تعداد بازدید : 4573638
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
امام حسن عسکرى علیهالسلام در هشتم ربیع الثانى (یا 24 ربیع الاول) سال 232 ه . ق دیده به جهان گشود وبا نور خویش آسمان مدینه را نورانى کرد. پدر آن بزرگوار امام هادى علیهالسلام و مادر با عظمتش «حُدَیْثه» بود که از او به عنوان «سوسن» و «سلیل» نیز یاد کردهاند. وى از بانوان نیکوکار و داراى بینش اسلامى بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت آن حضرت، پناهگاه و نقطه اتکاى شیعیان در آن دوران بحرانى و پر اضطراب بود.(1)
مجموع عمر حضرت عسکرى علیهالسلام به 28 سال مىرسد و آن حضرت سرانجام در هشتم ربیع الاول 260 ه . ق به دسیسه معتمد عباسى در شهر سامراء به شهادت رسید.(2)
دوران طاقت فرسا
خلفاى عباسى از هر گونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمىکردند، و این فشارها و سختگیریها در عصر امام جواد، امام هادى و امام عسکرى علیهالسلام در سامراء به اوج خود رسید. شدت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامراء) مىزیستند، با عمر کوتاهى جام شهادت نوشیدند؛ امام جواد علیهالسلام در سن 25 سالگى، امام هادى علیهالسلام در سن 41 سالگى و امام حسن عسکرى علیهالسلام در سن 28 سالگى که جمعا 92 سال مىشود. و این حاکى از جوّ پر اختناق و شدت صدمات رسیده به آنها مىباشد.(3)
در این میان، محدودیتها و فشارهاى دوران امام عسکرى علیهالسلام بیش از دو پیشواى دیگر بود. و علت اینکه امام حسن عسکرى علیهالسلام را، عسکرى مىگویند، این است که حضرت به دستور خلیفه عباسى در «سامراء» در محله «عسکر» سکونت اجبارى داشت؛(4) چرا که خلیفه از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود و حضرت را ناگزیر کرده بود که هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.(5)
دربار عباسى به این مقدار نیز اکتفا نکرد، بلکه «معتز» امام را بازداشت و زندانى کرد(6) و حتى به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت دهد و در طول راه او را به قتل رساند؛ ولى پس از سه روز خود معتز توسط ترکان به هلاکت رسید.(7)
پس از او «مهتدى» نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او نیز شوریدند و او را به قتل رساندند.(8)
حتى حضرت در زندان نیز توسط برخى جاسوسان مخفى تحت کنترل بود؛ از جمله شخصى زندانى به نام جمحى (عجمى) گزارشى از فعالیت حضرت و شیعیان آماده کرده بود که به خلیفه برساند، ولى حضرت عسکرى علیهالسلام به شیعیان زندانى تذکر داد که «هماکنون گزارش تهیه شده در لاى لباس او پنهان است.» شیعیان بعد از تفتیش متوجه شدند که مطالب خیلى مهم و خطرناکى را علیه امام و آنها تهیه کرده بود.(9)
این فشار و کنترل شدید در عصر «معتمد» به اوج خود رسید و سرانجام باعث شهادت امام گردید.
تلاشهاى علمى امام عسکرى علیهالسلام
حضرت عسکرى علیهالسلام با وجود همه آن فشارها و کنترلها و مراقبتهاى بىوقفه حکومت عباسى، یک سرى فعالیتهاى سیاسى، اجتماعى و علمى در جهت حفظ اسلام و تشیع و مبارزه با افکار ضد اسلامى و ضد شیعى انجام داد که اهم کوششها و تلاشهاى علمى ـ فرهنگى آن حضرت عبارت است از:
1. تربیت شاگردان
گرچه حضرت عسکرى علیهالسلام بر اثر نامساعد بودن زمان و محدودیت بسیار شدید که حکومت عباسى اعمال مىکرد، موفق به گسترش دانش دامنهدار خود در سطح کل جامعه نشد، ولى در تربیت شاگردانى که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشیع و رفع شبهات دشمنان شیعه نقش مهم و به سزایى داشتند، موفق گشت.
شیخ طوسى رحمهالله تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است(10) که در میان آنان چهرههاى برجسته و مردان وارستهاى، مانند: احمد بن اسحاق اشعرى قمى، ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، عبدالله بن جعفر حمیرى، ابو عمرو عثمان بن سعید عَمْرى (نائب خاص حضرت حجت)، على بن جعفر، محمد بن حسن صفار و... به چشم مىخورند.(11)
2. تشویق نویسندگان
هر قلم به دست متعهد، نهایت تلاش خود را براى اطلاع رسانى، هدایت و... جامعه به کار مىبندد؛ ولى تشویق از نویسنده و آثار او خستگیها را از تن او دور مىکند، و بر فعالیت او مىافزاید، و این خود عامل توسعه علم و دانش و آگاهى در جامعه مىشود.
حضرت عسکرى علیهالسلام در کنار تربیت شاگردان از تشویق نویسندگان غافل نبود؛ از جمله داود بن قاسم جعفرى مىگوید: کتاب «یوم و لیلة» از یونس آل یقطین را به حضرت عسکرى علیهالسلام عرضه داشتم. امام فرمود: «تَصْنیفُ مَنْ هذا؛ نوشته چه کسى است؟» گفتم: نوشته یونس است. آنگاه فرمود: «اَعْطاهُ اللّهُ بِکُلِّ حَرْفٍ نُورا یَوْمَ الْقِیامَةِ؛(12) خداوند در مقابل هر حرف، نورى به او در روز قیامت عطا فرماید.»
البته سیره تمام امامان شیعه بر این بوده که بر نویسندگى و کتابت ترغیب و نویسندگان و قلمزنان را تشویق کنند. حضرت صادق علیهالسلام به مفضل بن عمر فرمود: «اُکْتُبْ وَ بُثَّ عِلْمَکَ فى اِخْوانِکَ، فَاِنْ مِتَّ فَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنیکَ، فَاِنَّهُ یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانُ هَرْجٍ ما یَأْنَسُونَ فیهِ اِلاّ بِکُتُبِهِمْ؛(13) دانشت را بین برادرانت بنویس و نشر بده! اگر از دنیا رفتى، فرزندانت وارث کتابهایت مىشوند. به حقیقت زمان هرجومرجى فرا مىرسد که مردم جز بر نوشتهشان انس نمىگیرند[و توجه نمىکنند].»
و همچنین نقل شده است که برخى آثار را خدمت حضرت عسکرى علیهالسلام عرضه داشتند که درباره آن نظر دهد. حضرت فرمود: «صَحیحٌ فَاعْمَلُوا به؛(14) صحیح است بدان عمل کنید!»
بر اثر همین تشویقها بود که شانزده تن از شاگردان حضرت، دست به تألیف زدند و 118 عنوان کتاب، ثمره آن شد. از میان آنها على بن حسن فضّال 36 کتاب، محمد بن حسن صفار 35 کتاب، عبدالله بن جعفر حمیرى 19 کتاب، احمد بن ابراهیم 7 کتاب و هارون بن مسلم 6 کتاب دارد.(15)
و همین طور تعداد راویانى که از آن حضرت حدیث نقل نمودهاند، به 106 نفر مىرسد.(16)
3. تألیف
حضرت عسکرى علیهالسلام علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، خود نیز دست به قلم برده و کتب و نامههاى فراوانى را براى توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایى جامعه از خود به یادگار گذاشته است که به نمونههایى اشاره مىشود:
یک. تفسیر القرآن که حسن بن خالد برادر محمد بن خالد آن را نقل کرده است. قابل یادآورى است که امروزه کتابى با عنوان «تفسیر الامام العسکرى علیهالسلام » موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلى مىدانند.
دو. کتاب «المنقبة» که مشتمل بر بسیارى از احکام و مسائل حلال و حرام است.(17)
به جز اینها کتب دیگرى نیز به آن حضرت منسوب است.(18)
سه. نامههاى فراوان.
درزمان امام حسن عسکرى علیهالسلام تشیع در مناطق مختلف و شهرهاى متعددى گسترش یافته بود و شیعیان در نقاط فراوانى متمرکز شده بودند؛ شهرها و مناطقى، مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن، رى، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره که از پایگاههاى شیعیان به شمار مىرفتند. در میان این مناطق، به دلائلى سامراء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژهاى برخوردار بودند.(19)
حضرت براى گسترش فرهنگ تشیع، توسعه علم و دانش، و هدایت و سازندگى، نامههاى فراوانى به آن شهرها نوشته است، مانند: نامه آن حضرت به شیعیان قم و آوه که متن آن در کتابها مضبوط است،(20) و نامههاى فراوان حضرت به مردم مدینه،(21) و نامهاى که امام به «ابن بابویه» نوشته، و نامه مفصلى که حضرت خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور نوشته است.(22)
در نامه اخیر، آن حضرت پس از توضیح درباره نقش امامت در هدایت امت اسلامى و تشریح ضرورت و اهمیت پیروى از امامان و هشدار از سرپیچى از فرمان امام، نوشتهاند: «.. اى اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستى تا وى به آنچه من در نامهاى که توسط محمد موسى نیشابورى فرستادهام، عمل کند. تو و همه کسانى که در شهر تو هستند، موظفید بر اساسنامه مزبور عمل کنید.»(23)
4. پاسخ به شبهات
وجود پرسش و طرح شبهه مىتواند باعث بالندگى و رشد جامعه شود، به شرطى که به آن پاسخ صحیح و هدایتگر داده شود. گاه ممکن است در جامعه شبهات ویرانگرى به وجود آید که اگر درست جواب داده نشود، کل جامعه اسلامى را مىتواند با خطر مواجه کند. یکى از مهمترین فعالیتهاى علمى حضرت عسکرى علیهالسلام شبههزدایى بود که در این زمینه به برخى نمونهها اشاره مىشود:
یک. در دورانى که امام حسن عسکرى علیهالسلام در زندان بود، یکسال بر اثر خشکسالى قحطى شدیدى به وجود آمد. علماى اسلام مردم را جمع کرده، براى نماز استسقاء (طلب باران) به بیابان بردند و نماز خواندند. این قضیه چندین بار تکرار شد و اثرى از باران دیده نشد؛ اما علماى نصارا وقتى با مسیحیان نماز استسقا خواندند، باران آمد و چندین بار این قضیه تکرار شد.
این موضوع باعث سرشکستگى و آبروریزى مسلمین شد. یکى از شیعیان به هر نحوى بود، خود را به زندان رساند؛ اما قبل از آنکه جریان را خدمت امام حسن عسکرى علیهالسلام عرض کند، با تعجب دید در میان زندان قبر آمادهاى وجود دارد. با چشم گریان عرض کرد: من طاقت ندارم شما را در این قبر دفن کنند. حضرت فرمود: ناراحت نباش! خداوند نیز چنین مقدر نکرده است. بعد از شنیدن این سخن، عرض کرد: دو مطلب و پرسش مهم مرا به اینجا کشانده است:
1. پرسش اوّل این است که در روایات وارده از شما آمده است که با روزگار دشمنى نکنید (لا تُعادِ الاَْیّامَ) منظور از این روایات چیست؟
حضرت عسکرى علیهالسلام فرمود: منظور از روزگار، ما اهل بیت هستیم؛ شنبه متعلق به حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله ، یکشنبه متعلق به على علیهالسلام [و فاطمه زهرا علیهاالسلام ]، دوشنبه متعلق به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ، سه شنبه مربوط به امام سجاد و امام باقر و امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام ، چهارشنبه متعلق به امام جواد و پدرم حضرت هادى علیهماالسلام ، و پنجشنبه متعلق به من است و جمعه مربوط به فرزندم مهدى علیهالسلام مىباشد.
2. پرسش دوم این است که علماى اسلام سه روز براى نماز باران به بیابان رفتند و نماز خواندند و بارانى نیامد، ولى علماى نصرانى هر بارى که نماز خواندند، باران بارید و اگر امروز هم به دعاى آنها باران ببارد، ترس آن است که مسلمانان و شیعیان در عقیده خود متزلزل شوند و به مسیحیت گرایش پیدا کنند.
حضرت فرمود: عالم نصرانى تکهاى از استخوان بدن یکى از پیامبران را همراه دارد که آن را در میان انگشتان خود گذاشته [و همان را وسیله اجابت دعاى خویش قرار داده]؛ لذا باران مىبارد. تو خود را فورا به او برسان و آن را از میان انگشتان او بیرون آور! این عمل باعث پراکندگى ابرها و قطع باران مىشود.
آن مرد با سرعت خود را به محل نماز مسیحیان رساند و استخوان را برداشت. اتفاقا ابرها پراکنده شدند و علماى مسیحى هر چه کردند، باران نبارید؛ لذا شرمنده شدند و مسلمانان مخصوصا شیعیان از شک و تردید بیرون آمدند و بر ایمان و اعتقاد خویش استوار گشتند.(24)
به نقل دیگر، خلیفه وقت عباسى امام حسن عسکرى علیهالسلام را از حبس بیرون آورد و به بیابان برد و جریان را به او عرض کرد. حضرت جریان استخوان را گوشزد نمود و دستور داد یکى از خادمانش استخوان را از دست عالم مسیحى بیرون آورد. او نیز چنین کرد و در نتیجه، باران نیامد. آنگاه خود حضرت دست به دعا برداشت و باران شدیدى شروع به باریدن کرد.(25)
دو. مردى از امام یازدهم سؤال کرد: چرا سهم الارث مردان دو برابر سهم الارث زنان است؟ مگر زنِ بیچاره چه گناهى دارد؟ حضرت عسکرى علیهالسلام در جواب فرمود: براى اینکه نفقه (و خرج) به عهده مرد بیشتر از زن است؛ مرد در جهاد و جبهه شرکت مىکند، هزینه زندگى خانوادهاش را باید تأمین کند، در قتل و جرح خطایى پرداخت دیه بر «عاقله» یعنى مردان فامیل واجب است، ولى زن در تمام این هزینهها معاف است... .»(26)
5. برخورد با انحرافات و تحریفات
از دیگر فعالیتهاى علمى و فرهنگى امام عسکرى علیهالسلام برخورد با بدعتها، تحریفات و انحرافاتى بود که در جامعه پیش مىآمد؛ مخصوصا اگر این انحرافات از ناحیه اهل قلم و دانشمندان و علما سر مىزد، حضرت نسبت به آن خیلى حساس بود، و این خود درس بزرگى است براى علما که در مقابل انحرافات و تحریفات و بدعتهایى که در جامعه ایجاد مىشود، سکوت اختیار نکنند.
به نمونهاى در این زمینه توجه فرمایید:
«اسحاق کِنْدى» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار مىرفت و در عراق اقامت داشت، کتابى تألیف کرد به نام «تناقضهاى قرآن»! او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و گوشهنشینى اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزى یکى از شاگردان او به محضر امام عسکرى علیهالسلام شرفیاب شد. هنگامى که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: آیا در میان شما مرد رشیدى وجود ندارد که گفتههاى استادتان «کندى» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگى از شاگردان او هستیم و نمىتوانیم به اشتباه استاد خود اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبى به شما تلقین و تفهیم شود، مىتوانید آن را براى استاد خود نقل کنید؟
شاگرد گفت: آرى! حضرت فرمود: بعد از برگشتن نزد استاد با او به گرمى و محبت برخورد کن و سعى نما با او انس و الفت پیدا کنى. هنگامى که کاملاً انس و آشنایى به عمل آمد، به او بگو: مسئلهاى براى من پیش آمده است که غیر از شما کسى شایستگى پاسخ آن را ندارد و آن این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانىاى غیر از آنچه شما حدس مىزنید، اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلى! ممکن است چنین منظورى داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه مىدانید، شاید گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچه شما حدس مىزنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معناى خود به کار برده باشید! امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشى است، طرح این نکته کافى است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار کرد تا آنکه زمینه براى طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را مطرح و جواب پیشبینى شده را گرفت. استاد که مىدانست شاگرد او چنین سؤالى را از پیش خود نمىتواند طرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم مىدهم که حقیقت را به من بگویى، چنین سؤالى از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چه ایرادى دارد که چنین سؤالى به ذهن من آمده باشد؟
استاد: نه! تو هنوز زود است که به چنین مسائلى رسیده باشى. به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتهاى؟
شاگرد: حقیقت این است که «ابو محمد» مرا با این سؤال آشنا کرد.
وجود پرسش و طرح شبهه مىتواند باعث بالندگى و رشد جامعه شود، به شرطى که به آن پاسخ صحیح و هدایتگر داده شود.
استاد: اکنون واقع امر را گفتى. سپس افزود: چنین سؤالهایى تنها زیبنده این خاندان است [آنان هستند که مىتوانند حقیقت را آشکار سازند]. آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشى روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهاى قرآن» نوشته بود، تماما سوزاند.(27)
از آنچه گفته شد به خوبى وسعت تلاشهاى علمى حضرت آشکار مىگردد.
سحرگهان که نسیم حیات چون دم عیسى
وزید صُور صفت بر بساط پهنه خضرا
بشارت آمد از قدسیان به عالم امکان
که فیض مىرسد از مصدر عنایت یکتا
حدیثه مام و حسن نام و عسکرى لقب آمد
قدم نهاد و سحرگه به ارض اقدس بطحا
پسر به حضرت هادى پدر به مهدى قائم علیهالسلام
امام عسکرى علیهالسلام آن حجت خداى تعالى
ز صلب این به وجود آید آن که بعد ظهورش
امید نوح و خلیل است و مقتداى مسیحا(28)
1. انوار البهیه، شیخ عباس قمى، کتابفروشى جعفرى، ص 151.
2. الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبة بصیرتى، ص 345.
3. سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، مؤسسه امام صادق علیهالسلام ، چاپ دوم، 1374، ص 621.
4. ر. ک: علل الشرایع، صدوق، قم، مکتبة الطباطبائى، ج 1، ص 176 و 230.
5. بحارالانوار، مکتبة الاسلامیة، ج 50، ص 251؛ دلائل الامامة، جریر طبرى، قم، منشورات الرضى، چاپ سوم، 1363 ه . ش، ص 226.
6. بحارالانوار، ج 50، ص 311.
7. همان، ص 313.
8. کتاب الغیبة، شیخ طوسى، تهران، مکتبة نینوى الحدیثه، ص 134.
9. الفصول المهمة، ابن صبّاغ مالکى، چاپ قدیم، ص 304؛ نور الابصار، شبلنجى، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى، ص 166.
10. رجال، شیخ طوسى، چاپ نجف، المکتبة الحیدریة، 1381 ه . ق ، ص 427.
11. سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، ص 627.
12. بحار الانوار، بیروت، ج 2، ص 150، ح 25؛ رجال النجاشى، ابوالعباس نجاشى، قم، مکتبة الداورى، 1402 ه . ق، ص 447، شماره 1208.
13. بحارالانوار، ج 2، ص 150، ح 27.
14. فلاح السائل، سید ابن طاووس، قم، دفتر تبلیغات، ص 183.
15. الذریعة الى تصانیف الشیعة، آغابزرگ تهرانى، تهران، المکتبة الاسلامیة، ج 3، ص 149؛ آشنایى با متون حدیث، مهریزى، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ اوّل، ص 77.
16. ر. ک: الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج 4، صص 283 ـ 297؛ آشنایى با متون حدیث، مهریزى، ص 77.
17. الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج 3، ص 149.
18. تدوین السنة، سید محمد رضا حسینى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1418 ه . ق ، ص 185.
19. حیاة الامام العسکرى، محمدجواد طبسى، قم، دفتر تبلیغات، ص 223؛ تاریخ الشیعة، شیخ محمد حسین مظفر، مکتبة بصیرتى، ص 62، 78 و 102؛ سیره پیشوایان، ص 632.
20. معادن الحکمة فى مکاتب الائمة، فیض کاشانى، ص 264.
21. بحارالانوار، ج 50، ص 317.
22. همان.
23. اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسى، دانشگاه مشهد، ص 575؛ بحارالانوار، ج 50، صص 219 ـ 323.
24. نور الابصار، شبلنجى، ص167؛ مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، قم، کتابفروشى مصطفوى، ج 4، ص 425؛ داستانهاى صاحبدلان، محمدى اشتهاردى، ج 2 ـ 1، صص 119 ـ 120.
25. بحارالانوار، ج 50، ص 370؛ فصول المهمة، ابن صباغ مالکى، چاپ قدیم، صص 304 ـ 305.
26. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 437؛ اثبات الهداة، حرّ عاملى، قم، مطبعة العلمیة، ج 3، ص 407، شماره 32.
27. مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 424؛ سیره پیشوایان، صص 628 ـ 630 با تلخیص.
28. محمد آزردگان (واصل).
نویسنده:سید جواد حسینى