تعداد بازدید : 4579033
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
قوس بحران: حملهی جهانی و خلیجفارس به عنوان مرکز ثقل
در حالی که زیرساختهای خلیجفارس نیز با هدف تشویق دگرگونی سیاسی و مقابله با پیشامدهای احتمالی نظامی در صحنهی جنگ بنا گردیدهاند، همچنین روشن است که هدف از برپایی این تأسیسات ایجاد توانایی برای اعمال قدرت در مناطق دوردست است. نقش زیرساختهای خلیجفارس در استفاده از زور علیه عراق ممکن است طلیعهای برای حوادث آتی باشد، با این فرض که استفاده از زور در چارچوب عملیات آزادی عراق برای ایجاد دگرگونی سیاسی امری غیر معقول نبوده است. به نظر روشن میرسد که رئوس کلی جا پای نظامی آمریکا در خلیجفارس میتواند در نقاط دیگر جهان نیز تکرار شود. اسناد گوناگون در خصوص استراتژی بر اهمیت فزایندهی نیروهای خط مقدم برای استراتژی امنیتی جهانی آمریکا تأکید میکند. در بازنگری دفاعی چهارساله چنین آمده است: «با گذشت زمان، نیروهای آمریکایی هر چه بیشتر جهت حفظ موازنهی منطقهای مطلوب هماهنگ با متحدین و دوستان آمریکا با هدف دفع سریع حملات تنها با اعزام نیروهای تقویتی ناچیز و در صورت لزوم دسترسی مطمئن به نیروهای تعقیبکننده طراحی میشوند.» هدف دیگر نیروهای آمریکایی افزایش تواناییهای نیروهای مقدم و در نتیجه افزایش تأثیر بازدارندگی آنها و احتمالاً فراهم آمدن امکان تخصیص مجدد نیروهایی است که اینک به عنوان نیروهای کمکی برای سایر مأموریتها اعزام میشوند.» استراتژی نظامی ملی این نکته را تقویت میکند و خاطرنشان میسازد که «خط دفاع اصلی ما همچنان مقدم خواهد بود. نیروهایی که در مناطق حساس فعالیت میکنند برای دفاع از ایالات متحده و حفاظت از متحدین و منافع آمریکا اهمیت اساسی دارند.»
زیرساختهای خلیجفارس مدلی در اختیار آمریکا قرار میدهند که میتواند در سراسر جهان مورد تقلید قرار گیرد، به ویژه از اینرو که آمریکا در پی صفبندی مجدد نیروها در سراسر گیتی برای مقابله بهتر با تهدیدهای جدید است. داگلاس فیث،معاون وزیر دفاع در امور سیاستگذاری، چنین خاطرنشان ساخته است: «فرضیات اساسی ما در خصوص موضع مقدم دستخوش تغییرات بنیادی گردیدهاند؛ ما دیگر انتظار نداریم که نیروهای ما در محل بجنگند، بلکه هدف آنها قدرتنمایی در صحنههایی است که ممکن است از پایگاههایشان فاصلهی زیادی داشته باشند.» خلیجفارس سکوی ایدهالی در اختیار آمریکا میگذارد تا از آن به قدرتنمایی نه فقط از آمریکا بلکه از مرکز به اصطلاح «قوس بحران» بپردازد که به گفته استراتژیستهای پنتاگون مسئله اصلی برای امنیت آمریکا در قرن 21 خواهد بود. نیرو را میتوان هم در محیط بلافصل این قوس و هم در خارج از قوس از پایگاههای واقع در خلیجفارس به کار گرفت که مکمل امکانات ضربتی مستقر در خاک آمریکا هستند.
پنتاگون مشغول کار در مورد صفآرایی جدید نیروهای خط مقدم است که قرارست به مقابله با تهدیداتی بپردازند که از قوس بحران ناشی میشود؛ قوس مزبور از آمریکای مرکزی و جنوبی شروع شده و شمال آفریقا، خاورمیانه،خلیجفارس و جنوب آسیا را در بر میگیرد. بحث بر سر این است که از حضور نیروها در اروپا و شبه جزیره کره کاسته شود و آنها در مناطقی استقرار یابند که واقع در قوس بحران میباشند. نام بارنت،استراتژیست معروف، این ناحیه از جهان را منطقه «شکاف» خوانده است: ناحیهای که شامل آن بخش از جهان میشود که توسعه نیافته است و یا متعهد به مجموعه قواعدی نیست که مشخصهی تعاملات بین دولتی در کشورهای «مرکز» یعنی کشورهای واقع در آمریکای شمالی،اروپا و نیز روسیه و کشورهای در حال توسعه آسیا میباشد. بارنت میگوید که حضور نیروهای آمریکایی در خلیجفارس به منزلهی «صدور امنیت به بخشهایی از این «منطقه شکاف» است که همچنان در معرض خشونت و بیثباتی قرار دارند. رویدادها در عراق مؤید این امر میباشند که ایالات متحده به «صدور امنیت» در این بخش از جهان برای آیندهای غیرقابل پیشبینی نیاز خواهد داشت. ایدهی صدور امنیت لزوماً مفهومی جدید نیست بلکه صرفاً روش دیگری برای ایجاد پیوند میان امنیت و منازعه با توسعهی اجتماعی و سیاسی میباشد- پیوندی که به ویژه در عصر پس از جنگ سرد از برجستگی خاصی برخوردار گردیده است.
طرح جدید پشتیبانی از عملیات مقدم در سراسر قوس بیثباتی در «استراتژی دفاعی ملی ایالات متحده آمریکا» بیان شده است. این گزارش که در مارس سال 2005 انتشار یافته،خواستار موضع جهانی جدید میگردد که شامل ویژگیهای پایگاههای عملیات اصلی(12) سایتهای عملیات مقدم(13) و گسترهی وسیعی از مکانهای امنیتی مبتنی بر همکاریهای (14) وسیعتر میشود. هدف عبارت از این است که این تأسیسات به یکدیگر مرتبط باشند و از هم پشتیبانی به عمل آورند. پایگاههای عملیاتی اصلی مانند تأسیسات العدید برای پشتیبانی تعداد زیادی از نیروها و پذیرش تعدادی حتی بیشتر در مواقع بحران دارای زیرساخت مناسب میباشد. سایتهای عملیاتی مقدم تأسیساتی قابل درجهبندی و «گرم» هستند که به منظور استفاده چرخهای توسط نیروهای عملیاتی طراحی شدهاند. این تأسیسات اغلب انبار تجهیزات از پیش استقرار یافته میباشند و پشتیبانی دائمی اندکی ارائه میدهند. سیاستهای عملیاتی قادر به پشتیبانی از دامنهی فعالیتهای نظامی طی مدت زمانی کوتاه میباشند. میتواند انتظار داشت که طرح شبکهای جدید مناطق عملیاتی مقدم از مناطق عملیاتی اصلی در خلیجفارس به قوس بیثباتی گسترش یابد.
طبق مقتضیات بیان شده در اسناد استراتژی دولت بوش، گسترهی جدیدی از تأسیسات نظامی در حال ظهور در خلیجفارس و آسیای مرکزی میباشند، ایجاد جای پای نظامی در عراق تنها تکمیلکنندهی سایر تأسیساتی است که هم اکنون برای استفاده در انواع پیشامدهای احتمالی موجودند. یکی از مفسران از تأسیس شش پایگاه دائمی در عراق سخن به میان آورده است که سه تای آنها در حال حاضر در فرودگاه بینالمللی بغداد، پایگاه هوایی طلیل در نزدیکی ناصریه و میدان هوایی باشور در شمال عراق در دست احداث میباشند. در اکتبر سال 2004، کنگره به عنوان بخشی از تخصیص بودجه مکمل برای تأمین هزینههای جاری در عراق و افغانستان،62 میلیون دلار از بودجهی ساختمان نظامی را به گسترش و تعمیر میدان هوایی الظفره در امارات متحده عربی اختصاص داد که پذیرای نیروی ویژه سوخترسانی مجدد برای هواپیماهای آمریکایی طی دههی 1990 بود. همین لایحه شامل 60 میلیون دلار برای تأمین هزینههای ترمیم و بهبود میدان هوایی العدید در قطر بود. در افغانستان، ایالات متحده اخیراً طرحهایی را برای صرف 83 میلیون دلار جهت ارتقای دو پایگاه اصلی خود در پایگاه هوایی بگرام (شمال کابل) و میدان هوایی قندهار در جنوب اعلام کرده است. وجوه تخصیص یافته صرف گسترش باندهای فرود و سایر تسهیلات جهت پذیرش پرسنل نظامی آمریکا خواهد شد. به موازات گسترش زیرساختها در افغانستان، ایجاد تأسیسات و تحکیم مشارکت سیاسی- نظامی در ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان مدنظر قرار گرفته است. ایالات متحده در سال 2002 در جهت تکمیل تأسیسات در منطقهی خلیجفارس و اطراف آن، نیروی ویژهی مشترک و مختلف شاخ آفریقا(15) را در جیبوتی تأسیس کرد. این نیرو با دولتهای منطقه جهت هماهنگسازی، آموزش و اقدام مستقیم علیه گروههای تروریستی در منطقه به همکاری میپردازد.
7- خلیجفارس و جنگ علیه تروریسم جهانی
تأسیسات موجود در قوس بیثباتی که مورد پشتیبانی مناطق عملیاتی اصلی در خلیجفارس قرار خواهد داشت، جای پای منطقهای و ساختار نیرویی متفاوت از آن چیزی پدید خواهد آورد که در پایگاههای خلیجفارس طی دوره مهار در دههی 1990 وجود داشت. این نیروها به انجام علیمات مستمر علیه عراق و به شکلی غیر مستقیمتر علیه ایران مبادرت میورزیدند و به استقرار تجهیزات نظامی و انجام تمرینات با ارتشهای کشور میزبان اقدام مینمودند. در آینده، ساختار نیروهای مستقر در خلیجفارس و تأسیساتی که در سایر بخشهای قوس ایجاد خواهند گردید، کمتر از نیاز به انجام عملیات رزمی عمده و بیشتر از نیازمندیهای مربوط به جنگ علیه تروریسم جهانی (16) متأثر خواهند بود. در این نیروها، احتمالاً نقش نیروهای ویژه و امکانات ضربتی که قادر باشند در فرصتی کوتاه و با توجه به محدودیتهای موجود، دست به اقدام بزنند، از برجستگی بیشتری برخوردار خواهد بود.
در سطح استراتژیک، این نیروهای خط مقدم به انجام چیزی خواهند پرداخت که اسلایدهای توجیهی گوناگون وزارت دفاع از آن به عنوان «ایجاد اختلال» نام میبرند؛ یعنی ایجاد اختلال در کارکرد شبکههای تروریستی و سلولهای فرماندهی و کنترل گروههای تروریستی که در پی انجام عملیات علیه نیروهای آمریکایی در صحنه نبرد و اهداف غیرنظامی در داخل خاک آمریکا هستند. یکی از مفاد اصلی طرح، انجام عملیات علیه شورشیان اسلامگرا جنگ در خط مقدم و انجام عملیات نظامی در سراسر قوس بیثباتی است. سایر مأموریتهای این نیروها عبارتنداز :
محروم ساختن گروههای تروریستی از پناهگاههایی که توسط دولتهای حامی آنها فراهم میشود؛
انجام عملیات در مناطق جغرافیایی دور دست که در خارج از کنترل دولتها قرار دارند، مانند مناطق مرزی قبیلهنشین در پاکستان و شاخ آفریقا؛
شناسایی، ردگیری و نابودسازی گروههای تروریستی پیش از آنکه این گروهها بتوانند به خاک آمریکا حمله کنند. این مأموریت توسط تجهیزات مراقبتی خط مقدم انجام خواهد گرفت و امکان هدفگیری سریع و نابودی هدفهای شناسایی شده، ترجیحاً در بردهای طولانی با استفاده از خانوادهی جدیدی از مهمات هدایت شوندهی دقیق و در صورت لزوم، درگیریهای نیرو به نیرو با استفاده از نیروهای عملیات ویژه یا نیروهای متعارف خط مقدم را فراهم خواهد نمود؛
همکاری با شرکای ائتلاف در مناطق عملیاتی مقدم برای شکست دادن گروههای تروریستی با تأکید ویژه بر کشورهایی که مورد تهدید شورشیان قرار دارند؛
دست زدن به عملیات روانی و اطلاعاتی که ایدئولوژیهای اسلامگرا را که هستهای اصلی ایدئولوژی شورش به شمار میروند، بیاعتبار میسازند؛
کمک به ایجاد شرایطی که در آن گروههای تروریستی مشروعیت و پایگاه خود را در میان مردم از دست بدهند. نیروهای خط مقدم باید به گونهای طراحی شوند که به انجام اقدامات مدنی،اجرای قانون و دیگر عملیات به اصطلاح «ثباتساز» دست بزنند؛
حفظ انعطافپذیری برای درگیر شدن در انواع جنگها از عملیات نظامی متعارف گرفته تا عملیات نامنظم یا ضد شورش؛
گردآوری اطلاعات در مورد هدفها در مناطق عملیاتی مقدم.
تأسیسات واقع در خلیجفارس به مکانهای اصلی در شبکهی پایگاههایی تبدیل خواهند شد که در سرتاسر مرکز و جنوب آسیا و شاخ آفریقا گسترش داشته و مأموریتهای مرتبط با جنگ علیه تروریسم را انجام خواهد داد. این پایگاهها همگی حالت شبکهای پیدا خواهند کرد و از پیوندهای فرماندهی و کنترل مستحکمی برای مبادله اطلاعات و هماهنگی عملیات در سرتاسر آن بخش از قوس برخورار خواهند بود که در اطراف خلیجفارس قرار دارد. عملیاتی که از خلیجفارس فرماندهی میشوند و توسط نیروهای خط مقدم در سرتاسر صحنه نبرد به اجرا درمیآیند، آزمونی برای مفاهیم نوظهور انجام عملیات علیه دشمنانی خواهند بود که از نظر جغرافیایی پراکنده هستند. دفتر دگرگونی نیرو و وزارت دفاع ابتکاری به نام «آزمایش عملیات توزیعی ولفپاک»(17) طراحی نمود که به کنکاش درباره فرماندهی و کنترل امکانات به لحاظ جغرافیایی پراکنده، شبکهبندی شده، مستقل و نیمهمستقل میپردازد. این مفاهیم عملیاتی بیانگر عملیاتی جداگانه هستند که در آنها تعداد اندکی از نیروهای شبکهبندی شده به طور مخفیانه وارد مناطق دشمن با حمایت هواپیماهای بدون سرنشین و دیگر حسگرها میشوند تا گروههای تروریستی دشمن را هدف قرار دهند و یا در عملیات تروریستی جاری اختلاف ایجاد کنند.
8- «دگرگونی» و «عملیات مبتنی بر تأثیرات»: درسهایی از عراق و افغانستان
در حالی که ایالات متحده به سمت اجرای مفاهیم جدید به کارگیری نیرو که به شکل روزافزون نقشی مسلط برای نیروهای خط مقدم در نظر میگیرد، در حرکت است درسهایی که از دو عملیات نظامی جاری عراق و افغانستان گرفته میشود، برای برنامهریزانی که به مشاهده استفاده از نیرو در بخشهای مشخص قوس بیثباتی در خلیجفارس و اطراف آن میپردازند، مفید است. در عراق، ایالات متحده عملیات نظامی متعارف بسیار موفقی را علیه یک دشمن بیلیاقت با یکپارچه ساختن امکانات هوایی، زمینی و دریایی در قالب یک عملیات هماهنگ انجام داد که به گونهای مؤثر صدام حسین را در عرض چند روی از اریکهی قدرت به پایین کشید. اما این نتیجهگیری اشتباه خواهد بود که این عملیات را به یک پیروزی برای دگرگونی نظامی و عملیات مبتنی بر تأثیرات فرض کینم. در حالی که طرح هدفگیری مبتکرانه توسط حسگرها و مهمات دوربرد در جریان حمله به بغداد به اجرا درآمد و بر روی آن تبلیغ شد، قسمت اعظم سختافزار نظامی مدرن آمریکا و مفاهیم عملیاتی پیچیده در محیط ضد شورش شهری عراق از اثربخشی کمتری برخوردار بوده است. نیروهای زمینی آمریکا که فاقد مهارتهای زبانی و آشنایی کلی با جامعه و فرهنگ عراق میباشند، با وظیفهی دشوار کاربرد برتری تکنولوژیک و مهارت عملیاتی خود علیه دشمنی روبهرو میباشند که در بطن اجتماع، دستکم در مراکز سنی عراق، لانه کرده است. بدون یک تصمیم سیاسی روشن برای ارتقای سطح تعهد ملی، به نظر روشن میرسد که ایالات متحده نمیتواند از راه نظامی شورش را سرکوب کند و در عوض باید به نیروهای بومی برای ریشهکن ساختن شورش تکیه کند. خلاصه اینکه،«عملیات مبتنی بر تأثیرات» و تواناییهای مدنظر قرار داده شده در دگرگونی نظامی به خودی خود چشمانداز پیروزی را ارائه نمیدهد. نسل جدیدی از نیروهای آمریکایی در عراق بار دیگر این درس را میآموزند که هیچ جانشینی برای مهارتهای زبانی، آگاهی فرهنگی و اطلاعات تاکتیکی در نبرد علیه شورشیان وجود ندارد.
در افغانستان، درسهای «نظامی» برای ایالات متحده از درسهای گرفته شده در عراق متفاوت هستند، اما پیامدهای حاصل از تجربهی افغانستان با مورد عراق شباهتهای نیز دارد. مانند عراق، افغانستان نمایانگر موفقیت شگفتآوری بود که در آن تعداد نسبتاً اندکی از نیروهای آمریکایی در حدود چند صد نیروی عملیات ویژه)یک رژیم را در مدت زمانی نسبتاً کوتاه و با هزینهی مستقیم اندک سرنگون ساختند. از زمان سقوط طالبان، نیروهای ویژهی آمریکا هماهنگ با نیروی امنیتی بینالمللی در افغانستان (ایساف)(18) به رهبری ناتو به برقراری امنیتی کمک کردند که برای برگزاری موفق انتخابات در اکتبر سال 2004 بسیار مهم بود. این نیروهای ویژه به همراه تیمهای بازسازی استانی (19) که با همکاری اتباع افغانستان به فعالیت میپردازند، مشغول تأمین امنیت و کمک به اجرای مأموریتهای بازسازی و برقراری ثبات در سراسر کشور میباشند. در حالی که عناصر طالبان و القاعده همچنان در مرزهای افغانستان و پاکستان فعال میباشند، کشور دستخوش آن نوع بیثباتی و خشونتی نیست که بخشهایی از عراق را به طور دائم دربر گرفته است. روی هم رفته، فرآیند ملتسازی در افعانستان حرکتی رو به جلو اما آهستهتر از آن چیزی است که انتظار میرفت و هنوز زود است که مورد افغانستان را از این لحاظ موفق یا شکستخورده قلمداد کرد. در حالی که انتخابات ریاست جمهوری سال 2004 موفقیتآمیز بود، انتخابات پارلمانی تا سپتامبر سال 2005 به تعویق افتاد. علیرغم اعلام موفقیت توسط مقامات ارشد آمریکایی،تصویری که سایرین ارائه میدهند اندکی متفاوت است. دفتر ایمنی سازمان غیر دولتی افغانستان (20) وابسته به اتحادیه اروپا در گزارش هفتگی خود که دوره 24 تا 30 مارس سال 2005 را پوشش میداد در 26 ایالت از 34 ایالت افغانستان شرایط امنیتی را مبهم و نامشخص توصیف کرد. در مرحلهی متعارف عملیات رزمی، به کارگیری نیرو به شکلی ابتکاری و موردی، نشانگر انعطافپذیری و خلاقیت بود. در افغانستان، وجود نیروهای مقاومت داخلی به آسانی قابل شناسایی نقش مهمی در کمک به آمریکا برای بیرون راندن طالبان ایفا کرد. این نیروها همچنین در مرحلهی پس از منازعه به برقراری امنیت در محل کمک کردند. نیروهای ویژهی آمریکا با کمک مخالفانی منسجم که در قالب یک نیروی ملی سازمان یافته بودند برای تواناییهای بومی با هشیاری در حال فعالیت میباشند و در همان حال در صورت لزوم برای تکمیل و تقویت نیروهای دفاعی محلی، توانایی لازم برای انجام اقدامات مستقیم علیه القاعده و طالبان را حفظ کردهاند.
اما درس گرفتن زود هنگام از موارد افغانستان و عراق (که هنوز در حال ارزیابی میباشند) گرچه ساده است، اما در شرایط فعلی میتواند گمراهکننده باشد. همچنین ترسیم پیامدهای وسیعتر آنها برای استراتژی امنیتی جدید ایالات متحده، در منطقه کار دشواری است. اگر بتوان درسی قاطع از این دو مورد برای برنامهریزان گرفت، باید گفت که تاریخ،موقعیت و بافت در برنامهریزی و اجرای عملیات نظامی حایز اهمیت میباشند. در افغانستان، آمریکا یک نیروی مقاومت بومی- اتحاد شمال- در اختیار داشت که اعضای آن طی قسمت اعظم 25 سال گذشته در منازعات داخلی افغانستان دخیل بودند. اتحاد شمال دارای ساختار فرماندهی نسبتاً منسجمی بود که با دشمنی با تواناییهای نظامی متقاون مواجه بود. در عراق، یک نیروی مقاومت زیرزمینی در برابر صدام در جنوب شیعهنشین وجود داشت که تقریباً به طور کامل برای برنامهریزان آمریکایی از ماهیتی مبهم برخوردار بود و در نتیجه در تعقیب مرحلهی نظامی متعارف تهاجم هیچگونه فایدهای نداشت. با این حال، فقدان آگاهی نستب به زیرساختهای متعلق به شیعیان صرفاً از جهل وسیعتر نسبت به جامعهی عراق ناشی میشد که در نتیجه تقریباً سی سال سلطهی توتالیتر صدام نابود شده بود. در عراق، نسل جدیدی از پرسنل نظامی با محیطی روبهرو شدند که ایالات متحده در آن به عنوان یک نیروی نظامی اشغالگر تلقی میشد، امری که از جنگ ویتنام بدین سو بیسابقه بود. از این رو، شگفتآور نیست که آمریکا تلاش کرده است تا تواناییهای نظامی عظیم خود را به گونهای به کار ببرد تا انجام عملیات ضد شورش علیه دشمنی با تواناییهای نامتقارن را ممکن سازد.
فرجام
رویدادهای سه سال گذشته در خاورمیانه نشان میدهد که ایالات متحده در حال باز تعریف اهداف استراتژیک خود در منطقه میباشد. آمریکا دیگر از وضع موجود و حفظ روابط تاریخی مبتنی بر دسترسی به انرژی و ثبات در بازارهای نفتی جهان راضی نیست. مشارکت میان آمریکا و عربستان سعودی در دست بازتعریف است، در حالی که روابط آمریکا با کشورهای خلیجفارس در راستای کمک به دستیابی به اهداف نظامی آمریکا برجستگی بیشتری یافته است.
برخلاف استفاده دردسرآفرین از تأسیسات نظامی سعودی در دههی 1990، پایگاههای مطمئن برای علمیات نظامی در قطر، بحرین، کویت و امارات متحده عربی برای آمریکا در پی تهدیدات نوظهور در قوس بحران و پیرامون آن، بسیار مفید از کار درآمد، تأسیسات واقع در خلیجفارس اینک در دست تکمیل با پایگاههای اضافی هستند که در افغانستان، آسیای مرکزی و شاخ آفریقا احداث میشود.
با این حال، استفاده از نیرو برای دستیابی به دگرگونی سیاسی در خاورمیانه و نقاط دیگر به معنای پذیرش امور غیرمنتظره و محدودیتهای کنترل دگرگونی مزبور میباشد. ممکن است دولت شیعه و اسلامگرا در عراق درخواست خروج آمریکا از کشور را مطرح کند، پذیرش ایدهی استفاده از زور برای ایجاد دگرگونی سیاسی همچنین به معنای پذیرش این ایده است که ثبات به طور فینفسه لزوماً یک هدف استراتژیک عمده نیست. عراق نمونهای بارز از این امر است، کشوری با ویژگیهای تاریخی مشخص که زمینهی چندان مناسبی برای آزمایش دگرگونی سیاسی فراهم نمیآورد. میراث تاریخی دولتی که از ویژگیهای اجبار،اقتدارگرایی و کنترل متمرکز دولت بر فعالیتهای سیاسی و اقتصادی برخوردار بوده، چالشهای عمیقی فراروی فرآیند دگرگونی سیاسی قرار میدهد.
در حالی که این امر واقعیت دارد که حملات یازده سپتامبر محیط امنیتی جهانی را برای آمریکا بازتعریف نمود، این باز تعریف حاوی عناصر مهم دیگری نیز بوده است که به شکلگیری تصمیمی برای استفاده از زور علیه عراق کمک کرده است. ایالات متحده در نتیجهی همگرایی بسیاری از عوامل گوناگون به هدف استراتژیک دگرگونی سیاسی منطقه رسید. دگرگونی نظامی، «عملیات مبتنی بر تأثیرات» و وجود زیرساختهای توسعه یافته نقشی غیر مستقیم و حمایتکننده از تصمیم سیاسی برای استفاده از زور در عراق دارند. کلیهی این عوامل در ترکیب با یکدیگر این موضوع را مطرح میسازند که از زور میتوان در تعقیب اهداف سیاسی بدون هزینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ملازم با آن استفاده کرد. استفاده از تعداد کمتری از نیروهای کاملاً داوطلب در عملیاتی صاعقهآسا که تلفات اندکی به دنبال خواهد داشت، رویایی برای تصمیمگیران بوده است: رویایی که با شورشهای داخلی در عراق تا حدود زیادی نقش بر آب شد.
اما جای چندان شکی وجود ندارد که شیوه جدید آمریکایی جنگ که مشخصه آن «عملیات مبتنی بر تأثیرات»،هدفگیری متعارف و هستهای بلندمدت و افزایش آگاهی نسبت به موقعیت است، در تصمیمات آتی برای استفاده از زور به عنوان ابزار استراتژی و سیاست نقش مهم ایفا خواهد کرد. عملیات آزادی عراق تنها نقطه آغاز این پدیده در استراتژی نوظهور دفاع جهانی بود که میتواند به منزلهی حضور نیروهای خط مقدم در سراسر جهان باشد که به دفعات بیشتری برای مدیریت یک محیط امنیتی نامطمئن به کار گرفته خواهند شد. به نظر روشن میرسد که زیرساختهای واقع در خلیجفارس همچنان به صورت یک ویژگی ماندگار باقی خواهند ماند و ممکن است حتی مرکز ثقل زیرساختهای جهانی در حال ظهوری باشد که نیروهای آمریکایی را در سراسر گیتی به گونهای مستقر خواهد ساخت که پاسخگوی نیازمندیهای گسترش حوزهی دموکراسی و صدور امنیت برای برقراری ثبات در نقاط پرآشوب جهان باشند.
پینوشت:
1-این اثر ترجمه مقالهای با مشخصات زیر است:
James A. Russell, Strategy, Security, & War in Iraq : The United States & the [Persianl Gulf in the 21 st Century, Cambridge Review of International Affairs, Vol. 18, Number 2, July 2005 .
2-Operation Eaenest Will
3- Operation Desert Fox
4- American New Century Project
5- Revolution in Military Affairs
6- Transformation
7- Global Command and Control System
8- Global Information Grid
9- Effect – Based Capabilities
10- Quadrennial Defense Review
11- National Military Strategy
12- Main Operating Basea (MOBs)
13- Forward Operating Sites (FOS)
14- Cooperative Security Locations (CSLs)
15- Combined Joint Task Force Horn of Africa (CTJF HOA)
16- Global War on Tgrrorism (GWOT)
17- WolfPAC Distributed Operations Experiment
18- International Seceurity Force in Afghanistan (ISAF)
19- Provincial Recinstruction Teams (PRTs)
20- Afghanistan Non Governmental Organization Safety Office (ANSO)
نویسنده: جیمز راسل