بعد از ماجرای آوردن زنان به ورزشگاه که در اوائل ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد از سوی جنابشان مطرح شد و همان زمان بسیاری از متدینین را به ایشان بدبین کرد، این ماجرای الحاق حج به گردشگری، دومین باری است که طی آن مقاومت نهادهای مردمی – دینی ایشان را وادار کرد تا از دست خواسته ناصواب خویش بردارد و تن به رأی مخالف خود بدهد. چنین چیزی از آقای احمدی نژاد بعید بود که البته محقق گردید و نشان داد که کارهای سخت هم در برابر آدم های سخت انجامش ممکن است. اهمیت این ماجرا از آن روست که کم کم به این نتیجه رسیده بودیم که کسی پس ایشان بر نمی آید. این رخداد را باید به فال نیک گرفت، زیرا شاید جنابشان چهار سال دیگر بر سر کار باشد و از این موارد بسیار که باید از این تجربه درس گرفت و خود را آماده کرد.
نکته دوم آن است که چرا ایشان حتی علی رغم خواست برخی از نزدیکان و دوستداران خود حاضر به جدا کردن آقای مشائی از خود نیست؟ این یک پرسشی جدی است.
آیا واقعا به دلیل آن است که بر طبق گفته خودشان ایشان را اسلام شناس بزرگ می دانند؟ آیا نسبت فامیلی مؤثر است که این البته دون شأن آقای رئیس جمهور است؟ آیا به قول بچه ها، برای رو کم کنی از مخالفان است؟ حقیقت ماجرا چیست که ایشان به رغم خواست مراجع و علما و همین طور هوادار فدایی ایشان مانند آقای شریعتمداری حاضر به کنار گذاشتن ایشان نیست؟
به نظرم باید نوعی رابطه دیگر، مثلا مراد و مریدی را در این ماجرا دخیل دانست، شاید هم آقای رئیس جمهور اعتقاد خاصی به ایشان دارد که به نوعی باید ذیل ماده «عین الیقین» آن را تحلیل کرد. هرچه هست ماجرا حاوی نکته مهمی است و شناخت آن نیاز به تأمل زیاد دارد که شاید تنها با طی مقدمات عرفانی و فلسفی بشود به ماهیت آن پی برد.
خوب اگر فقط مسأله رفاقت در کار باشد، باید به ایشان آفرین گفت که تا این اندازه و حتی به قیمت از دست دادن بخشی از محبوبیت خود و یا وجود برخی از دیدگاه های مخالف میان اصحاب خود، او همچنان پای بند رفاقت است. طبعا باید توجه داشته باشد که نباید برای یک رفیق، رفقا را از دست بدهد.
اما نکته دیگر آن است که آقای رئیس جمهور از مخالفت با روحانیت و مرجعیت چه می خواهد؟ این سوال مهمی است. ایشان در این اواخر با یک مرجع محلی نامشهور دیدار کرد - چون در قم امکان ملاقات با مراجع نبود - و باورش را به ولایت مورد تأکید قرار داد، درست در وقتی که تردیدهایی در این زمینه پدید آمده بود.
اما یک پرسش همچنان ادامه دارد و آن این که چرا ایشان از نزدیک شدن به روحانیت و مرجعیت دوری می کند و حتی به رغم خواست رهبری تصمیم می گیرد و روی این تصمیم هم پافشاری می کند تا آن که مجبور می شود به آن تن دهد؟
شاید برخی بگویند که آقای احمدی نژاد باور چندانی به مرجعیت و حتی ولایت ندارد که البته این حقیر آن را بدبینی می دانم اما این مسأله از دو حال خارج نیست:
الف: یا به دلیل پای بندی ایشان به این اصل است که مرجع را فقط یک نفر یعنی رهبری می داند – چنان که اظهار کرده - ب: یا آن که از بی توجهی به نظر مراجع معظم تقلید دنبال مقصد دیگری است.
به نظر می رسد که اولی نمی تواند پاسخ آن پرسش باشد زیرا اولا خود رهبری مراجع را تکریم می کند و به هیچ روی راضی نیست نسبت به آنان بی احترامی شود.
ثانیا این که، گاهی این مخالفت ها در حدی است که با خواست رهبری نیز مخالف است، گرچه رهبری بر اساس وفاداری به حقوق مردم و قانون وقتی احساس کند که قانونا مربوط به رئیس جهمور است، فقط نظرش را بیان می کند.
اما این که از دور شدن از مرجعیت دنبال مقاصد دیگری باشد، تا حدی امکان دارد و آن این که به هر حال، در داخل و خارج کشور، فراوانند کسانی که به روحانیت اعتقاد ندارند. چنین برخوردی، نشان خواهد داد که رئیس جمهور محترم می تواند رئیس جمهور آنان هم باشد یا به هر حال اندکی به میل آنان هم رفتار کرده باشد و سبب جذب آنان به جمهوری اسلامی و تحبیب قلوب آنان باشد.
صورت بدتر این ماجرا آن است که فکر کنیم رئیس جمهور از بی اعتنایی به روحانیت دنبال آن است تا خود را جدای از روحانیت نشان دهد تا بتواند در مخالفان روحانیت نیز نفوذی داشته باشد. البته اگر چنین فکر می کند اندکی اشتباه می کند. در واقع این که مخالفان فکر کنند آقای احمدی نژاد در آخر کار روی به روی روحانیت خواهد ایستاد، تصوری است که به این سادگی پدید نخواهد آمد.
ماجرا می تواند صورت دیگری هم داشته باشد و آن این که اصولا دینداری آقای احمدی نژاد، از نوع دین شناسی آقای «آقا تهرانی» و برخی از منبری های تهران مانند آقای «ثمری» و غیره است که باورهای خاص به داستان های شگفت و عجایب و غرایب دارند.
این ویژگی را آیت الله خ – حفظه الله – هم دارد و شاید همین نقطه مشترک میان آنان باشد. به عبارت دیگر اگر یک روحانی، اندکی عقل گرا و خردورز باشد، مانند آقای نا... بین آنان و جناب رئیس، نمی تواند مفاهمهای در کار باشد. به هر حال این می تواند نوعی باور باشد که اثر ظاهریش دوری از بخش عمده ای از روحانیت خردورز است.
این روزها یکی از روحانیون تندرو طرفدار ایشان، آقای روانبخش گفت، رأی روحانیت یا جامعه روحانیت - که زمانی هم به بنی صدر رأی داد - تأثیری در رأی آوردن احمدی نژاد ندارد. حتی اگر این طور باشد، گفتن این حرف از زبان یک روحانی طرفدار دو آتشه رئیس، امر شگفتی است و البته خصلت ایشان هم تقریبا مثل همان آقایانی است که نامشان گذشت.
اما اگر این نظریه هم مقبول نباشد، باید گفت، ماجرا قدری بالاتر می رود، یعنی ایشان، خدای ناکرده، ارتباط مستقیم با جایی در آسمان دارد و تصمیمات از آنجا ابلاغ می شود. این مطلب بارها و بارها گفته شده و از زمان هاله نور تا به حال، چندین بار طرح شده است. برخی از اطرافیان ایشان، بشدت آن را تکذیب می کنند اما خود ایشان ترجیح داده است تا در این باره سکوت کند. با این که اگر قبول نداشت لازم بود – و صد باره لازم بود – تا آن را تکذیب کند.
شاید بخشی از افراد مربوط به ایشان – منهای بخش دیگر که مخالف این اظهارات است - چنین باوری دارند. این امر می تواند به روشن کردن رابطه رئیس با مشائی هم که سوال اول ما بود کمک کند. اگر در ذهن کسی باور به چنین ارتباطی باشد پیداست که دیگر نیازی به مرجعیت و روحانیت ندارد.
زمانی به شیخ احمد احسائی گفتند که چرا در وقت نقل حدیث مشایخ خود را یاد نمی کنی؟ گفت که این احادیث مستقیم به دست من می رسد.