تعداد بازدید : 4573974
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
جایگاه و نقش استراتژیک خاورمیانه را باتوجه به گفته های «بوردیس فون لوهازن»، ژنرال بازنشسته ارتش اتریش، بهتر می توان درک کرد. او اعتقاد دارد که خاورمیانه مرکز دنیای قدیم است. مرکزی که در دل آن، منطقه خلیج فارس قرار دارد و به منزله «مرکز مرکز» شناخته می شود. در این منطقه فقط مسئله نفت نیست که حائز اهمیت است، بلکه اگر به اطلس جهانی نگاهی داشته باشیم، متوجه می شویم که در هیچ جای دیگر، اقیانوس ها تا بدین حد در آفریقا و اوراسیا رخنه نکرده اند، اقیانوس هند با دو بازوی خود در دو منطقه «دریای سرخ و خلیج فارس» و همچنین اقیانوس اطلس از راه «مدیترانه و دریای سیاه» در این منطقه رسوخ کرده اند. میان دو اقیانوس که به یک اندازه از سواحل آفریقا و آسیا فاصله دارند، سرزمین باستانی اور (ur) در مصب رودخانه های دجله و فرات قرار گرفته است. این منطقه که همان «مرکز مرکز» را تشکیل می دهد و بدان اشاره کردیم، از هرجهت حساس ترین نقطه دنیای قدیم است. هرگونه آشفتگی که براثر عوامل بیرونی در این منطقه پدید آید، پیامدهائی برای دو قاره اروپا و آفریقا خواهد داشت. یعنی تحولاتی که در این منطقه ایجاد می شود مانند سنگی است که در دریاچه ایی می افتد و ما امواج آن را در تمام سطح دریاچه شاهد هستیم. از آن هنگام که آمریکایی ها به زور ناوهای جنگی خود در سال 1845 بنادر ژاپن را گشودند. سیاست ایالات متحده بر این پایه بوده که سرپل هائی در سواحل دنیای قدیم ایجاد کند. به همین دلیل آنها در سال 1898 به فیلیپین، در سال 1945 به ژاپن و آنگاه به کره جنوبی و ویتنام نفوذ کردند. البته این سرپل ها معمولاً سرزمین هایی را دربر می گرفت که دارای سطح بالائی از توسعه بود، لیکن این نواحی همواره در کناره های اوراسیا قرار داشت. کناره های اقیانوس هند و خلیج فارس دقیقاً در این منطقه حساس یعنی در محل تلاقی محورهای بزرگ ارتباطی زمینی، که خاور دور را به آفریقا و اروپا و هند متصل می سازد، قرار دارد. در کرانه های خلیج فارس، جهان اسلام به دو نیمه تقسیم می شود، نیمه غربی که به سمت باختر تا اقیانوس اطلس گسترش یافته و نیمه هند و ایرانی که از کوهستان های ایران شروع میشود و با گذر از پاکستان و بنگلادش تا اندونزی و فیلیپین پیش می رود. بنابراین، هر قدرتی که در اینجا استقرار یابد، به صرف همین واقعیت، می تواند نه تنها پشتیبان یا تهدیدی همه جانبه برای کشورهای خاورمیانه، بلکه در ورای آن خطری برای اروپا، شبه قاره هند و آفریقا به شمار آید. وانگهی، چنین امری می تواند پیش طرح تکوین جبهه سومی را در برابر قدرت نظامی روسیه تشکیل دهد و خطوط جبهه کشور ایالات متحده آمریکا را که در ترکیه می باشد، در برابر روسیه تقویت کند و بر کشورهای مصر، سوریه، ایران و نیز اروپا و ژاپن- عمدتاً ازطریق نفت- فشار وارد سازد. باتوجه به اینکه بین 7 ماده معدنی 70% انرژی در قرن 21 از نفت تأمین می شود و همانطور که هم اکنون و در آینده ای نزدیک می بینیم در این دوره کشورهای قدرتمند به جای توجه محض به ژئوپولتیک عمدتاً به ژئواکونومیک روی آورده و سعی می کنند به مناطق حساس جهان به جای توجهات سیاسی- نظامی، نگرشی سیاسی- اقتصادی داشته باشند.
برای اینکه انرژی از محل تولید صحیح و سالم به محل مصرف برسد تأمین امنیت این منطقه بسیار حائز اهمیت است. این امنیت معمولاً تحمیلی می باشد همانطور که در سال های اخیر شاهد برقراری آن در خاور نزدیک به بهانه های مختلف توسط ابرقدرتها بوده ایم. آنها سعی بر این دارند که این امنیت رابه نفع خودشان یعنی صدور نفت با قیمت بسیار ارزان و بدون وجود مانع بر سر راه صدور آن بطور مداوم و پی در پی ایجاد کنند، که این برای کشورهای دارنده نفت زیاد خوشایند نبوده و همین امر است که در قرن 21 ما شاهد نزاعهای فراوان بین دارندگان انرژی و ابرقدرت ها هستیم.
با اینکه حوزه خلیج فارس هنوز بزرگترین منبع انرژی را در خود جای داده است، لیکن با گشایش حوزه بزرگ خزر بر روی جهان، از اتکای انحصاری بسیاری از کشورهای مصرف کننده عمده انرژی به نفت خلیج فارس کاسته شد، که این امر برای کشورهای مصرف کننده بسیار جدی خواهد بود. ولی نکته مهم این است که ذخایر نفت و گاز خزر محصور در خشکی بوده و به عبارتی کشورهای تولید کنندگان انرژی در اطراف دریای خزر از بازارهای مصرفشان به لحاظ جغرافیایی جدا افتاده اند. در گذشته تنها راه انتقال نفت حوزه خزر، خطوط لوله ای بود که از روسیه عبور می کرد که با فروپاشی شوروی سابق، انتقال انرژی در کشورهای تازه استقلال یافته با توجه به عدم تمایل آنها به وابستگی به روسیه شکل حادی را به خود گرفته است و آنها سعی در ایجاد مسیری برای عبور و رسیدن به دریاهای آزاد را دارند. اینکه کدام مسیر بهتر است و چه کشوری شرایط مساعدتری را برای عبور لوله های نفتی دارد، در این دوره از زمان مسئله ای بسیار مهم و حیاتی است، به طوری که اصطلاح سیاست خط لوله و دیپلماسی خطوط انتقال و ایجاد نقشه ای به نام نقشه لوله های نفتی، اصطلاحی رایج در ادبیات سیاسی شده است. با به وجود آمدن جمهوری های تازه استقلال یافته آسیای مرکزی و قفقاز، این حدس در میان عده ای بوجود آمد که ایران اهمیت گذشته خود را به دلیل عقب کشیده شدن مرزهای شوروی سابق از دست داده است، ولی برخی دیگر یک پیش بینی بسیار متفاوت رادارند و آن این است که با استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، دامنه ژئوپولتیک ایران در شمال گسترش پیدا کرده و قرار گرفتن بین دو منطقه نفت خیز خزر- آسیای مرکزی و خلیج فارس و مسئله انتقال انرژی، اهمیت ایران را دو چندان کرده است، به طوری که نادیده گرفتن این کشور در نظام آینده جهانی امری غیرممکن خواهد بود و اینجاست که به یاد زمانی می افتیم که ایران دارای موقعیت گذرگاهی (جاده ابریشم و ادویه) بود و این موقعیت تأثیرات فراوانی را در امنیت داخلی و خارجی ایران ایجاد می کرده است. وجود این موقعیت گذرگاهی، که به گفته بسیاری از کارشناسان، ارزانترین، کوتاه ترین و مناسبترین مسیر برای انتقال منابع انرژی حوزه دریای خزر می باشد و قرار گرفتن در نقطه ای نفت خیز و بسیار حساس از خلیج فارس در خاورمیانه با همان موضوع قابل توجه مرکز مرکز و همچنین داشتن 7/89 میلیارد بشکه ذخیره نفتی، که جزء بزرگترین حوزه های ذخایر اثبات شده دنیا می باشد و افزودن حداقل 12% سهم گاز جهان و توجه و تأکید به این نکته که اکنون در عصر جهانی شدن که پایه اقتصاد جهانی بر محور انرژی می گردد، هر کشوری که دارای نفت باشد یا در مسیر عبور لوله های نفتی باشد دارای مقام ویژه ای در عرصه سیاست و اقتصاد جهانی می باشد، همه این موضوعات عواملی هستند که تأثیر عمده ای بر امنیت جمهوری اسلامی ایران می توانند داشته باشند.
با تبدیل شدن ایران به گذرگاه انرژی حوزه دریای خزر و پیامدهای سیاسی و اقتصادی که از این بابت نصیب ایران می شود، میتوان جایگاه ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای ثبت کرده و حتی آنرا به یک قدرت فرامنطقه ای تبدیل کرد. در ایران با همه تلاش هایی که بعد از انقلاب در جهت کم کردن وابستگی کشور به اقتصاد نفتی برای ایجاد امنیت سیاسی و اقتصادی صورت گرفته، هنوز انرژی حرف اول را زده و تمام ارکان اقتصادی- سیاسی و حتی امنیتی کشور به نوعی وابسته به نفت هستند. متأسفانه با ذکر این نکته که حدود 80% درآمدهای ارزی و 40% عایدات دولت ایران از محل درآمدهای نفتی تأمین می شود و این وابستگی شدید باعث شده که ثبات اقتصادی - سیاسی کشور دچار چالش گردد و با مقوله انرژی پیوندی عمیق بخورد.
اگر به ریشه ها و دلایل کودتای 28 مرداد 1332 بنگریم متوجه خواهیم شد که حتی مشروعیت سیاسی حاکمان و شکست حکومت ها با مقوله انرژی پیوند خورده و این امر به ما گوشزد می کند که در جهت ثبات اقتصادی و سیاسی و امنیتی باید تلاش شود و از وابستگی نفت کاسته و به درآمدهای باثبات تری روی آوریم. با توجه به مطالب ذکر شده، چنین برداشت می شود نفت که می بایست صرفاً یک مقوله اقتصادی باشد، چگونه به عنوان ابزار و اهرم فشار درآمده و از سیاسی ترین موضوعات شناخته شود. چنانچه کوچکترین تغییر و تحولات انرژی در دنیا به جای درج در صفحات اقتصادی، در صفحات سیاسی روزنامه ها با تیتر درشت عنوان می گردد.
به هر حال در این دوره تحولات و دگرگونی ها، شرایط جدیدی را در نظام های بین المللی ایجاد کرده که از آن به عنوان «دوران گذار» یاد می کنند، یعنی دورانی که هیچ ثبات و دوامی در روابط بین دولت ها و عرصه بین المللی وجود ندارد.
بنابراین، برای دور ماندن از این تهدیدات و چالشهای بین المللی و ایجاد آمادگی برای ورود به بازارهای جهانی قرن بیست و یک، درک شرایط به وجود آمده در عرصه بین المللی و پیش بینی تحولات آن و همچنین استفاده مطلوب از انرژی چه در جهت استخراج و چه در جهت انتقال آن، امری انکارناپذیر است، تا براساس آن، با در نظر گرفتن امکانات جغرافیایی و توانائی های بالقوه سیاسی- نظامی، اقتصادی و انسانی ایران که داشتن منابع غنی انرژی در رأس آنها قرار می گیرد، برنامه ریزی دقیق و اصولی برای آمادگی پذیرفتن نقش و مسئولیت در نظام سیاسی آینده صورت گیرد، به طوری که کمترین تهدیدات متوجه منافع ملی گشته و سود عادلانه ای از مشارکت در سیستم بین المللی نصیب ایران گردد و زمینه ثبات اقتصادی و بالطبع ثبات سیاسی و امنیتی را برای کشور فراهم سازد.
نویسنده:مرضیه کاظمی