تعداد بازدید : 4578297
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
داستان به زمین و هوا برخاستن آل سعود در سرزمین حجاز وارد قسمتهای هیجانی خود شده است!این سریال بدون مخاطب از سال 1932 با کارگردانی انگلستان آغاز گردیده و هم اکنون نیز با کارگردانی ایالات متحده به سکانسهای پایانی خود رسیده است. ملک عبدالعزیز اولین پادشاه عربستان منشوری دارد که به نام منشور عبدالعزیز مشهور است و در آن نوشته است” تا زمانی که پسران من زنده اند، قدرت به نوه هایم نخواهد رسید”. از این حیث بر خلاف نظامهای سلطنتی دیگر که قدرت از پدر به پسر می رسد، در عربستان قدرت به برادران پادشاه انتقال می یابد و به همین علت است که در این کشور قبیله ای، شاهزاده ها با پادشاهان اختلاف سنی زیادی ندارند.مسلما پذیرش این منشور برای پیروان اندیشه های سلبی ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب دردسرهایی به همراه دارد!هم اکنون در پی وخامت حال همزمان «ملک عبدالله» و”شاهزاده سلطان”،برخی تحلیلگران مسائل عربستان معتقدند پادشاه بعدی عربستان شاهزاده نایف خواهد بود و او بسیار قویتر از آن است که شورای پادشاهی بخواهد او را نادیده بگیرد. شاهزاده نایف حدود 30 سال پست وزارت کشور عربستان را در دست داشته است. این شاهزاده سعودی هماهنگ کننده اصلی حمله به مسجد بزرگ مکه در سال 1979 بوده و بعد از حملات یازدهم سپتامبر 2001 به آمریکا نیز رهبری مبارزه با عناصر القاعده را در دست داشته است.ظاهرا حضور شاهزاده نایف در راس معادلات سیاسی ریاض نقطه آغازی جهت عمودی شدن قدرت در عربستان و گذار از منشور عبدالعزیز خواهد بود اما این بار پادشاه قصه سعودیها ،اعم از نایف یا هر فرد دیگری با اسب سفید وارد دربار نخواهد شد!
اگرچه ثوابت و متغیرات در سیاست خارجی سعودیها مرز معینی نداشته است اما در سیاست داخلی فرزندان عبدالعزیز اصولا “متغیرات”محلی از اعراب ندارند.به عبارت بهتر،سعودیها با قانون اینرسی آلبرت انیشتین همزاد پنداری خاصی داشته و تا زمانی که خطر سقوط و اعتصاب را در یک قدمی خود حس نکنند تغییر موضع نمی دهند.در چنینی ساختار بسته ای “رای مردم”و”اراده عمومی”محلی از اعراب ندارد.شهروندان سعودی طی هشت دهه اخیر تابعی از بازی دربار بوده اند.بنابر این نباید مردم عربستان را به علت هیجانی شدن از از اصلاحات اخیر ملک عبدالله (که عملا تنها تغییر چندتن از اعضای کابینه و انتصاب یک زن در امور دولتی را شامل می شود )مورد سرزنش قرار داد.اما ملک عبدالله یا همان اوبامای سعودیها نه یک سنت شکن است و نه یک منجی!پادشاه فعلی عربستان سعودی نخستین خلف عبدالعزیز است که خطر سقوط آل سعود را با تمام وجود حس می کند.پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 دربار سعودی و ادعای پنتاگون مبنی بر دست داشتن اتباع عربستانی در این انفجار،سعودیها برای نخستین بار ضرب شست عموسام را بر روی گونه خود حس کردند.از سوی دیگر،جمهوریخواهان که “استفاده ابزاری از القاعده”را مبنای توسعه طلبی میلیتاریستی خود در خاورمیانه قرار داده بودند زبان معامله با ریاض را از “تعامل”به “ترس”تغییر دادند.بوش و همراهانش به این نکته اساسی پی برده بودند که “تعامل با آل سعود”،مانند آنچه در دوران پادشاهی ملک فهد جریان داشت نمی تواند واشنگتن را اقناع نماید. هیوم هوران” سفیر پیشین ایالات متحده در عربستان در مقاله ای در سال 2004 میلادی برای موسسه آمریکن انترپرایز افشا نمود که ملک فهد در سال 1987 ملاقاتی پنهانی با ویلیام کیسی رئیس سابق سرویس مرکزی امنیتی ایالات متحده سیا انجام داده است.در دوران حکومت ملک فهد روابط آمریکا وعربستان تقویت شد و پس از عملیات «توفان صحرا» این مناسبات شکلی منظمی به خود گرفت.همچنین تاریخ روابط بین الملل همکاری عربستان سعودی با ایالات متحده آمریکا بر سر پرورش القاعده علیه روسها را کاملابه یاد دارد اما در دوران فهد “تعامل با کاخ سفید”بر “ترس از آمریکا”غلبه پیدا کرده بود.وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001 خط شکست مناسبات ریاض و واشنگتن در ابتدای هزاره سوم به شمار می رفت.امواج انفجار برجهای دوقلوی تجارت جهانی نیویورک بیش از آنکه لبخندی وقیحانه را بر لبان دیک چنی و رامسفلد بنشاند،”واهمه از واشنگتن”را در دربار سعودی تقویت نمود.
شدت این واهمه به اندازه ای بود که عملا “تعامل با واشنگتن”را تحت الشعاع خود قرار داد.امروزه سعودیها هرگونه تعامل با ایالات متحده را بر پایه ترس از عدم حمایت دو حزب جمهوریخواه و دموکرات انجام می دهند.ملک عبدالله و دیگر سران سعودی نسبت به فاصله شکل گرفته میان مردم و دربار آگاه هستند.آنان به خوبی می دانند که قطع حمایت کاخ سفید از آل سعود یا حتی کمرنگ شدن این حمایت مترادف با قطع لوله اکسیژن متصل به بیمار در حال موت می باشد.
سعودیها طی هفت سال اخیر بارها میزبان برگزاری کنسرت بازهای واشنگتن در ریاض بودند.آنها نیروهای القاعده و شاگردان مدارس افراطی تحت نظر خود را در اختیار نیروهای آمریکایی گذاشتند،بمب گذاریهایی هدفمند در عراق را علیه شیعیان و مردم بیگناه عراق سازماندهی نمودند،در جریان جنگ 33 روزه و مقاومت 22 روزه غزه هدفی جز از بین بردن مقاومت اسلامی نداشتند و حتی تعامل با دستگاه اطلاعاتی موساد را در دستور کار خود قرار دادند،شورشهای لبنان را علیه جریان 8 مارس رهبری نمودند،کشورهای حوزه خلیج فارس را علیه تهران تحریک کردند و...
اما بلیت های فروخته شده در این کنسرتها به جیب ملک عبدالله و همراهانش نرفت!پس از سرکارآمدن اوباما،ملک عبدالله باید ساز دموکراتها را کوک می کرد و این بار به جای بوش پسر،اسباب عیش اوبامای تازه وارد را فراهم می آورد.از این رو ملک عبدالله ناگهان اصلاح طلب شد تا مبادا از سوی دموکراتها مورد غضب قرار گیرد.!متعاقب اعلام اصلاحات ملک عبدالله،نخبگان عربستانی راه و روش اصلاحات صحیح را به وی آموخته و خواهان استناد سعودیها به رای مردم و پایان حاکمیت دربار در کشور خود شده اند.فساد رایج در دستگاه قضائی عربستان و عدم امکان نظارت مردمی بر اعمال و رفتار سیاستمداران مردم و نخبگان عربستان را به ستوه آورده است.در چنین شرایطی سعودیها در آستانه انفجار قرار گرفته اند.آنها ناچار هستند مانند منشور عبدالعزیز بقیه سنتهای جاری در دربار سعودی را نیز از بین برده و استبداد موجود در ریاض را به دست خود از بین ببرند اما تاریخ عرب نشان داده است که هیچ گاه “تخریب استبداد به دست مستبد”امکان پذیر نبوده است. بنابر این وقوع انقلاب یا کودتا در عربستان سعودی غیر قابل اجتناب خواهد بود.
اکنون آل سعود بندنافی متصل به بدنه ایالات متحده محسوب می شوند .دموکراتها و جمهوریخواهان مانند معامله ای که با سایر مهره های وابسته به خود مانند صدام حسین،پینوشه،میلسویچ،کارادزیچ و.. نموده اند،در آینده ای نه چندان دور نیز با مهره های سعودی تاریخ مصرف گذشته خود معامله ای جانانه خواهند نمود!معامله ای که از سوی وهابیون غیر قابل تصور خواهد بود.
نویسنده:حنیف غفاری