تعداد بازدید : 4573710
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
سریال حضرت یوسف این روزها تنها کارکرد یک برنامه تلویزیونی را ندارد چرا که از نحوه مدیریت یوسف نبی در سالهای قحطی و مواجهه با مسائل مختلف استنباط ها و نقدهای مختلفی شنیده می شود که هر کدام می تواند برای مدیریت جامعه درس آموز باشد. در واقع جدای از بحثهای فنی و نکات ریز ساخت این مجموعه، سریال از یک روایت کلی و معتبری بهره می برد که در جای خود می تواند درسهای مهمی را به همراه داشته باشد.
یکی از مهمترین درسهایی که شاید کمتر به آن پرداخته شده باشد، رویکرد و نحوه نگاه یوسف نبی به تحولات عرصه اجتماع است و اینکه این تحولات چگونه باید مدیریت شوند و در نتیجه منابع چگونه در این راستا هزینه گردند. نحوه نگاه مدیر یک مجموعه بزرگ به تحولات اجتماعی، مانند دولت، در اتخاذ سیاستهایی که خواهان اعمال تغییر در جامعه هستند بسیار مهم است. به عنوان نمونه، اگر جامعه مانند یک سیستم مهندسی قلمداد شود که برای تحول نیازمند تغییر اجزا و یا رابطه میان آنها بر طبق طرحهای از پیش مهندسی شده هستیم؛ سیاستهای پیشنهادی عمدتا از جنس تغییر یا حذف عناصر اجتماعی (نظیر سازمانها) و روابط میان آنها (نظیر قانون) خواهد بود. اما در یک نگاه پیچیده تر، عناصر اجتماعی همانند المانهای فیزیکی نگریسته نمی شوند چرا که انسانهایی هستند صاحب اندیشه، تفکر، بینش، علایق و سلایق مختلف که همگی در رفتار آنان موثر است و تغییر این شاخصه ها صرفا با تغییر قوانین و ساختارهای اجتماعی در یک زمان کوتاه میسر نخواهد نبود.
با این مقدمه، نحوه مواجهه یوسف نبی با کاهنان معبد بسیار قابل توجه است. در حالیکه یوسف پیامبر هم قدرت (اعم از اداری و نظامی) و هم پشتیبانی پادشاه وقت را در مبارزه با کاهنان داشت، اما مبتنی بر نگاه خود به تحولات حوزه اجتماعی و اینکه تغییرات باید در طول زمان و در اندیشه مردم و بطن جامعه صورت بگیرد، هیچ گاه عجله نکرد و با دستور و حکم به جنگ کاهنان نرفت بلکه با تدبیر و اتخاذ سیاستهای بلند مدت بستری را برای تغییر نگرش آحاد جامعه فراهم آورد که خود به خود به حذف کاهنان انجامید. به عبارت دیگر، هرگونه تغییری نیازمند آگاهی بخشی به بخش عمومی جامعه نه تنها از طریق برنامه های تبلیغاتی، بلکه به شکل فراهم کردن بسترهایی برای یادگیری نکات جدید و در نتیجه تغییر رفتار امکان پذیر خواهد بود. البته نیاز به توضیح نیست که از این دست مثالها در تحولات صدر اسلام و نحوه پیاده شدن اندیشه اسلامی فراوان است.
از این منظر، به نظر می رسد که نگاه برخی به تغییرات حوزه اجتماعی متفاوت از نگاهی است که یوسف نبی برای ما تصویر می کند به گونه ای که در برنامه های مختلف صحبت از تغییرات انقلابی، برنامه های ضربتی و کوتاه مدت و حصول نتیجه در کوتاه ترین زمان ممکن در دستور کار است و جملاتی نظیر طرحهای انقلابی به گوش می رسد. اگر چه این برنامه ها می تواند در کوتاه مدت و به صورت مقطعی اثر گذار باشد، اما به نظر نمی رسد در بلند مدت کارکرد قابل قبولی در تغییر رفتار کنشگران اجتماعی داشته باشد و چه بسا به هدر رفتن منابع در هنگامه ای که اصلاح الگوی مصرف سرلوحه کار است، منجر گردد. بنابراین به یک معنا، در حالیکه مساله اصلی اصلاح الگوی مصرف است، و نه صرف کاهش مصرف در الگوی فعلی، اصلاح الگوی مصرف می تواند ناظر به اصلاح رویکرد سیاستگذاران به تحولات حوزه اجتماع و در نتیجه نحوه مصرف منابع در این راستا باشد.
نویسنده:ابراهیم سوزنچی کاشانی