و چون میدانست نخواهد توانست خود را از این درد برهاند خودکشی کرده است . شاه از مرگ گیلدا که با او دوستی خانوادگی داشته بسیار متأثر شده است .
این خبر مرگ گیلدا را اسرارآمیز کرد ، همه میدانستند که او تنها زندگی میکند ولی کسی باور نمیکرد که معتاد باشد و صبح یک روز خود را از پنجره پائین بیندازد .
آیا شاه پس از ترک معشوقه خود چون وجود او را خطرناک تشخیص داد اقدام به نابودی او نمود ؟
آیا این یک هنر ساواک بود ؟
ویلای مزبور در محاصره پلیس بود ولی افراد کنجکاو علیرغم هر چیز اطراف خانه را بررسی میکردند ، کسانیکه جنازه را دیدند میگویند لباس شب نبوده بلکه لباس تابستانی به تن داشته است ، گیلدا در عین حال هیچ گونه نامهای از خود به جا نگذاشته و اسرارش را با خود به گور برد.
شاید اگر گیلدا نمیمرد و در ویلای مزبور به زندگی خود ادامه میداد عشق شاه را نیز فراموش میکرد . ولی مرگ اسرارآمیز زن جوان کارها را زیر و رو کرد . اکنون کلیه جهانیان ادعا میکنند شاه به وسیله ساواک دست خود را به خون آلوده است . گفته میشود به دنبال اعتراض علیاحضرت شهبانو ، شاه معشوقه خود را رها کرده است ، ادعا میشود اقدام گیلدا در مورد خرید لباسهایی نظیر لباسهای شهبانو در پاریس فرمان مرگ او را امضا کرده است . در عین حال بعضیها عقیده دارند انتقال مرکز ساواک به پاریس با مرگ گیلدا بیارتباط نیست .
در این بین ادعای یکی از همسایگان گیلدا احتمال آن را که ساواک در مرگ او دست داشته قوت میبخشد ، نامبرده ادعا نموده دو هفته قبل دو نفر سیاهپوش که کیفی در دست داشتهاند به ویلای وی آمده و اطراف آن را بررسی کردهاند . ضمنا نامبرده میگوید دیده است که آن دو نفر از در عقب وارد ویلا شده است .
اکنون در کاخ گلستان یک سکوت عمیق حکفرماست ، هم شاه و علیاحضرت شهبانو در این مورد سکوت اختیار کردهاند ، ویلای دو طبقه گیلدا با خاطرات تلخ و شیرین او انباشته بود . گیلدای زیبا آخرین حرفش یک فریاد تلخ بود . هیچ گاه مستحق این فرجام بد نبود " (19)
پینوشتها:
1. ر. ک : حسینیان ، روحالله ، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران ، ( 1356-1343) ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، تهران ، 1383 ، ص 48. و تاج الملوک ، آیرملو ، خاطرات ملکه پهلوی ، انتشارات بهآفرین ، تهران ، ص 138: ص 363
2. دیبا ، فریده ، دخترم فرح ، ترجمهی الهه رئیس فیروز ، انتشارات بهآفرین ، تهران ، ص 155. گیلدا خردسال نبود بلکه 19 سال سن داشت .
3. تاجالملوک ، ملکه پهلوی ، پیشین ، ص 363
4. همان ، ص 363
5. حسینیان ، روحالله ، پیشین ، ص 48
6. تاجالملوک ، ملکه پهلوی ، پیشین ، ص 364
7. ر. ک . هما : ص 366 ، حسینیان ، روحالله ، پیشین ، ص 48
8. تاجالملوک ، ملکه پهلوی ، پیشین ، ص 366
9. علم ، اسدالله ، گفتگوهای من و شاه ( خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، جلد دوم ، ص 494
10. تاجالملوک ، ملکه پهلوی ، پیشین ، ص 363
11. همان ، ص 367.
12. ر. ک : حسینیان ، روحالله ، ص 48 ، تاجالملوک ، ملکه پهلوی . ص 367
13. دیبا ، فریده ، پیشین ، ص 154
14. همان ، ص 155
15. تاجالملوک ، ملکه پهلوی ، پیشین ، ص 364-363
16. همان ، ص 364 ، حسینیان ، روحالله ، پیشین ص 49
17. حسینیان ، روحالله ، پیشین ، ص 49
18. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی 630 ، ص 82
19. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، شماره بازیابی ، 630 ، ص 83-82