تعداد بازدید : 4573875
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
به دنبال حمله مشترک آمریکا و اتیوپی به سومالی در دسامبر سال 2006، رسانه های صهیونیستی به خاطر پیروزی که اتیوپی کسب کرده بود، جشن گرفتند و هلهله شادی سر دادند؛ ضمن آنکه رژیم اشغالگر قدس به خاطر نقشی که در نابودی دولت محاکم اسلامی سومالی داشت، به خود می بالید و بر شایعه ساختگی مبنی بر همکاری مبارزان مسلمان سومالی و حزب الله لبنان تاکید می کرد، شایعه ای که ساخته و پرداخته واشنگتن و تل آویو بود و حتی به سندهای رسمی سازمان ملل متحد نیز راه یافت. بنا به گزارشی که با موضوع نقش رژیم صهیونیستی در حمله اتیوپی به سومالی توسط روزنامه کویتی "السیاسه " در تاریخ 19/1/2007 منتشر شد، هدف از ترویج این شایعه بسیج افکار عمومی غرب علیه سومالی بود.
رسانههای صهیونیست همچنین اسطوره های خیالی و وهمی را در مورد سومالی منتشر می کنند و مدعی هستند که این کشور یک سرزمین مقدس یهودی به شمار می رود و در قدیم نامش سرزمین بونت بوده است و پیامبرانی همچون موسی سیاه، حزقیل و حبقوق نبی در این سرزمین زیسته اند.
به هر حال اگر از اسطوره های خیالی و وهمی قدیمی بگذریم، رسانه های صهیونیستی اسطوره های جدیدی را نیز تبلیغ می کنند و مدعی هستند که در حدود 50 هزار یهودی سومالیایی در "اسرائیل " زندگی می کنند که به خاطر مسائل مختلفی از جمله درگیری های داخلی در اوایل دهه نود به مناطق اشغالی نقل مکان کرده اند و در حال حاضر جایگاه مهمی را در اقتصاد رژیم صهیونیستی دارند و به خاطر سیطره شان بر صنایع مهم در "اسرائیل " و برخی کشورهای جهان از جمله سومالی تاثیر اقتصادی شان بیشتر و بیشتر می شود.
در توضیح اسطوره های فوق، باید گفت که جنبش صهیونیسم از زمان تشکیل، به منظور تحقق منافع سیاسی خود از داستان پردازی و دروغ پراکنی استفاده می کند و در این راه از رسانه های جهانی و بین المللی نیز کمک می گیرد تا بتواند این دروغ ها و شایعات را در افکار ناآگاه عمومی در جهان که کاملا همراه و هماواز با "اسرائیل " هستند، تزریق کنند.
جنبش صهیونیسم به این نکته ایمان دارد که حاکمیت آمریکا بر سومالی، بستر را برای اجرای طرح های توسعه طلبانه اش فراهم می آورد. رادیو "صدای اسرائیل " در جهت دروغ پراکنی و بسترسازی برای اقدامات توسعه طلبانه اش، گزارشی را منتشر کرد مبنی بر اینکه شماری از یهودیان سومالیایی با همکاری یهودیان فلاشا در جریان جنگ اخیر اتیوپی علیه مگادیشو، کمک های مالی را برای اعطا به اتیوپی جمع آوری کردند و حتی دولت صهیونیستی را برای کمک به نیروهای اتیوپیایی و همچنین تامین بودجه و تجهیزات نظامی لازم برای آنها در نبرد با دولت محاکم اسلامی تشویق کرده اند؛ چرا که به اعتقاد آنها پیروزی مگادیشو به معنای تضییع حقوق یهودیان در سرزمین مقدس شان (بونت) می باشد.
در بخشی دیگر از گزارش رادیو "صدای اسرائیل " در خصوص این امر آمده است: "در نهایت حمایت از اتیوپی تا به آنجا رسید که نظامیان صهیونیستی که از یهودیان فلاشا بودند، در جنگ علیه سومالی شرکت کردند. "
رژیم اشغالگر قدس از زمان شکل گیری، اتیوپی را به عنوان همپیمان استراتژیک خود می داند؛ چرا که این کشور حکم حافظ منافع "اسرائیل " در دریای مدیترانه را دارد و ما نمونه این امر را در زمان هیلاسیلاسی، امپراتور اتیوپیایی شاهد بودیم که به تبار یهودی خود افتخار می کرد و خود را نوه دختری یهودا و نوه پسری ملکه سبا می دانست. علاوه بر هیلاسیلاسی، در زمان افرادی همچون منگستو و ملس زناوی نیز چنین وضعیتی حاکم بود. امروز اتیوپی به حکم همیپمانی اش با ایالات متحده به عنوان یک قدرت منطقه ای حاکم بر شاخ آفریقا شناخته می شود.
آدیس آبابا امروز به فضل حمایت هایش از جنبش جدایی طلب حاضر در جنوب سودان، از بین بردن آرامش در دارفور، روابط مستحکم با اوگاندا و کنیا توانسته است کنترل منابع آبی نیل را در اختیار گرفته، گلوی مصر و سودان را بفشارد و نقش آنان در آفریقا و جهان عرب را کمرنگ سازد. به دیگر سخن؛ همپیمانی میان آمریکا و اتیوپی به مثابه یکی از محورهای اساسی برای کنترل جهان عرب و خاورمیانه است. ضمنا حاکمیت آدیس آبابا بر سومالی این اجازه را به رژیم صهیونیستی می دهد تا سیطره خود بر دریای مدیترانه، دریای عمان و خلیج فارس را تثبیت کند و ثروت های اقتصادی، نفتی و دریایی سومالی را به غارت ببرد و توان اقتصادی و استراتژیکش را در تهدید امنیت جهان عرب افزایش دهد.
اتیوپی همیشه به عنوان مرکز ثقل سیاست خارجی رژیم صهیونیستی بوده و سیاست های آدیس آبابا و تل آویو در قبال سومالی همسو با هم بوده است و از همین رو، اشغالگران قدس از همان دهه نود، از حمله اتیوپی به مگادیشو و تقسیم سومالی به مجموعه ای از مناطق جدا از هم که تحت سیطره اتیوپی باشد، حمایت می کردند.
امروز برای همگان این نکته روشن شده است که تمامی امرای جنگ ـ صرف نظر از گرایش عشیره و قبیله ای شان ـ از حمایت های مالی و نظامی رژیم صهیونیستی برخوردار بودند و سلاح های صهیونیستی نیز از طریق اتیوپی به آنان واگذار می شد.
امرای جنگ سومال سر تا پا غرق درگیرهایی بودند که برای نابودی این سرزمین، تبدیل آن به یک سری دولت های ضعیف عشره ای، از بین بردن تمامیت ارضی و لغو هویت عربی و اسلامی اش برگزار می شد.
سوالی که به ذهن انسان خطور می کند، آن است که چگونه ایالات متحده که بعد از پیروزی جنبش محاکم اسلامی در مگادیشو در حساب و کتاب های خود در قبال سومالی تجدید نظر کرده و حاضر به گفتگو با آنها شده بود، موضع خود را تغییر داد.
سوال اینجاست، چرا همان کاخ سفیدی که زمانی از تلاش های میانجیگرایانه خرطوم برای آشتی میان طرف های سومالیایی حمایت می کرد، تلاش های میانجیگرایانه ای که نتیجه آن بعد از دو دور مذاکره توافق میان طرف های مختلف در مورد ادغام نیروهای امنیتی دو گروه در یک قالب، ایجاد یک نظام اداری یکپارچه و مشارکت سیاسی بود.
سوال دیگری که در این میان مطرح می شود، آن است که چرا بعد از نظارت کامل جامعه بین الملل بر تلاش های میانجیگرایانه جهت حل مسئله سومال و همچنین اجماع متخصصان امر، به ویژه کارشناسان آمریکایی مبنی بر اینکه هیچ گزینه ای جز حمایت از توافقات صورت گرفته میان طرف های سومالیایی جهت برقراری آرامش در شاخ آفریقا وجود ندارد، ایالات متحده راه مخالفت با دیدگاه جامعه بین الملل را پیش گرفت و تصمیم شورای امنیت را زیر پا گذاشت و در درگیری های داخلی در سومالی شرکت کرد و بر خلاف پیش بینی تحلیلگران و کارشناسان آمریکایی نزدیک به مراکز تصمیم گیری در واشنگتن، کاخ سفید از حمله اتیوپی به سومالی حمایت کرد و حتی نیروهای آمریکایی مستقر در جیبوتی نیز در این حمله شرکت کردند. واشنگتن همچنین با جلوگیری از طرح مسئله یورش اتیوپی به موگادیشو در شورای امنیت و جلب حمایت جامعه بین الملل با دولت موقت، در واقع بر یورش اتیوپی به سومالی سرپوش نهاد.
بدیهی است که سیاست کاخ سفید در خاورمیانه تنها در گرو تامین منافع آمریکا نیست؛ بلکه منافع صهیونیست ها نیز در این زمینه دخیل است و گهگاه منافع "اسرائیل " بر منافع آمریکا نیز پیشی می گیرد که دلیل آن را باید در نفوذ لابی صهیونیست و توان این لابی در جهت دهی به تصمیم گیری های ایالات متحده جستجو کرد.
حیم وایزمن که به عنوان اولین رئیس جنبش صهیونیسم و آژانس یهود و اولین رئیس "اسرائیل " به شمار می رود، در خاطرات خود در مورد تشکیل کشور یهودی به تفصیل در مورد مسئله نفوذ لابی صهیونیسم می پردازد و می گوید: «توان آن را دارم که در انگلستان و ایالات متحده، با نخست وزیر و روسای جمهور این کشورها دیدار کنم و آنها را به سمت تصویب مسائلی بکشانم که منافع صهیونیسم و اسرائیل را به دنبال دارد و ممکن است در تناقض با تصمیماتی باشد که وزارت خارجه و دفاع این کشورها اتخاذ کرده اند. "
تامین منافع رژیم صهیونیستی تنها تفسیری است که می توان از تصمیم آمریکا مبنی بر باز گذاشتن دست اتیوپی برای حمله به سومالی داشت؛ زیرا چنین تصمیمی در واقع ناقض منافع استراتژیک آمریکا، به ویژه در پرتو شکست مذبوحانه ای است که واشنگتن در افغانستان و عراق متحمل شده است. با وجود آنکه یک سالی از حمله اتیوپی به سومالی می گذرد، مقاومت ملی این کشور توانسته است تا تمامی اهداف توسعه طلبانه اتیوپی را ناکام بگذارد و بهترین گواه بر این مدعا مطلبی است که نیویورک تایمز در تاریخ 21/8/1985 منتشر کرد و به تبیین جنگ اتیوپیایی ـ سومالی در سال 1976 ـ 1977 پرداخت و اعلام کرد که در آن دوره روابط میان آدیس آبابا و آمریکا به خاطر قدرت یابی منگستو و فروپاشی امپراتوری هیلاسیلاسی، نماینده اول آمریکا در آفریقا رو به تیرگی نهاد و معاهدات دوستی و همیپمانی میان اتیوپی و واشنگتن که پنجاه سال از تاریخ امضای آنها می گذشت، ملغی اعلام شد و تمامی پایگاه های نظامی آمریکا در این کشور برچیده شد. به دنبال این حوادث، واشنگتن که احساس حقارت می کرد، تصمیم به انتقام گرفت و در تماسی با سومالی ها، حمایت خود را از قضیه ملی آنان اعلام و بر آمادگی خود جهت اعطای کمک های مالی و تسلیحاتی جهت آزادسازی سومالی و جبران خسارت های ناشی از واکنش اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد. موگادیشو به دنبال وعده ها و تشویق های آمریکا وارد جنگ شد و به دنبال آن همیپمان تاریخی خود، تامین کننده سلاح مورد نیاز و همچنین عامل رشد اقتصادی اش را از دست داد.
پیش از آنکه آمریکا اولین گام را در حمایت از سومالی بردارد، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی وارد عرصه شد. مناحیم بگین به درخواست منگستو راهی واشنگتن شد تا در نشست خود با جیمی کارتر به بحث در خصوص تغییر سیاست ایالات متحده در قبال اتیوپی بپردازد.
درخواست بگین برای تغییر سیاست کاخ سفید در قبال آدیس آبابا برای آمریکایی ها غافلگیر کننده و غیر منتظره بود؛ ولی آنها دیگر چاره ای جز اطاعت از رژیم صهیونیستی نداشتند و همچون همیشه در برابر خواست و منافع "اسرائیل " تسلیم شدند و به همان شکلی عمل کردند که وایزمن از آن صحبت کرده بود. آمریکایی ها عهد خود با سومال ها را شکستند.
بعد از هفده سال برنامه ریزی و بستر سازی برای تداوم درگیری های عشیره ای و قبیله ای در سومالی و کنترل از راه دور این درگیری ها توسط آمریکایی ها و همچنین اشغال سومالی و حمایت نیروهای اتحادیه آفریقا از اشغالگران و در لحظه ای که جبهه آدیس آبابا ـ تل آویو ـ واشنگتن فکر می کرد جنگ را برده است؛ ملت سومالی برای دفاع از خود، مقاومت قهرمانانه ای را آغاز کرد. اشغالگران برای سرکوب مقاومت ملی مردم سومالی جنگنده ها، تانک ها و موشک های خود را نیز به کار گرفتند تا از شهروندان بی پناه سومالیایی انتقام بگیرند و آنها را به تداوم کشتارها تهدید کنند. مهاجمان در حالی به جنایت های خود علیه شهروندان بی گناه سومالیایی ادامه می دادند که جامعه جهانی سکوت مرگباری را اختیار کرده بود و لام از کام بر نمی داشت؛ زیرا تنها قطبی که جامعه جهانی را در جنگ توهم بارش علیه تروریسم هدایت می کرد، به دنبال انجام چنین جنایت هایی بود.
جاندای فریزر، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور آفریقا بعد از گذشت تنها یک هفته از اشغال سومالی توسط اتیوپی، قصد داشت تا به موگادیشو سفر کند و به مسئولان این کشور به خاطر پیروزی بر نیروهای محاکم اسلامی تبریک گوید و اعلام کند که اتیوپی مسئولیت خود را به صورت کامل انجام داده و سفارت آمریکا در این کشور بازگشایی می شود و دور جدید حاکمیت اتیوپی بر شاخ آفریقا آغاز می گردد؛ ولی تا به امروز این دیدار انجام نشده، زیرا آتشفشان خشم مردم کشور سومالی فعال شده است و کسی جرات نزدیک شدن به آن را ندارد و همین امر نیز جاندای فریزر و ملس زناوی را بر آن داشت تا اعتراف کنند که در محاسبات خود اشتباه کرده و هرگز فکر ظهور مقاومت ملی را در سومالی نمی کرده اند.
به دنبال شکست طرح های آمریکا در سومالی و همچنین فرو رفتن واشنگتن در ورطه ای که به خاطر مقاومت سیاسی و مسلحانه در این کشور به وجود آمده بود، پنتاگون مایوسانه اعلام کرد که امیدی به جنوب سومالی نمی رود و به خاطر وجود نابسامانی های رو به گسترش نمی توان کاری برای این منطقه کرد و باید سومالی را از جنوب این کشور جدا کرد.
نویسنده: محمد شریف