ایـن نـوشـتـار بـر آن است که به اختصار ویژگى هاى جنگ وصلح را در آیات و روایـات بـکـاود. حـاصـل این جست و جو, چهار ویژگى عمده براى جنگ و سه ویـژگـى براى صلح است . جنگى که اسلام آن را مشروع مى داند, فى سبیل اللّه اسـت نـه فـى سـبـیـل الطاغوت , در مقام دفع تجاوز وستم است و از هر گونه شـیـوه هـاى غـیر انسانى به دور است. از این رو, دفاعى , انسانى و عادلانه است . هـمـچنین صلحى که اسلام در پى استقرارآن است , شرافتمندانه , همه جانبه و برخوردار از پشتوانه هاى ژرف اخلاقى است , صلحى که کرامت انسانى مسلمانان را حـفـظ مى کند, تمامى عرصه هاى زندگى آنان را در بر مى گیرد, و به حقوق واقـعـى بـشر ارج و احترام عمیق مى گذارد و بر آزادى تفکر و انتخاب آگاهانه بشرمتکى است . از مـوضـوعـاتـى که در کتاب و سنت مطرح شده است , موضوع مهم ((جنگ و صـلح )) است . این موضوع در بسیارى از آیات قرآن کریم ونیز روایات معصومان عـلـیهم السلام , از جنبه هاى مختلف اعتقادى , اخلاقى , حقوقى و نظامى بازتاب یـافـتـه است . برخى از این آیات وروایات , به تبیین ویژگى هاى جنگ مشروع و صـلـح مـطـلـوب اخـتـصـاص دارد که در این جا به اختصار مورد بررسى قرار مى گیرد.

الف ـ ویژگى هاى جنگ


1 ـ در راه خدا بودن


جـنـگ در مـفهوم خاص خود یعنى جهاد و به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهى , جـایـگـاهى بلند در فقه اسلام دارد و سهمى قابل توجه ازات الاحکام را به خود اخـتـصـاص داده است . جهاد, در لغت به معناى توان و سختى و در اصطلاح به مـعناى ((به کار گرفتن نهایت تلاش و توان در مقابله با دشمن )) است . (1) در قـرآن کریم , واژه ((جهاد)) و نیز واژه ((قتال )), با قید ((فى سبیل اللّه )) مقید و بـدین وسیله , ازسایر جنگ ها متمایز شده است . قید ((فى سبیل اللّه )) نشانگر آن اسـت کـه روح و شالوده جنگ و جهاددر اسلام , در راه خدا بودن آن است . از این رو, جنگى که فاقد این ویژگى باشد, از نظر اسلام فاقد ارزش و اعتبار است . در راه خـدا بـودن جـهـاد بـدین معناست که جنگ باید براى تحقق اهدافى به کار گرفته شود که خداوند متعال معین فرموده است . همین حقیقت , رمز تقدس و
ارزشمندى جهاد ودفاع در اسلام است . در یـک جـمـلـه مى توان گفت : ((در راه خدا جنگیدن )), اساسى ترین ویژگى جنگ در اسلام است که صف ((مؤمنان مجاهد)) را از صف ((طاغوتیان جنگجو)) جدا مى کند. قرآن کریم به صراحت به این مطلب اشاره مى کند: ((اءلـذیـن آمـنـوا یـقـاتـلـون فـى سـبـیل اللّه والذین کفروا یقاتلون فى سبیل الطاغوت )) (2) کـسـانـى کـه ایـمـان دارنـد, در راه خدا پیکار مى کنند و آنان که کافرند درراه طاغوت .

2 ـ عادلانه بودن


جـنـگ , آن گـاه کـه رنـگ تـجـاوز بـه خـود گیرد, پدیده اى شر و نامیمون و بـزرگ تـریـن بـلایـى است که جوامع انسانى را تهدید و نابود کرده است . بیش تر جـنـگ هـایى که تاکنون در جهان رخ داده است , به ویژه دو جنگ جهانى اول و دوم کـه بیش ترین خسارت جانى و مالى رابه وجود آورده اند, چیزى جز تجاوز و ستمگرى نبوده اند. در این جنگ ها ظهور و تبلور تجاوز در چهره جنگ , بشریت را از جنگ وخونریزى متنفر ساخته است . در این میان , جنگ هایى تنها به عنوان عـامل دفع تجاوز و مقابله با تجاوزگران به وقوع پیوسته است . ازاین رو, داراى قـداسـت و ارزش گشته اند. همین دو چهره جنگ , بحث جنگ تجاوزگرانه یا ستمگرانه و جنگ عادلانه را مطرح کرده است . جـنـگ عـادلانه , جنگى است که اولا در مقام دفع تجاوز است و ماهیتى دفاعى دارد و ثـانـیا از هر نوع ستمگرى , به کارگیرى شیوه هاى غیر انسانى , کشتن غیر نـظامیان و شکنجه و آزار اسراى دشمن به دور است . جنگ در اسلام , داراى این دو ویـژگـى اسـت و بـه مـعـناى واقعى کلمه , عادلانه است . به سخن دیگر, دو ویژگى دفاعى بودن و انسانى بودن جنگ در اسلام , از آن جنگى عادلانه ساخته اسـت .اینک به جا است که پیش از تبیین این دو ویژگى , به دو آیه از قرآن کریم اشـاره کـنـیـم کـه از آن ها مى توان استفاده کرد که اسلام جنگ تجاوزگرانه را مردود مى شمارد: ((و قـاتـلـوا فـى سـبـیـل اللّه الـذیـن یـقـاتـلـونـکم و لا تعتدوا ان اللّه لا یحب المعتدین )) (3) و در راه خدا, با کسانى که با شما مى جنگند, نبرد کنید و از حد تجاوز نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست نمى دارد. در تـفـسـیـر ایـن آیـه دو احتمال مطرح است : احتمال نخست این که منظور از ((الـذیـن یـقاتلونکم )) دشمنانى اند که جنگ را با مسلمانان آغازکرده اند. با این احـتـمال , معناى نهى ((و لا تعتدوا))این است : با کسانى که با شما نمى جنگید. احـتـمـال دوم این است که ((الذین یقاتلونکم ))کسانى اند که در صحنه پیکار با مـسـلـمانان مى جنگند. در این احتمال , نهى ((و لا تعتدوا)) نهى از جنگ با غیر نـظـامـیـان است . (4) هر یک از دو احتمال را که برگزینیم , مفاد کلى آیه این است که مسلمانان نباید به جنگ تجاوزگرانه و ستمکارانه دست یازند, هر چند احـتـمـال نخست با ویژگى دفاعى بودن و احتمال دوم با ویژگى انسانى بودن جنگ در اسلام سازگار است . ((یاءیها الذین آمنوا کونوا قوامین للّه شهدآء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على اءلا تعدلوا اعدلوا هو اءقرب للتقوى ...)) (5) اى کـسـانـى کـه ایـمان آورده اید گواهى دهید. دشمنى با گروهى , شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است . ایـن آیـه هـر چند اختصاص به جنگ ندارد, اما مفید این معناست که در اسلام , دشمنى مسلمانان با برخى انسان ها به هیچ وجه مجوزستم پیشگى و ترک عدالت نیست و مجاهدان و رزمندگان مسلمان هیچ گاه نباید در برخورد با دشمن از جاده عدالت و انصاف خارج شوند و کردار خویش را به ننگ تجاوز و ستم بیالایند.

3 ـ دفاعى بودن


ادعـاى دفـاعـى بـودن جنگ در اسلام , در دفاع یا جهاد دفاعى به سهولت قابل هـضـم و مـورد وفـاق همگان است , اما چنین ادعایى درجنگ و جهاد ابتدایى تا انـدازه اى دشـوار و چـه بسا متناقض جلوه کند, زیرا این پرسش پیش مى آید که جـنگ ابتدایى که خود قسیم (همردیف ) جنگ دفاعى است , چگونه ممکن است دفاعى باشد؟
بـراى پـاسـخ به این پرسش باید گفت : دفاع در مبحث جهاد, داراى دو مفهوم مـحـدود و گـسـتـرده اسـت . مفهوم محدود آن , به معناى دفاع در برابر تجاوز نـظـامى دشمن است . دفاع به این معنا, همردیف جهاد ابتدایى است , اما مفهوم گـسـترده اش , دفاع در برابر هرگونه تجاوز آجز تجاوز نظامى ـ است که براى دفـع آن بـایـد بـه هـجوم نظامى دست زد. آن جا که گفته اند: ((جهاد, داراى مـاهـیـتـى دفاعى است )) یا((جهاد, در حقیقت دفاع است )), دفاع به این معنا, مـورد نـظر بوده است . معنا و مفاد دفاعى بودن جهاد ابتدایى این است که روح دفاع درپیکر جنگ و جهاد ابتدایى جارى است . به سخن دیگر, در هر موردى که جـهـاد ابـتـدایـى توصیه و واجب شده است , بدون تردید حقى مورد تجاوز قرار گرفته است و چنین جهادى در حقیقت براى دفاع از آن حق است .
البته , نوع و گـستره حق یکسان نیست , گاه حق داراى جنبه شخصى و فردى است و گاه داراى جنبه ملى . هر شخص حق دارد از جان و مال خویش و هر ملتى حق دارد از سـرزمـین واستقلال خود به دفاع برخیزد, اما برخى حقوق به یک شخص و یا یک ملت , از آن جهت که شخص و ملتند, اختصاص ندارد, بلکه به همه انسان ها و ملت ها تعلق دارد. از این حقوق به حقوق انسانى یا انسانیت تعبیر مى شود. اکنون سخن در این است که آیا دفاع , تنها در حقوق فردى و ملى مشروع است یا شامل حقوق انسانى نیز مى شود؟ براى یافتن پاسخ ‌این پرسش , پرسشى اساسى تر مـطـرح است و آن این که ملاک مشروعیت و تقدس دفاع چیست ؟ آیا چون یک شخص از جان و مال خویش و یک ملت از سرزمین و استقلال خود دفاع مى کند, آن جـنگ مقدس و مشروع است یا علت قداست و مشروعیت , دفاع ازحق است ؟ بـى تـردیـد, مـلاک تقدس و مشروعیت دفاع , از حق دفاع کردن است و تفاوتى نـیست که حق , از آن یک فرد باشد, به یک ملت تعلق داشته باشد و یا به انسانیت مـربـوط شـود, بـلـکـه بـه اعتقاد استاد شهید مطهرى , دفاع از حقوق انسانى , مـقـدس تـر و ارزشـمـندتراست . ایشان آزادى را یکى از حقوق انسانى مى داند و مى گوید: مثلا آزادى را از مقدسات بشرى به حساب مى آورند. آزادى مربوط به یک فرد و یک ملت نیست . حالا اگر آزادى در جایى مورد تهاجم قرار گرفت , اما نه آزادى من و نه آزادى ملت من , بلکه در یک گوشه اى از گوشه هاى دنیا آزادى که جزء حقوق عمومى همه انسانهااست , مورد تهاجم قرار گرفته , آیا دفاع کردن از این حق انسانیت به عنوان دفاع از حق انسانیت مشروع است یا نه ؟ اگر مشروع است پس منحصر به آن فردى که آزادى او مورد تهاجم قرار گرفته نیست , افراد دیگر و مـلت هاى دیگر نیز مى توانند بلکه باید به کمک آزادى بشتابند و به جنگ سلب آزادى و اخـتـنـاق بروند در این جا چى جواب مى دهید؟ گمان نمى کنم کسى تـردیـد بکند که مقدس ترین اقسام جهادها و مقدس ترین اقسام جنگ ها, جنگى است که به عنوان دفاع از حقوق انسانیت صورت گرفته باشد. (6) از دیـگـر نـمـونه هاى دفاع از حقوق انسانى , دفاع از ارزش هاى معنوى و انسانى جـامعه است . اگر عده اى به دلیل مورد تهدید قرار گرفتن ارزش هاى معنوى و انسانى و منکر شدن معروف و معروف شدن منکر, به عنوان امر به معروف و نهى از مـنـکر قیام کنند, از حق شخصى و ملى خود دفاع نکرده اند, بلکه براى احقاق حق معنوى که به همه انسان ها تعلق دارد, به دفاع برخاسته اند. (7) در ایـن کـه ((تـوحـیـد)) از حقوق انسانى است یا شخصى , میان صاحب نظران اخـتـلاف اسـت . بـرخـى معتقدند که توحید جنبه شخصى دارد وعده اى بر این بـاورنـد که از حقوق انسانى است و حتى علامه طباطبایى , آن را مهمترین حق انـسـانـى و دفـاع از آن را حق مشروع فطرى دانسته است . (8) استاد مطهرى نتیجه اى را که بر این اختلاف نظر مترتب است , چنین بیان مى کند: کـسـانـى کـه تـوحـیـد را جـزء حقوق شخصى و حداکثر حقوق ملى مى دانند, مى گویند این کار (مبارزه با شرک ) جایز نیست . اغلب طرز تفکراروپایى ها که در میان ما هم سرایت کرده , همین است ... . ولـى اگـر توحید را یک مساءله عمومى و جزء حقوق انسانى و از شرایط سعادت عـمـوم بـشـر دانـستیم , جنگ ابتدایى با مشرک به عنوان حریم توحید و دفاع از تـوحـیـد و بـه عنوان قطع ریشه فساد جایز است , گو این که به عنوان تحمیل عقیده توحیدى جایز نیست . (9) و در جایى دیگر مى گوید: مـا مـى گـوییم توحید با سعادت بشرى بستگى دارد, مربوط به سلیقه شخصى نـیـسـت , مـربـوط به این قوم و آن قوم نیست . پس حق با همان کسانى است که تـوحـیـد را جـزء حـقوق بشریت مى شمارند. اگر ما هم مى گوییم جنگ براى تحمیل توحید جایز نیست , نه به خاطر این است که این از امورى است که نباید از آن دفاع کرد, نه به خاطر این است که این از حقوق انسانیت نیست , به خاطر این است که خودش فى حد ذاته قابل اجبار نیست . (10) براین اساس , تجاوز, همیشه به صورت هجوم نظامى نیست , بلکه به صورت هاى گوناگون تجاوز به حقوق انسانى رخ مى نماید. در این موارد, اگر دفع تجاوز با شـیـوه هاى مسالمت آمیز امکان پذیر نباشد و به جهاد و استفاده از قدرت نظامى نـیـاز افـتـد, به حکم این که دفاع از حقوق انسانى , حقى مشروع است , جهاد نیز مـشـروع اسـت , زیـرا چـنین جنگى , درحقیقت دفاعى است , هر چند به ظاهر, ابتدایى وهجومى است .
نتیجه این که , منظور از دفاعى بودن جنگ در اسلام , معناى محدود آن ـ یعنى مقابله با هجوم نظامى دشمن که در تقسیم بندى جهاد به دفاعى و ابتدایى لحاظ مى شود ـ نیست , بلکه مراد این است که جهاد ابتدایى نیز مقابله با تجاوز و دفاع از حقوق مشروع انسانى است . (11)

4 ـ انسانى بودن


رعـایـت حقوق انسانى و توجه وافر به مسائل اخلاقى , از دیگر ویژگى هاى مهم جـنـگ در اسـلام اسـت . در اسلام , میان خشونت پدیده جنگ و لطافت عواطف انـسانى و ملایمت اصول اخلاقى , قهر و مهر, و صلابت و ملایمت , چنان ماهرانه الـفـت بـرقـرار شده است که مایه شگفتى است . این ویژگى در محیط و فضایى ظـهـور یـافـت کـه زشـت ترین خصلت ها و ناپسندیده ترین کارها رواج داشت و ابتدایى ترین حقوق انسانى زیر پا گذاشته مى شد. رعایت حقوق انسانى در جنگ , مـورد تـوجـه کـسـانـى قـرار گرفت که پیش از ظهور اسلام , مدام درجنگ و خونریزى و غارت بودند و از انجام هیچ جنایتى پروا نداشتند. خورشید اسلام که فـروزان گشت ,چنین مردمى را از حضیض پستى بر قله انسانیت نشاند, اخلاق آنـان را دگـرگـون و متعالى ساخت و اصول اخلاقى و حقوق انسانى فراموش شـده را بـه مـتـن زنـدگـى شـان بازگرداند. جنگ نیز که در آن , بیش از همه صحنه هاى زندگى , حقوق انسانى پایمال , و اخلاق پسندیده فراموش مى گشت , از ایـن دگرگونى بى بهره نماند. از آن پس , کشتن غیرنظامیان و افراد ناتوان و خـردسال , مثله کردن کشته هاى دشمن , خیانت و پیمان شکنى و ده ها عمل ضد اخـلاقـى دیگر از صحنه جنگ رخت بربست . پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان فرمانده جـنگ , هر گاه قصداعزام لشکرى را داشت , سپاهیان مسلمان را در مقابل خود مى نشاند و مى فرمود: با نام خدا و در راه خدا و دین رسول خدا حرکت کنید, به یکدیگر خیانت و کسى را مـثـلـه نـکنید و پیمان نشکنید. پیرمردان ,پیرزنان , اطفال خردسال و زنان را نـکـشـیـد. تا ناگزیر نشده اید درختان را قطع نکنید و اگر مسلمانى ـ هرچند مـعـمـولـى بـاشد ـ به یکى از کفار امان مى دهد تاکلام خدا را بشنود, امان او را محترم بشمارید. پس اگر اسلام را پذیرفت , برادر دینى شماست و گرنه او را به محل خود بازگردانید و ازخداوند یارى بجویید. (12) امام على (علیه السّلام) نیز در یکى ازجنگ ها, خطاب به لشکریان خویش مى فرماید:
من نمى پسندم که شما [به مردم شام ] دشنام دهید... و بهتر آن است که به جاى دشـنـام بـه آنـان بگویید: بار خدایا خون هاى ما و ایشان رااز ریختن حفظ فرما و مـیان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان برهان حق است , آن را بشناسد و آن که حریص و شیفته گمراهى و دشمنى است , از آن باز ایستد (13) آیا مى توان این سخنان شفقت آمیز در باره دشمنان و اهتمام و دغدغه در رعایت کـوچـک ترین دستورهاى اخلاقى را جز در جهادسراغ گرفت و پى جست ؟
ایـن جـا قصد آن نیست که نمونه هاى تجلى کرامت اخلاقى در صحنه هاى جهاد اسـلامـى شـمـارش گردد,اما شایسته است به یکى از برجسته ترین آن ها اشاره شود: پـیـامـبـر اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از سیزده سال که در مکه از سوى مشرکان جز آزار و شـکنجه , تهمت و افترا و تهدید به قتل و اخراج از وطن چیزى ندید و هشت سال در مدینه که با تجاوز و تحمیل چند جنگ و از دست دادن بهترین یاران خویش رو بـه رو شد, در سال هشتم هجرى با سپاهى گران و مصمم ,به قصد فتح مکه , رهـسـپـار آن دیـار گردید و پس از غافلگیر ساختن دشمن , مکه را از چهار سو به محاصره درآورد. همه منتظر بودند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چه خواهد کرد؟ آیا راه انتقام در پیش مى گیرد یا طریق گذشت ؟ به راستى اگرفرمانده اى جز رسول اکـرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بـر چـنـیـن دشـمـنى تسلط مى یافت با او چگونه رفتار مى کرد؟ آیا نمى گفت : ((امروز, روز انتقام است الملحمه ))؟, اما پیامبر گرامى اسلام در نهایت کرامت و بزرگوارى فرمود: ندا دهید که امروز, روز گذشت و شفقت است و بـه دشـمـنـانـى که از هیچ تلاشى براى نابودى اسلام فروگذار نکرده بودند,
فرمود: راستى چه زشت همسایگانى بودید براى پیامبر,برویدکه آزادشده گانید. (14) مقایسه این عمل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر فاتحان بزرگ را به صاحبان خرد وامى نهیم و این بحث را با بیانى بلند از امام على (علیه السّلام) حسن ختام مى بخشیم :
هـرگـاه بـر دشمن دست یافتى , از او درگذر, و گذشت از او را شکر و سپاس [نعمت ] توانایى بر او قرار ده . (15)

ب ـ ویژگى هاى صلح


صـلـح از دیـرباز به عنوان آرزو و آرمانى مقدس در میان جوامع بشرى مطرح , و نـداى صـلـح طـلبى همواره در فضاى اندیشه هاى متعالى بشر طنین انداز بوده است . متفکران , مصلحان و خیرخواهان , هر یک به گونه اى در تحقق این آرمان , هـمـت بـه خـرج داده و دسـت بـه تـلاش زده اند, اما در این میان , سهم و نقش پـیـامـبـران الهى بیش از همگان بوده است . پیامبران با تکیه بر معارف و حقایق الـهـى و اخـلاق مـتـعـالى انسانى و خیرخواهى بى نظیر و با برخوردارى از زبان گویاى عقل و منطق , بیش از دیگران به محیطى امن و فضایى سالم و به دور از جنگ و درگیرى براى دعوت افراد بشر به توحید و نشر معارف و تاءمین سعادت دنیا و آخرت انسان نیازمند بوده اند. طبیعى است که چنین کسانى در راه تحقق و اسـتقرار صلح و آرامش تلاش کنند و جز در مواردى که جنگ تنها چاره است , به آن دست نیازند. در اسـلام ـ بـه عـنـوان آخـریـن و کـامل ترین دین الهى و به حکم غناى ذاتى و مـطـابـقـت با فطرت انسانى و قدرت اقناع و تغذیه اندیشه ها وویژگى عقلانى بـودن ـ صـلـح و آرامش مطلوب , و استقرار آن هدفى متعالى است .
در این جا به ویژگى هاى صلح از نظر اسلام اشاره مى کنیم :

1ـ شرافتمندانه بودن


اسـلام خـواهـان صلح شرافتمندانه و همزیستى مسالمت آمیز با احترام و رعایت حـقـوق مـتـقابل است . در اسلام , اعتقاد به صلح به معناى پرهیز از جنگ به هر قیمت و تحت هر شرایطى نیست و هرگز نمى توان به بهانه صلح طلبى , از جنگ بـا دشـمـن متجاوز رویگردان شد,یا نداى صلح خواهى او را که در واقع پوششى براى تثبیت یا ادامه تجاوز و ارائه یک چهره صلح طلبانه است , اجابت کرد. تجاوز را بـاسـلاح صـلـح پاسخ گفتن , در واقع تسلیم در برابر ظلم و زیر پا گذاشتن شـرافـت انسانى و از همه مهم تر تشویق متجاوز و مشروعیت بخشیدن به تجاوز اسـت . صـلح و سازشى که کرامت انسانى مسلمانان را به ننگ خوارى و حقارت آلوده سازد و ظلم و تجاوز را برمسند مشروعیت بنشاند, به هیچ وجه مورد تاءیید اسـلام نـیـست . (16) از این رو, قرآن کریم درخواست صلح را در شرایطى که جنگ تنها چاره است , به عنوان سازشى ذلت بار نکوهش و نهى مى کند: ((فـلا تـهـنـوا و تـدعـوا الـى الـسـلـم و اءنـتـم الاعلون واللّه معکم و لن یترکم اءعملکم )) (17) پـس هرگز سست نشوید و [دشمنان را] به صلح دعوت نکنید, درحالى که شما برترید و خداوند با شماست و چیزى از (ثواب ) اعمالتان راکم نمى کند. در کـتـاب کنزالدقایق در تفسیر عبارت ((و تدعواالى السلم )) آمده است : ((و لا تدعوا الى الصلح خورا و تذللا)) (18) ,از روى خوارى وذلت , دشمنان را به صلح نخوانید. تـاکـنـون روشـن گـشـت کـه عزت اسلام و امت اسلامى از ملاک هاى اساسى مـشـروعـیت صلح است که نمى توان آن را نادیده گرفت . امام على (علیه السّلام) , ترجیح صلح بر جنگ را در صورتى مى پذیرد که سستى و خللى به اسلام رخنه نکند: مـسـالـمـت و صـلـح را آن گـاه کـه مـوجب سستى در اسلام نگردد, از جنگ سودمندتر یافتم . (19) الـبـته , به این نکته باید توجه داشت که در همه مواردى که حکم اولیه , جنگ با دشـمن است , اما بنابر مصالحى , چاره اى جز پذیرفتن صلح نیست , یا صلح , بیش تـر هـدف را بـرآورده مـى سازد, عزت اسلامى خدشه دار نمى گردد. آنچه مهم اسـت , هـدف از پـذیـرش صـلـح اسـت . اگـر هدف , حفظ اسلام , تداوم وحدت مـسـلـمـانـان , هویدا ساختن چهره حقیقى متجاوز و مانند آن باشد, صلح براى اسلام ومسلمانان عزت آفرین است . براى تبیین بیش تر, به جاست به صلح مهم و تاریخ ‌ساز حدیبیه توجه کنیم : انعقاد پیمان صلح با مشرکان و پذیرفتن شروط آنان به وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم), برخى مـسـلـمـانـان را بر این پندار واداشت که عزت مسلمانان با این پیمان خدشه دار (20) اما قرآن آن را ((فتح مبین )) خواند و در جاى دیگر, از آن گردید, به عنوان مقدمه ((فتح قریب )) یادکرد. (22) چگونه ممکن است چنین صلحى , ذلت مسلمانان و عزت دشمنان آنان را موجب گردد؟

2ـ ریشه دار بودن


صـلـح در اسـلام , صورى و ظاهرى نیست و صلح طلبى تنها یک ادعا و تاکتیک مـوقت و گذرا و حربه اى تبلیغاتى براى ارائه چهره اى بشر دوستانه و خلع سلاح رقـیـب بـه شـمـار نمى رود, بلکه از ژرفاى راءفت و شفقت دین اسلام به خلق و حرص و ولع بسیار به سعادت آنان سرچشمه مى گیرد. صـلـح در اسـلام به پشتوانه اى از صداقت , احترام عمیق به حقوق واقعى بشر و علاقه وافر به حفظ جان و مال و آبروى انسان ها و آزادى تفکر و انتخاب آگاهانه بـشر متکى است . از این رو, نداى صلح را آن گاه ارزشمند و راهگشا مى داند که از جـان انـسان هاى با وجدان وآگاه و نوع دوست و خیرخواه برخیزد, نه از زبان
انسان هاى دو چهره خودخواه و بى تفاوت . گـواه این مدعا, این است که اسلام حق حیات انسان ها را به عنوان حق اصیل و طـبیعى , سخت محترم مى شمارد و حفظ زندگى یک نفررا با حفظ حیات همه انـسـان هـا برابر و کشتن یک نفر را از روى ظلم و فساد با کشتن همگان یکسان مـى دانـد, (23) زیرا همه انسان ها درحقیقت ((انسانیت )) مشترکند و هر کس چـنـیـن حـقـیـقـتـى را براى یک نفر قائل نباشد, براى هیچ کس قائل نخواهد بود. (24)اسـلام بـراى حفظ گوهر شریف حیات و نشان دادن اهمیت زیادى که براى آن قـائل اسـت , حـق قـصاص را براى صاحبان خون به ناحق ریخته در نظر گرفته است . (25) امام على (علیه السّلام) خطاب به مالک اشتر مى فرماید: و بـپرهیز از خون ها, و ریختن آن به ناروا که چیزى چون ریختن خون به ناحق ـ آدمى ـ را به کیفر نرساند و گناه را بزرگ نگرداند و نعمت را نبرد و رشته عمر را نبرد, و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داورى که میان بندگان کند, در خـون هـایى باشد که از یکدیگرریخته اند. پس حکومت خود را با ریختن خونى به حرام نیرومند مکن که خون به حرام ریختن , قدرت را به ناتوانى و سستى کشاند, بلکه دولت را از صاحب آن به دیگرى بگرداند. (26)

3ـ همه جانبه بودن


صـلـح در اسـلام , صـلـحـى همه جانبه است , به این معنا که به گستره روابط بـیـن الـملل محدود نمى گردد و تنها به چگونگى ارتباط دنیاى اسلام با دنیاى خارج نمى پردازد, بلکه همه شؤون زندگى را تحت الشعاع قرار مى دهد. اسلام در ابتدا, صلح و آرامش را در نهان انسان با ایجاد سازش میان قواى درونى و ارضـاى خواسته هاى طبیعى تحت حاکمیت عقل وبه دور از هرگونه افراط و تفریط مى آفریند. سپس پاى در محیط خانواده مى گذارد و اساس این کانون را بر پایه صلح و آرامش بنیان مى نهد و اعضاى آن را به برقرارى روابطى صمیمانه تـوصـیـه مـى کـنـد, (27) و به هنگام اختلاف و کدورت , باز هم راه سازش و مسالمت را پیشنهاد مى کند. (28) در مـحـیـط اجـتـمـاعـى نیز مؤمنان را برادر یکدیگر مى خواند (29) و از آنان مـى خـواهـد تا در میان خود, بذر محبت بیفشانند (30) ویکدیگر را به دوستى دعـوت کـنند و اگر میان دو گروه از آنان درگیرى و حتى نبرد مسلحانه رخ داد, میان خود صلح و سازش برقرارسازند. (31) هـمـچـنین , امت اسلامى را با توصیه به اطاعت از رهبر عادل و رعایت قوانین و احـکام اسلام , به یارى کردن حکومت عدل فرامى خواند.در واپسین مرحله , فراتر از دنیاى اسلام , پیروان ادیان الهى را به بازگشت به کلمه مشترک میان آن ها و مسلمانان که همانا توحید و پرهیز از شرک و بت پرستى است , فرامى خواند: ((قل یا اءهل الکتاب تعالوا الى کلمة سوآء بیننا و بینکم اءلا نعبد الا اللّه و لا نشرک بـه شـیـئا و لا یـتـخـذ بـعـضـنـا بـعـضـا اءربـابـا مـن دون اللّه فـان تـولـوافقولوااشهدواباءنامسلمون )) (32) [اى پـیامبر] بگو: اى اهل کتاب است , که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى اوقرار ندهیم , و بعضى از مـا, بـعـض دیـگـر را ـ غـیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد. هرگاه [از این دعوت ] سرباز زنند, بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم . اسلام با این دعوت همگانى که فطرت همه انسان ها ـ در صورتى که غبار جهل و خرافه آن را نپوشیده باشد ـ بدان پاسخ مثبت مى دهد,زمینه تحقق صلح حقیقى را فـراهـم مـى سازد و بر این باور است که پذیرش آگاهانه و داوطلبانه اسلام و اسـتـقـرار حـکـومت جهانى اسلام به عنوان وعده تخلف ناپذیر الهى , (33) راه استقرار صلح حقیقى و همیشگى است , (34) مقصدى که کاروان عظیم بشرى به سمت آن در حرکت است و روزى به آن خواهد رسید.

پی نوشتها:


1- مـفـردات راغب , ماده جهد, ص 101. همچنین فقیهان جهاد را چنین تعریف 2- نساء (4), آیه 76.
3- بقره (2), آیه 190.
4- مائده (5), آیه 8.
5- مـجـمـع البیان , شیخ طبرسى , دارالمعرفه , چاپ دوم , بیروت , 1408ه ق , ج
6- جهاد, شهید مطهرى , انتشارات صدرا, چاپ ششم , 1372 ه ش , ص 42.
7- ر. ک . همان , ص 44 ـ 45.
9- جهاد, شهید مطهرى , ص 51.
10- همان , ص 54.
11- از آنچه گذشت , مى توان چنین نتیجه گرفت که منظور همه کسانى که به
12- وسائل الشیعة , شیخ حر عاملى , مکتبة الاسلامیة , چاپ ششم , تهران , 1403
13- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , خطبه 197, ص 659.
14- تاریخ پیامبر اسلام , محمد ابراهیم آیتى , ص 569, انتشارات دانشگاه تهران ,
15- نهج البلاغه , ترجمه فیض الاسلام , حکمت 10, ص 1092.
16- ر. ک : جهاد, شهید مطهرى , ص 16.
17- محمد (47), آیه 35.
18- تفسیر کنزالدقایق , میرزا محمد مشهدى , ج 9, ص 522.
19- ((وجـدت الـمـسالمة ما لم یکن وهن فى الاسلام اءنجح من القتال )), شرح
20- ابـن اسـحـاق مـى نویسد: ((قرار صلح به انجام رسید و جز نوشتن صلح نامه
21- ر. ک : مجمع البیان , ج 9 ـ 10, 166, ذیل آیه نخست سوره مبارکه فتح .
22- بـه گـفـتـه بـرخى از مفسران , مراد از ((فتح قریب )), که در آیه 18 سوره
23- ((... من قتل نفسا بغیر نفس اءو فساد فى الارض فکاءنما قتل الناس جمیعا و
24- المیزان , ج 5, ص 316 و 317.
25- ((و لـکـم فى القصاص حیاة یا اولى الا لباب لعلکم تتقون )): و براى شما در
26- نهج البلاغه , ترجمه سید جعفر شهیدى , نامه 53, ص 339.
27- ر. ک : بقره (2), آیه 83, نساء (4), آیه 36, اسراء (17), آیه 23.
28- و اگر زنى , از طغیان و سرکشى یا اعراض شوهرش بیم داشته باشد, مانعى
29- ((انـمـا المؤمنون اخوة فاءصلحوا بین اءخویکم ...)), مؤمنان برادر یکدیگرند
30- ر. ک : بقره (2), آیه 38.
31- ((و ان طـائفـتـان من المؤمنین اقتتلوا فاءصلحوا بینهما...)): و هر گاه دو
32- آل عمران (3), آیه 64.
33- او کـسـى اسـت که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد, تا آن را بر همه
34- زیـرا در ایـن حـکـومـت که به دست مبارک دوازدهمین پیشواى شیعیان


نویسنده: على تقى زاده اکبرى

دسته ها : مذهبی
جمعه 1388/2/25 23:58
X