تعداد بازدید : 4573637
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
اهمیت هنر
ابزارهاى هنرى،بىشک،رساترین،بلیغترین و کارىترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام است. (1)
...هنر یک شیوهى بیان است،یک شیوهى ادا کردن است.منتها این شیوهى بیان از هر تبیین دیگر رساتر،دقیقتر،نافذتر و ماندگارتر است.دقت در هر یک از این چند تعبیرى که عرض کردم:رساتر بودن،دقیقتر بودن،نافذتر و ماندگارتر بودن،در فهم معناى هنر کمک کند.اى بسا که یک گزارش غیر هنرى،گر چه علمى و تحقیقى و دقیق،خاصیت ارائهى هنرى را نداشته باشد.
بارها گفتهام که هر پیامى،هر دعوتى،هر انقلابى،هر تمدنى و هر فرهنگى تا در قالب هنر ریخته نشود،شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقى هم بین پیامهاى حق و باطل نیست. (2)
شک نباید کرد که انقلاب،به هنر نیازمند است،و هنر انقلاب از آنجا که باید حامل مفاهیمى نو و قهرا ناآشنا باشد،و از آنجا که باید با همهى معارضهها و خصومتهایى که هیچ انقلابى از آن مصون نیست،درگیر شود و از آنجا که باید معارف نوین را در ذهنها راسخ و ماندگار سازد، ناگزیر باید هنرى ممتاز و فاخر و پیشرو باشد. (3)
شعر و هنر،زیباترین قالب براى همهى پیامهاى نوین و مایهى گسترش و نفوذ این پیامها تا هر سوى خطهى وسیع دلها و جانهاى انسانى است و شاعران و سخنسرایان آگاه همیشه توانستهاند والاترین معارف انسانى را در کتیبهى روزگار با نقشى جاودانه،به نسلهاى بعد از خود بنمایانند. (4)
امروز حرکتى جدى و مستمر براى تعالى هنر در جامعه ضرورت دارد،این حرکت را آغاز کنید.دستخدا با شما و حمایت مردم و امکانات کشور در اختیار شماست. (5)
شاعر و هنرمند متعهد،حله فاخر خلاقیتخود را جز بر اندام ارزشها و اصالتها نمىپوشاند. و این همان معرفت درست از لطیفترین نمودهاى روح آدمى است. (6)
زبانى که مىتواند پیام انقلاب را به اعماق جامعه رسوخ دهد،زبان شعر و ادبیات است،زبان هنر است...شعر انقلاب باید بتواند لب لباب انقلاب و مضمون حقیقى انقلاب را در بهترین قالبها منعکس کند...شعر امروز آئینهى آینده است،انسانهاى قرنهاى بعد چطور بفهمند در جامعهى امروز ما چه مىگذشته است...واقعا پنجاه سال دیگر خیلى مشکل استبه آیندگان این جامعه و فرزندان ما که این روزگار را ندیدهاند فهماند که در روزگار انقلاب،در روزگار جنگ تحمیلى،...هنگام پیروزى انقلاب،هنگام ورود امام،در این سالهاى عجیبى که هر لحظهاش یک حادثه است،در این مملکت و در این جامعه چه گذشته است...تنها چیزى که مىتواند این پیام را به نسلهاى بعد منتقل کند،همین شعر و هنر و ادبیات است. (7)
باید هنرمند به عنوان رساترین زبان براى انتقال ایدههاى شریف مورد توجه باشد و تشویق هنرمندان متعهد جامعه و نیز پرورش هنرمند یک اقدام اساسى تلقى گردد. (8)
مىدانید هنر این خصوصیت را دارد که به خاطر ملایمتبا طبع آدمى،بىشک در طبع او اثر مىکند.هر هنرى در طبع آدمى اثر مىگذارد،اگر چه آن کسى که مورد اثر قرار گرفته،نتواند آن هنر را تحلیل کند.هنر اثر خود را مىگذارد،یعنى دل را منقلب مىکند و...اثرى در روح باقى مىگذارد،هر چه مایهى هنرى کمتر باشد،این اثر هم کمتر مىشود. (9)
پیام انقلاب باید به زبان شعر و هنر که اصیلترین و خالصترین و گیراترین زبانهاست،منتقل شود.انقلاب در قالب هنر و ادبیات آسانتر و صادقانهتر از هر قالب دیگرى قابل صدور است. (10)
محتواى هنر
اسلامى بودن بعضى از کارهاى هنرى به محتواى آن بستگى دارد،مثل قصه و نمایشنامه. براى یک قصه،با یک مقاله اسلامى چه تعریفى ارائه مىکنید؟اینکه معیارهاى اسلامى یا مفاهیم اسلامى را درستبیان کند.اگر هم مسائل،مذهبى به معناى خاص آن،نیستبلکه اجتماعى یا سیاسى و امثال آنهاست،در آنها هم نباید با اصول اسلامى مغایرتى وجود داشته باشد.اینها را که تامین کردید،آن مقاله اسلامى است،حداقل ضد اسلامى یا غیر اسلامى نیست. (11)
از جنبهى هنرى که در قصهنویسى هست،هیچ چیز خاصى که بتوان آن را معیار اسلامى یا غیر اسلامى بودن دانست،وجود ندارد،هر چه که بتواند قصه را زیباتر و هنرمندانهتر کند،نه تنها اشکالى ندارد،بلکه بهتر است.نمایشنامه هم همینطور. (12) اما اگر بد آموزى در آن بود،کج اندیشى در آن بود،اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشى و بد زبانى در آن وجود داشت، غیراسلامى است.
تئآتر و دیگر هنرهایى که در نیم قرن اخیر یعنى در روزگار غربت و محکومیت ارزشهاى اسلامى و تهاجم همه جانبه به آن،وارد کشور ما شد،طبیعة بر پایهاى غیر اسلامى بنا گشت و در جهت مغایر و حتى متضاد با مفاهیم اسلامى رشد کرد.غربزدگانى که نخستین رویش این رشتههاى اساسى هنر را در کشور اسلامى ما ارائه کردند،از اسلام کاملا بیگانه و شاید با آن معاند بودند.لذا بتدریج این تصور را در ذهن همه،مخصوصا نسلهاى نوخاسته برمىانگیختند که تئآتر و سینما داراى طبیعتى غیر مذهبى و ضد مذهبى است و نمىتوان و نباید از آن براى ارائهى پیامهاى اسلامى بهره گرفت. (13)
...آن دو نوع تفکر یکى عبارت است از تفکر اسلام منهاى گرایشهاى انقلابى.لذا شما مىبینید در بارهى مفاهیم گوناگون اسلامى اشعار بسیار خوب و عالى گفته شده،منتها اینها زمینههایى از فکر اسلامىست که جنبههاى انقلابى و رگههاى انقلابى ندارد...ترجیع بند معروف جمال الدین عبد الرزاق،ترجیع بند هاتف و برخى از شعرهاى دیگر،از لحاظ هنرى ممتاز است و واقعا بعضى در حد اوج هنرى است.آنچه در مقدمهى نظامى یا در برخى کتب عرفانى وجود دارد،یا قصائد سعدى در توحید و اخلاقیات،اینها همه مفاهیم اسلامىست که گفته شده،اما اینها على رغم داشتن حیثیت و بعد بالاى هنرى،شعر انقلاب نیست.اگر چه بعدا عرض خواهم کرد که انقلاب مىتواند از آنها استفاده کند.اما شعر انقلاب نیست.اسلامى است،هنرى هم هست اما انقلابى نیست.زیرا ابعاد انقلابى اسلام در این شعرها دیده نمىشود. (14)
در زمینهى معیار اسلامى یا غیر اسلامى،غیر از محتواى،شکل هم مؤثر است مثلا در هنرهاى تجسمى.یک وقت است که عکس یک زن عریان کشیده مىشود یا فرض بفرمایید یک شکل اغواگر دیگر یا یک منظرهى دروغ و تهمت آمیز،اینها محتوى است.اما ظاهر و شکل هم مىتواند معیار اسلامى بودن قرار بگیرد،یعنى خود مجسمه،منهاى اینکه این مجسمه انسان پوشیده استیا عریان،که از نظر بعضى فتاوى درست کردن آن خلاف شرع است.اینجا دیگر بحث این نیست که این مجسمهى زن،روسرى دارد یا ندارد،بحث این است که خود تهیهى این عکس یا مجسمهى انسان اشکال دارد یا ندارد. (15)
در اجراى نمایشنامه،منهاى محتواى آن،نوع بازى مىتواند در اسلامى بودن یا نبودن اثر بگذارد.فرضا زنى که لباس مردى را پوشیده یا مردى که لباس زنى را پوشیده،این شرعا حرام است.چه آن زن بیاید آیهى قرآن بخواند،یا سخن شهوتانگیزى بر زبان بیاورد. (16)
هنر اسلامى اساسا غیر از هنر مسلمانان است.این را من بارها در صحبتهایم گفتهام،غالبا هنر مسلمانان با هنر اسلامى اشتباه مىشود.خوب اگر یک مسلمانى یک آهنگ یا یک فیلم ساخت، آن آهنگ یا فیلم ساختهى یک مسلمان است اما لزوما اسلامى نیست.هنر اسلامى آن چیزى است که در آن عنصر سازندهاى از اندیشهى اسلامى وجود داشته باشد...یعنى در قالب هنرى آن،نه فقط در محتواى،چیزى از اسلام و اندیشهى اسلامى وجود داشتهباشد.این مىشود هنر اسلامى...بروید دنبال این که بتوانید سر رشته هنر اسلامى را پیدا کنید. (17)
پیام همین خونها و حکایت پر ماجراى ایثارگریهاى رزم آوران تاریخساز اسلام،بهترین موضوع و محتوایىست که به کمک هنر و ابزار و تکنیک مناسب آن،رسالت تئآتر در جمهورى اسلامى را به نحو شایستهاى به انجام مىرساند (18) .
اگر مسالهى هنر براى مردم،و«در خدمت مردم»،یک چیز جدى است و فقط شعار نیست، یقینا یکى از چیزهایى که باید محتواى هنر امروز را تشکیل دهد،مسالهى جنگ است،در حقیقت جنگ مظهرى است از بزرگترین حماسهها و هنرنمایىها و ارزش آفرینىهاى مردم ما در این دوران. (19)
اما در مورد سینما و تئآتر که سؤال شد آیا در آن زن مىتواند وجود داشته باشد یا نه؟در جواب باید گفت:اگر زن در فیلم یا نمایش به آن شکلى ظاهر بشود که در غیر فیلم و نمایش حرام نیست،اینجا هم حرام نیست.پس نقش بازى کردن زن در فیلم و نمایش حرمت ندارد. منتها یک وقت هست که زن و مرد نامحرم یکدیگر را در آغوش مىگیرند که این کار در همه جا حرام است از جمله در فیلم و نمایش.یا اگر زن به شکلى ظاهر شود یا به لحنى سخن بگوید یا حرکاتى انجام دهد که شهوت انگیز باشد،این حرام است.لذا ظاهر شدن زن در فیلم یا تئآتر در صورتى که از موجبات اشکال خالى باشد،هیچ مانعى ندارد. (20)
...براى مثال:آهنگهاى قرآن یک هنر اسلامى و یک موسیقى کامل است،مثلا در برخى از کشورهاى عربى خوش ذوقترین و هنرمندترین خوانندهها (در این زمینه) وجود دارند.این همان کیفیتخواندن قرآن است.
قرآن به همین کیفیتباید خوانده شود تا درست مضمون خودش را برساند.
مدتى پیش،مقالهاى از یک نویسندهى خارجى مىخواندم.او در این باب خیلى خوب تشبیه کرده و نمونهها و مثالهایى آورده بود.از جمله هنر اسلامى را در مسجد نشان داده و گفته بود که گنبد مسجد دقیقا یک هنر اسلامى است و این نشان دهندهى جهان بینى اسلام بر محور توحید است،یعنى همه چیز در جهان بینى اسلام بر یک محور حرکت مىکند که آن«الله»است.وقتى انسان زیر آن گنبد مىنشیند خود را در مرکز عالم احساس مىکند و خود را با همهى کائنات مرتبط مىداند.محراب جایىست که پیشنماز مىایستد و قاعدة قرآن یا کتاب در دست مىگیرد تا چیزى را به مردم یاد بدهد.
جایى که مردم او را مىبینند.لذا بالاى سر محراب حتما یک چراغ هست که به مرور در محرابهاى جدید به شکل چراغها و لوسترهاى زیبا مشاهده مىشود.
حتى در محرابهاى قدیمى هم،چراغى از یک زنجیر آویزان است،این همان مفهوم«الله نور السموات و الارض»است که«مثل نوره کمشکوة فیها مصباح،المصباح فی زجاجة»یعنى آن چراغ داخل یک شیشه است.یا پاى ستون مساجد به صورت سنتى مقدارى پهنتر استیعنى با یک قاعدهى استوانهاى مستقیم بطرف پایین نیامده،این نخلهاى ستون مسجد پیغمبر اکرم (ص) را تداعى مىکند.چون مسجد الرسول را با ستونهایى از نخل ساختهاند،و همینطور گلدستهها و چیزهاى دیگر را که در معمارى،هنر اسلامى به حساب مىآیند. (21)
قالب هنر
کار هنر با محتوى پایان نمىیابد،قالب نیز ارزش بسیار دارد.ظرف نازیبا،مظروف زیبا را زشت جلوه مىدهد.و براى ساختن ظرف زیبا در عرصهى هنر تنها استعداد کافى نیست، آموزش هم ضرورت دارد.هنرمندانى که قدرت آموزش اصول هنرى را در خود مىبینند،باید به یارى جوانان بشتابند. (22)
شعر و نیز همهى قالبهاى هنرى،موهبتهاى خدایىاند که باید در خدمتخلق خدا و حامل آرمانهاى والاى خدایى باشند. (23)
یک نکته را هم اینجا عرض کنم:آن هنرى،آن شعرى این خصوصیات را دارد که استخوانبندى هنرى آن واقعا محکم باشد یعنى واقعا هنر باشد،چون اگر هنر نباشد، نمىماند،اصلا منتقل نمىشود...آنکه جاذبه دارد،زیبایى است،زیبایى اگر نبود کسى نگاه نمىکند تا از آنچه که در آن وجود دارد،چیزى بفهمد. (24)
...دیگر آنکه باید در زبان و تعبیر و زیبایى و آرایش،و اگر لازم شود،در شیوه و قالب،ابتکار و نوآورى شود.و بسى بایدهاى دیگر...که کمال مطلوب در باب شعر این زمان،از آن بىنیاز نیست. (25)
این نوجوانان حقیقة مثل خوانندههاى حرفهاى سرود خواندند،ژستها و حرکات و کارهایشان نشانهى پختگى است.صداهایشان نیز خیلى متناسب است چون در همخوانى صداى نامتناسب کار را خراب مىکند،لیکن شما (26) صداهاى متناسب را پیدا کردهاید. (27)
اگر بهترین مضامین در یک قالب شعرى بد ریخته شود،اثر مطلوب را نخواهد بخشید،البته ما در یک شعر نمىتوانیم مضمون را درجه دوم بگیریم.
خیر،مضمون در درجهى اول است.منتها آن مضمون خوب،بدون تکنیک خوب شعرى اصلا فایدهاى ندارد،مفید نیست و تبلیغ را که کار اساسى هنر است،نمىتوان انجام داد. (28)
شعر و هنر،زیباترین قالب براى همهى پیامهاى نوین و مایهى گسترش و نفوذ این پیامها تا همه جاى خطهى وسیع دلها و جانهاى انسانىست و شاعران و سخنسرایان آگاه همیشه توانستهاند والاترین معارف انسانى را در کتیبهى روزگار با نقشى جاودانه،به نسلهاى بعد از خود بنمایانند. (29)
...مخاطب من آن کسانى هستند که مىتوانند کار هنرى فعال و پر تلاش کنند و پیام هنرى را ابلاغ کنند.البته باید از قالبهاى خوب و تکنیکهاى خوب و قابل قبول و قابل ارائه در همه رشتهها و شعبههاى هنر استفاده کنند. (30)
هنر در رژیم گذشته
هنر در نظام قدیم،مظلوم بود،چون از ارزشها و آرمانهاى انسانى جدایش کرده بودند...آنها که به زور و زر تکیه داشتند،ابزارى براى استوار ماندن تخت و قدرت خود مىخواستند.هنر محکوم بود که در خدمت هدفهاى زورگویان و زراندوزان در آید،هر جا لازم شد توجیهگر راه و کار آنها و هر گاه نیاز افتاد حربهاى بر ضد ارزشهاى اصیل و در همه حال مخدر و گمراه کننده باشد.تنها هنگامى که ایمان و گستاخى در هنرمندى به هم مىرسید،هنر در خدمت اصالتها و ارزشهاى حقیقى در مىآمد و این بسى کمیاب و زودگذر بود. (31)
انقلاب اسلامى،زنجیر ستم را از گردن هنر هم گشوده است.اما طوق فرهنگ منحط و اغواگر غربى را از گردن آنها که به آن خو گرفته و دل بستهاند،به آسانى نمىتوان گشود.هنرمندان تربیتیافته در نظام منحط ستمشاهى از این جملهاند و چنین است که امروز هم باید هنر روئیده در گلخن ارزشهاى طاغوتى را به چشم یک خطر دید. (32)
در اواخر دههى 30 و در طول دههى 40 که تئآتر و سینماى پیشرو تدریجا به گرایشهاى چپ نیز آمیخته شد،صحنهى ضد دینى در آن برجسته و واضحتر گشت.و باید دانست که پس از شعلهور شدن نهضت روحانیت در سال 41،دستگاه جبار هر گرایش ضد دینى،هر چند چپ را، براى مقابله با رواج اسلام انقلابى در میان نسل جوان،مغتنم مىشمرد و تایید مىکرد. (33)
در طول سالهاى قبل از پیروزى انقلاب،هنر در نوعى غربتبسر مىبرد،زیرا در مجرا و بستر اصلى خود قرار نداشت.نه این که هنر مردمى هیچ نداشتیم.
چون به هر حال همیشه هستند کسانى که آنچه سرمایه دارند،انفاق مىکنند،یعنى آن را در جاى خود خرج مىکنند،اما نمود عمومى هنر در جامعه،اینگونه نبود...هنر در خدمت ارباب قدرت و صاحبان حکومتبود...تمام ابزارهاى هنر و همهى سرچشمههاى خلاقیتهاى هنرى در وجود انسانها،در گوشه و کنار و از هر جنسى و از هر صنفى در اختیار آن دستگاهها قرار داشت. (34)
وقتى انقلاب شد،همه چیز ما عوض شد...همهى جریانها تغییر پیدا کرد،هنر هم همینطور. بگذریم از یک تعداد هنرمندى که باز هم حاضر نشدند با مردم راه بیایند و در خدمت مردم قرار بگیرند و آرزوهاى مردم و عشقهاى مردم و درخواستهاى مردم را اولا بفهمند،ثانیا آنرا پاسخ بگویند. (35)
این سؤال پیوسته براى مردم محفوظ است که چرا پارهاى از هنرمندان در روزگارى که میان آنان و مردم دیارشان هیچ حائل و مانعى نبود،از مردممهربان و قدردان سرزمینشان بریدند؟ این یک سؤال تاریخىست:در زبان و بینش پارهاى از هنرمندان چه نارسایى و نقصانى وجود داشت که در روزگارى که عظمتحرکتهاى انسانى مردم میهنشان،دنیا را به اعجاب و تحسین واداشته بود،زبان و قلم برخى از آنانکه پیش از این داعیهى هنرمندى داشتند،یکباره از گفتن و نوشتن فرو ماند...یا به یکباره بر خلاف اعتقادات و خواستهاى ملتشان گفتند و نوشتند؟ (36)
بىشک شعر و هنر نیز مانند همهى جلوههاى زیباى زندگى،دیر زمانى با وسوسههاى زور و زر به تصرف گردنکشان و طاغوتیان اعصار در آمده و به زیان خلق خدا و در خدمت هوسها و خواستههاى خداوندان ملک و ثروت بکار رفته است.ولى با وجود این پیرایههاى زشتى که بدخواهان و بد آموزان بر قامت این موهبت آسمانى بستند،هرگز نخواهند توانست لطف و ارزش حقیقى آن را از بین ببرند.در تاریخ آنها که زبان به ستایش ستمگران گشودند یا شعر را وسیلهى ترویج فساد و تباهى و قاصد زشتى و نامردمى کردند،نتوانستهاند آبروى شعر را ببرند،بلکه فقط آبروى خود را بردهاند. (37)
در گذشته،تشویق به شعر و هنر خدعهاى بیش نبود.اولا گروهى خاص و تنها کسانى را شامل مىشد که آماده بودند،آن«حله تنیده ز دل،بافته ز جان»را زیر پاى جباران فرش کنند و با هدیه ارزشمند خدا،دل خداوندان زور و زر را به دست آورند...ثانیا دستهاى زر و زور و تزویر، چشمها را از دیدن افق روشن و زیبایى که مفهوم الهى جامعه و انسان بر آن ترسیم شده است، بسته بودند. (38)
شاعر و هنرمند که مىتواند با چشم تیز بین و موشکاف خود حقایق را ببیند و آن را در کارگاه معجزهآساى ذهن خلاق خود،به شکل بدیعى در آورد و در منظر انسانها بگذارد،وقتى در واقعیت زندگى جامعهى خود مىنگریست،آن را سرشار از پوچى و فساد و ظلم و تجاوز و زحمت و جهالت و عصبیت جاهلانه و خواستههاى حقیر و آرزوهاى خواب و خیال گونه مىیافت.پول و شهوت جنسى و عیش حیوانى را مرغوبترین کالاى آن نظام ارزشى مىدید... شاعر و هنرمند مجبور بود یا تسلیم شود یا منزوى بماند یا به آن سمتى که سلطهى سیاسى مایل بود،رانده شود.کسان زیادى بودند که هر چند رسما به دستسلطهگران بوسه نزدند، عملا غبار راه آنان را سرمهى چشم کردند.بدین ترتیب،سرگذشتشعر و ادب و هنر در دوران گذشته به راستى تاسف انگیز و مایهى دریغ و افسوس است. (39)
هزاران چشمهى جوشنده را دستهاى پلید و خائن آلوده کردند،نه فقط در دوران رژیم ستمشاهى وابسته-که اوج محنت و نکبتبود-بلکه در طول قرنها.ما از لحاظ هنرى ملتى هستیم که استعدادمان از ملتهاى دیگر کمتر نیست...تا آن حد که من با هنر و هنرمندى آشنا هستم،مىبینم که ما خیلى سابقه داریم...مضامینى که در شعرهاى ما،در قصههاى ما و در برخى از انواع دیگر هنر در کشور و ملت ما هست و از دیر زمان وجود داشته،برجسته است. در زمان خودمان هم،آن دوران محنتبزرگ تاریخ ملت ایران...که آمده بودند همه چیز را غارت کنند و ببرند و خورده بودند،مىدیدیم استعدادهاى بسیار برجستهاى در زمینهى شعر، در زمینه قصهنویسى و در زمینهى فیلم و عکس و چیزهاى دیگر وجود داشت،اما این سرچشمهها را با دستهاى آلودهى خودشان آنچنان آلودند که نه فقط تشنگى را برطرف نمىکرد،نهفقط شفا بخش نبود،که کشنده بود. (40)
...یک نوع هم ایدههاى غیر اسلامى و ضد اسلامىست.مثل آنچه در این چهل پنجاه سال اخیر داخل ادبیات ما شد،که بعضى ایدههاى مارکسیستى و بعضى ایدههاى ضد اسلامى است و به فرهنگ غربى و تجدد غربى گرایش دارد،مانند شعرهایى که در سرودههاى بعضى شعراى اوائل این قرن مشاهده مىشود.اینان شعرهایى دارند،که در آنها حرفى را مىخواهند بزنند.اما این حرفها بهیچوجه رنگ و بوى اسلامى ندارد و گاهى بطور واضح ضد اسلامى هم هست...امروز هم هستند شعرایى که همان خط را ادامه مىدهند...پس شعرى که مىخواست در دورهى گذشته ایدهاى،هدفى را تعقیب کند- اگر اسلامى بود،از گرایشهاى انقلابى اسلام خالى و اگر غیر اسلامى بود که،تکلیفش روشن بود: هیچکدام به درد انقلاب ما نمىخورد و شعر انقلاب ما نیست. (41)
پی نوشت :
1) -سخنرانى در مراسم«سالگرد تاسیس سازمان تبلیغات اسلامى»،1/4/1366.
2) -گفتگو با اعضاى«سومین کنگرهى شعر و ادب دانشجویان سراسر کشور-جهاددانشگاهى»،27/9/1365-این گفتگو به علت اهمیت آن به عنوان ضمیمهى بخش«شعر»تماما نقل شده است.
3) -پیام به«دومین جشنوارهى تئآتر دانشجویان کشور»،14/8/1365.
4) -پیام به«نخستین کنگرهى دانشجویى شعر و ادب»،27/9/1363.
5) -پیام به«چهارمین کنگرهى شعر و ادب و هنر»،26/2/1363.
6) -پیام به«کنگرهى شعر و ادب نهضتسواد آموزى خراسان»،9/7/1364.
7) -سخنرانى در کنگره شعر شاهد (در حسینیهى ارشاد) ،14/11/1365.
8) -پیام به مناسبت«آغاز چهارمین سال فعالیتحزب»،29/11/1360.
9) -سخنرانى در«جمع شعراى مشهد»،4/1/1365.
10) -پیام به«پنجمین کنگرهى شعر و ادب»،15/2/1364.
11) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،16/11/1360.
12) -همانجا.
13) -پیام به«دومین جشنواره تئآتر دانشجویان کشور»،14/8/1365.
14) -گفتگو با اعضاى«سومین کنگره شعر و ادب دانشجویان سراسر کشور-جهاددانشگاهى»، 27/9/1365.
15) -«گفتگو با واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،16/11/1360.
16) -همانجا.
17) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،16/11/1360.
18) -پیام به«یادواره تئآتر 17 شهریور»،17/6/1361.
19) -سخنرانى افتتاحیه«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ»،30/6/1363.
20) -مراسم دیدار اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،16/11/1360.
21) -گفتگو با اعضاى«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى»،26/11/1360.
22) -پیام به«چهارمین کنگرهى شعر و ادب و هنر»،26/2/1363.
23) -پیام به«نخستین کنگرهى دانشجویى شعر و ادب»،27/9/1363.
24) -پیام به«کنگرهى شعر و ادب نهضتسواد آموزى خراسان»،9/7/1364.
25) -سخنرانى در«کنگره شعر شاهد» (حسینیه ارشاد) ،14/11/1365.
26) -خطاب به رهبر گروه سرود.
27) -صحبت پس از اجراى«برنامه سرودخوانى در استاندارى شیراز»،7/9/1366.
28) -مصاحبه با معاونتسینمایى وزارت ارشاد اسلامى-مجله صحیفه-یکم اردیبهشت 1364.
29) -پیام به«نخستین کنگره دانشجویى شعر و ادب»،27/9/1363.
30) -سخنرانى در مراسم«سالگرد تاسیس سازمان تبلیغات اسلامى»،1/4/1366.
31) -پیام به«نخستین جشنواره سراسرى تئآتر دانشجویان»،16/5/1364.
32) -همانجا.
33) -پیام به«دومین جشنوارهى تئآتر دانشجویان کشور»،14/8/1365.
34) -سخنرانى افتتاحیه«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ»،30/6/1363.
35) -همانجا.
36) -پیام به«چهارمین کنگرهى شعر و ادب و هنر»،26/2/1362.
37) -پیام به«نخستین کنگرهى دانشجویى شعر و ادب»،27/9/1363.
38) -همانجا.
39) -پیام به«نخستین کنگرهى دانشجویى شعر و ادب»،27/9/1363.
40) -سخنرانى افتتاحیه در تالار«حوزهى اندیشه و هنر»،15/12/1363.
41) -گفتگو با اعضاى«سومین کنگرهى شعر و ادب دانشجویان سراسر کشور»-جهاد دانشگاهى،27/9/1365.