نوشتار حاضرمشتمل بر سلسله مقالاتی است از متفکر شهید استاد مرتضی‏ مطهری که در حدود سال 1353 به طور مسلسل در مجله " مکتب اسلام " درج‏ می‏گردید و در زمان حیات استاد توسط یکی از ناشران غیر متعهد ، بدون اطلاع‏ ایشان به صورت رساله‏ای کوچک - به همین صورت که مشاهده می‏گردد - منتشر گردید ، و البته موجب آزردگی خاطر استاد شد چرا که مقالاتی که در یک‏ مجله و با فواصل زمانی چاپ می‏شوند ، برای آنکه به صورت کتاب منتشر شوند نیاز به یک بازبینی دارند ، و به علاوه ظاهرا استاد شهید این بحث‏ را به عنوان بحثی مرتبط با مسئله " نظام حقوق زن در اسلام " در نظر گرفته بودند و خود برای انتشار آن طرحی داشتند . ولی در عین حال ایشان از انتشار این‏ رساله جلوگیری به عمل نیاوردند ، و علت اینکه کتاب حاضر فاقد مقدمه‏ای‏ از استاد شهید می‏باشد همین امر است . امید است این اثر همچون دیگر آثار گرانقدر آن عالم جاودان در تبیین‏ حقایق اسلامی مفید و مؤثر افتد .

* علاقه جنسی یا گناه ذاتی
برای ما مسلمانان که علاقه دو همسر را بیکدیگر یکی از نشانه‏های بارز وجود خداوند می‏دانیم ( و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها وجعل‏ بینکم موده و رحمه "- سوره روم آیه 21 - یعنی یکی از نشانه‏های او این‏ است که خود شما برای شما همسر آفرید تا با او آرام گیرید و میان شما مهر و محبت قرار داد . ) و نکاح را " سنت " و تجرد را یکنوع " شر " حساب می‏کنیم هنگامیکه می‏خوانیم یا می‏شنویم بعضی از آئین‏ها علاقه جنسی‏ را ذاتا پلید ، و آمیزش جنسی را ( ولو با همسر شرعی و قانونی ) موجب‏ تباهی و سقوط می‏دانند دچار تعجب
می‏شویم .
عجب‏تر آنکه می‏گویند : دنیای قدیم عموما گرفتار این وهم بوده است . برتراند راسل فیلسوف اجتماعی مشهور معاصر می‏گوید : " عوامل و عقاید مخالف جنسیت در اعصار خیلی قدیم وجود داشته و بخصوص در هر جا که‏ مسیحیت و دین بودا پیروز شد عقیده مزبور نیز تفوق یافت و سر تارک‏ مثالهائی از این فکر عجیب مبنی بر اینکه چیز ناپاک و تباهی در روابط جنسی وجود دارد ذکر می‏نماید . در آن نقاط دنیا نیز که دور از تأثیر مذهب بودا و مسیح بوده است‏ ادیان و راهبانی بوده‏اند که طرفداری از تجرد می‏کرده‏اند ، مانند " اسنیت‏ها " در میان یهودیان و بدین طریق یک نهضت عمومی ریاضت در دنیای قدیم ایجاد شد . در یونان و روم متمدن نیز طریقه کلبیون جای طریقه‏ اپیکور را گرفت . افلاطونیان نو نیز باندازه کلبیون ریاضت طلب بوده‏اند. از ایران ، این عقیده ( دکترین ) بسمت باختر پخش شد که ماده عین‏ تباهی است و به همراه آن این اعتقاد به وجود آمد که هر گونه رابطه جنسی‏ ناپاک است و این عقیده با جزئی اصلاح ، اعتقاد کلیسای مسیحیت محسوب گردید " ( کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه 25 و 26 ) .
این عقیده قرنها وجدان انبوه عظیمی از افراد بشر را تحت نفوذ ترس آور و نفرت‏انگیز خود قرار داده و به عقیده روانکاوان نفوذ این عقیده ،
اختلالات روانی و بیماریهای روحی فراوانی را موجب شده است که از این‏ جهت مانند ندارد . منشأ پیدایش اینگونه افکار و عقاید چیست ؟ چه چیز سبب می‏شود که بشر به علاقه و میل طبیعی خود به چشم بدبینی بنگرد و در حقیقت جزئی از وجود خود را محکوم کند ؟ مطلبی است که مورد تفسیر متفکرین قرار گرفته است و ما اکنون در صدد کاوش در آن نیستیم ، مثلا علل گوناگونی می‏توانند در گرایش بشر به این گونه افکار و آراء دخیل باشند . ظاهرا علت اینکه فکر پلیدی " علاقه و آمیزش جنسی " در میان مسیحیان‏تا این حد اوج گرفت ، تفسیری بود که از بدو تشکیل کلیسا ، از طرف کلیسا برای مجرد زیستن حضرت عیسی مسیح ، صورت گرفت . گفته شد علت اینکه‏ مسیح تا آخر مجرد زیست پلیدی ذاتی این عمل است و به همین جهت روحانیین‏ و مقدسین مسیحی شرط وصول به مقامات روحانی را آلوده نشدن به زن در تمام‏
مدت عمر دانستند و " پاپ " از میان اینچنین افرادی انتخاب می‏شود . به عقیده ارباب کلیسا تقوا ایجاب می‏کند که انسان از ازدواج خودداری کند
، راسل می‏گوید : " در رسالات قدیسین به دو یا سه توصیف زیبا از ازدواج‏ برمی‏خوریم ، ولی در سایر موارد ، پدران کلیسا از ازدواج به زشت‏ترین‏
صورت یاد کرده‏اند . هدف ریاضت این بوده که مردان را متقی سازد بنابراین ، ازدواج که عمل‏ پستی شمرده می‏شد بایستی منعدم شود . " با تبر بکارت درخت زناشوئی را فرو اندازید " این عقیده راسخ سن ژروم درباره هدف تقدس است " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 30 ) . کلیسا ازدواج را به نیت تولید نسل جایز می‏شمارد . اما این ضرورت ، پلیدی ذاتی این کار را از نظر کلیسا از میان نمی‏برد ، علت دیگر جواز ازدواج ، دفع افسد به فساد است یعنی به این وسیله از آمیزشهای بی قید و بند مردان و زنان جلوگیری می‏شود . راسل می‏گوید : " طبق نظریه سن پول ، مسئله تولید نسل هدف فرعی بوده و هدف اصلی ازدواج همان جلوگیری از فسق بوده است ، این نقش اساسی ازدواج است که در حقیقت دفع افسد به فاسد شمرده است " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 31 ) کلیسا ازدواج را غیر قابل فسخ ، و طلاق را ممنوع می‏شمارد ، گفته‏ می‏شود کلیسا خواسته است بدین وسیله ازدواج را تقدیس و از تحقیر آن‏بکاهد . ممکن است علت ممنوعیت طلاق و غیر قابل فسخ بودن ازدواج از نظر کلیسا این باشد که خواسته است برای کسانی که از بهشت تجرد رانده شده‏اند جریمه و مجازاتی قائل باشد . چنانکه می‏دانیم عقاید تحقیر آمیز راجع به خود زن در میان ملل و اقوام‏ قدیم مبنی بر این که زن انسان کامل نیست ، برزخی است میان انسان و حیوان ، زن دارای نفس ناطقه نیست ، زن به بهشت هرگز راه نخواهد یافت‏ ! و امثال اینها زیاد وجود داشته است ، این عقاید و آراء تا آنجا که از حدود ارزیابی زن تجاوز نمی‏کند اثر روانی ، غیر از احساس غرور در مرد واحساس حقارت در زن ندارد . اما عقیده پلیدی علاقه و آمیزش جنسی مطلقا روح زن و مرد را متساویا آشفته می‏سازد و کشمکش جانکاهی میان غریزه طبیعی‏ از یک طرف و عقیده مذهبی از طرف دیگر به وجود می‏آورد . ناراحتی‏های‏ روحی که عواقب وخیمی بار می‏آورد همواره از کشمکش میان تمایلات طبیعی وتلقینات مخالف اجتماعی پیدا می‏شود . از این جهت است که این مسئله فوق‏ العاده مورد توجه محافل روانشناسی و روانکاوی قرار گرفته است .
با توجه به نکات فوق منطق عالی اسلام فوق العاده جلب توجه می‏کند ، در اسلام کوچکترین اشاره‏ای به پلیدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن نشده است ، اسلام مساعی خود را برای تنظیم این علاقه بکار برده است . از نظر اسلام روابط جنسی را فقط مصالح اجتماعی حاضر یا نسل آینده محدود می‏کند و در این زمینه تدابیری اتخاذ کرده است که منجر به احساس‏ محرومیت و ناکامی و سرکوب شدن این غریزه نگردد .
متأسفانه دانشمندانی امثال برتراند راسل که از عقاید مسیحیت و بودائی‏ و غیره در این زمینه انتقاد می‏کنند ، درباره اسلام سکوت می‏نمایند . راسل‏ در کتاب زناشوئی و اخلاق همین قدر می‏گوید : " کلیه بانیان مذاهب باستثناء محمد ( ص ) و کنفوسیوس ، اگر بتوان مسلک او ( کنفوسیوس ) را مذهب نامید ، توجهی به اصول سیاسی و اجتماعی نداشته و کوشیده‏اند تکامل روح را از راه اشراق ، تفکر و فنا
فراهم کنند " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 86 ) به هر حال از نظر اسلام ، علاقه جنسی نه تنها با معنویت و روحانیت منافات ندارد ، بلکه جزء خوی و خلق انبیاء است .
در حدیثی می‏خوانیم : " من اخلاق الانبیاء حب النساء » ( وسائل جلد 3 صفحه 3 ) رسول اکرم ( ص ) و ائمه اطهار ( ع ) طبق آثار و روایات فراوان که رسیده است ،
محبت و علاقه خود را به زن در کمال صراحت اظهار می‏کرده‏اند و بر عکس‏ روش کسانی را که میل به رهبانیت پیدا می‏کردند سخت تقبیح می‏نمودند . یکی از اصحاب رسول اکرم ( ص ) به نام عثمان بن مظعون کار عبادت را به جائی رسانید که همه روزها روزه می‏گرفت ، و همه شب تا صبح به نماز می‏پرداخت ، همسر وی جریان را باطلاع رسول اکرم ( ص ) رسانید ، رسول اکرم‏ ( ص ) در حالی که آثار خشم از چهره‏اش هویدا بود از جا حرکت کرد و پیش‏ عثمان بن مظعون رفت ، و به او فرمود : ای " عثمان " بدان که خدا مرا برای رهبانیت نفرستاده است ، شریعت من
شریعت فطری آسانی است ، من شخصا نماز می‏خوانم و روزه می‏گیرم و با همسر خودم نیز آمیزش می‏کنم ، هر کس می‏خواهد از دین من پیروی کند باید سنت‏ مرا بپذیرد . ازدواج و آمیزش زن و مرد با یکدیگر جزء سنتهای من است . مطالبی که درباره پلیدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن گفتیم مربوط به‏ گذشته دنیای غرب بود ، دنیای غرب در زمان حاضر در زمینه اخلاق جنسی‏ نسبت به گذشته ، باصطلاح یک دور 180 درجه‏ای زده است امروز همه سخن از تقدیس و احترام علائق و روابط جنسی و لزوم آزادی و برداشتن هر قید و بندی‏ در این زمینه است ، در گذشته آنچه گفته شده است بنام دین بوده و امروز نقطه مقابل آنها بنام علم و فلسفه پیشنهاد می‏شود . بدبختانه ما از ضرر افکار قدیم غربیها با همه ضعیف بودن وسایل ارتباطی‏ میان اقوام و ملل ، مصون نماندیم و کم و بیش در میان ما رخنه کرد ، اما افکار جدیدشان در اوضاع و احوال حاضر سیل آسا بسوی ما روان است ( در قسمت دوم این بحث درباره افکار جدیدی که در زمینه اخلاق جنسی در جهان‏پیدا شده بحث می‏شود ) .

در صفحات گذشته بحث مختصری در اطراف عقیده رائج جهان قدیم به پلیدی‏ ذاتی روابط جنسی مطلقا ، و تأثیر سوء عمیق این عقیده در آشفته ساختن ضمیر بشر ایراد و به منطق عالی خدائی اسلام در این زمینه اشاره شد در این‏ صفحات آراء و عقاید متفکرین جدید در این زمینه که درست در نقطه مقابل‏ اسلاف خودشان است مورد بحث و تحقیق قرار می‏گیرد .

* اخلاق جنسی
اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است . شامل آن عده از عادات و ملکات و روشهای بشری است که با غریزه جنسی بستگی دارد . حیاء زن از مرد ، غیرت ناموسی مرد ، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر ، ستر عورت ، ستر بدن زن از غیر محارم ، منع زنا ، منع‏
تمتع نظری و لمسی از غیر همسر قانونی ، منع ازدواج با محارم ، منع نزدیکی‏ با زن در ایام عادت ، منع نشر صور قبیحه ، تقدس یا پلیدی تجرد جزء اخلاق‏ و عادات جنسی بشمار می‏روند . اخلاق جنسی به حکم قوت و قدرت فوق العاده غریزه که این قسمت از اخلاق‏ بشری وابسته به آن است ، همواره مهمترین بخشهای اخلاق به شمار می‏رفته‏ است . ویل دورانت می‏گوید : " سر و سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه‏
مهمترین وظیفه اخلاقی به شمار می‏رفته است ، زیرا غریزه تولید مثل ، نه‏ تنها در حین ازدواج بلکه قبل و بعد آن نیز مشکلاتی فراهم می‏آورد . و در نتیجه شدت وحدت همین غریزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی که از جاده طبیعی پیدا می‏کند ، بی نظمی و اغتشاش در سازمانهای‏ اجتماعی تولید می‏شد " ( تاریخ تمدن ، جلد اول ، صفحه 69 ) . نخستین بحث علمی و فلسفی که در اینجا به میان می‏آید این است که‏ سرچشمه این اخلاق چیست ؟ چطور شد که مثلا خصیصه حیا و عفت در زن پیدا شد ؟ چرا مرد در مورد زن خود غیرت می‏ورزد ؟ آیا این‏غیرت همان حسادت معمولی است که بشر آنرا در همه جا محکوم کرد و استثناء در این یک مورد آنرا پسندیده می‏داند ؟ یا چیز دیگر است ؟ اگر همان حسادت است علت استثناء چیست ؟ و اگر چیز دیگر است چگونه می‏توان‏ آنرا توضیح داد ؟ همچنین منشأ زشت شمردن کشف عورت ، فحشاء ، ازدواج با محارم و غیره چیست ؟ آیا سرچشمه اینها خود فطرت و طبیعت است ؟ آیا فطرت و طبیعت برای اینکه به هدفهای خود نائل آید و به زندگی بشر که‏ طبعا اجتماعی است نظام بدهد این احساسات و عواطف را در بشر نهاده است‏ ؟ یا علل دیگری در کار بوده و در طول تاریخ در روحیه بشر اثر کرده تا تدریجا جزء ضمیر اخلاقی بشر قرار گرفته است . اگر سرچشمه این اخلاق ، طبیعت و فطرت است چرا اقوام ابتدائی و اقوام‏ وحشی زمان حاضر که هنوز مانند اقوام ابتدائی زندگی می‏کنند ، این خصائص‏ را ، لااقل به شکلی که انسان متمدن دارد ، ندارند ؟ و به هر حال اصل و منشأ هر چه باشد و گذشته بشریت به هر نحو بوده است ، امروز چه باید کرد ؟ بشر در زمینه اخلاق جنسی چه راهی را بایست پیش بگیرد که به سرمنزل‏ سعادت نائل آید ؟ آیا اخلاق جنسی قدیم را باید حفظ کرد ویا باید آنرا در هم ریخت و اخلاق‏
نوین جایگزین آن ساخت .
ویل دورانت ، با اینکه ریشه اخلاق را نه طبیعت ، بلکه پیش آمدهائی که‏ احیانا تلخ و ناگوار و ظالمانه بوده است می‏داند ! مدعی است که این اخلاق‏ هر چند معایبی دارد اما چون مظهر انتخاب اصلح در مسیر تکامل است بهتر این است حفظ شود . وی درباره احترام بکارت و مسئله حیا و احساس شرم می‏گوید : " عادات‏ و سنن قدیمی اجتماع ، نماینده انتخاب طبیعی است که انسان در طی قرون‏ متوالی پس از گذشتن از اشتباهات بیشمار کرده ، و به همین جهت باید گفت با وجود آنکه احترام بکارت و احساس شرم ، از امور نسبی هستند و با وضع ازدواج از راه خریداری زن ارتباط دارند و سبب بیماریهای عصبی می‏شوند ، پاره‏ای فوائد اجتماعی دارند و برای مساعدت در بقای جنسی یکی از عوامل‏
بشمار می‏روند ( تاریخ تمدن جلد اول صفحه . 74 ) . فروید و اتباع وی عقیده دیگری دارند ، مدعی هستند که اخلاق کهن را در امور جنسی باید واژگون کرد و اخلاق جدیدی را جایگزین آن نمود . به عقیده فروید و اتباع وی ، اخلاق جنسی کهن بر اساس محدودیت و ممنوعیت است و آنچه ناراحتی بر سر بشر آمده است از ممنوعیتها و محرومیتها و ترسها و وحشتهای ناشی از این ممنوعیتها که در ضمیر باطن بشر جایگزین گشته آمده است . برتراند راسل نیز در اخلاق نوینی که پیشنهاد می‏کند همین مطلب را اساس‏ قرار می‏دهد .
او به عقیده خود در زمینه اخلاق جنسی از منطقی دفاع می‏کند که در آن‏ احساساتی از قبیل احساس شرم ، احساس عفاف و تقوا ، غیرت ( حسادت از نظر او ) و هیچ گونه احساس دیگری از این گونه که وی و امثال او آنها را " تابو " می‏خوانند وجود نداشته باشد .
معانی و مفاهیمی از قبیل : زشتی ، بدی ، رسوائی در آن راه نیابد ، فقط متکی به عقل و تفکر بوده باشد ، محدودیت جنسی را فقط آنقدر می‏پذیرد که‏ در مورد ممنوعیتهای غذائی قابل پذیرش است . وی در کتاب " جهانی که من‏ می‏شناسم " در فصل مربوط به اخلاق تابو در پاسخ پرسشی که از وی می‏شود به‏ اینکه : " آیا هیچ گونه پند و اندرزی برای کسانی که بخواهند درباره امور جنسی خط مشی درست و عاقلانه‏ای در پیش گیرند دارید ؟ " می‏گوید : " . . . بالاخره لازم است که مسئله اخلاق جنسی را هم مانند سایر مسائل مورد بررسی قرار دهیم .
اگر از انجام عملی زیانی متوجه دیگران نشود دلیلی نداریم که ارتکاب آنرا محکوم کنیم . . . " اشکال در پاسخ پرسش دیگر به اینکه : " بنا به عقیده شما باید هتک‏ عصمت را محکوم ساخت ولی شما اعمال منافی عفت معمولی را چنانچه خسارتی‏ بار نیاورد محکوم نمی‏کنید ؟ " می‏گوید : " بله همین طور است ، ازاله‏ عصمت ( بکارت ) یک تجاوز جسمی در میان افراد است ، اما اگر با مسائل‏ اعمال منافی عفت مواجه شدیم آنوقت باید موقعیت را در نظر گرفت و ملاحظه کرد در چنین موقعیت حساس دلائلی برای ابراز مخالفت وجود دارد یانه ؟ " ( جهانی که من می‏شناسم صفحه 68 - 67 )
ما فعلا وارد این بحث نمی‏شویم که آیا احساساتی از قبیل حیا و غیره که‏ امروز اخلاق جنسی نامیده می‏شوند ریشه فطری و طبیعی دارد یا ندارد ، زیرا این بحث دامنه درازی دارد همین قدر می‏گوئیم این توهم پیش نیاید که‏ واقعا علوم به آنجا رسیده که ریشه این مسائل را به دست آورده است آنچه‏ در این زمینه‏ها گفته شده جز یک عده فرضها ، و تخمین‏ها نیست ، و خود فرض کننده‏ها به هیچ وجه وحدت نظر ندارند . مثلا فروید منشأ پیدایش احساس حیا را چیزی می‏داند ، راسل چیز دیگر ، ویل دورانت چیز دیگر ، که ما برای پرهیز از اطاله از ذکر آنها خودداری می‏کنیم علت اصلی تمایل این افراد به غیر طبیعی بودن‏ این احساسات عدم موفقیت برای توجیه صحیح این احساسات است .
ما فرض می‏کنیم این احساسات هیچ گونه وسیله طبیعی ندارد ، و می‏خواهیم‏ مانند هر امر قراردادی دیگر بر مبنای مصالح فرد و اجتماع و سعادت بشریت‏ برای اینها تصمیم بگیریم ، ببینیم منطق و تعقل به ما چه می‏گوید ؟ آیا منطق و تعقل ایجاب می‏کند برای باز یافتن کامل سلامت روان و برای رسیدن‏ اجتماع به حد اکثر مسرت و سعادت تمام قیود و حدود و ممنوعیت‏های‏ اجتماعی را بشکنیم یا خیر ؟ مقتضای منطق و تعقل این است که با سنن و خرافاتی مبتنی بر پلیدی علاقه جنسی مبارزه کنیم و در عین حال موجبات‏ طغیان و عصیان و ناراحتی غریزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه فراهم‏ نکنیم . طرفداران اخلاق جنسی نوین نظرات خود را بر سه اصل مبتنی کرده‏اند : 1 - آزادی هر کسی تا آنجا که مخل به آزادی دیگران نباشد باید محفوظ بماند .
2 - سعادت بشر در گرو پرورش تمام استعدادهائی است که در وجود وی‏ نهاده شده است ، خودپرستی و بیماریهای ناشی از آن مربوط به آشفتگی غرائز است .
آشفتگی غرائز از آنجا ناشی می‏شود که میان غرائز تبعیض شود ، بعضی‏ ارضاء و اشباع و بعضی دیگر همچنان ارضاء نشده باقی بمانند .
علیهذا برای اینکه انسان به سعادت زندگی نائل آید باید تمام استعدادهای او را متساویا پرورش و توسعه داد .
3 - رغبت بشر به یک چیز در اثر اقناع و اشباع کاهش می‏یابد و در اثر امساک و منع ، فزونی می‏گیرد برای اینکه بشر را از توجه دائم به امور
جنسی و عوارض ناشی از آن منصرف کنیم یگانه راه صحیح آن است که هر گونه‏ قید و ممنوعیتی را از جلو پایش برداریم و به او آزادی بدهیم . شرارتها و کینه‏ها و انتقامها همه ناشی از اخلاق خشن جنسی است .
اینها است اصولی که اخلاق نوین جنسی را بر آنها نهاده‏اند و ما باید انشاءالله م واد پیشنهادی این مکتب نوین را با بحث و تحقیق کافی در
اصول سه گانه فوق مورد بررسی قرار دهیم .
وعده دادیم که اصولی را که " اخلاق نوین جنسی " بر روی آنها پایه‏گذاری‏ شده است تحلیل و انتقاد کنیم . ولی به نظر می‏رسد ، قبل از بیان انتقادات طرفداران این سیستم اخلاقی ، نسبت به اخلاق کهن جنسی و بیان مواد جدیدی که در زمینه اصلاح اخلاق جنسی‏ پیشنهاد می‏کنند ، انتقاد از اصول نامبرده چندان مفید نخواهد بود . ممکن است افرادی که اطلاع کافی ندارند طرح مباحث بالا را چندان لازم و مفید ندانند اما به نظر ما بحث در این گونه مسائل در اجتماع حاضر بسیار ضرورت دارد ، نه تنها از آن جهت که افکار فلاسفه و مفکرین معروف و مشهوری را به خود جلب کرده است ، بلکه از آن نظر که این افکار در میان‏ طبقه جوان در حال پیشرفت و توسعه است ، و چه بسا جوانانی هستند که سرمایه فکریشان وافی نیست که به‏ بررسی منطقی این مسائل بپردازند ، ممکن است شخصیت و شهرت صاحبان این‏ افکار آنها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار دهد و عقیده پیدا کنند که این‏ سخنان صد در صد مطابق با منطق است . به نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جریان بگذاریم و آگاه‏ کنیم که افکاری که در این زمینه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه با الف بای آن آشنا شده‏اند و احیانا تحت عنوانهای مقدسی نظیر " آزادی
و " مساوات " با جان و دل ، آنها را می‏پذیرند به کجا منتهی می‏شود ؟ آخر این خط سیر کجا است ؟ آیا اجتماع بشر ، قادر خواهد بود در این مسیر گام بردارد و راه خود را ادامه دهد ؟ یا اینکه این کلاهی است که برای سر بشر خیلی بزرگ است . این راهی است که ادامه دادن آن جز فناء بشریت‏ چیزی در بر ندارد ؟
از این رو ما لازم می‏دانیم که در اینجا ولو به نحو اختصار این مسائل را طرح کنیم و البته تفصیل کامل آنها را در جای دیگر ذکر خواهیم کرد مدعیان اصلاح اخلاق جنسی ادعا می‏کنند که اخلاق کهن جنسی علل و اسباب و سرچشمه‏هائی داشته است که اکنون از میان رفته یا در حال از میان رفتن‏ است ، اکنون که آن علل در کار نیست ، دلیل ندارد که ما باز هم این‏ سیستم اخلاقی را که احیانا توأم با خشونت هم بوده است ادامه دهیم . بعلاوه اموری که منشأ پیدایش این اخلاق شده جریاناتی جاهلانه و یا ظالمانه بوده است که با آزادی و عدالت و حیثیت ذاتی انسانی منافات‏ دارد ، علیهذا به خاطر انسانیت و عدالت هم که باشد باید با این اخلاق‏ مبارزه کرد .
می‏گویند اخلاق کهن جنسی را امور ذیل به وجود آورده است : مالکیت مردنسبت به زن ، حسادت مردان ، کوشش مرد برای اطمینان به پدری خود ، اعتقادات مرتاضانه و راهبانه به پلیدی ذاتی رابطه جنسی ، احساس پلیدی‏ زن نسبت به خود به واسطه عادت ماهانه زنانه ، و پرهیز مرد از او در این‏ مدت ، مجازاتهای شدیدی که زن در طول تاریخ از ناحیه مرد دیده است ، و بالاخره عوامل اقتصادی که زن را همواره نیازمند به مرد می‏کرده است . این علل و اسباب چنانکه واضح است یا ریشه تعدی و ستمگری دارد و یا از خرافات ناشی شده است و شرائط محدود زندگی آن وقت‏ چنین ایجاب می‏کرده است . اکنون که مالکیت مرد نسبت به زن از میان‏ رفته است ، اطمینان پدری را از راه استفاده از داروهای ضد آبستنی که در اثر پیشرفت طب پیدا شده ، بدون بکار بردن روشهای خشونت آمیز قدیم‏ می‏توان بدست آورد ، عقاید مرتاضانه و راهبانه بسوی زوال و نیستی می‏رود ، احساس پلیدی عادت زنانه را با بالا بردن سطح معلومات ، و تفهیم اینکه‏ یک عمل ساده وظایف الاعضائی بیش نیست می‏توان از بین برد ، دوران آن‏ مجازاتهای سخت و شدید هم دیگر سپری شده است ، عوامل اقتصادی که زن را اسیر می‏کرد دیگر وجود ندارد و زن امروز استقلال اقتصادی خود را باز یافته‏است ، بعلاوه دولت تدریجا دستگاههای خود را بسط می‏دهد و زن را در ایام‏ بارداری و زایمان و شیردادن تحت حمایت خود قرار می‏دهد و او را از مرد بی نیاز می‏کند و در حقیقت دولت جانشین پدر می‏شود . حسادتها را با تمرینهای اخلاقی باید از میان برد و با وجود اینها دیگر لزومی ندارد ماهمچنان به این اخلاق کهن بچسبیم . این است انتقادات و خرده‏گیریهائی که بر اخلاق کهن جنسی گرفته می‏شود و این است دلائلی که ایجاب می‏کند حتما رفورمی در این بخش‏
از اخلاق بشری صورت گیرد .
اکنون ببینیم چه موادی در این سیستم اخلاقی پیشنهاد می‏شود ، البته از اول باید توجه داشته باشید که همه این مواد اصلاحی بر محور شکستن قیود کهن‏ و رفع منعها و محدودیتهای قانونی گذشته می‏چرخد .
اولین موضوعی که مورد توجه قرار گرفته است کامیابی آزادانه زنان و مردان از معاشرت‏های لذت بخش جنسی است و به عبارت دیگر آزادی عشق‏ است ، می‏گویند زن و مرد نه تنها قبل از ازدواج باید از معاشرتهای لذت‏ بخش آزادانه جنسی بهره‏مند باشند ، بلکه ازدواج نیز نباید مانعی در این‏ راه بشمار آید ، زیرا فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی اطمینان پدر است به پدری خود نسبت به فرزندی که از زن معینی بدنیا می‏آید ، این‏ اطمینان را با بکار بستن داروهای ضد آبستنی که مخصوصا پیشرفت طب امروز آنها را به بشر ارزانی داشته است می‏توان بدست آورد . بنابراین هر یک‏ از زن و مرد می‏توانند علاوه بر همسر قانونی ، عشاق و معشوقه‏های فراوانی‏داشته باشند ، زن مکلف است که در حین آمیزش با عشاق خود از داروی ضد آبستنی‏ استفاده کند و مانع پیدایش فرزند او گردد ، ولی هر گاه تصمیم گرفت که‏ صاحب فرزند گردد الزاما باید از همسر قانونی خود استفاده کند . " کمونیسم جنسی " تنها از آن نظر قابل عمل نیست که رابطه نسلی را میان پدران و فرزندان قطع می‏کند ، بشر از اعتماد نسلی نمی‏تواند صرف نظر کند ، هر پدری می‏خواهد فرزند خود را بشناسد و هر فرزندی می‏خواهد بداند از کدام پدر پیدا شده است .
فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی همین است و بس ، اختصاص جنسی را به همین اندازه باید محدود کرد ، و با تأمین رابطه نسلی به وسیله فوق‏ موجبی برای تحدید بیشتر وجود ندارد . برتراند راسل می‏گوید : " جلوگیری وسائل ( وسائل ضد آبستنی ) تولید نسل‏
را ارادی کرده و آنرا از صورت یک نتیجه اجتناب ناپذیر روابط بیولوژیک‏ ( تولید قهری فرزند در اثر آمیزش ) بیرون آورده است . به دلائل متعدد
اقتصادی که در فصول پیش شرح دادیم ، محتملا پدر برای تربیت و اعاشه‏ اطفال کمتر اهمیت خواهد داشت ، بنابراین دلیلی نیست که مادری برای‏ پدری اطفال خود همان مردی را انتخاب کند که خاطرش را برای عاشقی و رفاقت می‏خواهد .
" مادر " آینده ممکن است شانه از زیر این تعهد خالی کند بدون آنکه‏ لطمه‏ای بسعادت او وارد شود . برای مردان ، انتخاب مادر اطفال خود از
این هم آسان‏تر و ساده‏تر خو اهد بود . کسانی که مانند من معتقدند که روابط جنسی فقط هنگامی مسئله اجتماعی و ( قابل تجدید ) محسوب می‏شود که طفلی به‏ وجود آید باید مثل من این دو نتیجه را بگیرند : اولا عشق بدون بچه آزاد است ( و ثانیا ) ایجاد اطفال باید تحت مقرراتی شدیدتر از آنچه امروز هست قرار گیرد " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 122 ) . " راسل " بعدا به حل یک مشکل اجتماعی دیگر نیز می‏پردازد و آن مشکل‏
بهبود نژاد بشر است . می‏گوید وقتی روابط جنسی بر این اساس قرار گرفت ، اجتماع می‏تواند فقط به زنان و مردان معینی که از لحاظ شخصی و ارثی واجد شرایطی باشند اجازه تولید نسل بدهد ، آن زنی که پروانه تولید نسل دارد ازمردانی که از لحاظ ارثی ارجح شناخته شوند برای تخم گیری و تولید نسل‏ استفاده می‏کند ، در حالی که مردان دیگری که عشاق خوبی خواهند بود از حق پدری محروم خواهند بود ( زناشوئی و اخلاق صفحه 123 ) .
راسل کم کم به گفته‏ها و پیشنهادهای خود جنبه اخلاقی نیز می‏دهد و به‏ اندرز و موعظه می‏پردازد ، چون معتقد است یکی از ریشه‏های اخلاق جنسی کهن‏ حسادت است ، مردان و زنان را به ترک حسادت توصیه می‏کند ، می‏گوید : " در طریقی که من پیشنهاد می‏کنم راست است که زوجین را از وفاداری نسبت‏ به یکدیگر مبری می‏دارم ، اما در عوض تکلیف دشوار منکوب کردن حسادت را به عهده‏شان می‏گذارم ، یک زندگی هشیارانه بدون تسلط بر نفس غیر ممکن‏ است ، در این صورت بهتر است یک احساس شدید و مزاحم را چون حسادت‏ تحت انتظام درآوریم و نگذاریم مانع نمو عمومی احساسات عاشقانه بشود ، اشتباه اخلاق قدیمی در آن نیست که کف نفس را توجیه می‏کند بلکه در آن‏
است که در مورد استعمال آن اشتباه می‏نماید " ( مقصود راسل این است که‏ قدما از لحاظ اخلاقی به کف نفس توصیه می‏کردند ، من نیز به کف نفس‏ توصیه می‏کنم ، اما نظر قدما در کف نفس بر این بود که غریزه جنسی محدود گردد و نظر من به این است که جلو حسادت در امر جنسی که نامش را غیرت گذاشته‏اند گرفته شود مردان آنگاه که با عشقبازیهای همسران خود مواجه می‏شوند و احساس ناراحتی می‏کنند باید کف نفس و اغماض کنند ، مزاحم آنها نشوند بلکه از آن مرد بیگانه که همسر محبوب آنها را خوشحال و مسرور کرده‏اند شکرگذار باشند ) .
هم او می‏گوید : " ایجاد فرزندان باید فقط در ازدواج صورت گیرد و روابط بیرون از ازدواج به وسائل مختلف خنثی گردد ، و شوهران هم نسبت به‏
عشاق همانقدر غمض عین داشته باشند که شرقیان نسبت به غلامان خنثی ( مقصود غلامان اخته و خواجه سرایان است ) داشتند ، اشکال اساسی این طریق ، اطمینان اندکی است که به وسائل ضد آبستنی از یک طرف و صمیمیت زنان ازطرف دیگر ( که از عشاق خود باردار نشوند و به ریش شوهر نبندند ) می‏توان‏داشت اما این اشکال با مرور زمان کاهش خواهد یافت " . رفورم و اصلاح ! به همین جا خاتمه پیدا نمی‏کند ، موضوعات دیگری نظیر ستر عورت ، ممنوعیت ازدواج با محارم ، نشر صور قبیحه ، استمناء ، تمایل‏ به هم جنس ، سقط جنین ، آمیزش در ایام عادت و امثال اینها نیز مورد بحث قرار می‏گیرد . بعضی از این موضوعات از قبیل لزوم ستر عورت و منع‏نشر صور باصطلاح قبیحه صریحا مورد انتقاد
قرار گرفته و بعضی دیگر از قبیل استمناء از حوزه اخلاق خارج دانسته شده‏ است و در قلمرو طب بشمار آمده است ، احیانا از نظر طبی اگر غیر مجاز شناخته می‏شود کسی که بسلامت خود علاقمند است آنرا ترک می‏کند ، به هر حال‏ نمی‏تواند ممنوعیت اخلاقی داشته باشد !
اکنون نوبت آن است که ما اصول اساسی و ارکان اصلی این سیستم اخلاقی را که قبلا بیان کردیم دقیقا بررسی کنیم ، سپس فلسفه اخلاق جنسی اسلامی را که‏ با اخلاق جنسی قدیم و جدید غرب مغایر است توضیح دهیم ، تا یک بار دیگر روشن شود یگانه مکتبی که صلاحیت رهبری بشر را دارد اسلام است ، و هم روشن‏ شود که کار غرب در فلسفه اجتماعی به هذیان و پریشانگوئی رسیده است ، وقت آن است که غرب مانند همه زمانهای دیگر ، با همه تقدمی که در علوم‏ و صنایع دارد ، فلسفه زندگی را از شرق بیاموزد .

دسته ها : فرهنگی
شنبه 1388/2/12 11:43
X