تعداد بازدید : 4578567
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
در قاموس و عرف سیاست بین الملل از «قدرت فرهنگی» به عنوان قدرت نرم یاد می شود. قدرت نرم قابلیت شکل دادن ترجیحات دیگران را دارد و جنس آن از نوع «اقناع سازی» است. قدرت نرم در عرصه بین المللی امروزه در مقابل قدرت سخت قرار دارد. ابزارهای قدرت سخت نظامی و تسلیحاتی و شیوه اعمال آن مبتنی بر اجبار و زور است اما ابزارهای قدرت نرم و فرهنگی، رسانه ها، موسیقی، ادبیات، انتقال باورها و ارزش ها و... است. عرصه بین المللی امروزه بیش از هر زمان دیگری به شدت متأثر از عوامل فرهنگی و مولفه های آن است.
از این رو، کسب وجهه و اعتبار بین المللی و نفوذ در افکار عمومی و به عبارت دیگر، دسترسی به قدرت نرم از جمله اهداف برجسته و در عین حال، تصریح نشده دیپلماسی کشورها در حوزه سیاست بین الملل است که این مهم به تناسب موقعیت، جایگاه، امکانات، فرصت ها و ظرفیت های فرهنگی هر کشور به شیوه ها و مکانیسم های مختلف تعقیب می گردد. از سویی قدرت یابی و کسب و تولید قدرت در دنیای جدید در مقایسه با گذشته از الگوهای متفاوتی پیروی می کند و به نوعی، متغیرهای جدیدی را جهت تولید و اعمال قدرت و نیز تحلیل مسائل بین المللی، وارد حوزه روابط بین الملل نموده است.
در دوره معاصر، نظریه پردازی درباره فرهنگ، تمدن و فرآورده های فرهنگی آن، از چشم اندازهای گوناگون، ادبیات گسترده ای را به وجود آورده است که عواملی چون: مهاجرت گسترده و ارتباطات فرهنگی، آمیختگی فرهنگ با سیاست و اقتصاد، گسترش شبکه های ماهواره ای و ارتباطی با نقش رسانه ها در ترویج فرآورده های فرهنگی و ظهور اشکال مختلف فرهنگ، ضرورت مطالعه فرهنگ و مولفه های فرهنگی را مضاعف نموده است.
در همین رابطه با گسترش موج جهانی شدن فرهنگ، مقاومت هایی از سوی فرهنگ های بومی و منطقه ای به وسیله دولت ها ساماندهی شده است. به این ترتیب مشاهده می شود که میان فرهنگ و سایر حوزه های مختلف نظیر سیاست و قدرت، در سطح بین المللی روابط معناداری هویدا شده است و قدرت فرهنگی در کانون توجه محققان روابط بین الملل و سیاست های جهانی قرار گرفته است.
آنچه اهمیت موضوع را بیشتر می کند، طرح برخی از نظریه ها و ثبات فکری جدید از سوی اندیشمندان و موسسه های پژوهشی غرب و تلاش آنها برای تأثیرگذاری این نظریه ها بر سیاست جهانی است. از جمله این نظریه ها نظریه برخورد تمدن ها، سیاست فرهنگی و نگرش پست مدرنیستی به مقوله فرهنگ است که هر کدام با توجه به چهارچوب معرفتی خود، چهارچوب کنشی خاصی را توصیه می کنند.
با این حال بسیاری از کشورها اهمیت و استفاده از قدرت فرهنگی را در سیاست خارجی خود مورد غفلت قرار داده و یا اینکه آن را صرفاً در ساحت اندیشه و نظر باقی گذاشته اند. برخی از عواملی که تولیدکننده و یا تقویت کننده قدرت فرهنگی در عرصه سیاست خارجی هستند، عبارتند از: ترویج زبان و ادبیات، تبلیغ آرمان ها و ارزش های متعالی، موقعیت ایدئولوژیکی، ارتباط دیپلماتیک مناسب و گسترده، مناسبات و مبادلات فرهنگی، ارائه تصویر مطلوب از خود، بهره گیری مناسب از اطلاعات و فرهنگ در راستای مقاصد دیپلماتیک، طراحی و اتخاذ استراتژیک ها و سیاست های مقبول، زدودن ذهنیت های تاریخی منفی، کسب جایگاه علمی پیشرفته و فناوری های تکنولوژیکی، توانمندی اقتصادی بالا، قدرت شکل دهی و کنترل افکار عمومی، قدرت نفوذ در باورها و نگرش ها، برخورداری از شبکه های خبری جهان گستر و قدرت تولید و توزیع محصولات رسانه ای متنوع به کشورها و نفوذ در رسانه های بین المللی و همچنین برخورد مناسب و اتخاذ مواضع مقبول در برخورد با بحران های بین المللی، ارائه خدمات بشردوستانه، حمایت از جنبش های سبز و محیط زیست، تشکیل انجمن های دوستی با کشورهای مختلف، حضور گسترده در جوامع فرهنگی و رایزنی های فرهنگی در سطح وسیع در ایجاد و تقویت قدرت فرهنگی موثرند.
برخی از نویسندگان حوزه روابط بین الملل، عوامل موثر دیگری همچون وضعیت جغرافیایی، موقعیت ژئوپلیتیکی، جمعیت و نیروی انسانی، ظرفیت صنعتی، ارتباطات گسترده منطقه ای و جهانی، استعدادهای علمی، اختراعات و ابتکارات، ایدئولوژی و اخلاق اجتماعی، روحیه ملی و سطح آگاهی را به عنوان عوامل قدرت فرهنگی در عرصه سیاست خارجی برشمرده اند.
پس از حادثه 11 سپتامبر، قدرت فرهنگی به طور شگفت انگیزی در دستور کار برخی از قدرت های بزرگ قرار گرفت. 11 سپتامبر در واقع، سرفصل نوینی در روابط بین الملل و سیاست جهانی در نحوه به کارگیری قدرت فرهنگی است. از جمله تأثیرات مهم 11 سپتامبر، بروز مرزبندی جدید امنیتی بر مبنای هویت و فرهنگ است. به تعبیر دیگر، در تداوم و تکامل تفکر هانتینگتونی جنگ تمدنی، مرزبندی جدید را، ارزش ها و هنجارها تعیین می کنند، به نحوی که در این مرزبندی هویت فرهنگی در متن قرار دارد.
از همین رو است که خاورمیانه به دلیل تلاش برای احیای تمدن اسلامی، پس از 11 سپتامبر مرکز ثقل سیاست خارجی قدرت های بزرگ به ویژه آمریکا قرار گرفت. زیرا که آمریکا ارزش ها و هنجارهای خود را در تعارض با ارزش های هویتی این منطقه یافته و آن را بزرگترین چالش امنیت ملی غرب در آینده تلقی می نماید. بی جهت نیست که در طول همین مدت حجم گسترده ای از فشارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و روانی غرب متوجه این منطقه بوده تا آن را با سیاست های جهانی و منطقه ای آمریکا هماهنگ کند. طرح «خاورمیانه بزرگ» و نیز طرح «خاورمیانه جدید» از جمله طرح های استراتژیک آمریکا بود که با هدف باز مهندسی هویت فرهنگی منطقه خاورمیانه طی یک دهه اخیر به اجرا گذاشته شده است.
روند تحولات طی چند سال اخیر، حاکی از تأثیر قدرت فرهنگی در عرصه تصمیم گیری و اعمال قدرت در قلمرو سیاست جهانی است. تأثیر و اعمال قدرت فرهنگی بر روند تحولات جهانی، دو پیامد عمده یکی شکل گیری «فرهنگ مقاومت در نظام جهانی» و دیگری، «دیپلماسی فرهنگی و رسانه ای شدن عرصه سیاست خارجی» به همراه داشته است. مقاومت فرهنگی در مقابل ارزش ها و راه و رسوم زندگی آمریکایی فقط مخصوص جهان اسلام نبوده است و در بسیاری از مناطق جهان از اندونزی و مالزی و چین گرفته تا آسیای میانه و تا آمریکای کلاتین این مقاومت گسترش یافته است و اما در جهان اسلام به صورت ویژه دنیا شاهد امواج توفنده ای از مقاومت اسلام گرایی بوده که به طور جد، ساختار و کارکردهای نظام بین الملل را به چالش کشانده است.
در این میان نقش جمهوری اسلامی و بخصوص «دولت نهم» بسیار برجسته و ممتاز است.
نکته جالب این است که از منظر قدرت های بزرگ جهانی و از جمله آمریکا هر کشوری که در عرصه سیاسی با فرهنگ لیبرال دموکراسی غرب، به مقاومت برخیزد، کشوری ضد انقلاب در عرصه جهانی شدن، غیر مدرن، ضد بشر و ضد توسعه تلقی می شود. به این ترتیب مقاومت در مقابل فرهنگ لیبرال دموکرات به منزله خصومت و دشمنی با غرب معرفی می شود. مسلم آن است که قدرت فرهنگی به عنوان یک قدرت نرم با هدف تعمیق نفوذ سیاسی و اقتصادی به سایر کشورها به عنوان یک قدرت مهم و برتر در عرصه سیاست خارجی شناخته شده و قدرت های بزرگ در حال اعمال آن هستند.
نویسنده:علی موحد