انتخابات رکن اصلی حیات سیاسی یک جامعه و سر آغاز هر حرکت سیاسی است. هرگاه به پیشینه و سابقه هر انقلاب، شورش و یا جنبش انقلابی می نگریم همه چیز از یک انتخاب شروع شده است.
انتخاب بین ذلت و عزت، انتخاب بین استعمار و استقلال، انتخاب بین دیکتاتوری و استعمار همه و همه آن چیزی را تشکیل می دهد که ما به عنوان تاریخ سیاسی می شناسیم.
انتخاب یک وسوسه است، وسوسه ای برای برآوردن نیاز، نیاز به دنبال آن چیزی که می گردیم و گاه هیچ آن را نمی یابیم.
پس انسان برای یافتن انتخاب کرد،انتخاب کرد و انتخاب کرد و هنوز هم در حال انتخاب کردن است. اما همین حالا میان این سه نقطه ها متوقف می شویم تا نگاهی به فضای کنونی کشور در بعد سیاسی و انتخاب های حول و حوش آن بیندازیم.
البته همیشه نگاه به گذشته سخت است به خصوص زمانی که مسئله به چیزی شبیه اعتراف می شود. البته می شود به جای اعتراف از چیزهایی دیگری نیز سخن راند. از دروغ، از تهمت و استفراغ گذشته های نه چندان دور که هنوز تب "رهایی از دیکتاتوری" ، "آزادی بیان" و " قتل های زنجیره ای" ، "سونای زعفرانیه ای" و البته "عالیجناب سرخ پوش" داغ بود.
می شود تمام این ها را فراموش نمود، اما این بار می خواهم خودمان را از شر این آلزایمر لعنتی خلاص کنیم و سراغ انتخاب هایی برویم که حاصل یک وسوسه بوده، وسوسه ای برای تمام اصلاح طلبان.
***
فضای سیاسی و آرایش جناح ها و گروه های حزبی اصلاح طلب شباهت عجیبی به چهار سال گذشته پیدا کرده است و تنها تفاوتی که در این بین وجود دارد اینکه قهرمان طلایی اصلاح طلبان در دوره قبل هاشمی رفسنجانی بود و حال میر حسین موسوی!!
البته به احتمال زیاد اصلاح طلبان بعد از شکست در انتخابات ریاست جمهوری دهم بحث قدیمی تقلب در انتخابات را مطرح خواهند ساخت (کما این از هم اکنون کار در خصوص این مسئله آغاز کرده اند) و یا مردم را به عوام زدگی و پوپولیسم متهم می کنند.
اما در این دو انتخابات اصلاح طلبان نقطه اشتراک دیگری نیز از خود به جا گذاشته اند و آن تغییر عجیب مواضع شان پیش از انتخابات است که می توان آن را نوعی تغییر رویکرد نامید.
برای پی بردن به این مسئله کافی است که به تبلیغات اصلاح طلبان به خصوص حزب مشارکت و سازمان مجاهدین در زمان کاندیداتوری مصطفی معین در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نگاهی بیندازند.
در آن روزگار هاشمی رفسنجانی نقطه تمرکز تمام اتهامات اصلاح طلبان بود، شخصیتی که قرار بود مظهر تمام بدی ها و زشتی هایی که مردم باید از ترس حضور او در انتخابات به اصلاح طلبان رای بدهند.
از فساد مالی و اقتصادی گرفته تا متهم شدن به هدایت قتل های زنجیره ای که کسانی همچون اکبر گنجی از اصلی ترین مروجان آن بودند.
اما به محض مشخص شدن نتیجه انتخابات همه چیز تغییر کرد وسوسه کار خود را کرد. اما خودمانیم، قدرت هم وسوسه برانگیز است حتی اگر لازم باشد به تمام حرف های قبلی پشت پا بزنیم. در نگاه ساختارشکنان موسوم به اصلاح طلب هاشمی رفسنجانی مانند شخصیت های کارتون دیجیمون به قهرمان اصلاح طلبان تبدیل شد و احمدی نژاد هم جای نماد قبلی دیکتاتوری و خفقان را گرفت!!
اکنون گویی دوباره همان وقایع در حال تکرار شدن است. تا زمانی که خاتمی در عرصه انتخابات حاضر بود اصلاح طلبان حضور هیچ کاندیدای دیگری را تحمل نمی کردند و برخی مواقع که احتمال حضور میر حسین موسوی از سوی برخی نزدیکان وی مطرح می شد از موسوی با عنایتی همچون بسته پر ریسک، نخست وزیر کوپنی ،استعفای نابجا و سیاستمدار دهه شصت یاد می کردند.
اما با کنار رفتن خاتمی دوباره همان وسوسه ها آغاز شد و میر حسین موسوی یگانه منجی اصلاح طلبان گردید تا شاید با آمدن او معجزه ای رخ دهد!!
اما معجزه و وسوسه از دو قسم جداگانه اند چرا که هیچ وسوسه ای هیچ معجزه ای را در خود نمی پرورد.
اصلاح طلبان ثابت کرده اند که در انتخاب خود ثابت قدم نیستند و همه چیز برای آنان بر پایه شرایط آنی و احتمالی می چرخد.
موسوی تنها برای آنها نقش یک سایه را ایفا می کند تا در تاریکی وی پنهان شوند. اگر موفق شوند که هیچ و گرنه با وجود سپر بلایی مانند موسوی باز هم می توان به انتخاب دیگری امیدوار بود.
انتخابی که وسوسه و نیاز اصلاح طلبان را به قدرت فراهم می کند و هر از چندی ناگزیر می شوند به دنبال یک قربانی دیگر بگردند.

دسته ها : انتخابات دهم
چهارشنبه 1388/2/23 12:17
X