تعداد بازدید : 4574296
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
نوشتار حاضرمشتمل بر سلسله مقالاتی است از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری که در حدود سال 1353 به طور مسلسل در مجله " مکتب اسلام " درج میگردید و در زمان حیات استاد توسط یکی از ناشران غیر متعهد ، بدون اطلاع ایشان به صورت رسالهای کوچک - به همین صورت که مشاهده میگردد - منتشر گردید ، و البته موجب آزردگی خاطر استاد شد چرا که مقالاتی که در یک مجله و با فواصل زمانی چاپ میشوند ، برای آنکه به صورت کتاب منتشر شوند نیاز به یک بازبینی دارند ، و به علاوه ظاهرا استاد شهید این بحث را به عنوان بحثی مرتبط با مسئله " نظام حقوق زن در اسلام " در نظر گرفته بودند و خود برای انتشار آن طرحی داشتند . ولی در عین حال ایشان از انتشار این رساله جلوگیری به عمل نیاوردند ، و علت اینکه کتاب حاضر فاقد مقدمهای از استاد شهید میباشد همین امر است . امید است این اثر همچون دیگر آثار گرانقدر آن عالم جاودان در تبیین حقایق اسلامی مفید و مؤثر افتد .
* علاقه جنسی یا گناه ذاتی
برای ما مسلمانان که علاقه دو همسر را بیکدیگر یکی از نشانههای بارز وجود خداوند میدانیم ( و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها وجعل بینکم موده و رحمه "- سوره روم آیه 21 - یعنی یکی از نشانههای او این است که خود شما برای شما همسر آفرید تا با او آرام گیرید و میان شما مهر و محبت قرار داد . ) و نکاح را " سنت " و تجرد را یکنوع " شر " حساب میکنیم هنگامیکه میخوانیم یا میشنویم بعضی از آئینها علاقه جنسی را ذاتا پلید ، و آمیزش جنسی را ( ولو با همسر شرعی و قانونی ) موجب تباهی و سقوط میدانند دچار تعجب
میشویم .
عجبتر آنکه میگویند : دنیای قدیم عموما گرفتار این وهم بوده است . برتراند راسل فیلسوف اجتماعی مشهور معاصر میگوید : " عوامل و عقاید مخالف جنسیت در اعصار خیلی قدیم وجود داشته و بخصوص در هر جا که مسیحیت و دین بودا پیروز شد عقیده مزبور نیز تفوق یافت و سر تارک مثالهائی از این فکر عجیب مبنی بر اینکه چیز ناپاک و تباهی در روابط جنسی وجود دارد ذکر مینماید . در آن نقاط دنیا نیز که دور از تأثیر مذهب بودا و مسیح بوده است ادیان و راهبانی بودهاند که طرفداری از تجرد میکردهاند ، مانند " اسنیتها " در میان یهودیان و بدین طریق یک نهضت عمومی ریاضت در دنیای قدیم ایجاد شد . در یونان و روم متمدن نیز طریقه کلبیون جای طریقه اپیکور را گرفت . افلاطونیان نو نیز باندازه کلبیون ریاضت طلب بودهاند. از ایران ، این عقیده ( دکترین ) بسمت باختر پخش شد که ماده عین تباهی است و به همراه آن این اعتقاد به وجود آمد که هر گونه رابطه جنسی ناپاک است و این عقیده با جزئی اصلاح ، اعتقاد کلیسای مسیحیت محسوب گردید " ( کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه 25 و 26 ) .
این عقیده قرنها وجدان انبوه عظیمی از افراد بشر را تحت نفوذ ترس آور و نفرتانگیز خود قرار داده و به عقیده روانکاوان نفوذ این عقیده ،
اختلالات روانی و بیماریهای روحی فراوانی را موجب شده است که از این جهت مانند ندارد . منشأ پیدایش اینگونه افکار و عقاید چیست ؟ چه چیز سبب میشود که بشر به علاقه و میل طبیعی خود به چشم بدبینی بنگرد و در حقیقت جزئی از وجود خود را محکوم کند ؟ مطلبی است که مورد تفسیر متفکرین قرار گرفته است و ما اکنون در صدد کاوش در آن نیستیم ، مثلا علل گوناگونی میتوانند در گرایش بشر به این گونه افکار و آراء دخیل باشند . ظاهرا علت اینکه فکر پلیدی " علاقه و آمیزش جنسی " در میان مسیحیانتا این حد اوج گرفت ، تفسیری بود که از بدو تشکیل کلیسا ، از طرف کلیسا برای مجرد زیستن حضرت عیسی مسیح ، صورت گرفت . گفته شد علت اینکه مسیح تا آخر مجرد زیست پلیدی ذاتی این عمل است و به همین جهت روحانیین و مقدسین مسیحی شرط وصول به مقامات روحانی را آلوده نشدن به زن در تمام
مدت عمر دانستند و " پاپ " از میان اینچنین افرادی انتخاب میشود . به عقیده ارباب کلیسا تقوا ایجاب میکند که انسان از ازدواج خودداری کند
، راسل میگوید : " در رسالات قدیسین به دو یا سه توصیف زیبا از ازدواج برمیخوریم ، ولی در سایر موارد ، پدران کلیسا از ازدواج به زشتترین
صورت یاد کردهاند . هدف ریاضت این بوده که مردان را متقی سازد بنابراین ، ازدواج که عمل پستی شمرده میشد بایستی منعدم شود . " با تبر بکارت درخت زناشوئی را فرو اندازید " این عقیده راسخ سن ژروم درباره هدف تقدس است " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 30 ) . کلیسا ازدواج را به نیت تولید نسل جایز میشمارد . اما این ضرورت ، پلیدی ذاتی این کار را از نظر کلیسا از میان نمیبرد ، علت دیگر جواز ازدواج ، دفع افسد به فساد است یعنی به این وسیله از آمیزشهای بی قید و بند مردان و زنان جلوگیری میشود . راسل میگوید : " طبق نظریه سن پول ، مسئله تولید نسل هدف فرعی بوده و هدف اصلی ازدواج همان جلوگیری از فسق بوده است ، این نقش اساسی ازدواج است که در حقیقت دفع افسد به فاسد شمرده است " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 31 ) کلیسا ازدواج را غیر قابل فسخ ، و طلاق را ممنوع میشمارد ، گفته میشود کلیسا خواسته است بدین وسیله ازدواج را تقدیس و از تحقیر آنبکاهد . ممکن است علت ممنوعیت طلاق و غیر قابل فسخ بودن ازدواج از نظر کلیسا این باشد که خواسته است برای کسانی که از بهشت تجرد رانده شدهاند جریمه و مجازاتی قائل باشد . چنانکه میدانیم عقاید تحقیر آمیز راجع به خود زن در میان ملل و اقوام قدیم مبنی بر این که زن انسان کامل نیست ، برزخی است میان انسان و حیوان ، زن دارای نفس ناطقه نیست ، زن به بهشت هرگز راه نخواهد یافت ! و امثال اینها زیاد وجود داشته است ، این عقاید و آراء تا آنجا که از حدود ارزیابی زن تجاوز نمیکند اثر روانی ، غیر از احساس غرور در مرد واحساس حقارت در زن ندارد . اما عقیده پلیدی علاقه و آمیزش جنسی مطلقا روح زن و مرد را متساویا آشفته میسازد و کشمکش جانکاهی میان غریزه طبیعی از یک طرف و عقیده مذهبی از طرف دیگر به وجود میآورد . ناراحتیهای روحی که عواقب وخیمی بار میآورد همواره از کشمکش میان تمایلات طبیعی وتلقینات مخالف اجتماعی پیدا میشود . از این جهت است که این مسئله فوق العاده مورد توجه محافل روانشناسی و روانکاوی قرار گرفته است .
با توجه به نکات فوق منطق عالی اسلام فوق العاده جلب توجه میکند ، در اسلام کوچکترین اشارهای به پلیدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن نشده است ، اسلام مساعی خود را برای تنظیم این علاقه بکار برده است . از نظر اسلام روابط جنسی را فقط مصالح اجتماعی حاضر یا نسل آینده محدود میکند و در این زمینه تدابیری اتخاذ کرده است که منجر به احساس محرومیت و ناکامی و سرکوب شدن این غریزه نگردد .
متأسفانه دانشمندانی امثال برتراند راسل که از عقاید مسیحیت و بودائی و غیره در این زمینه انتقاد میکنند ، درباره اسلام سکوت مینمایند . راسل در کتاب زناشوئی و اخلاق همین قدر میگوید : " کلیه بانیان مذاهب باستثناء محمد ( ص ) و کنفوسیوس ، اگر بتوان مسلک او ( کنفوسیوس ) را مذهب نامید ، توجهی به اصول سیاسی و اجتماعی نداشته و کوشیدهاند تکامل روح را از راه اشراق ، تفکر و فنا
فراهم کنند " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 86 ) به هر حال از نظر اسلام ، علاقه جنسی نه تنها با معنویت و روحانیت منافات ندارد ، بلکه جزء خوی و خلق انبیاء است .
در حدیثی میخوانیم : " من اخلاق الانبیاء حب النساء » ( وسائل جلد 3 صفحه 3 ) رسول اکرم ( ص ) و ائمه اطهار ( ع ) طبق آثار و روایات فراوان که رسیده است ،
محبت و علاقه خود را به زن در کمال صراحت اظهار میکردهاند و بر عکس روش کسانی را که میل به رهبانیت پیدا میکردند سخت تقبیح مینمودند . یکی از اصحاب رسول اکرم ( ص ) به نام عثمان بن مظعون کار عبادت را به جائی رسانید که همه روزها روزه میگرفت ، و همه شب تا صبح به نماز میپرداخت ، همسر وی جریان را باطلاع رسول اکرم ( ص ) رسانید ، رسول اکرم ( ص ) در حالی که آثار خشم از چهرهاش هویدا بود از جا حرکت کرد و پیش عثمان بن مظعون رفت ، و به او فرمود : ای " عثمان " بدان که خدا مرا برای رهبانیت نفرستاده است ، شریعت من
شریعت فطری آسانی است ، من شخصا نماز میخوانم و روزه میگیرم و با همسر خودم نیز آمیزش میکنم ، هر کس میخواهد از دین من پیروی کند باید سنت مرا بپذیرد . ازدواج و آمیزش زن و مرد با یکدیگر جزء سنتهای من است . مطالبی که درباره پلیدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن گفتیم مربوط به گذشته دنیای غرب بود ، دنیای غرب در زمان حاضر در زمینه اخلاق جنسی نسبت به گذشته ، باصطلاح یک دور 180 درجهای زده است امروز همه سخن از تقدیس و احترام علائق و روابط جنسی و لزوم آزادی و برداشتن هر قید و بندی در این زمینه است ، در گذشته آنچه گفته شده است بنام دین بوده و امروز نقطه مقابل آنها بنام علم و فلسفه پیشنهاد میشود . بدبختانه ما از ضرر افکار قدیم غربیها با همه ضعیف بودن وسایل ارتباطی میان اقوام و ملل ، مصون نماندیم و کم و بیش در میان ما رخنه کرد ، اما افکار جدیدشان در اوضاع و احوال حاضر سیل آسا بسوی ما روان است ( در قسمت دوم این بحث درباره افکار جدیدی که در زمینه اخلاق جنسی در جهانپیدا شده بحث میشود ) .
در صفحات گذشته بحث مختصری در اطراف عقیده رائج جهان قدیم به پلیدی ذاتی روابط جنسی مطلقا ، و تأثیر سوء عمیق این عقیده در آشفته ساختن ضمیر بشر ایراد و به منطق عالی خدائی اسلام در این زمینه اشاره شد در این صفحات آراء و عقاید متفکرین جدید در این زمینه که درست در نقطه مقابل اسلاف خودشان است مورد بحث و تحقیق قرار میگیرد .
* اخلاق جنسی
اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است . شامل آن عده از عادات و ملکات و روشهای بشری است که با غریزه جنسی بستگی دارد . حیاء زن از مرد ، غیرت ناموسی مرد ، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر ، ستر عورت ، ستر بدن زن از غیر محارم ، منع زنا ، منع
تمتع نظری و لمسی از غیر همسر قانونی ، منع ازدواج با محارم ، منع نزدیکی با زن در ایام عادت ، منع نشر صور قبیحه ، تقدس یا پلیدی تجرد جزء اخلاق و عادات جنسی بشمار میروند . اخلاق جنسی به حکم قوت و قدرت فوق العاده غریزه که این قسمت از اخلاق بشری وابسته به آن است ، همواره مهمترین بخشهای اخلاق به شمار میرفته است . ویل دورانت میگوید : " سر و سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه
مهمترین وظیفه اخلاقی به شمار میرفته است ، زیرا غریزه تولید مثل ، نه تنها در حین ازدواج بلکه قبل و بعد آن نیز مشکلاتی فراهم میآورد . و در نتیجه شدت وحدت همین غریزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی که از جاده طبیعی پیدا میکند ، بی نظمی و اغتشاش در سازمانهای اجتماعی تولید میشد " ( تاریخ تمدن ، جلد اول ، صفحه 69 ) . نخستین بحث علمی و فلسفی که در اینجا به میان میآید این است که سرچشمه این اخلاق چیست ؟ چطور شد که مثلا خصیصه حیا و عفت در زن پیدا شد ؟ چرا مرد در مورد زن خود غیرت میورزد ؟ آیا اینغیرت همان حسادت معمولی است که بشر آنرا در همه جا محکوم کرد و استثناء در این یک مورد آنرا پسندیده میداند ؟ یا چیز دیگر است ؟ اگر همان حسادت است علت استثناء چیست ؟ و اگر چیز دیگر است چگونه میتوان آنرا توضیح داد ؟ همچنین منشأ زشت شمردن کشف عورت ، فحشاء ، ازدواج با محارم و غیره چیست ؟ آیا سرچشمه اینها خود فطرت و طبیعت است ؟ آیا فطرت و طبیعت برای اینکه به هدفهای خود نائل آید و به زندگی بشر که طبعا اجتماعی است نظام بدهد این احساسات و عواطف را در بشر نهاده است ؟ یا علل دیگری در کار بوده و در طول تاریخ در روحیه بشر اثر کرده تا تدریجا جزء ضمیر اخلاقی بشر قرار گرفته است . اگر سرچشمه این اخلاق ، طبیعت و فطرت است چرا اقوام ابتدائی و اقوام وحشی زمان حاضر که هنوز مانند اقوام ابتدائی زندگی میکنند ، این خصائص را ، لااقل به شکلی که انسان متمدن دارد ، ندارند ؟ و به هر حال اصل و منشأ هر چه باشد و گذشته بشریت به هر نحو بوده است ، امروز چه باید کرد ؟ بشر در زمینه اخلاق جنسی چه راهی را بایست پیش بگیرد که به سرمنزل سعادت نائل آید ؟ آیا اخلاق جنسی قدیم را باید حفظ کرد ویا باید آنرا در هم ریخت و اخلاق
نوین جایگزین آن ساخت .
ویل دورانت ، با اینکه ریشه اخلاق را نه طبیعت ، بلکه پیش آمدهائی که احیانا تلخ و ناگوار و ظالمانه بوده است میداند ! مدعی است که این اخلاق هر چند معایبی دارد اما چون مظهر انتخاب اصلح در مسیر تکامل است بهتر این است حفظ شود . وی درباره احترام بکارت و مسئله حیا و احساس شرم میگوید : " عادات و سنن قدیمی اجتماع ، نماینده انتخاب طبیعی است که انسان در طی قرون متوالی پس از گذشتن از اشتباهات بیشمار کرده ، و به همین جهت باید گفت با وجود آنکه احترام بکارت و احساس شرم ، از امور نسبی هستند و با وضع ازدواج از راه خریداری زن ارتباط دارند و سبب بیماریهای عصبی میشوند ، پارهای فوائد اجتماعی دارند و برای مساعدت در بقای جنسی یکی از عوامل
بشمار میروند ( تاریخ تمدن جلد اول صفحه . 74 ) . فروید و اتباع وی عقیده دیگری دارند ، مدعی هستند که اخلاق کهن را در امور جنسی باید واژگون کرد و اخلاق جدیدی را جایگزین آن نمود . به عقیده فروید و اتباع وی ، اخلاق جنسی کهن بر اساس محدودیت و ممنوعیت است و آنچه ناراحتی بر سر بشر آمده است از ممنوعیتها و محرومیتها و ترسها و وحشتهای ناشی از این ممنوعیتها که در ضمیر باطن بشر جایگزین گشته آمده است . برتراند راسل نیز در اخلاق نوینی که پیشنهاد میکند همین مطلب را اساس قرار میدهد .
او به عقیده خود در زمینه اخلاق جنسی از منطقی دفاع میکند که در آن احساساتی از قبیل احساس شرم ، احساس عفاف و تقوا ، غیرت ( حسادت از نظر او ) و هیچ گونه احساس دیگری از این گونه که وی و امثال او آنها را " تابو " میخوانند وجود نداشته باشد .
معانی و مفاهیمی از قبیل : زشتی ، بدی ، رسوائی در آن راه نیابد ، فقط متکی به عقل و تفکر بوده باشد ، محدودیت جنسی را فقط آنقدر میپذیرد که در مورد ممنوعیتهای غذائی قابل پذیرش است . وی در کتاب " جهانی که من میشناسم " در فصل مربوط به اخلاق تابو در پاسخ پرسشی که از وی میشود به اینکه : " آیا هیچ گونه پند و اندرزی برای کسانی که بخواهند درباره امور جنسی خط مشی درست و عاقلانهای در پیش گیرند دارید ؟ " میگوید : " . . . بالاخره لازم است که مسئله اخلاق جنسی را هم مانند سایر مسائل مورد بررسی قرار دهیم .
اگر از انجام عملی زیانی متوجه دیگران نشود دلیلی نداریم که ارتکاب آنرا محکوم کنیم . . . " اشکال در پاسخ پرسش دیگر به اینکه : " بنا به عقیده شما باید هتک عصمت را محکوم ساخت ولی شما اعمال منافی عفت معمولی را چنانچه خسارتی بار نیاورد محکوم نمیکنید ؟ " میگوید : " بله همین طور است ، ازاله عصمت ( بکارت ) یک تجاوز جسمی در میان افراد است ، اما اگر با مسائل اعمال منافی عفت مواجه شدیم آنوقت باید موقعیت را در نظر گرفت و ملاحظه کرد در چنین موقعیت حساس دلائلی برای ابراز مخالفت وجود دارد یانه ؟ " ( جهانی که من میشناسم صفحه 68 - 67 )
ما فعلا وارد این بحث نمیشویم که آیا احساساتی از قبیل حیا و غیره که امروز اخلاق جنسی نامیده میشوند ریشه فطری و طبیعی دارد یا ندارد ، زیرا این بحث دامنه درازی دارد همین قدر میگوئیم این توهم پیش نیاید که واقعا علوم به آنجا رسیده که ریشه این مسائل را به دست آورده است آنچه در این زمینهها گفته شده جز یک عده فرضها ، و تخمینها نیست ، و خود فرض کنندهها به هیچ وجه وحدت نظر ندارند . مثلا فروید منشأ پیدایش احساس حیا را چیزی میداند ، راسل چیز دیگر ، ویل دورانت چیز دیگر ، که ما برای پرهیز از اطاله از ذکر آنها خودداری میکنیم علت اصلی تمایل این افراد به غیر طبیعی بودن این احساسات عدم موفقیت برای توجیه صحیح این احساسات است .
ما فرض میکنیم این احساسات هیچ گونه وسیله طبیعی ندارد ، و میخواهیم مانند هر امر قراردادی دیگر بر مبنای مصالح فرد و اجتماع و سعادت بشریت برای اینها تصمیم بگیریم ، ببینیم منطق و تعقل به ما چه میگوید ؟ آیا منطق و تعقل ایجاب میکند برای باز یافتن کامل سلامت روان و برای رسیدن اجتماع به حد اکثر مسرت و سعادت تمام قیود و حدود و ممنوعیتهای اجتماعی را بشکنیم یا خیر ؟ مقتضای منطق و تعقل این است که با سنن و خرافاتی مبتنی بر پلیدی علاقه جنسی مبارزه کنیم و در عین حال موجبات طغیان و عصیان و ناراحتی غریزه را به نام آزادی و پرورش آزادانه فراهم نکنیم . طرفداران اخلاق جنسی نوین نظرات خود را بر سه اصل مبتنی کردهاند : 1 - آزادی هر کسی تا آنجا که مخل به آزادی دیگران نباشد باید محفوظ بماند .
2 - سعادت بشر در گرو پرورش تمام استعدادهائی است که در وجود وی نهاده شده است ، خودپرستی و بیماریهای ناشی از آن مربوط به آشفتگی غرائز است .
آشفتگی غرائز از آنجا ناشی میشود که میان غرائز تبعیض شود ، بعضی ارضاء و اشباع و بعضی دیگر همچنان ارضاء نشده باقی بمانند .
علیهذا برای اینکه انسان به سعادت زندگی نائل آید باید تمام استعدادهای او را متساویا پرورش و توسعه داد .
3 - رغبت بشر به یک چیز در اثر اقناع و اشباع کاهش مییابد و در اثر امساک و منع ، فزونی میگیرد برای اینکه بشر را از توجه دائم به امور
جنسی و عوارض ناشی از آن منصرف کنیم یگانه راه صحیح آن است که هر گونه قید و ممنوعیتی را از جلو پایش برداریم و به او آزادی بدهیم . شرارتها و کینهها و انتقامها همه ناشی از اخلاق خشن جنسی است .
اینها است اصولی که اخلاق نوین جنسی را بر آنها نهادهاند و ما باید انشاءالله م واد پیشنهادی این مکتب نوین را با بحث و تحقیق کافی در
اصول سه گانه فوق مورد بررسی قرار دهیم .
وعده دادیم که اصولی را که " اخلاق نوین جنسی " بر روی آنها پایهگذاری شده است تحلیل و انتقاد کنیم . ولی به نظر میرسد ، قبل از بیان انتقادات طرفداران این سیستم اخلاقی ، نسبت به اخلاق کهن جنسی و بیان مواد جدیدی که در زمینه اصلاح اخلاق جنسی پیشنهاد میکنند ، انتقاد از اصول نامبرده چندان مفید نخواهد بود . ممکن است افرادی که اطلاع کافی ندارند طرح مباحث بالا را چندان لازم و مفید ندانند اما به نظر ما بحث در این گونه مسائل در اجتماع حاضر بسیار ضرورت دارد ، نه تنها از آن جهت که افکار فلاسفه و مفکرین معروف و مشهوری را به خود جلب کرده است ، بلکه از آن نظر که این افکار در میان طبقه جوان در حال پیشرفت و توسعه است ، و چه بسا جوانانی هستند که سرمایه فکریشان وافی نیست که به بررسی منطقی این مسائل بپردازند ، ممکن است شخصیت و شهرت صاحبان این افکار آنها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار دهد و عقیده پیدا کنند که این سخنان صد در صد مطابق با منطق است . به نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جریان بگذاریم و آگاه کنیم که افکاری که در این زمینه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه با الف بای آن آشنا شدهاند و احیانا تحت عنوانهای مقدسی نظیر " آزادی
و " مساوات " با جان و دل ، آنها را میپذیرند به کجا منتهی میشود ؟ آخر این خط سیر کجا است ؟ آیا اجتماع بشر ، قادر خواهد بود در این مسیر گام بردارد و راه خود را ادامه دهد ؟ یا اینکه این کلاهی است که برای سر بشر خیلی بزرگ است . این راهی است که ادامه دادن آن جز فناء بشریت چیزی در بر ندارد ؟
از این رو ما لازم میدانیم که در اینجا ولو به نحو اختصار این مسائل را طرح کنیم و البته تفصیل کامل آنها را در جای دیگر ذکر خواهیم کرد مدعیان اصلاح اخلاق جنسی ادعا میکنند که اخلاق کهن جنسی علل و اسباب و سرچشمههائی داشته است که اکنون از میان رفته یا در حال از میان رفتن است ، اکنون که آن علل در کار نیست ، دلیل ندارد که ما باز هم این سیستم اخلاقی را که احیانا توأم با خشونت هم بوده است ادامه دهیم . بعلاوه اموری که منشأ پیدایش این اخلاق شده جریاناتی جاهلانه و یا ظالمانه بوده است که با آزادی و عدالت و حیثیت ذاتی انسانی منافات دارد ، علیهذا به خاطر انسانیت و عدالت هم که باشد باید با این اخلاق مبارزه کرد .
میگویند اخلاق کهن جنسی را امور ذیل به وجود آورده است : مالکیت مردنسبت به زن ، حسادت مردان ، کوشش مرد برای اطمینان به پدری خود ، اعتقادات مرتاضانه و راهبانه به پلیدی ذاتی رابطه جنسی ، احساس پلیدی زن نسبت به خود به واسطه عادت ماهانه زنانه ، و پرهیز مرد از او در این مدت ، مجازاتهای شدیدی که زن در طول تاریخ از ناحیه مرد دیده است ، و بالاخره عوامل اقتصادی که زن را همواره نیازمند به مرد میکرده است . این علل و اسباب چنانکه واضح است یا ریشه تعدی و ستمگری دارد و یا از خرافات ناشی شده است و شرائط محدود زندگی آن وقت چنین ایجاب میکرده است . اکنون که مالکیت مرد نسبت به زن از میان رفته است ، اطمینان پدری را از راه استفاده از داروهای ضد آبستنی که در اثر پیشرفت طب پیدا شده ، بدون بکار بردن روشهای خشونت آمیز قدیم میتوان بدست آورد ، عقاید مرتاضانه و راهبانه بسوی زوال و نیستی میرود ، احساس پلیدی عادت زنانه را با بالا بردن سطح معلومات ، و تفهیم اینکه یک عمل ساده وظایف الاعضائی بیش نیست میتوان از بین برد ، دوران آن مجازاتهای سخت و شدید هم دیگر سپری شده است ، عوامل اقتصادی که زن را اسیر میکرد دیگر وجود ندارد و زن امروز استقلال اقتصادی خود را باز یافتهاست ، بعلاوه دولت تدریجا دستگاههای خود را بسط میدهد و زن را در ایام بارداری و زایمان و شیردادن تحت حمایت خود قرار میدهد و او را از مرد بی نیاز میکند و در حقیقت دولت جانشین پدر میشود . حسادتها را با تمرینهای اخلاقی باید از میان برد و با وجود اینها دیگر لزومی ندارد ماهمچنان به این اخلاق کهن بچسبیم . این است انتقادات و خردهگیریهائی که بر اخلاق کهن جنسی گرفته میشود و این است دلائلی که ایجاب میکند حتما رفورمی در این بخش
از اخلاق بشری صورت گیرد .
اکنون ببینیم چه موادی در این سیستم اخلاقی پیشنهاد میشود ، البته از اول باید توجه داشته باشید که همه این مواد اصلاحی بر محور شکستن قیود کهن و رفع منعها و محدودیتهای قانونی گذشته میچرخد .
اولین موضوعی که مورد توجه قرار گرفته است کامیابی آزادانه زنان و مردان از معاشرتهای لذت بخش جنسی است و به عبارت دیگر آزادی عشق است ، میگویند زن و مرد نه تنها قبل از ازدواج باید از معاشرتهای لذت بخش آزادانه جنسی بهرهمند باشند ، بلکه ازدواج نیز نباید مانعی در این راه بشمار آید ، زیرا فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی اطمینان پدر است به پدری خود نسبت به فرزندی که از زن معینی بدنیا میآید ، این اطمینان را با بکار بستن داروهای ضد آبستنی که مخصوصا پیشرفت طب امروز آنها را به بشر ارزانی داشته است میتوان بدست آورد . بنابراین هر یک از زن و مرد میتوانند علاوه بر همسر قانونی ، عشاق و معشوقههای فراوانیداشته باشند ، زن مکلف است که در حین آمیزش با عشاق خود از داروی ضد آبستنی استفاده کند و مانع پیدایش فرزند او گردد ، ولی هر گاه تصمیم گرفت که صاحب فرزند گردد الزاما باید از همسر قانونی خود استفاده کند . " کمونیسم جنسی " تنها از آن نظر قابل عمل نیست که رابطه نسلی را میان پدران و فرزندان قطع میکند ، بشر از اعتماد نسلی نمیتواند صرف نظر کند ، هر پدری میخواهد فرزند خود را بشناسد و هر فرزندی میخواهد بداند از کدام پدر پیدا شده است .
فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی همین است و بس ، اختصاص جنسی را به همین اندازه باید محدود کرد ، و با تأمین رابطه نسلی به وسیله فوق موجبی برای تحدید بیشتر وجود ندارد . برتراند راسل میگوید : " جلوگیری وسائل ( وسائل ضد آبستنی ) تولید نسل
را ارادی کرده و آنرا از صورت یک نتیجه اجتناب ناپذیر روابط بیولوژیک ( تولید قهری فرزند در اثر آمیزش ) بیرون آورده است . به دلائل متعدد
اقتصادی که در فصول پیش شرح دادیم ، محتملا پدر برای تربیت و اعاشه اطفال کمتر اهمیت خواهد داشت ، بنابراین دلیلی نیست که مادری برای پدری اطفال خود همان مردی را انتخاب کند که خاطرش را برای عاشقی و رفاقت میخواهد .
" مادر " آینده ممکن است شانه از زیر این تعهد خالی کند بدون آنکه لطمهای بسعادت او وارد شود . برای مردان ، انتخاب مادر اطفال خود از
این هم آسانتر و سادهتر خو اهد بود . کسانی که مانند من معتقدند که روابط جنسی فقط هنگامی مسئله اجتماعی و ( قابل تجدید ) محسوب میشود که طفلی به وجود آید باید مثل من این دو نتیجه را بگیرند : اولا عشق بدون بچه آزاد است ( و ثانیا ) ایجاد اطفال باید تحت مقرراتی شدیدتر از آنچه امروز هست قرار گیرد " ( زناشوئی و اخلاق صفحه 122 ) . " راسل " بعدا به حل یک مشکل اجتماعی دیگر نیز میپردازد و آن مشکل
بهبود نژاد بشر است . میگوید وقتی روابط جنسی بر این اساس قرار گرفت ، اجتماع میتواند فقط به زنان و مردان معینی که از لحاظ شخصی و ارثی واجد شرایطی باشند اجازه تولید نسل بدهد ، آن زنی که پروانه تولید نسل دارد ازمردانی که از لحاظ ارثی ارجح شناخته شوند برای تخم گیری و تولید نسل استفاده میکند ، در حالی که مردان دیگری که عشاق خوبی خواهند بود از حق پدری محروم خواهند بود ( زناشوئی و اخلاق صفحه 123 ) .
راسل کم کم به گفتهها و پیشنهادهای خود جنبه اخلاقی نیز میدهد و به اندرز و موعظه میپردازد ، چون معتقد است یکی از ریشههای اخلاق جنسی کهن حسادت است ، مردان و زنان را به ترک حسادت توصیه میکند ، میگوید : " در طریقی که من پیشنهاد میکنم راست است که زوجین را از وفاداری نسبت به یکدیگر مبری میدارم ، اما در عوض تکلیف دشوار منکوب کردن حسادت را به عهدهشان میگذارم ، یک زندگی هشیارانه بدون تسلط بر نفس غیر ممکن است ، در این صورت بهتر است یک احساس شدید و مزاحم را چون حسادت تحت انتظام درآوریم و نگذاریم مانع نمو عمومی احساسات عاشقانه بشود ، اشتباه اخلاق قدیمی در آن نیست که کف نفس را توجیه میکند بلکه در آن
است که در مورد استعمال آن اشتباه مینماید " ( مقصود راسل این است که قدما از لحاظ اخلاقی به کف نفس توصیه میکردند ، من نیز به کف نفس توصیه میکنم ، اما نظر قدما در کف نفس بر این بود که غریزه جنسی محدود گردد و نظر من به این است که جلو حسادت در امر جنسی که نامش را غیرت گذاشتهاند گرفته شود مردان آنگاه که با عشقبازیهای همسران خود مواجه میشوند و احساس ناراحتی میکنند باید کف نفس و اغماض کنند ، مزاحم آنها نشوند بلکه از آن مرد بیگانه که همسر محبوب آنها را خوشحال و مسرور کردهاند شکرگذار باشند ) .
هم او میگوید : " ایجاد فرزندان باید فقط در ازدواج صورت گیرد و روابط بیرون از ازدواج به وسائل مختلف خنثی گردد ، و شوهران هم نسبت به
عشاق همانقدر غمض عین داشته باشند که شرقیان نسبت به غلامان خنثی ( مقصود غلامان اخته و خواجه سرایان است ) داشتند ، اشکال اساسی این طریق ، اطمینان اندکی است که به وسائل ضد آبستنی از یک طرف و صمیمیت زنان ازطرف دیگر ( که از عشاق خود باردار نشوند و به ریش شوهر نبندند ) میتوانداشت اما این اشکال با مرور زمان کاهش خواهد یافت " . رفورم و اصلاح ! به همین جا خاتمه پیدا نمیکند ، موضوعات دیگری نظیر ستر عورت ، ممنوعیت ازدواج با محارم ، نشر صور قبیحه ، استمناء ، تمایل به هم جنس ، سقط جنین ، آمیزش در ایام عادت و امثال اینها نیز مورد بحث قرار میگیرد . بعضی از این موضوعات از قبیل لزوم ستر عورت و منعنشر صور باصطلاح قبیحه صریحا مورد انتقاد
قرار گرفته و بعضی دیگر از قبیل استمناء از حوزه اخلاق خارج دانسته شده است و در قلمرو طب بشمار آمده است ، احیانا از نظر طبی اگر غیر مجاز شناخته میشود کسی که بسلامت خود علاقمند است آنرا ترک میکند ، به هر حال نمیتواند ممنوعیت اخلاقی داشته باشد !
اکنون نوبت آن است که ما اصول اساسی و ارکان اصلی این سیستم اخلاقی را که قبلا بیان کردیم دقیقا بررسی کنیم ، سپس فلسفه اخلاق جنسی اسلامی را که با اخلاق جنسی قدیم و جدید غرب مغایر است توضیح دهیم ، تا یک بار دیگر روشن شود یگانه مکتبی که صلاحیت رهبری بشر را دارد اسلام است ، و هم روشن شود که کار غرب در فلسفه اجتماعی به هذیان و پریشانگوئی رسیده است ، وقت آن است که غرب مانند همه زمانهای دیگر ، با همه تقدمی که در علوم و صنایع دارد ، فلسفه زندگی را از شرق بیاموزد .